🇮🇷😂 لطیفه‌های ایرانی
203 subscribers
8.98K photos
11.2K videos
2 files
6.54K links
💐😁 جوک،لطیفه،طنز 😁💐

https://t.me/IranJoke_Group

گروه شادی 👆 وابسته به کانال لطیفه های ایرانی
Download Telegram
#خاطره👌

تست توانایی ایرانی‌ها توسط فرمانده توپخانه روسیه!!!

یک بار #حاج_قاسم (#سلیمانی) به من گفت:
فرمانده توپخانه روسیه گفته می‌خواهد فرمانده توپخانه ایرانی‌ها را ببیند؛ به فرودگاه حلب برو و با او جلسه‌ای داشته باش، فرمانده #توپخانه #روسیه آنجاست.🤔

فرمانده توپخانه روس‌ها «ژنرال الکساندر» بود. من به حلب رفتم و دیدم منتظر من است.

ژنرال الکساندر به من گفت:
شما گلوله‌های «کراس ناپل» را می‌شناسید؟

گفتم:
بله می‌شناسیم.

گفت:
از کجا می‌شناسید؟

گفتم:
ما در ایران می‌سازیم.😄

وقتی گفتم می‌سازیم، جا خورد و با تعجب گفت:
می‌سازید؟

گفتم:
بله. چطور مگه؟

گفت:
می‌توانید با این گلوله‌ها کار کنید؟

گفتم:
بله، می‌توانیم.

گفت:
ما چند گلوله برای تست به شما می‌دهیم.

آن موقع حلب در دست دشمن بود. خود ژنرال الکساندر هم فرد شجاعی بود. با من به دیدگاه آمد؛ دستش را دراز کرد و یک تانکر آب را روی یک ساختمان به عنوان هدف نشان داد و گفت: آنجا را بزنید.

بچه‌های ما تنظیمات را انجام دادند و گلوله اول را درست به وسط تانکر آب زدند. سپس یک هدف دیگر را نشان داد و گفت آنجا را هم بزن و بعد هدف سوم. اصلا باورش نمی‌شد ایرانی‌ها بتوانند این طور گلوله‌های کراس ناپل را با این دقت به هدف بزنند.

به مترجمی که همراهش بود گفت که یک کاغذ بیاورند. روی کاغذ خطاب به مقرشان در «طرطوس» نوشت ۳۰۰ گلوله کراس ناپل به نماینده ایرانی‌ها بدهید. گفتم بگو دیزیگنایتور (پرتاب کننده لیزر) هم می‌خواهیم.

برای اینکه مخاطبین ما هم متوجه شوند، گلوله‌های کراس ناپل در واقع گلوله‌های هوشمندی هستند که با لیزر هدف‌گذاری می‌شوند و برای همین دقت بالایی دارند.

بله. گلوله‌های هوشمند که آن موقع هر کدامش حدود ۲۰۰ میلیون تومان قیمت داشت. به بچه‌ها گفتم همان شبانه به طرطوس بروند و اینها را تحویل بگیرند. البته او ۳ تا دیزیگنایتور نوشته بود ولی چون نداشتند، فقط یکی دادند و گفت دوتای دیگر را بعدا می‌دهیم که ندادند. این گلوله‌های کراس ناپل خیلی به ما کمک کرد.

یک بار حاج قاسم گفت:
خبر دادند مسلحین در جنوب حلب جلسه‌ای دارند. می‌توانی جلسه آنها را بزنی؟ 🤔

گفتم:
بله، بگو کجاست. ☺️

رفتیم و محل را دیدیم. فاصله دیدگاه تا آنجا را تنظیم کردم و دیدم ۳-۴ کیلومتر است. فاصله توپ تا هدف هم حدود ۱۳-۱۴ کیلومتر بود.

حاج قاسم خودش هم حاضر بود. یک دوربین گذاشتیم تا فیلمبرداری کند. تروریست‌ها یکی یکی می‌آمدند و ماشین هایشان را بین درخت‌ها، آن طرف‌تر از ساختمان محل جلسه پارک می‌کردند و وارد ساختمان می‌شدند. مدتی که گذشت و مطمئن شدیم جلسه آنها شروع شده، یک گلوله درخواست کردیم. این گلوله صاف از پنجره ساختمان وارد جلسه آنها شد و همه ساختمان را منهدم کرد.👌🤪

من هیچ وقت حاج قاسم را به این خوشحالی ندیده بودم. می‌پرید هوا و احسنت احسنت می‌گفت. خیلی خوشحال بود. برای من صحنه بسیار جالبی بود.😄

#سردار_چهارباغی
فرمانده توپخانه سپاه


🇮🇷😂 @IranJoke_ir 😂🇮🇷
#خاطره

#حسین_خرازی پس از ۴۵ روز نبرد در فاو، تصمیم گرفت به پادگان لشکر برگردد. از اروند عبور کرد و منتظر راننده‌ خود ماند، اما راننده نیامد و رفت سر جاده اصلی و مثل سایر بسیجی‌ها پرید پشت یک وانت گذری.

۳ کیلومتر جلوتر، راننده به‌ جاده‌ فرعی پیچید و بسیجی‌ها پریدند پایین. خرازی در انتظار اتومبیل بعدی، یک تانکر آب ایستاد و فهمیده که اگر دیر بجنبد تا شب هم به پادگان نمی‌رسد و دوید و سوار شد.

راننده مرد خوش‌صحبتی بود و خرازی دوست داشت نگاه مردم به جنگ را از زبان‌ خودشان بشنود. او آنروز چه احساس خوبی داشت.
پس از ۵ ماشین عوض کردن، به دژبانی آبادان رسید و در صف طویل بسیجی‌ها منتظر ماند و به‌سختی به پادگان لشکر رسید.

وقتی وارد پادگان می‌شد، دژبان او نشناخت و گفت:
«کارت شناسایی!»🤨

خرازی با چهره‌ای حق‌به‌جانب جواب داد:
«کارتم کجا بود. زیاد سخت نگیر و بگذار بروم.»😄

دژبان با دل‌خوری گفت:
«این‌جا مقررات دارد. با چه مجوزی داری گردن‌کلفتی می‌کنی؟»😠

اگرچه خرازی انتظار نداشت کار به این‌جا بکشد، اما مقاومت کرد و دژبان به او گفت:
«دست‌هایت را بگذار روی سرت و کمی کلاغ‌پر برو تا مقررات را رعایت کنی.»😎

خرازی شروع کرد به کلاغ‌پر رفتن و دژبان هم‌ پشت‌ سرش مرتب تکرار می‌کرد:
«ادامه بده... ادامه بده...»😚😁

ناگهان فرمانده دژبانی لشکر رسید و به آن بسیجی که سرباز بود، توپید و‌ گفت:
« می‌دانی داری چه کسی را کلاغ‌پر می‌بری؟»😳😱

بسیجی پاسخ داد:
«خودتان گفتید همه باید مقررات را اجرا کنند»🥺

فرمانده دژبانی سیلی محکمی به‌صورت او زد و گفت:
«ولی تو داشتی فرمانده لشکر را کلاغ‌پر می‌بردی.»😭😢🤯

ناگهان خرازی تشری به فرمانده دژبانی زد و گفت:
«چرا او را تنبیه کردی؟ او که داشت به وظیفه‌اش عمل می‌کرد.»😤


خرازی صورت آن بسیجی را بوسید و گفت:
«مرا ببخش. شب بیا سنگر فرماندهی، کارت دارم. با یک تشویقی ده‌ روزه موافقی؟»😀

سپس به فرمانده دژبانی گفت:
«من به عمد خودم را معرفی نکردم تا ببینم دژبانی چقدر مقررات را رعایت می‌کند. انتظار نداشتم با نیروهای زیردستت این‌طور رفتار کنی. فکر می‌کنی این‌ها کی هستند؟ دست از زندگی‌ کشیدند و آمدند که از اسلام دفاع کنند. من و شما که مسئول آن‌ها هستیم، باید مثل تخم چشم‌مان از آنها مواظبت کنیم.»🦋

برشی از #کتاب_عقیق

بله‌، نمایندگان مجلس، رسم روزگار چنین است.


https://t.me/IranJoke_ir/10970

🇮🇷😂 @IranJoke_ir 😂🇮🇷
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
کاش می شد باز کوچک می شدیم
لااقل یک روز کودک می شدیم...

شاعر محمدعلی حریری جهرمی

🎙@baran_nikrah


#باران_نیک_راه #خاطره #کودکانه

🇮🇷😊 @IranJoke_ir 😊🇮🇷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خاطرات عجیب نادر قاضی پور از دعوا و درگیری اش با دو نفر در آفریقای جنوبی و آلمان

#طنز #طنز_سیاسی #خاطره #نادر_قاضی_پور #برمودا

🇮🇷😂 @IranJoke_ir 😂🇮🇷
دانش‌آموزان یک مدرسه ابتدایی دخترانه در تهران - سال ۱۳۶۰

#نوستالژی #خاطره

🇮🇷😂 @IranJoke_ir 😂🇮🇷
عروسک‌گردان شخصیت "هاپوکومار" در "خونه مادربزرگه" حسن پورشیرازی بود، این هم پشت صحنشه


#سرگرمی #خاطره

🇮🇷😂 @IranJoke_ir 😂🇮🇷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تبلیغ جالب توجه و قدیمی از آبلیمو یک و یک!

#طنز #خاطره #تبلیغات

🇮🇷😂 @IranJoke_ir 😂🇮🇷