This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⭕️ مراقب کلاممان باشیم.
رابطه انسانی رابطه سهل و پیچیدهای است.
این جملات اگرچه همگی دردناک و ناخوشایند هستند اما تفاوتهایی هم دارند؛ برخی تشخیصهای ناگزیر پزشکی هستند (که البته گاهی هم خطا در میآیند)، برخی انتخاب یک فرد برای ادامه ندادن یک رابطه است (که البته گاهی هم با قدرناشناسی یا بیمسئولیتی همراه هستند.) و برخی مواقع چشم بستن بر تواناییها، قابلیتها، محبتها یا کرامت انسانی یک فرد است؛ برخی واکنشهای لحظهای و ویرانگر ما در خشم یا ناراحتی و برخی بیمبالاتی و بیخیالی مطلق نسبت به آثار کلاممان؛ در چنین مواقعی ما یک جمله چند ثانیهای میگوییم و میگذریم اما شنونده، رنج، درد و زخم ناشی از آن کلام را گاهی تا سالها یا حتی تا پایان عمر با خود حمل میکند.
🔻دردناکترین جملهای که به شما گفتهاند چه بوده؟
آیا دردناکترین جملهای که شما به فردی گفتهاید را هم به یاد دارید؟
#رنج
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
رابطه انسانی رابطه سهل و پیچیدهای است.
این جملات اگرچه همگی دردناک و ناخوشایند هستند اما تفاوتهایی هم دارند؛ برخی تشخیصهای ناگزیر پزشکی هستند (که البته گاهی هم خطا در میآیند)، برخی انتخاب یک فرد برای ادامه ندادن یک رابطه است (که البته گاهی هم با قدرناشناسی یا بیمسئولیتی همراه هستند.) و برخی مواقع چشم بستن بر تواناییها، قابلیتها، محبتها یا کرامت انسانی یک فرد است؛ برخی واکنشهای لحظهای و ویرانگر ما در خشم یا ناراحتی و برخی بیمبالاتی و بیخیالی مطلق نسبت به آثار کلاممان؛ در چنین مواقعی ما یک جمله چند ثانیهای میگوییم و میگذریم اما شنونده، رنج، درد و زخم ناشی از آن کلام را گاهی تا سالها یا حتی تا پایان عمر با خود حمل میکند.
🔻دردناکترین جملهای که به شما گفتهاند چه بوده؟
آیا دردناکترین جملهای که شما به فردی گفتهاید را هم به یاد دارید؟
#رنج
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
📝 اگر فوتبال بازی کرده باشید احتمالاً میدانید که لحظاتی از بازی هست که شما در رقابت سر تصاحب توپ، با شتاب و قدرت به سوی آن میدوید اما بدون برخورد با حریف، شاید به علت نحوه حرکت یا توقفتان یا گرم نکردن پیش از بازی، ناگهان دچار درد و مصدومیت میشوید. معمولاً چنین صحنهای به نظر تماشاگران یا داور، تمارض میرسد. از دید ناظر بیرونی اتفاقی نیفتاده یا شما ضربهای نخوردهاید که مصدوم شوید.
حتی گاهی شما با فاصله از سایر بازیکنان، ایستادهای یا قدم میزنی اما ناگهان پایت میگیرد یا تیر میکشد. گویی اثر فشار یا کششی اضافی در دقایق قبل با کمی تأخیر پدیدار میشود. یا مشکلی مزمن و کهنه ناگهان عود میکند. در چنین مواقعی حتی خود فرد نیز از علت مصدومیت ناآگاه است.
ساز و کار و ساختار عصب، عضله، مفصل و استخوان پیچیدگیهایی دارد که با نگاه از بیرون فهمی از آنچه بر بدن گذشته نداریم و جز در موارد آسیبهای واضح، از صدمهای که به بدن دیگران میخورد درکی نداریم و رنج و درد آن برای ما به عنوان یک ناظر، ملموس، قابل پذیرش و منطقی نیست. اما واقعیت این است که بدن منطق خودش را دارد.
به گمانم پیچیدگیهای ساختار ذهن و روان، اگر بیش از بدن نباشد، کمتر نیست: دالانهای تو در تو و تاریک و لایههای ناشناخته و دور از دسترسی که حامل زخمها، رنجها و دردهایی هستند که گاه حتی خود فرد از آنها آگاه نیست یا به یادشان نمیآورد. چنین است که گاهی میبینیم افراد بدون برخورد و پیشآمد ناگواری، ناگهان در خود فرو میروند و اندوهگین میشوند؛ از چیزی به ظاهر ساده، سرخورده، آشفته یا برافروخته میشوند. یا حتی دچار مراتبی از افسردگی میشوند در حالیکه از دید ما مشکلی پیش نیامده و علتی برای آزردگی وجود ندارد. گاهی حتی فکر میکنیم که شخص خود را لوس میکند یا خوشی زیر دلش زده یا آنکه بیجنبه و کمظرفیت است. نمیخواهم بگویم که انسانها اهل اغراق یا تمارض نیستند یا آنکه باید در مقابل رفتار آزاردهندهشان کوتاه آمد. حرفم این است که گاهی بر اثر رفتاری معمولی یا مواجهه با یک جمله ساده یا حتی یک کلمه، یک بو، یک آهنگ، ناگهان زخمهای به ظاهر بسته سر باز میکنند، رنجهای کهنه، برمیگردند و نو میشوند و روح و جان فرد، آسیب و خراش میبیند و از او واکنشی غیرمنطقی سر میزند؛ آدمها یک جایی کم میآورند و دردهای تلنبار شده امانشان را میبرد، بیآنکه از دید ناظر بیرونی اتفاق خاصی افتاده باشد.
میخواهم بگویم، روح و روان، منطق خودش را دارد؛ منطقی که بسیاری مواقع با عقل ما جور در نمیآید اما با رنجهای کهنه، دردهای مزمن و اضطرابها و ترسهای عمیق شخص همخوان است.
▫️#کاوه_گرایلی
#جستار #رنج #روانشناسی
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
حتی گاهی شما با فاصله از سایر بازیکنان، ایستادهای یا قدم میزنی اما ناگهان پایت میگیرد یا تیر میکشد. گویی اثر فشار یا کششی اضافی در دقایق قبل با کمی تأخیر پدیدار میشود. یا مشکلی مزمن و کهنه ناگهان عود میکند. در چنین مواقعی حتی خود فرد نیز از علت مصدومیت ناآگاه است.
ساز و کار و ساختار عصب، عضله، مفصل و استخوان پیچیدگیهایی دارد که با نگاه از بیرون فهمی از آنچه بر بدن گذشته نداریم و جز در موارد آسیبهای واضح، از صدمهای که به بدن دیگران میخورد درکی نداریم و رنج و درد آن برای ما به عنوان یک ناظر، ملموس، قابل پذیرش و منطقی نیست. اما واقعیت این است که بدن منطق خودش را دارد.
به گمانم پیچیدگیهای ساختار ذهن و روان، اگر بیش از بدن نباشد، کمتر نیست: دالانهای تو در تو و تاریک و لایههای ناشناخته و دور از دسترسی که حامل زخمها، رنجها و دردهایی هستند که گاه حتی خود فرد از آنها آگاه نیست یا به یادشان نمیآورد. چنین است که گاهی میبینیم افراد بدون برخورد و پیشآمد ناگواری، ناگهان در خود فرو میروند و اندوهگین میشوند؛ از چیزی به ظاهر ساده، سرخورده، آشفته یا برافروخته میشوند. یا حتی دچار مراتبی از افسردگی میشوند در حالیکه از دید ما مشکلی پیش نیامده و علتی برای آزردگی وجود ندارد. گاهی حتی فکر میکنیم که شخص خود را لوس میکند یا خوشی زیر دلش زده یا آنکه بیجنبه و کمظرفیت است. نمیخواهم بگویم که انسانها اهل اغراق یا تمارض نیستند یا آنکه باید در مقابل رفتار آزاردهندهشان کوتاه آمد. حرفم این است که گاهی بر اثر رفتاری معمولی یا مواجهه با یک جمله ساده یا حتی یک کلمه، یک بو، یک آهنگ، ناگهان زخمهای به ظاهر بسته سر باز میکنند، رنجهای کهنه، برمیگردند و نو میشوند و روح و جان فرد، آسیب و خراش میبیند و از او واکنشی غیرمنطقی سر میزند؛ آدمها یک جایی کم میآورند و دردهای تلنبار شده امانشان را میبرد، بیآنکه از دید ناظر بیرونی اتفاق خاصی افتاده باشد.
میخواهم بگویم، روح و روان، منطق خودش را دارد؛ منطقی که بسیاری مواقع با عقل ما جور در نمیآید اما با رنجهای کهنه، دردهای مزمن و اضطرابها و ترسهای عمیق شخص همخوان است.
▫️#کاوه_گرایلی
#جستار #رنج #روانشناسی
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
⭕️ #انیمیشن Roto (شکسته/ترکبرداشته) یادآور این جملات پر #خرد تیک نات هان (راهب بودایی و فعال #صلح ویتنامی) است:
«وقتی که شخص دیگری باعث #رنج تو میشود، این به این خاطر است که او عمیقاً در درونخود رنج میکشد و رنج او لبریز میشود. او به مجازات نیاز ندارد؛ او به کمک محتاج است. این آن پیامیست که میفرستد.»
ما میتوانیم رنجمان را بر یکدیگر لبریز کنیم و به چرخه زخمی کردن هم ادامه دهیم یا با مهرمان جایی این چرخه را متوقف کنیم و زخمها و ترکهای یکدیگر را ترمیم کنیم. ... #عشق شاید نجاتمان دهد.
🔗 منبع
#احوال_مرتبطه #مهربان_باشیم #روانشناسی
در «جریان» باشید.
@jaryaann
«وقتی که شخص دیگری باعث #رنج تو میشود، این به این خاطر است که او عمیقاً در درونخود رنج میکشد و رنج او لبریز میشود. او به مجازات نیاز ندارد؛ او به کمک محتاج است. این آن پیامیست که میفرستد.»
ما میتوانیم رنجمان را بر یکدیگر لبریز کنیم و به چرخه زخمی کردن هم ادامه دهیم یا با مهرمان جایی این چرخه را متوقف کنیم و زخمها و ترکهای یکدیگر را ترمیم کنیم. ... #عشق شاید نجاتمان دهد.
🔗 منبع
#احوال_مرتبطه #مهربان_باشیم #روانشناسی
در «جریان» باشید.
@jaryaann
📝 عمه صدیقام تا چهلوچندسالگی ازدواج نکرد. عشقی هم نداشت. نگذاشتند بکند و داشته باشد. بین هشتتا برادر و خواهر کوچکترین بود. نگهداری از مادر پیرشان را انداختند گردنش و جوری باهاش رفتار کردند انگار وظیفهاش است. ده پانزده سالی روال همین بود. بعد مادر مُرد.
عمه ماند. دیگر حتا خانهای برای زندگی نداشت. کسی راهش نمیداد. سریع مردی بیست سال بزرگتر از خودش پیدا کردند که مریض بود و دست بزن داشت؛ شوهرش دادند و روانهاش کردند. پنج شش سالی کتک خورد و هر بار به قهر آمد، خواهرها و برادرها برش گرداندند. تا شوهرش مُرد.
بچههای یارو همهچیز را گرفتند و از خانه هم انداختندش بیرون. دستوپایی برای گرفتن حقش نداشت، هیچوقت یاد نگرفته بود حقی دارد و میتواند حقش را بگیرد. باز ماند. بختش گفت که همان موقعها آخرین دختر یکی از خواهرهایش هم ازدواج کرد. رفته خانهی خواهرش. شد خدمتکار خواهرش.
حالا کارش کمتر بود. گاهی همراه خواهرش میرفت جلسه و سفره. همانجاها کمکم شروع کرد سفارش بافتنی و دوختودوز گرفتن. از چند ماه بعدتر به خواهرش اجاره و سهمش از مخارج خانه را داد. با پول خودش رفت حج. برایم جوراب خاکستری زشتی سوغاتی آورد که از عزیزترین داشتههای زندگیام است.
آخرین بار که دیدمش از همیشه لاغرتر شده بود. فکش تو رفته بود و رنج سالیان دیگر ردی ابدی روی چهرهاش گذاشته بود. در آستانهی هفتادسالگی تهتههای افسریه خانهی خودش را اجاره کرده بود. خوشحال بود اما دیگر قشنگ نبود.
امروز، از جمله، مبارکِ عمه صدیقام.
▪️بهرنگ رجبی
منبع
#روایت #محذوفان #رنج
#روز_جهانی_زنان #خردهروایتهای_مردم_ایران
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
عمه ماند. دیگر حتا خانهای برای زندگی نداشت. کسی راهش نمیداد. سریع مردی بیست سال بزرگتر از خودش پیدا کردند که مریض بود و دست بزن داشت؛ شوهرش دادند و روانهاش کردند. پنج شش سالی کتک خورد و هر بار به قهر آمد، خواهرها و برادرها برش گرداندند. تا شوهرش مُرد.
بچههای یارو همهچیز را گرفتند و از خانه هم انداختندش بیرون. دستوپایی برای گرفتن حقش نداشت، هیچوقت یاد نگرفته بود حقی دارد و میتواند حقش را بگیرد. باز ماند. بختش گفت که همان موقعها آخرین دختر یکی از خواهرهایش هم ازدواج کرد. رفته خانهی خواهرش. شد خدمتکار خواهرش.
حالا کارش کمتر بود. گاهی همراه خواهرش میرفت جلسه و سفره. همانجاها کمکم شروع کرد سفارش بافتنی و دوختودوز گرفتن. از چند ماه بعدتر به خواهرش اجاره و سهمش از مخارج خانه را داد. با پول خودش رفت حج. برایم جوراب خاکستری زشتی سوغاتی آورد که از عزیزترین داشتههای زندگیام است.
آخرین بار که دیدمش از همیشه لاغرتر شده بود. فکش تو رفته بود و رنج سالیان دیگر ردی ابدی روی چهرهاش گذاشته بود. در آستانهی هفتادسالگی تهتههای افسریه خانهی خودش را اجاره کرده بود. خوشحال بود اما دیگر قشنگ نبود.
امروز، از جمله، مبارکِ عمه صدیقام.
▪️بهرنگ رجبی
منبع
#روایت #محذوفان #رنج
#روز_جهانی_زنان #خردهروایتهای_مردم_ایران
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
📝 کمتر پدیده، رویداد و چیزی در زندگی کاملاً یکدست و یکپارچه است. تقریباً همه چیز توخالی، سوراخسوراخ و متخلخل است؛ تنها میزان، اندازه و جنس حفرهها با هم متفاوت است؛ اما در نهایت هر «خوشی»ای، در میانش خلل و فرجهایی دارد آمیخته با درد و رنج که دیر یا زود خود را نمایان میکنند و هر «درد و رنجِ» گریزناپذیری* نیز، کم یا زیاد همراه با فرصتهاییست برای آموختن، رشد، پوست انداختن و تازه شدن؛ همانکه مولانا میگوید:
رنج، گنج آمد که رحمتها دروست
مغز تازه شد چو بخراشید پوست
ای برادر موضع تاریک و سرد
صبر کردن بر غم و سستی و درد
چشمهٔ حیوان و جام مستی است
کان بلندیها همه در پستی است
آن بهاران مضمرست اندر خزان
در بهارست آن خزان مگریز از آن
* از این جهت روی «رنجهای گریزناپذیر» تأکید کردم که به نظرم مهم است در زندگی نه «رنججو» بود و نه به «فلاکت و مصیبت گریزپذیر» تن داد، خو کرد و در پی رفع آن بر نیامد.
✍🏼 #کاوه_گرایلی
#جستار #زندگی #رنج
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
رنج، گنج آمد که رحمتها دروست
مغز تازه شد چو بخراشید پوست
ای برادر موضع تاریک و سرد
صبر کردن بر غم و سستی و درد
چشمهٔ حیوان و جام مستی است
کان بلندیها همه در پستی است
آن بهاران مضمرست اندر خزان
در بهارست آن خزان مگریز از آن
* از این جهت روی «رنجهای گریزناپذیر» تأکید کردم که به نظرم مهم است در زندگی نه «رنججو» بود و نه به «فلاکت و مصیبت گریزپذیر» تن داد، خو کرد و در پی رفع آن بر نیامد.
✍🏼 #کاوه_گرایلی
#جستار #زندگی #رنج
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
Forwarded from جریانـ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺معنای زندگی طبق آرای «شارل بودلِر»، شاعر و نویسندهٔ نامدار فرانسوی.
گوینده گفتار: Serge Reggiani
بازیگر، خواننده و نویسنده ایتالیایی- فرانسوی
این ویدئوی کوتاه را از دست ندهید.
منبع:
@abdolhamidZiaei
#معنا #رنج #شادی
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
گوینده گفتار: Serge Reggiani
بازیگر، خواننده و نویسنده ایتالیایی- فرانسوی
این ویدئوی کوتاه را از دست ندهید.
منبع:
@abdolhamidZiaei
#معنا #رنج #شادی
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✨ تیک نات هان، آموزگار معنوی ویتنامی درگذشت.
تعلیمات او بر محور #مراقبه و #حالآگاهی (ذهنآگاهی) بود و آثار گوناگونی از او به زبان فارسی نیز منتشر شده است، از جمله کتاب «هر گام آرامش است.».
او در عرصههای اجتماعی و سیاسی نیز به عنوان یک فعال صلح سرشناس بود. به عنوان نمونه دختر مارتین لوترکینگ پس از اعلام خبر فوت این راهب بودایی عکسی از او همراه پدرش را در توییتر منتشر کرد.
تیک نات هان در این گفتار نیز با اشاره به آموزههای #بودا، ذهنآگاهی و #مشاهده فارغ از #سوگیری را راهی برای رهایی از #رنج و رسیدن به #شادی و #آزادی دانسته و به آن توجه میدهد.
منبع ویدئو: جرعه
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
تعلیمات او بر محور #مراقبه و #حالآگاهی (ذهنآگاهی) بود و آثار گوناگونی از او به زبان فارسی نیز منتشر شده است، از جمله کتاب «هر گام آرامش است.».
او در عرصههای اجتماعی و سیاسی نیز به عنوان یک فعال صلح سرشناس بود. به عنوان نمونه دختر مارتین لوترکینگ پس از اعلام خبر فوت این راهب بودایی عکسی از او همراه پدرش را در توییتر منتشر کرد.
تیک نات هان در این گفتار نیز با اشاره به آموزههای #بودا، ذهنآگاهی و #مشاهده فارغ از #سوگیری را راهی برای رهایی از #رنج و رسیدن به #شادی و #آزادی دانسته و به آن توجه میدهد.
منبع ویدئو: جرعه
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
معرفی کتاب سوی دیگر شادکامی
آذرخش مکری
📖 بحثی درباره کتاب «سوی دیگر شادکامی»
✍🏼 نوشتهٔ «بروک بسچین»
🎙 دکتر #آذرخش_مکری
🗓 ۲۲ دیماه ۱۴۰۰
🔗 منبع
#شادی #رنج #روانشناسی
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
✍🏼 نوشتهٔ «بروک بسچین»
🎙 دکتر #آذرخش_مکری
🗓 ۲۲ دیماه ۱۴۰۰
🔗 منبع
#شادی #رنج #روانشناسی
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
Forwarded from جریانـ
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
⭕️ #انیمیشن Roto (شکسته/ترکبرداشته) یادآور این جملات پر #خرد تیک نات هان (راهب بودایی و فعال #صلح ویتنامی) است:
«وقتی که شخص دیگری باعث #رنج تو میشود، این به این خاطر است که او عمیقاً در درونخود رنج میکشد و رنج او لبریز میشود. او به مجازات نیاز ندارد؛ او به کمک محتاج است. این آن پیامیست که میفرستد.»
ما میتوانیم رنجمان را بر یکدیگر لبریز کنیم و به چرخه زخمی کردن هم ادامه دهیم یا با مهرمان جایی این چرخه را متوقف کنیم و زخمها و ترکهای یکدیگر را ترمیم کنیم. ... #عشق شاید نجاتمان دهد.
🔗 منبع
#احوال_مرتبطه #مهربان_باشیم #روانشناسی
در «جریان» باشید.
@jaryaann
«وقتی که شخص دیگری باعث #رنج تو میشود، این به این خاطر است که او عمیقاً در درونخود رنج میکشد و رنج او لبریز میشود. او به مجازات نیاز ندارد؛ او به کمک محتاج است. این آن پیامیست که میفرستد.»
ما میتوانیم رنجمان را بر یکدیگر لبریز کنیم و به چرخه زخمی کردن هم ادامه دهیم یا با مهرمان جایی این چرخه را متوقف کنیم و زخمها و ترکهای یکدیگر را ترمیم کنیم. ... #عشق شاید نجاتمان دهد.
🔗 منبع
#احوال_مرتبطه #مهربان_باشیم #روانشناسی
در «جریان» باشید.
@jaryaann
Forwarded from جریانـ
📝 عمه صدیقام تا چهلوچندسالگی ازدواج نکرد. عشقی هم نداشت. نگذاشتند بکند و داشته باشد. بین هشتتا برادر و خواهر کوچکترین بود. نگهداری از مادر پیرشان را انداختند گردنش و جوری باهاش رفتار کردند انگار وظیفهاش است. ده پانزده سالی روال همین بود. بعد مادر مُرد.
عمه ماند. دیگر حتا خانهای برای زندگی نداشت. کسی راهش نمیداد. سریع مردی بیست سال بزرگتر از خودش پیدا کردند که مریض بود و دست بزن داشت؛ شوهرش دادند و روانهاش کردند. پنج شش سالی کتک خورد و هر بار به قهر آمد، خواهرها و برادرها برش گرداندند. تا شوهرش مُرد.
بچههای یارو همهچیز را گرفتند و از خانه هم انداختندش بیرون. دستوپایی برای گرفتن حقش نداشت، هیچوقت یاد نگرفته بود حقی دارد و میتواند حقش را بگیرد. باز ماند. بختش گفت که همان موقعها آخرین دختر یکی از خواهرهایش هم ازدواج کرد. رفته خانهی خواهرش. شد خدمتکار خواهرش.
حالا کارش کمتر بود. گاهی همراه خواهرش میرفت جلسه و سفره. همانجاها کمکم شروع کرد سفارش بافتنی و دوختودوز گرفتن. از چند ماه بعدتر به خواهرش اجاره و سهمش از مخارج خانه را داد. با پول خودش رفت حج. برایم جوراب خاکستری زشتی سوغاتی آورد که از عزیزترین داشتههای زندگیام است.
آخرین بار که دیدمش از همیشه لاغرتر شده بود. فکش تو رفته بود و رنج سالیان دیگر ردی ابدی روی چهرهاش گذاشته بود. در آستانهی هفتادسالگی تهتههای افسریه خانهی خودش را اجاره کرده بود. خوشحال بود اما دیگر قشنگ نبود.
امروز، از جمله، مبارکِ عمه صدیقام.
▪️بهرنگ رجبی
منبع
#روایت #محذوفان #رنج
#روز_جهانی_زنان #خردهروایتهای_مردم_ایران
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
عمه ماند. دیگر حتا خانهای برای زندگی نداشت. کسی راهش نمیداد. سریع مردی بیست سال بزرگتر از خودش پیدا کردند که مریض بود و دست بزن داشت؛ شوهرش دادند و روانهاش کردند. پنج شش سالی کتک خورد و هر بار به قهر آمد، خواهرها و برادرها برش گرداندند. تا شوهرش مُرد.
بچههای یارو همهچیز را گرفتند و از خانه هم انداختندش بیرون. دستوپایی برای گرفتن حقش نداشت، هیچوقت یاد نگرفته بود حقی دارد و میتواند حقش را بگیرد. باز ماند. بختش گفت که همان موقعها آخرین دختر یکی از خواهرهایش هم ازدواج کرد. رفته خانهی خواهرش. شد خدمتکار خواهرش.
حالا کارش کمتر بود. گاهی همراه خواهرش میرفت جلسه و سفره. همانجاها کمکم شروع کرد سفارش بافتنی و دوختودوز گرفتن. از چند ماه بعدتر به خواهرش اجاره و سهمش از مخارج خانه را داد. با پول خودش رفت حج. برایم جوراب خاکستری زشتی سوغاتی آورد که از عزیزترین داشتههای زندگیام است.
آخرین بار که دیدمش از همیشه لاغرتر شده بود. فکش تو رفته بود و رنج سالیان دیگر ردی ابدی روی چهرهاش گذاشته بود. در آستانهی هفتادسالگی تهتههای افسریه خانهی خودش را اجاره کرده بود. خوشحال بود اما دیگر قشنگ نبود.
امروز، از جمله، مبارکِ عمه صدیقام.
▪️بهرنگ رجبی
منبع
#روایت #محذوفان #رنج
#روز_جهانی_زنان #خردهروایتهای_مردم_ایران
در «جریان» باشید.
@Jaryaann