خاک را بگویید پیکر کورد دیگری را در خود جای ندهد
صدای لالایی مادر طاهر عزیزی به گوشم میرسد، با نوا و تکتک کلماتش آتش میگیرم بدون آنکه بدانم بار سنگین واژههایی که بر زبانش جاریست، چه معنایی دارند.
آرزو میکنم کاش کوردی میدانستم و با او همزبان میشدم، کاش با او زمزمه میکردم و واژههایش را با زبان او فریاد میزدم. واژهها را نمیشناسم اما رنج و غم او را چرا. غربت و تنهایی کوردستان، این دورافتادگی، بهحاشیهراندگی و انکار کوردها همان چیزیست که تاریخ و هویت آنها را ساخته است. بازنمایی کوردها در تاریخ با سکوت، غیاب و سرکوب همراه بوده است اما سوژگی آنها نیز همیشه حضور دارد و شاید این روزها بیشتر از هر زمان دیگری خودش را نشان میدهد.
این ترومای دگربودگی و سرکوب که سالها و قرنها بر مردم کورد تحمیل شده است، حالا باز در زخم بدنها و اجسادی که با دوشکا و گاز اعصاب به آن حمله میشود، تاریخ را تایید میکنند، بمببارانهای شیمیایی حلبچه و سردشت فراموشمان نشده است.
قرابتی که با کوردستان احساس میکردم در این لحظهی تاریخی بیشتر و بیشتر میشود، زن بودن و کورد بودن برایم یکی میشود. تنانگی و زنانگیای که مطرود، نفی و کشته میشود. شاید برای همین است که ژن، ژیان، آزادی نیز برای اولین بار از حافظهی جمعی کوردستان به کلام درمیآید و بدل به فریادی برای زنان جهان میشود.
زنان کوردستان که خود نیز در لایههای درهمتنیدهی این نظام مرکز-پیرامون قدرت نفس کشیدهاند، زبان اشتیاق و میل گمشدهی دیگریهایی میشوند که خود را از یاد برده بودند. کوردستان سالهاست سرکوب را به دوش کشیده است، سالهاست پیکر جنگ بوده است؛ همانگونه که پیکر زن میدان نبرد و پیکار بوده است. اما کشته شدن ژینا دیوارهای سرکوب را در هم میشکند، به تن او ضربهای وارد میشود، ضربهای که میکُشد، مگر از مرگ بالاتر هم چیزی برای ترس وجود دارد؟ مرگ ترسها را هم میکُشد، ضربهای به تن زنها وارد میشود، یادآوری و اعلان حضور اینکه تو نیز بدنمند هستی، تو نیز باید پوست تنت را بپوشانی، سینههایت را در زیر لایههایی از پارچه پنهان کنی، موهایت را آنچنان بپوشانی که گویی وجود ندارد، که تو نیز مقتولی، که تو زنی، که تو نیز هنوز زندهای...
هر آنچیزی که فروخورده شده بود در این نقطه از هم فرو میپاشد، او پا در گذار بازپسگیری هر آنچیزی بر میآید که صاحب آن است. نام ژینا رمز میشود، وجودش در هر زن و مرد ایرانی تکثیر میشود، مردگی ما را زنده میکند.
زنانگی و کورد بودن نقطهی اتصال محکمیست که طردشدگان را به اجتماعی قَدَر قدرت بدل میکند...برای همین است که وقتی ضربآهنگ محکم واژههای کوردی را میشنوم خون در رگهایم با شدت بیشتری به جریان میافتد، ضربان قلبم تندتر میزند چرا که بدن من نیز همان جغرافیاییست که کورد در آن زیست میکند، ما صاحب تجربهای مشترک هستیم که هر دو در آن زندگی خودمان را داریم. ما برای آزادی و بازیابی سرزمین اشغال شدهمان میجنگیم و آن را بدست خواهیم آورد.
#کوردستان_تنهاست
🎙جای خالی را اینجا دنبال کنید: @JaayeKhaaly
صدای لالایی مادر طاهر عزیزی به گوشم میرسد، با نوا و تکتک کلماتش آتش میگیرم بدون آنکه بدانم بار سنگین واژههایی که بر زبانش جاریست، چه معنایی دارند.
آرزو میکنم کاش کوردی میدانستم و با او همزبان میشدم، کاش با او زمزمه میکردم و واژههایش را با زبان او فریاد میزدم. واژهها را نمیشناسم اما رنج و غم او را چرا. غربت و تنهایی کوردستان، این دورافتادگی، بهحاشیهراندگی و انکار کوردها همان چیزیست که تاریخ و هویت آنها را ساخته است. بازنمایی کوردها در تاریخ با سکوت، غیاب و سرکوب همراه بوده است اما سوژگی آنها نیز همیشه حضور دارد و شاید این روزها بیشتر از هر زمان دیگری خودش را نشان میدهد.
این ترومای دگربودگی و سرکوب که سالها و قرنها بر مردم کورد تحمیل شده است، حالا باز در زخم بدنها و اجسادی که با دوشکا و گاز اعصاب به آن حمله میشود، تاریخ را تایید میکنند، بمببارانهای شیمیایی حلبچه و سردشت فراموشمان نشده است.
قرابتی که با کوردستان احساس میکردم در این لحظهی تاریخی بیشتر و بیشتر میشود، زن بودن و کورد بودن برایم یکی میشود. تنانگی و زنانگیای که مطرود، نفی و کشته میشود. شاید برای همین است که ژن، ژیان، آزادی نیز برای اولین بار از حافظهی جمعی کوردستان به کلام درمیآید و بدل به فریادی برای زنان جهان میشود.
زنان کوردستان که خود نیز در لایههای درهمتنیدهی این نظام مرکز-پیرامون قدرت نفس کشیدهاند، زبان اشتیاق و میل گمشدهی دیگریهایی میشوند که خود را از یاد برده بودند. کوردستان سالهاست سرکوب را به دوش کشیده است، سالهاست پیکر جنگ بوده است؛ همانگونه که پیکر زن میدان نبرد و پیکار بوده است. اما کشته شدن ژینا دیوارهای سرکوب را در هم میشکند، به تن او ضربهای وارد میشود، ضربهای که میکُشد، مگر از مرگ بالاتر هم چیزی برای ترس وجود دارد؟ مرگ ترسها را هم میکُشد، ضربهای به تن زنها وارد میشود، یادآوری و اعلان حضور اینکه تو نیز بدنمند هستی، تو نیز باید پوست تنت را بپوشانی، سینههایت را در زیر لایههایی از پارچه پنهان کنی، موهایت را آنچنان بپوشانی که گویی وجود ندارد، که تو نیز مقتولی، که تو زنی، که تو نیز هنوز زندهای...
هر آنچیزی که فروخورده شده بود در این نقطه از هم فرو میپاشد، او پا در گذار بازپسگیری هر آنچیزی بر میآید که صاحب آن است. نام ژینا رمز میشود، وجودش در هر زن و مرد ایرانی تکثیر میشود، مردگی ما را زنده میکند.
زنانگی و کورد بودن نقطهی اتصال محکمیست که طردشدگان را به اجتماعی قَدَر قدرت بدل میکند...برای همین است که وقتی ضربآهنگ محکم واژههای کوردی را میشنوم خون در رگهایم با شدت بیشتری به جریان میافتد، ضربان قلبم تندتر میزند چرا که بدن من نیز همان جغرافیاییست که کورد در آن زیست میکند، ما صاحب تجربهای مشترک هستیم که هر دو در آن زندگی خودمان را داریم. ما برای آزادی و بازیابی سرزمین اشغال شدهمان میجنگیم و آن را بدست خواهیم آورد.
#کوردستان_تنهاست
🎙جای خالی را اینجا دنبال کنید: @JaayeKhaaly
ImgBB
1 hosted at ImgBB
Image 1 hosted in ImgBB