ایراندل | IranDel
Photo
🔴 اعداد سخن میگوید:
🔴 نتایج انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۹۲ خورشیدی:
آذربایجان شرقی
حسن روحانی: ۱٬۰۵۲٬۳۴۵
محسن رضایی: ۲۰۲٬۱۷۵
محمدباقر قالبباف: ۱۸۷٬۴۴۴
سعید جلیلی: ۱۸۷٬۲۲۷
آذربایجان غربی
حسن روحانی: ۶۸۲٬۱۹۳
محمدباقر قالیباف: ۱۵۱٬۵۰۸
محسن رضایی: ۱۰۵٬۶۵۸
سعید جلیلی: ۹۳٬۷۸۷
استان اردبیل
حسن روحانی: ۳۸۴٬۷۵۱
محمدباقر قالیباف: ۹۸٬۲۹۸
محسن رضایی: ۵۹٬۵۲۴
سعید جلیلی: ۴۴٬۴۴۱
استان زنجان
حسن روحانی: ۲۸۱۸۶۷
محمدباقر قالیباف: ۱۰۶۴۱۵
سعید جلیلی: ۷۰۷۹۷
محسن رضایی: ۴۹۶۵۴
🔴 نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۶ خورشیدی:
آذربایجان شرقی
حسن روحانی: ۱٬۲۸۱٬۰۲۰
ابراهیم رئیسی: ۶۶۲٬۲۶۳
آذربایجان غربی
حسن روحانی: ۱٬۰۳۰٬۲۸۶
ابراهیم رئیسی:۴۷۳٬۸۵۷
استان اردبیل
حسن روحانی: ۴۱۲٬۷۳۵
ابراهیم رئیسی: ۲۶۱٬۰۵۶
استان زنجان
ابراهیم رئیسی: ۲۹۴٬۶۰۳
حسن روحانی: ۲۶۰٬۰۴۹
🔴 نتایج دور دوم انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۳ خورشیدی:
آذربایجان شرقی
مسعود پزشکیان: ۱۹۳'۶۷۲'۱
سعید جلیلی: ۵۵۹'۲۹۱
آذربایجان غربی
مسعود پزشکیان: ۹۳۷'۱۱۳'۱
سعید جلیلی: ۱۷۰'۱۹۱
استان اردبیل
مسعود پزشکیان: ۱۳۴'۵۵۶
سعید جلیلی:۷۳۱'۱۱۰
استان زنجان
مسعود پزشکیان: ۰۸۷'۲۹۶
سعید جلیلی: ۷۷۷'۱۸۴
🔴
مجموع آرای حسن روحانی در این ۴ استان در انتخابات سال ۱۳۹۲ خورشیدی: ۱۵۶'۴۰۱'۲
مجموع آرای سعید جلیلی در این ۴ استان در انتخابات سال ۱۳۹۲ خورشیدی: ۲۵۲'۳۹۶
مجموع آرای حسن روحانی در این ۴ استان در انتخابات سال ۱۳۹۶ خورشیدی: ۰۹۰'۹۸۴'۲
مجموع آرای ابراهیم رئیسی در این ۴ استان در انتخابات سال ۱۳۹۶ خورشیدی: ۷۷۹'۶۹۱'۱
مجموع آرای مسعود پزشکیان در این ۴ استان در دور دوم انتخابات سال ۱۴۰۳ خورشیدی: ۳۵۱'۶۳۸'۳
مجموع آرای سعید جلیلی در این ۴ استان در دور دوم انتخابات سال ۱۴۰۳ خورشیدی: ۲۳۷'۷۷۸
@IranDel_Channel
💢
🔴 اعداد سخن میگوید:
🔴 نتایج انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۹۲ خورشیدی:
آذربایجان شرقی
حسن روحانی: ۱٬۰۵۲٬۳۴۵
محسن رضایی: ۲۰۲٬۱۷۵
محمدباقر قالبباف: ۱۸۷٬۴۴۴
سعید جلیلی: ۱۸۷٬۲۲۷
آذربایجان غربی
حسن روحانی: ۶۸۲٬۱۹۳
محمدباقر قالیباف: ۱۵۱٬۵۰۸
محسن رضایی: ۱۰۵٬۶۵۸
سعید جلیلی: ۹۳٬۷۸۷
استان اردبیل
حسن روحانی: ۳۸۴٬۷۵۱
محمدباقر قالیباف: ۹۸٬۲۹۸
محسن رضایی: ۵۹٬۵۲۴
سعید جلیلی: ۴۴٬۴۴۱
استان زنجان
حسن روحانی: ۲۸۱۸۶۷
محمدباقر قالیباف: ۱۰۶۴۱۵
سعید جلیلی: ۷۰۷۹۷
محسن رضایی: ۴۹۶۵۴
🔴 نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۶ خورشیدی:
آذربایجان شرقی
حسن روحانی: ۱٬۲۸۱٬۰۲۰
ابراهیم رئیسی: ۶۶۲٬۲۶۳
آذربایجان غربی
حسن روحانی: ۱٬۰۳۰٬۲۸۶
ابراهیم رئیسی:۴۷۳٬۸۵۷
استان اردبیل
حسن روحانی: ۴۱۲٬۷۳۵
ابراهیم رئیسی: ۲۶۱٬۰۵۶
استان زنجان
ابراهیم رئیسی: ۲۹۴٬۶۰۳
حسن روحانی: ۲۶۰٬۰۴۹
🔴 نتایج دور دوم انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۳ خورشیدی:
آذربایجان شرقی
مسعود پزشکیان: ۱۹۳'۶۷۲'۱
سعید جلیلی: ۵۵۹'۲۹۱
آذربایجان غربی
مسعود پزشکیان: ۹۳۷'۱۱۳'۱
سعید جلیلی: ۱۷۰'۱۹۱
استان اردبیل
مسعود پزشکیان: ۱۳۴'۵۵۶
سعید جلیلی:۷۳۱'۱۱۰
استان زنجان
مسعود پزشکیان: ۰۸۷'۲۹۶
سعید جلیلی: ۷۷۷'۱۸۴
🔴
مجموع آرای حسن روحانی در این ۴ استان در انتخابات سال ۱۳۹۲ خورشیدی: ۱۵۶'۴۰۱'۲
مجموع آرای سعید جلیلی در این ۴ استان در انتخابات سال ۱۳۹۲ خورشیدی: ۲۵۲'۳۹۶
مجموع آرای حسن روحانی در این ۴ استان در انتخابات سال ۱۳۹۶ خورشیدی: ۰۹۰'۹۸۴'۲
مجموع آرای ابراهیم رئیسی در این ۴ استان در انتخابات سال ۱۳۹۶ خورشیدی: ۷۷۹'۶۹۱'۱
مجموع آرای مسعود پزشکیان در این ۴ استان در دور دوم انتخابات سال ۱۴۰۳ خورشیدی: ۳۵۱'۶۳۸'۳
مجموع آرای سعید جلیلی در این ۴ استان در دور دوم انتخابات سال ۱۴۰۳ خورشیدی: ۲۳۷'۷۷۸
@IranDel_Channel
💢
Telegram
ایراندل | IranDel
ایراندل | IranDel
🔴 ملت نجیب و متمدن ایران @IranDel_Channel 💢
🔴 چند پیشنهاد به رئیسجمهورِ منتخب
✍️ احسان هوشمند
دور دوم انتخابات ریاستجمهوری با مشارکت نزدیک به ۵۰ درصد از شهروندان ایرانی به پایان رسید و آقای مسعود پزشکیان با کسب اکثریت آرا در دور دوم به ریاستجمهوری کشور برگزیده شد. رئیسجمهور جدید در حالی در هفتههای آینده کار خود را آغاز میکند که کشور در مرحله حساسی به سر میبرد.
۱- حدود ۵۰ درصد از هموطنان در انتخابات اخیر شرکت کردند و بیش از نیمی از شهروندان ایرانی نیز در انتخابات مشارکت نکردند. عدم حضور ۵۰ درصد از واجدین رأی که در انتخابات جمعه (۱۵ تیر ۱۴۰۳ خورشیدی) شرکت نکردند، نشانگر تقسیم شهروندان ایرانی به دو گروه بزرگ از شهروندانی است که رأی داده و شهروندانی که رأی ندادهاند. این تقسیمبندی و دو شقّهشدن خود حکایتگر شرایط حساسی است که رئیسجمهور جدید با آن دست به گریبان است. یکی از فوریترین برنامههای دولت جدید باید متمرکز بر شناسایی علت یا علل شرکتنکردن ۵۰ درصد از ایرانیان در انتخابات اخیر توسط مراکز مطالعاتی و پژوهشی باشد. اینکه با وجود تبلیغات جدی به ویژه توسط رسانههای رسمی مانند صداوسیما و دیگر رسانههای کشور با حضور بخش بزرگی از نیروهای سیاسی دو جناح اصلی در کشور همچنان نیمی از ایرانیان حاضر به مشارکت در انتخابات نشدند، پدیده قابل توجه و حساسی است که نیازمند بررسی چندجانبه و جامع درباره علل بروز این عدم مشارکت است. این سومین انتخابات و چهارمین باری است که در سه سال گذشته بخش بزرگی از ایرانیان در انتخابات شرکت نمیکنند؛ انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰، انتخابات مجلس در اسفندماه ۱۴۰۲ و انتخابات ریاستجمهوری در جمعه ۸ تیر و جمعه بعد یعنی ۱۵ تیرماه. بیاعتنایی یا بیتوجهی به شناسایی علل و زمینههای عدم مشارکت بخش قابل توجهی از ایرانیان در انتخابات میتواند پیامدهای خطیری داشته باشد. حتی اگر ارقام عدم مشارکت نیز کمتر از این بود، شناسایی چرایی و علتهای بروز این وضعیت باید در دستور کار نهادهای ذیربط قرار میگرفت. دولت جدید باید آگاهی روشنی از چرایی عدم مشارکت ۵۰ درصد از ایرانیان در انتخابات داشته باشد تا بتواند سیاستهای خود را به صورت واقعبینانهای در عرصههای مختلف طراحی و اجرائی کند.
۲- اگر بتوان بخش بزرگی از آرای دادهشده به آقای پزشکیان یعنی ۵۳.۶ درصد رأی را رأی سیاسی بخشی از جامعه ایران دانست که خواهان تحول و اصلاح مناسبات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جاری است، آنگاه با اضافهکردن این آرا به شمار شهروندان رأینداده تصویر ارائهشده از جامعه ایران شکل متفاوتی به خود میگیرد. اما این تنها عدم مشارکت در انتخابات یا آرای آقای دکتر پزشکیان نیست که به جهتگیری افکار عمومی در کشور اشاره میکند، بلکه ارجاع به سخنان و موضعگیریهای دیگر کاندیداهای انتخابات ریاستجمهوری اخیر هم بخش دیگری از ابعاد نارضایتیها را روشن میکند. در جریان مناظرههای انتخاباتی و تبلیغات انتخابات همه کاندیداها در جایگاه منتقد از روندهای جاری اظهار نارضایتی کردند. به سخن دیگر هیچیک از نامزدهای انتخاباتی در جایگاه دفاع از روندهای موجود و شرایط امروز ایران قرار نداشت. جدای از ابعاد و ماهیت متفاوت نارضایتی هر شش نامزد انتخاباتی، انتقاد از روندهای جاری نقطه مشترک موضعگیری همه نامزدهای انتخابات اخیر بود. یعنی کمتر کسی از ایرانیان از روندها و شرایط موجود در عرصههای مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی راضی است! امروز برای بسیاری از ایرانیان و ناظران روشن شده که ریل سیاست در ایران نیازمند تغییر جهت و اصلاحِ اساسی بسیاری از رویههای جاری و موجود است. اینکه ۵۰ درصد در انتخابات حتی دوقطبیشده دور دوم شرکت نمیکنند و بیش از نیمی از شرکتکنندهها در انتخابات نیز به گزینهای رأی میدهند که منتقد وضع موجود است، نشانگر حساسیت زائدالوصف وضع موجود است. برای مدیریت این وضعیت اصلاح و تغییر رویهها ضروری است، اما این تغییرات باید بر چه محورهایی استوار باشد؟
۳- دو شقهشدن جامعه ایران به کسانی که رأی داده و کسانی که رأی ندادهاند، میتواند در صورت استمرار به آسیبی برای انسجام ملی و همبستگی ملی بدل شود. ترمیم این شکاف بسیار ضروری است. برای ترمیم این شکاف و بازگرداندن انسجام به کشور چند اقدام سیاسی و مطالعاتی ضروری است. یکی از مهمترین شاخصهایی که در بسیاری از پژوهشها و مطالعات موجود هم بدان توجه شده، نارضایتی گسترده و عمومی شهروندان ایرانی از وضعیت اقتصادی کشور و به ویژه تورم، گرانی، بیکاری تحصیلکردگان و فقر است.
🔴 دنبالۀ یادداشت را در بخشِ «مشاهدۀ فوری» بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
🔴 چند پیشنهاد به رئیسجمهورِ منتخب
✍️ احسان هوشمند
دور دوم انتخابات ریاستجمهوری با مشارکت نزدیک به ۵۰ درصد از شهروندان ایرانی به پایان رسید و آقای مسعود پزشکیان با کسب اکثریت آرا در دور دوم به ریاستجمهوری کشور برگزیده شد. رئیسجمهور جدید در حالی در هفتههای آینده کار خود را آغاز میکند که کشور در مرحله حساسی به سر میبرد.
۱- حدود ۵۰ درصد از هموطنان در انتخابات اخیر شرکت کردند و بیش از نیمی از شهروندان ایرانی نیز در انتخابات مشارکت نکردند. عدم حضور ۵۰ درصد از واجدین رأی که در انتخابات جمعه (۱۵ تیر ۱۴۰۳ خورشیدی) شرکت نکردند، نشانگر تقسیم شهروندان ایرانی به دو گروه بزرگ از شهروندانی است که رأی داده و شهروندانی که رأی ندادهاند. این تقسیمبندی و دو شقّهشدن خود حکایتگر شرایط حساسی است که رئیسجمهور جدید با آن دست به گریبان است. یکی از فوریترین برنامههای دولت جدید باید متمرکز بر شناسایی علت یا علل شرکتنکردن ۵۰ درصد از ایرانیان در انتخابات اخیر توسط مراکز مطالعاتی و پژوهشی باشد. اینکه با وجود تبلیغات جدی به ویژه توسط رسانههای رسمی مانند صداوسیما و دیگر رسانههای کشور با حضور بخش بزرگی از نیروهای سیاسی دو جناح اصلی در کشور همچنان نیمی از ایرانیان حاضر به مشارکت در انتخابات نشدند، پدیده قابل توجه و حساسی است که نیازمند بررسی چندجانبه و جامع درباره علل بروز این عدم مشارکت است. این سومین انتخابات و چهارمین باری است که در سه سال گذشته بخش بزرگی از ایرانیان در انتخابات شرکت نمیکنند؛ انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰، انتخابات مجلس در اسفندماه ۱۴۰۲ و انتخابات ریاستجمهوری در جمعه ۸ تیر و جمعه بعد یعنی ۱۵ تیرماه. بیاعتنایی یا بیتوجهی به شناسایی علل و زمینههای عدم مشارکت بخش قابل توجهی از ایرانیان در انتخابات میتواند پیامدهای خطیری داشته باشد. حتی اگر ارقام عدم مشارکت نیز کمتر از این بود، شناسایی چرایی و علتهای بروز این وضعیت باید در دستور کار نهادهای ذیربط قرار میگرفت. دولت جدید باید آگاهی روشنی از چرایی عدم مشارکت ۵۰ درصد از ایرانیان در انتخابات داشته باشد تا بتواند سیاستهای خود را به صورت واقعبینانهای در عرصههای مختلف طراحی و اجرائی کند.
۲- اگر بتوان بخش بزرگی از آرای دادهشده به آقای پزشکیان یعنی ۵۳.۶ درصد رأی را رأی سیاسی بخشی از جامعه ایران دانست که خواهان تحول و اصلاح مناسبات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جاری است، آنگاه با اضافهکردن این آرا به شمار شهروندان رأینداده تصویر ارائهشده از جامعه ایران شکل متفاوتی به خود میگیرد. اما این تنها عدم مشارکت در انتخابات یا آرای آقای دکتر پزشکیان نیست که به جهتگیری افکار عمومی در کشور اشاره میکند، بلکه ارجاع به سخنان و موضعگیریهای دیگر کاندیداهای انتخابات ریاستجمهوری اخیر هم بخش دیگری از ابعاد نارضایتیها را روشن میکند. در جریان مناظرههای انتخاباتی و تبلیغات انتخابات همه کاندیداها در جایگاه منتقد از روندهای جاری اظهار نارضایتی کردند. به سخن دیگر هیچیک از نامزدهای انتخاباتی در جایگاه دفاع از روندهای موجود و شرایط امروز ایران قرار نداشت. جدای از ابعاد و ماهیت متفاوت نارضایتی هر شش نامزد انتخاباتی، انتقاد از روندهای جاری نقطه مشترک موضعگیری همه نامزدهای انتخابات اخیر بود. یعنی کمتر کسی از ایرانیان از روندها و شرایط موجود در عرصههای مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی راضی است! امروز برای بسیاری از ایرانیان و ناظران روشن شده که ریل سیاست در ایران نیازمند تغییر جهت و اصلاحِ اساسی بسیاری از رویههای جاری و موجود است. اینکه ۵۰ درصد در انتخابات حتی دوقطبیشده دور دوم شرکت نمیکنند و بیش از نیمی از شرکتکنندهها در انتخابات نیز به گزینهای رأی میدهند که منتقد وضع موجود است، نشانگر حساسیت زائدالوصف وضع موجود است. برای مدیریت این وضعیت اصلاح و تغییر رویهها ضروری است، اما این تغییرات باید بر چه محورهایی استوار باشد؟
۳- دو شقهشدن جامعه ایران به کسانی که رأی داده و کسانی که رأی ندادهاند، میتواند در صورت استمرار به آسیبی برای انسجام ملی و همبستگی ملی بدل شود. ترمیم این شکاف بسیار ضروری است. برای ترمیم این شکاف و بازگرداندن انسجام به کشور چند اقدام سیاسی و مطالعاتی ضروری است. یکی از مهمترین شاخصهایی که در بسیاری از پژوهشها و مطالعات موجود هم بدان توجه شده، نارضایتی گسترده و عمومی شهروندان ایرانی از وضعیت اقتصادی کشور و به ویژه تورم، گرانی، بیکاری تحصیلکردگان و فقر است.
🔴 دنبالۀ یادداشت را در بخشِ «مشاهدۀ فوری» بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
Telegraph
ایراندل | IranDel
🔴 چند پیشنهاد به رئیسجمهورِ منتخب ✍️ احسان هوشمند دور دوم انتخابات ریاستجمهوری با مشارکت نزدیک به ۵۰ درصد از شهروندان ایرانی به پایان رسید و آقای مسعود پزشکیان با کسب اکثریت آرا در دور دوم به ریاستجمهوری کشور برگزیده شد. رئیسجمهور جدید در حالی در هفتههای…
🔴 همایشِ ملی جهانِ ایرانی: ماد و هخامنشی
فرهنگ و تمدنِ پربار ایرانی که به هزارههای دور، باز میگردد، سالیانی است پرتوهای درخشان و رخشانش، جهان را روشنی بخشیده است.
فرهنگ و تمدن ایرانی، همچون لاجوردِ شهوار بدخشان، ثمرۀ تابشِ خورشید است و سعی باد و باران از اینرو شناخت و شناساندن و پاسداری از فرهنگ و تمدن بِشکوه و گرانسنگِ جهانِ ایرانی خویشکاری همۀ ایرانیانی است که دل در گرو این آب و خاک و میراثِ آن دارند.
سخنرانان:
مسعود میرزایی
مصطفی دهپهلوان
شاهین آریامنش
ژاله آموزگار
حمکتالله ملاصالحی
محمدرحیم ربانیزاده
زمان:
پنجشنبه ۲۱ تیر ماه ۱۴۰۳ خورشیدی
مکانِ برگزاری همایش:
تهران، بزرگراه حقانی، سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران
#اطلاع_رسانی
@IranDel_Channel
💢
🔴 همایشِ ملی جهانِ ایرانی: ماد و هخامنشی
فرهنگ و تمدنِ پربار ایرانی که به هزارههای دور، باز میگردد، سالیانی است پرتوهای درخشان و رخشانش، جهان را روشنی بخشیده است.
فرهنگ و تمدن ایرانی، همچون لاجوردِ شهوار بدخشان، ثمرۀ تابشِ خورشید است و سعی باد و باران از اینرو شناخت و شناساندن و پاسداری از فرهنگ و تمدن بِشکوه و گرانسنگِ جهانِ ایرانی خویشکاری همۀ ایرانیانی است که دل در گرو این آب و خاک و میراثِ آن دارند.
سخنرانان:
مسعود میرزایی
مصطفی دهپهلوان
شاهین آریامنش
ژاله آموزگار
حمکتالله ملاصالحی
محمدرحیم ربانیزاده
زمان:
پنجشنبه ۲۱ تیر ماه ۱۴۰۳ خورشیدی
مکانِ برگزاری همایش:
تهران، بزرگراه حقانی، سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران
#اطلاع_رسانی
@IranDel_Channel
💢
🔴 روشنفکری دینی؟!
✍ جواد طباطبایی، فیلسوف سیاسی ایران
[ مجلهٔ همشهری، ۱۳۸۷/۰۳/۳۰ ]
من معنای روشنفکری دینی را به درستی در نمییابم. بیست و پنج سال پس از انقلاب اسلامی باید این مطلب روشن شده باشد که با جعلِ اصطلاحاتِ تهی از مضمون نمیتوان به بیمعنایی رفتارهای خودمان، معنایی بدهیم.
روشنفکری، به هر حال، ترجمۀ واژهای اروپایی است و معنای کمابیش روشنی دارد. روشنفکر، به گونهای که از معادلِ لاتینی آن میتوان دریافت، اعتقاد داشتن به استقلالِ مبنای عقل است. در زبان فارسی، ترجمۀ آن اصطلاح به روشنفکر نیز خیلی هم بیمعنا نیست، اشاره به دورۀ روشنگری دارد که شعار آن، چنانکه کانت میگفت، خروج از قیمومت و نفی تقلید بود. به این معنا دیانتِ روشنفکر، عینِ تلقی او از عقل است. بنابراین، اگر افزودنِ «دینی» به روشنفکری به معنای محدود کردنِ عقل با توجه به الزاماتِ دیانت بوده باشد، در این صورت باید گفت که روشنفکری دینی ترکیبی دارای تضاد و البته بیمعناست. در یککلمه، روشنفکری، اگر در واقع، روشنفکری باشد، یعنیاعتقاد به استقلالِ مبنای عقل، نمیتواند خود را با الزاماتِ مبنای دیانت، سازگار کند.
من از دو دهه پیش به تکرار گفتهام که با تکیه بر اندیشۀ سنتی در ایران نمیتوان به طور اصولی در این مباحث، وارد شد. دستگاه مفاهیمِ اندیشه سنتی با مضمونِ اینبحثها سازگار نیست و امکاناتِ اندیشۀ سنتی بهگونهای نیست که بتوان بر پایه آن سخنی جدّی در اینباره گفت. از بیخبری است که ما در ربعِ قرن گذشته و البته از دو دهه پیش از آن کوشش کردهایم مفاهیمی تهی از معنا جعل کنیم. متألهین مسیحی از سدههای ۱۳ و ۱۴ میلادی دربارۀ این موضوع بحث کرده و گفتهاند که به هر حال امکاناتِ انسان برای فهمیدنِ وحی در محدودۀ عقل اوست. بدیهی است که از دیدگاه شرع، امکاناتِ عقل بسیار اندک است، و انسان نمیتواند از حدود آن فراتر رود. در سدۀ هیجدهم، تعادلِ جدیدی در نسبتِ عقل و شرع ایجاد شد که مقدمات آن، سدهها پیشتر، در الهیات مسیحی فراهم آمده بود. میدانیم کهتحول جهان اسلام و بویژه تاریخِ اندیشه در کشورهای اسلامی غیر از این بود و در فقدانِ تحولی از درون، سیاری از مباحث از بیرون و در صورتِ ایدئولوژیک آن وارد کشورهای اسلامی شد. این تأکید بر استقلالِ بنای عقل، به گونهای که در دورۀ روشنگری به اوج خود رسید، برای ما که به مباحثِ سطحی و ایدئولوژیک عادت کردهایم، به درستی، قابل فهم نیست. بحث دربارۀ منطقۀ فراغِ شرع و مبنای عرف، در الهیات مسیحی، تاریخی بسیار طولانی دارد. اجازه بدهید من به یک نکته اشاره کنم که در دنبالۀ بحث پیآمدهای آن را توضیح خواهم داد. میدانید که در الهیات مسیحی، تجسد از اصولِ دیانت است. برابر این نظریه، خداوند خود را انسان میکند و بدینسان برای مؤمنِ مسیحی دورهای آغاز میشود که دورۀ «لطف» ـ به انگلیسی Grace کهگاهی به فیض هم ترجمه کردهاند ـ خوانده میشود. دورۀ پیش از لطف را میتوان به تعبیرِ اسلامی دورۀ جاهلیت نامید، اما در الهیاتِ مسیحی این دوره را دورۀ «طبیعت» مینامند. مسئلهای که بویژه در سدههای ۱۲ و ۱۳ میلادی مطرح شد، به نسبتِ دو دوره مربوط میشد، یعنی اینکه آیا لطف، طبیعت را نسخ میکند؟ متأله بزرگ سده سیزدهم، تُماس قدیس، بر آن بود که لطف، طبیعت را نسخ نمیکند. یعنی اینکه نظامِ شریعت با الزاماتِ نظامِ طبیعت، تعارضی ندارد، بلکه آن را قبول میکند. به تعبیر علمای اسلامی، نظامِ لطف، طبیعت را امضاء میکند و به گفته تُماس قدیس ـ به نقل از اگوستین قدیس ـ اندکی بر آن میافزاید. نتیجه اینکه شریعت مسیحی، عین حقوق طبیعی است و احکام قانونِ طبیعی را نقض نمیکند.
@IranDel_Channel
💢
🔴 روشنفکری دینی؟!
✍ جواد طباطبایی، فیلسوف سیاسی ایران
[ مجلهٔ همشهری، ۱۳۸۷/۰۳/۳۰ ]
من معنای روشنفکری دینی را به درستی در نمییابم. بیست و پنج سال پس از انقلاب اسلامی باید این مطلب روشن شده باشد که با جعلِ اصطلاحاتِ تهی از مضمون نمیتوان به بیمعنایی رفتارهای خودمان، معنایی بدهیم.
روشنفکری، به هر حال، ترجمۀ واژهای اروپایی است و معنای کمابیش روشنی دارد. روشنفکر، به گونهای که از معادلِ لاتینی آن میتوان دریافت، اعتقاد داشتن به استقلالِ مبنای عقل است. در زبان فارسی، ترجمۀ آن اصطلاح به روشنفکر نیز خیلی هم بیمعنا نیست، اشاره به دورۀ روشنگری دارد که شعار آن، چنانکه کانت میگفت، خروج از قیمومت و نفی تقلید بود. به این معنا دیانتِ روشنفکر، عینِ تلقی او از عقل است. بنابراین، اگر افزودنِ «دینی» به روشنفکری به معنای محدود کردنِ عقل با توجه به الزاماتِ دیانت بوده باشد، در این صورت باید گفت که روشنفکری دینی ترکیبی دارای تضاد و البته بیمعناست. در یککلمه، روشنفکری، اگر در واقع، روشنفکری باشد، یعنیاعتقاد به استقلالِ مبنای عقل، نمیتواند خود را با الزاماتِ مبنای دیانت، سازگار کند.
من از دو دهه پیش به تکرار گفتهام که با تکیه بر اندیشۀ سنتی در ایران نمیتوان به طور اصولی در این مباحث، وارد شد. دستگاه مفاهیمِ اندیشه سنتی با مضمونِ اینبحثها سازگار نیست و امکاناتِ اندیشۀ سنتی بهگونهای نیست که بتوان بر پایه آن سخنی جدّی در اینباره گفت. از بیخبری است که ما در ربعِ قرن گذشته و البته از دو دهه پیش از آن کوشش کردهایم مفاهیمی تهی از معنا جعل کنیم. متألهین مسیحی از سدههای ۱۳ و ۱۴ میلادی دربارۀ این موضوع بحث کرده و گفتهاند که به هر حال امکاناتِ انسان برای فهمیدنِ وحی در محدودۀ عقل اوست. بدیهی است که از دیدگاه شرع، امکاناتِ عقل بسیار اندک است، و انسان نمیتواند از حدود آن فراتر رود. در سدۀ هیجدهم، تعادلِ جدیدی در نسبتِ عقل و شرع ایجاد شد که مقدمات آن، سدهها پیشتر، در الهیات مسیحی فراهم آمده بود. میدانیم کهتحول جهان اسلام و بویژه تاریخِ اندیشه در کشورهای اسلامی غیر از این بود و در فقدانِ تحولی از درون، سیاری از مباحث از بیرون و در صورتِ ایدئولوژیک آن وارد کشورهای اسلامی شد. این تأکید بر استقلالِ بنای عقل، به گونهای که در دورۀ روشنگری به اوج خود رسید، برای ما که به مباحثِ سطحی و ایدئولوژیک عادت کردهایم، به درستی، قابل فهم نیست. بحث دربارۀ منطقۀ فراغِ شرع و مبنای عرف، در الهیات مسیحی، تاریخی بسیار طولانی دارد. اجازه بدهید من به یک نکته اشاره کنم که در دنبالۀ بحث پیآمدهای آن را توضیح خواهم داد. میدانید که در الهیات مسیحی، تجسد از اصولِ دیانت است. برابر این نظریه، خداوند خود را انسان میکند و بدینسان برای مؤمنِ مسیحی دورهای آغاز میشود که دورۀ «لطف» ـ به انگلیسی Grace کهگاهی به فیض هم ترجمه کردهاند ـ خوانده میشود. دورۀ پیش از لطف را میتوان به تعبیرِ اسلامی دورۀ جاهلیت نامید، اما در الهیاتِ مسیحی این دوره را دورۀ «طبیعت» مینامند. مسئلهای که بویژه در سدههای ۱۲ و ۱۳ میلادی مطرح شد، به نسبتِ دو دوره مربوط میشد، یعنی اینکه آیا لطف، طبیعت را نسخ میکند؟ متأله بزرگ سده سیزدهم، تُماس قدیس، بر آن بود که لطف، طبیعت را نسخ نمیکند. یعنی اینکه نظامِ شریعت با الزاماتِ نظامِ طبیعت، تعارضی ندارد، بلکه آن را قبول میکند. به تعبیر علمای اسلامی، نظامِ لطف، طبیعت را امضاء میکند و به گفته تُماس قدیس ـ به نقل از اگوستین قدیس ـ اندکی بر آن میافزاید. نتیجه اینکه شریعت مسیحی، عین حقوق طبیعی است و احکام قانونِ طبیعی را نقض نمیکند.
@IranDel_Channel
💢
Telegram
ایراندل | IranDel
💚
🤍
❤️
همه عالم تن است و ایراندل
این کانال دغدغهاش، ایران است و گرداننده آن، یک شهروند ایرانی آذربایجانی
بازنشر یک یادداشت، توییت، ویدئو و یا یک صوت به معنی تأیید کل محتوا و تمام مواضع صاحب آن محتوا نیست و هدف صرفاً بازتاب دادن یک نگاه و اندیشه است
🤍
❤️
همه عالم تن است و ایراندل
این کانال دغدغهاش، ایران است و گرداننده آن، یک شهروند ایرانی آذربایجانی
بازنشر یک یادداشت، توییت، ویدئو و یا یک صوت به معنی تأیید کل محتوا و تمام مواضع صاحب آن محتوا نیست و هدف صرفاً بازتاب دادن یک نگاه و اندیشه است
🔴 تبریز، مرکز مشروطیتِ ایران است
گزارشی از نشستِ تخصصی «آذربایجان در دورهی مشروطیت و رونمایی از کتاب گلِ نصرانی» در بنیاد ایرانشناسی استان آذربایجان شرقی
✍️ نیما عظیمی
از ساعت ۱۷ سه شنبه ۱۴٠۳/٠۴/۱۲ خورشیدی، انجمن ایرانی تاریخ، شعبهی آذربایجان شرقی، با همکاری بنیاد ایرانشناسی استان آذربایجان شرقی، نشست تخصصی «آذربایجان در دورهی مشروطیت» را برگزار نمود.
این نشست، در محلِ بنیاد ایرانشناسی آذربایجان شرقی با سخنرانی سخنرانان: فاطمه اروجی، باقر صدرینیا، جواد ابوالحسنی، محمد سلماسیزاده، نصرتالله نجفی، باقری حمیدی، سعید کریمی و مجید واعظی بههمراه رونمایی و نقد و بررسی کتاب «گل نصرانی» نوشتهی مجید واعظی برگزار شد.
فاطمه اروجی که افزونبر سخنران، همزمان دبیر نشست نیز بود، در ابتدا از طرف محمد طاهری خسروشاهی، رئیس بنیاد ایرانشناسی آذربایجانشرقی - که بهدلیل کسالت قادر به همراهی این نشست نشده بود - از حاضران عذرخواهی نموده و بابت حضورِ یکایکِ ایشان سپاسگزاری کرد.
فاطمه اروجی: «گفتنیها در مورد مشروطه، بسیار است. همهی این جلسات برای این است که مردم فهیم و فرهیخته و دانشمندِ تبریز و شما دانشمندانی که اینجا حضور بههم رساندید، یک نشست علمی، فرهنگی و ادبی داشته باشیم.»
باقر صدرینیا: «مشروطیت یک سرفصل بزرگ در تاریخ ایران است. باسکرویل یک ذخیرهی ارزشمند است که میتوان بسیار از آن سود برد؛ اما دریغ که امروز برای رفتن بر سر آرامگاه او باید از هفتخان گذشت! تبریز مرکز مشروطیت ایران است و ما باید این را پاس بداریم. زیرا مشروطیت همیشه درسهای ماندگاری برای ما ایرانیان دارد.»
جواد ابوالحسنی: « سخن من در مورد مدارس میسیونری و نقش این مدارس در رشد فرهنگی آذربایجان تا جنبش مشروطه خواهدبود. گرایش سیاسی خاصی ندارم و امیدوارم متهم به چیزی نشوم. در مملکت ما دو گروه به شدت مظلوم واقع شدهاند، یکی زرتشتیان که بهنظرم صاحبان اصلی ایران هستند؛ و یکی هم ارامنه. هردوی اینها در تکوین جنبش مشروطهی ایران نقش مهمی داشتند. همهی مدارس میسیونری از آذربایجان شروع شدند و به جاهای دیگر تسری پیدا کردند. هم محمدشاه هم ملک قاسم میرزا و بعدها ناصرالدین شاه نیز حامیان این مدارس بودند. در سال ۱۳٠۱ قمری یک کار بسیار سترگی انجام میشود که تأسیس مدرسه مموریان هست. همان مدرسهای که باسکرویل به دعوتش به تبریز آمد؛ و سپس به صف مبارزین مشروطه پیوست و در این مسیر جان باخت.»
محمد سلماسیزاده: «در دوره کارشناسیارشد درسی با عنوان ‹تاریخ ایران در دوره قاجار با اتکا بر روابط خارجی و مشروطیت› هست و من از آن فصل دو سوال میپرسم که خودِ سوال از پاسخ مهمتر است. اول: آیا تاریخ تکرار میشود؟ دوم: چرا نیاز به تغییر در ایران حس شد؟ ما پیشاز دوره مشروطیت در ‹دوره تقدیر› هستیم که ایندوره را در اروپای پیشاز رنسانس هم میبینیم. ما نیاز به تغییر را حس کردیم چون سازوکارهای قاجاری پاسخگوی زندگی نبود و نخبگان فکری ما تشخیص دادند که با حفظ شرایط موجود نمیتوان مشکلات جامعه را حل کرد. چون جامعه بیمار و واپسماندهی اقتصادی و سرشار از موهومات بود. قاجارها خودشان هم دنبال اصلاحات بودند؛ اما برای حفظ شرایط موجودشان نه برای رفاه عمومی؛ که این تفاوت توسعه پایدار و شبهتوسعه است. برای همین با مشروطه مخالفت کردند و در چهار تا از رسائلشان ۱۵۵ ایراد بر مشروطه گرفتند و حتی شیخ فضلالله نوری گفت: ‹میخواهند غل و زنجیر شریعت را از پای مردم باز کنند› که مردم بهجای زیارتنامه خواندن روزنامه بخوانند.
اینها ما را به همان دو سوال بازمیگرداند، که وقتی در جامعه انسداد سیاسی ایجاد شد برای چارهجویی در مشکلات چه باید کرد؟
مشروطه از ابعاد مختلف و بهخصوص از جنبهی جهتِ تغییرات فکری قابل بررسی است.»
🔴 دنبالۀ یادداشت را در بخشِ «مشاهدۀ فوری» بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
🔴 تبریز، مرکز مشروطیتِ ایران است
گزارشی از نشستِ تخصصی «آذربایجان در دورهی مشروطیت و رونمایی از کتاب گلِ نصرانی» در بنیاد ایرانشناسی استان آذربایجان شرقی
✍️ نیما عظیمی
از ساعت ۱۷ سه شنبه ۱۴٠۳/٠۴/۱۲ خورشیدی، انجمن ایرانی تاریخ، شعبهی آذربایجان شرقی، با همکاری بنیاد ایرانشناسی استان آذربایجان شرقی، نشست تخصصی «آذربایجان در دورهی مشروطیت» را برگزار نمود.
این نشست، در محلِ بنیاد ایرانشناسی آذربایجان شرقی با سخنرانی سخنرانان: فاطمه اروجی، باقر صدرینیا، جواد ابوالحسنی، محمد سلماسیزاده، نصرتالله نجفی، باقری حمیدی، سعید کریمی و مجید واعظی بههمراه رونمایی و نقد و بررسی کتاب «گل نصرانی» نوشتهی مجید واعظی برگزار شد.
فاطمه اروجی که افزونبر سخنران، همزمان دبیر نشست نیز بود، در ابتدا از طرف محمد طاهری خسروشاهی، رئیس بنیاد ایرانشناسی آذربایجانشرقی - که بهدلیل کسالت قادر به همراهی این نشست نشده بود - از حاضران عذرخواهی نموده و بابت حضورِ یکایکِ ایشان سپاسگزاری کرد.
فاطمه اروجی: «گفتنیها در مورد مشروطه، بسیار است. همهی این جلسات برای این است که مردم فهیم و فرهیخته و دانشمندِ تبریز و شما دانشمندانی که اینجا حضور بههم رساندید، یک نشست علمی، فرهنگی و ادبی داشته باشیم.»
باقر صدرینیا: «مشروطیت یک سرفصل بزرگ در تاریخ ایران است. باسکرویل یک ذخیرهی ارزشمند است که میتوان بسیار از آن سود برد؛ اما دریغ که امروز برای رفتن بر سر آرامگاه او باید از هفتخان گذشت! تبریز مرکز مشروطیت ایران است و ما باید این را پاس بداریم. زیرا مشروطیت همیشه درسهای ماندگاری برای ما ایرانیان دارد.»
جواد ابوالحسنی: « سخن من در مورد مدارس میسیونری و نقش این مدارس در رشد فرهنگی آذربایجان تا جنبش مشروطه خواهدبود. گرایش سیاسی خاصی ندارم و امیدوارم متهم به چیزی نشوم. در مملکت ما دو گروه به شدت مظلوم واقع شدهاند، یکی زرتشتیان که بهنظرم صاحبان اصلی ایران هستند؛ و یکی هم ارامنه. هردوی اینها در تکوین جنبش مشروطهی ایران نقش مهمی داشتند. همهی مدارس میسیونری از آذربایجان شروع شدند و به جاهای دیگر تسری پیدا کردند. هم محمدشاه هم ملک قاسم میرزا و بعدها ناصرالدین شاه نیز حامیان این مدارس بودند. در سال ۱۳٠۱ قمری یک کار بسیار سترگی انجام میشود که تأسیس مدرسه مموریان هست. همان مدرسهای که باسکرویل به دعوتش به تبریز آمد؛ و سپس به صف مبارزین مشروطه پیوست و در این مسیر جان باخت.»
محمد سلماسیزاده: «در دوره کارشناسیارشد درسی با عنوان ‹تاریخ ایران در دوره قاجار با اتکا بر روابط خارجی و مشروطیت› هست و من از آن فصل دو سوال میپرسم که خودِ سوال از پاسخ مهمتر است. اول: آیا تاریخ تکرار میشود؟ دوم: چرا نیاز به تغییر در ایران حس شد؟ ما پیشاز دوره مشروطیت در ‹دوره تقدیر› هستیم که ایندوره را در اروپای پیشاز رنسانس هم میبینیم. ما نیاز به تغییر را حس کردیم چون سازوکارهای قاجاری پاسخگوی زندگی نبود و نخبگان فکری ما تشخیص دادند که با حفظ شرایط موجود نمیتوان مشکلات جامعه را حل کرد. چون جامعه بیمار و واپسماندهی اقتصادی و سرشار از موهومات بود. قاجارها خودشان هم دنبال اصلاحات بودند؛ اما برای حفظ شرایط موجودشان نه برای رفاه عمومی؛ که این تفاوت توسعه پایدار و شبهتوسعه است. برای همین با مشروطه مخالفت کردند و در چهار تا از رسائلشان ۱۵۵ ایراد بر مشروطه گرفتند و حتی شیخ فضلالله نوری گفت: ‹میخواهند غل و زنجیر شریعت را از پای مردم باز کنند› که مردم بهجای زیارتنامه خواندن روزنامه بخوانند.
اینها ما را به همان دو سوال بازمیگرداند، که وقتی در جامعه انسداد سیاسی ایجاد شد برای چارهجویی در مشکلات چه باید کرد؟
مشروطه از ابعاد مختلف و بهخصوص از جنبهی جهتِ تغییرات فکری قابل بررسی است.»
🔴 دنبالۀ یادداشت را در بخشِ «مشاهدۀ فوری» بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 صورتهای معقولِ دولت؛
چرا هگل به کورش میپردازد و نه به خاقانهای چین؟
بخشی از درسگفتارِ تاریخِ اندیشۀ سیاسی جدید در اروپا - بخش هگل
جواد طباطبایی، فیلسوف سیاسی ایران
@IranDel_Channel
💢
چرا هگل به کورش میپردازد و نه به خاقانهای چین؟
بخشی از درسگفتارِ تاریخِ اندیشۀ سیاسی جدید در اروپا - بخش هگل
جواد طباطبایی، فیلسوف سیاسی ایران
@IranDel_Channel
💢
🔴 نگاهِ کارشناسانِ رسانههای ترکیه به ریاستجمهوری مسعود پزشکیان در ایران
حال که یک شهروندِ ایرانیِ آذربایجانی و زادۀ شهر مهاباد و با پدر و مادری ارومیهای که بخش قابل توجه عمر خود را در شهر تبریز زندگی کرده، به عنوان رئیسجمهور ایران انتخاب شده است، این انتخاب در رسانههای ترکیه به شکلهای مختلف بازتاب یافته است.
بطور مثال توییت چهار سال پیش مسعود پزشکیان (در پاییز ۱۳۹۹ خورشیدی) بعد شعرخوانی اردوغان در باکو، اینروزها در رسانههای ترکیه بیشتر مورد توجه قرار گرفته است.
کارشناس برنامه ترکیه: (ویدئوی پیوست)
"در مورد پزشکیان، زیاد خیالپردازی نکنید؛ او رئیسجمهور اردوغان را با صدام حسین مقایسه میکند."
کارشناس برنامه ترکیه: (دیگر ویدئوی پیوست)
"پزشکیان قبل از «تُرک بودن»، یک ایرانی است که به دین و کشورش پایبند است. اگر فکر میکنید، فردا پرچم ایران را پایین خواهد کشید و با ما یکی خواهد شد، اشتباه میکنید؛ ایران، ایران است."
🔴 پینوشت:
کارشناسانِ رسانههای ترکیه به این نکته هم توجه ندارند، که در ایران در گفتارِ روزمرۀ شهروندانِ ایرانی، اگر کسی احیاناً میگوید "من تُرکم"؛ اولاً این معرفی در درونِ کشورِ ایران و برای معرفی خود به دیگر هموطنانِ ایرانیاش، کاربرد دارد و ثانیاً گزارۀ "من تُرکم" اصلاً معنای تباری و قومی ندارد، بلکه تلخیصی از این گزارۀ دقیقتر است که "من تُرکی زبانم" یا "من تُرکی آذربایجانیزبانم" که گاهی بطور خلاصه در گفتار عامیانه، بصورت "من تُرکم" به زبان جاری میشود.
ولی این گزارۀ غیردقیق و موارد مشابه هرگز در تضاد و تقابل با ایرانی بودن نیست و صرفاً یک معرفی خود در درونِ کشور ایران است و گزارهای بسیار متأخر هم است که در چند دهه اخیر به عنوانِ غلط مصطلح، گاه استفاده میشود.
🔴 ویدئوهای پیوست و توییت را در بخشِ «مشاهدۀ پیام» تماشا کنید.
@IranDel_Channel
💢
🔴 نگاهِ کارشناسانِ رسانههای ترکیه به ریاستجمهوری مسعود پزشکیان در ایران
حال که یک شهروندِ ایرانیِ آذربایجانی و زادۀ شهر مهاباد و با پدر و مادری ارومیهای که بخش قابل توجه عمر خود را در شهر تبریز زندگی کرده، به عنوان رئیسجمهور ایران انتخاب شده است، این انتخاب در رسانههای ترکیه به شکلهای مختلف بازتاب یافته است.
بطور مثال توییت چهار سال پیش مسعود پزشکیان (در پاییز ۱۳۹۹ خورشیدی) بعد شعرخوانی اردوغان در باکو، اینروزها در رسانههای ترکیه بیشتر مورد توجه قرار گرفته است.
کارشناس برنامه ترکیه: (ویدئوی پیوست)
"در مورد پزشکیان، زیاد خیالپردازی نکنید؛ او رئیسجمهور اردوغان را با صدام حسین مقایسه میکند."
کارشناس برنامه ترکیه: (دیگر ویدئوی پیوست)
"پزشکیان قبل از «تُرک بودن»، یک ایرانی است که به دین و کشورش پایبند است. اگر فکر میکنید، فردا پرچم ایران را پایین خواهد کشید و با ما یکی خواهد شد، اشتباه میکنید؛ ایران، ایران است."
🔴 پینوشت:
کارشناسانِ رسانههای ترکیه به این نکته هم توجه ندارند، که در ایران در گفتارِ روزمرۀ شهروندانِ ایرانی، اگر کسی احیاناً میگوید "من تُرکم"؛ اولاً این معرفی در درونِ کشورِ ایران و برای معرفی خود به دیگر هموطنانِ ایرانیاش، کاربرد دارد و ثانیاً گزارۀ "من تُرکم" اصلاً معنای تباری و قومی ندارد، بلکه تلخیصی از این گزارۀ دقیقتر است که "من تُرکی زبانم" یا "من تُرکی آذربایجانیزبانم" که گاهی بطور خلاصه در گفتار عامیانه، بصورت "من تُرکم" به زبان جاری میشود.
ولی این گزارۀ غیردقیق و موارد مشابه هرگز در تضاد و تقابل با ایرانی بودن نیست و صرفاً یک معرفی خود در درونِ کشور ایران است و گزارهای بسیار متأخر هم است که در چند دهه اخیر به عنوانِ غلط مصطلح، گاه استفاده میشود.
🔴 ویدئوهای پیوست و توییت را در بخشِ «مشاهدۀ پیام» تماشا کنید.
@IranDel_Channel
💢
Telegram
ایراندل + | + IranDel
🔴 بازتاب ریاستجمهوری پزشکیان در رسانههای ترکیه
@IranDel_Channel
💢
@IranDel_Channel
💢
⚫️ فرهنگِ رباعیخوانی عاشورایی در شهر اهر استان آذربایجان شرقی
[#خاطرات_شفاهی]
✍️ محمد ابراهیم حایری اهری
از آن چند بمبی که هواپیماهای روسی در شهریورِ شومِ ۱۳۲۰ بر فراز شهر من (شهر اهر در استان آذربایجان شرقی) ریختند، تنها یکی نترکید، آن هم بمبی بود که درست بر بامِ مسجدِ ابواسحاق افتاد.
از آن روز این مسجد، گرامیتر شد وجایگاهی آسمانی در میان مردم یافت. همشهریانم به نظرکردگی آن مسجد باوری سخت یافتند.
تا به یاد دارم نمازهای آنجا و نشستهای دینی آن مسجد، مردم بیشتری را به سوی خود میکشید. دستۀ عزاداری محرم وصفرش نیز بزرگترین دستۀ شهر بود.
افزون بر شبهای رمضان، شصت شبِ محرم و صفر نیز آنجا غلغلهای برپا میشد. آقای [شیخ حسین] برقی چندین بار سخن خود را میبُرید تا بگوید که صلواتی بفرستید و قدمی جلوتر بیایید تا جا باز شود.
و اما در همه آن شصت شب، پیش از آنکه آقای [شیخ حسین] برقی به منبر رود آیینی در آن مسجد برگزار میشد که در هیچ شهری نه دیدهام و نه شنیدهام و جا دارد که این آیین به نام شهرم - اهر - ثبت گردد: آیینِ رباعیخوانی.
مسجد ابواسحاق، پیش از ورود آشیخ حسین برقی پر میشد. مردمی که در مسجد، گرد میآمدند از ساعتی پیش از سخنرانی رباعیخوانی را آغاز میکردند.
کسی رباعی نخست را دربارۀ شهدای عاشورا میخواند. یکی دیگر از گوشهای پاسخش را با رباعی دیگری میداد. این رباعی باید با حرفی آغاز میشد که رباعی پیشین با آن حرف به سر رسیده بود؛ یکجور مشاعره.
مثلا اگر کسی میخواند که:
ای آب فرات، خاکِ عالم به سرت
ای کاش به کربلا نیفتد گذرت
سوزد جگرِ حسین از سوزِ عطش
از داغ حسین کاش که سوزد جگرت
باید در پاسخش رباعیای خوانده میشد که حرف نخستش «ت» باشد.
و یا اگر خوانده میشد که:
روزی که سر حسین بر نیره زدند
مرغان هوا گرد سرش حلقه زدند
مرغان هوا و ماهیان دریا
در سوگ حسین سنگ بر سینه زدند
رباعی بعدی باید با حرف «دال» آغاز میشد.
هر رباعیخوان پس از خواندن رباعی بلند میگفت: «بر قاتلان اباعبدالله تا به روز حشر مدام لعنت باد» و دیگران میگفتند: «بیش لعنت»
و رباعی دیگری خوانده میشد.
قافیه که تنگ میآمد و مردم در ذهنِ خود رباعیای نمییافتند که با حرف خاصی آغاز شود به دفترچههای جیبیشان پناه میبردند و از روی دفترچهها میخواندند. هر گاه که رباعیهای دفترچهها هم خوانده میشد و چیزی نمیماند،
سکوتی برقرار میشد. یعنی که دیگر کسی برای حرفی که رباعی پیشین به آن ختم شده، چیزی در ذهن ندارد. وقتی همه کم میآوردند نوبت «شیخ نصرالله» بود که از آستینش رباعی نابی در آورد و بخواند تا باز چرخۀ رباعیخوانی بچرخد و باز هرگاه که همه کم میآوردند، این شیخ نصرالله بود که رباعی دیگری میخواند و بزمِ رباعیخوانی از رونق نمیافتاد.
زنده یاد «شیخ نصرالله قاسمبگلو» خود شاعر بود و حافظهای شگفتانگیز داشت. پدر جانم میگفت، در طول سالیان دراز پیش نیامده که رباعی خوانده شود و شيخ نصرالله کم بیاورد دفتر سینهاش پر بود از رباعیاتِ عاشورایی.
به دقت نمیدانم که پیشینه این آیین به چه سالی بر میگردد، اما نیک میدانم، در دهههای چهل و پنجاه برگزار میشده است.
رباعیها همگی به زبان پارسی بودهاند. نفرینهای پس از رباعیها نیز همچنین؛ آن هم در اهر ما که شمار درسخواندههایش بسیار در آن هنگام، پایین بود. رسانهها نیز نفوذ چندانی نیافته بودند. زبان تُرکی شهر ما نیز بارها خالصتر و نیرومندتر از شهرهای دیگر بود و هست. آیینِ دیرین رباعیخوانی گواهی از رواجِ زبان و فرهنگِ پارسی، نزد آذربایجانیان است.
@IranDel_Channel
💢
⚫️ فرهنگِ رباعیخوانی عاشورایی در شهر اهر استان آذربایجان شرقی
[#خاطرات_شفاهی]
✍️ محمد ابراهیم حایری اهری
از آن چند بمبی که هواپیماهای روسی در شهریورِ شومِ ۱۳۲۰ بر فراز شهر من (شهر اهر در استان آذربایجان شرقی) ریختند، تنها یکی نترکید، آن هم بمبی بود که درست بر بامِ مسجدِ ابواسحاق افتاد.
از آن روز این مسجد، گرامیتر شد وجایگاهی آسمانی در میان مردم یافت. همشهریانم به نظرکردگی آن مسجد باوری سخت یافتند.
تا به یاد دارم نمازهای آنجا و نشستهای دینی آن مسجد، مردم بیشتری را به سوی خود میکشید. دستۀ عزاداری محرم وصفرش نیز بزرگترین دستۀ شهر بود.
افزون بر شبهای رمضان، شصت شبِ محرم و صفر نیز آنجا غلغلهای برپا میشد. آقای [شیخ حسین] برقی چندین بار سخن خود را میبُرید تا بگوید که صلواتی بفرستید و قدمی جلوتر بیایید تا جا باز شود.
و اما در همه آن شصت شب، پیش از آنکه آقای [شیخ حسین] برقی به منبر رود آیینی در آن مسجد برگزار میشد که در هیچ شهری نه دیدهام و نه شنیدهام و جا دارد که این آیین به نام شهرم - اهر - ثبت گردد: آیینِ رباعیخوانی.
مسجد ابواسحاق، پیش از ورود آشیخ حسین برقی پر میشد. مردمی که در مسجد، گرد میآمدند از ساعتی پیش از سخنرانی رباعیخوانی را آغاز میکردند.
کسی رباعی نخست را دربارۀ شهدای عاشورا میخواند. یکی دیگر از گوشهای پاسخش را با رباعی دیگری میداد. این رباعی باید با حرفی آغاز میشد که رباعی پیشین با آن حرف به سر رسیده بود؛ یکجور مشاعره.
مثلا اگر کسی میخواند که:
ای آب فرات، خاکِ عالم به سرت
ای کاش به کربلا نیفتد گذرت
سوزد جگرِ حسین از سوزِ عطش
از داغ حسین کاش که سوزد جگرت
باید در پاسخش رباعیای خوانده میشد که حرف نخستش «ت» باشد.
و یا اگر خوانده میشد که:
روزی که سر حسین بر نیره زدند
مرغان هوا گرد سرش حلقه زدند
مرغان هوا و ماهیان دریا
در سوگ حسین سنگ بر سینه زدند
رباعی بعدی باید با حرف «دال» آغاز میشد.
هر رباعیخوان پس از خواندن رباعی بلند میگفت: «بر قاتلان اباعبدالله تا به روز حشر مدام لعنت باد» و دیگران میگفتند: «بیش لعنت»
و رباعی دیگری خوانده میشد.
قافیه که تنگ میآمد و مردم در ذهنِ خود رباعیای نمییافتند که با حرف خاصی آغاز شود به دفترچههای جیبیشان پناه میبردند و از روی دفترچهها میخواندند. هر گاه که رباعیهای دفترچهها هم خوانده میشد و چیزی نمیماند،
سکوتی برقرار میشد. یعنی که دیگر کسی برای حرفی که رباعی پیشین به آن ختم شده، چیزی در ذهن ندارد. وقتی همه کم میآوردند نوبت «شیخ نصرالله» بود که از آستینش رباعی نابی در آورد و بخواند تا باز چرخۀ رباعیخوانی بچرخد و باز هرگاه که همه کم میآوردند، این شیخ نصرالله بود که رباعی دیگری میخواند و بزمِ رباعیخوانی از رونق نمیافتاد.
زنده یاد «شیخ نصرالله قاسمبگلو» خود شاعر بود و حافظهای شگفتانگیز داشت. پدر جانم میگفت، در طول سالیان دراز پیش نیامده که رباعی خوانده شود و شيخ نصرالله کم بیاورد دفتر سینهاش پر بود از رباعیاتِ عاشورایی.
به دقت نمیدانم که پیشینه این آیین به چه سالی بر میگردد، اما نیک میدانم، در دهههای چهل و پنجاه برگزار میشده است.
رباعیها همگی به زبان پارسی بودهاند. نفرینهای پس از رباعیها نیز همچنین؛ آن هم در اهر ما که شمار درسخواندههایش بسیار در آن هنگام، پایین بود. رسانهها نیز نفوذ چندانی نیافته بودند. زبان تُرکی شهر ما نیز بارها خالصتر و نیرومندتر از شهرهای دیگر بود و هست. آیینِ دیرین رباعیخوانی گواهی از رواجِ زبان و فرهنگِ پارسی، نزد آذربایجانیان است.
@IranDel_Channel
💢
🔴 نامخانوادگی پهلوی از کجا آمد؟
نام خانوادگی رضا شاه از همان زمان قاجار، پهلوی بود.
در سال ۱۲۹۷ خورشیدی (دوران احمد شاه قاجار) هئیت وزیران در وزارتِ داخله (کشور) ادارهای تشکیل داد تحت عنوان «ادارۀ سجل احوال»
برای تعدادی از افراد مسئول و صاحب مقام هم «اظهارنامه ولادت» (گواهی تولد) صادر شد، به مانند رضاخان میرپنج که در تاریخ ۱۱ آبان ۱۲۹۸ خورشیدی و در ۴۴ سالگی، وقتی که درجه سرتیپی (میرپنج) داشت، با نام رضا پهلوی، گواهی تولد دریافت کرد. این گواهی حدوداً ۱۶ ماه پیش از کودتای اسفند ۱۲۹۹ خورشیدی دریافت شده است.
این طرح به دلیل نداشتن زیر ساختهای لازم و عدم اجباری بودن و شرایط بحرانی حین و بعد جنگِ نخست جهانی، ناکام ماند و ره به جایی نبرد و هرگز به شکلِ همگانی و سراسری اجرا نشد، تا سرانجام نخستین قانون جامع ثبت احوال در ایران با ٣٥ ماده در خرداد سال ١٣٠٤ خورشیدی به تصویب مجلس شورای ملی رسید و در دورۀ رضاشاه به شکل جدی و کامل پیگیری و اجرایی شد.
اما در مورد چرایی گزینش نامخانوادگی پهلوی از طرف رضاشاه دو نظریۀ جدی وجود دارد:
۱) انتسابِ رضاشاه به طایفۀ پهلونی مازندران در منطقۀ آلاشت.
۲) اجداد ارتشی رضاشاه در مازندران علاوه بر اینکه سربازانِ ارتش ایران بودند، در کُشتی پهلوانی مازندران در منطقه سوادکوه هم شهره و نامدار بودهاند و لقبِ پهلوان داشتند.
🔴 پینوشت:
تصویر گواهی تولد یا اظهارنامۀ ولادت رضاشاه صادره در آبان ۱۲۹۸ خورشیدی پیوست متن است و در آن نوشته شده است:
اسم: آقای رضاخان
اسمِ خانواده: پهلوی
سن: چهل و چهار
شغل: سرتیپ قزاق
@IranDel_Channel
💢
🔴 نامخانوادگی پهلوی از کجا آمد؟
نام خانوادگی رضا شاه از همان زمان قاجار، پهلوی بود.
در سال ۱۲۹۷ خورشیدی (دوران احمد شاه قاجار) هئیت وزیران در وزارتِ داخله (کشور) ادارهای تشکیل داد تحت عنوان «ادارۀ سجل احوال»
برای تعدادی از افراد مسئول و صاحب مقام هم «اظهارنامه ولادت» (گواهی تولد) صادر شد، به مانند رضاخان میرپنج که در تاریخ ۱۱ آبان ۱۲۹۸ خورشیدی و در ۴۴ سالگی، وقتی که درجه سرتیپی (میرپنج) داشت، با نام رضا پهلوی، گواهی تولد دریافت کرد. این گواهی حدوداً ۱۶ ماه پیش از کودتای اسفند ۱۲۹۹ خورشیدی دریافت شده است.
این طرح به دلیل نداشتن زیر ساختهای لازم و عدم اجباری بودن و شرایط بحرانی حین و بعد جنگِ نخست جهانی، ناکام ماند و ره به جایی نبرد و هرگز به شکلِ همگانی و سراسری اجرا نشد، تا سرانجام نخستین قانون جامع ثبت احوال در ایران با ٣٥ ماده در خرداد سال ١٣٠٤ خورشیدی به تصویب مجلس شورای ملی رسید و در دورۀ رضاشاه به شکل جدی و کامل پیگیری و اجرایی شد.
اما در مورد چرایی گزینش نامخانوادگی پهلوی از طرف رضاشاه دو نظریۀ جدی وجود دارد:
۱) انتسابِ رضاشاه به طایفۀ پهلونی مازندران در منطقۀ آلاشت.
۲) اجداد ارتشی رضاشاه در مازندران علاوه بر اینکه سربازانِ ارتش ایران بودند، در کُشتی پهلوانی مازندران در منطقه سوادکوه هم شهره و نامدار بودهاند و لقبِ پهلوان داشتند.
🔴 پینوشت:
تصویر گواهی تولد یا اظهارنامۀ ولادت رضاشاه صادره در آبان ۱۲۹۸ خورشیدی پیوست متن است و در آن نوشته شده است:
اسم: آقای رضاخان
اسمِ خانواده: پهلوی
سن: چهل و چهار
شغل: سرتیپ قزاق
@IranDel_Channel
💢
🔴 آدم حسابیها
فداکاری رضا خسروی و محمد امیری از مهندسان مکانیک و کارشناسان توربین و چند تن دیگر از متخصصان که برای روشنایی مردم به طبقه آخر جهنم رفتند و برگشتند. ساعت نُه صبح کندانسور توربین نیروگاه رامین اهواز نشتی پیدا کرد و نتیجه آن خارج شدن نیروگاه از مدار و خاموشی بخش عظیمی از خوزستان از جمله اهواز در گرمترین روزهای سال بود. مطابق چارچوب (پروتکل) باید ابتدا فعالیت نیروگاه دو روز متوقف میشد و سپس کار تعمیر آغاز میشد، اما متخصصان تصمیم گرفتند در حالت آماده به کار نیروگاه عملیات تعمیرات را انجام دهند. دمای محیط توربین نزدیک به هفتاد درجه و رطوبت بالای نود درصد است، به عبارت دیگر نیروها باید در یک دریای آب جوش عملیات میکردند. هجده ساعت عملیات پیچیده مهندسی بدون وقفه ادامه یافت و فردای آن روز عملیات با موفقیت به انتها رسید و نیروگاه بدون ثانیهای توقف به تامین برق پرداخت و خطر خاموشی گسترده هم از کشور رخت بربست.
هزاران درود بر شرف این متخصصان فداکار و حسابی ایران زمین
@IranDel_Channel
💢
فداکاری رضا خسروی و محمد امیری از مهندسان مکانیک و کارشناسان توربین و چند تن دیگر از متخصصان که برای روشنایی مردم به طبقه آخر جهنم رفتند و برگشتند. ساعت نُه صبح کندانسور توربین نیروگاه رامین اهواز نشتی پیدا کرد و نتیجه آن خارج شدن نیروگاه از مدار و خاموشی بخش عظیمی از خوزستان از جمله اهواز در گرمترین روزهای سال بود. مطابق چارچوب (پروتکل) باید ابتدا فعالیت نیروگاه دو روز متوقف میشد و سپس کار تعمیر آغاز میشد، اما متخصصان تصمیم گرفتند در حالت آماده به کار نیروگاه عملیات تعمیرات را انجام دهند. دمای محیط توربین نزدیک به هفتاد درجه و رطوبت بالای نود درصد است، به عبارت دیگر نیروها باید در یک دریای آب جوش عملیات میکردند. هجده ساعت عملیات پیچیده مهندسی بدون وقفه ادامه یافت و فردای آن روز عملیات با موفقیت به انتها رسید و نیروگاه بدون ثانیهای توقف به تامین برق پرداخت و خطر خاموشی گسترده هم از کشور رخت بربست.
هزاران درود بر شرف این متخصصان فداکار و حسابی ایران زمین
@IranDel_Channel
💢
Forwarded from ایراندل | IranDel
🔴 هویت ایرانی؛ از سوگ سیاوش تا تعزیت عاشورا
برگزاری باشکوه سالروزِ رویدادهای تاریخی و فرهنگی هم در جوامعِ پیشامدرن و هم در دوران جدید از ابزارهای عمده برای تداوم و زنده نگاه داشتنِ خاطراتِ جمعی یا هویت قومی و ملی پیشامدرن در گذشته و هویت ملی در دورهی جدید بوده است. در ایران، برگزاری نوروز باستانی و مراسم دههی عاشورا، که هر دو از تقدسِ خاصی برای ایرانیان شیعه برخوردارند، ملاتِ عمدهی هویت ایرانی شیعه یا، به زبان دیگر، دو ستون اصلی آن را تشکیل میدهند. ظاهراً مراسم دههی عاشورا، که به طور رسمی و علنی به فرمان معزالدولهی دیلمی بویهای در سال ۳۵۲ ق. در بغداد آغاز شده بود، با نشیب و فرازهایی تا دورهی صفوی ادامه یافته و همراه با مراسم عید نوروز، که برای آن احادیثی پرداخته شده بود، به منزلهی پراهمیتترین مراسمِ سالانهی ایرانی شیعی نهادینه شده و تا به امروز تداوم یافته است.
البته در آن زمان در بغداد دو جشنِ ایرانی پراهمیتِ نوروز و مهرگان برپا میشد. هنگامی که در سال ۳۹۸ ق.، عاشورا و مهرگان در یک روز همزمان شدند، به فرمانِ شاهنشاه بویهای ابتدا مراسم عاشورا را برگزار کردند و روز بعد جشنهای مهرگان را؛ در زمان شاه عباس که نوروز و عاشورا در سال ۱۰۲۱ ق. همزمان شدند، او هم رویهی آلبویه را به کار بست.
تعزیهی شهادتِ شاه شهیدان امام حسین (ع) از بسیاری جاری شباهت به سوگ سیاوش داشت که سالروز آن در دوران پیش از اسلام برگزار میشد و اشاره به آن در آثار گوناگون نظم و نثر فارسی دیده میشود. سوگ سیاوش چنان ریشه در اسطورههای پیش از اسلام داشت که تا اوایل دوران اسلامی نیز در سغد و خوارزم برگزار میشد. چنان که در تاریخ بخارا آمده است:
"و اهل بخارا را بر کشتن سیاوش سرودهای عجب است و مطربان آن .. سرودها را کین سیاوش گویند. و محمد بن جعفر گوید که از این - تاریخ سه هزار سال است و الله اعلم.
شاهرخ مسکوب در تحلیل ماندنی خود از سوگ سیاوش میگوید: «حتی هنوز در پارهای از گوشههای دور، سیاوش شهید کامل و سرنوشت او نشان ظلمی است که انسان عرصهی آن است». آنگاه به نقل قول از صادق هدایت میگوید: «در مراسم سوگواری نیز در کوهکیلویه زنهایی هستند که تصنیفهای خیلی قدیمی را با آهنگ غمناکی به مناسبت مجلس عزا میخوانند و ندبه و مویه میکنند. این عمل را سوسيوش (سوگ سیاوش) مینامند» (نوشتههای پراکنده هدایت، با مقدمه حسن قائمیان، امیرکبیر). سوگ سیاوش که در عهد اساطیری تاریخ سنتی ایران در اواخر عهد ساسانی در خداینامکها تدوین شده و به ثبت رسیده بود، در دست پرتوانِ فردوسی در شاهنامه، حماسهای جاودانه شد.
به نوشتهی شاهرخ مسکوب:
سلسلهی سیاوشان تاریخ در سرودهای یارسان، که اهل حق بدانها پایبندند، و روح عالی قلندر از هابیل به جمشید و از وی به ایرج و یحیی و سیاوش و امام حسین در گردش آمده است. آنان برگزیدگان و پاکان و مظلومان تاریخاند. گردش روح شهیدان بزرگ تاریخ، که سالار شهیدان حسین (ع) بر تارک آنان میدرخشد، نشانهی تداوم تاریخی شهادت در هر دورهی تاریخی است، چنان که گویی زمین هیچگاه از شهید خالی نیست. در تشیعِ ایران، سیاوش، که اسطورهای بود، جای خود را به شهید کربلا، که وجود تاریخی داشت واگذاشت و بدینگونه تعزیه، جای سوگ سیاوش را گرفت. در واقع شباهتهای دو مراسم ممکن است تا حدی گسترده محبوبیتِ عاشورا را در میان ایرانیان تبیین کند؛ همانطور که احسان یارشاطر در مقایسهی خود از دو مراسم نتیجه میگیرد: «شهادت امام حسین (ع) و اهل بیت او یک زمینهی واقعی در سنت ایرانی پیدا کرد تا به یک نمایش سوگواری الهامدهنده و سنجیده تبدیل شود. این مراسم، وارثِ ویژگی عمدهی مراسمِ بسیار کهنی بود که ریشههای عمیقی در روح ایرانی داشت».
🔴 منبع:
هویت ایرانی، احمد اشرف (دو مقال از جراردو نیولی و شاپور شهبازی)، ترجمه دکتر حمید احمدی، نشر نی
نقل قول از مسکوب: سوگ سیاوش در مرگ و رستاخیز تهران، نشر خوارزمی
نقل قول از احسان یارشاطر:
Yarshater, Ehsan, "Ta'zia and Pre-Islamic Mourning Rics in Iran", in Peter Chelkowski..
ed., Ta'sieh Ritual and Drama in Iran, New York: New York University Press, New York University Studies in Near East Civilization, Number 7, 1979), pp. 88.94.
@IranDel_Channel
💢
🔴 هویت ایرانی؛ از سوگ سیاوش تا تعزیت عاشورا
برگزاری باشکوه سالروزِ رویدادهای تاریخی و فرهنگی هم در جوامعِ پیشامدرن و هم در دوران جدید از ابزارهای عمده برای تداوم و زنده نگاه داشتنِ خاطراتِ جمعی یا هویت قومی و ملی پیشامدرن در گذشته و هویت ملی در دورهی جدید بوده است. در ایران، برگزاری نوروز باستانی و مراسم دههی عاشورا، که هر دو از تقدسِ خاصی برای ایرانیان شیعه برخوردارند، ملاتِ عمدهی هویت ایرانی شیعه یا، به زبان دیگر، دو ستون اصلی آن را تشکیل میدهند. ظاهراً مراسم دههی عاشورا، که به طور رسمی و علنی به فرمان معزالدولهی دیلمی بویهای در سال ۳۵۲ ق. در بغداد آغاز شده بود، با نشیب و فرازهایی تا دورهی صفوی ادامه یافته و همراه با مراسم عید نوروز، که برای آن احادیثی پرداخته شده بود، به منزلهی پراهمیتترین مراسمِ سالانهی ایرانی شیعی نهادینه شده و تا به امروز تداوم یافته است.
البته در آن زمان در بغداد دو جشنِ ایرانی پراهمیتِ نوروز و مهرگان برپا میشد. هنگامی که در سال ۳۹۸ ق.، عاشورا و مهرگان در یک روز همزمان شدند، به فرمانِ شاهنشاه بویهای ابتدا مراسم عاشورا را برگزار کردند و روز بعد جشنهای مهرگان را؛ در زمان شاه عباس که نوروز و عاشورا در سال ۱۰۲۱ ق. همزمان شدند، او هم رویهی آلبویه را به کار بست.
تعزیهی شهادتِ شاه شهیدان امام حسین (ع) از بسیاری جاری شباهت به سوگ سیاوش داشت که سالروز آن در دوران پیش از اسلام برگزار میشد و اشاره به آن در آثار گوناگون نظم و نثر فارسی دیده میشود. سوگ سیاوش چنان ریشه در اسطورههای پیش از اسلام داشت که تا اوایل دوران اسلامی نیز در سغد و خوارزم برگزار میشد. چنان که در تاریخ بخارا آمده است:
"و اهل بخارا را بر کشتن سیاوش سرودهای عجب است و مطربان آن .. سرودها را کین سیاوش گویند. و محمد بن جعفر گوید که از این - تاریخ سه هزار سال است و الله اعلم.
شاهرخ مسکوب در تحلیل ماندنی خود از سوگ سیاوش میگوید: «حتی هنوز در پارهای از گوشههای دور، سیاوش شهید کامل و سرنوشت او نشان ظلمی است که انسان عرصهی آن است». آنگاه به نقل قول از صادق هدایت میگوید: «در مراسم سوگواری نیز در کوهکیلویه زنهایی هستند که تصنیفهای خیلی قدیمی را با آهنگ غمناکی به مناسبت مجلس عزا میخوانند و ندبه و مویه میکنند. این عمل را سوسيوش (سوگ سیاوش) مینامند» (نوشتههای پراکنده هدایت، با مقدمه حسن قائمیان، امیرکبیر). سوگ سیاوش که در عهد اساطیری تاریخ سنتی ایران در اواخر عهد ساسانی در خداینامکها تدوین شده و به ثبت رسیده بود، در دست پرتوانِ فردوسی در شاهنامه، حماسهای جاودانه شد.
به نوشتهی شاهرخ مسکوب:
سلسلهی سیاوشان تاریخ در سرودهای یارسان، که اهل حق بدانها پایبندند، و روح عالی قلندر از هابیل به جمشید و از وی به ایرج و یحیی و سیاوش و امام حسین در گردش آمده است. آنان برگزیدگان و پاکان و مظلومان تاریخاند. گردش روح شهیدان بزرگ تاریخ، که سالار شهیدان حسین (ع) بر تارک آنان میدرخشد، نشانهی تداوم تاریخی شهادت در هر دورهی تاریخی است، چنان که گویی زمین هیچگاه از شهید خالی نیست. در تشیعِ ایران، سیاوش، که اسطورهای بود، جای خود را به شهید کربلا، که وجود تاریخی داشت واگذاشت و بدینگونه تعزیه، جای سوگ سیاوش را گرفت. در واقع شباهتهای دو مراسم ممکن است تا حدی گسترده محبوبیتِ عاشورا را در میان ایرانیان تبیین کند؛ همانطور که احسان یارشاطر در مقایسهی خود از دو مراسم نتیجه میگیرد: «شهادت امام حسین (ع) و اهل بیت او یک زمینهی واقعی در سنت ایرانی پیدا کرد تا به یک نمایش سوگواری الهامدهنده و سنجیده تبدیل شود. این مراسم، وارثِ ویژگی عمدهی مراسمِ بسیار کهنی بود که ریشههای عمیقی در روح ایرانی داشت».
🔴 منبع:
هویت ایرانی، احمد اشرف (دو مقال از جراردو نیولی و شاپور شهبازی)، ترجمه دکتر حمید احمدی، نشر نی
نقل قول از مسکوب: سوگ سیاوش در مرگ و رستاخیز تهران، نشر خوارزمی
نقل قول از احسان یارشاطر:
Yarshater, Ehsan, "Ta'zia and Pre-Islamic Mourning Rics in Iran", in Peter Chelkowski..
ed., Ta'sieh Ritual and Drama in Iran, New York: New York University Press, New York University Studies in Near East Civilization, Number 7, 1979), pp. 88.94.
@IranDel_Channel
💢
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 نخستین شعر عاشورایی ثبتشده در ادبیات فارسی
دکتر حسینعلی رحیمی، عضو هیئت علمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی توضیح میدهد
@IranDel_Channel
💢
دکتر حسینعلی رحیمی، عضو هیئت علمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی توضیح میدهد
@IranDel_Channel
💢
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 قطعه "شب قبل از عاشورا"؛
اثر استاد لوریس چکناواریان، آهنگساز نامدار ایرانی
بر اساس ملودی "مَکُن ای صبح طلوع"
@IranDel_Channel
💢
اثر استاد لوریس چکناواریان، آهنگساز نامدار ایرانی
بر اساس ملودی "مَکُن ای صبح طلوع"
@IranDel_Channel
💢
⚫️
مرا مرگ بهتر از آن زندگی
که سالار باشم کنم بندگی
به نام ار بریزی مرا گفت خون
به از زندگانی به ننگ اندرون
حکیم فردوسی توسی
📷 بازار تاریخی تبریز؛ قلب تپندۀ ایرانشهر
(تیر ماه ۱۴۰۳ خورشیدی)
@IranDel_Channel
💢
مرا مرگ بهتر از آن زندگی
که سالار باشم کنم بندگی
به نام ار بریزی مرا گفت خون
به از زندگانی به ننگ اندرون
حکیم فردوسی توسی
📷 بازار تاریخی تبریز؛ قلب تپندۀ ایرانشهر
(تیر ماه ۱۴۰۳ خورشیدی)
@IranDel_Channel
💢
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 نینوا؛
ساختۀ استاد حسین علیزاده
اجرای ارکستر سمفونیک تهران به رهبری شهرداد روحانی
@IranDel_Channel
💢
ساختۀ استاد حسین علیزاده
اجرای ارکستر سمفونیک تهران به رهبری شهرداد روحانی
@IranDel_Channel
💢
🔴 افسانۀ جلال آلاحمد
✍️ سالار سیفالدینی
«امان از قبلۀ مسلمین. مرکز کثافت است، مزبله است، کثافتکدهای است. نمودار کاملی است از ظاهر و باطن مردمی که به این قبله، نماز میگذارند و اصلاً چه بیخود ما جهودها را به کثافت مسخره میکنیم. اسلام را در زادگاهش، باید نمودار اصلی کثافت دید»
(خسی در میقات، از بخشهای حذف شده، مجلۀ بخارا، رسول جعفریان، خرداد ۱۴۰۳ خورشیدی).
انتشار بخشهای سانسور شده سفرنامۀ جلال آلاحمد در حج (به قول خودش بدویتِ موتوریزه)، از سوی رسول جعفریان، بسیاری را به شوک فرو بُرد.
آلاحمد به عنوان یک تودهای بریده و ماجراجو، طی دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ خورشیدی برندینگ شد و مرجع تقلید بخشِ بزرگی از روشنفکری دینی و چپ شناخته میشد.
معروف بود که جلالِ بیدین، با رفتن به حج ایمان آورد، ولی آنطور که خودش نوشته، حجِ او صرفاً یک ماجراجویی بود نه از روی اعتقاد، همانطور که سفر به سرزمین اسرائیل (عزرائیل) از روی ماجرا بود. بخشهای حذف شده از کتاب خسی در میقات، بنا بر مصلحت از سوی خود آلاحمد و به توصیۀ محمود طالقانی، حذف شدند نه اعتقاد. این حذفیات از جلال موجودی وارونه ساخت و مرجعیتِ روشنفکری به او بخشید.
ضرباتی که جلال از بیرون دانشگاه به پیکرۀ دانشگاه و نظام علم وارد کرد، ضرباتی کاری و جبرانناپذیر بود. جلال که هرگز «به مکتب نرفت و خط ننوشت» به غمزههای سمی و کتابهای زهراگین، عالَمی را فریفت و مسألهآموز صد مدرس و روشنفکر برای «خودزنی» شد.
حملاتِ جلال به وحدتِ ملی، زمینۀ رشدِ روشنفکری «ضدِّ ملی» را فراهم آورد. آرزوی اشغال ایران توسط خلافتِ عثمانی به بهانۀ اینکه چه فرقی میکند؟ مگر اکنون ایالتی از ایالتهای امریکا نیستیم... اوجِ منجلاب و باتلاقِ کثیفی بود که آلاحمد مانند یک مخلوقِ بیریشه و بیاصالت در آن دست و پا میزد.
رضا براهنی که سرچشمۀ جوشانِ افکار سمی او بود، در جایی، غربزدگی را چیزی در مایههای «مانیفیست کمونیستِ شرق» نامیده است.
حقیقتاً پیامدهای ویرانگر این کتاب در لجنمالی اندیشمندانِ ایرانی و نگاه ایدئولوژیک به هر چیز و نابودی تئوریکِ بنیادهای تجدد و سنت (توأمان) کاریکاتوری از همان مانیفیستِ مارکس است.
در خدمت و خیانت روشنفکران برای آن بود که خائن، جای خادم را بگیرد و گفتارِ غربزدگی در نهایت تا جایی پیش رفت که خود جلال نیز «غربزدۀ مضاعف» نام گرفت.
پروژۀ برندینگِ جلال از سوی کسانی همچون «پدر طالقانی» برای مصرفِ او در راه پیکارِ سیاسی بود تا از او، یک روشنفکرِ متعهد بسازد، تا بتوان از یک معلمِ دیپلمۀ الکلی در برابر اندیشمندانِ مستقل دانشگاهی، تندیسی ساخت.
افکار ضدِّ علم و ضدِّ مشروطۀ جلال و ضربهای که بر پیکرۀ «حکومت قانون» زد به تنهایی با حملۀ مغول برابری میکند. تعطیل کردن فکرِ مشروطه و به هیچشمردنِ قانون و دانشگاه، ضربهای عظیم بود ولی برای هیچ... بسیاری از مبارزان مذهبی توجه نکردند بریدن او از «حزب» توده به معنای بریدن از سنت کمونیستی و چپ نبود.
جلال، بادکنکی بود که ساخته شده بود برای پیکارِ سیاسی اما فراتر از پیشبینیها باد کرد. مغزی بود سمی و از روی سودا و هوس، که بر هیچ بنیادی تکیه نداشت.
داستان زندگی جلال - که قلمی نرانده جز از روی کینه - نشان میدهد که روشنفکری یعنی «حزبِ روشنفکرانِ ایدئولوژیک» سالها با توهمی از واقعیت، مخاطب را سر کار گذاشته بود.
کینۀ جلال به حج و آئین مسلمانان که با بدترین جملات از آن یاد میکند، نشان میدهد که او چقدر دمدمی مزاج بود و بر هیچ بنیادی تکیه نداشت جز هوس و سودا.
اگر سفرنامۀ اسرائیل او را خوانده باشید، دقیقاً چنین ویژگی دارد، در جایی طرفدارِ اسرائیل و تعلقِ فلسطین به یهودیان است و در جای دیگر طرفدارِ مظلومیتِ فلسطین، اما در نهایت با اسرائیل نیز بد نیست.
جلال، ترور شخصیتِ اندیشمندان و نویسندگان درجۀ یک معاصر را به عنوان یک رسالت، تلقی میکرد و ذیلِ نامِ غربزدگی، دهها نویسندۀ مرجع و دانشمندِ عالی این مملکت را لجنمال کرد و عاقبت، خودش نیز در سودای افراط در الکل به عدم رفت، اما مغزهای زیادی را تباه کرد و کارخانه فکری خائنپروری را به کار انداخت.
احمد فردید که بار اول، اصطلاحِ غربزدگی را ابداع کرده بود، وقتی دید جلال آن را بیملاحظه به این و آن نسبت میدهد، خود او را «غربزدۀ مضاعف» نامید اما تمام این مقاومتها چیزی نبود که قلمِ زهرآلود او را متوقف کند.
تکلیفِ جلال با خودش معلوم نبود، یک روز خوب، حالش خوب بود و یک روز بد، روشنفکر بیماری بود که بیدلیل به همه چیز حمله میکرد. شاید اگر روشنفکر نمیشد، یک قاتل سریالی میشد که بدون منفعت، آدم میکُشد.
به نظرم رازِ جلال همین بود که کسانی چون محمود طالقانی از او یک چهرۀ دیگر بزک کردند و به مخاطبانِ سادهلوح فروختند.
@IranDel_Channel
💢
🔴 افسانۀ جلال آلاحمد
✍️ سالار سیفالدینی
«امان از قبلۀ مسلمین. مرکز کثافت است، مزبله است، کثافتکدهای است. نمودار کاملی است از ظاهر و باطن مردمی که به این قبله، نماز میگذارند و اصلاً چه بیخود ما جهودها را به کثافت مسخره میکنیم. اسلام را در زادگاهش، باید نمودار اصلی کثافت دید»
(خسی در میقات، از بخشهای حذف شده، مجلۀ بخارا، رسول جعفریان، خرداد ۱۴۰۳ خورشیدی).
انتشار بخشهای سانسور شده سفرنامۀ جلال آلاحمد در حج (به قول خودش بدویتِ موتوریزه)، از سوی رسول جعفریان، بسیاری را به شوک فرو بُرد.
آلاحمد به عنوان یک تودهای بریده و ماجراجو، طی دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ خورشیدی برندینگ شد و مرجع تقلید بخشِ بزرگی از روشنفکری دینی و چپ شناخته میشد.
معروف بود که جلالِ بیدین، با رفتن به حج ایمان آورد، ولی آنطور که خودش نوشته، حجِ او صرفاً یک ماجراجویی بود نه از روی اعتقاد، همانطور که سفر به سرزمین اسرائیل (عزرائیل) از روی ماجرا بود. بخشهای حذف شده از کتاب خسی در میقات، بنا بر مصلحت از سوی خود آلاحمد و به توصیۀ محمود طالقانی، حذف شدند نه اعتقاد. این حذفیات از جلال موجودی وارونه ساخت و مرجعیتِ روشنفکری به او بخشید.
ضرباتی که جلال از بیرون دانشگاه به پیکرۀ دانشگاه و نظام علم وارد کرد، ضرباتی کاری و جبرانناپذیر بود. جلال که هرگز «به مکتب نرفت و خط ننوشت» به غمزههای سمی و کتابهای زهراگین، عالَمی را فریفت و مسألهآموز صد مدرس و روشنفکر برای «خودزنی» شد.
حملاتِ جلال به وحدتِ ملی، زمینۀ رشدِ روشنفکری «ضدِّ ملی» را فراهم آورد. آرزوی اشغال ایران توسط خلافتِ عثمانی به بهانۀ اینکه چه فرقی میکند؟ مگر اکنون ایالتی از ایالتهای امریکا نیستیم... اوجِ منجلاب و باتلاقِ کثیفی بود که آلاحمد مانند یک مخلوقِ بیریشه و بیاصالت در آن دست و پا میزد.
رضا براهنی که سرچشمۀ جوشانِ افکار سمی او بود، در جایی، غربزدگی را چیزی در مایههای «مانیفیست کمونیستِ شرق» نامیده است.
حقیقتاً پیامدهای ویرانگر این کتاب در لجنمالی اندیشمندانِ ایرانی و نگاه ایدئولوژیک به هر چیز و نابودی تئوریکِ بنیادهای تجدد و سنت (توأمان) کاریکاتوری از همان مانیفیستِ مارکس است.
در خدمت و خیانت روشنفکران برای آن بود که خائن، جای خادم را بگیرد و گفتارِ غربزدگی در نهایت تا جایی پیش رفت که خود جلال نیز «غربزدۀ مضاعف» نام گرفت.
پروژۀ برندینگِ جلال از سوی کسانی همچون «پدر طالقانی» برای مصرفِ او در راه پیکارِ سیاسی بود تا از او، یک روشنفکرِ متعهد بسازد، تا بتوان از یک معلمِ دیپلمۀ الکلی در برابر اندیشمندانِ مستقل دانشگاهی، تندیسی ساخت.
افکار ضدِّ علم و ضدِّ مشروطۀ جلال و ضربهای که بر پیکرۀ «حکومت قانون» زد به تنهایی با حملۀ مغول برابری میکند. تعطیل کردن فکرِ مشروطه و به هیچشمردنِ قانون و دانشگاه، ضربهای عظیم بود ولی برای هیچ... بسیاری از مبارزان مذهبی توجه نکردند بریدن او از «حزب» توده به معنای بریدن از سنت کمونیستی و چپ نبود.
جلال، بادکنکی بود که ساخته شده بود برای پیکارِ سیاسی اما فراتر از پیشبینیها باد کرد. مغزی بود سمی و از روی سودا و هوس، که بر هیچ بنیادی تکیه نداشت.
داستان زندگی جلال - که قلمی نرانده جز از روی کینه - نشان میدهد که روشنفکری یعنی «حزبِ روشنفکرانِ ایدئولوژیک» سالها با توهمی از واقعیت، مخاطب را سر کار گذاشته بود.
کینۀ جلال به حج و آئین مسلمانان که با بدترین جملات از آن یاد میکند، نشان میدهد که او چقدر دمدمی مزاج بود و بر هیچ بنیادی تکیه نداشت جز هوس و سودا.
اگر سفرنامۀ اسرائیل او را خوانده باشید، دقیقاً چنین ویژگی دارد، در جایی طرفدارِ اسرائیل و تعلقِ فلسطین به یهودیان است و در جای دیگر طرفدارِ مظلومیتِ فلسطین، اما در نهایت با اسرائیل نیز بد نیست.
جلال، ترور شخصیتِ اندیشمندان و نویسندگان درجۀ یک معاصر را به عنوان یک رسالت، تلقی میکرد و ذیلِ نامِ غربزدگی، دهها نویسندۀ مرجع و دانشمندِ عالی این مملکت را لجنمال کرد و عاقبت، خودش نیز در سودای افراط در الکل به عدم رفت، اما مغزهای زیادی را تباه کرد و کارخانه فکری خائنپروری را به کار انداخت.
احمد فردید که بار اول، اصطلاحِ غربزدگی را ابداع کرده بود، وقتی دید جلال آن را بیملاحظه به این و آن نسبت میدهد، خود او را «غربزدۀ مضاعف» نامید اما تمام این مقاومتها چیزی نبود که قلمِ زهرآلود او را متوقف کند.
تکلیفِ جلال با خودش معلوم نبود، یک روز خوب، حالش خوب بود و یک روز بد، روشنفکر بیماری بود که بیدلیل به همه چیز حمله میکرد. شاید اگر روشنفکر نمیشد، یک قاتل سریالی میشد که بدون منفعت، آدم میکُشد.
به نظرم رازِ جلال همین بود که کسانی چون محمود طالقانی از او یک چهرۀ دیگر بزک کردند و به مخاطبانِ سادهلوح فروختند.
@IranDel_Channel
💢
Telegram
ایراندل + | + IranDel
🔴 راز حج جلال
بخشهای سانسور شدۀ «خسی در میقات»
«خسی در میقات» گزارش مشهور جلال آلاحمد از سفر حج است. در اصل دستنوشتههای او، مطالبی وجود داشته که در هنگام چاپ کتاب، از متن حذف شدهاند. کتاب «راز حج جلال» برای نخستین بار این حذفیات را منتشر کرده است.…
بخشهای سانسور شدۀ «خسی در میقات»
«خسی در میقات» گزارش مشهور جلال آلاحمد از سفر حج است. در اصل دستنوشتههای او، مطالبی وجود داشته که در هنگام چاپ کتاب، از متن حذف شدهاند. کتاب «راز حج جلال» برای نخستین بار این حذفیات را منتشر کرده است.…
Forwarded from ایراندل | IranDel
🔴 اقلیت و اکثریت!
✍️ دکتر جواد طباطبایی، فیلسوف سیاسی ایران
🔴 از کتابِ ملت، دولت و حکومت قانون
جُستار در بیانِ نصّ و سنت؛
چاپ دوم، صفحه ۲۵۷
@IranDel_Channel
💢
✍️ دکتر جواد طباطبایی، فیلسوف سیاسی ایران
🔴 از کتابِ ملت، دولت و حکومت قانون
جُستار در بیانِ نصّ و سنت؛
چاپ دوم، صفحه ۲۵۷
@IranDel_Channel
💢