📝 پس از شنیدن خبر، به صفحه اینستاگرام علی انصاریان میروم، آخرین مطلباش (تیزر فیلم جدیدی که بازی کرده است) را میبینم. همراهش، متنی گذاشته از فهرست دستاندرکاران فیلم که قاعدتاً برای تبلیغات در اختیار عوامل فیلم گذاشته شده است. به نظر میرسد فقط دو بخش جزئی متن از خود انصاریان باشد: «سلام» ابتدایی که در واقع حکم خداحافظیاش را داشت و این جمله در انتها: «الهی به امید خود خودت فقط» که احتمالاً آخرین جملهایست که در شبکههای اجتماعی نوشته است.
تازگیها که مرگهای نامنتظره امانمان نمیدهد و در زمانهای که از جمله میراث افراد کنشها و رفتار آنها در شبکههای اجتماعیست به این فکر میکنم که آخرین مطلبی که از افراد در فضای مجازی باقی میماند چیست، حرف آخر، آخرین تصویر، آخرین جمله، آخرین پیام به دیگران؛ آخرینهایی که نمیدانیم آخرین است. کما اینکه جملۀ انتهایی انصاریان آنقدر پر از میل زندگی و امید است که قاعدتاً وقتی آن را مینوشت گمان نمیکرد آخرین جملهاش باشد.
و چه جملۀ سرشار از ایمانی، با آن تأکید دوباره بر «خود خودت» و آن «فقط» انتهایی (و نه هیچکس دیگر)؛ ایمان چه تجربۀ وجودی عجیبیست. اینکه امید از همه مردمان برداری ولی ناامید نشوی. «بکندم از همه دل در تو بستم.» و «دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست.»
ایمانی که حریف مرگ نمیشود اما پذیرش آن را آسانتر میکند؛ که اساساً ایمان، نه مقابله با سرشت سوگناک و تغییرناپذیر هستی که سپردن خود با فراغ بال است و قرار ناشی از پذیرش بیقراری احوال جهان: «طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت.» و چه بیقراریای در دنیا پر مهابتتر و تکاندهندهتر از مرگ که «چنانیم با مرگ چون باد و برگ».
و در روزگار امروز، چه کمیاب است ایمان متواضعانه که از جزم و جمود فکری به دور باشد؛ ایمانی که از جنس اعتقاد و یقین نباشد؛ همان تفکیکی که آلن واتس قائل میشود: «عقیده میچسبد اما ایمان رهایت میکند.» در جهان ایمانزدودۀ سرشار از اضطراب، ایمان، رهاییبخش است و پناهدهنده؛ احساس رهایی میکنی اما احساس رهاشدگی نمیکنی و هیچ نیرویی مانند ایمانی که در پی آواز «حقیقت» باشد و نه مصادرۀ «حقانیت»، پیشبرنده به سوی روشنی و بازدارنده از تاریکی نیست.
✍🏻 #کاوه_گرایلی
#جستار #مرگ #ناپایندگی #ایمان
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
تازگیها که مرگهای نامنتظره امانمان نمیدهد و در زمانهای که از جمله میراث افراد کنشها و رفتار آنها در شبکههای اجتماعیست به این فکر میکنم که آخرین مطلبی که از افراد در فضای مجازی باقی میماند چیست، حرف آخر، آخرین تصویر، آخرین جمله، آخرین پیام به دیگران؛ آخرینهایی که نمیدانیم آخرین است. کما اینکه جملۀ انتهایی انصاریان آنقدر پر از میل زندگی و امید است که قاعدتاً وقتی آن را مینوشت گمان نمیکرد آخرین جملهاش باشد.
و چه جملۀ سرشار از ایمانی، با آن تأکید دوباره بر «خود خودت» و آن «فقط» انتهایی (و نه هیچکس دیگر)؛ ایمان چه تجربۀ وجودی عجیبیست. اینکه امید از همه مردمان برداری ولی ناامید نشوی. «بکندم از همه دل در تو بستم.» و «دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست.»
ایمانی که حریف مرگ نمیشود اما پذیرش آن را آسانتر میکند؛ که اساساً ایمان، نه مقابله با سرشت سوگناک و تغییرناپذیر هستی که سپردن خود با فراغ بال است و قرار ناشی از پذیرش بیقراری احوال جهان: «طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت.» و چه بیقراریای در دنیا پر مهابتتر و تکاندهندهتر از مرگ که «چنانیم با مرگ چون باد و برگ».
و در روزگار امروز، چه کمیاب است ایمان متواضعانه که از جزم و جمود فکری به دور باشد؛ ایمانی که از جنس اعتقاد و یقین نباشد؛ همان تفکیکی که آلن واتس قائل میشود: «عقیده میچسبد اما ایمان رهایت میکند.» در جهان ایمانزدودۀ سرشار از اضطراب، ایمان، رهاییبخش است و پناهدهنده؛ احساس رهایی میکنی اما احساس رهاشدگی نمیکنی و هیچ نیرویی مانند ایمانی که در پی آواز «حقیقت» باشد و نه مصادرۀ «حقانیت»، پیشبرنده به سوی روشنی و بازدارنده از تاریکی نیست.
✍🏻 #کاوه_گرایلی
#جستار #مرگ #ناپایندگی #ایمان
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
اللهمزار
علیرضا قربانی
〰️ به پهنای صحرای دلتنگی
فرشته #مرگ در این #روزگارکرونایی همچنان بیرحمانه بهترینها را از کفمان میرباید.
▪️«او از شریفترین و وطندوستترین آدمهایی بود که در تمام زندگیام دیدهام.»
این وصف مشترکی است از علی اکرمی؛ روزنامهنگاری که بر اثر ابتلا به کرونا درگذشت.
بسیاری از شوخطبعی، رواداری و #ایراندوستی او گفتند و دوستاناش نوشتند که بهترین رفیق خود را از دست دادهاند. او برای رفقایش، بهترین بود. ... حالا او دیگر نیست و دوستانش که کم نیستند باید نبودنش را باور کنند و با جای خالی خندههایش به دنبال مرهمی بر دل سوختهشان بگردند.
➖ این #موسیقی با صدای #علیرضا_قربانی ادای احترامی است به جوانی که عاشق ایران بود؛ یادش گرامی.
منبع
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
فرشته #مرگ در این #روزگارکرونایی همچنان بیرحمانه بهترینها را از کفمان میرباید.
▪️«او از شریفترین و وطندوستترین آدمهایی بود که در تمام زندگیام دیدهام.»
این وصف مشترکی است از علی اکرمی؛ روزنامهنگاری که بر اثر ابتلا به کرونا درگذشت.
بسیاری از شوخطبعی، رواداری و #ایراندوستی او گفتند و دوستاناش نوشتند که بهترین رفیق خود را از دست دادهاند. او برای رفقایش، بهترین بود. ... حالا او دیگر نیست و دوستانش که کم نیستند باید نبودنش را باور کنند و با جای خالی خندههایش به دنبال مرهمی بر دل سوختهشان بگردند.
➖ این #موسیقی با صدای #علیرضا_قربانی ادای احترامی است به جوانی که عاشق ایران بود؛ یادش گرامی.
منبع
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
📝 سال ۸۸ بود، نیمهی مرداد؛ پدر با رنگی پریده و خمیده و دستی روی قفسهی سینه آمد خانه. ظهر بود، عرق کرده بود، مادر گفت چیزی شده؟ گفت نه، یک لیوان آب بهم بدید استراحت کنم. معطل نکردم سریع بلندش کردم برویم بیمارستان. یاد عمو افتادم و فهمیدم چه خاکی دارد به سرم میشود.
عموم هم یک ظهر با وضع مشابه آمده بوده خانه؛ گفتند نهار نمیخوری؟ گفت یک لیوان آب بهم بدید؛ پسرش با لیوان آب برگشت هرچه صدا کرد، عمو دیگر جواب نداد. بعد از پدربزرگ و عمو بزرگه و عمو دومیه، فهمیدیم ظاهراً پیشینیان سکته یا هنر راحت مردن را برایمان به یادگار گذاشتند.
رسیدیم بیمارستان؛ رفتم قسمت درمانگاه؛ همانجایی که دکتر عمومی معاینه میکند. منتظر بودیم که برویم داخل؛ یکی از دکترها داشت رد میشد کنار ما ایستاد، گفت چی شده؟ گفتم. نبض بابا را گرفت، گرفته و نگرفته گفت چرا اینجایید؟! ببرش اورژانس تا بیایم.
فکر میکردم خیلی به موقع آمدیم! رفتیم اورژانس؛ بابا را روی یکی از تختها خواباندند و پردههای دورش را کشیدند، از هر طرف یکی اضافه میشد؛ اتاق پردهای پر شد از دکتر و پرستار، یکی سرنگ را پر میکرد؛ یکی دستگاهها را به بابا وصل میکرد. به مانیتور نگاه کردم؛ به نظرم هیچ توالی و تکراری در ریتمش نبود؛ خطخطی بود؛ ناکوک میزد؛ عدد ۱۴۰ را نشان میداد؛ زیاد بود؛ بابا دیگر بیحال شده بود؛ تقریباً، ۱۶۰، ۱۷۰، ۱۸۰، ۱۹۰؛ گفتم شاید درست نیست؛ شاید چون تکانش میدهند دستگاه خطا میکند؛ ۲۰۰، ۲۲۰، ۲۳۰، ۲۴۰، ۲۵۰، ۲۵۸ و ۰، خط صاف.
باورم نمیشد! یعنی چی؟ ما که به موقع آمدیم، سکته که میگویند، یعنی اینجوریست؟ شروع کردند به احیاء؛ بابا سنگین و درشت بود؛ یکی از پزشکهای مرد که جوانتر و قویتر بود رفت بالای تخت تا بتواند مسلط ماساژ قلبی بدهد. سرنگها پر میشد و خالی میشد. دستگاه شوک هم بود؛ فکر کنم آن را هم زدند.
ساکت و محو گوشهی اتاق پردهای ایستاده بودم. پدر مرکز کهکشانم بود؛ نظمِ کهکشانی داشت به هم میخورد؛ جاذبه کم شده بود و داشتم سقوط میکردم. نیم ساعتی بود که دکترها و پرستارها تقلا میکردند؛ دکتر نگاهم کرد، فهمیدم منظورش چیست؛ هنوز قدرت درک پیرامون را از دست نداده بودم. میخواستم به او التماس کنم؛ میخواستم گریه کنم؛ میخواستم چیزی بگویم ولی واژه ها نبودند؛ ذهنم نبود؛ مغزم نبود. چشمهایم تنها راه ارتباطی بود. تمام خواهش دنیا را در چشمانم جمع کردم؛ دکتر دید؛ سری تکان داد؛ گفت امتحان میکنیم باز، ولی برو بیرون. چیزی نگفتم، بیرون هم نرفتم. شوک، ماساژ، سرنگها پر و خالی شد. به مانیتور نگاه کردم؛ اتفاقی افتاده بود؛ خطخطیهای نامرتبی شروع شد. چشمهای دکتر خندید. احساس کردم اتاق پردهای گرم شد؛ تازه فهمیدم سردم شده بود؛ یخ کرده بودم؛ پشتم تیر میکشید. دکتر گفت چیزی معلوم نیست فعلاً باید بستری شود.
بستریاش کردند؛ سه روز هیچ چیز مشخص نبود؛ بدنی که چهل دقیقه مُرده بود، به زندگی برگشته بود. بعد از سه روز آنژیو کردند. راه رگها باز شد و بعد از یک هفته مرخص شد. آمدیم خانه. خیالمان راحت شد، اولین عضو خاندان پدری توانست سکته را رد کند و مرگ را شکست بدهد. دارو میخورد؛ حواسمان بهش بود؛ چکاپ منظم، آزمایشهای دورهای.
تا چند سال بعد هر سفری که به دریا میرفتم با کابوس و نگرانی طی میشد؛ مدام جویای حال و وضع بابا بودم.
بیست و چهارم بهمن ۹۵، ساعت ۱۱ شب، تهران بودم و هوای سردی بود؛ زنگ زد صحبت کردیم. فوتبال دیده بود و از برد تیمش خوشحال بود. عاشق فوتبال بود. درستترش این است که بگویم فوتبالیست خوبی هم بود، کاپتان تیمشان، در روزگاری که نساجی تیم خوبی بود و در سطح اول ایران بازی میکرد.
هیچوقت از خاطرات فوتبالیاش نمیگفت. هرچه که از آن روزهایش میدانم همتیمیها و دوستها و رفیقانش برایم گفتهاند یا از طریق عکسهای پشتنویسی شده بود. ... ولی فوتبالی ماند؛ استادیوم وطنی را دوست داشت، نساجی را دوست داشت. همهی بازیها را میدید حتی اگر لیگ بورکینافاسو را هم نشان میدادند، نگاه میکرد و کیف میکرد!
بیست و پنج بهمن ۹۵ بود ساعت ۶ صبح، زنگ تلفن آن ساعت فقط میتوانست خبر بدی باشد وگرنه چرا باید مادر ۶ صبح به من زنگ بزند؟ صدایش میلرزید گفتم چیزی شده؟ گفت میآیی خونه؟ چه سوال واضحی پرسید. مثل همیشه میدانست چه کلماتی را باید انتخاب کند و چه بگوید؛ همیشه به این قابلیت مادرم غبطه خوردم.
صبح سردی بود؛ هوا هنوز گرگ و میش بود. سوار آسانسور شدم، دکمه را که فشار دادم احساس کردم نظم کهکشانیام به هم خورده؛ خورشید خاموش شده و جاذبه از بین رفته و تمام ذراتم دارد پراکنده میشود؛ سقوط میکنم و در گوشم زمزمه میشد چه سخت است وارث دردِ پدر بودن ...
پایان
✍🏼 دریانورد در توئیتر
#روایت #پدر #مرگ #فقدان
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
عموم هم یک ظهر با وضع مشابه آمده بوده خانه؛ گفتند نهار نمیخوری؟ گفت یک لیوان آب بهم بدید؛ پسرش با لیوان آب برگشت هرچه صدا کرد، عمو دیگر جواب نداد. بعد از پدربزرگ و عمو بزرگه و عمو دومیه، فهمیدیم ظاهراً پیشینیان سکته یا هنر راحت مردن را برایمان به یادگار گذاشتند.
رسیدیم بیمارستان؛ رفتم قسمت درمانگاه؛ همانجایی که دکتر عمومی معاینه میکند. منتظر بودیم که برویم داخل؛ یکی از دکترها داشت رد میشد کنار ما ایستاد، گفت چی شده؟ گفتم. نبض بابا را گرفت، گرفته و نگرفته گفت چرا اینجایید؟! ببرش اورژانس تا بیایم.
فکر میکردم خیلی به موقع آمدیم! رفتیم اورژانس؛ بابا را روی یکی از تختها خواباندند و پردههای دورش را کشیدند، از هر طرف یکی اضافه میشد؛ اتاق پردهای پر شد از دکتر و پرستار، یکی سرنگ را پر میکرد؛ یکی دستگاهها را به بابا وصل میکرد. به مانیتور نگاه کردم؛ به نظرم هیچ توالی و تکراری در ریتمش نبود؛ خطخطی بود؛ ناکوک میزد؛ عدد ۱۴۰ را نشان میداد؛ زیاد بود؛ بابا دیگر بیحال شده بود؛ تقریباً، ۱۶۰، ۱۷۰، ۱۸۰، ۱۹۰؛ گفتم شاید درست نیست؛ شاید چون تکانش میدهند دستگاه خطا میکند؛ ۲۰۰، ۲۲۰، ۲۳۰، ۲۴۰، ۲۵۰، ۲۵۸ و ۰، خط صاف.
باورم نمیشد! یعنی چی؟ ما که به موقع آمدیم، سکته که میگویند، یعنی اینجوریست؟ شروع کردند به احیاء؛ بابا سنگین و درشت بود؛ یکی از پزشکهای مرد که جوانتر و قویتر بود رفت بالای تخت تا بتواند مسلط ماساژ قلبی بدهد. سرنگها پر میشد و خالی میشد. دستگاه شوک هم بود؛ فکر کنم آن را هم زدند.
ساکت و محو گوشهی اتاق پردهای ایستاده بودم. پدر مرکز کهکشانم بود؛ نظمِ کهکشانی داشت به هم میخورد؛ جاذبه کم شده بود و داشتم سقوط میکردم. نیم ساعتی بود که دکترها و پرستارها تقلا میکردند؛ دکتر نگاهم کرد، فهمیدم منظورش چیست؛ هنوز قدرت درک پیرامون را از دست نداده بودم. میخواستم به او التماس کنم؛ میخواستم گریه کنم؛ میخواستم چیزی بگویم ولی واژه ها نبودند؛ ذهنم نبود؛ مغزم نبود. چشمهایم تنها راه ارتباطی بود. تمام خواهش دنیا را در چشمانم جمع کردم؛ دکتر دید؛ سری تکان داد؛ گفت امتحان میکنیم باز، ولی برو بیرون. چیزی نگفتم، بیرون هم نرفتم. شوک، ماساژ، سرنگها پر و خالی شد. به مانیتور نگاه کردم؛ اتفاقی افتاده بود؛ خطخطیهای نامرتبی شروع شد. چشمهای دکتر خندید. احساس کردم اتاق پردهای گرم شد؛ تازه فهمیدم سردم شده بود؛ یخ کرده بودم؛ پشتم تیر میکشید. دکتر گفت چیزی معلوم نیست فعلاً باید بستری شود.
بستریاش کردند؛ سه روز هیچ چیز مشخص نبود؛ بدنی که چهل دقیقه مُرده بود، به زندگی برگشته بود. بعد از سه روز آنژیو کردند. راه رگها باز شد و بعد از یک هفته مرخص شد. آمدیم خانه. خیالمان راحت شد، اولین عضو خاندان پدری توانست سکته را رد کند و مرگ را شکست بدهد. دارو میخورد؛ حواسمان بهش بود؛ چکاپ منظم، آزمایشهای دورهای.
تا چند سال بعد هر سفری که به دریا میرفتم با کابوس و نگرانی طی میشد؛ مدام جویای حال و وضع بابا بودم.
بیست و چهارم بهمن ۹۵، ساعت ۱۱ شب، تهران بودم و هوای سردی بود؛ زنگ زد صحبت کردیم. فوتبال دیده بود و از برد تیمش خوشحال بود. عاشق فوتبال بود. درستترش این است که بگویم فوتبالیست خوبی هم بود، کاپتان تیمشان، در روزگاری که نساجی تیم خوبی بود و در سطح اول ایران بازی میکرد.
هیچوقت از خاطرات فوتبالیاش نمیگفت. هرچه که از آن روزهایش میدانم همتیمیها و دوستها و رفیقانش برایم گفتهاند یا از طریق عکسهای پشتنویسی شده بود. ... ولی فوتبالی ماند؛ استادیوم وطنی را دوست داشت، نساجی را دوست داشت. همهی بازیها را میدید حتی اگر لیگ بورکینافاسو را هم نشان میدادند، نگاه میکرد و کیف میکرد!
بیست و پنج بهمن ۹۵ بود ساعت ۶ صبح، زنگ تلفن آن ساعت فقط میتوانست خبر بدی باشد وگرنه چرا باید مادر ۶ صبح به من زنگ بزند؟ صدایش میلرزید گفتم چیزی شده؟ گفت میآیی خونه؟ چه سوال واضحی پرسید. مثل همیشه میدانست چه کلماتی را باید انتخاب کند و چه بگوید؛ همیشه به این قابلیت مادرم غبطه خوردم.
صبح سردی بود؛ هوا هنوز گرگ و میش بود. سوار آسانسور شدم، دکمه را که فشار دادم احساس کردم نظم کهکشانیام به هم خورده؛ خورشید خاموش شده و جاذبه از بین رفته و تمام ذراتم دارد پراکنده میشود؛ سقوط میکنم و در گوشم زمزمه میشد چه سخت است وارث دردِ پدر بودن ...
پایان
✍🏼 دریانورد در توئیتر
#روایت #پدر #مرگ #فقدان
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
خوانش و تحلیل کتاب_پرسشهای کشنده_نشست اول
دیدگاه نو
📕تحلیل #کتاب «پرسشهای کشنده» #تامس_نیگل ترجمه: #مصطفی_ملکیان و #جواد_حیدری
⬆️ نشست نخست همراه با پرسش و پاسخ
➖آموزگار: جواد حیدری - مهرماه ۱۴۰۰ در کلابهاوس
⬇️ نشست دوم همراه با پرسش و پاسخ
.
⬆️ نشست نخست همراه با پرسش و پاسخ
➖آموزگار: جواد حیدری - مهرماه ۱۴۰۰ در کلابهاوس
⬇️ نشست دوم همراه با پرسش و پاسخ
.
خوانش و تحلیل کتاب_پرسشهای کشنده_نشست دوم
دیدگاه نو
.
▪️منبع و دیگر درسگفتارها ⬅️ کانال حلقه دیدگاه نو
▪️نشستهای بعدی ⬅️ کلابهاوس حلقه دیدگاه نو
#اندیشه #فلسفه #اخلاق #مرگ
#حلقه_دیدگاه_نو
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
▪️منبع و دیگر درسگفتارها ⬅️ کانال حلقه دیدگاه نو
▪️نشستهای بعدی ⬅️ کلابهاوس حلقه دیدگاه نو
#اندیشه #فلسفه #اخلاق #مرگ
#حلقه_دیدگاه_نو
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✨ خانهتکانی پیش از مرگ
برخی کهنسالان در سوئد زندگی خود را پیش از مرگ پاکسازی میکنند؛ کاری که باعث آرامششان میشود و به آن خانهتکانی مرگ میگویند.
مارگارتا مگنوسون در کتاب پرفروش «هنر ملایم سوئدی پاکسازی پیش از مرگ» نوشت که چگونه میتوان خود و خانواده خود را از یک عمر بههمریختگی رها کرد. او میگوید: «من فکر میکنم شما باید تکلیف داراییهای خود را روشن کنید تا هیچ فرد دیگری مجبور نباشد پس از مرگتان همه کارها را با همه مزخرفاتی که به جا گذاشتهاید انجام دهد. مرتب کردن وسائلی که جمع کردهاید، شما را به لحظاتی میبرد که شاید میخواهید به خاطر آورید و اگر اینچنین نبود، آنها را دور بیندازید. (یا ببخشید.)»
اگرچه مگنوسون این اصطلاح را ابداع کرده اما سوئدیها مدتهاست که به خانهتکانی پیش از #مرگ میپردازند. کریستینا آدولفسون، ۸۴ ساله که او نیز این کار را انجام میدهد، میگوید: «چهل سال پیش یکی از همسایهها به من گفت که قصد دارد مرتبسازی پیش از مرگ را انجام دهد.»
خانه تکانی پیش از مرگ به ما یادآوری میکند که قرار نیست برای همیشه زندگی کنیم.
منبع و توضیحات بیشتر
#سادهزیستی
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
برخی کهنسالان در سوئد زندگی خود را پیش از مرگ پاکسازی میکنند؛ کاری که باعث آرامششان میشود و به آن خانهتکانی مرگ میگویند.
مارگارتا مگنوسون در کتاب پرفروش «هنر ملایم سوئدی پاکسازی پیش از مرگ» نوشت که چگونه میتوان خود و خانواده خود را از یک عمر بههمریختگی رها کرد. او میگوید: «من فکر میکنم شما باید تکلیف داراییهای خود را روشن کنید تا هیچ فرد دیگری مجبور نباشد پس از مرگتان همه کارها را با همه مزخرفاتی که به جا گذاشتهاید انجام دهد. مرتب کردن وسائلی که جمع کردهاید، شما را به لحظاتی میبرد که شاید میخواهید به خاطر آورید و اگر اینچنین نبود، آنها را دور بیندازید. (یا ببخشید.)»
اگرچه مگنوسون این اصطلاح را ابداع کرده اما سوئدیها مدتهاست که به خانهتکانی پیش از #مرگ میپردازند. کریستینا آدولفسون، ۸۴ ساله که او نیز این کار را انجام میدهد، میگوید: «چهل سال پیش یکی از همسایهها به من گفت که قصد دارد مرتبسازی پیش از مرگ را انجام دهد.»
خانه تکانی پیش از مرگ به ما یادآوری میکند که قرار نیست برای همیشه زندگی کنیم.
منبع و توضیحات بیشتر
#سادهزیستی
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
❗️چیزهایی که به فرد سوگوار نباید گفت.
در مواجهه با فرد سوگوار، حتماً نباید سخن زیادی بگوییم. مخصوصاً وقتی به او نزدیک نیستیم و از احساسات و افکار او اطلاعات چندانی نداریم. بنابراین اگر مشاور نیستیم توصیه میشود از بیان عباراتی با این مضامین خودداری کنیم:
🔻 آ) تخفیف سوگ و حق ندادن برای سوگواری:
۱. حال و احوال کردن هرروزه و پرسیدن اینکه «امروز خوبی؟ بهتری؟»
۲. «کمکم خوب میشوی ... به سوگت زمان بده.» «زمان همه چیز را حل میکند.»
۳. «دیگر گریه کردن کافی است ... هنوز نتوانستهای با این مشکل کنار بیایی؟ خیلی وقت است از این مساله گذشته است.»
۴. «به خاطر بچهها، همسر، پدر یا مادرت سعی کن ناراحت نباشی.» «قوی باش.»
۵. «برای یک سگ یا گربه این کارها را میکنی؟» ... «میتوانی یکی دیگر پیدا کنی.»
۶. «پیش مهمانها، غریبهها و ... زشت است.»
🔻 ب) سنگین کردن سوگ و حق دادن برای سوگواری:
۱. اشاره به سختی و جانسوز بودن سوگ و غیر قابل تحمل بودن و کمرشکنی آن.
۲. گفتن عباراتی شبیه «میدانم هیچ وقت آرام نخواهی شد، هیچ وقت فراموش نخواهی کرد»....
۳. «حق داری اینقدر افسرده باشی». «تا آخر عمر سوگوار خواهی ماند».
۴. ابراز خشم، عواطف و اندوه (عامدانه و تصنعی) هماندازه فرد سوگوار یا حتی بیشتر از او.
۵. «این تو هستی که تحمل میکنی، من باشم اصلاً نمیتوانم.» «من بودم، دیوانه میشدم.»
🔻 ج) رفتن در پوست فرد متوفا و حرف زدن از طرف او یا قضاوت او:
۱. «حالا دیگر رنج نمیکشد و جای بهتری است.» «راحت شد.»
۲. «عمر طولانی داشت، خیلیها در جوانی میمیرند.»
۳. «خودش باعث شد اینطور شود. (خودش مقصر بود.)»
۴. «او راضی نیست اینهمه ناراحت باشی.»
۵. «اگر بود حالا به فکر خواهرت یا مادرت بود.»
🔻 د) رفتن در پوست هستی یا خدا و نظر دادن به جای او:
۱. «حتماً یک حکمتی داشته» ... «خواست خدا بوده.»
۲. «مرگ حق است.» «این قانون طبیعت است.» «تا مرگ نباشد زندگی هم نیست.»
۳. «آدم خوبی بود، خدا خواست که زودتر او را پیش خودش ببرد.»
🔻 ه) رفتن در پوست فرد سوگوار یا سرزنش او:
۱. «میفهمم چه حسی داری.»
۲. «نباید این حس را داشته باشی.»
۳. «خودت را با کار یا مطالعه مشغول نگه دار.» «زیاد فکر نکن.»
۴. «من میشناسمت، دوباره عاشق یک نفر دیگر میشوی.» «تو جوانی، حیفی.»
۵. «تقصیر خودت بود، نباید میگذاشتی خوابآلوده رانندگی کند.» «اگر فلان کار را میکردی الان زنده بود.»
۶. «خدا را شکر که تنات سالم است.» «شکر کن که یک بچه دیگر داری.»
۷. «زاری زیاد صورتت را خراب میکند.» «برای چشمانت ضرر دارد.» «از کار یا درسات میافتی.»
✍️ #مرتضی_کریمی
دکتری انسانشناسی از دانشگاه تهران
پژوهشگر حوزه مطالعات مرگ و مشاور واحد سوگیاران (دانشکده پرستاری علوم پزشکی تهران)
منبع: اینستاگرام نویسنده
پینوشت: گفتن بسیاری از این موارد حتی توسط «مشاور» نیز درست نیست.
⁉️ چیزهایی که به فرد سوگوار میتوان گفت.
‼️ توضیح تکمیلی جریان
#آموختنی
#اخلاق_مراقبت #مرگ #سوگ
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
در مواجهه با فرد سوگوار، حتماً نباید سخن زیادی بگوییم. مخصوصاً وقتی به او نزدیک نیستیم و از احساسات و افکار او اطلاعات چندانی نداریم. بنابراین اگر مشاور نیستیم توصیه میشود از بیان عباراتی با این مضامین خودداری کنیم:
🔻 آ) تخفیف سوگ و حق ندادن برای سوگواری:
۱. حال و احوال کردن هرروزه و پرسیدن اینکه «امروز خوبی؟ بهتری؟»
۲. «کمکم خوب میشوی ... به سوگت زمان بده.» «زمان همه چیز را حل میکند.»
۳. «دیگر گریه کردن کافی است ... هنوز نتوانستهای با این مشکل کنار بیایی؟ خیلی وقت است از این مساله گذشته است.»
۴. «به خاطر بچهها، همسر، پدر یا مادرت سعی کن ناراحت نباشی.» «قوی باش.»
۵. «برای یک سگ یا گربه این کارها را میکنی؟» ... «میتوانی یکی دیگر پیدا کنی.»
۶. «پیش مهمانها، غریبهها و ... زشت است.»
🔻 ب) سنگین کردن سوگ و حق دادن برای سوگواری:
۱. اشاره به سختی و جانسوز بودن سوگ و غیر قابل تحمل بودن و کمرشکنی آن.
۲. گفتن عباراتی شبیه «میدانم هیچ وقت آرام نخواهی شد، هیچ وقت فراموش نخواهی کرد»....
۳. «حق داری اینقدر افسرده باشی». «تا آخر عمر سوگوار خواهی ماند».
۴. ابراز خشم، عواطف و اندوه (عامدانه و تصنعی) هماندازه فرد سوگوار یا حتی بیشتر از او.
۵. «این تو هستی که تحمل میکنی، من باشم اصلاً نمیتوانم.» «من بودم، دیوانه میشدم.»
🔻 ج) رفتن در پوست فرد متوفا و حرف زدن از طرف او یا قضاوت او:
۱. «حالا دیگر رنج نمیکشد و جای بهتری است.» «راحت شد.»
۲. «عمر طولانی داشت، خیلیها در جوانی میمیرند.»
۳. «خودش باعث شد اینطور شود. (خودش مقصر بود.)»
۴. «او راضی نیست اینهمه ناراحت باشی.»
۵. «اگر بود حالا به فکر خواهرت یا مادرت بود.»
🔻 د) رفتن در پوست هستی یا خدا و نظر دادن به جای او:
۱. «حتماً یک حکمتی داشته» ... «خواست خدا بوده.»
۲. «مرگ حق است.» «این قانون طبیعت است.» «تا مرگ نباشد زندگی هم نیست.»
۳. «آدم خوبی بود، خدا خواست که زودتر او را پیش خودش ببرد.»
🔻 ه) رفتن در پوست فرد سوگوار یا سرزنش او:
۱. «میفهمم چه حسی داری.»
۲. «نباید این حس را داشته باشی.»
۳. «خودت را با کار یا مطالعه مشغول نگه دار.» «زیاد فکر نکن.»
۴. «من میشناسمت، دوباره عاشق یک نفر دیگر میشوی.» «تو جوانی، حیفی.»
۵. «تقصیر خودت بود، نباید میگذاشتی خوابآلوده رانندگی کند.» «اگر فلان کار را میکردی الان زنده بود.»
۶. «خدا را شکر که تنات سالم است.» «شکر کن که یک بچه دیگر داری.»
۷. «زاری زیاد صورتت را خراب میکند.» «برای چشمانت ضرر دارد.» «از کار یا درسات میافتی.»
✍️ #مرتضی_کریمی
دکتری انسانشناسی از دانشگاه تهران
پژوهشگر حوزه مطالعات مرگ و مشاور واحد سوگیاران (دانشکده پرستاری علوم پزشکی تهران)
منبع: اینستاگرام نویسنده
پینوشت: گفتن بسیاری از این موارد حتی توسط «مشاور» نیز درست نیست.
⁉️ چیزهایی که به فرد سوگوار میتوان گفت.
‼️ توضیح تکمیلی جریان
#آموختنی
#اخلاق_مراقبت #مرگ #سوگ
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
⭕️ توضیح تکمیلی جریان در باب فرسته پیشین
۱. به طور کلی روان آدمی و روابط انسانی آنقدر پیچیدگی و ظرافت دارد که صدور حکمهای مطلق و فرمولوار در مورد آنها کار سادهای نیست. در کنار اینها مرگ، خود ناشناختهترین، رازآمیزترین و مهیبترین مقوله برای انسان در جهان هستی است. به واسطه همه این موارد، نه افراد سوگوار همگی مانند یکدیگرند؛ نه رابطه فرد سوگوار با فرد درگذشته تنها یک شکل و یک جنس است و نه رابطه فرد تسلادهنده با فرد سوگوار صرفاً یک نوع است. متن بالا طرح موضوع مهمی است از نحوه مواجهه با فرد سوگوار و ایده کلی و کلانی به دست میدهد از نمونه جملاتی که به طور معمول بهتر است از به کارگیری آنها در برابر این افراد پرهیز کنیم. اما در نهایت شکل روابط افراد با یکدیگر، سن فرد سوگوار، سن فرد درگذشته، نوع و علت مرگ او، نحوه تسلیت گفتن (حضوری، مجازی یا تلفنی)، فاصله زمان تسلیت گفتن نسبت به زمان مرگ و بسیاری عموامل دیگر همگی در نحوه تسلیت گفتن اثرگذارند.
۲. از طرفی بسیاری از جملات بالا ممکن است حتی تحت شرایطی «درست و منطقی» باشند اما «بهجا» نباشند. به عبارتی گفتن آنها به فرد سوگوار کمکی نمیکند و چه بسا برای او آزاردهنده نیز باشد. مثلاً فردی که بابت از دست دادن عزیز سالمندِ خود بسیار اندوهگین است قاعدتاً از اینکه متوفا عمر درازی کرده و جوان نبوده آگاه است و با بیان جملاتی مانند «عمر طولانی داشت، خیلیها در جوانی میمیرند.» از سوی شما متوجه این حقیقت نمیشود و صرفاً با خود میاندیشد که شما چقدر نسبت به داغ او در آن لحظه بیگانهاید.
۳. از سویی در کنار پیچیدگی روابط انسانی و گیجی انسان در مواجهه با مقوله مرگ، تقریباً همه ما آموزش درستی در زمینه نحوه تسلای فرد سوگوار ندیدهایم و در اغلب مواقع برخی از جملات بالا را، تنها با انگیزه همدردی بیان کردهایم. بنابراین به جای قضاوت یا سرزنش خود و دیگران به خاطر به کاربردن تعابیر مشابه جملات بالا در گذشته، بکوشیم از این پس با همرسانی چنین مطالبی و گفتوگو و به اشتراک گذاشتن نظر و تجارب خود بر آگاهی عمومی در این زمینه بیافزاییم.
۴. موارد دیگری که به نظر میرسد میتوان به فهرست بالا اضافه کرد و بهتر است از آنها پرهیز کرد، هر گونه تلاش اضافه برای نشان دادن اهمیت متوفا برای ما و تأثر زیاد ما از مرگ او، از طریق کنجکاوی بیش از حد (در مورد علت یا نحوه مرگ و ...) یا گفتن خاطرات مشترک نامتناسب با اوست. همچنین بهتر است از سخنسرایی در مورد تجربه شخصی سوگ خود در گذشته بدون هیچ زمینهای یا خواستی از سوی فرد سوگوار یا از آن بدتر، قیاس تجربه سوگ خود با اندوه فرد سوگوار نیز دوری کنیم.
#اخلاق_مراقبت #مرگ #سوگ
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
۱. به طور کلی روان آدمی و روابط انسانی آنقدر پیچیدگی و ظرافت دارد که صدور حکمهای مطلق و فرمولوار در مورد آنها کار سادهای نیست. در کنار اینها مرگ، خود ناشناختهترین، رازآمیزترین و مهیبترین مقوله برای انسان در جهان هستی است. به واسطه همه این موارد، نه افراد سوگوار همگی مانند یکدیگرند؛ نه رابطه فرد سوگوار با فرد درگذشته تنها یک شکل و یک جنس است و نه رابطه فرد تسلادهنده با فرد سوگوار صرفاً یک نوع است. متن بالا طرح موضوع مهمی است از نحوه مواجهه با فرد سوگوار و ایده کلی و کلانی به دست میدهد از نمونه جملاتی که به طور معمول بهتر است از به کارگیری آنها در برابر این افراد پرهیز کنیم. اما در نهایت شکل روابط افراد با یکدیگر، سن فرد سوگوار، سن فرد درگذشته، نوع و علت مرگ او، نحوه تسلیت گفتن (حضوری، مجازی یا تلفنی)، فاصله زمان تسلیت گفتن نسبت به زمان مرگ و بسیاری عموامل دیگر همگی در نحوه تسلیت گفتن اثرگذارند.
۲. از طرفی بسیاری از جملات بالا ممکن است حتی تحت شرایطی «درست و منطقی» باشند اما «بهجا» نباشند. به عبارتی گفتن آنها به فرد سوگوار کمکی نمیکند و چه بسا برای او آزاردهنده نیز باشد. مثلاً فردی که بابت از دست دادن عزیز سالمندِ خود بسیار اندوهگین است قاعدتاً از اینکه متوفا عمر درازی کرده و جوان نبوده آگاه است و با بیان جملاتی مانند «عمر طولانی داشت، خیلیها در جوانی میمیرند.» از سوی شما متوجه این حقیقت نمیشود و صرفاً با خود میاندیشد که شما چقدر نسبت به داغ او در آن لحظه بیگانهاید.
۳. از سویی در کنار پیچیدگی روابط انسانی و گیجی انسان در مواجهه با مقوله مرگ، تقریباً همه ما آموزش درستی در زمینه نحوه تسلای فرد سوگوار ندیدهایم و در اغلب مواقع برخی از جملات بالا را، تنها با انگیزه همدردی بیان کردهایم. بنابراین به جای قضاوت یا سرزنش خود و دیگران به خاطر به کاربردن تعابیر مشابه جملات بالا در گذشته، بکوشیم از این پس با همرسانی چنین مطالبی و گفتوگو و به اشتراک گذاشتن نظر و تجارب خود بر آگاهی عمومی در این زمینه بیافزاییم.
۴. موارد دیگری که به نظر میرسد میتوان به فهرست بالا اضافه کرد و بهتر است از آنها پرهیز کرد، هر گونه تلاش اضافه برای نشان دادن اهمیت متوفا برای ما و تأثر زیاد ما از مرگ او، از طریق کنجکاوی بیش از حد (در مورد علت یا نحوه مرگ و ...) یا گفتن خاطرات مشترک نامتناسب با اوست. همچنین بهتر است از سخنسرایی در مورد تجربه شخصی سوگ خود در گذشته بدون هیچ زمینهای یا خواستی از سوی فرد سوگوار یا از آن بدتر، قیاس تجربه سوگ خود با اندوه فرد سوگوار نیز دوری کنیم.
#اخلاق_مراقبت #مرگ #سوگ
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
❗️چیزهایی که به فرد سوگوار میتوان گفت.
(کارهایی که برای او میتوان کرد.)
وقتی کسی سوگوار است، بیشترین کمک از طریق «شنیدن» اوست نه «گفتن». پس از آن، بهترین کار «انجام دادن» و بعد «بودن و فقط حاضر بودن»، بعد «لمس کردن» و بعد ««سکوتکردن» سپس «هیچکارینکردن» و آخر از همه «گفتن» است.
برای این منظور میتوانید بگویید:
۱. خیلی متاسفم. ای کاش میشد در غم شما شریک شوم (سکوت).
۲. کلمات خوبی برای بیان تسلیت ندارم. کاش میدانستم چه باید بگویم (سکوت).
۳. کنار شما هستم. هر کاری داشتید بفرمایید.
۴. بهتون فکر میکنم. براتون دعا میکنم. طلب صبر براتون دارم.
۵. فکر میکنم نمیتونم درست درک کنم چه میکشید (سکوت و متنظر ماندن، شاید فرد سوگوار بخواهد بگوید چه میکشد).
۶. بدون مقایسه تجربه خودتان از سوگ عزیزتان یا قضاوت کردن، به کوتاهی به آن اشاره کنید: با آنکه نمیتوانم شما را کامل درک کنم، وقتی پدرم را از دست دادم ...
۷. هر وقت خواستید من آمادهام کنار شما باشم و در سکوت بشنوم.
۸. در شرایط خاص که افراد نیاز به همراهی دارند: من تلفن همراهم را شب روشن میگذارم اگر کاری داشتید. ماشین من دم در است.
۹. به مراسم سوگواری بروید، گل بفرستید، غذا درست کنید، کارهای فرد سوگوار را که روی زمین مانده انجام دهید
۱۰. به موقع سکوت کنید، محل را ترک کرده و فرد را تنها بگذارید. در صورت نیاز و اطمینان سعی کنید دیگران را از نیاز فرد سوگوار به تنهابودن آگاه کنید.
۱۱. کلیشههای فرهنگی گاهی سودمند هستند، اما سعی کنید حس واقعی خود را با زبان خودتان بیان کنید.
۱۲. با حفظ یک «فاصله مشفقانه»، بدون انتظار و چشمداشت یا بدون آنکه از رفتار او ناراحت شوید فقط «باشید».
۱۳. خاطرات مشترک و خوب با فرد متوفی را تعریف کنید.
۱۴. نیازی نیست خودتان نباشید، یا احساسات خود را بروز ندهید. فقط در انجام آن زیادهروی نکنید و مراقب اثرات بیان احساسات خود بر فرد سوگوار و متوجه اولویت داشتن حال او باشید.
۱۵. معمولاً افراد در روزهای اول حمایت بیش از نیاز دریافت میکنند و در روزهای بعدی رها میشوند. تا چند ماه در دسترس، حامی، گوش شنوا و همدل باشید.
۱۶. کارهای مورد نیاز آنها را قبل از آنکه از شما بخواهند انجام دهید. طلب کمک در این شرایط از طرف فرد سوگوار دشوار است.
✍️ #مرتضی_کریمی
دکتری انسانشناسی از دانشگاه تهران
پژوهشگر حوزه مطالعات مرگ و مشاور واحد سوگیاران (دانشکده پرستاری علوم پزشکی تهران)
منبع: اینستاگرام نویسنده
پینوشت: این موارد قانونهایی جهانی یا برای همگان نیست. نزدیکی و دوری عاطفی شما به فرد، فاصله از روز فوت، شرایط روحی فرد سوگوار، جنسیت، روحیات و علاقه او به مستقل یا تنها بودن و ... بسیار تعیینکننده است.
.
⁉️ چیزهایی که به فرد سوگوار نباید گفت.
‼️ توضیح تکمیلی جریان
#آموختنی
#اخلاق_مراقبت #مهارت_گوشدادن #سوگ #مرگ
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
(کارهایی که برای او میتوان کرد.)
وقتی کسی سوگوار است، بیشترین کمک از طریق «شنیدن» اوست نه «گفتن». پس از آن، بهترین کار «انجام دادن» و بعد «بودن و فقط حاضر بودن»، بعد «لمس کردن» و بعد ««سکوتکردن» سپس «هیچکارینکردن» و آخر از همه «گفتن» است.
برای این منظور میتوانید بگویید:
۱. خیلی متاسفم. ای کاش میشد در غم شما شریک شوم (سکوت).
۲. کلمات خوبی برای بیان تسلیت ندارم. کاش میدانستم چه باید بگویم (سکوت).
۳. کنار شما هستم. هر کاری داشتید بفرمایید.
۴. بهتون فکر میکنم. براتون دعا میکنم. طلب صبر براتون دارم.
۵. فکر میکنم نمیتونم درست درک کنم چه میکشید (سکوت و متنظر ماندن، شاید فرد سوگوار بخواهد بگوید چه میکشد).
۶. بدون مقایسه تجربه خودتان از سوگ عزیزتان یا قضاوت کردن، به کوتاهی به آن اشاره کنید: با آنکه نمیتوانم شما را کامل درک کنم، وقتی پدرم را از دست دادم ...
۷. هر وقت خواستید من آمادهام کنار شما باشم و در سکوت بشنوم.
۸. در شرایط خاص که افراد نیاز به همراهی دارند: من تلفن همراهم را شب روشن میگذارم اگر کاری داشتید. ماشین من دم در است.
۹. به مراسم سوگواری بروید، گل بفرستید، غذا درست کنید، کارهای فرد سوگوار را که روی زمین مانده انجام دهید
۱۰. به موقع سکوت کنید، محل را ترک کرده و فرد را تنها بگذارید. در صورت نیاز و اطمینان سعی کنید دیگران را از نیاز فرد سوگوار به تنهابودن آگاه کنید.
۱۱. کلیشههای فرهنگی گاهی سودمند هستند، اما سعی کنید حس واقعی خود را با زبان خودتان بیان کنید.
۱۲. با حفظ یک «فاصله مشفقانه»، بدون انتظار و چشمداشت یا بدون آنکه از رفتار او ناراحت شوید فقط «باشید».
۱۳. خاطرات مشترک و خوب با فرد متوفی را تعریف کنید.
۱۴. نیازی نیست خودتان نباشید، یا احساسات خود را بروز ندهید. فقط در انجام آن زیادهروی نکنید و مراقب اثرات بیان احساسات خود بر فرد سوگوار و متوجه اولویت داشتن حال او باشید.
۱۵. معمولاً افراد در روزهای اول حمایت بیش از نیاز دریافت میکنند و در روزهای بعدی رها میشوند. تا چند ماه در دسترس، حامی، گوش شنوا و همدل باشید.
۱۶. کارهای مورد نیاز آنها را قبل از آنکه از شما بخواهند انجام دهید. طلب کمک در این شرایط از طرف فرد سوگوار دشوار است.
✍️ #مرتضی_کریمی
دکتری انسانشناسی از دانشگاه تهران
پژوهشگر حوزه مطالعات مرگ و مشاور واحد سوگیاران (دانشکده پرستاری علوم پزشکی تهران)
منبع: اینستاگرام نویسنده
پینوشت: این موارد قانونهایی جهانی یا برای همگان نیست. نزدیکی و دوری عاطفی شما به فرد، فاصله از روز فوت، شرایط روحی فرد سوگوار، جنسیت، روحیات و علاقه او به مستقل یا تنها بودن و ... بسیار تعیینکننده است.
.
⁉️ چیزهایی که به فرد سوگوار نباید گفت.
‼️ توضیح تکمیلی جریان
#آموختنی
#اخلاق_مراقبت #مهارت_گوشدادن #سوگ #مرگ
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
📝 هر سفر دلبستنی است ودلکندنی، که یکی از پی دیگری میآید و همین تسلسل و تداوم دلبستنها و دلکندنهاست که شورانگیزی سفر را موجب میگردد.
سفر رفت و بازگشت است؛ نه تنها سیر در مکان، بلکه در زمان نیز، اماّ سیر اصلی در خود است؛ به هرکجا برویم از خود نمیتوان جدا شد. سیر بیرونی سیر درون را برمی انگیزد، و این سیر رها شدن در خود است، غوطه زدن در خود، کشف اقلیمها و افقهای ناشناختۀ درون.
از فروع که بگذریم، آدمیزاد در هر نقطۀ دنیا که باشد مسائل محدود و خاصّ دارد: جدائیومهر، تنهائیواُنس، دوستی و دشمنی، زشتی و زیبائی، جوانی و پیری و بیماری؛ غم نان، آرزوی دراز وعمرِکوتاه، و آنگاه مرگ که پایان پایانهاست، و از همه عظیمتر است و بر هر عزیمتی نقطۀ انتها مینهد، و اگر زندگی بزرگ است، برای آن است که مرگ به دنبال آن است، و بدون دریافت این یک، دیگری را نمیتوان دریافت، و باز لطف سفر در آن است که در آن حدیث زندگیومرگ را از زبانهای گوناگون میتوان شنید.
از انواع حرصهائی که در نهاد آدمی نهاده شده، گویا ازهمه شریفتر حرصآموختن است، عطش کشف، که از جستجو در کتابخانهها و آزمایشگاهها آغاز میشود، تا برسد به خطر کردن در تسخیر قلّهها و سفر به ستارگان، و گویا هیج تلذّدی هم از آن برتر و پایدارتر نباشد.
گرچه فراوان پیش نمیآید که اشتیاق با توفیق همراه شود، در دورانی از زندگی چنین شد، و توانستم به بیش از چهل کشور سفر کنم، در چهار قارّه، و به بعضی از آنها چند بار... یادداشتهای سفر در بارۀ نزدیک به تمام این کشورها آماده است که تا کنون مجال نوشتنش به دست نیامده. روزی بیاید یا نیاید، نمیتوانم گفت، زیرا «که در کمینگه عمر است مکر عالم پیر»
نام این مجموعه را «صفیر سیمرغ» نهادم و این نام را به تبرّک از عارف شهید، «شهابالدّین سهروردی» به وام گرفتم. سیمرغ، مرغ ایران کهن است، بسالخوردگی افسانهها، مرغ حاکم بر دریا و زمین و فضا، چارهگر و همهچیزدان. رمز تلاش و جستجوی بشر. آفریدهای که همه جا هست و هیچ جا نیست. جز نامی از او نیست، و با این حال از هر موجودی موجودتر است و هدف زندگی را در همان تلاش و جستن خلاصه میکند، و این همان سرمشقی است که مرغهای عطاّر در منطقالطّیر دادهاند:
پرگشودن و رو به راه نهادن، در جمع بودن و از خود جدا نبودن ...
✍🏼 محمدعلی اسلامی نُدوشن
📖 دیباچۀ #کتاب «صفیرسیمرغ»
که گزارشگونهای است از سفر به چند کشور و شهر ایران.
در آغاز کتاب پیشکشنامهای جای دارد، به این صورت:
«به ایران، با کویرها و کوهسارها و خرابههایش.
جهان بگشتم و آفاق سربسر دیدم به جان تو اگر از تو عزیزتر دیدم.»
🔗 منبع و متن کامل: وبسایت دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
#جستار #سفر #زندگی #مرگ
#دنیای_دیدنی_نادیده #ایراندوستی
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
سفر رفت و بازگشت است؛ نه تنها سیر در مکان، بلکه در زمان نیز، اماّ سیر اصلی در خود است؛ به هرکجا برویم از خود نمیتوان جدا شد. سیر بیرونی سیر درون را برمی انگیزد، و این سیر رها شدن در خود است، غوطه زدن در خود، کشف اقلیمها و افقهای ناشناختۀ درون.
از فروع که بگذریم، آدمیزاد در هر نقطۀ دنیا که باشد مسائل محدود و خاصّ دارد: جدائیومهر، تنهائیواُنس، دوستی و دشمنی، زشتی و زیبائی، جوانی و پیری و بیماری؛ غم نان، آرزوی دراز وعمرِکوتاه، و آنگاه مرگ که پایان پایانهاست، و از همه عظیمتر است و بر هر عزیمتی نقطۀ انتها مینهد، و اگر زندگی بزرگ است، برای آن است که مرگ به دنبال آن است، و بدون دریافت این یک، دیگری را نمیتوان دریافت، و باز لطف سفر در آن است که در آن حدیث زندگیومرگ را از زبانهای گوناگون میتوان شنید.
از انواع حرصهائی که در نهاد آدمی نهاده شده، گویا ازهمه شریفتر حرصآموختن است، عطش کشف، که از جستجو در کتابخانهها و آزمایشگاهها آغاز میشود، تا برسد به خطر کردن در تسخیر قلّهها و سفر به ستارگان، و گویا هیج تلذّدی هم از آن برتر و پایدارتر نباشد.
گرچه فراوان پیش نمیآید که اشتیاق با توفیق همراه شود، در دورانی از زندگی چنین شد، و توانستم به بیش از چهل کشور سفر کنم، در چهار قارّه، و به بعضی از آنها چند بار... یادداشتهای سفر در بارۀ نزدیک به تمام این کشورها آماده است که تا کنون مجال نوشتنش به دست نیامده. روزی بیاید یا نیاید، نمیتوانم گفت، زیرا «که در کمینگه عمر است مکر عالم پیر»
نام این مجموعه را «صفیر سیمرغ» نهادم و این نام را به تبرّک از عارف شهید، «شهابالدّین سهروردی» به وام گرفتم. سیمرغ، مرغ ایران کهن است، بسالخوردگی افسانهها، مرغ حاکم بر دریا و زمین و فضا، چارهگر و همهچیزدان. رمز تلاش و جستجوی بشر. آفریدهای که همه جا هست و هیچ جا نیست. جز نامی از او نیست، و با این حال از هر موجودی موجودتر است و هدف زندگی را در همان تلاش و جستن خلاصه میکند، و این همان سرمشقی است که مرغهای عطاّر در منطقالطّیر دادهاند:
پرگشودن و رو به راه نهادن، در جمع بودن و از خود جدا نبودن ...
✍🏼 محمدعلی اسلامی نُدوشن
📖 دیباچۀ #کتاب «صفیرسیمرغ»
که گزارشگونهای است از سفر به چند کشور و شهر ایران.
در آغاز کتاب پیشکشنامهای جای دارد، به این صورت:
«به ایران، با کویرها و کوهسارها و خرابههایش.
جهان بگشتم و آفاق سربسر دیدم به جان تو اگر از تو عزیزتر دیدم.»
🔗 منبع و متن کامل: وبسایت دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
#جستار #سفر #زندگی #مرگ
#دنیای_دیدنی_نادیده #ایراندوستی
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔬 مراقبه با میکروسکوپ:
زندگی چیست؟ و مرگ چیست؟
• مراقبه بر #مرگ یک مژکدار تکسلولی
منبع: مدرسه زندگی فارسی
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
زندگی چیست؟ و مرگ چیست؟
• مراقبه بر #مرگ یک مژکدار تکسلولی
منبع: مدرسه زندگی فارسی
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
📃 نقطهٔ مرگ
شاید بتوان یونانیان را نخستین مردمانی دانست که دربارهٔ مرگ، به اندیشههای نظری و فلسفی پناه بردند. سقراط، فلسفه را چیزی جز ژرفاندیشی دربارهٔ مرگ نمیدانست. افلاطون، از زبان سقراط و به استناد سخنی از او، همهٔ فیلسوفان را آرزومند مرگ میدانست(فایدون/ ۶۸). از نگاه او، فیلسوفان از مرگ هراسی ندارند؛ زیرا فیلسوف از آن جهت که فیلسوف است، همهٔ عمر خود را در جستوجوی حقیقت ناب است و این جستوجو در این جهان راه به جایی نمیبرد.
زندگی با تولد ـ یا کمی پیش از آن ـ آغاز میشود، اما معناداری خود را از مرگ میستاند. مرگ، در مقابل همه آنچه از ما میگیرد، بهای آن را نیز میپردازد؛ بهایی که میتوانیم با آن، بسی بیش از آنچه دادهایم، بگیریم.
من از او عمری ستانم جاودان
او ز من دلقی ستاند رنگرنگ
هیچ جملهای را تا پایان نگرفته است، نباید معنا کرد. نقطه، خبر از پایان جمله میدهد و راه را برای سخن گفتن دربارهٔ معنا و صدق و کذب آن باز میکند؛ اما تا پیش از آن، فقط باید انتظار کشید. وقتی در پایان عبارتی کوتاه یا بلند، نقطه میگذاریم، در واقع به خواننده خود اجازه دادهایم که دربارهٔ آن و معنای ساده یا دشوارش، داوری کند. قضاوت دربارهٔ درستی یا نادرستی جملهای که هنوز به نقطهٔ پایان خود نرسیده است، سرنوشتی جز شرمساری در دادگاه تجدید نظر ندارد. زندگی، جملهای است که تا نقطهٔ مرگ را ملاقات نکند، هیچ معنایی در اندازه و برازندهٔ آن نیست. پس از آن میتوان بر سر خط رفت و از نو نوشت و سخن تازه ساز کرد.
زندگی مانند جمله، مرگ همچون نقطه است
دیدن این نقطه را لحظهشماری میکنم
در اغلب فلسفههای قدیم و جدید، بحث معناداری زندگی، ربط ناگزیری به مرگ پیدا میکند. ... البته همهٔ فلسفهها یا گرایشهای فکری، به یک اندازه، گرد موضوع مرگ نمیچرخند. در این میان، فلسفههای اگزیستانسیالیستی، بیش از همه به مسئلهٔ مرگ توجه میکنند. شاید دلیل این توجه عمیق و درگیری تمامعیار، این باشد که این نوع نحلههای فکری، بیش از سایر مکاتب، به «زندگی» اهمیت میدهند؛ یعنی دلیل اهتمام آنها به مسئـلهٔ مرگ، احترام آنها به زندگی است.
هرقدر که نظامهای فکری _ فلسفی، موضوع زندگی را بیشتر در دستور کار خود قرار دهند، به همان اندازه مجبورند مرگاندیش نیز باشند. بنابراین میتوان این ادعا را کمابیش پذیرفت که اگرچه سیر طبیعی انسان «از زندگی به مرگ» است، اما سیر نظری و اندیشگی او «از مرگ به زندگی» است.
✍🏼 #رضا_بابایی
منبع
#مرگ
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
شاید بتوان یونانیان را نخستین مردمانی دانست که دربارهٔ مرگ، به اندیشههای نظری و فلسفی پناه بردند. سقراط، فلسفه را چیزی جز ژرفاندیشی دربارهٔ مرگ نمیدانست. افلاطون، از زبان سقراط و به استناد سخنی از او، همهٔ فیلسوفان را آرزومند مرگ میدانست(فایدون/ ۶۸). از نگاه او، فیلسوفان از مرگ هراسی ندارند؛ زیرا فیلسوف از آن جهت که فیلسوف است، همهٔ عمر خود را در جستوجوی حقیقت ناب است و این جستوجو در این جهان راه به جایی نمیبرد.
زندگی با تولد ـ یا کمی پیش از آن ـ آغاز میشود، اما معناداری خود را از مرگ میستاند. مرگ، در مقابل همه آنچه از ما میگیرد، بهای آن را نیز میپردازد؛ بهایی که میتوانیم با آن، بسی بیش از آنچه دادهایم، بگیریم.
من از او عمری ستانم جاودان
او ز من دلقی ستاند رنگرنگ
هیچ جملهای را تا پایان نگرفته است، نباید معنا کرد. نقطه، خبر از پایان جمله میدهد و راه را برای سخن گفتن دربارهٔ معنا و صدق و کذب آن باز میکند؛ اما تا پیش از آن، فقط باید انتظار کشید. وقتی در پایان عبارتی کوتاه یا بلند، نقطه میگذاریم، در واقع به خواننده خود اجازه دادهایم که دربارهٔ آن و معنای ساده یا دشوارش، داوری کند. قضاوت دربارهٔ درستی یا نادرستی جملهای که هنوز به نقطهٔ پایان خود نرسیده است، سرنوشتی جز شرمساری در دادگاه تجدید نظر ندارد. زندگی، جملهای است که تا نقطهٔ مرگ را ملاقات نکند، هیچ معنایی در اندازه و برازندهٔ آن نیست. پس از آن میتوان بر سر خط رفت و از نو نوشت و سخن تازه ساز کرد.
زندگی مانند جمله، مرگ همچون نقطه است
دیدن این نقطه را لحظهشماری میکنم
در اغلب فلسفههای قدیم و جدید، بحث معناداری زندگی، ربط ناگزیری به مرگ پیدا میکند. ... البته همهٔ فلسفهها یا گرایشهای فکری، به یک اندازه، گرد موضوع مرگ نمیچرخند. در این میان، فلسفههای اگزیستانسیالیستی، بیش از همه به مسئلهٔ مرگ توجه میکنند. شاید دلیل این توجه عمیق و درگیری تمامعیار، این باشد که این نوع نحلههای فکری، بیش از سایر مکاتب، به «زندگی» اهمیت میدهند؛ یعنی دلیل اهتمام آنها به مسئـلهٔ مرگ، احترام آنها به زندگی است.
هرقدر که نظامهای فکری _ فلسفی، موضوع زندگی را بیشتر در دستور کار خود قرار دهند، به همان اندازه مجبورند مرگاندیش نیز باشند. بنابراین میتوان این ادعا را کمابیش پذیرفت که اگرچه سیر طبیعی انسان «از زندگی به مرگ» است، اما سیر نظری و اندیشگی او «از مرگ به زندگی» است.
✍🏼 #رضا_بابایی
منبع
#مرگ
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
✨ این تعابیر نوری بیلگه جیلان،کارگردان سرشناس ترکیهای از #مرگ ضمن سادگی بسیار عمیق است:
۱. وقتی نزدیکانِ متوفی میآیند، نمیپرسند: «احمد کجاست؟ مهمت کجاست؟ مورات کجاست؟ عایشه کجاست؟ فاطمه کجاست؟» بلکه میپرسند: «جنازه کجاست؟ جنازه آمده؟»
انسان بهوقتِ مُردن، نامش هم میرود ...
۲. «یکی میمیرد، ناراحت نمیشوید.
بعدها کُتِ آویزاناش را روی صندلی میبینید،
و حالتِ ایستادنِ آن کت، به قلبتان چنبر میزند.»
🔗 منابع: ۱ و ۲
@Jaryaann
۱. وقتی نزدیکانِ متوفی میآیند، نمیپرسند: «احمد کجاست؟ مهمت کجاست؟ مورات کجاست؟ عایشه کجاست؟ فاطمه کجاست؟» بلکه میپرسند: «جنازه کجاست؟ جنازه آمده؟»
انسان بهوقتِ مُردن، نامش هم میرود ...
۲. «یکی میمیرد، ناراحت نمیشوید.
بعدها کُتِ آویزاناش را روی صندلی میبینید،
و حالتِ ایستادنِ آن کت، به قلبتان چنبر میزند.»
🔗 منابع: ۱ و ۲
@Jaryaann
خوانش و تحلیل کتاب_پرسشهای کشنده_نشست اول
دیدگاه نو
📕خوانش و تحلیل #کتاب «پرسشهای کشنده»
#تامس_نیگل| ترجمه: مصطفی ملکیان و جواد حیدری
⬆️ نشست نخست همراه با پرسش و پاسخ
➖آموزگار: جواد حیدری - مهرماه ۱۴۰۰ در کلابهاوس
⬇️ نشست دوم همراه با پرسش و پاسخ
.
#تامس_نیگل| ترجمه: مصطفی ملکیان و جواد حیدری
⬆️ نشست نخست همراه با پرسش و پاسخ
➖آموزگار: جواد حیدری - مهرماه ۱۴۰۰ در کلابهاوس
⬇️ نشست دوم همراه با پرسش و پاسخ
.
خوانش و تحلیل کتاب_پرسشهای کشنده_نشست دوم
دیدگاه نو
.
▪️منبع و دیگر درسگفتارها ⬅️ کانال حلقه دیدگاه نو
▪️نشستهای بعدی ⬅️ کلابهاوس حلقه دیدگاه نو
#اندیشه #فلسفه #اخلاق #مرگ
#حلقه_دیدگاه_نو
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
▪️منبع و دیگر درسگفتارها ⬅️ کانال حلقه دیدگاه نو
▪️نشستهای بعدی ⬅️ کلابهاوس حلقه دیدگاه نو
#اندیشه #فلسفه #اخلاق #مرگ
#حلقه_دیدگاه_نو
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
Forwarded from جریانـ
◻️ مرگ یادتان خواهد انداخت که با یکدیگر چه خاطراتی داشتهاید. مرگ یادتان خواهد انداخت که چه بیرحمانه بر سر کمترین چیزها بر یکدیگر ستم روا داشتهاید. مرگ یادتان خواهد انداخت که فقط برای ذرهای «بیشتر» داشتن، چه دروغهای هولناکی گفتهاید. مرگ یادتان خواهد انداخت که به خاطر ترسهایتان بر چه حقایقی چشم پوشیدهاید. مرگ یادتان خواهد انداخت که برای نجاتتان، نجاتتان از عقوبتی که چندان هم دردسری نداشت، چه حقیقتها را پنهان کردهاید. مرگ یادتان خواهد انداخت که خودخواهی، چگونه باعث شد تا حقی را پایمال کنید. مرگ یادتان خواهد انداخت که غرور، چطور نگذاشت آنجا بمانید که باید. مرگ یادتان خواهد انداخت که بیارزشترین چیزها، چگونه روزی ارزشمندترین دارائیهای جهان شما شدند. مرگ یادتان خواهند انداخت که به خاطر زندگی، چه زیرکانه توجیه کردید تمام جنایتهایی را که میشد اتفاق نیفتند. مرگ یادتان خواهد انداخت که صلح را چه ساده خونبارترین بهانه کردید برای جنگ.
مرگ یادتان خواهد انداخت که درهها چه سرسبز بودند وقتی شما تصمیم گرفتید دیگر نبینیدشان. مرگ یادتان خواهد انداخت که آبشارها چه سخاوتمندانه رها میشدند از ستیغ کوه پیش از آنکه موسیقی سقوطشان را فراموش کنید. مرگ یادتان خواهد انداخت که مورچهها چه با مشقت، قوت لایموتشان را از زیر میزهایتان برداشتند و به ویرانهها بردند. مرگ یادتان خواهد انداخت که چه بیرحمانه از فیلهایی سواری گرفتید که روزگاری پادشاهان زمین بودند. مرگ یادتان خواهد انداخت که اسبها، سرکشترین زیبارویان جهان را چه ارزان کارمندان ادارهی شرطبندی کردید. مرگ یادتان خواهد انداخت که پروردگار زمین و آسمان را، مهربانترین پدر انسان را، چه بیمحابا به مدیریت مالی اداری دوزخی که ساخته بودید منصوب کردید. مرگ یادتان خواهد انداخت که شاعران را، میراثداران نور و آینه را، چه حقیرانه به ضرب گلولهای یا صلهای به مجیزگویان نکبتی که نامش زندگی است تبدیل کردید.
مرگ یادتان خواهد انداخت. مرگ به صراحتی بیبدیل یادتان خواهد انداخت. درست به همین وضوحی که امشب، یاد من انداخته است.
✍🏼 #حمیدرضا_ابک
🔗 منبع: فیسبوک نویسنده
#جستار #مرگ
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
مرگ یادتان خواهد انداخت که درهها چه سرسبز بودند وقتی شما تصمیم گرفتید دیگر نبینیدشان. مرگ یادتان خواهد انداخت که آبشارها چه سخاوتمندانه رها میشدند از ستیغ کوه پیش از آنکه موسیقی سقوطشان را فراموش کنید. مرگ یادتان خواهد انداخت که مورچهها چه با مشقت، قوت لایموتشان را از زیر میزهایتان برداشتند و به ویرانهها بردند. مرگ یادتان خواهد انداخت که چه بیرحمانه از فیلهایی سواری گرفتید که روزگاری پادشاهان زمین بودند. مرگ یادتان خواهد انداخت که اسبها، سرکشترین زیبارویان جهان را چه ارزان کارمندان ادارهی شرطبندی کردید. مرگ یادتان خواهد انداخت که پروردگار زمین و آسمان را، مهربانترین پدر انسان را، چه بیمحابا به مدیریت مالی اداری دوزخی که ساخته بودید منصوب کردید. مرگ یادتان خواهد انداخت که شاعران را، میراثداران نور و آینه را، چه حقیرانه به ضرب گلولهای یا صلهای به مجیزگویان نکبتی که نامش زندگی است تبدیل کردید.
مرگ یادتان خواهد انداخت. مرگ به صراحتی بیبدیل یادتان خواهد انداخت. درست به همین وضوحی که امشب، یاد من انداخته است.
✍🏼 #حمیدرضا_ابک
🔗 منبع: فیسبوک نویسنده
#جستار #مرگ
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
سالروز درگذشت دکتر #عبدالحسین_زرینکوب
(۲۷ اسفند ۱۳۰۱ – ۲۴ شهریور ۱۳۷۸)
🔗 منبع: چشم و چراغ
#شعر #مرگ
@Jaryaann
(۲۷ اسفند ۱۳۰۱ – ۲۴ شهریور ۱۳۷۸)
🔗 منبع: چشم و چراغ
#شعر #مرگ
@Jaryaann