نگاه ملی
322 subscribers
275 photos
25 videos
49 files
377 links
جایی برای یادداشت‌‌های علیرضا افشاری؛ روزنامه‌نگار، پژوهشگر تاریخ و کنشگر میراثی
@Afshari52
Download Telegram
Forwarded from فرهیختگان
دوستانِ اصلاح‌طلبِ سابق، محافظه‌کار شدن‌تان را تبریک می‌گویم!

علیرضا افشاری

به عنوان کنشگری مدنی از هر تلاشی برای بهبود وضعیت کشور استقبال می‌کنم و در آن مشارکت خواهم داشت و از این رو خط قرمزی به عنوانِ تأیید نظام سیاسی موجود ندارم؛ چرا که در حوزه‌ی کنشگریِ مثلاً محیط‌زیستی یا میراثی اگر محیطی حفاظت‌شده یا بنایی تاریخی نابود گشت دیگر امکانِ بازگشت وجود ندارد، در نتیجه برای حفظ آن‌ها گاه ناگزیر از ارتباط گرفتن با همین مدیرانِ دولتیِ بعضاً سودجو یا نالایق هستیم. اما آیا در انتخاباتِ ریاست‌جمهوریِ پیشِ رو امیدی به بهبود وجود دارد؟

آن‌چه آشکار است در موضوع‌های کلان حکومتی مانند سیاست خارجی یا توجه به خواست‌های برجسته‌ی مردمی، که برخی از آن‌ها در اعتراض‌های مردمی نمایان شد، یا مبارزه با فساد و انحلال سازمان‌های بزرگ اقتصادیِ حکومتی، که در دوره‌ای انقلابی و به جهتِ اسلامی کردن سازوکارهای اقتصادی شکل گرفتند اما اکنون که کل حکومت و دولت بر مبنای نگاهی اسلامی اداره می‌شود وجودشان بلاموضوع است، یا یکی شدنِ ارتش و سپاه و برچیده شدن فعالیت‌های اقتصادیِ نیروهای مسلح... امکان تغییری وجود ندارد.

اصلِ نقدِ من به اصلاح‌طلبان هم به همین موضوع برمی‌گردد. اگر آن‌ها خود را دارای وجهه و اعتباری مردمی می‌دانند که حضورشان برای حفظ نظام یا پایداریِ ایران مفید است چرا برای حضورشان شرایطی را نگذاشتند و مثلاً در همین زمینه‌های یادشده تعهد یا دست‌کم چراغ سبزی را از نظام نگرفته‌اند تا اگر توانستند بر مسند ریاست‌جمهوری تکیه دهند بتوانند مصدر تغییری در شیوه‌ی اداره‌ی حکومت شوند؟
حتا دکتر محمد مصدق هم در مجلس شورای ملی برای پذیرش جایگاه نخست‌وزیری شرایطی را گذاشت تا بتواند مسؤولیتی را بپذیرد که به اندازه‌اش ــ ‌ولو تا حدودی ــ اختیار داشته باشد.

جای شگفتی دارد سیاسیونی باتجربه چون آنان، آن‌هم پس از دیدنِ دوره‌های ریاست‌جمهوریِ بزرگ‌ترانی چون خاتمی و روحانی، بخواهند برای در اختیار گرفتن منصبِ ریاست‌جمهوری‌ای بجنگند که در آن جایگاه توانِ تغییرِ هیچ سیاستِ کلانی را ندارند.
طبیعی است که در چنین شرایطی مردم گمان کنند که آن‌ها تنها برای نفع شخصی و گرفتن مقام‌هایی، و مهم‌تر از آن بقای خود در چهارچوبِ نظام، است که وارد عرصه‌ی انتخابات شده‌اند.

وگرنه برای من دیدگاه‌های قوم‌گرایانه‌ی نامزدِ مورد حمایتِ ایشان در جایگاه دوم قرار دارد و بدیهی است که در میانِ آن جریان، اگر او آدم صادق و باهوشی باشد و اصلاح‌طلبان هم حداقل این بینش را داشته باشند که نخست باید ایرانی باشد تا آنان بتوانند در آن پُست و مقامی داشته باشند، این دیدگاه‌ها به شدت تقلیل خواهد یافت و حتا می‌تواند چنان تهدیدی به فرصتِ تغییر دیدگاه‌ِ پیروانِ چنان فکری بینجامد، چرا که برای اداره‌ی کشوری چون ایران نیاز به زبانی ملی است ــ جدا از پیشینه‌ی غنیِ زبان فارسی که خزانه‌ی تاریخ و ادب و فرهنگِ مشترکِ همه‌ی اقوام‌مان است ــ و نیاز به مرکزی فرماندهی و تمرکز. نقدی هم اگر بر مرکزگرایی وارد باشد جامع نبودنِ آن در این سال‌هاست (از فرزندانِ همه‌ی کشور در آن باشند) و ناشایسته‌سالاری‌اش (بهترین‌های کشور در آن باشند)، وگرنه به قول پیامبر؛ «هرگاه سه نفر هم‌سفر شدند، از ميان خود يك نفر را به سالارى انتخاب كنند».

دومین نقد بزرگ بر این جریان نداشتن برنامه‌ای برای تغییر است. البته خودشان نیک می‌دانند که اگر چنین برنامه‌ای را بخواهند تدوین کنند ــ جدا از آن که می‌تواند همان برنامه‌های گذشته باشد چرا که هیچ پیشرفتی در گذشته نداشته‌اند! ــ زیر ضرباتِ حامیانِ هسته‌ی اصلی حکومت قرار خواهند گرفت چرا که راهی جز نقدِ روش‌های پیش از این انجام‌شده به‌دستِ مثلاً رییس‌جمهورِ پیشین نخواهند داشت.

ادامه یادداشت اینجا




#فرهیختگان راهی به رهایی
سخنی با جناب آقای دکتر مسعود پزشکیان
نامزد محترم انتخابات ریاست‌جمهوری
[در ۳ بخش]

متأسفانه شخصاً به عنوان یک ایرانی، با پیشینه‌ی بیش از دو دهه کنشگریِ مدنی، قصد حضور در انتخابات را ندارم چرا که نامزدهای محترم هیچ کدام برنامه‌ای برای تغییر راهبردهای به زعمِ من خطای کلان دولت، که زندگیِ ایرانیان و پیشرفت کشور به آن‌ها وابسته است، ندارند و به نظر می‌رسد اصولاً این کار در توانِ جایگاهِ مورد نظر نباشد، و از این رو نمی‌خواهم نقشی در بند کردن نظرِ هم‌میهنانم به «نقشِ ایوان» داشته باشم.

اما آن‌چه سبب شد این یادداشت را خطاب به شما بنویسم و از فرصت فضای انتخابات بهره ببرم، چرا که در این هنگام هم آسوده‌تر می‌توان سخن گفت و هم طرف‌های سخن به جهتِ تبلیغی هم که باشد شنونده‌ی بهتری خواهند بود، سخن شما در مناظره‌ی تلویزیونی‌تان بود که بخش‌هایی از آن پنج‌شنبه سی‌ویکم خردادماه به صورتی گسترده در فضای مجازی و حتا خبرگزاری‌های رسمی پخش شد:

«اگر پان‌تُرکیسمی وجود دارد، پان‌عربیسمی یا پان‌بلوچیسمی یا پان‌کُردیسمی، به خاطر بی‌عدالتی است که ما می‌کنیم. هیچ کسی از آن‌ها در حکومت جایگاهی ندارد... وقتی هیچ‌جا به بلوچی پستی نمی‌دهند، هر چه قدر نابغه باشد... در حکومت جایی برای این‌ها نمی‌بینی، او بلند می‌شود اعتراض می‌کند. مشکل عدالت است... من که بهتر می‌فهمم، چه در گزینش و چه در پست‌ها.... شما چند تا استان‌دار کُرد داری؟... حرف‌شان را گوش نمی‌دهیم، ناراضی می‌شوند... می‌روند آن‌طرف... بر اساس عدالت رفتار کنیم این اتفاقات نخواهد افتاد... ایران برای همه است».

چند پرسش در این‌جا پیش می‌آید که به شدت یا صداقت شما را به زیر سؤال می‌برد یا آگاهی‌تان را، که هیچ کدام برازنده‌ی یک نامزدِ جایگاهِ ریاست‌جمهوری نیست. خوشحال می‌شوم آن‌ها را پاسخ دهید تا اگر باز هم دوستی یا آشنایی درباره‌ی رأی دادن به شما از من مشورتی خواست دقیق‌تر و «عادلانه» راهنمایی‌اش کنم:

۱.
آیا واقعاً فردی به خاطر قومیتش از جذب شدن در دستگاه اداری کشور، به فرضِ آن‌که شایسته‌ی آن جایگاه بوده باشد، بازمانده است؟ این سخن دقیقاً به چه معناست؟ یعنی آن اقوامی که شما فهرست کردید در حکومت و دولت نیستند؟ پس در نتیجه در ایران همه‌ی جایگاه‌ها در دست قومیتی خاص، به‌زعمِ دوستانِ پان‌ترک‌تان که در ستادهایی مشغول به کار شدند، یعنی قومیت «فارس» است و حاکمانِ ایران مانند آن سرزمین‌هایی که در گذرِ تاریخ به دست قبیله‌ای اشغال شده باشند فقط از قبیله‌ی اشغالگر هستند؟ واقعاً نسبت به این سخنان‌تان نیندیشیده‌اید یا چون سال‌ها این‌ها را به خود می‌گفتید و در این زمینه واقعاً کم‌اطلاع هستید ملکه‌ی ذهن‌تان شده است؟

اول آن‌که مثال از کُردها زدید و نمی‌دانستید یا تجاهل کردید که چندین استان‌دار کُرد داریم (حتا گاه در استانی غیرکُردنشین)، و در این چند دهه از آنان وزیر قدرت‌مند حوزه‌ی نفت یا معاون اول و نیز عضو هیأت‌رییسه‌ی مجلس نیز داشته‌ایم و حتا فرماندهان عالی نظامی. اگر نمی‌دانستید طی بیانیه‌ای عذرخواهی کنید تا ما دست‌کم نسبت به صداقت و مسلمان بودن شما شک نکنیم.

از این هم بگذریم که با توجه به ترک‌زبان بودنِ شما بهتر بود در این زمینه از آنان مثال می‌آوردید تا ما بدانیم که آیا هم‌میهنانِ ترک‌زبانِ ما هم، هم‌چون خودِ شما، در جایگاه‌های عالی کشور بوده‌اند یا نه؟ اما چون موضوعِ کُردها را بیان کردید آیا واقعاً شما نمی‌دانید به آن‌هایی که، با وجودِ شایستگی، مقامی رسمی داده نمی‌شود اصولاً سنی‌مذهبان و باورمندان به دیگر ادیان کشور هستند و نه مثلاً کُردهای شیعه؟! هر چند این منع‌ها هم به استثنا اما به درستی در جاهایی شکسته شده است اما مشکل اصلی برای برخی هم‌میهنان بلوچ یا کُرد چنین موضوعی است که حتماً باید شما آن را بدانید و عجیب است این حجم از تلاش برای وجهه دادن به مسائل قومی!

و آیا اصولاً این مشکل را شما در جایگاه ریاست‌جمهوری می‌توانید حل کنید یا بهتر بود در طی پنج دوره‌ای که در مجلس شورای اسلامی که حتا در جایگاه نایب‌رئیس اول آن بودید مطرح می‌کردید، تا اگر ایرادی وجود دارد به گونه‌ای ریشه‌ای حل شود؟ مگر آن که به حل کردنِ مسائل باوری نداشته باشید و مانند اکثر نامزدهای انتخابات ریاست‌جمهوری در دهه‌های اخیر فقط بخواهید از کارت اقوام برای رای‌آوری بهره ببرید.

۲.
اگر ما رعایت حقوق شهروندی را که تا امروز والاترین حقوق برای دست‌یابی به عدالت، که شما آن را در نظر دارید، است در نظر داشته باشیم واقعاً قومیت‌ها چه تفاوتی با هم دارند؟

صد البته پویاییِ خرده‌‌فرهنگ‌ها (نسبت به فرهنگ فراگیرتر و همگانیِ ملی، نه آن‌که قصد ارزش‌گذاری باشد) و سنت‌ها و آیین‌ها و لباس‌ها که بیشتر منطقه‌ای و محلی و گاه برآمده از زیست اقلیتی (دینی) هستند و نه قومی، می‌بایست با پشتیبانی وزارت میراث فرهنگی پاسداری شوند... 👇

@IranianLook
[بخش ۲]

... و بر دستِ نهادهایی چون زیرمجموعه‌های استانیِ بنیاد ایران‌شناسی یا «فرهنگستان زبان و ادب فارسی»، که باید کارگروه‌هایی در حوزه‌های زبان‌های گسترده‌ی ایران‌زمین داشته باشد و از آن‌ها ضمن حفظ خودشان و رفع مشکلات دستوری‌شان برای توانمندسازی و ارتقای زبان ملی بهره ببرند، مورد توجه و پشتیبانی قرار گیرند.

اما در زندگی امروزین ما هیچ تفاوتی با هم نداریم، جز در زبان مادری. وگرنه حتا برای توسعه‌ی متوازنِ پایدار هم، تا جایی که من دیده‌ام، همه‌ی ایرانیان هم‌باور هستند که باید به بخش‌های کمتر توسعه‌یافته‌ی کشور رسیدگی شود و اگر نمی‌شود ناشی از کاهلی و فساد دولتیانی است که امثال شما چشم بر استیضاح‌شان پوشیدید.

اما موضوع توجه به زبان‌های مادری امری جدید در جهان است و تازه چند دهه‌ است که کشورهای توسعه‌یافته می‌کوشند به آن توجه کنند، وگرنه در یکی دو سده‌ی پیش که «دولت ـ ملت»سازی در جهان شکل گرفته بود همه بر پایه‌ی زبان رسمی بوده‌اند. ما پس از انقلاب اسلامی «اصل پانزدهم قانون اساسی» را در این زمینه داشتیم که اصلی به‌درستی پرداخته‌شده و فنی است. خب، چرا در این سال‌ها اجرای کاملِ آن مورد توجه قرار نگرفت؟

جدا از سیاست‌بازیِ سیاست‌مداران پیشین که نگاهی ملی نداشتند و فقط به مطالبات دامن می‌زدند بدون توجه به پاسخ دادن به آن‌ها، دقیقاً همین گفتمان پان‌ترکیسم بود که مانع اجرای آن شد. گفتمان پان‌ترکیسم، مانند احزاب مسلح مخالف نظام در مناطقِ کُردنشین، از سویی بر مطالبه‌ی زبانی پای می‌فشرد اما از سویی دیگر، با بالا بردن سطح مطالبه در حد زبانی یکسان که طبیعتاً از دلِ فرهنگستان کشور ترکیه بیرون آمده و همه‌ی زیبایی‌ها و تجاربِ زیسته و بومی مناطق ترک‌زبان را از میان می‌برد و بیان تاریخ‌هایی جعلی و روایت‌هایی نفرت‌پراکن نسبت به بنیادهای ملی از دلِ این زبان یا «آموزش به زبان مادری»، مانعِ اجرای آن می‌شود؛ هم‌چون آن احزاب که از توسعه‌نایافتگیِ مناطق کُردزبان سخن می‌گویند اما در عمل در برابر هر توسعه‌ای در آن مناطق کارشکنی می‌کنند تا هم‌چنان این ابزارِ مهم تهییجِ قومی را در دست داشته باشند.

به نظر می‌رسد اگر در داستان آموزشِ زبان فقط این اصل را در نظر داشته باشیم که کودک بر هر دو زبانِ ملی و مادری مسلط شود این بساط شعبده‌بازانِ زبانی، که تبارشان به تئوری ختنه‌ی صبری بدرالدين تئوریسن پان‌ترک می‌رسد که قائل به ورود از بحث زبان برای فروپاشی کشورهای دارای ترک‌زبان بود، جمع خواهد شد.

حتماً اگر علاقه‌مند باشید می‌توانید از مشاوران فرهنگی‌تان (مهندس بهشتی و دکتر فاضلی) درباره‌ی ملی نامیدنِ زبان فارسی هم بپرسید که به خاطر پیشینه‌ی طولانی‌اش در میانجی بودن میان ایرانیان، از هر تیره و طایفه و با هر دین یا زبانی، و در نتیجه شکل گرفتنِ ذخیره‌ی معنایی این تمدن در آن زبان است که ملی می‌نامیمش، به گونه‌ای که:

«میراث ادبی نظم و نثر همه‌ی اقوام ایرانی عمدتاً به زبان فارسی ثبت شده است. رواج زبان فارسی به مثابه‌ی زبان اداری و آموزشی ایران به دوران معاصر محدود نمی‌شود و از سیاست‌های دولت مدرن پس از مشروطیت نیست بلكه در گذشته‌های دور و نزدیك نیز تمامی ایرانیان، حتا در دورافتاده‌ترین نقاط آن، به زبان فارسی و عربی آموزش می‌دیدند و تحصیل می‌كرده‌اند.

نه تنها وجود صدها اثر تاریخی، ادبی و دینی فارسی در این مناطق بوده، بلكه خاطرات بسیاری از مردان و زنان دوره‌ی معاصر بیان‌گر این نكته است كه زبان فارسی زبان آموزشی اصلی همه‌ی ایرانیان بوده است. كمتر اثری است كه میراث تاریخی یا ادبی مناطق گوناگون ایران را به زبانی جز فارسی ثبت كرده باشد، و تنها گاه می‌توان آثار معدودی را در اشعار برخی شاعران محلی به زبان‌هایی چون تركی [آذری یا گونه‌های دیگر]، كردی [که خود چهار زبان است] و بلوچی پیدا كرد.

این نكته به هیچ‌وجه به منزله‌ی تحقیر زبان‌های محلی ایرانی نیست، بلكه به آن مفهوم است كه زبان فارسی انتقال‌دهنده‌ی میراث تاریخی، سیاسی، ادبی، فلسفی و دینی همه‌ی ایرانیان در سراسر ایران‌زمین بوده است. برای نمونه پنج اثر تاریخی پایه‌ی مربوط به تاریخ و جغرافیای مناطق كُردنشین یا ایلات، طوایف و امیرنشینان كُرد ــ یعنی شرف‌نامه‌ (شرف‌خان بدلیسیحدیقه‌ی ناصریه (علی‌اکبر وقایع‌نگار کردستانیزبده‌التواریخ سنندجی (ملامحمد شریف قاضیسیرالاكراد (عبدالقادر بن رستم بابانی) و تحفه‌ی ناصری (میرزاشکرالله سنندجی) ــ به زبان فارسی نوشته شده‌اند.

كتاب سفینه‌ی تبریز، كه در ۷۲۱ ه.ق. نوشته شده است فهرستِ بیش از ۲۵۰ كتاب موجود در كتاب‌خانه‌های تبریز آن دوران را ثبت كرده است كه اكثر آن‌ها به زبان فارسی و یا عربی است و هیچ ذكری از یك اثر منظوم و منثور تركی در آن نیست».

دنباله 👇

@IranianLook
[بخش ۳]

البته بیشینه‌ی مفاد اصل پانزدهم قانون اساسی در حال اجراست، اما اگر کتاب‌هایی درسی از فرهنگ عامه و متن‌های قدیمی تا ادبیات امروز، حتا با پیوست‌هایی از دیگر گویش‌های یک زبان، برای دیگر زبان‌های کشورمان بر دستِ کارشناسان تهیه شوند و ساعتی از کلاس‌های هفتگی مدارس، در مناطقی که بافتِ جمعیتیِ هم‌گونی دارند، به این کتاب اختصاص یابد این آخرین کاستیِ این اصل نیز به راحتی حل خواهد شد، هر چند به نظر می‌رسد که در چنان مناطقی اتفاقاً کودکان بر زبان مادری تسلط دارند و در بیان و درکِ زبان ملی است که مشکل دارند و حتماً باید این موضوع هم مورد توجه قرار گیرد.

نکته‌هایی مانند آن‌که اگر فردی به شهری بزرگ که در آن زبان ملی غالب است کوچ کند فرزندش از بیان زبان مادری ناتوان خواهد شد به امر مهاجرت برمی‌گردد که موضوعی دیگر است. یا در این مورد باید به دوستانِ ایران‌گرایی که ممکن است مخالفِ نظر من باشند یادآور شد اتفاقاً آموزش زبان‌های مادری به دست وزارت آموزش و پرورش سبب می‌شود که خط فارسی به همان جایگاه تاریخیِ خودش در آموزش و حفظِ زبان‌های قومی بازگردد و نیز آن‌که کودکان، با آشنایی با واژگان و فرهنگ بومی و محلی، به درستی با فرهنگ منطقه‌ای و زیسته‌ی نیاکان‌شان آشنا می‌شوند تا در آینده به سوی فرهنگ‌های نوساز و برساخته‌ای که عموماً از دلِ مخالفت با فرهنگِ تمدنیِ ایرانی برآمده و هویتی یافته‌اند کشیده نشوند، و نیز آن که با خواندن متن‌های کهن ــ برای نمونه، از همان بزرگانی چون نوایی، نسیمی و فضولی، که این آخری در بغدادِ زیر سلطه‌ی عثمانی می‌زیست، و پان‌ترکان فقط بر زبان از آنان یاد می‌کنند ــ خواهند فهمید که زبان‌های قومی تا چه اندازه در آمیختگی با زبان فارسی بودند و از این رو بر شبکه‌های تلویزیونی و رادیویی خرده نخواهند گرفت که چرا فلان زبان قومی‌اش سره نیست!...

فقط نکته‌ی این کار این‌جاست که انجامِ این حرکت را نهادها و کارشناسان باید بر دوش بگیرند نه مانند برپایی مقاطعِ دانشگاهی که در دولت روحانی، برای رفعِ مسؤولیت، به کسانی با همان گرایش‌های ایسمی سپرده شدند که آن‌ها هم تا توانستند مفاد درسی‌شان را پر کردند از منابع ایران‌ستیزانه‌ی معاصر!

بلی، پان‌های یادشده ظهور طبیعی جریان‌هایی عدالت‌خواه نیستند بلکه با برنامه و به جهت تضعیفِ ایرانِ یک‌پارچه شکل گرفته‌اند هر چند بانیان این جریان‌ها در کشورهای همسایه نمی‌دانند که بر شاخه نشسته‌اند و بُن می‌برند، چرا که اگر این درختِ تناورِ حوزه‌ی تمدنی مشترک را قطع کنند شاید برای کوتاه‌مدت هلهله‌ای از شادی، که برآمده از ناسیونالیسم قومی است، سر دهند اما آن ناسیونالیسمِ نوبنیادشان به راحتی خوراکِ رقیبِ بسیار قدری می‌شود که بر چهره‌اش نقاب «جهانی شدن» زده و تنها گفتمانِ نیرومند، و انسان‌گرا و قائلِ واقعی به تکثری که بر سرِ راهش است همین «سیاست ایران‌شهری» است که روز و شب خودشان و بازیچه‌های داخلی‌شان و متأسفانه حکومت‌مان در برابرش موضع می‌گیرند...

اما چرا این‌ها را، با آن که بارها گفته شده است، به‌گونه‌ای فشرده برای شما می‌نویسم؛ این که شاید اکنون آن‌ها را بهتر بشنوید. شما رئیس فراکسیون ترک‌زبانان در مجلس دهم شورای اسلامی بودید که نخستین فراکسیون قومی و زبانی در تاریخ مجالس ایران بود و این به معنای رودررویی شما با مناسباتی بود که از دلِ جنبشِ بزرگ مشروطیت سر برآورد که همه باید، جدا از دین و زبان و تبار، دارای حقوقی یکسان باشند و یک ملت بر زیرِ یک پرچم باشیم.

به سخنِ دیگر رودررویی شما با ستارخان که شجاعانه به دفاع از مشروطه‌خواهان در برابر حکومتِ وقت ایستاد یا شیخ محمد خیابانی، و هم‌سویی شما با پیشه‌وری که بر خلافِ همه‌ی نوشته‌های قدیمی‌اش در تقبیحِ قوم و قبیله‌بازی به ناگهان بر مسند رهبریِ جریانی آشکارا قومیتی و وابسته به بیگانه‌ای ایران‌برافکن ایستاد که هزینه‌ای بالا برای کشورمان داشت.

پس، این مهم است که اکنون در مرحله‌ی به دست گرفتنِ قوه‌ی اجراییِ کشور در این‌باره صادقانه با خودتان بیندیشید که کدام راه را خواهید رفت، و آیا تا پیش از این جایی را بر خطا رفتید یا نه... اگر به این نتیجه رسیدید که بر خطا بوده حتماً بیان کنید. صداقت همیشه یاریگر است.


نامه‌ی «انجمن دوستداران میراث فرهنگی افراز» به «فرهنگستان زبان و ادب فارسی»، دقیقا ده سال پیش، در همین زمینه:
اصل ۱۵ قانون اساسی دست‌مایه‌ی رقابت‌های سیاسی کشور

▪️

@IranianLook
📍 یادداشت وارده:
پرسشی از جناب دکتر پزشکیان درباره‌ی شائبه‌ی قوم‌گرایی
#V 135


برای مطالعه‌ی متن کامل این یادداشت اینجا کلیک کرده و یا از گزینه instant view استفاده کنید.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
📍 یادداشت وارده:
پرسشی از جناب دکتر پزشکیان درباره‌ی شائبه‌ی قوم‌گرایی
#V 135

✍️ نویسنده‌ی میهمان: علیرضا افشاری @afshari1397

بریده‌ای از متن:
✍️ آن‌چه سبب شد این یادداشت را خطاب به شما بنویسم و از فرصت فضای انتخابات بهره ببرم، چرا که در این هنگام هم آسوده‌تر می‌توان سخن گفت و هم طرف‌های سخن به جهتِ تبلیغی هم که باشد شنونده‌ی بهتری خواهند بود، سخن شما در مناظره‌ی تلویزیونی‌تان بود که بخش‌هایی از آن پنج‌شنبه سی‌ویکم خردادماه به صورتی گسترده در فضای مجازی و حتا خبرگزاری‌های رسمی پخش شد:

«اگر پان‌تُرکیسمی وجود دارد، پان‌عربیسمی یا پان‌بلوچیسمی یا پان‌کُردیسمی، به خاطر بی‌عدالتی است که ما می‌کنیم. هیچ کسی از آن‌ها در حکومت جایگاهی ندارد... وقتی هیچ‌جا به بلوچی پستی نمی‌دهند، هر چه قدر نابغه باشد... در حکومت جایی برای این‌ها نمی‌بینی، او بلند می‌شود اعتراض می‌کند. مشکل عدالت است... من که بهتر می‌فهمم، چه در گزینش و چه در پست‌ها.... شما چند تا استان‌دار کُرد داری؟... حرف‌شان را گوش نمی‌دهیم، ناراضی می‌شوند... می‌روند آن‌طرف... بر اساس عدالت رفتار کنیم این اتفاقات نخواهد افتاد... ایران برای همه است».

✍️ اما چرا این‌ها را، با آن که بارها گفته شده است، به‌گونه‌ای فشرده برای شما می‌نویسم؛ این که شاید اکنون آن‌ها را بهتر بشنوید. شما رئیس فراکسیون ترک‌زبانان در مجلس دهم شورای اسلامی بودید که نخستین فراکسیون قومی و زبانی در تاریخ مجالس ایران بود و این به معنای رودررویی شما با مناسباتی بود که از دلِ جنبشِ بزرگ مشروطیت سر برآورد که همه باید، جدا از دین و زبان و تبار، دارای حقوقی یکسان باشند و یک ملت بر زیرِ یک پرچم باشیم. به سخنِ دیگر رودررویی شما با ستارخان که شجاعانه به دفاع از مشروطه‌خواهان در برابر حکومتِ وقت ایستاد یا شیخ محمد خیابانی، و هم‌سویی شما با پیشه‌وری که بر خلافِ همه‌ی نوشته‌های قدیمی‌اش در تقبیحِ قوم و قبیله‌بازی به ناگهان بر مسند رهبریِ جریانی آشکارا قومیتی و وابسته به بیگانه‌ای ایران‌برافکن ایستاد که هزینه‌ای بالا برای کشورمان داشت. پس، این مهم است که اکنون در مرحله‌ی به دست گرفتنِ قوه‌ی اجراییِ کشور در این‌باره صادقانه با خودتان بیندیشید که کدام راه را خواهید رفت، و آیا تا پیش از این جایی را بر خطا رفتید یا نه... اگر به این نتیجه رسیدید که بر خطا بوده حتماً بیان کنید. صداقت همیشه یاریگر است.

برای مطالعه‌ی متن کامل این یادداشت اینجا کلیک کرده و یا از گزینه instant view استفاده کنید.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
دکتر پزشکیان و محیط‌زیست


علیرضا افشاری

دبیر دیده‌بان یادگارهای فرهنگی و طبیعی ایران


خانم دکتر شینا انصاری مدیریت کمیته‌ی محیط‌زیست ستاد دکتر پزشکیان را بر عهده دارد. دوستانِ کنشگرِ محیط‌زیستی که با او در نشست‌هایی بودند از او به نیکی و دلسوزی یاد می‌کنند. دوست عزیزم مهندس محمد درویش هم برخی مطالبات محیط‌زیستی را با این کمیته در میان گذاشته است. امروز عصر هم این کمیته در ستاد یادشده نشستی دارد و بر همین پایه، خانم انصاری از کنشگران خواسته تا بیایند و خواست‌های‌شان را با کمیته در میان بگذارند تا این فرصت با حضور غیرمحیط‌زیستی‌ها از بین نرود. از این رو خواستم دو نکته را با دوستان، به‌ویژه خانم انصاری، در میان بگذارم و سپس درخواستی را طرح کنم. چرا که اگر ایشان چشم‌داشتی به پشتیبانیِ کنشگران و دوستداران محیط‌زیست دارد باید این گام‌ها را بردارد.

نخست آن که، تا جایی که آگاهی دارم، مطالبات دوستان محیط‌زیستی از هنگام دولت‌های آقای روحانی تا انتخابات دهمین دوره‌ی مجلس شورای اسلامی که ما «پویش پاسداری از میراث فرهنگی و طبیعی» را به قصد پشتیبانی از نامزدهای مدافعِ میراث فرهنگی و محیط‌زیست و با محوریتِ کنشگران این دو حوزه شکل دادیم و خودم گرداننده‌ی نشستی در حوزه‌ی محیط‌زیست نزدِ نامزدهای جریان اصلاح‌طلبی بودم تغییری نکرده است، چرا که چیزی ــ به صورت ماندگار و نهادینه ــ درست نشده و خواست‌های آن‌هنگام هم‌چنان پابرجا هستند. از این رو، اگر واقعاً کمیته نسبت به دانستن و پی‌گیری‌شان علاقه‌مند باشد می‌تواند همان‌ها را پی‌گیری کند و نیازی به حضور کنشگران در نشستی انتخاباتی، که طبیعتاً تبلیغاتی است، نیست.

دوم آن‌که روزهای تبلیغاتِ انتخاباتی صحنه‌ی ایجاد شور و هیجان و جذبِ عموم مردم است و نه نخبگان و کنشگران. در این روزها سخنان خوب و زیبا بسیار زده می‌شود، اما اینان به پیشینه‌ی افراد و جریان‌ها نگاه می‌کنند. مثلاً خوب است کمیته‌ی مزبور پیشینه‌ی آقای پزشکیان در مجلس شورای اسلامی را مروری کند و به ما بگوید چه گامی برای حوزه‌ی محیط‌زیست برداشته است؟ درست است که ایشان بیشتر در کمیسیون تخصصی «بهداشت و درمان» بوده اما در صحن با کدام موضوع محیط‌زیستی همراهی کرده، به‌ویژه آن که برای دوره‌ای نائب‌رییسِ مجلس هم بوده است و فراموش نکنیم که او جزو معدود نمایندگانی است که پنج دوره در مجلس بوده‌اند که زمان بسیار درازی است و نیز آن‌که موضوع محیط‌زیست موضوعی فرابخشی و حتا در زندگی «عینی» است و هر فرد علاقه‌مند و حتا دلسوز نسبت به وطن باید در این زمینه اقدامی کرده باشد.

برای نمونه، خشک شدن دریاچه‌ی ارومیه یکی از بزرگ‌ترین اتفاق‌های دوران او و نیز معضلات محیط‌زیستیِ زمانه‌ی ما بود که حتماً باید واکنشی داشته باشد (تا جایی که به خاطر دارم تنها نگرانِ ستاد احیای دریاچه و نه خودِ آن بوده است). حتا اگر ایشان نگاهی به زیست‌بومِ پیرامونِ خودشان داشته باشند باید در هنگام ریاست‌شان بر دانشگاه علوم پزشکی تبریز و یا وزارت «بهداشت، درمان و آموزش پزشکی» هم نمودهایی از این حس مسؤولیت را ببینیم. امیدوارم که چنین نباشد که ایشان کوچک‌ترین واکنشی در حوزه‌ی محیط‌زیست نداشته باشد و نسبت به اصل پنجاهم قانون اساسی هم کاری نکرده و در سال‌های نمایندگی‌اش قدمی برای بهبود یا دفاع از محیط‌زیست برنداشته باشد.

دنباله‌ی یادداشت 👇

@didehbaanzistboom
نگاه ملی
دکتر پزشکیان و محیط‌زیست علیرضا افشاری دبیر دیده‌بان یادگارهای فرهنگی و طبیعی ایران خانم دکتر شینا انصاری مدیریت کمیته‌ی محیط‌زیست ستاد دکتر پزشکیان را بر عهده دارد. دوستانِ کنشگرِ محیط‌زیستی که با او در نشست‌هایی بودند از او به نیکی و دلسوزی یاد می‌کنند.…
دنباله‌ی یادداشت 👆

و نیز پیشینه‌ی جریان اصلاح‌طلبی در زمینه‌ی دفاع از محیط‌زیست چگونه است؟ درست است که برخی پست و مقام‌ها در دولت‌ها موقت هستند ــ هر چند دولت به نسبت دوره‌هایی طولانی در دستِ این جریان بوده است و حتماً باید کنشی در این زمینه داشته باشند که نهادینه شده و مانده باشد ــ اما احزاب که پایدار هستند و برای نمونه حزب اتحاد ملت، که بزرگ‌ترین و پیشروترین حزب در میان اصلاح‌طلبان است و بیشترین وکیل و مدیر دولتی پیشین را در خود دارد، چه کنش فعال محیط‌زیستی داشته و چند بیانیه در این زمینه داده و در کجاها توانسته ــ با توجه به آن که تقریباً فضای رسانه‌ای در ایران در دستِ این جریان است و امروزه می‌توان آن را آشکارا دید ــ برای دفاع از کنشی محیط‌زیستی و جلوگیری از اقدامی ضد محیط‌زیستی کاری نماید؟
در نظر داشته باشیم که این حزب ساختمان دارد و در همه استان‌ها نمایندگی دارد و حامیان قدرقدرتی دارد که امروزه حامی مالیِ ستادِ آقای پزشکیان هستند و از این رو به راحتی می‌تواند جریانی ماندگار و کارشناسی در زمینه‌ی دفاع از محیط‌زیست شکل دهد، کاری که تقریباً اکثر احزاب از انجامش ناتوان هستند چرا که دفتر و تالاری ندارند و فضاهای فرهنگی در شهر هم که عموماً در دستِ شهرداری‌هاست که از همکاری با احزاب معذورند!

اگر این پیشینه‌ها نباشد ما دقیقاً باید به چه چیزی اعتماد کنیم که این تلاش‌ها فقط نمایشی انتخاباتی نیست و دوستان از خوش‌نامیِ شما هم بهره نمی‌برند تا بعد دوباره کار را به دست همان بنیادگذاران سدسازی در کشور دهند؟!
این‌ها مقدمه بود، اما از آن‌جا که من هم کنشگر هستم و در نتیجه امیدوار، می‌خواستم پیشنهادی بدهم تا اگر آن زمینه وجود نداشت دست‌کم موضع‌گیریِ صریح و شفاف و قولِ روشن این نامزد در مواردی حیاتی رسانه‌ای شود تا آن دوستان محیط‌زیستی‌ای که می‌خواهند از کنشِ فعال و فکرشده‌ی «رأی ندادن» برگردند دست‌کم بتوانند خود را قانع کنند؛ چرا که حوزه‌ی محیط‌زیست ــ ان‌شاالله ــ هم‌چون حوزه‌ی مسائل کلان کشوری نیست که نامزد انتخاباتی نتواند به آن وارد شود یا دولت با تفنگ مانعش شود و میدان بر ستاد بچربد! و مقام رهبری هم اتفاقاً در این زمینه سخنان و همراهی‌های ارزشمندی داشته‌اند.

پس، اگر می‌خواهید کار کمیته‌تان مفید باشد به جای پافشاری بر گرد آوردنِ دوستان این حوزه و پخشِ مطالباتِ آن‌ها، که همه‌مان می‌دانیم، در چند زمینه‌ی اصلی که دغدغه‌ی اکثر فعالان است انگشت بگذارید که جناب پزشکیان، ضمنِ اعلامِ روشنِ گزینه‌ی خود برای ریاست بر «سازمان حفاظت از محیط‌زیست»، شفاف و صریح اجرای آن‌ها را بیان کند:

توقف سدسازی و راستی‌آزمایی سدهای ساخته‌شده تا امروز و تخریبِ سدهای نامفید؛ توقف طرح‌های انتقال آب و اولویت دادن به بازچرخانی آب و تصفیه‌ی فاضلاب؛ واقعی و مؤثر کردن ارزیابی‌های زیست‌محیطیِ طرح‌ها و پروژه‌ها در کشور؛ توجه ویژه به حفظ حریم محیط‌زیست و سخت‌گیری بر اجرای قانون در این مورد (مناطق چهارگانه‌ی حفاظت‌شده، کوه‌ها، رودها،...) و جلوگیری از ساخت‌وساز در این اکوسیستم‌ها و محدود کردن فعالیت‌های معدنی؛ پی‌گیری مطالعات آمایش سرزمین و پیش‌بردِ توسعه بر مبنای آن؛ تشکیل وزارت منابع طبیعی؛ پشتیبانی از دست‌اندرکاران انرژی‌های نو و تأمین بخشی از برق کشور از این راه؛...

قطعاً خودتان می‌توانید موردهای دیگری را هم بر فهرست بیفزایید اما مهم قول روشن آقای پزشکیان و بیان تک تکِ موارد است. حتا پیشنهاد می‌کنم اعلام کند که نسبت به سدسازی‌های گسترده‌ی کشور ترکیه بر روی رودهای اصلی کشور عراق نیز اعتراض خواهد کرد و می‌کوشد از پیادمدهای آن بکاهد، چرا که با ریزگردها در جنوبِ کشورِ ما پیوند مستقیم دارد.

▪️

@didehbaanzistboom
شهر، محله و کنشگری.pdf
1.3 MB
شهر، محله و کنشگری
(مجموعه‌ی ‌یادداشت و گزارش)

علیرضا افشاری

مدتی است شروع به گردآوری یادداشت‌هایم، که برخی با کنشگری‌ام پیوند خورده‌اند، کرده‌ام. مهم‌ترین بخش از این کنشگری‌ها و یادداشت‌ها مربوط به حوزه‌ی میراث فرهنگی است که تقریباً ۱۵ سال پرتنش از تاریخ آن را در بر می‌گیرد (حدود ۱۴۰۰ - ۱۳۸۵)، اما برای آن که کار راحت‌تر پیش رود هر بار بخش‌هایی را از آن جدا می‌کنم؛ از جمله موضوع همین کتاب که به یادداشت‌ها و کنشگری‌هایم در حوزه‌ی مسائل شهری می‌پردازد یا به سخنِ دقیق‌تر حاصل توجه‌ام به مسائل زیسته و پیرامونم است.

یادداشت‌ها موضوع‌های پراکنده و متنوعی را در بر می‌گیرند. چند حوزه‌ای را که در آن‌ها پی‌گیریِ بیشتری داشتم یا چندین مطلب در موضوع‌شان نوشتم به بخش‌هایی جدا تبدیل‌ کرده و به انتهای کار افزودم. از جمله نوشتاری است با مقدمه‌ای طولانی و شاملِ چند یادداشت و نامه‌نگاری با عنوان «سخنی درباره‌ی ستاد توان‌افزایی سمن‌های شهر تهران در دوران اصلاح‌طلبان»، که مصداق بارزی از بی‌توجهی جریانِ سیاسیِ اصلاح‌طلب به شعارهای مدنی‌ای است که می‌دهد. خواندنش را، به‌ویژه در فضای انتخاباتی پیشِ رو، سفارش می‌کنم.

@IranianLook
نگاه ملی
شهر، محله و کنشگری.pdf
در بخشی از گزارش «سخنی درباره‌ی ستاد توان‌افزایی سمن‌های شهر تهران در دوران اصلاح‌طلبان» نوشته بودم:

«اما پیش از ادامه دادن روایت، دو موضوع مهم را بیفزایم. نخستینِ آن‌ها که به نظرم بسیار مهم است و گمان می‌کردم یادداشتی مجزا درباره‌اش نوشته باشم اما چیزی نیافتم و جای شگفتی است که دیگران هم درباره‌اش چیزی ننوشته‌اند نمایشِ تبلیغاتی‌ای بود که دوستان اصلاح‌طلب برای افزودن بر رأی خود با جذبِ آرای کوچک و رقیبانِ خُرد و نیز بی‌اثر کردنِ آنان انجام دادند. این که می‌گویم «نمایش تبلیغاتی»، آن‌هم از نوع زشت و وقیحانه و بی‌اخلاقی، را جلوتر خواهید دید.

آنان فراخوان دادند هر که نامزد انتخابات شورای شهر تهران است خودش را معرفی کند تا در فهرست مشترک، پس از اولویت‌بندیِ شاخص‌ها، از آن‌ها استفاده کنیم. شاخص‌ها را هم به خوبی درآوردند و نام‌نویسی را شروع کردند. چند صد تن به آنان پیوستند. با آن‌ها گفت‌وگو کردند و فهرست را غربال کردند... تا این‌جای کار عملی حرفه‌ای و درست بود اما نمایش آن‌جا تکمیل شد که هیچ کدام از این افراد که جزو احزاب اصلاح‌طلبیِ سهم‌خواه در انتخابات نبودند به فهرست نهایی راه نیافتند!

جدا از آن که در فهرست اصلاح‌طلبان می‌توانستیم کسانی را ببینیم که آشکارا صلاحیت‌شان نسبت به برخی از این چند صد تن کمتر بوده منطق و رعایتِ اصول کار حکم می‌کرد که چند تنی از این افراد به فهرست یادشده راه یابند، اما حتا یک تن از اینان هم راه نیافت...»

اما اکنون که در حال مرتب ساختن مطالبم در زمینه‌ی پویش پاسداری از میراث فرهنگی و طبیعی بودم دو مطلب را در این باره یافتم که به پیوست می‌گذارم، یکی یاداشتم است با عنوان «آقای خاتمی، جامعه‌ی مدنی فراموش نشود» در تاریخ ٢٧ اردیبهشت‌ماه ١٣٩۶ و دیگری متن نامه‌ی رسمی پویش است باز به جناب خاتمی، یک هفته بعد از آن.

چون دوست گرامی، علیرضا خامسیان، هم‌وندِ پویشِ ما بود به یاریِ او این متن‌ها را به دستِ جناب خاتمی رساندیم،‌ امید که تأثیر نیکویی گذاشته باشد...

متن دو نوشتار پیوست است، این‌ها را به کتاب بالا خواهم افزود.

@IranianLook
1395-12-26 اصل نود مجلس.pdf
351.4 KB
در ضمن در ارتباط با شیوه‌ی اداره‌ی شهر تهران در دوران آقای قالیباف (که چند پست بالاتر از آن یادی کردم) این نامه‌ی شاخه‌ی تهران «پویش پاسداری از میراث فرهنگی و طبیعی» به کمیسیون اصل ۹۰ را هم یافتم که در آن، پس از ردّ طرح تحقیق و تفحص از شهرداری تهران توسط مجلس، از شهرداری تهران به خاطر تخلفات عدیده مندرج در گزارش نهادهای بازرسی و تخلفات تاییدشده توسط حسابرس‌های شورای شهر، شکایت کردیم. نامه را افزون بر کنشگران محیطزیستی و میراثی، بسیاری از کنشگران شهری و شماری از معماران امضا کرده‌اند.

نامه را در مطالبم درباره‌ی پویش پاسداری از میراث فرهنگی و طبیعی یافتم که به کتاب بالا خواهم افزود. متنش را در این‌جا هم می‌توانید بخوانید:
https://t.me/TehranDidehbaan/94

و صدالبته در این کشور قدرت جناب قالیباف که اکنون بر جایگاه ریاست مجلس تکیه زده است از ما بسیار بیشتر است و طبیعی است که این سخنان به جایی نرسیده باشد.

@IranianLook
باز هم سرزمین مادری

جدا از داستان و گفت‌وگوهای حرفه‌ای، تصویرِ ایرانِ پهلویِ «سرزمینِ مادریِ» کمال تبریزی یک سر و گردن از تصاویر مشابه در این سال‌ها، مثلاً «معمای شاهِ» محمدرضا ورزی، بالاتر و باورپذیرتر است و همین باعث می‌شود تا اگر دروغی بخواهد گفته شود خطرناک‌تر باشد.

پیش از ادامه‌ی بحث، جمله‌ی آغازینم را کامل کنم که اصولاً خوش‌ساختی، که از کمال‌خان همین انتظار می‌رفت، سبب شد به دیدنِ این سریال جنجالی بپردازم. این را هم بیفزایم که قسمت یکمِ سریال سرزمین مادری را سال‌ها پیش دیده بودم و هم‌زمان با اعتراضِ گروه‌هایی از بختیاری‌ها نقدی بر آن نوشته بودم.

و اما بعد. اول آن که زاویه‌ی دیدِ سریال زاویه‌ای عجیب و نامتعارف است؛ خانواده‌ای توده‌ای، چرا که مرام توده‌ای نه تنها در نظام گذشته بلکه در نظام جمهوریِ اسلامی هم ــ با وجود آن که آغازنده و موتور محرک انقلاب اسلامی چپ‌ها بودند و جریان مبارزِ مذهبی در بسیاری جهات از آنان الگو گرفت ــ پدیده‌ای منفی است. البته با گذشت سریال وجوه منفی و تیره‌ی پدرِ قهرمانِ سریال هم نمایان می‌شود، اما با این حال زیرمتن‌هایی عجیب دارد. برای نمونه، با وجود آن که اردکانی به درستی در قسمت چهارم در بحث با سران حزب گرایشِ آن به سوی شوروی را موردِ هجمه قرار می‌دهد اما مدتی قبل در گفت‌وگو با پسرش از قائله‌ی آذربایجان، که آلتِ دست بودنش واضح بود، به نیکی یاد می‌کند و برادرش را شهیدِ راه آزادی می‌خواند! (جدا از وابستگیِ آشکار به یکی از بزرگ‌ترین دشمنانِ تاریخی ایران و به‌ویژه آذربایجان، پیشه‌وری تا آن اندازه، حتا در همان مقطع کوتاهِ پُرجنجال، دیکتاتور بود که هیچ نهاد مستقلِ فرهنگی و اقتصادی و سیاسی را در قلمرویش تاب نیاورد و آن‌ها را یا در نهادهای وابسته منحل کرد یا مدیران‌شان را با افرادی وابسته به فرقه تغییر داد. این تغییر و انحلال تا آن‌جا بود که حتا شعبه‌ی حزبِ هم‌سو (توده) و وابسته به برادر بزرگ‌تر را هم نپذیرفت و آن را در فرقه‌ی دموکراتش منحل کرد! بعد، طرفدارانِ آن‌ها دیکتاتوریِ رضاشاه را عامل اصلی مخالفت‌شان می‌دانند...).

اما با این حال وجوهی چون حرص و کینه و عصبانیتِ ضد سلطنت و حکومت بودنِ چپ‌ها به خوبی نمایش داده شده است ــ که امروزه ما می‌دانیم علتش چه بوده.

ترفندِ بازی با هویتِ قهرمان داستان، رهی، نیز خوب از آب درآمده و بدیهی و قابل پیش‌بینی بود که هدف از این سردرگمی در هویتی سلطنت‌خواه و ضدچپی در خانه‌ی عمه و ضدپادشاهی و چپ‌اندیشی در خانه‌ی پدری به کجا می‌خواهد بینجامد (نامش هم بیان‌گر موضوع است)، و این که به زودی این پسر به دامن هویت راستینش ــ به زعمِ کارگردان و تهیه‌کنندگانِ اثر ــ یعنی هویتی دینی می‌غلطد، اما اصرار اثر بر پلید نمایاندنِ قشرهایی چون معلمان و ارتشیان و... عجیب بود، حتا در اثری سفارشی (یعنی تقریباً همه‌ی نمادهایی که ایران مدرن را برساختند ــ مگر آن‌که گمان کنیم مرادِ سازندگان سریال از هویت دینی چیزی چون اندیشه‌های شیخ فضل‌الله نوری بوده باشد).

طبیعتاً این که این افراد خاکستری باشند قابل درک بود اما از همان اول تصویری که ارتشی و در ادامه‌اش شهربانی و... می‌بینیم همه یک‌سره منفی باشند از کارگردانی حرفه‌ای چون جناب تبریزی عجیب بود.

حتا اصرار به رفتارِ بد و ناپسند همه‌ی افراد خانواده‌ی عمه، از سرایدار تا اعضای خانواده، با رهی هم خیلی اغراق‌شده و آزارنده است (احتمالاً فقط به جز نخستین تصویر محمودرضا در گفت‌گو با اردکانی، که معقول بود). برویم تا ببینیم چه می‌شود...

فقط تا همین‌جا (قسمت چهارم) این نکته‌ی تاریخی را یادآور شوم، برعکس آن‌چه درباره‌ی برافتادن رضاشاه به ما گفته شده که مردم از آن استقبال کردند و شادی نمودند اتفاقاً مستندات و خاطرات می‌گویند این خاندان ــ دست‌کم در آن مقطع ــ بسیار محبوب بوده‌اند، حتا در میان مذهبیان (نمونه‌اش جایگاه شاه در جریان غائله‌ی آذربایجان و نوشته‌های کسانی چون آیت‌الله مجتهدی و آیت‌الله طالقانی)، و آن سخنان اکثراً برآمده از تبلیغات بی‌بی‌سی و تلاشِ انگلستان برای برانداختن رضاشاه بوده است.

از این رو در صحنه‌ای که فروشنده خری را که میوه و سبزی‌اش را می‌خورد به رضاشاه تشبیه می‌کند فقط می‌تواند نشانه‌ی دشمنیِ سازندگانِ سریال تعبیر شود که آن را از جاده‌ی ارایه‌ی تصویری واقعی دور می‌کند.

در ضمن، عجیب بود لحنِ زننده‌ی محمودرضا هنگامی که از ترور شاه نزدِ عمه‌خانم می‌گفت. مگر این‌ها هم با شاه زاویه دارند؟ شاید در ادامه‌ی مجموعه متوجه شویم. در ضمن، در همین صحنه، بر خلافِ برخوردِ نخست محمودرضا، برخوردِ این بارِ او هم با رهی زشت و توهین‌آمیز می‌شود که هیچ منطقی ندارد...

@IranianLook
حدود یازده سال قبل جمعی از سازمان های مردم‌نهاد حوزه‌های میراث فرهنگی و محیط‌زیست نامه‌ای به رییس‌جمهور تازه انتخاب‌شده، حسن روحانی، زدند و خواست‌های خود را با او طرح کردند؛ به همراه معرفی دو گزینه‌ی مشخص برای حوزه‌های یادشده. حال که دکتر پزشکیان تلاش‌هایی را برای گرفتن آرا و نظرهای سازمان‌های مردم‌نهاد دارد شنیدن دوباره‌ی این مطالبات که هم‌چنان به قوت خودشان باقی‌اند خالی از لطف نیست:

www.ilna.ir/fa/tiny/news-86172

www.isna.ir/fa/news/92041106773

در خبرگزاری میراث‌خبر (www.chn.ir) هم این نامه با عنوانِ «پیشنهادهای سازمان‌های مردم‌نهاد فعال به رییس‌جمهور منتخب» منتشر شد که پیوندش اکنون در دسترس نیست.

در تارنوشت (وبلاگ) وقتم، خرده‌گیری، تحشیه‌ای هم بر این نامه نوشتم که شیوه و علت کار را توضیح می‌داد - به هر رو معرفی نام کاری جدید بود:
http://khordegiri.blogfa.com/1392/04

دو سال بعد دوست عزیزم دکتر علی مظفری، معمار و پژوهشگر ارشد میراث فرهنگی در دانشگاه دیکن ملبورن در استرالیا، تحلیلی بر روی این نامه داشت که با عنوان «احراز هویت: بررسی جنبش‌های میراث تاریخی در رسانه‌های عمومی ایران» در مجله‌ی گفتگو، ۶۷ تیر ۱۳۹۴، منتشر شد.

@IranianLook
نگاه ملی
حدود یازده سال قبل جمعی از سازمان های مردم‌نهاد حوزه‌های میراث فرهنگی و محیط‌زیست نامه‌ای به رییس‌جمهور تازه انتخاب‌شده، حسن روحانی، زدند و خواست‌های خود را با او طرح کردند؛ به همراه معرفی دو گزینه‌ی مشخص برای حوزه‌های یادشده. حال که دکتر پزشکیان تلاش‌هایی…
۸ آبان ۱۳۹۵، بیش از هزار و دویست تن از کارشناسان و فعالان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری در نامه‌ای سرگشاده به رییس‌جمهور، دغدغه‌های خود درباره‌ی انتخاب رییس جدید سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری کشور را با وی در میان گذاشتند.

در این نامه که به امضای شمار قابل توجهی از استادان دانشگاه، کارشناسان و پژوهشگران، اعضا و مسؤولان تشکل‌های مردم‌نهاد، روزنامه‌نگاران، و مدیران و کارکنان فعلی و سابق سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری رسیده، امضاکنندگان آن‌چه را که «تنزل آثار تاریخی به بنگاه‌های اقتصادی و ابزار درآمدزایی» خوانده شده است، مورد انتقاد قرار داده و اظهار عقیده کرده‌اند که «غلبه‌ی تفکرات مبتنی بر بهره‌کشی بر نگاه مسؤولانه و ارزش‌افزا، آسیب‌هایی را برای میراث فرهنگی، به مثابه‌ی بزرگ‌ترین سرمایه‌ی گردشگری ایران، به‌وجود آورده است».

دنباله‌ی بیانیه‌ی پیشین، این نامه را هم بازنشر می‌کنم چرا که مناسب این روزهای حوزه‌ی میراث فرهنگی است؛ حوزه‌ای که بخش بزرگی از کنشگرانش پس از دو دهه تلاش نومید از تغییر شده‌اند:
www.isna.ir/news/95080805045

در خبر ایسنا آمده ۱۱۸۴ تن اما در پوشه‌ی نهایی من ۱۲۰۱ تن است (نام‌ها را در کتابی که در دست تدوین دارم آورده‌ام). نامه به صورت گزارشی هم در همشهری بازتاب یافت: «انتخاب رییس سازمان میراث فرهنگی؛ چالش جدید دولت»، شنبه ۸ آبان ۱۳۹۵، صفحه‌ی ۷. خبرگزاری کشاورزی ایران (ایانا) نیز آن را با عنوان «نگرانی از تنزل آثار تاریخی به ابزار درآمدزایی/ نامه ‌هزارنفر از فعالان میراث فرهنگی به روحانی» به نقل از روزنامه‌ی شهروند بازتاب داد (www.iana.ir). دیگر رسانه‌ها اکنون در دسترس نیستند.

شایسته‌ی اشاره است عدد ۱۲۰۰ تن عدد بزرگی است، آن هم در هنگامی که تارنمایی هم‌چون کارزار برای گردآوری نام‌ها وجود نداشت. برایش در تلگرام گروهی ساختیم که دوستان نام‌شان را در آن می‌نوشتند و البته برای دیدن متن نامه به کانالی می‌رفتند. دست‌کم چند روز کامل برای گردآوری نام‌ها چندین تن از دوستان، با تقسیم کار، پیوسته گروه را مدیریت می‌کردند تا بحث‌های نامرتبط شکل نگیرد و به‌ویژه شناسه‌های هکری جنسی، که آن موقع در اوجش بود و گویا کسانی تعمداً با این حرکت ما چنین می‌کردند وارد آن نشوند. کم‌کم چند بات یا نرم‌افزار تلگرامی را هم برای مدیریت آزمودیم که کار را راحت‌تر کرد.

گفتنی است آن کانال تلگرامی بعدها به «دیده‌بان میراث فرهنگی ایران» تبدیل شد و برای همین است که شناسه‌ای چنان عجیب دارد؛
@reesjomhoormiras

این نامه اولین فرسته یا پست آن کانال است؛
https://t.me/reesjomhoormiras/2

درباره‌ی آن کانال هم‌چنین این نوشتار را هم نگاه کنید:
https://t.me/reesjomhoormiras/2779

و این را هم بیفزایم که رئیس‌جمهور چگونه به چنین درخواستی تخصصی پاسخ داد؟ آقای روحانی برای مدیریت سازمان میراث خانم احمدی‌پور را برگزید که هیچ کدام از آن ۱۲۰۰ امضاکننده در آن زمان ‌شناختی از ایشان نداشتند! این نمونه‌ای از توجه کانون قدرت در ایران به موضوع میراث فرهنگی بود! با این حال، رئیس جدید تنها رئیس/وزیری در این دو دهه بود که بدون تشریفات با نمایندگان سمن‌های میراثی نشستی را گذاشت و با ریزبینی از امور سازمان جویا شد، اما هنگامی که اعتماد ما را جلب کرده و قصد تغییراتی را داشت از ریاست سازمان کنار گذاشته شد! در انتهای یادداشتم در زمینه‌ی انتخابات اخیر با جمله‌ای از این اتفاق یاد کرده بودم؛
https://t.me/IranianLook/989

@IranianLook
سخنی_درباره‌ی_پویش_پاسداری_از_میراث_فرهنگی_و_طبیعی.pdf
17 MB
▪️این کتابی گردآوری تلاش‌هایی است که برای تأسیس و فعالیت پویش پاسداری از ميراث فرهنگی و طبیعی در حدود پنج سال (از نیمه‌ی سال ۹۲ تا نیمه‌ی سال ۹۷) داشتم.

▪️این پویش کارزاری بود که به‌دست شماری از کنشگرانِ حوزه‌های میراث فرهنگی و محیط‌زیست و با هدفِ پشتیبانی از نامزدهایی در «انتخاباتِ دهمین دوره‌ی مجلس شورای اسلامی» (در دو دور به تاریخ‌های ۷ اسفند ۱۳۹۴ و ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۵) ــ و سپس «انتخابات پنجمین دوره‌ی شوراهای اسلامی شهر و روستا» (۲۹ اردیبهشت‌ماه ۱۳۹۶) ــ شکل گرفت که پیشینه‌ی دفاع و پشتیبانی از میراث فرهنگی و زیست‌بوم را داشته باشند؛ برای این حوزه‌ها دارای برنامه باشند یا آمادگی تنظیم برنامه‌هایی در این خصوص را داشته باشند؛ و تعهدهای همکاری با پویش را بپذیرند. پویش طی نشستی خبری در ششم دی‌ماه ۹۴ با حضور استادان دکتر مهدی حجت و دکتر رضا مکنون و اعلام برنامه‌ای که نام ۹۶ کنشگر دو حوزه‌ی یادشده را بر پای خود داشت اعلام موجودیت کرد، در دو انتخابات یادشده حضور فعال داشت و در تاریخ چهاردهم امردادماه ۹۷، اعلامیه‌ی انحلال خود را منتشر کرد در حالی که نام دبیران ۱۹ شاخه‌ی استانی در پای آن بود... 👇

@IranianLook
👆
▪️در زمستان ۹۲، اگر از تلاشی که برای راه‌اندازی «انجمن ورزشی مهرشهر» (در استان البرز) در نیمه‌ی دهه‌ی هفتاد داشتم بگذرم، با راه‌اندازی انجمن افراز دارای دوازده سال تجربه‌ی کنشگری فرهنگی بودم که به‌ویژه از سال ۸۴ و با شروع اعتراض به آب‌گیری سد سیوند هشت سالش را در حوزه‌ی میراث فرهنگی و دفاع از آن گذرانده بودم؛ یادداشت‌های بسیار، نامه‌نگاری‌ها از سوی نهادهایی که در آن‌ها فعال بودم، به‌ویژه دیده‌بان یادگارهای فرهنگی و طبیعی ایران، صدور بیانیه‌های چندی که گاه برایش همراهیِ شماری از سمن‌های این حوزه را هم داشتیم، نشست با تنی چند از مسؤولان یا شکایت به دستگاه‌های مرتبط،... اما به نسبتِ تلاش‌های‌مان هم نتیجه‌ی کار اندک بود و هم آ‌ن‌که با گمارده شدن کسانی ناشایست بر مسندهای مدیریتی همه‌ی تصمیم‌های نادرست از نو آغاز می‌گشت و گاه سرعتِ پس‌رفت‌ها و تخریب‌ها بیش از پیشرفت و حفاظت بود. از این رو تصمیم گرفتم سطح کنشگری را بالاتر آورده و نسبت به بهبود ساختار و مدیران ارشد اقدام کنم. این موضوع انگیزه‌ی شکل‌گیری پویش پاسداری از میراث فرهنگی و طبیعی بود.

▪️این پویش اقدامی بود با پی‌آمدهای اجرایی و عملی و سازماندهی ملی که مشخصاً برای بالا بردنِ سطحِ آگاهی نامزدهای انتخابات مجلس شورای اسلامی نسبت به میراث فرهنگی و محیط‌زیست و پشتیبانیِ عملی و بابرنامه و سازماندهی‌شده از حامیان این دو حوزه از سویی و افزایشِ آگاهیِ مردم رأی‌دهنده از سوی دیگر در آن انتخابات کلید زدم. طبیعتاً این کار در تعریفِ رسمی کاری سیاسی به شمار می‌رفت اما به نظرِ خودم کاری «فرهنگی ـ سیاسی» است و ما کنشگران نمی‌توانستیم بدون داشتن دیدِ کلان نسبت به ساختار مدیریتیِ حوزه‌ی خودمان و مدیرانی که بر آن جایگاه‌ها نصب می‌شوند کنشگریِ معقول و مفید و نتیجه‌مندی را داشته باشیم... شاید کاری که قصد انجامش را داشتم مشابه اقدام احزاب سبز در کشورهای توسعه‌یافته بود اما شناختِ درستی از کار آنان نداشتم و بر پایه‌ی تجربه‌ی اندوخته‌ام از هشت سال کنشگری میراث فرهنگی و هم‌نشینی و حضورهایی در حوزه‌ی محیط‌زیست به آن رسیده بودم.

▪️این پویش حساب‌شده‌ترین و بردبارانه‌ترین کوششِ مدنی است که طرحش را ریخته و در گذرِ پنج سال اجرایی‌اش کردم و نیز مشارکتی‌ترینِ آن‌ها، چرا که در آن مقطع از تمام ارتباط‌های مدنی‌ای که در طی سال‌ها و با تلاش‌های پیوسته در سطح ملی به دست آورده بودم بهره بردم. برای این پویش زمان و توانِ بسیاری گذاشتم و در نقشِ روابط عمومی هم ارتباط‌ها را سر و سامان دادم و شاخه‌های پویش را ایجاد کردم و با نوشتن صورت‌جلسه‌ها کار را نظم دادم و هم خبرها را تنظیم کرده و برای انتشارشان کوشیدم و این کارها را با عنوان «سخنگوی پویش» پیش بردم تا شائبه‌ی ریاستِ کار نزد دوستانم ایجاد نشود. شاخه‌های شکل‌گرفته‌ی استانیِ پویش آزادی کامل داشتند و فقط کارهای‌مان را در شورای سیاست‌گذاری پویش اطلاع‌رسانی و هماهنگ نموده یا بر روی بیانیه‌ها به نام پویش توافق می‌کردیم. به باورم، این پویش بحث نظری فربهی دارد، چرا که درباره‌اش با بسیاری سخن گفتم و بحث کردم. از این رو، تجربه‌ی پویش‌ تجربه‌ای مغتم است که می‌تواند برای دوستداران میراث فرهنگی و طبیعی‌مان درس‌های بسیاری داشته باشد، به‌ویژه برای کنشگرانی از این دو حوزه که دنبال روش‌هایی برای سازماندهی هستند یا گردآوری مطالبات، که این متن داده‌های بسیاری را در خود دارد؛ مطالباتی که شوربختانه اکثر آن‌ها هم‌چنان به قوت خویش باقی‌اند...

بخش‌هایی از مقدمه‌ی کتاب

@IranianLook
Audio
خوانش بخش نخست از نوشتار «شهرزاد قصه‌گو» ـ شادروان استاد محمدعلی اسلامی ندوشن
ماه‌نامه‌ی یغما، سال بیست و پنجم، شماره‌ی ۱۰ (دی ۱۳۵۱)

▪️برای خودم و بدون تمرین خواندم. احتمال اشتباه در خوانش شماری از واژگان هست.

▪️متن در داوری «دوران ساسانی» نگاهی کلاسیک دارد که امروزه رد شده است، اما زاویه‌ی نگاهش به تاریخ ایران‌زمین، از دیدِ قصه‌گویی شهرزاد، برایم جذاب بوده است؛ کاری که دوست دارم زمانی به صورت مفصل‌تر خودم انجام دهم و در قالبی هم‌چون صد سال تنهایی (با الگوگیری از ضرب‌آهنگِ تندِ شیوه‌ی نگارش گابریل گارسیا مارکز که برای بیان تاریخ طولانی و پرماجرای ایران‌زمین مناسب است و نامش نیز دلالتی منطقی بر تنهایی راهبردی ایران‌زمین دارد)، با عنوان صد قرن تنهایی، تاریخ منطقه‌مان را بازنویسی کنم.

@IranianLook