🍀 اندیشه ایرانی 🍀
2.24K subscribers
9.24K photos
12.7K videos
532 files
8.95K links
🟩 #اندیشه_ایرانی

🟥 کانالی برای بیان دیدگاه های گوناگون در زمینه مسائل تاریخی ، سیاسی و اجتماعی ( تاسیس ۱۱ آذر ۱۳۹۵ )

🟥 اندیشه حاصل تجمیع تجربیات بشری طی قرون و اعصار متمادی است
👇
🟩 https://t.me/IranianThought48

🟢 @Kankash_Group

🟢 @yazdi48
Download Telegram
🍀 اندیشه ایرانی 🍀
✳️ #ريزعلى_خواجوى 🔴 او که سالها پیش #جاودانه و ✳️ #دهقان_فداکار شد 🔴 دقايقى پيش دارفانی را وداع گفت . https://t.me/rassadiran/22348
🔴 اسم واقعیش

✳️ #ازبرعلی_حاجوی بود نه #ریزعلی_خواجوی

🔴 بعد از ایستادن قطار ، مردم پیاده شدن و کتکش زدند . #دهقان_فداکار آخرین قطار را سوار شد و راه افتاد و برای همیشه رفت.
ایرَبّی العالَمین رحمت اِئلَه سؤن
🔴 پنجاه و شش سال پیش از این در یک شب سرد زمستانی «ازبرعلی حاجوی» با #آتش_زدن_پیراهش راه یک قطار را بست و جان صدها انسان عاشق زندگی را از مرگ حتمی نجات داد .
بعد از آن شب بود که نام «ازبرعلی حاجوی» سی و چهار ساله تبدیل شد به «ریزعلی خواجوی» و اسمش #ثبت شد در #کتاب_فارسی_سوم_دبستان .
بعدها ازبرعلی تعریف کرد که آن شب هوا سرده بوده ، زمهریز از چهارسوی کوه نشسته بوده روی سنگ ها و گیاهانی که آن ساعت به خواب زمستانی درغلتیده بوده اند، او رفته بوده باجناقش را که آن شب آمده بود خانه شان میهمانی ، به ایستگاه قطار برساند . یک فانوس و یک تفنگ شکاری هم محض احتیاط با خودش برداشته بوده . وقت برگشتن دیده بوده که حد فاصل دو تونل که قطار از آن مسیر عبور می کرده ، با ریزش سنگ های عظیم از بالای کوه مسدود شده.
🔴 #ازبرعلی آن شب به آنی خیال کرده بوده که راهش را بگیرد و برود . به دردسرش نمی ارزیده لابد . هر کاری بکند فردا باید به ماموران راه آهن جواب پس بدهد که اصلا طبق چه مجوزی و چرا قطار را متوقف کرده . راهش را گرفته بود و چند قدمی هم رفته بوده ، بعدش به مسافرها فکر کرده ، به اینکه آنها با رویای زندگی در قطاری که حالا صدایش را می شنیده ، در انتظار رسیدن به مقصدند . #زمستان سرد سال ۱۳۴۱ بود و آن شب قطاری که می آمد آنها را می برد به سمت خانه های امنشان .
🔴 ازبرعلی برگشته بود و به انبوه سنگ ها نگاه کرده بود .
« ناگهان، چاره ای به خاطرش رسید. با وجود سوز و سرمای شدید ، به سرعت لباسهای خود را از تن درآورد و بر چوبدست خود بست . نفت فانوس را بر لباسها ریخت و آن را آتش زد . ریزعلی در حالی که مشعل را بالا نگاه داشته بود ، به طرف #قطار شروع به #دویدن کرد. راننده قطار از دیدن آتش دانست که خطری در پیش است . ترمز را کشید . قطار پس از تکانهای شدید ، از حرکت باز ایستاد . راننده و مسافران سراسیمه از قطار بیرون ریختند. از دیدن ریزش کوه و مشعل ریز علی ، که با بدن برهنه در آنجا ایستاده بود ، دانستند که فداکاری این مرد آنها را از چه خطر بزرگی نجات داده است». l1l.ir/353d
🔴 ازبرعلی بعدها نگفته بود که مسافرانی که پیاده شده بودند ، همان دم که پایشان را گذاشته بودند روی سنگلاخ ها، ماجرای ریزش کوه را متوجه نشده بودند و شروع کرده بودند به لگدمال کردن ریزعلی با این تصور که یک مزاحم دیوانه یا یک دزد سر گردنه حرکت قطار را مختل کرده.
🔴 ازبرعلی هشتاد و چند ساله که سال ۱۳۰۹ در میانه به دنیا آمد ، هشت فرزند ، چهل و سه نوه و سی و سه نتیجه داشت و با اینکه درس #دهقان_فداکار را از فارسی کلاس سوم دبستان حذف کردند اما او همیشه #بخشی_از_تاریخ و #حافظه_جمعی همه ماست .

🔴 نامش جاودانه ، روحش شاد و یادش گرامی باد