جریانـ
4.55K subscribers
1.86K photos
1.8K videos
44 files
2.08K links
♻️ جريانى براى گسترش
آگاهى، مسئولیت، همبستگی و شادى همگانی
با هدف مراقبت از ایران‌زمین، ایرانیان و فارسی‌زبانان
در پیوند با زمین و دیگرمردمان ♻️

جریانـ | رسانهٔ فرهنگ و جامعه

در «جريانـ» باشيد!

جریان در اینستاگرام:
https://instagram.com/jaryaann_
Download Telegram
▪️چند سال پیش توی فرودگاه امام قبل از رفتن به سمت گیت، داشتم کیک و چای می‌خوردم و پادکست گوش می‌دادم که یکی از نیروهای خدماتی آمد پیشم و گفت: سلام. آقا شما می‌رید دبی؟
گفتم: بله. چطور؟
گفت: برمیگردید یا میرید برای همیشه؟
گفتم: نه میرم و میام. چطور؟
گفت: می‌بخشید کی برمیگردید دوباره؟
گفتم: دوست عزیز چرا می‌پرسی؟
گفت: یه پسر دارم تو مدرسه یکی از دوستاش براش تعریف کرده داییش میره خارج و براش خوراکی‌های خارجی میاره. میشه اگر شما رفتی برای من یه همبرگر از این خارجیا بیاری؟ بهش میگن مک دنالد! پولش هم میدم الان بهت.
گفتم: ... باشه ولی قولی نمیدم. ... شماره‌ات رو بده باهات تماس بگیرم.
شماره‌اش رو داد. منم پرواز کردم دبی.
حدود ۵ ماه بعد برگشتم سری بزنم، از لانج ترمینال DXB قبل از گیت، یک مک‌دونالد و مخلفات گرفتم توی پک و بردم داخل که برسونم دستش. بعد از رسیدن ایران و بعد از بازرسی گذرنامه، بهش زنگ زدم، خاموش بود. چند بار باهاش تماس گرفتم و همچنان خاموش بود. از اطلاعات پرسیدم، رفتم دفتر خدمات و گفتم فلانی، شماره و اسمش اینه، یه بسته هدیه براش دارم. همکارش گفت: خدا رحمتش کنه. یه ماه پیش تصادف کرد فوت شد.
خشکم زد! گفتم شما می‌شناسیدش؟ گفت آره خونه‌شون سمت رباط کریمه، نزدیک ما.
بسته مک رو بهش دادم و گفتم این رو به دست بچه‌اش برسونید و بگید: هدیه بابات بود، از خارج رسید.

کاش می‌تونستم و جرات‌اش رو داشتم خودم می‌بردم بهشون می‌دادم. نمی‌دونم رسید یا نرسید ولی برخی اوقات غصه‌ اونا رو می‌خورم.
ای وای از یتیم‌ها، ای وای!

🔗 منبع روایت
#خرده‌روایت‌های_مردم_ایران #محذوفان #فقر
@Jaryaann