💥عشق #محمد به همسر فرزند خوانده اش، شرمى به بزرگى تاريخ اسلام
#قسمت_دوم
هنگامى كه زيد به خانه آمد #زينب داستان را به او گفت و #زيد بدليل شدت اعتقادى كه به #محمد داشت،
نزد محمد آمد كه زينب را طلاق دهد و محمد او را به ازدواج خود درآورد.
#محمد در ابتدا گفت تقوى پيشه كن و همسر خود را نگه دار، در حاليكه #عشق و شيفتگى خود به زينب را در دلش پنهان كرده بود.
ولى بعداً آيات زير را نازل كرد و مدعى شد كه خدا #زينب را طلاق داده و به عقد من در آورده است.
وقتى اختيار #محمد نسبت به مردم از اختيار خود مردم نسبت به خودشان بيشتر است، طبعا محمد وقتى از زن زيبا و دلرباى پسر خوانده اش خوشش مى آيد،
آيه نازل مو كند و او را تصاحب مى كند. در اينكار چيزى كه اصولا مطرح نيست، خواست آن زوج جوان است و اينكه بعنوان يك انسان حق اختيار دارد.
#پيامبر_اسلام به همين راحتى، عشق دو جوان را #لگدكوب مى كند، خانواده اى را از هم
مى پاشد فقط و فقط براى اينكه به خواست خود و رسيدن به جسم زيباى #زينب برسد.
متن عربى- احزاب: وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَیْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاکَهَا لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْوَاجِ أَدْعِیَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولا ﴿٣٧﴾ مَا کَانَ عَلَى النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِیمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَقْدُورًا )
#ترجمه:
و آنگاه كه به كسى(زيد) كه خدا بر او نعمت ارزانى داشته بود و تو به او نعمت داده بودى ميگفتى همسرت را پيش خود نگاه دار و از خدا پروا بدار و آنچه را كه خدا آشكاركننده آن بود در دل خود نهان ميكردى و از مردم ميترسيدى با آنكه خدا سزاوارتر بود كه از او بترسى پس چون زيد از آن(زن) كام برگرفت وى را به نكاح تو درآورديم تا در مورد ازدواج مؤمنان با زنان پسرخواندگانشان چون از آنان كام گرفتند مشكلى نباشد و فرمان خدا اجرا گرديد (٣٧) بر پيامبر در آنچه خدا براى او فرض گردانيده گناهى نيست سنت خداست كه در ميان گذشتگان بوده و فرمان خدا همواره به اندازه مقرر است (٣٨)
#محمد براى پرهيز از زشتى اين عمل و برطرف كردن ترديد
هوادارانش، اين عمل شنيع و غير انسانى را به خدا نسبت مى دهد.
در آيه ٣٨ مدعى شده كه اينكار حكم خدا بوده و بنابر اين محمد گناهيى مرتكب نشده است و به اينصورت اين كار ناپسند را به گردن خدا مى اندازد.
همچنين در آخر آيه ٣٧ مدعى شده كه اينكار براي اينست كه مردم براى ازدواج با زن مطلقه ى پسرخوانده شان مشكلى نداشته باشند.
چون در جاهليت پسرخوانده نقش پسر را داشت و كسى نمي توانست با همسر پسرخوانده اش ازدواج كند.
آيا نمى شد اين حكم جاهلى را با آيه اى فسخ كرد و
آيا حتما لازم بود اينكار با اين زشتى و ناجوانمردانگى انجام شود؟
ادامه دارد ....
#قسمت_دوم
هنگامى كه زيد به خانه آمد #زينب داستان را به او گفت و #زيد بدليل شدت اعتقادى كه به #محمد داشت،
نزد محمد آمد كه زينب را طلاق دهد و محمد او را به ازدواج خود درآورد.
#محمد در ابتدا گفت تقوى پيشه كن و همسر خود را نگه دار، در حاليكه #عشق و شيفتگى خود به زينب را در دلش پنهان كرده بود.
ولى بعداً آيات زير را نازل كرد و مدعى شد كه خدا #زينب را طلاق داده و به عقد من در آورده است.
وقتى اختيار #محمد نسبت به مردم از اختيار خود مردم نسبت به خودشان بيشتر است، طبعا محمد وقتى از زن زيبا و دلرباى پسر خوانده اش خوشش مى آيد،
آيه نازل مو كند و او را تصاحب مى كند. در اينكار چيزى كه اصولا مطرح نيست، خواست آن زوج جوان است و اينكه بعنوان يك انسان حق اختيار دارد.
#پيامبر_اسلام به همين راحتى، عشق دو جوان را #لگدكوب مى كند، خانواده اى را از هم
مى پاشد فقط و فقط براى اينكه به خواست خود و رسيدن به جسم زيباى #زينب برسد.
متن عربى- احزاب: وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَیْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاکَهَا لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْوَاجِ أَدْعِیَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولا ﴿٣٧﴾ مَا کَانَ عَلَى النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِیمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَقْدُورًا )
#ترجمه:
و آنگاه كه به كسى(زيد) كه خدا بر او نعمت ارزانى داشته بود و تو به او نعمت داده بودى ميگفتى همسرت را پيش خود نگاه دار و از خدا پروا بدار و آنچه را كه خدا آشكاركننده آن بود در دل خود نهان ميكردى و از مردم ميترسيدى با آنكه خدا سزاوارتر بود كه از او بترسى پس چون زيد از آن(زن) كام برگرفت وى را به نكاح تو درآورديم تا در مورد ازدواج مؤمنان با زنان پسرخواندگانشان چون از آنان كام گرفتند مشكلى نباشد و فرمان خدا اجرا گرديد (٣٧) بر پيامبر در آنچه خدا براى او فرض گردانيده گناهى نيست سنت خداست كه در ميان گذشتگان بوده و فرمان خدا همواره به اندازه مقرر است (٣٨)
#محمد براى پرهيز از زشتى اين عمل و برطرف كردن ترديد
هوادارانش، اين عمل شنيع و غير انسانى را به خدا نسبت مى دهد.
در آيه ٣٨ مدعى شده كه اينكار حكم خدا بوده و بنابر اين محمد گناهيى مرتكب نشده است و به اينصورت اين كار ناپسند را به گردن خدا مى اندازد.
همچنين در آخر آيه ٣٧ مدعى شده كه اينكار براي اينست كه مردم براى ازدواج با زن مطلقه ى پسرخوانده شان مشكلى نداشته باشند.
چون در جاهليت پسرخوانده نقش پسر را داشت و كسى نمي توانست با همسر پسرخوانده اش ازدواج كند.
آيا نمى شد اين حكم جاهلى را با آيه اى فسخ كرد و
آيا حتما لازم بود اينكار با اين زشتى و ناجوانمردانگى انجام شود؟
ادامه دارد ....