.
🔴 در معاصریت سعدی
✍️ محمدرضا جوادییگانه
اول اردیبهشت، روز آغاز نگارش گلستان، روز سعدی نامیده شده است. مهمترین ویژگی سعدی، حکیم است، یعنی دانشمندی که به تجربه، به فضلیت دست یافته است. از نظر او، پادشاه باید که بداند همیشه به نصایح حکیم، حکیمی چون سعدی، نیاز دارد. اما نصیحت سعدی، نصحیت است نه مدح، و به حاکمان هم نصیحت میکند که مداحی چاپلوسان، دامی است برای کسب منفعت: «مباش غره به گفتار مادح طماع / که دام مگر نهاد از برای صید نصیب». نصایح علنی سعدی به حاکمان خونریز مغول، در زمانی که هنوز اهلی نشده بودند، شنیدنی است. سعدی در انتهای قصیدهای که میآوریم تصریح دارد که «سعدیا چندان که میدانی بگوی/ حق نباید گفتن الا آشکار».
در کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، در سه رسالهای که دیگران در احوال او نوشتهاند، شرح دیدار او با آباقا خان فرزند هلاکو و پادشاه ایلخانیان آمده که شاه از او پندی خواسته و سعدی میگوید: «شهی که پاس رعیت نگاه میدارد / حلال باد خراجش که مزد چوپانیست. وگرنه راعی خلق است زهر مارش باد / که هرچه میخورد او جز مسلمانیست» و همین «زهرمارش باد»» را در «رساله انکیانو» هم تکرار میکند که «مَثلِ حاکم با رعیت مثل چوپانست با گله، اگر گله نگه ندارد مزد چوپانی حرام میستاند.» او در این رساله، نصایح متعددی به حاکم فارس دارد، از جمله: «و حکایت پادشاهان پیشین بسیار میخواند تا از سیرت نیکان خیر آموزد و از عاقبت بدان عبرت گیرد، و در حال گذشتگان نظر کند و مردم ناآزموده را اعتماد نکند، و کار بزرگ بخردان نفرماید و هیبت خود را نگاه دارد و مسخره و مطرب و بازیگر و امثال اینها را همه وقتی بخود راه ندهد». (رساله را در اینجا بخوانید).
سه قصیدهای که او در مدح امیر ایکیانو، حاکم ایلخانی فارس (۶۶۷-۶۷۰ ه.ق.) دارد همه خواندنی است. در انتهای یکی از این قصاید، او را چنین خطاب میکند: «دولت نوئین اعظم شهریار/ باد تا باشد بقای روزگار. خسرو عادل امیر نامور/ انکیانو سرور عالی تبار». اما همه شعر بجای مدح، نصیحت است، همان که وظیفه حکیم است، دیگران «پادشاهان را ثنا گویند و مدح»، اما سعدی «دعایی درویشوار» میکند که «یارب الهامش به نیکویی بده». بخشهایی از این قصیده زیبا را بخوانید و ببینید که سعدی به گفته ضیاء موحد، آنچنان معاصر ماست که بسیاری از شاعران امروز ایران نیستند.
بس بگردید و بگردد روزگار
دل به دنیا در نبندد هوشیار
ای که دستت میرسد کاری بکن
پیش از آن کاز تو نیاید هیچ کار
اینکه در شهنامهها آوردهاند
رستم و رویینهتن اسفندیار
تا بدانند این خداوندان ملک
کز بسی خلق است دنیا یادگار
ای که وقتی نطفه بودی بیخبر
وقت دیگر طفل بودی شیرخوار
همچنین تا مرد نامآور شدی
فارس میدان و صید و کارزار
آنچه دیدی بر قرار خود نماند
واین چه بینی هم نماند بر قرار
دیر و زود این شکل و شخص نازنین
خاک خواهد بودن و خاکش غبار
این همه هیچ است چون میبگذرد
تخت و بخت و امر و نهی و گیر و دار؟
نام نیکو گر بماند زآدمی
به کاز او ماند سرای زرنگار
چون خداوندت بزرگی داد و حکم
خرده از خردان مسکین در گذار
چون زبردستیت بخشید آسمان
زیردستان را همیشه نیک دار
نام نیک رفتگان ضایع مکن
تا بماند نام نیکت پایدار
ملکبانان را نشاید روز و شب
گاهی اندر خمر و گاهی در خمار
از درون خستگان اندیشه کن
وز دعای مردم پرهیزگار
منجنیق آه مظلومان به صبح
سخت گیرد ظالمان را در حصار
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
🔴 در معاصریت سعدی
✍️ محمدرضا جوادییگانه
اول اردیبهشت، روز آغاز نگارش گلستان، روز سعدی نامیده شده است. مهمترین ویژگی سعدی، حکیم است، یعنی دانشمندی که به تجربه، به فضلیت دست یافته است. از نظر او، پادشاه باید که بداند همیشه به نصایح حکیم، حکیمی چون سعدی، نیاز دارد. اما نصیحت سعدی، نصحیت است نه مدح، و به حاکمان هم نصیحت میکند که مداحی چاپلوسان، دامی است برای کسب منفعت: «مباش غره به گفتار مادح طماع / که دام مگر نهاد از برای صید نصیب». نصایح علنی سعدی به حاکمان خونریز مغول، در زمانی که هنوز اهلی نشده بودند، شنیدنی است. سعدی در انتهای قصیدهای که میآوریم تصریح دارد که «سعدیا چندان که میدانی بگوی/ حق نباید گفتن الا آشکار».
در کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، در سه رسالهای که دیگران در احوال او نوشتهاند، شرح دیدار او با آباقا خان فرزند هلاکو و پادشاه ایلخانیان آمده که شاه از او پندی خواسته و سعدی میگوید: «شهی که پاس رعیت نگاه میدارد / حلال باد خراجش که مزد چوپانیست. وگرنه راعی خلق است زهر مارش باد / که هرچه میخورد او جز مسلمانیست» و همین «زهرمارش باد»» را در «رساله انکیانو» هم تکرار میکند که «مَثلِ حاکم با رعیت مثل چوپانست با گله، اگر گله نگه ندارد مزد چوپانی حرام میستاند.» او در این رساله، نصایح متعددی به حاکم فارس دارد، از جمله: «و حکایت پادشاهان پیشین بسیار میخواند تا از سیرت نیکان خیر آموزد و از عاقبت بدان عبرت گیرد، و در حال گذشتگان نظر کند و مردم ناآزموده را اعتماد نکند، و کار بزرگ بخردان نفرماید و هیبت خود را نگاه دارد و مسخره و مطرب و بازیگر و امثال اینها را همه وقتی بخود راه ندهد». (رساله را در اینجا بخوانید).
سه قصیدهای که او در مدح امیر ایکیانو، حاکم ایلخانی فارس (۶۶۷-۶۷۰ ه.ق.) دارد همه خواندنی است. در انتهای یکی از این قصاید، او را چنین خطاب میکند: «دولت نوئین اعظم شهریار/ باد تا باشد بقای روزگار. خسرو عادل امیر نامور/ انکیانو سرور عالی تبار». اما همه شعر بجای مدح، نصیحت است، همان که وظیفه حکیم است، دیگران «پادشاهان را ثنا گویند و مدح»، اما سعدی «دعایی درویشوار» میکند که «یارب الهامش به نیکویی بده». بخشهایی از این قصیده زیبا را بخوانید و ببینید که سعدی به گفته ضیاء موحد، آنچنان معاصر ماست که بسیاری از شاعران امروز ایران نیستند.
بس بگردید و بگردد روزگار
دل به دنیا در نبندد هوشیار
ای که دستت میرسد کاری بکن
پیش از آن کاز تو نیاید هیچ کار
اینکه در شهنامهها آوردهاند
رستم و رویینهتن اسفندیار
تا بدانند این خداوندان ملک
کز بسی خلق است دنیا یادگار
ای که وقتی نطفه بودی بیخبر
وقت دیگر طفل بودی شیرخوار
همچنین تا مرد نامآور شدی
فارس میدان و صید و کارزار
آنچه دیدی بر قرار خود نماند
واین چه بینی هم نماند بر قرار
دیر و زود این شکل و شخص نازنین
خاک خواهد بودن و خاکش غبار
این همه هیچ است چون میبگذرد
تخت و بخت و امر و نهی و گیر و دار؟
نام نیکو گر بماند زآدمی
به کاز او ماند سرای زرنگار
چون خداوندت بزرگی داد و حکم
خرده از خردان مسکین در گذار
چون زبردستیت بخشید آسمان
زیردستان را همیشه نیک دار
نام نیک رفتگان ضایع مکن
تا بماند نام نیکت پایدار
ملکبانان را نشاید روز و شب
گاهی اندر خمر و گاهی در خمار
از درون خستگان اندیشه کن
وز دعای مردم پرهیزگار
منجنیق آه مظلومان به صبح
سخت گیرد ظالمان را در حصار
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
👍5
.
🔴 "اصلاح سعدیانه، انقلاب حافظانه"
✍️ مالک رضایی
اول اردیبهشت را در تقویم رسمی ایران، روز بزرگداشت سعدی، نام نهادهاند. همویی که زبان فارسی به سبک و بلاغت امروزیاش وامدار اوست.
کسانی که در دهههای ششم، هفتم از زندگانی خود به سر میبرند و عمری نسبتا طولانی پشت سر نهادهاند، به یاد دارند که اقبال ادب دوستان و خوشهچینان سخن به سعدی بیشتر از حافظ بود. عمدتا از سعدی میگفتند و در وصف افراد با سواد میگفتند "او با گلستان آشناست و...".
اما رفتهرفته، حافظ، گوی سبقت را نهتنها از سعدی بلکه از همگان ربود.
کسی که که گفته بود: "جهان به تیغ بلاغت گرفته است..." عملا فتوحات ادبی خود را حداقل در عرصه غزل و نه لزوما بوستان و گلستان به حافظ تسلیم کرد.
حافظ بود که با صلابت تمام در غزل میگفت: "شهد و شکر از سخنم میریزد....گر به دیوان غزل، صدر نشینم. چه عجب؟ سالها بندگی صاحب دیوان کردم..."حافظ بودکه به صدر مصطبه نشسته و میر مجلس گشته بود.
پاسخ به چرایی این جابهجایی، امر دشواری است؛ اما شاید با تحولاتی که در عصر اعتراض و انقلابیگری و... رخ داد، زبان تند و انقلابی حافظ بیشتر از کلام ناصحانه سعدی، بر دل مخاطبان عصر جدید مینشست.
هرچه کلام سعدی متواضعانه و فروتنانه و مصلحانه بود؛ کلام حافظ، معترضانه و متعرضانه و عصیانگرانه بود. زبان حافظ عاصی بود و نیز مغرور، متکبر، سرکش، معترض، متعرض، ستیزهگر و در یک کلام، زبانی شلوغ، که به پروبال همه میپیچید و از واعظ و والی و زاهد و عارف و صوفی و پیرمغان و... هیچکسی را از تیغ انتقادش در امان نمیگذاشت. و این شاید به مذاق و مزاج انقلابیگران خوشتر از کلام سعدی میآمد.
زبان حافظ با منتقدین و مخالفین خود، بهشدت پرخاشگر بود: "... تو برو خود را باش... گناه من به تو چه ربطی دارد. گناه دگران بر تو نخواهند نوشت... من اگر چه غرق گنهم میروم به بهشت... مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت... تو چه میفهمی؟... راز درون پرده چه دانی؟ خموش.... سهو و خطای من، گرش اعتبار نیست، پس معنی عفو و رحمت آمرزگار چیست؟... زاهد، شراب کوثر و حافظ، پیاله خواست، تا در میانه، خواسته کردگار چیست؟..."
از این ستیزهجوییها در کلام سعدی نبود و شاید همین هم، اشتهای سیریناپذیر و هیجانپسند تحولخواهان را راضی نمیکرد.
هرچه که حافظ در مواضع خود تندرو و رادیکال و انقلابی بود؛ سعدی خیلی مراقب بود که از این رویهها اجتناب کند و برخلاف حافظ "چارتکبیر نزند یکسره بر هرچه که هست".
اندیشهاش در عرصه سیاست هم، ناصحانه بود و گاهی رعایا را از اعتراض شدید به حاکمان که به قیمت جانشان تمام میشد برحذر میداشت و میگفت:
"... ای روبهک، چرا نمینشینی به جای خویش؟ با شیر پنجه میکنی و بینی سزای خویش. خونت برای قالی سلطان بریختند، ابله ،چرا نمیخسبی بر بوریای خویش ؟...".
لیکن خودش بههیچوجه دامن سیاست و نصیحت ملوک و... را رها نمیکرد و مرتبا درصدد اصلاح امور بود. به صد زبان ناصحانه میگفت: "... شهی که پاس رعیت، نگاه میدارد، حلال باد خراجش که مزد چوپانیست وگرنه راعی خلق است، زهرمارش باد که هرچه میخورد او، جزیت مسلمانیست".
باری؛ ما در مقام داوری میان این دو بزرگوار نیستیم و نباید هم باشیم. بهتر است فصلالخطاب سخن این یادداشت را کلام حضرت امیرالمومنین علی(ع) قرار دهیم که در محفلی از شعر و ادب از آن امیر بیرقیب دنیای سخن، پرسیدند بهترین شاعر عصر ما چه کسیست؟
فرمود: "شاعران در یک میدان نتاختهاند که بتوان قهرمان آن را مشخص کرد...".
بر اساس همان سخن رهگشا، باید گفت که حافظ و سعدی هم در یک میدان نتاختهاند. جنس سخنان آن دو نیز از هم متفاوت و متمایز است. لیکن سخن این یادداشت تعلق به سعدی دارد و "او، آن نیست که دل از صحبت وی بر گیریم...".
🔴 خوانش غزل سعدی با مطلع:
"تو آن نِهای که دل از صحبت تو برگیرند ..."
خوانش: مالک رضایی
موسیقی زمینه: بیات ترک (زند)
🔴 منبع: کانال راهبرد
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
🔴 "اصلاح سعدیانه، انقلاب حافظانه"
✍️ مالک رضایی
اول اردیبهشت را در تقویم رسمی ایران، روز بزرگداشت سعدی، نام نهادهاند. همویی که زبان فارسی به سبک و بلاغت امروزیاش وامدار اوست.
کسانی که در دهههای ششم، هفتم از زندگانی خود به سر میبرند و عمری نسبتا طولانی پشت سر نهادهاند، به یاد دارند که اقبال ادب دوستان و خوشهچینان سخن به سعدی بیشتر از حافظ بود. عمدتا از سعدی میگفتند و در وصف افراد با سواد میگفتند "او با گلستان آشناست و...".
اما رفتهرفته، حافظ، گوی سبقت را نهتنها از سعدی بلکه از همگان ربود.
کسی که که گفته بود: "جهان به تیغ بلاغت گرفته است..." عملا فتوحات ادبی خود را حداقل در عرصه غزل و نه لزوما بوستان و گلستان به حافظ تسلیم کرد.
حافظ بود که با صلابت تمام در غزل میگفت: "شهد و شکر از سخنم میریزد....گر به دیوان غزل، صدر نشینم. چه عجب؟ سالها بندگی صاحب دیوان کردم..."حافظ بودکه به صدر مصطبه نشسته و میر مجلس گشته بود.
پاسخ به چرایی این جابهجایی، امر دشواری است؛ اما شاید با تحولاتی که در عصر اعتراض و انقلابیگری و... رخ داد، زبان تند و انقلابی حافظ بیشتر از کلام ناصحانه سعدی، بر دل مخاطبان عصر جدید مینشست.
هرچه کلام سعدی متواضعانه و فروتنانه و مصلحانه بود؛ کلام حافظ، معترضانه و متعرضانه و عصیانگرانه بود. زبان حافظ عاصی بود و نیز مغرور، متکبر، سرکش، معترض، متعرض، ستیزهگر و در یک کلام، زبانی شلوغ، که به پروبال همه میپیچید و از واعظ و والی و زاهد و عارف و صوفی و پیرمغان و... هیچکسی را از تیغ انتقادش در امان نمیگذاشت. و این شاید به مذاق و مزاج انقلابیگران خوشتر از کلام سعدی میآمد.
زبان حافظ با منتقدین و مخالفین خود، بهشدت پرخاشگر بود: "... تو برو خود را باش... گناه من به تو چه ربطی دارد. گناه دگران بر تو نخواهند نوشت... من اگر چه غرق گنهم میروم به بهشت... مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت... تو چه میفهمی؟... راز درون پرده چه دانی؟ خموش.... سهو و خطای من، گرش اعتبار نیست، پس معنی عفو و رحمت آمرزگار چیست؟... زاهد، شراب کوثر و حافظ، پیاله خواست، تا در میانه، خواسته کردگار چیست؟..."
از این ستیزهجوییها در کلام سعدی نبود و شاید همین هم، اشتهای سیریناپذیر و هیجانپسند تحولخواهان را راضی نمیکرد.
هرچه که حافظ در مواضع خود تندرو و رادیکال و انقلابی بود؛ سعدی خیلی مراقب بود که از این رویهها اجتناب کند و برخلاف حافظ "چارتکبیر نزند یکسره بر هرچه که هست".
اندیشهاش در عرصه سیاست هم، ناصحانه بود و گاهی رعایا را از اعتراض شدید به حاکمان که به قیمت جانشان تمام میشد برحذر میداشت و میگفت:
"... ای روبهک، چرا نمینشینی به جای خویش؟ با شیر پنجه میکنی و بینی سزای خویش. خونت برای قالی سلطان بریختند، ابله ،چرا نمیخسبی بر بوریای خویش ؟...".
لیکن خودش بههیچوجه دامن سیاست و نصیحت ملوک و... را رها نمیکرد و مرتبا درصدد اصلاح امور بود. به صد زبان ناصحانه میگفت: "... شهی که پاس رعیت، نگاه میدارد، حلال باد خراجش که مزد چوپانیست وگرنه راعی خلق است، زهرمارش باد که هرچه میخورد او، جزیت مسلمانیست".
باری؛ ما در مقام داوری میان این دو بزرگوار نیستیم و نباید هم باشیم. بهتر است فصلالخطاب سخن این یادداشت را کلام حضرت امیرالمومنین علی(ع) قرار دهیم که در محفلی از شعر و ادب از آن امیر بیرقیب دنیای سخن، پرسیدند بهترین شاعر عصر ما چه کسیست؟
فرمود: "شاعران در یک میدان نتاختهاند که بتوان قهرمان آن را مشخص کرد...".
بر اساس همان سخن رهگشا، باید گفت که حافظ و سعدی هم در یک میدان نتاختهاند. جنس سخنان آن دو نیز از هم متفاوت و متمایز است. لیکن سخن این یادداشت تعلق به سعدی دارد و "او، آن نیست که دل از صحبت وی بر گیریم...".
🔴 خوانش غزل سعدی با مطلع:
"تو آن نِهای که دل از صحبت تو برگیرند ..."
خوانش: مالک رضایی
موسیقی زمینه: بیات ترک (زند)
🔴 منبع: کانال راهبرد
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
Telegram
attach 📎
👍5
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 فارغ از دنیا، دَمی با سعدی
به بهانهی یکم اردیبهشت، روزِ بزرگداشتِ «سعدی» با غزلی از شیخِ اجل و صدای استاد محمدرضا شجریان به همراه تصاویرِ سعدیه، برگرفته از مستند ایران، ساختۀ حمید مجتهدی همراه شویم.
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
به بهانهی یکم اردیبهشت، روزِ بزرگداشتِ «سعدی» با غزلی از شیخِ اجل و صدای استاد محمدرضا شجریان به همراه تصاویرِ سعدیه، برگرفته از مستند ایران، ساختۀ حمید مجتهدی همراه شویم.
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
👍6
🔴 غوغای سعدی
✍️ مصطفی نصیری، پژوهشگرِ تاریخ اندیشۀ سیاسی
شیخ مصلحالدین ️سعدی - علیهالرحمه - جایگاه برجستهای در فرهنگ و ادب ایرانی دارد. گرچه جایگاه ادبی و فرهنگی سعدی همواره در جامعه ایرانی به صورت خاص، و در جامعه ایران بزرگ فرهنگی و جهان فارسیزبان به صورت عام مورد توجه بوده است، اما شوربختانه کارکرد و جایگاه سیاسی وی به همان اندازه، از نظرهای ما دور مانده بود.
اغراق نخواهد بود اگر بگویم که این شادروان دکتر جواد طباطبایی بود که نگاه ما به سعدی و حافظ و فردوسی و برخی منابع شعر و ادب فارسی را تغییر داد، و باز همو بود که نشان داد بسیاری از این منابع، که ما آنها را صرفا در حوزه ادبیات میفهمیدیم، به طریق اولی منابع مهم سیاستنامهای ایرانی هستند.
سعدی یکی از آن منابع سیاستنامهای سترگ بود که شادروان دکتر طباطبایی با مفهوم "جدید در قدیم" اهمیت او را بازشناسی کرد. سعدی هرچند به صورت کلی در دوران قدیم آگاهی ملی ایرانی قرار دارد، اما در عینحال، او کسی است که نسبت به دیگر ابناء آن روزگار، بسیار جلوتر از دوره تاریخی خود میاندیشید. تاکنون میپنداشتیم که سعدی با خلق دو اثر معروف گلستان و بوستان، تنها معیاری برای زبان فارسی رسمی و کلاسیک ایجاد کرد و با این کار - البته بسیار سترگ - این تنها زبان "قدیمجدید" دنیا را، تا ورود در دوران جدید و شکلگیری نهاد جدید آموزش، از اختلاف گویش مرسوم و معمول در دنیای قدیم رهایی بخشید. هرچند این کار در تاریخ تحول زبان فارسی در حوزه تمدنی ایران بسیار اهمیت دارد، اما همین ارمغان در سنجه با دستاورد این کار، خود بسیار ناچیز مینُمایاند، زیرا از نخستین ارمغانهای تبدیل بوستان و گلستان برای معیارِ حد فصاحت و بلاغتِ زبانِ فارسیِ کلاسیک و رسمی، این بود که این دو اثر به دو مهمترین منبع درسی در همه مکتبخانهها در سراسر حوزه تمدنی فلات ایران برگزیده شدند. درواقع با خلق دو اثر بوستان و گلستان سعدی، تو گویی که مکتبخانهها در سراسر این فلات پهناور، و حتی در مواردی فراتر از آن، در گستره جهان اسلام، به یک یک سیستم آموزشی روشمند و یکپارچه تبدیل شدند.
تا قبل از سعدی، مکتبخانهداران در گستره این فلات، هر کدام در کنار "نص" واحد دینی، "نص" مشترک ایرانی و فارسی در اختیار نداشته و هرکدام متناسب با سلیقه خود، کتابی و یا فرازهایی از کتابهایی را به نونهالان آموزش میدادند، ولی نفوذ این دو اثر در جهان ایرانی و سپس در دنیای اسلامی چنان گسترده شد که در همه مکتبخانهها و مدرسههای دینی، به عنوان منابع آموزشی استاندارد برگزیده شدند و با این کار زبان فارسی با گویش و املای یکسان تدریس شد. اما اهمیت این کار تنها به خود زبان فارسی برنمیگشت، بلکه بالاتر از آن، این فرصت برای ایرانیان دست داد تا بیش از پیش، همدیگر را با یک زبان معیارشده (چه از حیث لفظ و چه از حیث معنی و مضمون) بفهمند و بدینگونه - و به بیان جدید - پارادایم واحدی را ایجاد کنند. این امکان پارادایم واحد درواقع همان مضمون ملتشدگی در دنیای قدیم قبل از پیدایش مفهوم ملت در دنیای جدید است که بشاربنبُرد و فردوسی و نظامی و خاقانی و سعدی و حافظ و مولوی عطار و خیام و ....، در کنار ابنمقفع و فارابی و ابنسینا و رازی و ابوریحان و بیهقی و خواجهنظام و خواجهنصیر و ابنمسکویه و ابوحیان توحیدی و ابوسلیمانسجستانی و ابوالحسنعامری و جوینی و ....، از عناصر مهم آن هستند، که شادروان دکتر طباطبایی به دفعات بر آنها تاکید کرده است.
اگر بخواهم یکی دیگر از ابزارهای مفهومی دکتر طباطبایی را برای بیان منظورم به کار بگیرم، توانم گفت که این آثار ادبی، تاریخی و علمی که در عینحال منابع سیاستنامهای ایرانشهرانه نیز بودند - و هستند - به روند "وحدت در کثرت" ایرانی، تنظیم دیالکتیکی دادند که نتیجه غایی، رسیدن به (وحدت "وحدت در کثرت") بود. در جاهای دیگر توضیح دادهام که در ایران دوره اسلامی، تحولاتی رخ داد که در پیامد آنها، زبان فارسی این بخت و امکان را یافت تا به زبان مشترک ایرانیان، همان اهالی ایرانشهر (اهل فُرس در اصطلاح عرب، و اهل پرس یا پغس در اصطلاح اهل فرنگ) تبدیل شود. ...
🔴 متن کاملِ یادداشت را در قسمتِ "مشاهده فوری" بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
🔴 غوغای سعدی
✍️ مصطفی نصیری، پژوهشگرِ تاریخ اندیشۀ سیاسی
شیخ مصلحالدین ️سعدی - علیهالرحمه - جایگاه برجستهای در فرهنگ و ادب ایرانی دارد. گرچه جایگاه ادبی و فرهنگی سعدی همواره در جامعه ایرانی به صورت خاص، و در جامعه ایران بزرگ فرهنگی و جهان فارسیزبان به صورت عام مورد توجه بوده است، اما شوربختانه کارکرد و جایگاه سیاسی وی به همان اندازه، از نظرهای ما دور مانده بود.
اغراق نخواهد بود اگر بگویم که این شادروان دکتر جواد طباطبایی بود که نگاه ما به سعدی و حافظ و فردوسی و برخی منابع شعر و ادب فارسی را تغییر داد، و باز همو بود که نشان داد بسیاری از این منابع، که ما آنها را صرفا در حوزه ادبیات میفهمیدیم، به طریق اولی منابع مهم سیاستنامهای ایرانی هستند.
سعدی یکی از آن منابع سیاستنامهای سترگ بود که شادروان دکتر طباطبایی با مفهوم "جدید در قدیم" اهمیت او را بازشناسی کرد. سعدی هرچند به صورت کلی در دوران قدیم آگاهی ملی ایرانی قرار دارد، اما در عینحال، او کسی است که نسبت به دیگر ابناء آن روزگار، بسیار جلوتر از دوره تاریخی خود میاندیشید. تاکنون میپنداشتیم که سعدی با خلق دو اثر معروف گلستان و بوستان، تنها معیاری برای زبان فارسی رسمی و کلاسیک ایجاد کرد و با این کار - البته بسیار سترگ - این تنها زبان "قدیمجدید" دنیا را، تا ورود در دوران جدید و شکلگیری نهاد جدید آموزش، از اختلاف گویش مرسوم و معمول در دنیای قدیم رهایی بخشید. هرچند این کار در تاریخ تحول زبان فارسی در حوزه تمدنی ایران بسیار اهمیت دارد، اما همین ارمغان در سنجه با دستاورد این کار، خود بسیار ناچیز مینُمایاند، زیرا از نخستین ارمغانهای تبدیل بوستان و گلستان برای معیارِ حد فصاحت و بلاغتِ زبانِ فارسیِ کلاسیک و رسمی، این بود که این دو اثر به دو مهمترین منبع درسی در همه مکتبخانهها در سراسر حوزه تمدنی فلات ایران برگزیده شدند. درواقع با خلق دو اثر بوستان و گلستان سعدی، تو گویی که مکتبخانهها در سراسر این فلات پهناور، و حتی در مواردی فراتر از آن، در گستره جهان اسلام، به یک یک سیستم آموزشی روشمند و یکپارچه تبدیل شدند.
تا قبل از سعدی، مکتبخانهداران در گستره این فلات، هر کدام در کنار "نص" واحد دینی، "نص" مشترک ایرانی و فارسی در اختیار نداشته و هرکدام متناسب با سلیقه خود، کتابی و یا فرازهایی از کتابهایی را به نونهالان آموزش میدادند، ولی نفوذ این دو اثر در جهان ایرانی و سپس در دنیای اسلامی چنان گسترده شد که در همه مکتبخانهها و مدرسههای دینی، به عنوان منابع آموزشی استاندارد برگزیده شدند و با این کار زبان فارسی با گویش و املای یکسان تدریس شد. اما اهمیت این کار تنها به خود زبان فارسی برنمیگشت، بلکه بالاتر از آن، این فرصت برای ایرانیان دست داد تا بیش از پیش، همدیگر را با یک زبان معیارشده (چه از حیث لفظ و چه از حیث معنی و مضمون) بفهمند و بدینگونه - و به بیان جدید - پارادایم واحدی را ایجاد کنند. این امکان پارادایم واحد درواقع همان مضمون ملتشدگی در دنیای قدیم قبل از پیدایش مفهوم ملت در دنیای جدید است که بشاربنبُرد و فردوسی و نظامی و خاقانی و سعدی و حافظ و مولوی عطار و خیام و ....، در کنار ابنمقفع و فارابی و ابنسینا و رازی و ابوریحان و بیهقی و خواجهنظام و خواجهنصیر و ابنمسکویه و ابوحیان توحیدی و ابوسلیمانسجستانی و ابوالحسنعامری و جوینی و ....، از عناصر مهم آن هستند، که شادروان دکتر طباطبایی به دفعات بر آنها تاکید کرده است.
اگر بخواهم یکی دیگر از ابزارهای مفهومی دکتر طباطبایی را برای بیان منظورم به کار بگیرم، توانم گفت که این آثار ادبی، تاریخی و علمی که در عینحال منابع سیاستنامهای ایرانشهرانه نیز بودند - و هستند - به روند "وحدت در کثرت" ایرانی، تنظیم دیالکتیکی دادند که نتیجه غایی، رسیدن به (وحدت "وحدت در کثرت") بود. در جاهای دیگر توضیح دادهام که در ایران دوره اسلامی، تحولاتی رخ داد که در پیامد آنها، زبان فارسی این بخت و امکان را یافت تا به زبان مشترک ایرانیان، همان اهالی ایرانشهر (اهل فُرس در اصطلاح عرب، و اهل پرس یا پغس در اصطلاح اهل فرنگ) تبدیل شود. ...
🔴 متن کاملِ یادداشت را در قسمتِ "مشاهده فوری" بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
Telegraph
غوغای سعدی
🔴 غوغای سعدی ✍️ مصطفی نصیری شیخ مصلحالدین ️سعدی - علیهالرحمه - جایگاه برجستهای در فرهنگ و ادب ایرانی دارد. گرچه جایگاه ادبی و فرهنگی سعدی همواره در جامعه ایرانی به صورت خاص، و در جامعه ایران بزرگ فرهنگی و جهان فارسیزبان به صورت عام مورد توجه بوده است،…
👍9
.
🔴 رشتهتوییتی در تحلیل گفتمانهای حاکم بر ایران
✍️ آرش رئیسینژاد، استاد روابط بینالملل دانشگاه تهران
از مشروطه تاکنون گفتمانهای حاکم بر ایران حول یکی از سه دال مرکزی شکل گرفتهاند. دال مرکزی، گفتمان را منسجم کرده و به دیگر دالها (آزادی، عدالت و …) معنا میبخشد. مثلاً مفهوم عدالت و آزادی در یک گفتمان با گفتمان دیگر یکی نیست.
این سه دال مرکزی عبارتند از: ایران، اسلام و دموکراسی
شاهان پهلوی با باستانگرایی بر دال ایران تاکید داشته و دالهای اسلام و دموکراسی را از جامعه حذف کردند.
رهبران جمهوری اسلامی نیز اسلام را دال مرکزی گفتمان اسلام سیاسی معرفی کردند.
اصلاحطلبان، حامی اسلام دموکراتیک و برداشتی رحمانی از دین بوده بدون آنکه درکی از ایران داشته باشند.
ملیگرایانِ دموکراتیک و وارثان راه دکتر مصدق نیز به دنبال برقراری ایرانِ دموکراتیک با به حاشیهراندن امر دینی از جامعه سیاسی هستند.
بخشی از نهادهای نظامی - امنیتی نیز حامی ایرانِ اسلامی و ضدِّهژمون در منطقه هستند: "ایران حَرَم است!". برای آنان ژنرال قاسم سلیمانی تجلّی این تصور از ایران بود.
گروههای حقوق بشری نیز صرفاً سودای برقراری دموکراسی در ایران دارند، بدون آنکه جایگاهی برای امر ایرانی و امر دینی قائل شوند. برخی صادقانه باور دارند که انتخابات آزاد کلید حل مشکلات است؛ برخی دیگر اما با ردِّ تمامیت ارضی و زبان مشترک بر فدرالیسم تاکید کرده و سودای تجزیه ایران را دارند!
🔴 اما کدام یک میتواند دال مرکزی گفتمانی نوین شود؟
برای چهار دهه ایدئولوژی امتمحورِ اسلام سیاسی امر ایرانی را به حاشیه راند. مفهوم ایرانیت با طاغوت یکسان دیده شد و روایتهای موجودیت ایران پیش از اسلام سرکوب گشت. در واقع تلاش اصلی بر depoliticization و حذف امر ایرانی از صحنه سیاست بود.
پیامد ناخواسته این اقدام اما این شد که دال ایران در دسترس ناراضیان جوان قرار گرفته و گفتمان غیررسمی در جامعه مدنی مجازی شکل گیرد. ایران یقیناً دال مرکزی گفتمان نوظهور خواهدبود. با این حال، نیروی سیاسی برنده (علامت زرد رنگ) در منازعات گفتمانی پیشرو در میانه این مثلث ایستاده است.
ایران، دال مرکزی گفتمان برنده خواهدبود، اما این گفتمان باید بر برقراری دموکراسی و رعایت حقوق شهروندیِ برابر برای مردم ایران فارغ از تکّثرِ مذهبی - زبانی تأکید کند. با این حال، نمیتواند نگاهی خصمانه به امر دینی داشته باشد؛ در عوض، از حضورِ دینِ غیرایدئولوژیک در جامعه استقبال میکند.
خوب یا بد، گفتمان نوینی در جامعه ایران برآمده که بخشی از سیاست داخلی و خارجی کنونی را به چالش میکشد. با این حال، این گفتمان هنوز چهره داخلی ندارد؛ خواهان ایرانی قدرتمند در منطقه است، ولی برداشتی متوازن در سیاست خارجی ارائه نکرده و البته خطری سهمگین آن را تهدید میکند: تجزیهطلبی!
🔴 پینوشت:
بازنشر یک رشتهتوییت به معنی تأیید کل محتوای آن نیست و هدف اشتراکِ یک دیدگاه است.
#توییت_خوانی
@IranDel_Channel
💢
🔴 رشتهتوییتی در تحلیل گفتمانهای حاکم بر ایران
✍️ آرش رئیسینژاد، استاد روابط بینالملل دانشگاه تهران
از مشروطه تاکنون گفتمانهای حاکم بر ایران حول یکی از سه دال مرکزی شکل گرفتهاند. دال مرکزی، گفتمان را منسجم کرده و به دیگر دالها (آزادی، عدالت و …) معنا میبخشد. مثلاً مفهوم عدالت و آزادی در یک گفتمان با گفتمان دیگر یکی نیست.
این سه دال مرکزی عبارتند از: ایران، اسلام و دموکراسی
شاهان پهلوی با باستانگرایی بر دال ایران تاکید داشته و دالهای اسلام و دموکراسی را از جامعه حذف کردند.
رهبران جمهوری اسلامی نیز اسلام را دال مرکزی گفتمان اسلام سیاسی معرفی کردند.
اصلاحطلبان، حامی اسلام دموکراتیک و برداشتی رحمانی از دین بوده بدون آنکه درکی از ایران داشته باشند.
ملیگرایانِ دموکراتیک و وارثان راه دکتر مصدق نیز به دنبال برقراری ایرانِ دموکراتیک با به حاشیهراندن امر دینی از جامعه سیاسی هستند.
بخشی از نهادهای نظامی - امنیتی نیز حامی ایرانِ اسلامی و ضدِّهژمون در منطقه هستند: "ایران حَرَم است!". برای آنان ژنرال قاسم سلیمانی تجلّی این تصور از ایران بود.
گروههای حقوق بشری نیز صرفاً سودای برقراری دموکراسی در ایران دارند، بدون آنکه جایگاهی برای امر ایرانی و امر دینی قائل شوند. برخی صادقانه باور دارند که انتخابات آزاد کلید حل مشکلات است؛ برخی دیگر اما با ردِّ تمامیت ارضی و زبان مشترک بر فدرالیسم تاکید کرده و سودای تجزیه ایران را دارند!
🔴 اما کدام یک میتواند دال مرکزی گفتمانی نوین شود؟
برای چهار دهه ایدئولوژی امتمحورِ اسلام سیاسی امر ایرانی را به حاشیه راند. مفهوم ایرانیت با طاغوت یکسان دیده شد و روایتهای موجودیت ایران پیش از اسلام سرکوب گشت. در واقع تلاش اصلی بر depoliticization و حذف امر ایرانی از صحنه سیاست بود.
پیامد ناخواسته این اقدام اما این شد که دال ایران در دسترس ناراضیان جوان قرار گرفته و گفتمان غیررسمی در جامعه مدنی مجازی شکل گیرد. ایران یقیناً دال مرکزی گفتمان نوظهور خواهدبود. با این حال، نیروی سیاسی برنده (علامت زرد رنگ) در منازعات گفتمانی پیشرو در میانه این مثلث ایستاده است.
ایران، دال مرکزی گفتمان برنده خواهدبود، اما این گفتمان باید بر برقراری دموکراسی و رعایت حقوق شهروندیِ برابر برای مردم ایران فارغ از تکّثرِ مذهبی - زبانی تأکید کند. با این حال، نمیتواند نگاهی خصمانه به امر دینی داشته باشد؛ در عوض، از حضورِ دینِ غیرایدئولوژیک در جامعه استقبال میکند.
خوب یا بد، گفتمان نوینی در جامعه ایران برآمده که بخشی از سیاست داخلی و خارجی کنونی را به چالش میکشد. با این حال، این گفتمان هنوز چهره داخلی ندارد؛ خواهان ایرانی قدرتمند در منطقه است، ولی برداشتی متوازن در سیاست خارجی ارائه نکرده و البته خطری سهمگین آن را تهدید میکند: تجزیهطلبی!
🔴 پینوشت:
بازنشر یک رشتهتوییت به معنی تأیید کل محتوای آن نیست و هدف اشتراکِ یک دیدگاه است.
#توییت_خوانی
@IranDel_Channel
💢
Telegraph
رشتهتوییتی در تحلیل گفتمانهای حاکم بر ایران
آرش رئیسینژاد . 🔴 رشتهتوییتی در تحلیل گفتمانهای حاکم بر ایران ✍️ آرش رئیسینژاد، استاد روابط بینالملل دانشگاه تهران از مشروطه تاکنون گفتمانهای حاکم بر ایران حول یکی از سه دال مرکزی شکل گرفتهاند. دال مرکزی، گفتمان را منسجم کرده و به دیگر دالها (آزادی،…
👍10👎2
📷 برگزاری مراسم گرامیداشت یکصد و هشتمین سالگرد نسلکشی ارامنه در کلیسای سرکیس مقدس در تهران
در اواخر دوره و واپسین نفسهای به تنگ آمده حکومت عثمانی و با ظهور ائتلاف عموماً نژادپرست و تُرکگرای «ترکان جوان» پروژه نسلکشی و پاکسازی نژادی در آناتولی کلید خورد.
در آن سالها صدها هزار ارمنی بومی با روشهایی بمانند کوچ و تبعید اجباری، اعدام، گرسنگی، کشتار دستجمعی و... نسلکشی و قتلعام شدند.
امروزه تعداد کل قربانیان نسلکشی ارمنیان بین یک تا یک و نیم میلیون نفر برآورد شدهاست.
در طی آن دوران، تصوری برای تعدادی از سردمداران حکومت عثمانی ایجاد شده بود مبنی بر اینکه ایجاد کشوری جدید و نوین (تُرکیه) برای تُرکها در گرو ایجاد کشوری با یک نژاد واحد است و این کار با تصفیه نژادی که همان پاکسازی منطقه آناتولی از اقلیتهای دینی و نژادی (به خصوص یونانیان، آشوریان و ارامنه) صورت میپذیرد!
🔴 منبع: کانال آذریها
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
در اواخر دوره و واپسین نفسهای به تنگ آمده حکومت عثمانی و با ظهور ائتلاف عموماً نژادپرست و تُرکگرای «ترکان جوان» پروژه نسلکشی و پاکسازی نژادی در آناتولی کلید خورد.
در آن سالها صدها هزار ارمنی بومی با روشهایی بمانند کوچ و تبعید اجباری، اعدام، گرسنگی، کشتار دستجمعی و... نسلکشی و قتلعام شدند.
امروزه تعداد کل قربانیان نسلکشی ارمنیان بین یک تا یک و نیم میلیون نفر برآورد شدهاست.
در طی آن دوران، تصوری برای تعدادی از سردمداران حکومت عثمانی ایجاد شده بود مبنی بر اینکه ایجاد کشوری جدید و نوین (تُرکیه) برای تُرکها در گرو ایجاد کشوری با یک نژاد واحد است و این کار با تصفیه نژادی که همان پاکسازی منطقه آناتولی از اقلیتهای دینی و نژادی (به خصوص یونانیان، آشوریان و ارامنه) صورت میپذیرد!
🔴 منبع: کانال آذریها
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
👍11👎1
.
🔴 «ناصر پاکدامن: یک روایت سیاسی»
(به مناسبت درگذشت ناصر پاکدامن)
✍️ مهدی تدینی، تاریخپژوه
از بیستونهم اسفندِ ۱۳۲۹ آغاز کنیم. آن عصرگاه تاریخی. داغترین بحث در صحن مجلس جریان داشت. هیجان نفت زبانه میکشید و چهرههای عرقکردۀ نمایندگانِ طرفدارِ ملی شدن نفت کانون این حرارت بود. مصدق، مظفر بقایی، حسین مکی... اما میخواهم این دوربینِ تاریخنما را بچرخانم به سوی تماشاگرانی که آمده بودند تا تصویبِ ملیشدن نفت را از نزدیک ببینند. دوربین از روی چهرههای هیجانزده و مضطرب میگذرد و به دو جوان میرسد. تبوتابِ آنها کمتر از نمایندگان نبود. یکی هجده و آن دیگری هفدهساله بود. هممدرسهای بودند و چند سالی بود شور و شوق سیاست به سرشان افتاده بود. آرزوی آنها و میلیونها جوان دیگر که فکر میکردند اگر نفت ملی شود چه و چه خواهد شد، در آن عصر واپسین روز زمستان محقق شد. خوش بودند، انگار واقعاً با تصویب این قانون زمستان برای همیشه سپری میشود و از فردا بهاری ماندگار میآید. آن شب باید برای خودشان جشن میگرفتند. رفتند کبابیِ شمشیری تا ضیافتی برپا کنند ــ از قضا حاجی شمشیری هم معروفترین بازاریِ طرفدار مصدق بود. همهچیز جور بود. دنیا برای یک شب به میل و ذائقۀ آنها شده بود.
یکی از این دو جوان امروز درگذشت ــ ۷۲ سال و یک ماه و سه روز پس از آن شام پیروزی ــ بیآنکه به هیچیک از خواستههای سیاسیاش رسیده باشد. روزهایی دیگری هم در زندگیاش بود که فکر میکرد به آرمان سیاسیاش رسیده (برای مثال در انقلاب ۵۷)، اما پس از این حسِ زودگذر نیز مجبور شد ۴۱ سال خارج از ایران تبعید کشد. دنیا همین است. یک جا باید از قطار زندگی پیاده شد. قطار میرود و این ایستگاه میشود واپسین منزل. از آن پس آدمی مهمان خاک است.
یکی از این دو جوانِ قصۀ ما ناصر پاکدامن بود؛ هماو که امروز درگذشت؛ و آن دیگری هوشنگ نهاوندی بود. این دو دوست مسیری کاملاً متفاوت را در زندگی طی کردند. هر دو در فرانسه دکتری گرفتند؛ اما ناصر همیشه مخالف حکومت شاه بود و مبارزه کرد تا آن را سرنگون کند، اما هوشنگ به دستگاه حکومت راه یافت و هم مناصب دولتی بلندپایهای همواره داشت و هم آدم پرنفوذی در حاکمیت بود. اما در نهایت هر دو پس از انقلاب، یکی زودتر و یکی دیرتر، باید از ایران میگریختند. هوشنگ از آن چند سیاستمدارِ خوشاقبالی بود که در آن شبِ هولوبلای معروف ــ شامگاه بیستودوم بهمن ۵۷ ــ توانست تصادفاً از زندان پادگان جمشیدیه فرار کند. دولتمردان سرشناس زیادی آن شب در شلوغیِ حمله به پادگان توانستند در تاریکی و ازدحام و رگبار مسلسلها، دولادولا، دست در دست الهۀ آذرخش، فرار کنند. نهاوندی مدتی از این خانه به آن خانه در خفا زندگی کرد تا از مرز غربی گریخت. و اما ناصر...
بگذارید قصۀ زندگی سیاسی ناصر را مفصل بگویم؛ و اصلاً این مطلب را به مناسبت مرگ او مینویسم. طبعاً فقط به زندگی سیاسی او میپردازم و دیگر وجوه زندگی او نه موضوعِ من و این صفحه است، و نه در تخصص من.
🔴 ادامه یادداشت را در قسمتِ "مشاهده فوری" بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
🔴 «ناصر پاکدامن: یک روایت سیاسی»
(به مناسبت درگذشت ناصر پاکدامن)
✍️ مهدی تدینی، تاریخپژوه
از بیستونهم اسفندِ ۱۳۲۹ آغاز کنیم. آن عصرگاه تاریخی. داغترین بحث در صحن مجلس جریان داشت. هیجان نفت زبانه میکشید و چهرههای عرقکردۀ نمایندگانِ طرفدارِ ملی شدن نفت کانون این حرارت بود. مصدق، مظفر بقایی، حسین مکی... اما میخواهم این دوربینِ تاریخنما را بچرخانم به سوی تماشاگرانی که آمده بودند تا تصویبِ ملیشدن نفت را از نزدیک ببینند. دوربین از روی چهرههای هیجانزده و مضطرب میگذرد و به دو جوان میرسد. تبوتابِ آنها کمتر از نمایندگان نبود. یکی هجده و آن دیگری هفدهساله بود. هممدرسهای بودند و چند سالی بود شور و شوق سیاست به سرشان افتاده بود. آرزوی آنها و میلیونها جوان دیگر که فکر میکردند اگر نفت ملی شود چه و چه خواهد شد، در آن عصر واپسین روز زمستان محقق شد. خوش بودند، انگار واقعاً با تصویب این قانون زمستان برای همیشه سپری میشود و از فردا بهاری ماندگار میآید. آن شب باید برای خودشان جشن میگرفتند. رفتند کبابیِ شمشیری تا ضیافتی برپا کنند ــ از قضا حاجی شمشیری هم معروفترین بازاریِ طرفدار مصدق بود. همهچیز جور بود. دنیا برای یک شب به میل و ذائقۀ آنها شده بود.
یکی از این دو جوان امروز درگذشت ــ ۷۲ سال و یک ماه و سه روز پس از آن شام پیروزی ــ بیآنکه به هیچیک از خواستههای سیاسیاش رسیده باشد. روزهایی دیگری هم در زندگیاش بود که فکر میکرد به آرمان سیاسیاش رسیده (برای مثال در انقلاب ۵۷)، اما پس از این حسِ زودگذر نیز مجبور شد ۴۱ سال خارج از ایران تبعید کشد. دنیا همین است. یک جا باید از قطار زندگی پیاده شد. قطار میرود و این ایستگاه میشود واپسین منزل. از آن پس آدمی مهمان خاک است.
یکی از این دو جوانِ قصۀ ما ناصر پاکدامن بود؛ هماو که امروز درگذشت؛ و آن دیگری هوشنگ نهاوندی بود. این دو دوست مسیری کاملاً متفاوت را در زندگی طی کردند. هر دو در فرانسه دکتری گرفتند؛ اما ناصر همیشه مخالف حکومت شاه بود و مبارزه کرد تا آن را سرنگون کند، اما هوشنگ به دستگاه حکومت راه یافت و هم مناصب دولتی بلندپایهای همواره داشت و هم آدم پرنفوذی در حاکمیت بود. اما در نهایت هر دو پس از انقلاب، یکی زودتر و یکی دیرتر، باید از ایران میگریختند. هوشنگ از آن چند سیاستمدارِ خوشاقبالی بود که در آن شبِ هولوبلای معروف ــ شامگاه بیستودوم بهمن ۵۷ ــ توانست تصادفاً از زندان پادگان جمشیدیه فرار کند. دولتمردان سرشناس زیادی آن شب در شلوغیِ حمله به پادگان توانستند در تاریکی و ازدحام و رگبار مسلسلها، دولادولا، دست در دست الهۀ آذرخش، فرار کنند. نهاوندی مدتی از این خانه به آن خانه در خفا زندگی کرد تا از مرز غربی گریخت. و اما ناصر...
بگذارید قصۀ زندگی سیاسی ناصر را مفصل بگویم؛ و اصلاً این مطلب را به مناسبت مرگ او مینویسم. طبعاً فقط به زندگی سیاسی او میپردازم و دیگر وجوه زندگی او نه موضوعِ من و این صفحه است، و نه در تخصص من.
🔴 ادامه یادداشت را در قسمتِ "مشاهده فوری" بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
Telegraph
«ناصر پاکدامن: یک روایت سیاسی»
. 🔴 «ناصر پاکدامن: یک روایت سیاسی» (به مناسبت درگذشت ناصر پاکدامن) ✍️ مهدی تدینی، تاریخپژوه از بیستونهم اسفندِ ۱۳۲۹ آغاز کنیم. آن عصرگاه تاریخی. داغترین بحث در صحن مجلس جریان داشت. هیجان نفت زبانه میکشید و چهرههای عرقکردۀ نمایندگانِ طرفدارِ ملی شدن…
👍4
.
🔴 اولین قربانیان نسلکشی ارمنیها که بودند؟
🔴 چرا کشتار از روشنفکران شروع شد؟
✍️ آرش عزیزی
۱۰۸ سال پیش در چنین روزی، طلعت پاشا، وزیر کشور وقت امپراتوری عثمانی، فرمانی را امضا کرد. در بحبوحه جنگ جهانی اول که هر روز رویدادی در جبهههای مختلف رخ میداد، اهمیت تاریخی این فرمان در ابتدا معلوم نبود؛ اما فرمان طلعت رفت تا سر آغاز یکی از دهشتناکترین رویدادهای تاریخ معاصر باشد: نسلکشی ارمنیها.
بنا به دستور وزیر، نیروهای انتظامی قسطنطنیه به سرکردگی بدری بای، رئیس پلیس، عملیات خود را ساعت ۸ شب آغاز کردند. آنان ۲۰۰ و اندی روشنفکر ارمنی را دستگیر و به دو زندان در نزدیکی آنگورا (آنکارای امروز) فرستادند. یک ماه بعد که «قانون تهجیر» تصویب شد، این چهرهها به نقاط مختلفی داخل امپراتوری عثمانی تبعید و در نهایت، بیشترشان کشته شدند تا بخشی کوچک از بیش از یک میلیون ارمنی باشند که در جریان این فاجعه بزرگ کشته میشوند؛ اما بیش از ۸۰ نفرشان هم زنده ماندند تا شاهد تاریخ باشند. از آن پس ۲۴ آوریل روز یادبود نسلکشی ارمنیها نام گرفت؛ یک «یکشنبه خونین» که همهچیز از آن آغاز شد.
🔴 ادامه یادداشت را در قسمتِ "مشاهده فوری" بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
🔴 اولین قربانیان نسلکشی ارمنیها که بودند؟
🔴 چرا کشتار از روشنفکران شروع شد؟
✍️ آرش عزیزی
۱۰۸ سال پیش در چنین روزی، طلعت پاشا، وزیر کشور وقت امپراتوری عثمانی، فرمانی را امضا کرد. در بحبوحه جنگ جهانی اول که هر روز رویدادی در جبهههای مختلف رخ میداد، اهمیت تاریخی این فرمان در ابتدا معلوم نبود؛ اما فرمان طلعت رفت تا سر آغاز یکی از دهشتناکترین رویدادهای تاریخ معاصر باشد: نسلکشی ارمنیها.
بنا به دستور وزیر، نیروهای انتظامی قسطنطنیه به سرکردگی بدری بای، رئیس پلیس، عملیات خود را ساعت ۸ شب آغاز کردند. آنان ۲۰۰ و اندی روشنفکر ارمنی را دستگیر و به دو زندان در نزدیکی آنگورا (آنکارای امروز) فرستادند. یک ماه بعد که «قانون تهجیر» تصویب شد، این چهرهها به نقاط مختلفی داخل امپراتوری عثمانی تبعید و در نهایت، بیشترشان کشته شدند تا بخشی کوچک از بیش از یک میلیون ارمنی باشند که در جریان این فاجعه بزرگ کشته میشوند؛ اما بیش از ۸۰ نفرشان هم زنده ماندند تا شاهد تاریخ باشند. از آن پس ۲۴ آوریل روز یادبود نسلکشی ارمنیها نام گرفت؛ یک «یکشنبه خونین» که همهچیز از آن آغاز شد.
🔴 ادامه یادداشت را در قسمتِ "مشاهده فوری" بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
Telegraph
اولین قربانیان نسلکشی ارمنیها که بودند؟
. 🔴 اولین قربانیان نسلکشی ارمنیها که بودند؟ ✍️ آرش عزیزی ۱۰۸ سال پیش در چنین روزی، طلعت پاشا، وزیر کشور وقت امپراتوری عثمانی، فرمانی را امضا کرد. در بحبوحه جنگ جهانی اول که هر روز رویدادی در جبهههای مختلف رخ میداد، اهمیت تاریخی این فرمان در ابتدا معلوم…
👍10
مناظره موسی غنینژاد و مسعود درخشان؛ نظام اقتصادی ایران
🎙 صوتِ مناظرهی موسی غنینژاد و مسعود درخشان با موضوع «تأملی در باب نظام اقتصادی ایران» در شبکه افق صداوسیما در ۴ اردیبهشت ۱۴۰۲ خورشیدی
درخشان میگوید اندیشه لیبرال، شیطانی است و عامل گرفتاری اقتصاد ایران است. غنینژاد اما با اشاره به باورهای حزب توده در ابتدای انقلاب، برخی اصول و سیاستها را برگرفته از این اندیشه خواند و آدرس مسائل امروز را نگاه کمونیستی و اتحادش با سرمایهداری رفاقتی دانست.
درخشان: در ساختار اقتصاد ایران تحول رخ نمیدهد چون روحیه انقلابی در مسئولان نیست. من طرفدار اقتصاد اسلامی هستم یعنی سازمان برنامه و بانک مرکزی، اسلامی عمل کنند.
غنینژاد: اتفاقا اقتصاد ایران سرمایهداری است، اما نه رقابتی، بلکه سرمایهداری رفاقتی. علت مشکلات کشور هم همین است. ریشه این امر را باید در قانون اساسی جستجو کرد که متأثر از جریان چپ ابتدای انقلاب است.
🔴 مناظره را میتوانید از طریق یوتیوب هم تماشا کنید.
@IranDel_Channel
💢
درخشان میگوید اندیشه لیبرال، شیطانی است و عامل گرفتاری اقتصاد ایران است. غنینژاد اما با اشاره به باورهای حزب توده در ابتدای انقلاب، برخی اصول و سیاستها را برگرفته از این اندیشه خواند و آدرس مسائل امروز را نگاه کمونیستی و اتحادش با سرمایهداری رفاقتی دانست.
درخشان: در ساختار اقتصاد ایران تحول رخ نمیدهد چون روحیه انقلابی در مسئولان نیست. من طرفدار اقتصاد اسلامی هستم یعنی سازمان برنامه و بانک مرکزی، اسلامی عمل کنند.
غنینژاد: اتفاقا اقتصاد ایران سرمایهداری است، اما نه رقابتی، بلکه سرمایهداری رفاقتی. علت مشکلات کشور هم همین است. ریشه این امر را باید در قانون اساسی جستجو کرد که متأثر از جریان چپ ابتدای انقلاب است.
🔴 مناظره را میتوانید از طریق یوتیوب هم تماشا کنید.
@IranDel_Channel
💢
👍8
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 مستندِ "نسلکشی ارامنه توسط امپراطوری عثمانی و پیدایش تفکر پانتُرکیسم"
🔴 انتشار یک مستند به معنی تاییدِ محتوای آن نیست و صرفاً بازتابدهندهی دیدگاهِ سازندهی آن مُستند است.
🔴 #مستند را می توانید از طریق یوتیوب هم تماشا کنید.
@IranDel_Channel
💢
🔴 انتشار یک مستند به معنی تاییدِ محتوای آن نیست و صرفاً بازتابدهندهی دیدگاهِ سازندهی آن مُستند است.
🔴 #مستند را می توانید از طریق یوتیوب هم تماشا کنید.
@IranDel_Channel
💢
👍21👎6
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 مستند "یک قرن پس از کشتار ارمنیان"
🔴 پخش شده از بیبیسی
🔴 انتشار یک مستند به معنی تاییدِ محتوای آن نیست و صرفاً بازتابدهندهی دیدگاهِ سازندهی آن مُستند است.
🔴 #مستند را میتوانید از طریق یوتیوب هم تماشا کنید.
@IranDel_Channel
💢
🔴 پخش شده از بیبیسی
🔴 انتشار یک مستند به معنی تاییدِ محتوای آن نیست و صرفاً بازتابدهندهی دیدگاهِ سازندهی آن مُستند است.
🔴 #مستند را میتوانید از طریق یوتیوب هم تماشا کنید.
@IranDel_Channel
💢
👍15👎3
.
🔴 ناگفتههایی از تاختوتاز عثمانیها در رمضان خونین تبریز
✍️ گفتگوی مکتوب فرشید باغشمال با علیاکبر صفیپور - دکترای تاریخ ایران بعد از اسلام -
فرشید باغشمال: ماه مبارک رمضان، در کنار رویدادهای مهم آئینی و مذهبی، یادآور یکی از دورههای تاریک تاریخ تبریز است. ۲۷ رمضان ۹۹۳ هجریقمری روزی است که تبریز به اشغال دولت عثمانی رسید و مورد تاختوتاز بیرحمانه ترکان عثمانی قرار گرفت. از جمله اسناد بسیار مهمی که بخشی از ناگفتههای این ماجرا را بررسی کرده «وقفنامه تبریز» است. این وقفنامه که در سال ۹۹۸ هجریقمری تنظیم شده، یادآور اشغال بیستساله تبریز توسط عثمانیها است. عثمانیها پس از تصرف تبریز و قتلعام تبریزیها، وقفنامه ای تنظیم و اموال زیادی را برای مصارف خاص وقف کردند. «دکتر علیاکبر صفیپور» با «دکترای تاریخ ایران بعد از اسلام» از معدود پژوهشگرانی است که در مورد این وقفنامه، مطالعه مفصلی داشتهاست. گفتگوی مکتوبمان را با این محقق حوزه تاریخ میخوانید:
روحانیون عثمانی، با صدور فتواها و مجوزهای شرعی، سلطان را در حمله به سرزمینهای دیگر یاری میکردند. شرط پابرجا بودن حمایت روحانیون از جنگهای سلاطین عثمانی، سهیمشدن مذهب و مؤسسات دینی در غنائم و نتایج جنگها بود. بنابراین پس از هر پیروزی، یکسوم زمینهای اشغالشده را جزو اموال موقوفه اعلام میکردند. وقفنامه تبریز، در همین چارچوب می تواند تفسیر شود.
پس از آزادسازی تبریز، بخش زیادی از موقوفههای عثمانی، به دستور شاهعباس تخریب شد. آن بخش از اموال و املاک وقفی که متعلق به ایرانیان شیعه بوده، پس از اینکه از حالت وقفی خارج شد، به صاحبان قبلی خود بازگشت، یا به تصرف حکومت در آمد. امروز روستاهایی نظیر سفیدکمر و وایقان از توابع شبستر، از این دست هستند.
🔴 ادامه گفتگو را در قسمتِ "مشاهده فوری" بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
🔴 ناگفتههایی از تاختوتاز عثمانیها در رمضان خونین تبریز
✍️ گفتگوی مکتوب فرشید باغشمال با علیاکبر صفیپور - دکترای تاریخ ایران بعد از اسلام -
فرشید باغشمال: ماه مبارک رمضان، در کنار رویدادهای مهم آئینی و مذهبی، یادآور یکی از دورههای تاریک تاریخ تبریز است. ۲۷ رمضان ۹۹۳ هجریقمری روزی است که تبریز به اشغال دولت عثمانی رسید و مورد تاختوتاز بیرحمانه ترکان عثمانی قرار گرفت. از جمله اسناد بسیار مهمی که بخشی از ناگفتههای این ماجرا را بررسی کرده «وقفنامه تبریز» است. این وقفنامه که در سال ۹۹۸ هجریقمری تنظیم شده، یادآور اشغال بیستساله تبریز توسط عثمانیها است. عثمانیها پس از تصرف تبریز و قتلعام تبریزیها، وقفنامه ای تنظیم و اموال زیادی را برای مصارف خاص وقف کردند. «دکتر علیاکبر صفیپور» با «دکترای تاریخ ایران بعد از اسلام» از معدود پژوهشگرانی است که در مورد این وقفنامه، مطالعه مفصلی داشتهاست. گفتگوی مکتوبمان را با این محقق حوزه تاریخ میخوانید:
روحانیون عثمانی، با صدور فتواها و مجوزهای شرعی، سلطان را در حمله به سرزمینهای دیگر یاری میکردند. شرط پابرجا بودن حمایت روحانیون از جنگهای سلاطین عثمانی، سهیمشدن مذهب و مؤسسات دینی در غنائم و نتایج جنگها بود. بنابراین پس از هر پیروزی، یکسوم زمینهای اشغالشده را جزو اموال موقوفه اعلام میکردند. وقفنامه تبریز، در همین چارچوب می تواند تفسیر شود.
پس از آزادسازی تبریز، بخش زیادی از موقوفههای عثمانی، به دستور شاهعباس تخریب شد. آن بخش از اموال و املاک وقفی که متعلق به ایرانیان شیعه بوده، پس از اینکه از حالت وقفی خارج شد، به صاحبان قبلی خود بازگشت، یا به تصرف حکومت در آمد. امروز روستاهایی نظیر سفیدکمر و وایقان از توابع شبستر، از این دست هستند.
🔴 ادامه گفتگو را در قسمتِ "مشاهده فوری" بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
Telegraph
ناگفتههایی از تاختوتاز عثمانیها در رمضان خونین تبریز
. 🔴 ناگفتههایی از تاختوتاز عثمانیها در رمضان خونین تبریز ✍️ گفتگوی مکتوب فرشید باغشمال با علیاکبر صفیپور - دکترای تاریخ ایران بعد از اسلام - فرشید باغشمال: ماه مبارک رمضان، در کنار رویدادهای مهم آئینی و مذهبی، یادآور یکی از دورههای تاریک تاریخ تبریز…
👍12👎1
ایراندل | IranDel
. 🔴 ناگفتههایی از تاختوتاز عثمانیها در رمضان خونین تبریز ✍️ گفتگوی مکتوب فرشید باغشمال با علیاکبر صفیپور - دکترای تاریخ ایران بعد از اسلام - فرشید باغشمال: ماه مبارک رمضان، در کنار رویدادهای مهم آئینی و مذهبی، یادآور یکی از دورههای تاریک تاریخ تبریز…
.
🔴 جوی خون در خیابانهای تبریز؛ پنج روایت تاریخی از قتلعام تبریز توسط عثمانی
✍️ حجت یحییپور، کنشگر مدنی و فرهنگی اهل ارومیه
در سال ۹۸۵ هجری قمری همزمان با جلوس شاه محمد خدابنده [پادشاه صفوی] عثمانیان که مدتها مترصد به دست آمدن فرصت مناسب برای لشکرکشی به ایران بودند، با بهره جستن از اوضاع نابسامان ایران و با زیر پا گذاشتن پیمان صلح آماسیه به سمت قلمرو ایران حرکت کردند و آتش جنگهای ویرانگری را افروختند که تا سال ۹۹۷ ه.ق به مدت ۱۲ سال ادامه داشت و به جنگهای ۱۲ ساله ایران و عثمانی معروف گردید که در نهایت با انعقاد پیمان صلح استانبول اول (یا عهدنامه صلح فرهاد پاشا) در ۹۹۸ موقتاً پایان یافت. حملات عثمانی در شرایطی آغاز شد که صدراعظم عثمانی یعنی سوکوللی محمد پاشا، با این اقدام مخالفت مینمود و خطرات حمله به ایران را به مراد سوم گوشزد میکرد. وی جهت منصرف کردن مراد سوم آنچه را که بر سلطان سلیمان در آذربایجان گذشت به وی یادآوری و هزینههای سنگین این لشکرشی را به او متذکر شد و خاطر نشان کرد که حتی در صورت تصرف ایران مردم ایران تابعیت و رعیتی عثمانی را قبول نخواهند کرد.
ولی با وجود مخالفتها، عملیات نظامی آغاز گردید. عثمانی با لشکرکشیهای دنبالهدار و پردامنه و صرف هزینههای کلان و بیحساب موفق به کسب فتوحاتی در آذربایجان و قفقاز شدند. همزمان با ادامه حملات به شمالغرب ایران جبهههای نبرد را به سمت مرزهای جنوبغربی ایران در خوزستان گسترش داد و از سوی دیگر با تطمیع و تحریک ازبکان جبهه دیگری برای ایران در خراسان گشود. لشکرکشی بزرگ عثمانیان چنان هزینههای سنگینی برای بابعالی در پی داشت که حکومت عثمانی را تا چندین دهه بعد از آن با بحران شدید مالی مواجه ساخت. بحران اقتصادی همزمان با بروز نتایج مثبت اصلاحات شاه عباس، تا مدتها عثمانی را در مقابل ایران در موضع ضعف قرار داد.
🔴 ادامه یادداشت را در قسمتِ "مشاهده فوری" بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
🔴 جوی خون در خیابانهای تبریز؛ پنج روایت تاریخی از قتلعام تبریز توسط عثمانی
✍️ حجت یحییپور، کنشگر مدنی و فرهنگی اهل ارومیه
در سال ۹۸۵ هجری قمری همزمان با جلوس شاه محمد خدابنده [پادشاه صفوی] عثمانیان که مدتها مترصد به دست آمدن فرصت مناسب برای لشکرکشی به ایران بودند، با بهره جستن از اوضاع نابسامان ایران و با زیر پا گذاشتن پیمان صلح آماسیه به سمت قلمرو ایران حرکت کردند و آتش جنگهای ویرانگری را افروختند که تا سال ۹۹۷ ه.ق به مدت ۱۲ سال ادامه داشت و به جنگهای ۱۲ ساله ایران و عثمانی معروف گردید که در نهایت با انعقاد پیمان صلح استانبول اول (یا عهدنامه صلح فرهاد پاشا) در ۹۹۸ موقتاً پایان یافت. حملات عثمانی در شرایطی آغاز شد که صدراعظم عثمانی یعنی سوکوللی محمد پاشا، با این اقدام مخالفت مینمود و خطرات حمله به ایران را به مراد سوم گوشزد میکرد. وی جهت منصرف کردن مراد سوم آنچه را که بر سلطان سلیمان در آذربایجان گذشت به وی یادآوری و هزینههای سنگین این لشکرشی را به او متذکر شد و خاطر نشان کرد که حتی در صورت تصرف ایران مردم ایران تابعیت و رعیتی عثمانی را قبول نخواهند کرد.
ولی با وجود مخالفتها، عملیات نظامی آغاز گردید. عثمانی با لشکرکشیهای دنبالهدار و پردامنه و صرف هزینههای کلان و بیحساب موفق به کسب فتوحاتی در آذربایجان و قفقاز شدند. همزمان با ادامه حملات به شمالغرب ایران جبهههای نبرد را به سمت مرزهای جنوبغربی ایران در خوزستان گسترش داد و از سوی دیگر با تطمیع و تحریک ازبکان جبهه دیگری برای ایران در خراسان گشود. لشکرکشی بزرگ عثمانیان چنان هزینههای سنگینی برای بابعالی در پی داشت که حکومت عثمانی را تا چندین دهه بعد از آن با بحران شدید مالی مواجه ساخت. بحران اقتصادی همزمان با بروز نتایج مثبت اصلاحات شاه عباس، تا مدتها عثمانی را در مقابل ایران در موضع ضعف قرار داد.
🔴 ادامه یادداشت را در قسمتِ "مشاهده فوری" بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
Telegraph
جوی خون در خیابانهای تبریز؛ پنج روایت تاریخی از قتلعام تبریز توسط عثمانی
. 🔴 جوی خون در خیابانهای تبریز؛ پنج روایت تاریخی از قتلعام تبریز توسط عثمانی ✍️ حجت یحییپور در سال ۹۸۵ هجری قمری همزمان با جلوس شاه محمد خدابنده [پادشاه صفوی] عثمانیان که مدتها مترصد به دست آمدن فرصت مناسب برای لشکرکشی به ایران بودند، با بهره جستن از…
👍13👎2
.
🔴 پلمب شد
✍️ مهدی تدینی
در روزهای اخیر پیدرپی خبر پلمب شدن واحدی صنفی را در پی عدم رعایت شئونات میشنویم. امروز خبر آمد که مجموعه اُپال پلمب شده است که دیگر صحبت یک مغازه و دو مغازه نیست؛ این یک مجموعه تجاری بزرگ با دهها واحد صنفی است.
پلمب کردن یک واحد صنفی اگر به دلیل حضور مشتریان بیحجاب باشد معنایی ندارد مگر مجازات یک شهروند به دلیل رفتار و عقیده یک شهروند دیگر. شهروندی مطابق میل خود پوششی اختیار کرده و به مرکز خرید، مغازه، رستوران یا هر نوع واحد صنفی دیگر رفته است، حال اگر آن واحد صنفی به این دلیل پلمب شود، یعنی توبیخ و مجازات یک نفر به دلیل تصمیم و عقیده یک فرد دیگر.
معنای این مجازات این است که یک شهروند موظف بوده است شهروند دیگر را به دلیل پوششی که داشته مجازات کند (یعنی او را به محل کارش راه ندهد، بیرون کند و به او سرویس ندهد) و چون این شهروند آن شهروند را در محدوده کاری خود مجازات نکرده، حالا باید خود مجازات شود.
چگونه میتوان از یک رستوراندار، کافهدار، مغازهدار یا هر کاسب دیگری انتظار داشت رفتاری قهرآمیز، توبیخگرانه و تنبیهی نسبت به مشتریان خود داشته باشد؟ شهروند با شهروند برابر است و این برابری بنیاد حکومت قانون است. چگونه میتوان از یک شهروند خواست حین فعالیت اقتصادی خود وارد چنین درگیریهایی هم بشود؟
رابطه شهروندان با همدیگر تعریفی دارد، نمیتوان این تعریف را شکست. اگر زنی بدون حجاب از خیابانی گذشت، باید آن خیابان را بست؟
پلمب کردن اقدامی تنبیهی است؛ مجازات است؛ به فرد ضرر میرساند. تنبیه یک شهروند به دلیل تصمیم یک شهروند دیگر نادرست است. فقط باید آن را در فهرست تصمیمات نادرست دیگری نوشت که اجرا شده و جز گذاشتن خاطره بد در دل و ذهن مردم سودی نداشته است.
@IranDel_Channel
💢
🔴 پلمب شد
✍️ مهدی تدینی
در روزهای اخیر پیدرپی خبر پلمب شدن واحدی صنفی را در پی عدم رعایت شئونات میشنویم. امروز خبر آمد که مجموعه اُپال پلمب شده است که دیگر صحبت یک مغازه و دو مغازه نیست؛ این یک مجموعه تجاری بزرگ با دهها واحد صنفی است.
پلمب کردن یک واحد صنفی اگر به دلیل حضور مشتریان بیحجاب باشد معنایی ندارد مگر مجازات یک شهروند به دلیل رفتار و عقیده یک شهروند دیگر. شهروندی مطابق میل خود پوششی اختیار کرده و به مرکز خرید، مغازه، رستوران یا هر نوع واحد صنفی دیگر رفته است، حال اگر آن واحد صنفی به این دلیل پلمب شود، یعنی توبیخ و مجازات یک نفر به دلیل تصمیم و عقیده یک فرد دیگر.
معنای این مجازات این است که یک شهروند موظف بوده است شهروند دیگر را به دلیل پوششی که داشته مجازات کند (یعنی او را به محل کارش راه ندهد، بیرون کند و به او سرویس ندهد) و چون این شهروند آن شهروند را در محدوده کاری خود مجازات نکرده، حالا باید خود مجازات شود.
چگونه میتوان از یک رستوراندار، کافهدار، مغازهدار یا هر کاسب دیگری انتظار داشت رفتاری قهرآمیز، توبیخگرانه و تنبیهی نسبت به مشتریان خود داشته باشد؟ شهروند با شهروند برابر است و این برابری بنیاد حکومت قانون است. چگونه میتوان از یک شهروند خواست حین فعالیت اقتصادی خود وارد چنین درگیریهایی هم بشود؟
رابطه شهروندان با همدیگر تعریفی دارد، نمیتوان این تعریف را شکست. اگر زنی بدون حجاب از خیابانی گذشت، باید آن خیابان را بست؟
پلمب کردن اقدامی تنبیهی است؛ مجازات است؛ به فرد ضرر میرساند. تنبیه یک شهروند به دلیل تصمیم یک شهروند دیگر نادرست است. فقط باید آن را در فهرست تصمیمات نادرست دیگری نوشت که اجرا شده و جز گذاشتن خاطره بد در دل و ذهن مردم سودی نداشته است.
@IranDel_Channel
💢
Telegram
attach 📎
👍7👎1
🔴 پنجم اردیبهشتماه سالروز درگذشت محمّدعلی اسلامیندوشن
✍️ محمدعلی اسلامیندوشن
ایران پس از شکست تیسفون یکپارچگی ارضی و اقتدار امپراتوری خود را از دست داد، ولی در مقابل به اقتدار فرهنگیای دست یافت که پیش از آن هرگز نداشته بود و از آن پس تا قرنها یعنی بگوییم تا استقرار حکوت صفویّه قلمرو ایران قلمرو فرهنگی ماند نه ارضی که عادتاً محدودۀ یک کشور به آن شناخته میشود. ایران از طاهریان تا صفویّه به کجا گفته میشد؟ درست معلوم نبود. خراسان برای خود کشوری بود و فارس و آذربایجان و ری و غیره و غیره نیز هریک سرزمینی. چه بسا اوقات مجزّا و هریک خود دارای حکومتی. آنچه این سرزمینها را در ارتباط با همدیگر نگاه داشت، دین و زبان مشترک بود و مقداری مشترکات فرهنگی که بیآنکه چندان نامی از خاک ایران در میان باشد، خصوصیّاتی را به بار میآورد که میتوانست هرگاه لازم شد نام ایران بر آن اطلاق گردد و این همان هویّت این قسمت از خاک بود که ما اکنون به نام ایران میشناسیم و در طی زمان پارههایی از آن جدا شده است.
مردمانی که در محدودۀ این جغرافیا زندگی میکردهاند با همۀ دوردستی فاصلهها و گاه اختلاف لهجه و زبان و گاه تفاوت آیین (شیعه و سنّی) و تفاوت اقلیم و تفاوت حکومت، تابع یک جریان مشترک ایرانیّت میشدند که اهمّ آن عبارت بود از زبان فارسی دری (به عنوان زبان تفاهم کتابی و ادبی و فکری)، نوعی دریافت فرهنگی مشترک (از طریق مثلها، مواعظ رایج و آثار بزرگ ادبی و قصّهها و ادبیّات عامّه)، پایبندی به بعضی رسوم و آداب (چون نوروز و اعیاد مولود و فطر و مراسم عروسی و عزا) و بهطور کلّی نوعی حافظۀ تاریخی مشترک که از تاریخ افسانهای ایران ملهم شده بود و نوعی چشمداشت مشابه از آینده که از مجموع تفکّر اسلامی – ایرانی سرچشمه میگرفت.
با پدید آمدن زبان فارسی، مسیر تاریخی ایران تغییر کرد و استقلال فکری و فرهنگی و بعد سیاسی او تسجیل گشت.
سعدی با آنکه یکی از بینالمللیترین شخصیتهای ایرانی است و سی سال در گردش و سفر بود، بوی ایران و بوی شیراز از سراسر آثارش ساطع است. او ایران را در کولهبارش به همراه خود میگردانده است. این ایرانیّت در روح او چنان عمیق بود که دوری سیساله ذرهای از طراوت آن نکاست.
مولوی را بگیریم که تمام عمر خود را در یک کشور ترکزبان به سر برد و در همسایگی آن حلب و دمشق عربزبان بودند و هرگز پای به ایران ننهاد، با این حال چه کسی بالاتر از او حماسۀ ایران اسلامی را سروده است؟ همان حضور مولوی کافی بود که شهر قونیه تبدیل به یک جزیرۀ ایرانی شود و یا برعکس، فرهنگ ایران و زبان فارسی چنان قلمرو گستردهای داشته باشد که بتواند تا شامات و روم شرقی را هم دربر بگیرد و این هردو درست است.
تاریخ این چهارده قرن اخیر ایران تاریخ تلاش فکری و فرهنگی بوده است، مصروف بر آنکه لطمۀ مهاجم و خارجی به حداقلّ تنزّل داده شود، از میان تندباد حوادث و جنگها و غارتها راهی به سوی تداوم ایرانیّت باز بماند و هیچیک از این سوانح نه یورش و نه اشغال و نه این اواخر استثمار فرهنگی ریشۀ آن را قطع نکند که از نظر ایرانی: تا ریشه در آب است، امید ثمری هست...
🔴 منبع: ایران و تنهائیش، محمّدعلی اسلامی ندوشن، تهران: شرکت سهامی انتشار، ۱۳۷۶، ص ۲۳۲ - ۲۳۶
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
✍️ محمدعلی اسلامیندوشن
ایران پس از شکست تیسفون یکپارچگی ارضی و اقتدار امپراتوری خود را از دست داد، ولی در مقابل به اقتدار فرهنگیای دست یافت که پیش از آن هرگز نداشته بود و از آن پس تا قرنها یعنی بگوییم تا استقرار حکوت صفویّه قلمرو ایران قلمرو فرهنگی ماند نه ارضی که عادتاً محدودۀ یک کشور به آن شناخته میشود. ایران از طاهریان تا صفویّه به کجا گفته میشد؟ درست معلوم نبود. خراسان برای خود کشوری بود و فارس و آذربایجان و ری و غیره و غیره نیز هریک سرزمینی. چه بسا اوقات مجزّا و هریک خود دارای حکومتی. آنچه این سرزمینها را در ارتباط با همدیگر نگاه داشت، دین و زبان مشترک بود و مقداری مشترکات فرهنگی که بیآنکه چندان نامی از خاک ایران در میان باشد، خصوصیّاتی را به بار میآورد که میتوانست هرگاه لازم شد نام ایران بر آن اطلاق گردد و این همان هویّت این قسمت از خاک بود که ما اکنون به نام ایران میشناسیم و در طی زمان پارههایی از آن جدا شده است.
مردمانی که در محدودۀ این جغرافیا زندگی میکردهاند با همۀ دوردستی فاصلهها و گاه اختلاف لهجه و زبان و گاه تفاوت آیین (شیعه و سنّی) و تفاوت اقلیم و تفاوت حکومت، تابع یک جریان مشترک ایرانیّت میشدند که اهمّ آن عبارت بود از زبان فارسی دری (به عنوان زبان تفاهم کتابی و ادبی و فکری)، نوعی دریافت فرهنگی مشترک (از طریق مثلها، مواعظ رایج و آثار بزرگ ادبی و قصّهها و ادبیّات عامّه)، پایبندی به بعضی رسوم و آداب (چون نوروز و اعیاد مولود و فطر و مراسم عروسی و عزا) و بهطور کلّی نوعی حافظۀ تاریخی مشترک که از تاریخ افسانهای ایران ملهم شده بود و نوعی چشمداشت مشابه از آینده که از مجموع تفکّر اسلامی – ایرانی سرچشمه میگرفت.
با پدید آمدن زبان فارسی، مسیر تاریخی ایران تغییر کرد و استقلال فکری و فرهنگی و بعد سیاسی او تسجیل گشت.
سعدی با آنکه یکی از بینالمللیترین شخصیتهای ایرانی است و سی سال در گردش و سفر بود، بوی ایران و بوی شیراز از سراسر آثارش ساطع است. او ایران را در کولهبارش به همراه خود میگردانده است. این ایرانیّت در روح او چنان عمیق بود که دوری سیساله ذرهای از طراوت آن نکاست.
مولوی را بگیریم که تمام عمر خود را در یک کشور ترکزبان به سر برد و در همسایگی آن حلب و دمشق عربزبان بودند و هرگز پای به ایران ننهاد، با این حال چه کسی بالاتر از او حماسۀ ایران اسلامی را سروده است؟ همان حضور مولوی کافی بود که شهر قونیه تبدیل به یک جزیرۀ ایرانی شود و یا برعکس، فرهنگ ایران و زبان فارسی چنان قلمرو گستردهای داشته باشد که بتواند تا شامات و روم شرقی را هم دربر بگیرد و این هردو درست است.
تاریخ این چهارده قرن اخیر ایران تاریخ تلاش فکری و فرهنگی بوده است، مصروف بر آنکه لطمۀ مهاجم و خارجی به حداقلّ تنزّل داده شود، از میان تندباد حوادث و جنگها و غارتها راهی به سوی تداوم ایرانیّت باز بماند و هیچیک از این سوانح نه یورش و نه اشغال و نه این اواخر استثمار فرهنگی ریشۀ آن را قطع نکند که از نظر ایرانی: تا ریشه در آب است، امید ثمری هست...
🔴 منبع: ایران و تنهائیش، محمّدعلی اسلامی ندوشن، تهران: شرکت سهامی انتشار، ۱۳۷۶، ص ۲۳۲ - ۲۳۶
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
Telegram
attach 📎
👍6
🔴 شماره ۵۷ ماهنامهی #وطن_یولی (راهِ وطن) منتشر شد.
شمارهی فروردین ماه ۱۴۰۲ خورشیدی
📖 برای مطالعه میتوانید به اینجا مراجعه کنید.
@IranDel_Channel
💢
شمارهی فروردین ماه ۱۴۰۲ خورشیدی
📖 برای مطالعه میتوانید به اینجا مراجعه کنید.
@IranDel_Channel
💢
👍7