.
🔴 فیلسوف تبریز؛ نظریهپرداز ایران
✍️ #موسی_غنی_نژاد اهری، دانشآموخته دکتری اقتصاد
گردش روزگار چنین بود که بنیانگذار مهمترین نظریه ایرانشهری از خطه آذربایجان برخیزد. سید #جواد_طباطبایی، فیلسوف برجسته زاده تبریز، کاخی از اندیشه درباره فرهنگ، تمدن و ملیت ایران بنا نهاد که مانند کاخ بلند فردوسی طوسی، از باد و باران گزندی به آن نخواهد رسید و فرزندان فرهیخته ایرانزمین با گذر روزگار به تکمیل گذرگاهها و تالارهای زیبای آن خواهند پرداخت.
هدف اصلی برنامه پژوهشی طباطبایی، شناخت ایران در تمام ابعاد سیاسی و فرهنگی بود و در تلاش خود برای رسیدن به این هدف به نظریه بدیعی دست یافت که مطابق آن امر ملی یا ملت در ایران قدمتی بسیار دیرینهتر از ظهور ملت-دولتها در دنیای جدید غربی دارد. طبق این نظریه درست است که در ایران قدیمِ پیش و پس از اسلام، مفهوم «ملت» تحت همین عنوان مطرح نبود و مورد استفاده اهل قلم قرار نمیگرفت؛ اما به جای آن مفهوم «ایران» به کار میرفت.
فیلسوف تبریزی در این خصوص از «جدید در قدیم» سخن میگوید و اینکه ریشه برخی جدیدها را باید در قدیم جستوجو کرد. به عقیده وی جنبش مشروطهخواهی با تاسیس حکومت قانون، ایران را به دوران جدید وارد کرد و با این کار همه شئون کهن ایران نوآیین شد..
🔴 متن کاملِ یادداشت را در قسمتِ "مشاهده فوری" بخوانید:
@IranDel_Channel
💢
🔴 فیلسوف تبریز؛ نظریهپرداز ایران
✍️ #موسی_غنی_نژاد اهری، دانشآموخته دکتری اقتصاد
گردش روزگار چنین بود که بنیانگذار مهمترین نظریه ایرانشهری از خطه آذربایجان برخیزد. سید #جواد_طباطبایی، فیلسوف برجسته زاده تبریز، کاخی از اندیشه درباره فرهنگ، تمدن و ملیت ایران بنا نهاد که مانند کاخ بلند فردوسی طوسی، از باد و باران گزندی به آن نخواهد رسید و فرزندان فرهیخته ایرانزمین با گذر روزگار به تکمیل گذرگاهها و تالارهای زیبای آن خواهند پرداخت.
هدف اصلی برنامه پژوهشی طباطبایی، شناخت ایران در تمام ابعاد سیاسی و فرهنگی بود و در تلاش خود برای رسیدن به این هدف به نظریه بدیعی دست یافت که مطابق آن امر ملی یا ملت در ایران قدمتی بسیار دیرینهتر از ظهور ملت-دولتها در دنیای جدید غربی دارد. طبق این نظریه درست است که در ایران قدیمِ پیش و پس از اسلام، مفهوم «ملت» تحت همین عنوان مطرح نبود و مورد استفاده اهل قلم قرار نمیگرفت؛ اما به جای آن مفهوم «ایران» به کار میرفت.
فیلسوف تبریزی در این خصوص از «جدید در قدیم» سخن میگوید و اینکه ریشه برخی جدیدها را باید در قدیم جستوجو کرد. به عقیده وی جنبش مشروطهخواهی با تاسیس حکومت قانون، ایران را به دوران جدید وارد کرد و با این کار همه شئون کهن ایران نوآیین شد..
🔴 متن کاملِ یادداشت را در قسمتِ "مشاهده فوری" بخوانید:
@IranDel_Channel
💢
Telegraph
فیلسوف تبریز؛ نظریهپردازِ ایران
گردش روزگار چنین بود که بنیانگذار مهمترین نظریه ایرانشهری از خطه آذربایجان برخیزد. سیدجواد طباطبایی، فیلسوف برجسته زاده تبریز، کاخی از اندیشه درباره فرهنگ، تمدن و ملیت ایران بنا نهاد که مانند کاخ بلند فردوسی طوسی، از باد و باران گزندی به آن نخواهد رسید…
👍6👎1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 به بهانۀ ۲۵ اسفند، زادروزِ پروین اعتصامی، اختر چرخِ ادبِ ایران
رخشنده اعتصامی معروف به پروین اعتصامی (زاده ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ در تبریز - درگذشته ۱۵ فروردین ۱۳۲۰ در تهران) شاعرِ ایرانی است که از او با عنوان «مشهورترین شاعر زن ایران» یاد میشود. پروین از کودکی فارسی، انگلیسی و عربی را نزد پدرش آموخت و از همان کودکی سرودن شعر را آغاز کرد.
او در سال ۱۲۹۱ هنگامی که ۶ سال بیشتر نداشت به همراه خانوادهاش از تبریز به تهران مهاجرت کرد. به همین خاطر پروین از کودکی با مشروطهخواهان و چهرههای فرهنگی آشنا شد و ادبیات را در کنار پدر و از استادانی چون دهخدا و ملکالشعرای بهار آموخت.
پروین اعتصامی از پایهگذاران سبک شعر مناظرهای است و در زمان حیاتش مجموعهای از شعرهایش را در قالبهایی مانند مناظره، مثنوی، قطعه و قصیده در قالب دیوان اشعار به چاپ رساند. او مدتی نیز در کتابخانهی دانشسرای عالی، به شغل کتابداری مشغول بود و بعد از آن قبل از دومین نوبت چاپ دیوان اشعارش، بر اثر بیماری حصبه درگذشت و در حرم فاطمه معصومه به خاک سپرده شد.
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
رخشنده اعتصامی معروف به پروین اعتصامی (زاده ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ در تبریز - درگذشته ۱۵ فروردین ۱۳۲۰ در تهران) شاعرِ ایرانی است که از او با عنوان «مشهورترین شاعر زن ایران» یاد میشود. پروین از کودکی فارسی، انگلیسی و عربی را نزد پدرش آموخت و از همان کودکی سرودن شعر را آغاز کرد.
او در سال ۱۲۹۱ هنگامی که ۶ سال بیشتر نداشت به همراه خانوادهاش از تبریز به تهران مهاجرت کرد. به همین خاطر پروین از کودکی با مشروطهخواهان و چهرههای فرهنگی آشنا شد و ادبیات را در کنار پدر و از استادانی چون دهخدا و ملکالشعرای بهار آموخت.
پروین اعتصامی از پایهگذاران سبک شعر مناظرهای است و در زمان حیاتش مجموعهای از شعرهایش را در قالبهایی مانند مناظره، مثنوی، قطعه و قصیده در قالب دیوان اشعار به چاپ رساند. او مدتی نیز در کتابخانهی دانشسرای عالی، به شغل کتابداری مشغول بود و بعد از آن قبل از دومین نوبت چاپ دیوان اشعارش، بر اثر بیماری حصبه درگذشت و در حرم فاطمه معصومه به خاک سپرده شد.
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
👍2👎1
🔴 پروین اعتصامی، فرزند برومند ایرانزمین
✍️ دکتر میرجلالالدین کزازی:
«شاید بتوان پروین را در سه ویژگی برتر از همروزگارانش دانست. نخست اینکه پروین سخنوری است که سرودههای او در زمان زندگیاش بر سر زبانها روان شده است و ما کمتر سخنوری را میشناسیم که از این بخت برخوردار باشد. پس از روزگار رابعه قزداری، کسی را در ادب پارسی نمیشناسیم که او را بانوی سخن پارسی بنامیم. من این نام را تنها زیبنده پروین اعتصامی میدانم. پروین با اینکه در سالهای جوانی سرودن را آغاز کرد؛ اما آنچنان شیوا و سترگ میسرود که پارهای از ادیبان در آغاز شنیدن این سرودهها گمان نمیکردند که آنها تراویده پروین باشند. آنها گمان میبردند این سرودهها از افرادی همچون دهخدا است که پروین نام خود را بر آنها نهاده است.»
پروین اعتصامی - زادهٔ ۲۵ اسفند ۱۲۸۵، تبریز، درگذشته در ۱۵ فروردین ۱۳۲۰، تهران
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
✍️ دکتر میرجلالالدین کزازی:
«شاید بتوان پروین را در سه ویژگی برتر از همروزگارانش دانست. نخست اینکه پروین سخنوری است که سرودههای او در زمان زندگیاش بر سر زبانها روان شده است و ما کمتر سخنوری را میشناسیم که از این بخت برخوردار باشد. پس از روزگار رابعه قزداری، کسی را در ادب پارسی نمیشناسیم که او را بانوی سخن پارسی بنامیم. من این نام را تنها زیبنده پروین اعتصامی میدانم. پروین با اینکه در سالهای جوانی سرودن را آغاز کرد؛ اما آنچنان شیوا و سترگ میسرود که پارهای از ادیبان در آغاز شنیدن این سرودهها گمان نمیکردند که آنها تراویده پروین باشند. آنها گمان میبردند این سرودهها از افرادی همچون دهخدا است که پروین نام خود را بر آنها نهاده است.»
پروین اعتصامی - زادهٔ ۲۵ اسفند ۱۲۸۵، تبریز، درگذشته در ۱۵ فروردین ۱۳۲۰، تهران
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
👍3👎1
.
🔴 بیست و پنج اسفند، زادروز اختر چرخ ادب ایران، پروین اعتصامی
زن در ایران
زن در ایران، پیش از این گویی که ایرانی نبود
پیشهاش، جز تیرهروزی و پریشانی نبود
زندگی و مرگش اندر کنج عزلت میگذشت
زن چه بود آن روزها، گر زآن که زندانی نبود
کس چو زن اندر سیاهی قرنها منزل نکرد
کس چو زن در معبد سالوس، قربانی نبود
در عدالتخانه انصاف زن شاهد نداشت
در دبستان فضیلت زن دبستانی نبود
دادخواهیهای زن میماند عمری بیجواب
آشکارا بود این بیداد؛ پنهانی نبود
بس کسان را جامه و چوب شبانی بود، لیک
در نهاد جمله گرگی بود؛ چوپانی نبود
از برای زن به میدان فراخ زندگی
سرنوشت و قسمتی جز تنگمیدانی نبود
نور دانش را ز چشم زن نهان میداشتند
این ندانستن، ز پستی و گرانجانی نبود
زن کجا بافنده میشد، بی نخ و دوک هنر
خرمن و حاصل نبود، آنجا که دهقانی نبود
میوههای دکهٔ دانش فراوان بود، لیک
بهر زن هرگز نصیبی زین فراوانی نبود
در قفس میآرمید و در قفس میداد جان
در گلستان نام ازین مرغ گلستانی نبود
بهر زن تقلید تیه فتنه و چاه بلاست
زیرک آن زن، کو رهش این راه ظلمانی نبود
آب و رنگ از علم میبایست، شرط برتری
با زمرد یاره و لعل بدخشانی نبود
جلوهٔ صد پرنیان، چون یک قبای ساده نیست
عزت از شایستگی بود از هوسرانی نبود
ارزش پوشانده کفش و جامه را ارزنده کرد
قدر و پستی، با گرانی و به ارزانی نبود
سادگی و پاکی و پرهیز یک یک گوهرند
گوهر تابنده تنها گوهر کانی نبود
از زر و زیور چه سود آنجا که نادان است زن
زیور و زر، پردهپوش عیب نادانی نبود
عیبها را جامهٔ پرهیز پوشاندهست و بس
جامهٔ عجب و هوی بهتر ز عریانی نبود
زن، سبکساری نبیند تا گرانسنگ است و بس
پاک را آسیبی از آلوده دامانی نبود
زن چو گنجور است و عفت گنج و حرص و آز دزد
وای اگر آگه ز آیین نگهبانی نبود
اهرمن بر سفرهٔ تقوی نمیشد میهمان
زآن که میدانست کآنجا جای مهمانی نبود
پا به راه راست باید داشت، کاندر راه کج
توشهای و رهنوردی، جز پشیمانی نبود
چشم و دل را پرده میبایست اما از عفاف
چادر پوسیده، بنیاد مسلمانی نبود
خسروا، دست توانای تو، آسان کرد کار
ورنه در این کار سخت امید آسانی نبود
شه نمیشد گردر این گمگشته کشتی ناخدای
ساحلی پیدا از این دریای طوفانی نبود
باید این انوار را پروین به چشم عقل دید
مهر رخشان را نشاید گفت نورانی نبود
✍️ پروین اعتصامی
#شعر_خوانی
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
🔴 بیست و پنج اسفند، زادروز اختر چرخ ادب ایران، پروین اعتصامی
زن در ایران
زن در ایران، پیش از این گویی که ایرانی نبود
پیشهاش، جز تیرهروزی و پریشانی نبود
زندگی و مرگش اندر کنج عزلت میگذشت
زن چه بود آن روزها، گر زآن که زندانی نبود
کس چو زن اندر سیاهی قرنها منزل نکرد
کس چو زن در معبد سالوس، قربانی نبود
در عدالتخانه انصاف زن شاهد نداشت
در دبستان فضیلت زن دبستانی نبود
دادخواهیهای زن میماند عمری بیجواب
آشکارا بود این بیداد؛ پنهانی نبود
بس کسان را جامه و چوب شبانی بود، لیک
در نهاد جمله گرگی بود؛ چوپانی نبود
از برای زن به میدان فراخ زندگی
سرنوشت و قسمتی جز تنگمیدانی نبود
نور دانش را ز چشم زن نهان میداشتند
این ندانستن، ز پستی و گرانجانی نبود
زن کجا بافنده میشد، بی نخ و دوک هنر
خرمن و حاصل نبود، آنجا که دهقانی نبود
میوههای دکهٔ دانش فراوان بود، لیک
بهر زن هرگز نصیبی زین فراوانی نبود
در قفس میآرمید و در قفس میداد جان
در گلستان نام ازین مرغ گلستانی نبود
بهر زن تقلید تیه فتنه و چاه بلاست
زیرک آن زن، کو رهش این راه ظلمانی نبود
آب و رنگ از علم میبایست، شرط برتری
با زمرد یاره و لعل بدخشانی نبود
جلوهٔ صد پرنیان، چون یک قبای ساده نیست
عزت از شایستگی بود از هوسرانی نبود
ارزش پوشانده کفش و جامه را ارزنده کرد
قدر و پستی، با گرانی و به ارزانی نبود
سادگی و پاکی و پرهیز یک یک گوهرند
گوهر تابنده تنها گوهر کانی نبود
از زر و زیور چه سود آنجا که نادان است زن
زیور و زر، پردهپوش عیب نادانی نبود
عیبها را جامهٔ پرهیز پوشاندهست و بس
جامهٔ عجب و هوی بهتر ز عریانی نبود
زن، سبکساری نبیند تا گرانسنگ است و بس
پاک را آسیبی از آلوده دامانی نبود
زن چو گنجور است و عفت گنج و حرص و آز دزد
وای اگر آگه ز آیین نگهبانی نبود
اهرمن بر سفرهٔ تقوی نمیشد میهمان
زآن که میدانست کآنجا جای مهمانی نبود
پا به راه راست باید داشت، کاندر راه کج
توشهای و رهنوردی، جز پشیمانی نبود
چشم و دل را پرده میبایست اما از عفاف
چادر پوسیده، بنیاد مسلمانی نبود
خسروا، دست توانای تو، آسان کرد کار
ورنه در این کار سخت امید آسانی نبود
شه نمیشد گردر این گمگشته کشتی ناخدای
ساحلی پیدا از این دریای طوفانی نبود
باید این انوار را پروین به چشم عقل دید
مهر رخشان را نشاید گفت نورانی نبود
✍️ پروین اعتصامی
#شعر_خوانی
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
Telegram
attach 📎
👍2👎1
.
🔴 پروین اعتصامی
✍ سایه اقتصادینیا
حالا که زن ایرانی داد خود را از شعر و ادبیات بازستانده، حالا که اقیانوس بیانتهای نشر مجازی سدی به نام سانسور را شسته و شکسته و هرکس میتواند هرچه دل تنگش میخواهد، از اروتیکترین تعابیر تا رکیکترین الفاظ، بیواهمه و پرهیز بنویسد و نشر کند، حالا که دقدلیها خالی شده، فروغ به توان بینهایت تکثیر شده، و بسامد کلمات مربوط به اسافل اعضا و روابط جنسی و تن و زن و چه و چه در ادبیات به اشباعی تا حد انزجار و ابتذال رسیده، چهرۀ خاموشش از لابهلای گرد سم ستور سواران پیدا میشود. چهرهای مغموم و مظلوم از زنی آرام به نام رخشنده، که نود سال پیش در دفاع از کشف حجاب شعر گفته و در لزوم تربیت و تحصیل نسوان نوشته بود، زبان پاکش جز به دفاع از حق و تقدیس صفات حسنۀ اخلاقی نگردیده بود، خسته و افسرده از خانۀ بخت چندماههاش به خانۀ پدر برگشته بود و حتی در مذمت پسرعموی عیاشی که بدو شوهر داده بودندش هم کلامی نگفت و ننوشت. زنی که حتی وقتی «پروین» تخلص کرد، صدای آقایان درآمد: «او مرد است!» رخشنده اما، نه تاخت و نه درید. زبان به شعر گشود و سرود:
از غبار فکر باطل پاک باید داشت دل
تا بداند دیو، کاین آئینه جای گرد نیست
مرد پندارند پروین را، چه برخی زاهل فضل
این معما گفته نیکوتر که پروین مرد نیست
سه تصویر از او به جای مانده که بیشتر به دید میآید: در یکی نیمرخ و سربرهنه است و سنجاق سادهای به زلفش زده. در یکی کلاهی به سر دارد و کت پوشیده، که مشخصاً لباس رسمی بعد از کشف حجاب است. در دیگری لچکی گلگلی بیخ گلویش گره زده و نگاه مات و بیروحش را به بیننده دوخته. تصویری که اغلب ما، بیش از همه، از او در ذهن داریم، همین تصویر آخر است، زیرا ما باید از تمام صفات حسنۀ پروین اعتصامی همین حجابش را روزی صد بار میآموختیم و چهرهاش را بهمثابۀ زنی خاموش و بیعرضه به خاطر میسپردیم. این تصویر و تصور ناجوانمردانه از پروین، پس از انقلاب ۵۷ از دو سو تقویت و تثبیت شد: از یکسو، اسلامگرایان با مقابل قرار دادن او با فروغ دوگانهای دروغین تراشیدند که مبنایش بر انکار فروغ و اثبات پروین استوار بود. این دوگانه، که علناً از روحیۀ شخصی انزواجو و صبور پروین به نفع سرکوب زنان سوء استفاده میجست، البته معلول ماند و اقبال بیحد شاعران زن به پیروی از سبک شعری فروغ خود گویای بطالت آن است. این گروه میکوشیدند پروین را فرشتۀ نجیبی نشان دهند که پشت درهای بستۀ خانهاش نشسته و برای نخود و لوبیا و نخ و سوزن شعر میگوید؛ اما نتیجه برعکس شد: سوءاستفادۀ ایدئولوژیک از روحیۀ خموش و شخصیت آرام پروین، نسل جدید مخاطبان ادبیات را از او دور و منزجر کرد و سبب ناآشنایی آنها با روح آزادۀ پروین و شعرش شد. از دیگر سو، روشنفکرانی که در دهۀ چهل و پنجاه شمسی فرمانروای بلامنازع مطبوعات ادبی بودند، او را نه شاعر، که ناظمی عهد عتیقی میخواندند که شعر کهنهاش برانگیزاننده و برآشوبنده نیست. این گروه نیز باز همان دوگانۀ پروین/فروغ را علم کردند، اما اینبار به نفع فروغ و با این شعار پوچ که شعر پروین زنانه نیست. عجب آنکه در این مدام زنانه زنانه کردن، حرف خود فروغ را هم ناشنیده میگرفتند که گفته بود: «اگر پای سنجش ارزشهای هنری پيش بيايد فکر کنم ديگر جنسيت نمیتواند مطرح باشد. آن چيزی که مطرح است اين است که آدم جنبههای مثبت وجود خودش را جوری پرورش دهد که به حدی از ارزشهای انسانی برسد... اصل، کار آدم است، زن و مرد مطرح نيست.» و شعر پروین، دقیقاً به همین علت، غیرجنسیتی و فراجنسیتی است: به علت رسیدن به «حدی از ارزشهای انسانی».
سانسور و تخطئهای که روشنفکران و اسلامگرایان، دستدردست هم، بر شعر پروین اعمال کردند، سبب مخدوششدن چهرۀ پاک او و مغلوطخواندن شعرش شد. این شد که ما، نقد مکررش بر استبداد و فساد قدرت را به گوش جان نشنیدیم:
آن سفلهای که مفتی و قاضی است نام او
تا پود و تار جامهاش از رشوه و رباست
و دفاعش از حق کارگر را در جای خویش نستودیم:
تا به کی جانکندن اندر آفتاب ای رنجبر
ریختن از بهر نان از چهر آب ای رنجبر
از حقوق پایمال خویشتن کن پرسشی
چند میترسی ز هر خان و جناب ای رنجبر؟
و از اعتقادش به آزادی پوشش زنان، که در چاپهای متعدد دیوانش آن را سانسور کردند، بهدرستی مطلع نشدیم:
چشم و دل را پرده میبایست اما از عفاف
چادر پوسیده، بنیاد مسلمانی نبود
پروین را حالا و باز باید خواند، به دور از گفتمانهای سیاسی مغلوطی که هر دو گروه بر شعرش قالب و غالب کردند. شعر پروین، بیتردید صدای امروز همۀ ماست در روزگاری که کارگر ایرانی در زندان است، زن ایرانی در کشمکش، و انسان ایرانی در عذاب بیاخلاقی و فساد، مستاصل.
@IranDel_Channel
💢
🔴 پروین اعتصامی
✍ سایه اقتصادینیا
حالا که زن ایرانی داد خود را از شعر و ادبیات بازستانده، حالا که اقیانوس بیانتهای نشر مجازی سدی به نام سانسور را شسته و شکسته و هرکس میتواند هرچه دل تنگش میخواهد، از اروتیکترین تعابیر تا رکیکترین الفاظ، بیواهمه و پرهیز بنویسد و نشر کند، حالا که دقدلیها خالی شده، فروغ به توان بینهایت تکثیر شده، و بسامد کلمات مربوط به اسافل اعضا و روابط جنسی و تن و زن و چه و چه در ادبیات به اشباعی تا حد انزجار و ابتذال رسیده، چهرۀ خاموشش از لابهلای گرد سم ستور سواران پیدا میشود. چهرهای مغموم و مظلوم از زنی آرام به نام رخشنده، که نود سال پیش در دفاع از کشف حجاب شعر گفته و در لزوم تربیت و تحصیل نسوان نوشته بود، زبان پاکش جز به دفاع از حق و تقدیس صفات حسنۀ اخلاقی نگردیده بود، خسته و افسرده از خانۀ بخت چندماههاش به خانۀ پدر برگشته بود و حتی در مذمت پسرعموی عیاشی که بدو شوهر داده بودندش هم کلامی نگفت و ننوشت. زنی که حتی وقتی «پروین» تخلص کرد، صدای آقایان درآمد: «او مرد است!» رخشنده اما، نه تاخت و نه درید. زبان به شعر گشود و سرود:
از غبار فکر باطل پاک باید داشت دل
تا بداند دیو، کاین آئینه جای گرد نیست
مرد پندارند پروین را، چه برخی زاهل فضل
این معما گفته نیکوتر که پروین مرد نیست
سه تصویر از او به جای مانده که بیشتر به دید میآید: در یکی نیمرخ و سربرهنه است و سنجاق سادهای به زلفش زده. در یکی کلاهی به سر دارد و کت پوشیده، که مشخصاً لباس رسمی بعد از کشف حجاب است. در دیگری لچکی گلگلی بیخ گلویش گره زده و نگاه مات و بیروحش را به بیننده دوخته. تصویری که اغلب ما، بیش از همه، از او در ذهن داریم، همین تصویر آخر است، زیرا ما باید از تمام صفات حسنۀ پروین اعتصامی همین حجابش را روزی صد بار میآموختیم و چهرهاش را بهمثابۀ زنی خاموش و بیعرضه به خاطر میسپردیم. این تصویر و تصور ناجوانمردانه از پروین، پس از انقلاب ۵۷ از دو سو تقویت و تثبیت شد: از یکسو، اسلامگرایان با مقابل قرار دادن او با فروغ دوگانهای دروغین تراشیدند که مبنایش بر انکار فروغ و اثبات پروین استوار بود. این دوگانه، که علناً از روحیۀ شخصی انزواجو و صبور پروین به نفع سرکوب زنان سوء استفاده میجست، البته معلول ماند و اقبال بیحد شاعران زن به پیروی از سبک شعری فروغ خود گویای بطالت آن است. این گروه میکوشیدند پروین را فرشتۀ نجیبی نشان دهند که پشت درهای بستۀ خانهاش نشسته و برای نخود و لوبیا و نخ و سوزن شعر میگوید؛ اما نتیجه برعکس شد: سوءاستفادۀ ایدئولوژیک از روحیۀ خموش و شخصیت آرام پروین، نسل جدید مخاطبان ادبیات را از او دور و منزجر کرد و سبب ناآشنایی آنها با روح آزادۀ پروین و شعرش شد. از دیگر سو، روشنفکرانی که در دهۀ چهل و پنجاه شمسی فرمانروای بلامنازع مطبوعات ادبی بودند، او را نه شاعر، که ناظمی عهد عتیقی میخواندند که شعر کهنهاش برانگیزاننده و برآشوبنده نیست. این گروه نیز باز همان دوگانۀ پروین/فروغ را علم کردند، اما اینبار به نفع فروغ و با این شعار پوچ که شعر پروین زنانه نیست. عجب آنکه در این مدام زنانه زنانه کردن، حرف خود فروغ را هم ناشنیده میگرفتند که گفته بود: «اگر پای سنجش ارزشهای هنری پيش بيايد فکر کنم ديگر جنسيت نمیتواند مطرح باشد. آن چيزی که مطرح است اين است که آدم جنبههای مثبت وجود خودش را جوری پرورش دهد که به حدی از ارزشهای انسانی برسد... اصل، کار آدم است، زن و مرد مطرح نيست.» و شعر پروین، دقیقاً به همین علت، غیرجنسیتی و فراجنسیتی است: به علت رسیدن به «حدی از ارزشهای انسانی».
سانسور و تخطئهای که روشنفکران و اسلامگرایان، دستدردست هم، بر شعر پروین اعمال کردند، سبب مخدوششدن چهرۀ پاک او و مغلوطخواندن شعرش شد. این شد که ما، نقد مکررش بر استبداد و فساد قدرت را به گوش جان نشنیدیم:
آن سفلهای که مفتی و قاضی است نام او
تا پود و تار جامهاش از رشوه و رباست
و دفاعش از حق کارگر را در جای خویش نستودیم:
تا به کی جانکندن اندر آفتاب ای رنجبر
ریختن از بهر نان از چهر آب ای رنجبر
از حقوق پایمال خویشتن کن پرسشی
چند میترسی ز هر خان و جناب ای رنجبر؟
و از اعتقادش به آزادی پوشش زنان، که در چاپهای متعدد دیوانش آن را سانسور کردند، بهدرستی مطلع نشدیم:
چشم و دل را پرده میبایست اما از عفاف
چادر پوسیده، بنیاد مسلمانی نبود
پروین را حالا و باز باید خواند، به دور از گفتمانهای سیاسی مغلوطی که هر دو گروه بر شعرش قالب و غالب کردند. شعر پروین، بیتردید صدای امروز همۀ ماست در روزگاری که کارگر ایرانی در زندان است، زن ایرانی در کشمکش، و انسان ایرانی در عذاب بیاخلاقی و فساد، مستاصل.
@IranDel_Channel
💢
Telegram
attach 📎
👍2
ســرآمــد کـنـون قـصـهٔ یــزدگــرد
بـه مـاه ســفــنــدارمـذ روز اِرد
ز هـجـرت شـده پـنـج هـشـتـاد بـار
بـه نــام جـهــان داور کــردگــار
شاهنامه اثر حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی (زادهٔ ۳۱۹ -۳۹۷ خورشیدی) حماسهای منظوم و شامل حدود ۶۰ هزار بیت است که در روز ۲۵ اسفند سال ۳۸۸ خورشیدی به اتمام رسید.
شاهنامه فردوسی از بزرگترین و برجستهترین حماسههای جهان است که سرایش آن سی سال به طول انجامید.
محتوای این شاهکار ادبی، اسطورهها، افسانهها و تاریخ ایران از ابتدا تا پایان سلسله ساسانیان است که در چهار دودمان پادشاهی پیشدادیان، کیانیان، اشکانیان و ساسانیان خلاصه میشوند و به سه بخش اسطورهای (از عهد کیومرث تا پادشاهی فریدون)، پهلوانی (از قیام کاوه آهنگر تا مرگ رستم) و تاریخی (از پادشاهی بهمن و ظهور اسکندر تا پایان ساسانیان) تقسیم میشود.
شاهنامه نفوذ بسیاری در ادبیات جهان داشتهاست و شاعران بزرگی مانند گوته و ویکتور هوگو از آن به نیکی یاد کردهاند.
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
بـه مـاه ســفــنــدارمـذ روز اِرد
ز هـجـرت شـده پـنـج هـشـتـاد بـار
بـه نــام جـهــان داور کــردگــار
شاهنامه اثر حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی (زادهٔ ۳۱۹ -۳۹۷ خورشیدی) حماسهای منظوم و شامل حدود ۶۰ هزار بیت است که در روز ۲۵ اسفند سال ۳۸۸ خورشیدی به اتمام رسید.
شاهنامه فردوسی از بزرگترین و برجستهترین حماسههای جهان است که سرایش آن سی سال به طول انجامید.
محتوای این شاهکار ادبی، اسطورهها، افسانهها و تاریخ ایران از ابتدا تا پایان سلسله ساسانیان است که در چهار دودمان پادشاهی پیشدادیان، کیانیان، اشکانیان و ساسانیان خلاصه میشوند و به سه بخش اسطورهای (از عهد کیومرث تا پادشاهی فریدون)، پهلوانی (از قیام کاوه آهنگر تا مرگ رستم) و تاریخی (از پادشاهی بهمن و ظهور اسکندر تا پایان ساسانیان) تقسیم میشود.
شاهنامه نفوذ بسیاری در ادبیات جهان داشتهاست و شاعران بزرگی مانند گوته و ویکتور هوگو از آن به نیکی یاد کردهاند.
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
👍3
پایان سرایش شــاهنامه، آغاز نمایش شکـوه شاهانهی ایــرانزمین بود؛ رستاخیزی که روزگار باستان را جانی دوباره بخشید و تاریخ ایران را به اسطورهها پیوند داد و ابدیتی برای ادبیات و زبان فارسی باز آفرید.
در هر سدهای که با شاهنامه و فردوسی رویارویی به شیوه محمود غزنوی گردید، شاهنامهی فردوسی سربلند و سرافراز در دل جامعهی سربهزیر ایرانی راه یافت؛ چرا که فردوسی، شاهنامه را برای مردمِ خود نوشت و به همین دلیل با وجدان و روح نسلهای آدمی در پیوندی ناگسستنی همخانه گشت و آرمانها، امیدها، دردها و رنجها و شادیهای جامعهی ایرانی را در دل خویش، به پژواک و بازتاب جاودانه وا داشت.
خجسته باد تاریخ پایان سرایش شاهنامه؛ پایانی که آغازی بدون انجام برای ایران و ایرانیان است، چرا که«آن چه آغاز ندارد نپذیرد انجام»
✍️ دکتر بتول فخراسلام؛ کارگروه دانش و پژوهش بنیادفردوسی مشهد و کانون شاهنامه فردوسی توس
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
در هر سدهای که با شاهنامه و فردوسی رویارویی به شیوه محمود غزنوی گردید، شاهنامهی فردوسی سربلند و سرافراز در دل جامعهی سربهزیر ایرانی راه یافت؛ چرا که فردوسی، شاهنامه را برای مردمِ خود نوشت و به همین دلیل با وجدان و روح نسلهای آدمی در پیوندی ناگسستنی همخانه گشت و آرمانها، امیدها، دردها و رنجها و شادیهای جامعهی ایرانی را در دل خویش، به پژواک و بازتاب جاودانه وا داشت.
خجسته باد تاریخ پایان سرایش شاهنامه؛ پایانی که آغازی بدون انجام برای ایران و ایرانیان است، چرا که«آن چه آغاز ندارد نپذیرد انجام»
✍️ دکتر بتول فخراسلام؛ کارگروه دانش و پژوهش بنیادفردوسی مشهد و کانون شاهنامه فردوسی توس
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
👍2
اگرچه ۲۵ اسفند پایان سرایش شاهنامه است، اما به درستی آغاز زایش شاهنامه است. در این روز با تـــولد خورشیـــدِ شاهنامه نهال زبان فارسی و هـویت ایرانی بالنده میشود و به بار مینشیند.
✍️ دکتر آرش اکبری مفاخر؛ کارگروه دانش و پژوهش بنیاد فردوسی مشهد و کانون شاهنامه فردوسی توس
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
✍️ دکتر آرش اکبری مفاخر؛ کارگروه دانش و پژوهش بنیاد فردوسی مشهد و کانون شاهنامه فردوسی توس
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
👍3
🔴 فردوسی تجدیدکننده جاودانِ خردِ ایرانشهری در ادب فارسی
✍️ دکتر #جواد_طباطبایی، فیلسوف ایرانشهر
🔴 برشی از کتاب "زوال اندیشه سیاسی ایران" انتشارات مینوی خرد، از صفحات ۴۹۲ و ۴۹۳
🔴 تصویرنوشتهها را در قسمتِ "مشاهده فوری" ببینید:
@IranDel_Channel
💢
✍️ دکتر #جواد_طباطبایی، فیلسوف ایرانشهر
🔴 برشی از کتاب "زوال اندیشه سیاسی ایران" انتشارات مینوی خرد، از صفحات ۴۹۲ و ۴۹۳
🔴 تصویرنوشتهها را در قسمتِ "مشاهده فوری" ببینید:
@IranDel_Channel
💢
Telegraph
فردوسی در نگاهِ دکتر جواد طباطبایی
. منبع تصاویر: صفحهی وطن خواهان زنجانی (زنجانیکا) https://t.me/IranDel_Channel 💢
👍3
🔴 جمعی از ایراندوستان و وطنخواهانِ ایرانی، بیانیهای در نقدِ منشور منتشر شده توسط شورای ائتلاف همبستگی تهیه نمودهاند.
🔴 پینوشت: هدف از بازنشرِ یک بیانیه، اطلاعرسانی است و به معنی تأیید یا ردِّ آن بیانیه نیست.
🔴 متن بیانیه و نام امضاکنندگان آن را در قسمتِ "مشاهده فوری" بخوانید:
@IranDel_Channel
💢
🔴 پینوشت: هدف از بازنشرِ یک بیانیه، اطلاعرسانی است و به معنی تأیید یا ردِّ آن بیانیه نیست.
🔴 متن بیانیه و نام امضاکنندگان آن را در قسمتِ "مشاهده فوری" بخوانید:
@IranDel_Channel
💢
Telegraph
بیانیهای در نقد منشور همبستگی!
جمعی از ایراندوستان و وطنخواهانِ ایرانی، بیانیهای در نقدِ منشور منتشر شده توسط شورای ائتلاف همبستگی تهیه نمودهاند. متن بیانیه و نامِ امضاکنندگان آن به شرح زیر است:
🔴 آیا ایران در آستانهی انقلاب است؟
✍️ گفتگوی مهراد واعظینژاد با جک گلدستون، جامعهشناس و تاریخنگار انقلاب
🔺 نشانههایی هست که اگر ببینیم، میتوانیم بگوییم احتمال انقلاب بیشتر است:
۱)حکومت باید بحرانزده باشد بهطوری که مردم بگویند این حکومت نمیتواند کشور را اداره کند.
۲)مردم به خیابان آمده باشند.
۳)معترضان باید متحدانی در درون قدرت داشته باشند.
۴)نیروهای مسلح باید دچار تردید شده باشند. مثلا به مردم شلیک نکنند یا به صف انقلابیون بپیوندند.
۵)نیروهای خارجی همراه یا دستکم بیطرف باشند.
🔺 ممکن است بحران داشته باشید، اما رهبری درست نداشته باشید و جنبش انقلابی مستهلک بشود یا به دعوای درونی بینجامد و شکست بخورد. بنابراین، اگر جنبشی بخواهد به نتیجه برسد، باید رهبرانی قابل داشته باشد که بتوانند تصویر و دورنمایی از آینده بسازند و مردم را برای رسیدن به آن دورنما همراه و همدل کند.
🔺 دیکتاتورها هم از همدیگر یاد میگیرند: از روشهای دستگیری، فناوریهای کنترلی، راههای مقابله با جمعیت و امثال اینها. اما نکته این است که هرچقدر هم که تاکتیکهای سرکوب پیشرفت کند همچنان نیرویی لازم است که این تاکتیکها را پیاده کند. بنابراین، اگر بخش قابلملاحظهای از ارتش یا پلیس بگوید «این کار را حاضر نیستیم بکنیم» یا «حفظ شما به این کار نمیارزد»، کار حکومت خراب است.
🔺 آینده از پیشنوشته نشده، آینده ساخته میشود. ممکن است فرصتهایی پیش بیاید و رهبرانی بیایند و آیندهای بهتر بسازند. من فکر نمیکنم امروز و فردا باشد، اما شاید در یکیدو سال آینده جنبش جدیدی روی جنبشهای ۱۳۸۸ و ۱۳۹۸ و جنبش اخیر بنا شود و از آنها فراتر رود. پیشتر هم گفتم: من فکر میکنم با مرگ خامنهای ــ که ممکن است دور نباشد ــ وضعیت دگرگون میشود و فرصتهایی تازه پدید میآید. در آن بزنگاه کسی بیشترین نفع را میبرد که آمادهتر از دیگران باشد و برای آن لحظه برنامهریزی و سازماندهی کرده باشد.
🔴 این گفتگو را در قسمتِ "مشاهده فوری" بخوانید:
بخش یکم گفتگو
بخش دوم و پایانی گفتگو
🔴 پینوشت: انتشار یک گفتگو به معنی تأیید کل محتوای آن گفتگو نیست.
@IranDel_Channel
💢
✍️ گفتگوی مهراد واعظینژاد با جک گلدستون، جامعهشناس و تاریخنگار انقلاب
🔺 نشانههایی هست که اگر ببینیم، میتوانیم بگوییم احتمال انقلاب بیشتر است:
۱)حکومت باید بحرانزده باشد بهطوری که مردم بگویند این حکومت نمیتواند کشور را اداره کند.
۲)مردم به خیابان آمده باشند.
۳)معترضان باید متحدانی در درون قدرت داشته باشند.
۴)نیروهای مسلح باید دچار تردید شده باشند. مثلا به مردم شلیک نکنند یا به صف انقلابیون بپیوندند.
۵)نیروهای خارجی همراه یا دستکم بیطرف باشند.
🔺 ممکن است بحران داشته باشید، اما رهبری درست نداشته باشید و جنبش انقلابی مستهلک بشود یا به دعوای درونی بینجامد و شکست بخورد. بنابراین، اگر جنبشی بخواهد به نتیجه برسد، باید رهبرانی قابل داشته باشد که بتوانند تصویر و دورنمایی از آینده بسازند و مردم را برای رسیدن به آن دورنما همراه و همدل کند.
🔺 دیکتاتورها هم از همدیگر یاد میگیرند: از روشهای دستگیری، فناوریهای کنترلی، راههای مقابله با جمعیت و امثال اینها. اما نکته این است که هرچقدر هم که تاکتیکهای سرکوب پیشرفت کند همچنان نیرویی لازم است که این تاکتیکها را پیاده کند. بنابراین، اگر بخش قابلملاحظهای از ارتش یا پلیس بگوید «این کار را حاضر نیستیم بکنیم» یا «حفظ شما به این کار نمیارزد»، کار حکومت خراب است.
🔺 آینده از پیشنوشته نشده، آینده ساخته میشود. ممکن است فرصتهایی پیش بیاید و رهبرانی بیایند و آیندهای بهتر بسازند. من فکر نمیکنم امروز و فردا باشد، اما شاید در یکیدو سال آینده جنبش جدیدی روی جنبشهای ۱۳۸۸ و ۱۳۹۸ و جنبش اخیر بنا شود و از آنها فراتر رود. پیشتر هم گفتم: من فکر میکنم با مرگ خامنهای ــ که ممکن است دور نباشد ــ وضعیت دگرگون میشود و فرصتهایی تازه پدید میآید. در آن بزنگاه کسی بیشترین نفع را میبرد که آمادهتر از دیگران باشد و برای آن لحظه برنامهریزی و سازماندهی کرده باشد.
🔴 این گفتگو را در قسمتِ "مشاهده فوری" بخوانید:
بخش یکم گفتگو
بخش دوم و پایانی گفتگو
🔴 پینوشت: انتشار یک گفتگو به معنی تأیید کل محتوای آن گفتگو نیست.
@IranDel_Channel
💢
Telegraph
ایران در آستانهی انقلاب؟ گفتوگو با جک گلدستون
جک گلدستون مورخ انقلابهاست. هرچند تخصص اصلیاش تاریخ نیست و بیشتر جامعهشناس است. یا شاید جمعیتشناس. و البته عنوان رسمیاش «استاد سیاستگذاری عمومی» است. خلاصه آنکه در طبقهبندیهای دنیای آکادمیک درست نمیشود او را جا داد. اما انبوه نوشتههایش را که نگاه…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 آهنگی که همه ایرانیان سالهای سال است در نوروز و بهار و لحظهی تحویل سال نو، آن را شنیدهاند، اما کمتر کسی تاکنون تصویر خالق و نوازنده آن را دیده است!
این نوای نوروزی به ثبت یونسکو هم رسیده و استاد علیاکبر مهدیپور دهکردی، این کار را برای غیر ایرانیان هم نواخته است.
@IranDel_Channel
💢
این نوای نوروزی به ثبت یونسکو هم رسیده و استاد علیاکبر مهدیپور دهکردی، این کار را برای غیر ایرانیان هم نواخته است.
@IranDel_Channel
💢
👍1
🔴 گام بهگام تا نوروز
(یک از چهار)
✍️ احسان شیخی
بر پایهی شاهنامهی فردوسی - که خود با نگاه به کتابهای کهن ایرانزمین نوشته شده - نخستین کسی که تاج بر سر گذاشت و آیین فرمانروایی نهاد، کیومرث بود.
چنین گفت کآیینِ تخت و کلاه
کیومرث آورد و او بود شاه.
جایگاه او کوهستان، تنپوشاش پوست پلنگ و هنگام آغاز فرمانرواییاش فروردین بود؛ و کیومرث را فرزندی بود خوبروی و هنرمند و نامجوی.
سیامک بُدش نام و فرخنده بود
کیومرث را دل بِدو زنده بود.
آدمیان و دَد و دام، رامِ کیومرث بودند و آنکه دشمناش میداشت اهریمن بود. اهریمن نیز فرزندی داشت که کینِ سیامک در دل میپروراند.
جهان شد بر آن دیوبچه سیاه
ز بختِ سیامک وز آن پایگاه.
اهریمنبچه، سپاه کشید و سیامک در برابرش قد راست کرد. اما در آن زمانه آدمیان هنوز جنگافزاری نداشتند.
سیامک بیامد برهنهتَنا
بَرآویخت با پورِ آهِرمَنا.
بِزَد چنگِ وارونه دیوِ سیاه
دوتا اندر آورد بالای شاه.
فکند آن تنِ شاهزاده به خاک
به چنگال کردش کمرگاه چاک.
از مرگ سیامک همهکس - چه آدمیان و چه جانوران - به زاری شدند و سالی سوگواریِ کیومرث را همراهی کردند تا ندا آمد که زاری بس است و گاهِ کینخواهیست. پس پورِ سیامک سپهدار شد.
گرانمایه را نام هوشنگ بود
تو گفتی همه هوش و فرهنگ بود.
هوشنگ به نبرد دیوبچه رفت، خوناش بر زمین ریخت و دل نیای خود آرام ساخت. آنهنگام بود که کیومرث - پس از سی سال شاهی - سر بر بالینِ مرگ نهاد و تخت به هوشنگ سپرد.
جهاندار هوشنگِ با رای و داد
به جای نیا تاج بر سر نهاد.
@IranDel_Channel
💢
🔴 گام بهگام تا نوروز
(یک از چهار)
✍️ احسان شیخی
بر پایهی شاهنامهی فردوسی - که خود با نگاه به کتابهای کهن ایرانزمین نوشته شده - نخستین کسی که تاج بر سر گذاشت و آیین فرمانروایی نهاد، کیومرث بود.
چنین گفت کآیینِ تخت و کلاه
کیومرث آورد و او بود شاه.
جایگاه او کوهستان، تنپوشاش پوست پلنگ و هنگام آغاز فرمانرواییاش فروردین بود؛ و کیومرث را فرزندی بود خوبروی و هنرمند و نامجوی.
سیامک بُدش نام و فرخنده بود
کیومرث را دل بِدو زنده بود.
آدمیان و دَد و دام، رامِ کیومرث بودند و آنکه دشمناش میداشت اهریمن بود. اهریمن نیز فرزندی داشت که کینِ سیامک در دل میپروراند.
جهان شد بر آن دیوبچه سیاه
ز بختِ سیامک وز آن پایگاه.
اهریمنبچه، سپاه کشید و سیامک در برابرش قد راست کرد. اما در آن زمانه آدمیان هنوز جنگافزاری نداشتند.
سیامک بیامد برهنهتَنا
بَرآویخت با پورِ آهِرمَنا.
بِزَد چنگِ وارونه دیوِ سیاه
دوتا اندر آورد بالای شاه.
فکند آن تنِ شاهزاده به خاک
به چنگال کردش کمرگاه چاک.
از مرگ سیامک همهکس - چه آدمیان و چه جانوران - به زاری شدند و سالی سوگواریِ کیومرث را همراهی کردند تا ندا آمد که زاری بس است و گاهِ کینخواهیست. پس پورِ سیامک سپهدار شد.
گرانمایه را نام هوشنگ بود
تو گفتی همه هوش و فرهنگ بود.
هوشنگ به نبرد دیوبچه رفت، خوناش بر زمین ریخت و دل نیای خود آرام ساخت. آنهنگام بود که کیومرث - پس از سی سال شاهی - سر بر بالینِ مرگ نهاد و تخت به هوشنگ سپرد.
جهاندار هوشنگِ با رای و داد
به جای نیا تاج بر سر نهاد.
@IranDel_Channel
💢
👍1
🔴 گامبهگام تا نوروز
(دو از چهار)
✍️ احسان شیخی
چون هوشنگ به شاهی رسید، مردم را گفت: "فرمانروای هفتکشور منام و به داد و دَهِش کَمر بستهام." پس دستبهکارِ آبادانیِ جهان شد.
وز آن پس جهان یکسر آباد کرد
همه روی گیتی پر از داد کرد.
نخستین گوهری که هوشنگ به کف آورد، آهن بود که از سنگ بیرون کشید و این جز به نیروی آتش ممکن نبود.
روزی هوشنگ و همراهان در کوهسار گردش میکردند که ماری سیاه از دوردست نمایان شد.
پدید آمد - از دور - چیزی دراز
سیهرنگ و تیرهتن و تیزتاز
دو چشم از برِ سر، چو دو چشمه خون
ز دودِ دهاناش جهان تیرهگون.
هوشنگ سنگی بلند کرد و با نیروی کیانی به سوی مار پراند. مار تیز جُست و گریخت اما سنگ به گرانسنگی خورد و آذرنگی جهید و آتش درگرفت. هوشنگِ جهاندار، یزدانِ جهانآفرین را سپاس گفت و آتش را نیایشگاه ایزدی خواند. شب کوهی از آتش برافروخت، گِرد آن با همراهان به جشن و بادهنوشی نشست و آن جشن را "سَدِه" نامید.
ز هوشنگ ماند این "سده" یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار!
کهز آباد کردن جهان شاد کرد
جهانی به نیکی از او یاد کرد
اما آبادگری هوشنگ چنین بود که - با شناختن آتش - آهنگری پیشه کرد و ارّه و تیشه و همهافزار ساخت. سپس با آن افزارها آب به جویها روان کرد و رنج مردمان را در کِشت و درو کاست و هرکس توانست نان خویش درآرَد و از بهرهی دسترنج خویش بیاساید.
آنگاه گاو و خر و گوسپند را از گور و گوزن جدا کرد و به کارشان گماشت. سپس از پوست گرم و نرمِ جانوران تنپوش مردمان ساخت و آنچه رنج بود به جان خرید و هرچه هوش و اندیشه داشت به کار بست تا مردمان در آسودگی سر کنند. هم بر اینسان، چهل سال پادشاهی کرد تا گاه رفتن فرا رسید.
برنجید و گسترد و خورد و سپرد
برَفت و بهجز نامِ نیکی نبرد.
پینوشت:
۱. نگاره، بریدهی برگی از شاهنامهی شاه تهماسب است.
۲. تنپوشها با زمانهی هوشنگ هماهنگ نیست ولی بازدیدن زیبایی این نگاره به کنار گذاشتن این ریزبینیها میارزد.
۳. جشن سده را در شب ۱۰ بهمن به پا میدارند و چله کوچکاش میخوانند. جز این داستان، گفتهاند روزی که فریدون ضحاک را به بند کشید، سده بود. رویاروییِ گرمای آتشست و سرمای زمستان.
🔴
نوشتار یک از چهار
@IranDel_Channel
💢
🔴 گامبهگام تا نوروز
(دو از چهار)
✍️ احسان شیخی
چون هوشنگ به شاهی رسید، مردم را گفت: "فرمانروای هفتکشور منام و به داد و دَهِش کَمر بستهام." پس دستبهکارِ آبادانیِ جهان شد.
وز آن پس جهان یکسر آباد کرد
همه روی گیتی پر از داد کرد.
نخستین گوهری که هوشنگ به کف آورد، آهن بود که از سنگ بیرون کشید و این جز به نیروی آتش ممکن نبود.
روزی هوشنگ و همراهان در کوهسار گردش میکردند که ماری سیاه از دوردست نمایان شد.
پدید آمد - از دور - چیزی دراز
سیهرنگ و تیرهتن و تیزتاز
دو چشم از برِ سر، چو دو چشمه خون
ز دودِ دهاناش جهان تیرهگون.
هوشنگ سنگی بلند کرد و با نیروی کیانی به سوی مار پراند. مار تیز جُست و گریخت اما سنگ به گرانسنگی خورد و آذرنگی جهید و آتش درگرفت. هوشنگِ جهاندار، یزدانِ جهانآفرین را سپاس گفت و آتش را نیایشگاه ایزدی خواند. شب کوهی از آتش برافروخت، گِرد آن با همراهان به جشن و بادهنوشی نشست و آن جشن را "سَدِه" نامید.
ز هوشنگ ماند این "سده" یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار!
کهز آباد کردن جهان شاد کرد
جهانی به نیکی از او یاد کرد
اما آبادگری هوشنگ چنین بود که - با شناختن آتش - آهنگری پیشه کرد و ارّه و تیشه و همهافزار ساخت. سپس با آن افزارها آب به جویها روان کرد و رنج مردمان را در کِشت و درو کاست و هرکس توانست نان خویش درآرَد و از بهرهی دسترنج خویش بیاساید.
آنگاه گاو و خر و گوسپند را از گور و گوزن جدا کرد و به کارشان گماشت. سپس از پوست گرم و نرمِ جانوران تنپوش مردمان ساخت و آنچه رنج بود به جان خرید و هرچه هوش و اندیشه داشت به کار بست تا مردمان در آسودگی سر کنند. هم بر اینسان، چهل سال پادشاهی کرد تا گاه رفتن فرا رسید.
برنجید و گسترد و خورد و سپرد
برَفت و بهجز نامِ نیکی نبرد.
پینوشت:
۱. نگاره، بریدهی برگی از شاهنامهی شاه تهماسب است.
۲. تنپوشها با زمانهی هوشنگ هماهنگ نیست ولی بازدیدن زیبایی این نگاره به کنار گذاشتن این ریزبینیها میارزد.
۳. جشن سده را در شب ۱۰ بهمن به پا میدارند و چله کوچکاش میخوانند. جز این داستان، گفتهاند روزی که فریدون ضحاک را به بند کشید، سده بود. رویاروییِ گرمای آتشست و سرمای زمستان.
🔴
نوشتار یک از چهار
@IranDel_Channel
💢
Telegram
attach 📎
👍1
Audio
🔴 چه کسی مسیح علینژاد را به کاخِ الیزه برد؟
🔴 برنار - آنری لِوی، پدر تجزیهی ایران کیست؟
🎙 فایل صوتی برنامهای در کانال یک (Channel One) و صحبتهای #پیمان_عارف - تحلیلگر سیاسی - در پاسخ به این دو پرسش
🎥 برنامه را میتوان از طریق یوتیوب هم تماشا کرد.
@IranDel_Channel
💢
🔴 برنار - آنری لِوی، پدر تجزیهی ایران کیست؟
🎙 فایل صوتی برنامهای در کانال یک (Channel One) و صحبتهای #پیمان_عارف - تحلیلگر سیاسی - در پاسخ به این دو پرسش
🎥 برنامه را میتوان از طریق یوتیوب هم تماشا کرد.
@IranDel_Channel
💢
👍3👎1
🔴 گامبهگام تا نوروز
(سه از چهار)
✍️ احسان شیخی
هوشنگ را پسری بود تهمورث نام که پس از او بر تخت شاهی نشست و موبدان را خواند که: "تخت و تاج مرا زیبد و هم از اینروی کمر بستهام که جهان از بدیها بشویم. دست دیوان کوتاه کنم و آنچه بر مردمان سودمند است از بند بگشایم و آشکاره گردانم." پس از پشتِ میش و برّه، پشم و موی بُرید و مردم را رِشتن آموخت. آنگاه به کوشش از نخهای رِشته شده جامه و فرش بافت. برای چارپایان از سبزه و کاه و جو خوراک نهاد و سیاهگوش و یوز را رام خود کرد. سپس مرغان شکاری - چون باز و شاهین - را دستآموز نمود و در شکار به یاری گرفت و همگان را به شگفتی واداشت. در آخر، مرغ و خروس را پروراند و نگاهداریشان را سفارش کرد.
بفرمودشان تا نوازند گرم
نخوانندشان جز به آواز نرم
تهمورث همراه و رهنمایی داشت: پاک و نیکو، شهرسپ نام. روزها روزهدار بود و شبها در نماز و این دو نیایش یادگار اوست. شهرسپ هماره شاه را به نیکاندیشی و راستکرداری رهنمون بود.
چنان شاه پالوده گشت از بدی
که تابید ازو فرّه ایزدی
پس اهریمن را به افسون در بند کرد و چون اسبی تیزرو زیناش زد و گیتی را تاخت و درنوردید. دیوها چون چنین دیدند از فرماناش سر پیچیدند و به دشمنیاش سپاه کشیدند.
همه نرّهدیوان و افسونگران
برفتند جادو سپاهی گران.
دمنده سیهدیوشان پیشرو
همی بآسمان برکشیدند غو.
تهمورث تا آگاه شد، برآشفت و بر آنها تاخت. یکسومشان را به نیروی گرز بکُشت و دوسوم را به بند کشید. دیوانِ بندی تهمورثِ دیوبَند را گفتند: "ما را مکُش تا هنریت آموزیم که به کارت آید." تهمورث پذیرفت و زنهارشان زد تا هنرِ نهانی آشکار کنند. دیوان چون از بند رهیدند او را نوشتن آموختند و دلاش را به نور دانش روشن ساختند.
نِبِشتن یکی نه، که نزدیکِ سی:
چه رومی، چه تازی و چه پارسی
چه سُغدی، چه چینی و چه پهلوی
ز هر گونهای کآن همیبشنوی
تهمورث به دانشی که آموخت، بسیار هنرها پدید آورد و تا سی سال بعد - که رخت شاهی نهاد و دنیا را بدرود گفت - از خود یادگارهایی بس گرامی برجای نهاد.
🔴
نوشتار یک از چهار
نوشتار دو از چهار
@IranDel_Channel
💢
🔴 گامبهگام تا نوروز
(سه از چهار)
✍️ احسان شیخی
هوشنگ را پسری بود تهمورث نام که پس از او بر تخت شاهی نشست و موبدان را خواند که: "تخت و تاج مرا زیبد و هم از اینروی کمر بستهام که جهان از بدیها بشویم. دست دیوان کوتاه کنم و آنچه بر مردمان سودمند است از بند بگشایم و آشکاره گردانم." پس از پشتِ میش و برّه، پشم و موی بُرید و مردم را رِشتن آموخت. آنگاه به کوشش از نخهای رِشته شده جامه و فرش بافت. برای چارپایان از سبزه و کاه و جو خوراک نهاد و سیاهگوش و یوز را رام خود کرد. سپس مرغان شکاری - چون باز و شاهین - را دستآموز نمود و در شکار به یاری گرفت و همگان را به شگفتی واداشت. در آخر، مرغ و خروس را پروراند و نگاهداریشان را سفارش کرد.
بفرمودشان تا نوازند گرم
نخوانندشان جز به آواز نرم
تهمورث همراه و رهنمایی داشت: پاک و نیکو، شهرسپ نام. روزها روزهدار بود و شبها در نماز و این دو نیایش یادگار اوست. شهرسپ هماره شاه را به نیکاندیشی و راستکرداری رهنمون بود.
چنان شاه پالوده گشت از بدی
که تابید ازو فرّه ایزدی
پس اهریمن را به افسون در بند کرد و چون اسبی تیزرو زیناش زد و گیتی را تاخت و درنوردید. دیوها چون چنین دیدند از فرماناش سر پیچیدند و به دشمنیاش سپاه کشیدند.
همه نرّهدیوان و افسونگران
برفتند جادو سپاهی گران.
دمنده سیهدیوشان پیشرو
همی بآسمان برکشیدند غو.
تهمورث تا آگاه شد، برآشفت و بر آنها تاخت. یکسومشان را به نیروی گرز بکُشت و دوسوم را به بند کشید. دیوانِ بندی تهمورثِ دیوبَند را گفتند: "ما را مکُش تا هنریت آموزیم که به کارت آید." تهمورث پذیرفت و زنهارشان زد تا هنرِ نهانی آشکار کنند. دیوان چون از بند رهیدند او را نوشتن آموختند و دلاش را به نور دانش روشن ساختند.
نِبِشتن یکی نه، که نزدیکِ سی:
چه رومی، چه تازی و چه پارسی
چه سُغدی، چه چینی و چه پهلوی
ز هر گونهای کآن همیبشنوی
تهمورث به دانشی که آموخت، بسیار هنرها پدید آورد و تا سی سال بعد - که رخت شاهی نهاد و دنیا را بدرود گفت - از خود یادگارهایی بس گرامی برجای نهاد.
🔴
نوشتار یک از چهار
نوشتار دو از چهار
@IranDel_Channel
💢
Telegram
attach 📎
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 سخنرانی #احسان_هوشمند، پژوهشگر تاریخ و فرهنگ و ایرانشناس، درباره هویت ملی، در نشست کارگروه اجتماعی انجمن افراز
@IranDel_Channel
💢
@IranDel_Channel
💢
👍3
🔴 «فیلسوف جنگ»
✍️ #مهدی_تدینی، تاریخپژوه
نامش را حتماً شنیدهاید: برنارد لِوی؛ اغلب فیلسوف نامیده میشود. شمایل او به اهل نظر نمیخورد. یقهاش شبیه کازینودارها تا پایین سینهاش باز است و این شمایل یادآور هر چه باشد، یادآور فیلسوفان نیست. همهجا هست؛ به ویژه جایی که بساط جنگ و انقلاب پهن است. صحبت دربارۀ او آسان نیست؛ آن هم به زبانی که من میپسندم. زبانی خنثا و عاقلانه، بدون حب و بغض. تلاشم را در این متن میکنم، پیشاپیش امیدوارم درخور خواندن باشد و نقایص را ببخشاید.
برنارد لوی یهودیتبار و متولد الجزایر است. از خانوادهای متمول میآید. پدرش یک شرکت بزرگ چوب داشت، با عنوان BECOB. در ۱۹۹۵ این شرکت به لوی به ارث رسید، اما او بعدها شرکت را به فرانسوا پینو، میلیارد فرانسوی، فروخت. به هر حال برای «فیلسوفی» که میخواهد مهرهچین دنیا باشد، یک شرکت چوببری بسیار کمهیجان است.
لوی شروعی قابلدفاع داشت. اولین خودنمایی لوی در اوایل دهۀ ۱۹۷۰ بود، وقتی با گروهی از اهل نظر جریانی به نام «فیلسوفان نو» را در برابر نظریهپردازان و فیلسوفان نامدار فرانسه، به ویژه ژانــپل سارتر، پایهگذاری کرد. اعضای گروه «فیلسوفان نو» تحت تأثیر افشاگریهای الکساندر سولژنیتسین، نویسندۀ تبعیدیِ شوروی، توتالیتاریسمستیز شده بودند و میخواستند هژمونی متفکران چپ بر فضای فکری فرانسه را بشکنند. این گروه معتقد بودند فیلسوفان چپ آرمانهای ایدئولوژیک را بر دیدگاههای انسانگرایانه (اومانیستی) اولویت میدهند و به ویژه فرد را قربانی ایدههای جمعگرایانۀ خود میکنند و به همین دلیل باید آنها را در زمرۀ اندیشمندان سنت انسانستیزانهای چون نیچه و هایدگر جای داد. در شرایط دهه هفتاد میلادی که افکار چپ، آنهم در قالبهای آبرومندانهتر، بر اروپا مسلط بود، میتوان از این شروع دفاع کرد.
به این ترتیب جریان فیلسوفان نو را میتوان یک جریان روشنفکری ضد چپ دانست. این رویکرد انتقادی نسبت به چپ را این اندیشمندان تا همین امروز هم حفظ کردهاند؛ البته این بار به ویژه نسبت به بیتفاوتی چپها در برابر نیازهای انسانی فرهنگهای دیگر. حتماً میدانید که تحت عنوان تکثر فرهنگی یا «چندفرهنگگرایی» این ایده در میان بسیاری از اندیشمندان غرب وجود دارد که باید فرهنگهای غیرغربی را به حال خود گذاشت و حتی از آنها دفاع کرد. همین معمولاً باعث میشود تفاوتهای فرهنگی حتی اگر غیرانسانی باشد، تحمل شود. لوی و آن فیلسوفان نو منتقد همین رویکرد چندفرهنگگرایانهاند. لوی در کتابی با عنوان «امپراتور و پنج پادشاه» ــ که شاید معروفترین کتاب او باشد ــ سیاست عقبنشینی آمریکا در برابر دنیای شرق را نقد میکند. او آمریکا را متهم میکند به اینکه دنیا را به روسها، چینیها، ترکها، ایران و اسلام اهلسنت واگذار کرده است. و میگوید فقط آمریکا و اسرائیل میتوانند در برابر این نیروها مقابله کنند.
شهرت لوی در اروپا به ویژه از زمانی شروع شد که به مدت یک سال ــ به قول خودش، در پی رد پای آلکسی دو توکویل ــ در آمریکا چرخید و کتابی دربارۀ آمریکا نوشت (AMERICAN VERTIGO, 2006). در این گشتوگذار با چهرههای شاخص نومحافظهکاران آمریکایی دیدار کرد: پل ولفوویتس، ساموئل هانتینگتون، ریچارد پرل، ویلیام کریستول. ـــ لوی همیشه نئوکانهای آمریکایی را ستایش میکرد؛ گرچه به نظرش جورج بوشِ پسر نقایص بارزی داشت. البته این کتاب او در خود آمریکا به شدت نقد شد و برای مثال دیدم ناشر آلمانی کتاب در توصیف کتاب ـــ شاید هم برای تبلیغ ـــ نوشته بود: «منفورترین کتاب در آمریکا». این کتاب او به نوعی پاسخی هم به اروپاییهایی بود که منتقد بوش بودند و بوش را تروریست مینامیدند. لوی معتقد بود نمیتوان بوش و بنلادن را دو روی یک سکه نامید. البته او میدانست که دوران نومحافظهکاران سر آمده است، اما ناراحتی اصلیاش این بود که با رفتن نومحافظهکاران از کاخ سفید، ایدۀ «حق مداخله به نفع دموکراسی» هم از میان خواهد رفت... و این بسیار برایش گرانبار بود.
🔴 ادامه نوشتار را در قسمتِ "مشاهده فوری" بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
✍️ #مهدی_تدینی، تاریخپژوه
نامش را حتماً شنیدهاید: برنارد لِوی؛ اغلب فیلسوف نامیده میشود. شمایل او به اهل نظر نمیخورد. یقهاش شبیه کازینودارها تا پایین سینهاش باز است و این شمایل یادآور هر چه باشد، یادآور فیلسوفان نیست. همهجا هست؛ به ویژه جایی که بساط جنگ و انقلاب پهن است. صحبت دربارۀ او آسان نیست؛ آن هم به زبانی که من میپسندم. زبانی خنثا و عاقلانه، بدون حب و بغض. تلاشم را در این متن میکنم، پیشاپیش امیدوارم درخور خواندن باشد و نقایص را ببخشاید.
برنارد لوی یهودیتبار و متولد الجزایر است. از خانوادهای متمول میآید. پدرش یک شرکت بزرگ چوب داشت، با عنوان BECOB. در ۱۹۹۵ این شرکت به لوی به ارث رسید، اما او بعدها شرکت را به فرانسوا پینو، میلیارد فرانسوی، فروخت. به هر حال برای «فیلسوفی» که میخواهد مهرهچین دنیا باشد، یک شرکت چوببری بسیار کمهیجان است.
لوی شروعی قابلدفاع داشت. اولین خودنمایی لوی در اوایل دهۀ ۱۹۷۰ بود، وقتی با گروهی از اهل نظر جریانی به نام «فیلسوفان نو» را در برابر نظریهپردازان و فیلسوفان نامدار فرانسه، به ویژه ژانــپل سارتر، پایهگذاری کرد. اعضای گروه «فیلسوفان نو» تحت تأثیر افشاگریهای الکساندر سولژنیتسین، نویسندۀ تبعیدیِ شوروی، توتالیتاریسمستیز شده بودند و میخواستند هژمونی متفکران چپ بر فضای فکری فرانسه را بشکنند. این گروه معتقد بودند فیلسوفان چپ آرمانهای ایدئولوژیک را بر دیدگاههای انسانگرایانه (اومانیستی) اولویت میدهند و به ویژه فرد را قربانی ایدههای جمعگرایانۀ خود میکنند و به همین دلیل باید آنها را در زمرۀ اندیشمندان سنت انسانستیزانهای چون نیچه و هایدگر جای داد. در شرایط دهه هفتاد میلادی که افکار چپ، آنهم در قالبهای آبرومندانهتر، بر اروپا مسلط بود، میتوان از این شروع دفاع کرد.
به این ترتیب جریان فیلسوفان نو را میتوان یک جریان روشنفکری ضد چپ دانست. این رویکرد انتقادی نسبت به چپ را این اندیشمندان تا همین امروز هم حفظ کردهاند؛ البته این بار به ویژه نسبت به بیتفاوتی چپها در برابر نیازهای انسانی فرهنگهای دیگر. حتماً میدانید که تحت عنوان تکثر فرهنگی یا «چندفرهنگگرایی» این ایده در میان بسیاری از اندیشمندان غرب وجود دارد که باید فرهنگهای غیرغربی را به حال خود گذاشت و حتی از آنها دفاع کرد. همین معمولاً باعث میشود تفاوتهای فرهنگی حتی اگر غیرانسانی باشد، تحمل شود. لوی و آن فیلسوفان نو منتقد همین رویکرد چندفرهنگگرایانهاند. لوی در کتابی با عنوان «امپراتور و پنج پادشاه» ــ که شاید معروفترین کتاب او باشد ــ سیاست عقبنشینی آمریکا در برابر دنیای شرق را نقد میکند. او آمریکا را متهم میکند به اینکه دنیا را به روسها، چینیها، ترکها، ایران و اسلام اهلسنت واگذار کرده است. و میگوید فقط آمریکا و اسرائیل میتوانند در برابر این نیروها مقابله کنند.
شهرت لوی در اروپا به ویژه از زمانی شروع شد که به مدت یک سال ــ به قول خودش، در پی رد پای آلکسی دو توکویل ــ در آمریکا چرخید و کتابی دربارۀ آمریکا نوشت (AMERICAN VERTIGO, 2006). در این گشتوگذار با چهرههای شاخص نومحافظهکاران آمریکایی دیدار کرد: پل ولفوویتس، ساموئل هانتینگتون، ریچارد پرل، ویلیام کریستول. ـــ لوی همیشه نئوکانهای آمریکایی را ستایش میکرد؛ گرچه به نظرش جورج بوشِ پسر نقایص بارزی داشت. البته این کتاب او در خود آمریکا به شدت نقد شد و برای مثال دیدم ناشر آلمانی کتاب در توصیف کتاب ـــ شاید هم برای تبلیغ ـــ نوشته بود: «منفورترین کتاب در آمریکا». این کتاب او به نوعی پاسخی هم به اروپاییهایی بود که منتقد بوش بودند و بوش را تروریست مینامیدند. لوی معتقد بود نمیتوان بوش و بنلادن را دو روی یک سکه نامید. البته او میدانست که دوران نومحافظهکاران سر آمده است، اما ناراحتی اصلیاش این بود که با رفتن نومحافظهکاران از کاخ سفید، ایدۀ «حق مداخله به نفع دموکراسی» هم از میان خواهد رفت... و این بسیار برایش گرانبار بود.
🔴 ادامه نوشتار را در قسمتِ "مشاهده فوری" بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
Telegraph
فیلسوفِ جنگ
نامش را حتماً شنیدهاید: برنارد لِوی؛ اغلب فیلسوف نامیده میشود. شمایل او به اهل نظر نمیخورد. یقهاش شبیه کازینودارها تا پایین سینهاش باز است و این شمایل یادآور هر چه باشد، یادآور فیلسوفان نیست. همهجا هست؛ به ویژه جایی که بساط جنگ و انقلاب پهن است. صحبت…
👍2
Ta Bahare Delneshin
Banan
🎼 یکی از ماندگارترین نوروزخوانیها و بهاریهها
🎼 تصنیف بهار دلنشین
خواننده: استاد غلامحسین بنان
شاعر: بیژن ترقی
آهنگساز: روح الله خالقی
آلبوم: شاخه گل ۱۰
سال انتشار: ۱۳۲۷ خورشیدی
@IranDel_Channel
💢
🎼 تصنیف بهار دلنشین
خواننده: استاد غلامحسین بنان
شاعر: بیژن ترقی
آهنگساز: روح الله خالقی
آلبوم: شاخه گل ۱۰
سال انتشار: ۱۳۲۷ خورشیدی
@IranDel_Channel
💢
👍1
Audio
🎼 یکی از ماندگارترین تصانیف بهاری
🎼 تصنیف بهار دلکش
خواننده: استاد محمدرضا شجریان
آهنگساز: درویشخان
شاعر: ملکالشعرای بهار
@IranDel_Channel
💢
🎼 تصنیف بهار دلکش
خواننده: استاد محمدرضا شجریان
آهنگساز: درویشخان
شاعر: ملکالشعرای بهار
@IranDel_Channel
💢
👍2