Forwarded from پیوند نگار
🔴 #عصر_بی_بازگشت
🔵 #راه_نوین_جهان_جدید
1⃣ قسمت اول ⏬
🔻 دوران نوین عصر حاکمیت ملتها از طریق تشکیل انجمنهای مردمی در سطح اقشار و شهرها و استانها و انجمنهای ملی
🔻جهان دارای نقاط عطف غیرقابل بازگشتی است. آنکه تصور کند بشریت میتواند به دوران قبل از اختراع چرخ برگردد باید در سلامت فکری خود شک کند. ابن گزینه آنچنان محرز است که بعید است اندیشمندی در آن تردید کند. اما وقتی همین گزینه را در مورد آخرین نقطه عطف تاریخ بکارگیریم، شاید وجود نسلی که ساختار فکری اش در دوره قبل مانده و هنوز تحلیل های خود را با معادلات پیشین ادامه می دهند با مشکل مواجه می شود و اینجاست که گروهی مرتجع شکل می گیرد و مرتجعان گروهی هستند که نقطه عطف را درک نمی کنند، یا نمی خواهند درک کنند، یا نمی توانند درک کنند؛ لذا هنوز سعی دارند با قواعد فکری پیشین ارائه مطلب کرده و راهکارهایی برای جهان موجود با قواعد پیشین ارائه دهند، که طبعا راهکارهای مفیدی نخواهد بود و حتی اگر بتوانند گروهی از جامعه را با خود همراه کرده و حتی جریانی را عملی کنند، کاری جز متوقف کردن مقطعی پیشرفت نخواهند کرد و بعد از یک مدت توقف، زیر چرخهای تغییر طبیعی له می شوند و موجهای تغییر خود را نیز له می کنند .
❓ آخرین نقطه عطف تاریخ را چه می دانیم؟
بی شک پایان دوران جنگ سرد و شکست کمونیسم آغاز پایان پدیده سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، و نظامی بوده که به جهان دو قطبی کاپیتالیسم و کمونیسم پایان داد و نشان داد داستان مبارزه طبقاتی و تحلیل توده های کارگری و کارفرمایی پایان یافته و گفتمان مربوط به آن چه بلحاظ فلسفی و چه بلحاظ سیاسی و چه بلحاظ اجتماعی و فرهنگی منتفی شده است. لذا آنچه از پس مانده های آن در فرهنگ سیاسی فعلی باقی مانده رو به افول و جریانی ارتجاعی است. اما آنچه بعد از شکست کمونیسم در جهان بعنوان گفتمانی جدید عرضه شد، احیای تفکر جهانگرایی بود که در میان گروه های چپ و برخی از گروه های ابرسرمایه داری دارای مشترکات فکری بود.
انترناسیونالیسم از مهمترین ارکان فکری کمونیسم بود و ایده نهایی آن جهانی یکپارچه با حاکمیت دیکتاتوری پرولتاریا بود و این آرمان ایجاب می کرد کشورها و دولتها از بین بروند و ملتها محو شوند و بجای آن اتحادیه های کارگری، بجای کارگر در کارخانجات به اداره امور تولید پرداخته و با حذف کارفرمایان بر ابزار تولید حاکمیت یافته و به کارگران کارفرما تبدیل شوند و طبعا این حق را به سران حزبی بنام حزب کمونیسم تفویض کنند و حزب کمونیسم به نمایندگی از کارگران، مالک همه ابزار تولید و زمین و سرمایه شده و همه دنیا را به یک دهکده جهانی ( کمون نهایی ) تبدیل کند.
با تفاوتهایی در بیان و فلسفه، لیبرالیسم هم خواهان دولتهای کوچک و ضعیف و بی اقتدار با بهانه حمایت از حقوق افراد، بود که دولتها حداقل دخالت را داشته باشد؛ اما این گروه که در اصل مخالف با دولتهای مقتدر بودند، اما خواهان آزادی عمل برای صاحبان سرمایه در چهارچوب حقوق خصوصی و فردی نیز بودند. با این حال می توانستند در انترناسیونالیسم با کمونیست ها همراه شوند، بدون آنکه موافق اندیشه اقتصادی آنها و مالکیت دولتی باشند.
از طرفی شرکتهای قدرتمند ابرسرمایه داری نیز از وجود دولتهایی که آنها را در انجام امور دلخواهشان محدود میکرد ناراضی بودند و بر این باور بودند که اگر اقتصاد بنیاد قدرت سیاسی جهان باشد، این ابزار در دست آنها هست، و نباید قانون بر علیه آنها عمل کند، و دولت باید در اختیار آنها باشد، و آنها تحمل هیچ دولت و ملت و کشوری را نداشتند که برای فعالیتهایشان محدودیت ایجاد کند. لذا این گروه هم به انترناسیونالیست سرمایه داری تمایل پیدا کردند. توافق بین هر دو جناح چپ و راست در اضمحلال دولتها و کشورها یک هدف مشترک بین آنها شده و جهان گرایی را در بطن دوران جنگ سرد تئوریزه کرده و به گفتمان غالب بعد از جنگ سرد تبدیل کردند، و در چند دهه گذشته همه تلاش خود را با توطئه های مختلف عملی کرده و بعد از سرنگونی شوروی کمونیسم، تلاش کردند با ساقط کردن اقتصاد عمومی آمریکا این کشور را هم از میان برده و با تشکیل اتحادیه هایی مانند اتحادیه اروپا و اتحادیه آفریقا و اتحادیه آمریکای مرکزی و اتحادیه اقیانوسیه، جهان را قبضه کرده و شرکتهای رده دوم اقتصادی را هم تحت کنترل درآورده و بر کل جهان از طرق این اتحادیه ها و تشکیل دولتهای دست نشانده در کشورها، حاکمیت خود را از طریق سازوکارهای موجود، مانند سازمان ملل متحد، بانک جهانی و دیگر نهادهای سیاسی و مالی و اجتماعی و فرهنگی و محیط زیستی، بسط داده و همه مناطق جهان را آنطور که به صلاح شان هست اداره کنند .
◀️ادامه در قسمت دوم ⏬
🔵 #راه_نوین_جهان_جدید
1⃣ قسمت اول ⏬
🔻 دوران نوین عصر حاکمیت ملتها از طریق تشکیل انجمنهای مردمی در سطح اقشار و شهرها و استانها و انجمنهای ملی
🔻جهان دارای نقاط عطف غیرقابل بازگشتی است. آنکه تصور کند بشریت میتواند به دوران قبل از اختراع چرخ برگردد باید در سلامت فکری خود شک کند. ابن گزینه آنچنان محرز است که بعید است اندیشمندی در آن تردید کند. اما وقتی همین گزینه را در مورد آخرین نقطه عطف تاریخ بکارگیریم، شاید وجود نسلی که ساختار فکری اش در دوره قبل مانده و هنوز تحلیل های خود را با معادلات پیشین ادامه می دهند با مشکل مواجه می شود و اینجاست که گروهی مرتجع شکل می گیرد و مرتجعان گروهی هستند که نقطه عطف را درک نمی کنند، یا نمی خواهند درک کنند، یا نمی توانند درک کنند؛ لذا هنوز سعی دارند با قواعد فکری پیشین ارائه مطلب کرده و راهکارهایی برای جهان موجود با قواعد پیشین ارائه دهند، که طبعا راهکارهای مفیدی نخواهد بود و حتی اگر بتوانند گروهی از جامعه را با خود همراه کرده و حتی جریانی را عملی کنند، کاری جز متوقف کردن مقطعی پیشرفت نخواهند کرد و بعد از یک مدت توقف، زیر چرخهای تغییر طبیعی له می شوند و موجهای تغییر خود را نیز له می کنند .
❓ آخرین نقطه عطف تاریخ را چه می دانیم؟
بی شک پایان دوران جنگ سرد و شکست کمونیسم آغاز پایان پدیده سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، و نظامی بوده که به جهان دو قطبی کاپیتالیسم و کمونیسم پایان داد و نشان داد داستان مبارزه طبقاتی و تحلیل توده های کارگری و کارفرمایی پایان یافته و گفتمان مربوط به آن چه بلحاظ فلسفی و چه بلحاظ سیاسی و چه بلحاظ اجتماعی و فرهنگی منتفی شده است. لذا آنچه از پس مانده های آن در فرهنگ سیاسی فعلی باقی مانده رو به افول و جریانی ارتجاعی است. اما آنچه بعد از شکست کمونیسم در جهان بعنوان گفتمانی جدید عرضه شد، احیای تفکر جهانگرایی بود که در میان گروه های چپ و برخی از گروه های ابرسرمایه داری دارای مشترکات فکری بود.
انترناسیونالیسم از مهمترین ارکان فکری کمونیسم بود و ایده نهایی آن جهانی یکپارچه با حاکمیت دیکتاتوری پرولتاریا بود و این آرمان ایجاب می کرد کشورها و دولتها از بین بروند و ملتها محو شوند و بجای آن اتحادیه های کارگری، بجای کارگر در کارخانجات به اداره امور تولید پرداخته و با حذف کارفرمایان بر ابزار تولید حاکمیت یافته و به کارگران کارفرما تبدیل شوند و طبعا این حق را به سران حزبی بنام حزب کمونیسم تفویض کنند و حزب کمونیسم به نمایندگی از کارگران، مالک همه ابزار تولید و زمین و سرمایه شده و همه دنیا را به یک دهکده جهانی ( کمون نهایی ) تبدیل کند.
با تفاوتهایی در بیان و فلسفه، لیبرالیسم هم خواهان دولتهای کوچک و ضعیف و بی اقتدار با بهانه حمایت از حقوق افراد، بود که دولتها حداقل دخالت را داشته باشد؛ اما این گروه که در اصل مخالف با دولتهای مقتدر بودند، اما خواهان آزادی عمل برای صاحبان سرمایه در چهارچوب حقوق خصوصی و فردی نیز بودند. با این حال می توانستند در انترناسیونالیسم با کمونیست ها همراه شوند، بدون آنکه موافق اندیشه اقتصادی آنها و مالکیت دولتی باشند.
از طرفی شرکتهای قدرتمند ابرسرمایه داری نیز از وجود دولتهایی که آنها را در انجام امور دلخواهشان محدود میکرد ناراضی بودند و بر این باور بودند که اگر اقتصاد بنیاد قدرت سیاسی جهان باشد، این ابزار در دست آنها هست، و نباید قانون بر علیه آنها عمل کند، و دولت باید در اختیار آنها باشد، و آنها تحمل هیچ دولت و ملت و کشوری را نداشتند که برای فعالیتهایشان محدودیت ایجاد کند. لذا این گروه هم به انترناسیونالیست سرمایه داری تمایل پیدا کردند. توافق بین هر دو جناح چپ و راست در اضمحلال دولتها و کشورها یک هدف مشترک بین آنها شده و جهان گرایی را در بطن دوران جنگ سرد تئوریزه کرده و به گفتمان غالب بعد از جنگ سرد تبدیل کردند، و در چند دهه گذشته همه تلاش خود را با توطئه های مختلف عملی کرده و بعد از سرنگونی شوروی کمونیسم، تلاش کردند با ساقط کردن اقتصاد عمومی آمریکا این کشور را هم از میان برده و با تشکیل اتحادیه هایی مانند اتحادیه اروپا و اتحادیه آفریقا و اتحادیه آمریکای مرکزی و اتحادیه اقیانوسیه، جهان را قبضه کرده و شرکتهای رده دوم اقتصادی را هم تحت کنترل درآورده و بر کل جهان از طرق این اتحادیه ها و تشکیل دولتهای دست نشانده در کشورها، حاکمیت خود را از طریق سازوکارهای موجود، مانند سازمان ملل متحد، بانک جهانی و دیگر نهادهای سیاسی و مالی و اجتماعی و فرهنگی و محیط زیستی، بسط داده و همه مناطق جهان را آنطور که به صلاح شان هست اداره کنند .
◀️ادامه در قسمت دوم ⏬
Telegram
🖇 attach
Forwarded from پیوند نگار
🔴 #عصر_بی_بازگشت
🔵 #راه_نوین_جهان_جدید
2⃣ قسمت دوم ⏬
فرهنگ حزب گرایی که بعنوان یکی از مبانی بسط دمکراسی در کشورهای جهان بود، به به ابزاری در دست این گروه تبدیل و وسیله فریب و تفرقه و رویارویی ملتهای یک کشور از طریق راه انداختن جنگهای زرگری شد تا فضا را برای پیشبرد اهداف گلوبالیستها فراهم کند.
در این شرایط کارکرد احزاب در کشورها تبدیل به مهار اقتدار ملی و تضعیف دولتها و عدم واکنش به موقع در مقابل وقایع شد و بقیه کارکردهای آن مانند آموزش دادن جامعه و مشارکت دادن مردم بعنوان شهروند، تبدیل به فریب آنها شد و بجای اجرای دمکراسی واقعی به مشغول کردن توده های جامعه به جنگهای زرگری جناحی تبدیل شد. کشورهایی که احزاب متعدد دارند گرفتار بحثها و درگیری های بی پایان و بی نتیجه و در نهایت انحراف خواست واقعی مردم و منفعل کردن آنها با بازی های سیاسی شدند، بطوری که مردم در میان لفاظی های آنها خواسته واقعی خود را گم میکنند. همچنین کشورهایی که دارای تعداد احزاب کمتری هستند گرفتار دیکتاتوری پنهان و سلطه نوبتی آنها می شوند، بطوری که اکثریت جامعه ارتباط واقعی ذهنی و فکری اندکی با این احزاب دارند و خود احزاب هم جز در مواقع انتخابات و نقل و انتقال قدرت بین رقبا فعالیت خاصی نداشته و نقل و انتقال قدرت را نیز بواسطه ابزارهای تبلیغاتی زیرکانه و شعارهای عوامفریبانه و از طریق نظرسنجی های حرفه ایی و کشف و مهار گرایشات اجتماعی عملا به ابزار مهار اجتماعی و سوءاستفاده از توده ها برای دست بدست کردن قدرت بین گروه های بظاهر مخالف، اما بواقع هم هدف، تبدیل میشود.
مثلا اکنون ملتی مانند بریتانیا نمی تواند تشخیص دهد خروج از اتحادیه اروپا واقعا منافع آنها را تامین میکند یا نه، و نتیجه را به پیشبرد لفاظی شیادان سیاسی در کنگره واگذار کرده اند که در نهایت نیز خواسته جهانگرایان را به جای خواست واقعی مردم عملی میکند و ملت بریتانیا در میان چرخ احزاب قربانی مبشود، . همچنین در کشوری مانند ایالات متحده آمریکا در دو دوره حکومتی جمهوری خواه و دمکرات در رابطه با موضوعات جهانی طرح های یکسانی را با روشهای اندکی متفاوت پیش برده و به نتایج یکسانی رسانیده اند و واقعا تفاوتی بین آنها دیده نمی شود و در این میان ملتها هستند که قربانی این احزاب شده اند.
اکنون بنظر میرسد جهان بسرعت به نقطه عطف بزرگ دیگری رسیده است. مردمان بر علیه حاکمیت احزابی که ساخته و پرداخته صاحبان قدرت هستند قیام کرده اند. احزابی که گاه شکل چپی و سوسیالیستی و لیبرالیستی و حتی انارشیستی می گیرند، و گاه احزابی راستی و راسیستی و فاشیستی هستند . احزابی که گاه اسم سبز به خود گذاشته به ظاهر مدافع محیط زیست هستند و گاه شکل و شمایل مدافع حقوق بشر به خود می گیرند؛ همه این احزاب با انواع گرایش ها و اندیشه های پیچ در پیچ با استدلالهای گسترده گیج کننده ایی که به جامعه ارائه می دهند و قابل درک برای عموم مردم نیستند، واقعا به مشکلات و نیازهای آنها توجهی نداشته و بدنبال اهدافی غیر از آنچه مردم پیگیر آن هستند می پردازند، و موجب انحراف جنبش های واقعی مردم شده و آنها را به نفع حاکمیت جهانگرایی مصادره می کنند .
مردم امروز خواهان حاکمیت های مردمی هستند، که در عین حفظ استقلال کشورشان و رفع نفوذ و قدرت بیگانگان، سرمایه آنها را نیز صرف جنگهای بیهوده و بی پایان نکنند؛ و بواقع دریافته اند هزینه های کلانی که ارتش های جهان از جامعه صرف گسترش خود کرده و موجب گسترش بخشی از فقر در جوامع میشوند به جیب صاحبان شرکتهای تولیدی سلاح میرود و نه بخاطر منافع آنها، بلکه در جهت پیشبرد اهداف شرکتها و گروه های جهانگرایی هست.
ملتها درک کرده اند که بواقع مشکلی با کشورها و ملتهای دیگر ندارند، بلکه این حاکمان آنها هستند که به بهانه های واهی جنگهای کنترل شده را راه می اندازند و هدفی شیطانی را پشت شعارهای دهان پرکن و اقناع کننده ذهن گروههای ساده لوح پیگیر هستند. لذا خواهان کنار زدن این احزاب متشکل از صاحبان قدرت هستند، تا حاکمیت مردمی را ایجاد کنند، که بفکر اداره صحیح کشور بوده و منافع واقعی آنها را در نظر گرفته و اهداف حزبی و گروهی خود را بر منافع آنها حاکم نکنند و با نظر عموم مردم براحتی قابل کنترل و انتقال باشد.
◀️ ادامه در قسمت سوم⏬
🔵 #راه_نوین_جهان_جدید
2⃣ قسمت دوم ⏬
فرهنگ حزب گرایی که بعنوان یکی از مبانی بسط دمکراسی در کشورهای جهان بود، به به ابزاری در دست این گروه تبدیل و وسیله فریب و تفرقه و رویارویی ملتهای یک کشور از طریق راه انداختن جنگهای زرگری شد تا فضا را برای پیشبرد اهداف گلوبالیستها فراهم کند.
در این شرایط کارکرد احزاب در کشورها تبدیل به مهار اقتدار ملی و تضعیف دولتها و عدم واکنش به موقع در مقابل وقایع شد و بقیه کارکردهای آن مانند آموزش دادن جامعه و مشارکت دادن مردم بعنوان شهروند، تبدیل به فریب آنها شد و بجای اجرای دمکراسی واقعی به مشغول کردن توده های جامعه به جنگهای زرگری جناحی تبدیل شد. کشورهایی که احزاب متعدد دارند گرفتار بحثها و درگیری های بی پایان و بی نتیجه و در نهایت انحراف خواست واقعی مردم و منفعل کردن آنها با بازی های سیاسی شدند، بطوری که مردم در میان لفاظی های آنها خواسته واقعی خود را گم میکنند. همچنین کشورهایی که دارای تعداد احزاب کمتری هستند گرفتار دیکتاتوری پنهان و سلطه نوبتی آنها می شوند، بطوری که اکثریت جامعه ارتباط واقعی ذهنی و فکری اندکی با این احزاب دارند و خود احزاب هم جز در مواقع انتخابات و نقل و انتقال قدرت بین رقبا فعالیت خاصی نداشته و نقل و انتقال قدرت را نیز بواسطه ابزارهای تبلیغاتی زیرکانه و شعارهای عوامفریبانه و از طریق نظرسنجی های حرفه ایی و کشف و مهار گرایشات اجتماعی عملا به ابزار مهار اجتماعی و سوءاستفاده از توده ها برای دست بدست کردن قدرت بین گروه های بظاهر مخالف، اما بواقع هم هدف، تبدیل میشود.
مثلا اکنون ملتی مانند بریتانیا نمی تواند تشخیص دهد خروج از اتحادیه اروپا واقعا منافع آنها را تامین میکند یا نه، و نتیجه را به پیشبرد لفاظی شیادان سیاسی در کنگره واگذار کرده اند که در نهایت نیز خواسته جهانگرایان را به جای خواست واقعی مردم عملی میکند و ملت بریتانیا در میان چرخ احزاب قربانی مبشود، . همچنین در کشوری مانند ایالات متحده آمریکا در دو دوره حکومتی جمهوری خواه و دمکرات در رابطه با موضوعات جهانی طرح های یکسانی را با روشهای اندکی متفاوت پیش برده و به نتایج یکسانی رسانیده اند و واقعا تفاوتی بین آنها دیده نمی شود و در این میان ملتها هستند که قربانی این احزاب شده اند.
اکنون بنظر میرسد جهان بسرعت به نقطه عطف بزرگ دیگری رسیده است. مردمان بر علیه حاکمیت احزابی که ساخته و پرداخته صاحبان قدرت هستند قیام کرده اند. احزابی که گاه شکل چپی و سوسیالیستی و لیبرالیستی و حتی انارشیستی می گیرند، و گاه احزابی راستی و راسیستی و فاشیستی هستند . احزابی که گاه اسم سبز به خود گذاشته به ظاهر مدافع محیط زیست هستند و گاه شکل و شمایل مدافع حقوق بشر به خود می گیرند؛ همه این احزاب با انواع گرایش ها و اندیشه های پیچ در پیچ با استدلالهای گسترده گیج کننده ایی که به جامعه ارائه می دهند و قابل درک برای عموم مردم نیستند، واقعا به مشکلات و نیازهای آنها توجهی نداشته و بدنبال اهدافی غیر از آنچه مردم پیگیر آن هستند می پردازند، و موجب انحراف جنبش های واقعی مردم شده و آنها را به نفع حاکمیت جهانگرایی مصادره می کنند .
مردم امروز خواهان حاکمیت های مردمی هستند، که در عین حفظ استقلال کشورشان و رفع نفوذ و قدرت بیگانگان، سرمایه آنها را نیز صرف جنگهای بیهوده و بی پایان نکنند؛ و بواقع دریافته اند هزینه های کلانی که ارتش های جهان از جامعه صرف گسترش خود کرده و موجب گسترش بخشی از فقر در جوامع میشوند به جیب صاحبان شرکتهای تولیدی سلاح میرود و نه بخاطر منافع آنها، بلکه در جهت پیشبرد اهداف شرکتها و گروه های جهانگرایی هست.
ملتها درک کرده اند که بواقع مشکلی با کشورها و ملتهای دیگر ندارند، بلکه این حاکمان آنها هستند که به بهانه های واهی جنگهای کنترل شده را راه می اندازند و هدفی شیطانی را پشت شعارهای دهان پرکن و اقناع کننده ذهن گروههای ساده لوح پیگیر هستند. لذا خواهان کنار زدن این احزاب متشکل از صاحبان قدرت هستند، تا حاکمیت مردمی را ایجاد کنند، که بفکر اداره صحیح کشور بوده و منافع واقعی آنها را در نظر گرفته و اهداف حزبی و گروهی خود را بر منافع آنها حاکم نکنند و با نظر عموم مردم براحتی قابل کنترل و انتقال باشد.
◀️ ادامه در قسمت سوم⏬
Telegram
🖇 attach
Forwarded from پیوند نگار
🔴 #عصر_بی_بازگشت
🔵 #راه_نوین_جهان_جدید
3⃣ قسمت سوم ⏬
قطعا برای چنین حاکمیتی سازوکاری لازم است تا مردم را واقعا در راس تصمیم گیری قرار داده و قوانین را واقعا توسط آنها و برحسب نیازهایشان وضع کند و معنای واقعی دمکراسی را که همانا حاکمیت مردم بر مردم است، اجرایی کند و دست شیادان و توطئه گران جهانی از چپ و راست را از راس امور و حکومت آنها کوتاه کند .
این خواسته اکنون در جوامع مختلف از فرانسه گرفته تا هنگ کنگ و سودان و یمن و عربستان و ترکیه و روسیه و چین و لبنان و سوریه و عراق و ایران و دیگر کشورها شروع شده و بتدریج جهانگیر خواهد شد و هدف آن برچیدن حاکمیت جهان گرایی است تا سیستم حکومتی مبتنی بر حاکمیت ملتها بر کشورها و روابط جهانی مبتنی بر جدایی در عین همکاری و همزیستی را احرایی کند و به جنگهای بیهوده دینی و مذهبی و قومی خاتمه دهد و فارغ از گرایشات فکری و سیاسی و دینی و قومی اتحاد ملتها را بعنوان شهروند محقق کرده و مرزها را قابل کنترل نموده و البته سازوکار همکاری و همراهی بین آنها را گسترش داده و با وضع قوانین بین المللی تدین عقلانی و مبتنی بر خواست و منافع واقعی ملتها و اکثریت ساکنان زمین و نه گروهی اندک از صاحبان سرمایه های کلان و تئوری پردازان آرمانگرا، به روابط جوامع نظم داده و با خواست مردم جهان تعیبن شود و تغییری که اکنون در سازمان ملل متحد انجام شده و آن را به "سازمان دول متحد" تبدیل کرده و دولتهایی که تابع منافع واقعی ملتها نیستند، از طرف آنها ادعای نمایندگی می کنند، را واقعا به "سازمان ملل متحد" تبدیل کند.
این امر زمانی محقق می شود که دولتها واقعا برخواسته از متن جامعه و ملت بوده و چیزی جدا از آن نباشد و تحت کنترل یک اقلیت صاحب ثروت و روابط سیاسی نباشد که هرطور خواستتد انسانها را گوسفندوار مجبود به پیروی از خود کنند و نظان بردگی مدرن را در قالبهای منحرف شده دمکراسی عملی کنند و حکومتهای فرقه ایی و قومی و دینی و ایدئولوژیکی و به حکومتهای ظاهر انقلایی، اما بواقع صرفا محافظه کار و دیکتاتوری هایی از قبیل دیکتاتوری های چپی و راستی و حزبی و دینی و قومیتی و ایدئولوژیکی و نظامی و حتی دیکتاتوری های قانون اساسی را بر مردمان تحمیل کنند و گذار جهانی از این امر نیاز به سازوکار و ساختاری مدیریتی دارد که ان را عملی کند .
این مهم.با تشکیل انجمن های مردمی شهروندان در قالب انجمن اصناف و اقشار و انجمن های شهری و استانی و بالاخره انجمن ملی قانونگذاری و انجمن ملی دادرسی و تعیبن کابینه مدیریت اجرایی کشوری از طریق این انجمن ها بعنوان انجمن مدیریت اجرایی کلان کشوری قابل تحقق است .
🔵 #راه_نوین_جهان_جدید
3⃣ قسمت سوم ⏬
قطعا برای چنین حاکمیتی سازوکاری لازم است تا مردم را واقعا در راس تصمیم گیری قرار داده و قوانین را واقعا توسط آنها و برحسب نیازهایشان وضع کند و معنای واقعی دمکراسی را که همانا حاکمیت مردم بر مردم است، اجرایی کند و دست شیادان و توطئه گران جهانی از چپ و راست را از راس امور و حکومت آنها کوتاه کند .
این خواسته اکنون در جوامع مختلف از فرانسه گرفته تا هنگ کنگ و سودان و یمن و عربستان و ترکیه و روسیه و چین و لبنان و سوریه و عراق و ایران و دیگر کشورها شروع شده و بتدریج جهانگیر خواهد شد و هدف آن برچیدن حاکمیت جهان گرایی است تا سیستم حکومتی مبتنی بر حاکمیت ملتها بر کشورها و روابط جهانی مبتنی بر جدایی در عین همکاری و همزیستی را احرایی کند و به جنگهای بیهوده دینی و مذهبی و قومی خاتمه دهد و فارغ از گرایشات فکری و سیاسی و دینی و قومی اتحاد ملتها را بعنوان شهروند محقق کرده و مرزها را قابل کنترل نموده و البته سازوکار همکاری و همراهی بین آنها را گسترش داده و با وضع قوانین بین المللی تدین عقلانی و مبتنی بر خواست و منافع واقعی ملتها و اکثریت ساکنان زمین و نه گروهی اندک از صاحبان سرمایه های کلان و تئوری پردازان آرمانگرا، به روابط جوامع نظم داده و با خواست مردم جهان تعیبن شود و تغییری که اکنون در سازمان ملل متحد انجام شده و آن را به "سازمان دول متحد" تبدیل کرده و دولتهایی که تابع منافع واقعی ملتها نیستند، از طرف آنها ادعای نمایندگی می کنند، را واقعا به "سازمان ملل متحد" تبدیل کند.
این امر زمانی محقق می شود که دولتها واقعا برخواسته از متن جامعه و ملت بوده و چیزی جدا از آن نباشد و تحت کنترل یک اقلیت صاحب ثروت و روابط سیاسی نباشد که هرطور خواستتد انسانها را گوسفندوار مجبود به پیروی از خود کنند و نظان بردگی مدرن را در قالبهای منحرف شده دمکراسی عملی کنند و حکومتهای فرقه ایی و قومی و دینی و ایدئولوژیکی و به حکومتهای ظاهر انقلایی، اما بواقع صرفا محافظه کار و دیکتاتوری هایی از قبیل دیکتاتوری های چپی و راستی و حزبی و دینی و قومیتی و ایدئولوژیکی و نظامی و حتی دیکتاتوری های قانون اساسی را بر مردمان تحمیل کنند و گذار جهانی از این امر نیاز به سازوکار و ساختاری مدیریتی دارد که ان را عملی کند .
این مهم.با تشکیل انجمن های مردمی شهروندان در قالب انجمن اصناف و اقشار و انجمن های شهری و استانی و بالاخره انجمن ملی قانونگذاری و انجمن ملی دادرسی و تعیبن کابینه مدیریت اجرایی کشوری از طریق این انجمن ها بعنوان انجمن مدیریت اجرایی کلان کشوری قابل تحقق است .
Telegram
🖇 attach
Forwarded from پیوند نگار
🔴 #عصر_بی_بازگشت
🔵 #راه_نوین_جهان_جدید
1⃣ قسمت اول ⏬
🔻 دوران نوین عصر حاکمیت ملتها از طریق تشکیل انجمنهای مردمی در سطح اقشار و شهرها و استانها و انجمنهای ملی
🔻جهان دارای نقاط عطف غیرقابل بازگشتی است. آنکه تصور کند بشریت میتواند به دوران قبل از اختراع چرخ برگردد باید در سلامت فکری خود شک کند. ابن گزینه آنچنان محرز است که بعید است اندیشمندی در آن تردید کند. اما وقتی همین گزینه را در مورد آخرین نقطه عطف تاریخ بکارگیریم، شاید وجود نسلی که ساختار فکری اش در دوره قبل مانده و هنوز تحلیل های خود را با معادلات پیشین ادامه می دهند با مشکل مواجه می شود و اینجاست که گروهی مرتجع شکل می گیرد و مرتجعان گروهی هستند که نقطه عطف را درک نمی کنند، یا نمی خواهند درک کنند، یا نمی توانند درک کنند؛ لذا هنوز سعی دارند با قواعد فکری پیشین ارائه مطلب کرده و راهکارهایی برای جهان موجود با قواعد پیشین ارائه دهند، که طبعا راهکارهای مفیدی نخواهد بود و حتی اگر بتوانند گروهی از جامعه را با خود همراه کرده و حتی جریانی را عملی کنند، کاری جز متوقف کردن مقطعی پیشرفت نخواهند کرد و بعد از یک مدت توقف، زیر چرخهای تغییر طبیعی له می شوند و موجهای تغییر خود را نیز له می کنند .
❓ آخرین نقطه عطف تاریخ را چه می دانیم؟
بی شک پایان دوران جنگ سرد و شکست کمونیسم آغاز پایان پدیده سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، و نظامی بوده که به جهان دو قطبی کاپیتالیسم و کمونیسم پایان داد و نشان داد داستان مبارزه طبقاتی و تحلیل توده های کارگری و کارفرمایی پایان یافته و گفتمان مربوط به آن چه بلحاظ فلسفی و چه بلحاظ سیاسی و چه بلحاظ اجتماعی و فرهنگی منتفی شده است. لذا آنچه از پس مانده های آن در فرهنگ سیاسی فعلی باقی مانده رو به افول و جریانی ارتجاعی است. اما آنچه بعد از شکست کمونیسم در جهان بعنوان گفتمانی جدید عرضه شد، احیای تفکر جهانگرایی بود که در میان گروه های چپ و برخی از گروه های ابرسرمایه داری دارای مشترکات فکری بود.
انترناسیونالیسم از مهمترین ارکان فکری کمونیسم بود و ایده نهایی آن جهانی یکپارچه با حاکمیت دیکتاتوری پرولتاریا بود و این آرمان ایجاب می کرد کشورها و دولتها از بین بروند و ملتها محو شوند و بجای آن اتحادیه های کارگری، بجای کارگر در کارخانجات به اداره امور تولید پرداخته و با حذف کارفرمایان بر ابزار تولید حاکمیت یافته و به کارگران کارفرما تبدیل شوند و طبعا این حق را به سران حزبی بنام حزب کمونیسم تفویض کنند و حزب کمونیسم به نمایندگی از کارگران، مالک همه ابزار تولید و زمین و سرمایه شده و همه دنیا را به یک دهکده جهانی ( کمون نهایی ) تبدیل کند.
با تفاوتهایی در بیان و فلسفه، لیبرالیسم هم خواهان دولتهای کوچک و ضعیف و بی اقتدار با بهانه حمایت از حقوق افراد، بود که دولتها حداقل دخالت را داشته باشد؛ اما این گروه که در اصل مخالف با دولتهای مقتدر بودند، اما خواهان آزادی عمل برای صاحبان سرمایه در چهارچوب حقوق خصوصی و فردی نیز بودند. با این حال می توانستند در انترناسیونالیسم با کمونیست ها همراه شوند، بدون آنکه موافق اندیشه اقتصادی آنها و مالکیت دولتی باشند.
از طرفی شرکتهای قدرتمند ابرسرمایه داری نیز از وجود دولتهایی که آنها را در انجام امور دلخواهشان محدود میکرد ناراضی بودند و بر این باور بودند که اگر اقتصاد بنیاد قدرت سیاسی جهان باشد، این ابزار در دست آنها هست، و نباید قانون بر علیه آنها عمل کند، و دولت باید در اختیار آنها باشد، و آنها تحمل هیچ دولت و ملت و کشوری را نداشتند که برای فعالیتهایشان محدودیت ایجاد کند. لذا این گروه هم به انترناسیونالیست سرمایه داری تمایل پیدا کردند. توافق بین هر دو جناح چپ و راست در اضمحلال دولتها و کشورها یک هدف مشترک بین آنها شده و جهان گرایی را در بطن دوران جنگ سرد تئوریزه کرده و به گفتمان غالب بعد از جنگ سرد تبدیل کردند، و در چند دهه گذشته همه تلاش خود را با توطئه های مختلف عملی کرده و بعد از سرنگونی شوروی کمونیسم، تلاش کردند با ساقط کردن اقتصاد عمومی آمریکا این کشور را هم از میان برده و با تشکیل اتحادیه هایی مانند اتحادیه اروپا و اتحادیه آفریقا و اتحادیه آمریکای مرکزی و اتحادیه اقیانوسیه، جهان را قبضه کرده و شرکتهای رده دوم اقتصادی را هم تحت کنترل درآورده و بر کل جهان از طرق این اتحادیه ها و تشکیل دولتهای دست نشانده در کشورها، حاکمیت خود را از طریق سازوکارهای موجود، مانند سازمان ملل متحد، بانک جهانی و دیگر نهادهای سیاسی و مالی و اجتماعی و فرهنگی و محیط زیستی، بسط داده و همه مناطق جهان را آنطور که به صلاح شان هست اداره کنند .
◀️ادامه در قسمت دوم ⏬
🔵 #راه_نوین_جهان_جدید
1⃣ قسمت اول ⏬
🔻 دوران نوین عصر حاکمیت ملتها از طریق تشکیل انجمنهای مردمی در سطح اقشار و شهرها و استانها و انجمنهای ملی
🔻جهان دارای نقاط عطف غیرقابل بازگشتی است. آنکه تصور کند بشریت میتواند به دوران قبل از اختراع چرخ برگردد باید در سلامت فکری خود شک کند. ابن گزینه آنچنان محرز است که بعید است اندیشمندی در آن تردید کند. اما وقتی همین گزینه را در مورد آخرین نقطه عطف تاریخ بکارگیریم، شاید وجود نسلی که ساختار فکری اش در دوره قبل مانده و هنوز تحلیل های خود را با معادلات پیشین ادامه می دهند با مشکل مواجه می شود و اینجاست که گروهی مرتجع شکل می گیرد و مرتجعان گروهی هستند که نقطه عطف را درک نمی کنند، یا نمی خواهند درک کنند، یا نمی توانند درک کنند؛ لذا هنوز سعی دارند با قواعد فکری پیشین ارائه مطلب کرده و راهکارهایی برای جهان موجود با قواعد پیشین ارائه دهند، که طبعا راهکارهای مفیدی نخواهد بود و حتی اگر بتوانند گروهی از جامعه را با خود همراه کرده و حتی جریانی را عملی کنند، کاری جز متوقف کردن مقطعی پیشرفت نخواهند کرد و بعد از یک مدت توقف، زیر چرخهای تغییر طبیعی له می شوند و موجهای تغییر خود را نیز له می کنند .
❓ آخرین نقطه عطف تاریخ را چه می دانیم؟
بی شک پایان دوران جنگ سرد و شکست کمونیسم آغاز پایان پدیده سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، و نظامی بوده که به جهان دو قطبی کاپیتالیسم و کمونیسم پایان داد و نشان داد داستان مبارزه طبقاتی و تحلیل توده های کارگری و کارفرمایی پایان یافته و گفتمان مربوط به آن چه بلحاظ فلسفی و چه بلحاظ سیاسی و چه بلحاظ اجتماعی و فرهنگی منتفی شده است. لذا آنچه از پس مانده های آن در فرهنگ سیاسی فعلی باقی مانده رو به افول و جریانی ارتجاعی است. اما آنچه بعد از شکست کمونیسم در جهان بعنوان گفتمانی جدید عرضه شد، احیای تفکر جهانگرایی بود که در میان گروه های چپ و برخی از گروه های ابرسرمایه داری دارای مشترکات فکری بود.
انترناسیونالیسم از مهمترین ارکان فکری کمونیسم بود و ایده نهایی آن جهانی یکپارچه با حاکمیت دیکتاتوری پرولتاریا بود و این آرمان ایجاب می کرد کشورها و دولتها از بین بروند و ملتها محو شوند و بجای آن اتحادیه های کارگری، بجای کارگر در کارخانجات به اداره امور تولید پرداخته و با حذف کارفرمایان بر ابزار تولید حاکمیت یافته و به کارگران کارفرما تبدیل شوند و طبعا این حق را به سران حزبی بنام حزب کمونیسم تفویض کنند و حزب کمونیسم به نمایندگی از کارگران، مالک همه ابزار تولید و زمین و سرمایه شده و همه دنیا را به یک دهکده جهانی ( کمون نهایی ) تبدیل کند.
با تفاوتهایی در بیان و فلسفه، لیبرالیسم هم خواهان دولتهای کوچک و ضعیف و بی اقتدار با بهانه حمایت از حقوق افراد، بود که دولتها حداقل دخالت را داشته باشد؛ اما این گروه که در اصل مخالف با دولتهای مقتدر بودند، اما خواهان آزادی عمل برای صاحبان سرمایه در چهارچوب حقوق خصوصی و فردی نیز بودند. با این حال می توانستند در انترناسیونالیسم با کمونیست ها همراه شوند، بدون آنکه موافق اندیشه اقتصادی آنها و مالکیت دولتی باشند.
از طرفی شرکتهای قدرتمند ابرسرمایه داری نیز از وجود دولتهایی که آنها را در انجام امور دلخواهشان محدود میکرد ناراضی بودند و بر این باور بودند که اگر اقتصاد بنیاد قدرت سیاسی جهان باشد، این ابزار در دست آنها هست، و نباید قانون بر علیه آنها عمل کند، و دولت باید در اختیار آنها باشد، و آنها تحمل هیچ دولت و ملت و کشوری را نداشتند که برای فعالیتهایشان محدودیت ایجاد کند. لذا این گروه هم به انترناسیونالیست سرمایه داری تمایل پیدا کردند. توافق بین هر دو جناح چپ و راست در اضمحلال دولتها و کشورها یک هدف مشترک بین آنها شده و جهان گرایی را در بطن دوران جنگ سرد تئوریزه کرده و به گفتمان غالب بعد از جنگ سرد تبدیل کردند، و در چند دهه گذشته همه تلاش خود را با توطئه های مختلف عملی کرده و بعد از سرنگونی شوروی کمونیسم، تلاش کردند با ساقط کردن اقتصاد عمومی آمریکا این کشور را هم از میان برده و با تشکیل اتحادیه هایی مانند اتحادیه اروپا و اتحادیه آفریقا و اتحادیه آمریکای مرکزی و اتحادیه اقیانوسیه، جهان را قبضه کرده و شرکتهای رده دوم اقتصادی را هم تحت کنترل درآورده و بر کل جهان از طرق این اتحادیه ها و تشکیل دولتهای دست نشانده در کشورها، حاکمیت خود را از طریق سازوکارهای موجود، مانند سازمان ملل متحد، بانک جهانی و دیگر نهادهای سیاسی و مالی و اجتماعی و فرهنگی و محیط زیستی، بسط داده و همه مناطق جهان را آنطور که به صلاح شان هست اداره کنند .
◀️ادامه در قسمت دوم ⏬
Telegram
🖇 attach
Forwarded from پیوند نگار
🔴 #عصر_بی_بازگشت
🔵 #راه_نوین_جهان_جدید
2⃣ قسمت دوم ⏬
فرهنگ حزب گرایی که بعنوان یکی از مبانی بسط دمکراسی در کشورهای جهان بود، به به ابزاری در دست این گروه تبدیل و وسیله فریب و تفرقه و رویارویی ملتهای یک کشور از طریق راه انداختن جنگهای زرگری شد تا فضا را برای پیشبرد اهداف گلوبالیستها فراهم کند.
در این شرایط کارکرد احزاب در کشورها تبدیل به مهار اقتدار ملی و تضعیف دولتها و عدم واکنش به موقع در مقابل وقایع شد و بقیه کارکردهای آن مانند آموزش دادن جامعه و مشارکت دادن مردم بعنوان شهروند، تبدیل به فریب آنها شد و بجای اجرای دمکراسی واقعی به مشغول کردن توده های جامعه به جنگهای زرگری جناحی تبدیل شد. کشورهایی که احزاب متعدد دارند گرفتار بحثها و درگیری های بی پایان و بی نتیجه و در نهایت انحراف خواست واقعی مردم و منفعل کردن آنها با بازی های سیاسی شدند، بطوری که مردم در میان لفاظی های آنها خواسته واقعی خود را گم میکنند. همچنین کشورهایی که دارای تعداد احزاب کمتری هستند گرفتار دیکتاتوری پنهان و سلطه نوبتی آنها می شوند، بطوری که اکثریت جامعه ارتباط واقعی ذهنی و فکری اندکی با این احزاب دارند و خود احزاب هم جز در مواقع انتخابات و نقل و انتقال قدرت بین رقبا فعالیت خاصی نداشته و نقل و انتقال قدرت را نیز بواسطه ابزارهای تبلیغاتی زیرکانه و شعارهای عوامفریبانه و از طریق نظرسنجی های حرفه ایی و کشف و مهار گرایشات اجتماعی عملا به ابزار مهار اجتماعی و سوءاستفاده از توده ها برای دست بدست کردن قدرت بین گروه های بظاهر مخالف، اما بواقع هم هدف، تبدیل میشود.
مثلا اکنون ملتی مانند بریتانیا نمی تواند تشخیص دهد خروج از اتحادیه اروپا واقعا منافع آنها را تامین میکند یا نه، و نتیجه را به پیشبرد لفاظی شیادان سیاسی در کنگره واگذار کرده اند که در نهایت نیز خواسته جهانگرایان را به جای خواست واقعی مردم عملی میکند و ملت بریتانیا در میان چرخ احزاب قربانی مبشود، . همچنین در کشوری مانند ایالات متحده آمریکا در دو دوره حکومتی جمهوری خواه و دمکرات در رابطه با موضوعات جهانی طرح های یکسانی را با روشهای اندکی متفاوت پیش برده و به نتایج یکسانی رسانیده اند و واقعا تفاوتی بین آنها دیده نمی شود و در این میان ملتها هستند که قربانی این احزاب شده اند.
اکنون بنظر میرسد جهان بسرعت به نقطه عطف بزرگ دیگری رسیده است. مردمان بر علیه حاکمیت احزابی که ساخته و پرداخته صاحبان قدرت هستند قیام کرده اند. احزابی که گاه شکل چپی و سوسیالیستی و لیبرالیستی و حتی انارشیستی می گیرند، و گاه احزابی راستی و راسیستی و فاشیستی هستند . احزابی که گاه اسم سبز به خود گذاشته به ظاهر مدافع محیط زیست هستند و گاه شکل و شمایل مدافع حقوق بشر به خود می گیرند؛ همه این احزاب با انواع گرایش ها و اندیشه های پیچ در پیچ با استدلالهای گسترده گیج کننده ایی که به جامعه ارائه می دهند و قابل درک برای عموم مردم نیستند، واقعا به مشکلات و نیازهای آنها توجهی نداشته و بدنبال اهدافی غیر از آنچه مردم پیگیر آن هستند می پردازند، و موجب انحراف جنبش های واقعی مردم شده و آنها را به نفع حاکمیت جهانگرایی مصادره می کنند .
مردم امروز خواهان حاکمیت های مردمی هستند، که در عین حفظ استقلال کشورشان و رفع نفوذ و قدرت بیگانگان، سرمایه آنها را نیز صرف جنگهای بیهوده و بی پایان نکنند؛ و بواقع دریافته اند هزینه های کلانی که ارتش های جهان از جامعه صرف گسترش خود کرده و موجب گسترش بخشی از فقر در جوامع میشوند به جیب صاحبان شرکتهای تولیدی سلاح میرود و نه بخاطر منافع آنها، بلکه در جهت پیشبرد اهداف شرکتها و گروه های جهانگرایی هست.
ملتها درک کرده اند که بواقع مشکلی با کشورها و ملتهای دیگر ندارند، بلکه این حاکمان آنها هستند که به بهانه های واهی جنگهای کنترل شده را راه می اندازند و هدفی شیطانی را پشت شعارهای دهان پرکن و اقناع کننده ذهن گروههای ساده لوح پیگیر هستند. لذا خواهان کنار زدن این احزاب متشکل از صاحبان قدرت هستند، تا حاکمیت مردمی را ایجاد کنند، که بفکر اداره صحیح کشور بوده و منافع واقعی آنها را در نظر گرفته و اهداف حزبی و گروهی خود را بر منافع آنها حاکم نکنند و با نظر عموم مردم براحتی قابل کنترل و انتقال باشد.
◀️ ادامه در قسمت سوم⏬
🔵 #راه_نوین_جهان_جدید
2⃣ قسمت دوم ⏬
فرهنگ حزب گرایی که بعنوان یکی از مبانی بسط دمکراسی در کشورهای جهان بود، به به ابزاری در دست این گروه تبدیل و وسیله فریب و تفرقه و رویارویی ملتهای یک کشور از طریق راه انداختن جنگهای زرگری شد تا فضا را برای پیشبرد اهداف گلوبالیستها فراهم کند.
در این شرایط کارکرد احزاب در کشورها تبدیل به مهار اقتدار ملی و تضعیف دولتها و عدم واکنش به موقع در مقابل وقایع شد و بقیه کارکردهای آن مانند آموزش دادن جامعه و مشارکت دادن مردم بعنوان شهروند، تبدیل به فریب آنها شد و بجای اجرای دمکراسی واقعی به مشغول کردن توده های جامعه به جنگهای زرگری جناحی تبدیل شد. کشورهایی که احزاب متعدد دارند گرفتار بحثها و درگیری های بی پایان و بی نتیجه و در نهایت انحراف خواست واقعی مردم و منفعل کردن آنها با بازی های سیاسی شدند، بطوری که مردم در میان لفاظی های آنها خواسته واقعی خود را گم میکنند. همچنین کشورهایی که دارای تعداد احزاب کمتری هستند گرفتار دیکتاتوری پنهان و سلطه نوبتی آنها می شوند، بطوری که اکثریت جامعه ارتباط واقعی ذهنی و فکری اندکی با این احزاب دارند و خود احزاب هم جز در مواقع انتخابات و نقل و انتقال قدرت بین رقبا فعالیت خاصی نداشته و نقل و انتقال قدرت را نیز بواسطه ابزارهای تبلیغاتی زیرکانه و شعارهای عوامفریبانه و از طریق نظرسنجی های حرفه ایی و کشف و مهار گرایشات اجتماعی عملا به ابزار مهار اجتماعی و سوءاستفاده از توده ها برای دست بدست کردن قدرت بین گروه های بظاهر مخالف، اما بواقع هم هدف، تبدیل میشود.
مثلا اکنون ملتی مانند بریتانیا نمی تواند تشخیص دهد خروج از اتحادیه اروپا واقعا منافع آنها را تامین میکند یا نه، و نتیجه را به پیشبرد لفاظی شیادان سیاسی در کنگره واگذار کرده اند که در نهایت نیز خواسته جهانگرایان را به جای خواست واقعی مردم عملی میکند و ملت بریتانیا در میان چرخ احزاب قربانی مبشود، . همچنین در کشوری مانند ایالات متحده آمریکا در دو دوره حکومتی جمهوری خواه و دمکرات در رابطه با موضوعات جهانی طرح های یکسانی را با روشهای اندکی متفاوت پیش برده و به نتایج یکسانی رسانیده اند و واقعا تفاوتی بین آنها دیده نمی شود و در این میان ملتها هستند که قربانی این احزاب شده اند.
اکنون بنظر میرسد جهان بسرعت به نقطه عطف بزرگ دیگری رسیده است. مردمان بر علیه حاکمیت احزابی که ساخته و پرداخته صاحبان قدرت هستند قیام کرده اند. احزابی که گاه شکل چپی و سوسیالیستی و لیبرالیستی و حتی انارشیستی می گیرند، و گاه احزابی راستی و راسیستی و فاشیستی هستند . احزابی که گاه اسم سبز به خود گذاشته به ظاهر مدافع محیط زیست هستند و گاه شکل و شمایل مدافع حقوق بشر به خود می گیرند؛ همه این احزاب با انواع گرایش ها و اندیشه های پیچ در پیچ با استدلالهای گسترده گیج کننده ایی که به جامعه ارائه می دهند و قابل درک برای عموم مردم نیستند، واقعا به مشکلات و نیازهای آنها توجهی نداشته و بدنبال اهدافی غیر از آنچه مردم پیگیر آن هستند می پردازند، و موجب انحراف جنبش های واقعی مردم شده و آنها را به نفع حاکمیت جهانگرایی مصادره می کنند .
مردم امروز خواهان حاکمیت های مردمی هستند، که در عین حفظ استقلال کشورشان و رفع نفوذ و قدرت بیگانگان، سرمایه آنها را نیز صرف جنگهای بیهوده و بی پایان نکنند؛ و بواقع دریافته اند هزینه های کلانی که ارتش های جهان از جامعه صرف گسترش خود کرده و موجب گسترش بخشی از فقر در جوامع میشوند به جیب صاحبان شرکتهای تولیدی سلاح میرود و نه بخاطر منافع آنها، بلکه در جهت پیشبرد اهداف شرکتها و گروه های جهانگرایی هست.
ملتها درک کرده اند که بواقع مشکلی با کشورها و ملتهای دیگر ندارند، بلکه این حاکمان آنها هستند که به بهانه های واهی جنگهای کنترل شده را راه می اندازند و هدفی شیطانی را پشت شعارهای دهان پرکن و اقناع کننده ذهن گروههای ساده لوح پیگیر هستند. لذا خواهان کنار زدن این احزاب متشکل از صاحبان قدرت هستند، تا حاکمیت مردمی را ایجاد کنند، که بفکر اداره صحیح کشور بوده و منافع واقعی آنها را در نظر گرفته و اهداف حزبی و گروهی خود را بر منافع آنها حاکم نکنند و با نظر عموم مردم براحتی قابل کنترل و انتقال باشد.
◀️ ادامه در قسمت سوم⏬
Telegram
🖇 attach
Forwarded from پیوند نگار
🔴 #عصر_بی_بازگشت
🔵 #راه_نوین_جهان_جدید
3⃣ قسمت سوم ⏬
قطعا برای چنین حاکمیتی سازوکاری لازم است تا مردم را واقعا در راس تصمیم گیری قرار داده و قوانین را واقعا توسط آنها و برحسب نیازهایشان وضع کند و معنای واقعی دمکراسی را که همانا حاکمیت مردم بر مردم است، اجرایی کند و دست شیادان و توطئه گران جهانی از چپ و راست را از راس امور و حکومت آنها کوتاه کند .
این خواسته اکنون در جوامع مختلف از فرانسه گرفته تا هنگ کنگ و سودان و یمن و عربستان و ترکیه و روسیه و چین و لبنان و سوریه و عراق و ایران و دیگر کشورها شروع شده و بتدریج جهانگیر خواهد شد و هدف آن برچیدن حاکمیت جهان گرایی است تا سیستم حکومتی مبتنی بر حاکمیت ملتها بر کشورها و روابط جهانی مبتنی بر جدایی در عین همکاری و همزیستی را احرایی کند و به جنگهای بیهوده دینی و مذهبی و قومی خاتمه دهد و فارغ از گرایشات فکری و سیاسی و دینی و قومی اتحاد ملتها را بعنوان شهروند محقق کرده و مرزها را قابل کنترل نموده و البته سازوکار همکاری و همراهی بین آنها را گسترش داده و با وضع قوانین بین المللی تدین عقلانی و مبتنی بر خواست و منافع واقعی ملتها و اکثریت ساکنان زمین و نه گروهی اندک از صاحبان سرمایه های کلان و تئوری پردازان آرمانگرا، به روابط جوامع نظم داده و با خواست مردم جهان تعیبن شود و تغییری که اکنون در سازمان ملل متحد انجام شده و آن را به "سازمان دول متحد" تبدیل کرده و دولتهایی که تابع منافع واقعی ملتها نیستند، از طرف آنها ادعای نمایندگی می کنند، را واقعا به "سازمان ملل متحد" تبدیل کند.
این امر زمانی محقق می شود که دولتها واقعا برخواسته از متن جامعه و ملت بوده و چیزی جدا از آن نباشد و تحت کنترل یک اقلیت صاحب ثروت و روابط سیاسی نباشد که هرطور خواستتد انسانها را گوسفندوار مجبود به پیروی از خود کنند و نظان بردگی مدرن را در قالبهای منحرف شده دمکراسی عملی کنند و حکومتهای فرقه ایی و قومی و دینی و ایدئولوژیکی و به حکومتهای ظاهر انقلایی، اما بواقع صرفا محافظه کار و دیکتاتوری هایی از قبیل دیکتاتوری های چپی و راستی و حزبی و دینی و قومیتی و ایدئولوژیکی و نظامی و حتی دیکتاتوری های قانون اساسی را بر مردمان تحمیل کنند و گذار جهانی از این امر نیاز به سازوکار و ساختاری مدیریتی دارد که ان را عملی کند .
این مهم.با تشکیل انجمن های مردمی شهروندان در قالب انجمن اصناف و اقشار و انجمن های شهری و استانی و بالاخره انجمن ملی قانونگذاری و انجمن ملی دادرسی و تعیبن کابینه مدیریت اجرایی کشوری از طریق این انجمن ها بعنوان انجمن مدیریت اجرایی کلان کشوری قابل تحقق است .
🔵 #راه_نوین_جهان_جدید
3⃣ قسمت سوم ⏬
قطعا برای چنین حاکمیتی سازوکاری لازم است تا مردم را واقعا در راس تصمیم گیری قرار داده و قوانین را واقعا توسط آنها و برحسب نیازهایشان وضع کند و معنای واقعی دمکراسی را که همانا حاکمیت مردم بر مردم است، اجرایی کند و دست شیادان و توطئه گران جهانی از چپ و راست را از راس امور و حکومت آنها کوتاه کند .
این خواسته اکنون در جوامع مختلف از فرانسه گرفته تا هنگ کنگ و سودان و یمن و عربستان و ترکیه و روسیه و چین و لبنان و سوریه و عراق و ایران و دیگر کشورها شروع شده و بتدریج جهانگیر خواهد شد و هدف آن برچیدن حاکمیت جهان گرایی است تا سیستم حکومتی مبتنی بر حاکمیت ملتها بر کشورها و روابط جهانی مبتنی بر جدایی در عین همکاری و همزیستی را احرایی کند و به جنگهای بیهوده دینی و مذهبی و قومی خاتمه دهد و فارغ از گرایشات فکری و سیاسی و دینی و قومی اتحاد ملتها را بعنوان شهروند محقق کرده و مرزها را قابل کنترل نموده و البته سازوکار همکاری و همراهی بین آنها را گسترش داده و با وضع قوانین بین المللی تدین عقلانی و مبتنی بر خواست و منافع واقعی ملتها و اکثریت ساکنان زمین و نه گروهی اندک از صاحبان سرمایه های کلان و تئوری پردازان آرمانگرا، به روابط جوامع نظم داده و با خواست مردم جهان تعیبن شود و تغییری که اکنون در سازمان ملل متحد انجام شده و آن را به "سازمان دول متحد" تبدیل کرده و دولتهایی که تابع منافع واقعی ملتها نیستند، از طرف آنها ادعای نمایندگی می کنند، را واقعا به "سازمان ملل متحد" تبدیل کند.
این امر زمانی محقق می شود که دولتها واقعا برخواسته از متن جامعه و ملت بوده و چیزی جدا از آن نباشد و تحت کنترل یک اقلیت صاحب ثروت و روابط سیاسی نباشد که هرطور خواستتد انسانها را گوسفندوار مجبود به پیروی از خود کنند و نظان بردگی مدرن را در قالبهای منحرف شده دمکراسی عملی کنند و حکومتهای فرقه ایی و قومی و دینی و ایدئولوژیکی و به حکومتهای ظاهر انقلایی، اما بواقع صرفا محافظه کار و دیکتاتوری هایی از قبیل دیکتاتوری های چپی و راستی و حزبی و دینی و قومیتی و ایدئولوژیکی و نظامی و حتی دیکتاتوری های قانون اساسی را بر مردمان تحمیل کنند و گذار جهانی از این امر نیاز به سازوکار و ساختاری مدیریتی دارد که ان را عملی کند .
این مهم.با تشکیل انجمن های مردمی شهروندان در قالب انجمن اصناف و اقشار و انجمن های شهری و استانی و بالاخره انجمن ملی قانونگذاری و انجمن ملی دادرسی و تعیبن کابینه مدیریت اجرایی کشوری از طریق این انجمن ها بعنوان انجمن مدیریت اجرایی کلان کشوری قابل تحقق است .
Telegram
🖇 attach