🔴 کارگاه شاهنامهخوانی تبریز (بصورت برخط و مجازی)
نشست یکصد و دهم
زمان:
چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳ خورشیدی، ساعتِ بیست
سخنران: اصغر دادبه، استاد فلسفهٔ اسلامی و ادبیات عرفانی دانشگاه علامه طباطبایی و مدیر گروه ادبیات دایرهالمعارف بزرگ اسلامی
[موضوع سخنرانی: چرا باید شاهنامه را خواند؟]
آموزگار: جواد رنجبر درخشیلر، دکترای علوم سیاسی و شاهنامهپژوه
[شرح بیت یک تا ۱۵ شاهنامه]
شاهنامهخوان: سیروس اژدهاکش
[بیتهای نخستین شاهنامه]
با همکاری:
انجمن علمی مطالعات صلح ایران
خانۀ اندیشمندان علوم انسانی
باشگاه شاهنامهپژوهان
رادیو شاهنامه
انجمن دوستداران شاهنامه البرز (اشا)
انجمن افراز
🔴 کارگاه شاهنامهخوانی تبریز، بصورت مجازی و برخط، در بسترِ «گوگلمیت» برگزار خواهد شد.
برای ورود به کارگاه، روز چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳ خورشیدی، ساعت ۲۰ از «اینجا» وارد شوید.
#اطلاع_رسانی
@IranDel_Channel
💢
نشست یکصد و دهم
زمان:
چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳ خورشیدی، ساعتِ بیست
سخنران: اصغر دادبه، استاد فلسفهٔ اسلامی و ادبیات عرفانی دانشگاه علامه طباطبایی و مدیر گروه ادبیات دایرهالمعارف بزرگ اسلامی
[موضوع سخنرانی: چرا باید شاهنامه را خواند؟]
آموزگار: جواد رنجبر درخشیلر، دکترای علوم سیاسی و شاهنامهپژوه
[شرح بیت یک تا ۱۵ شاهنامه]
شاهنامهخوان: سیروس اژدهاکش
[بیتهای نخستین شاهنامه]
با همکاری:
انجمن علمی مطالعات صلح ایران
خانۀ اندیشمندان علوم انسانی
باشگاه شاهنامهپژوهان
رادیو شاهنامه
انجمن دوستداران شاهنامه البرز (اشا)
انجمن افراز
🔴 کارگاه شاهنامهخوانی تبریز، بصورت مجازی و برخط، در بسترِ «گوگلمیت» برگزار خواهد شد.
برای ورود به کارگاه، روز چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳ خورشیدی، ساعت ۲۰ از «اینجا» وارد شوید.
#اطلاع_رسانی
@IranDel_Channel
💢
👍27👎2
ایراندل | IranDel
🔴 وقتی تَنِ مستشارالدوله در گور میلرزد! ✍️ از کانالِ تلگرامی جمهور (۱۴) یکصد و بیست و اندی سال پیش وقتی میرزا یوسف خان تیموری یا همان [یوسف] مستشارالدوله [تبریزی] در اولین تلاشها برای ایجاد حکومت مشروطه، رسالۀ «یک کلمه» را نوشت و قانون را یگانه راه نجاتِ…
🔴 قانون یا عادلانه است یا اصلاً قانون نیست
✍️ جواد طباطبایی، فیلسوف سیاسی ایران
قانون یا عادلانه است یا اصلاً قانون نیست. فهم قانون در میدانِ جاذبۀ «حقوق» است که آن را تبدیل به قانون میکند پس قانونی که «حقوقی» نباشد، قانون نیست.
توماس قديس در ادامۀ سخن ارسطو، گفته بود مناسباتی را که مصلحتِ عمومی در آنها رعایت نشده باشد، نمی توان سیاسی - شهروندی خواند و شهریاری که فرمانروایی او ناظر بر تأمینِ مصلحتِ عمومی نباشد، سردستۀ حرامیان است و فرومانروایی او غصبی است.
@IranDel_Channel
💢
🔴 قانون یا عادلانه است یا اصلاً قانون نیست
✍️ جواد طباطبایی، فیلسوف سیاسی ایران
قانون یا عادلانه است یا اصلاً قانون نیست. فهم قانون در میدانِ جاذبۀ «حقوق» است که آن را تبدیل به قانون میکند پس قانونی که «حقوقی» نباشد، قانون نیست.
توماس قديس در ادامۀ سخن ارسطو، گفته بود مناسباتی را که مصلحتِ عمومی در آنها رعایت نشده باشد، نمی توان سیاسی - شهروندی خواند و شهریاری که فرمانروایی او ناظر بر تأمینِ مصلحتِ عمومی نباشد، سردستۀ حرامیان است و فرومانروایی او غصبی است.
@IranDel_Channel
💢
Telegram
ایراندل | IranDel
همه عالم تن است و ایران دل ❤️
این کانال دغدغهاش، ایران است و گردانندۀ آن، یک شهروند ایرانی آذربایجانی
[ بازنشر یک یادداشت، توییت، ویدئو و یا یک صوت به معنی تأیید کل محتوا و تمام مواضع صاحب آن محتوا نیست و هدف صرفاً بازتاب دادن یک نگاه و اندیشه است.]
این کانال دغدغهاش، ایران است و گردانندۀ آن، یک شهروند ایرانی آذربایجانی
[ بازنشر یک یادداشت، توییت، ویدئو و یا یک صوت به معنی تأیید کل محتوا و تمام مواضع صاحب آن محتوا نیست و هدف صرفاً بازتاب دادن یک نگاه و اندیشه است.]
👍37👎1
ایراندل | IranDel
🔴 قانون یا عادلانه است یا اصلاً قانون نیست ✍️ جواد طباطبایی، فیلسوف سیاسی ایران قانون یا عادلانه است یا اصلاً قانون نیست. فهم قانون در میدانِ جاذبۀ «حقوق» است که آن را تبدیل به قانون میکند پس قانونی که «حقوقی» نباشد، قانون نیست. توماس قديس در ادامۀ سخن…
🔴 تفسیر جواد طباطبایی، فیلسوف سیاسی ایران از قانونگذاری بد، در حاشیۀ درسگفتارهای مارکس
قانون برای صیانت از حقوق شهروندان است. وقتی شما برای افکار، قانون وضع میکنید، معنایش این است که شما دولت یک «حزب» خاصّی هستید و قانون میگذارید برای یک حزب و به ضرر یک حزبِ دیگر.
پس یعنی شما دولتِ شهروندان نیستید، بلکه دولتِ حزب هستید. زیرا برای حزبِ خود، قانون میگذارید تا عملِ حزبِ دیگری را محدود کنید.
قانونِ برای فکر، قانونِ به نفع یک حزب و به ضرر دیگری است.
هر قانونی که به نفع گروهی باشد، برابری شهروندان در مقابلِ قانون را از بین میبرد، زیرا به یک حزب، امتیازاتی میدهد که به حزب دیگر نداده است. در حالیکه اصل بر برابریِ افراد، مقابلِ قانون است. چنین قانونی به جای اینکه شهروندان را متّحد کند، موجب انشعاب در بین آنها میشود و هر قانون که موجب انشعاب شود، قانونی ارتجاعی است. زیرا چنین قانونهایی، قانون نیستند، بلکه «امتیاز» هستند. ولی کار دولت و قانون این است که شهروندان جامعۀ مدنی را که در آنجا متشتتاند و هر یک به دنبالِ منافعِ خودشان هستند، در یک ساحتِ دیگری متّحد کند (همانطور که هگل گفته بود). این جامعۀ مدنی است که در آن اتحادیههای صنفی و اصناف مختلف وجود دارد و آنجا مرکز مبارزه و پیکار طبقانی است. اما هیچ دولتی نمیتواند به پیکار دامن بزند. زیرا دولت جایی است که «متّحد» میکند و سعی دارد تنشهای پایینتر از خودش را بگیرد و مردم را متحد سازد و در نهایت اتحادِ ملی را ایجاد کند و کار دولت، اشراف بر این وحدت ملّی است. اما دولتی که برای فرد، قانون نمیگذارد، بلکه برای حزب، قانون میگذارد، این دولت، انشعاب ایجاد میکند. چون قانون، ناظر بر حقوقِ افراد است و نه امتیاز. ولی در اصل قانون امتیاز نمیدهد بلکه حق و تکلیف را روشن میکند و اتفاقاً حکومت قانون آمده تا جلوی امتیاز اشراف، زورگویان و... را در عصر پیشاقانون بگیرد. قانون، حقوق را مشخص میکند و آن را اعمال میکند. بنابراین امتیازها را لغو میکند.
🔴 بُنمایه: کانال سرو ایرانشهر
@IranDel_Channel
💢
🔴 تفسیر جواد طباطبایی، فیلسوف سیاسی ایران از قانونگذاری بد، در حاشیۀ درسگفتارهای مارکس
قانون برای صیانت از حقوق شهروندان است. وقتی شما برای افکار، قانون وضع میکنید، معنایش این است که شما دولت یک «حزب» خاصّی هستید و قانون میگذارید برای یک حزب و به ضرر یک حزبِ دیگر.
پس یعنی شما دولتِ شهروندان نیستید، بلکه دولتِ حزب هستید. زیرا برای حزبِ خود، قانون میگذارید تا عملِ حزبِ دیگری را محدود کنید.
قانونِ برای فکر، قانونِ به نفع یک حزب و به ضرر دیگری است.
هر قانونی که به نفع گروهی باشد، برابری شهروندان در مقابلِ قانون را از بین میبرد، زیرا به یک حزب، امتیازاتی میدهد که به حزب دیگر نداده است. در حالیکه اصل بر برابریِ افراد، مقابلِ قانون است. چنین قانونی به جای اینکه شهروندان را متّحد کند، موجب انشعاب در بین آنها میشود و هر قانون که موجب انشعاب شود، قانونی ارتجاعی است. زیرا چنین قانونهایی، قانون نیستند، بلکه «امتیاز» هستند. ولی کار دولت و قانون این است که شهروندان جامعۀ مدنی را که در آنجا متشتتاند و هر یک به دنبالِ منافعِ خودشان هستند، در یک ساحتِ دیگری متّحد کند (همانطور که هگل گفته بود). این جامعۀ مدنی است که در آن اتحادیههای صنفی و اصناف مختلف وجود دارد و آنجا مرکز مبارزه و پیکار طبقانی است. اما هیچ دولتی نمیتواند به پیکار دامن بزند. زیرا دولت جایی است که «متّحد» میکند و سعی دارد تنشهای پایینتر از خودش را بگیرد و مردم را متحد سازد و در نهایت اتحادِ ملی را ایجاد کند و کار دولت، اشراف بر این وحدت ملّی است. اما دولتی که برای فرد، قانون نمیگذارد، بلکه برای حزب، قانون میگذارد، این دولت، انشعاب ایجاد میکند. چون قانون، ناظر بر حقوقِ افراد است و نه امتیاز. ولی در اصل قانون امتیاز نمیدهد بلکه حق و تکلیف را روشن میکند و اتفاقاً حکومت قانون آمده تا جلوی امتیاز اشراف، زورگویان و... را در عصر پیشاقانون بگیرد. قانون، حقوق را مشخص میکند و آن را اعمال میکند. بنابراین امتیازها را لغو میکند.
🔴 بُنمایه: کانال سرو ایرانشهر
@IranDel_Channel
💢
Telegram
ایراندل | IranDel
همه عالم تن است و ایران دل ❤️
این کانال دغدغهاش، ایران است و گردانندۀ آن، یک شهروند ایرانی آذربایجانی
[ بازنشر یک یادداشت، توییت، ویدئو و یا یک صوت به معنی تأیید کل محتوا و تمام مواضع صاحب آن محتوا نیست و هدف صرفاً بازتاب دادن یک نگاه و اندیشه است.]
این کانال دغدغهاش، ایران است و گردانندۀ آن، یک شهروند ایرانی آذربایجانی
[ بازنشر یک یادداشت، توییت، ویدئو و یا یک صوت به معنی تأیید کل محتوا و تمام مواضع صاحب آن محتوا نیست و هدف صرفاً بازتاب دادن یک نگاه و اندیشه است.]
👍24👎1
🔴 میرزا کوچکخان، میهنپرست یا خائن؟
✍️ مازیار حسینی
[عکسنوشتهها (۱۰ عکس) از بالا به پایین و از چپ به راست برگ زده شود.]
منابع:
تاریخچه ارتش ایران، نوشتۀ میرحسین یکرنگیان
خاطرات نخستین سپهبد ایران
خاطرات سرتیپ علیاکبر درخشانی
سردار جنگل، نوشتۀ ابراهیم فخرایی
امپریالیزم انگلیس در ایران و قفقاز، ژنرال دنسترویل (یادداشتهای ژنرال دنسترویل در سال ۱۹۱۸-۱۹۱۷)
شوروی و جنبشِ جنگل، گریگور یقیکیان
(از دانشنامگ)
@IranDel_Channel
💢
✍️ مازیار حسینی
[عکسنوشتهها (۱۰ عکس) از بالا به پایین و از چپ به راست برگ زده شود.]
منابع:
تاریخچه ارتش ایران، نوشتۀ میرحسین یکرنگیان
خاطرات نخستین سپهبد ایران
خاطرات سرتیپ علیاکبر درخشانی
سردار جنگل، نوشتۀ ابراهیم فخرایی
امپریالیزم انگلیس در ایران و قفقاز، ژنرال دنسترویل (یادداشتهای ژنرال دنسترویل در سال ۱۹۱۸-۱۹۱۷)
شوروی و جنبشِ جنگل، گریگور یقیکیان
(از دانشنامگ)
@IranDel_Channel
💢
👍19👎2
🔴 ایران اساس است
✍️ جواد رنجبر درخشیلر، دکترای علوم سیاسی و شاهنامهپژوه
سیاست در جهانِ امروز، امری ملی است. ملتها چه به معنای واقعی آن چون ملتِ ایران و چه به معنایی برساخته چون جمهوری باکو یا لبنان و عراق و عربستان سعودی، اساسی دارند و بدون آن معنا و هویت خود را از دست میدهند. در کشورهای برساخته که حاصل تقسیمبندیهای استعماری یا بقایای فروپاشی امپراتوریها هستند، اساس، سرکوب، خانواده یا قبیله و همزیستی ناچار و گریزناپذیر است. در کشورهایی چون آمریکا و فرانسه، اساس، حقوقی است و قانون اساسی سند ملی است. در بریتانیا، سنت اساس است. در کشور ما خود «ایران»، اساس است.
ایران، کشوری برساخته نیست، کهنترین، دولتِ جهان است و ایرانیان، کهنترین، ملتِ جهان هستند. همچنین ایران هرگز امپراتوری و مستعمره نبوده است که دچار بقایای آن دو باشد. افزون بر این ایرانیان هرگز جرمهایی چون نسلکشی و جنایت علیه بشر را مرتکب نشدهاند تا گرفتار خاطراتِ تلخ آن و واگراییهایش باشند. عمدتاً خاطرات ما از هم، شیرین و افتخار کردنی است.
مبنای حقوقی ملت ایران چه قانون اساسی جمهوری اسلامی و چه قانون اساسی مشروطه بسیار متأخر از ملیتِ ایرانی است. بنابراین اساسِ حقوقی نیز هر چند مهم است، اما در ذیل مفهومِ ملت ایران قرار دارد، نه مافوق آن. به عبارت دیگر حقوق اساسی در ایران پیرو ملیت است، نه سازندهی آن. در اینجا میتوان پرسید: اساسِ ملیت ایرانی چیست؟ پاسخ ساده و کوتاه این است: ایران، اساس است.
در این عبارت کوتاه، ایران، افزون بر نام کشوری با مرزهای مشخص، مفهومی تاریخی، فرهنگی و فلسفی است. ایران هستیشناسیی پدیدار شده در تاریخ است و ملتِ ایران، آن را تداوم بخشیده است. در این تعبیر، ایرانی بودن نه در متنهای حقوقی که در فرهنگ و زبانِ ملی معنا مییابد. اساسِ ایران، فرهنگ و زبان پارسی است که هزاران سال تداوم داشته است.
پذیرش این اندیشه چه اهمیت و تبعاتی دارد؟ مبنای فرهنگ و زبانِ ملی یا مبنای حقوقِ اساسی چه تفاوتی در ملتبودگی دارد؟
مبنای حقوقی، قابل تغییر و اصلاح است. اگر تنها عامل ملتبودگی جعلی یا واقعی، سندِ قانون اساسی باشد با تغییر آن میتوان ملت را پروژهای تمام شده دانست. اتحاد جماهیر شوروی شاید مهمترین مثالِ این تحول باشد. ملت جعلی شوروی به آسانی بر اساس سندی حقوقی تشکیل و بر اساس همان سند فروپاشید. در ایران، سند قانونِ اساسی تنها ضامنِ سامان متجدد سیاسی است و ملت را نمیسازد. بنابراین با هر نوع تغییر در آن ملتبودگی تغییر نمیکند.
مبنای فرهنگ و زبان ملی برای یک ملت مطمئنتر است. فرهنگ و زبانِ ملی به آسانی تغییر نمیکند و مهمترین اساسِ ملیت است. ایران در نقش اساس، به ملتِ ایران، دولتِ ایران، آیینهای ایرانی و حتی غذا و لباس ایرانی هویت میبخشد. گفتنی است که فرهنگ با وجود استحکام و اطمینان دچار جمود و تحجر نیست. فرهنگ و زبانِ ملی خاصیت تحول و تعالی دارد. در هر نسل، خود را مطابق با مقتضیاتِ زمانه بازآفرینی می.کند. به همین دلیل است که ایران در قدمتِ سه هزار سالِ فرهنگی مکتوب و دو هزار و پانصد سال سیاسی، دوامی غیرقابلِ انکار بر مبنای فرهنگ داشته است. اساسبودنِ ایران، مطمئنترین و محکمترین ملتِ جهان را در ایران ساخته است. آیا میتوان ادعا کرد که ملیت ایرانی و به تبع آن دولت ایران بر این اساسِ محکم، جاودانه است؟ پاسخ آری و نه، به صورت توأمان است. آری، اگر تداومِ فرهنگی همچنان که در تاریخِ ایران حفظ شده است، حفظ شود و نه، اگر تداوم فرهنگی دچار انقطاع گردد. فرهنگ و زبانِ ملی ما در دورهی کهن و تحولات آن دوامی ستایش برانگیز داشته است.
🔴 دنبالهی یادداشت را در بخشِ «مشاهده فوری» بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
🔴 ایران اساس است
✍️ جواد رنجبر درخشیلر، دکترای علوم سیاسی و شاهنامهپژوه
سیاست در جهانِ امروز، امری ملی است. ملتها چه به معنای واقعی آن چون ملتِ ایران و چه به معنایی برساخته چون جمهوری باکو یا لبنان و عراق و عربستان سعودی، اساسی دارند و بدون آن معنا و هویت خود را از دست میدهند. در کشورهای برساخته که حاصل تقسیمبندیهای استعماری یا بقایای فروپاشی امپراتوریها هستند، اساس، سرکوب، خانواده یا قبیله و همزیستی ناچار و گریزناپذیر است. در کشورهایی چون آمریکا و فرانسه، اساس، حقوقی است و قانون اساسی سند ملی است. در بریتانیا، سنت اساس است. در کشور ما خود «ایران»، اساس است.
ایران، کشوری برساخته نیست، کهنترین، دولتِ جهان است و ایرانیان، کهنترین، ملتِ جهان هستند. همچنین ایران هرگز امپراتوری و مستعمره نبوده است که دچار بقایای آن دو باشد. افزون بر این ایرانیان هرگز جرمهایی چون نسلکشی و جنایت علیه بشر را مرتکب نشدهاند تا گرفتار خاطراتِ تلخ آن و واگراییهایش باشند. عمدتاً خاطرات ما از هم، شیرین و افتخار کردنی است.
مبنای حقوقی ملت ایران چه قانون اساسی جمهوری اسلامی و چه قانون اساسی مشروطه بسیار متأخر از ملیتِ ایرانی است. بنابراین اساسِ حقوقی نیز هر چند مهم است، اما در ذیل مفهومِ ملت ایران قرار دارد، نه مافوق آن. به عبارت دیگر حقوق اساسی در ایران پیرو ملیت است، نه سازندهی آن. در اینجا میتوان پرسید: اساسِ ملیت ایرانی چیست؟ پاسخ ساده و کوتاه این است: ایران، اساس است.
در این عبارت کوتاه، ایران، افزون بر نام کشوری با مرزهای مشخص، مفهومی تاریخی، فرهنگی و فلسفی است. ایران هستیشناسیی پدیدار شده در تاریخ است و ملتِ ایران، آن را تداوم بخشیده است. در این تعبیر، ایرانی بودن نه در متنهای حقوقی که در فرهنگ و زبانِ ملی معنا مییابد. اساسِ ایران، فرهنگ و زبان پارسی است که هزاران سال تداوم داشته است.
پذیرش این اندیشه چه اهمیت و تبعاتی دارد؟ مبنای فرهنگ و زبانِ ملی یا مبنای حقوقِ اساسی چه تفاوتی در ملتبودگی دارد؟
مبنای حقوقی، قابل تغییر و اصلاح است. اگر تنها عامل ملتبودگی جعلی یا واقعی، سندِ قانون اساسی باشد با تغییر آن میتوان ملت را پروژهای تمام شده دانست. اتحاد جماهیر شوروی شاید مهمترین مثالِ این تحول باشد. ملت جعلی شوروی به آسانی بر اساس سندی حقوقی تشکیل و بر اساس همان سند فروپاشید. در ایران، سند قانونِ اساسی تنها ضامنِ سامان متجدد سیاسی است و ملت را نمیسازد. بنابراین با هر نوع تغییر در آن ملتبودگی تغییر نمیکند.
مبنای فرهنگ و زبان ملی برای یک ملت مطمئنتر است. فرهنگ و زبانِ ملی به آسانی تغییر نمیکند و مهمترین اساسِ ملیت است. ایران در نقش اساس، به ملتِ ایران، دولتِ ایران، آیینهای ایرانی و حتی غذا و لباس ایرانی هویت میبخشد. گفتنی است که فرهنگ با وجود استحکام و اطمینان دچار جمود و تحجر نیست. فرهنگ و زبانِ ملی خاصیت تحول و تعالی دارد. در هر نسل، خود را مطابق با مقتضیاتِ زمانه بازآفرینی می.کند. به همین دلیل است که ایران در قدمتِ سه هزار سالِ فرهنگی مکتوب و دو هزار و پانصد سال سیاسی، دوامی غیرقابلِ انکار بر مبنای فرهنگ داشته است. اساسبودنِ ایران، مطمئنترین و محکمترین ملتِ جهان را در ایران ساخته است. آیا میتوان ادعا کرد که ملیت ایرانی و به تبع آن دولت ایران بر این اساسِ محکم، جاودانه است؟ پاسخ آری و نه، به صورت توأمان است. آری، اگر تداومِ فرهنگی همچنان که در تاریخِ ایران حفظ شده است، حفظ شود و نه، اگر تداوم فرهنگی دچار انقطاع گردد. فرهنگ و زبانِ ملی ما در دورهی کهن و تحولات آن دوامی ستایش برانگیز داشته است.
🔴 دنبالهی یادداشت را در بخشِ «مشاهده فوری» بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
Telegraph
ایراندل | IranDel
🔴 ایران اساس است ✍️ جواد رنجبر درخشیلر، دکترای علوم سیاسی و شاهنامهپژوه سیاست در جهانِ امروز، امری ملی است. ملتها چه به معنای واقعی آن چون ملتِ ایران و چه به معنایی برساخته چون جمهوری باکو یا لبنان و عراق و عربستان سعودی، اساسی دارند و بدون آن معنا و…
👍34👎4
🔴 کانون ایرانشناسی دانشگاه خوارزمی برگزار میکند:
مراسم بزرگداشت روزِ ملّی نجاتِ آذربایجان
همراه با پخشِ مستند سرزمین گمشده
سخنران نشست:
عطاالله عبدی (استاد جغرافیای سیاسی دانشگاه خوارزمی)
مکان:
تهران، دروازه دولت، دانشگاه خوارزمی، سالن نمایشِ ساختمان زمین
زمان:
سهشنبه سیزدهم آذر ماه ۱۴۰۳ خورشیدی، ساعت ۱۰تا ۱۲
#اطلاع_رسانی
@IranDel_Channel
💢
مراسم بزرگداشت روزِ ملّی نجاتِ آذربایجان
همراه با پخشِ مستند سرزمین گمشده
سخنران نشست:
عطاالله عبدی (استاد جغرافیای سیاسی دانشگاه خوارزمی)
مکان:
تهران، دروازه دولت، دانشگاه خوارزمی، سالن نمایشِ ساختمان زمین
زمان:
سهشنبه سیزدهم آذر ماه ۱۴۰۳ خورشیدی، ساعت ۱۰تا ۱۲
#اطلاع_رسانی
@IranDel_Channel
💢
👍23
🔴 آیا "قانونِ حجاب" جرقهایست برای انفجارِ انبارِ باروتِ ایران؟
✍️ آرش رئیسینژاد، دکترای روابط بینالملل، در متنِ کوتاه هشدارگونهای نوشت:
تا ۲۰ ژانویه (یکم بهمن ماه) سهگانه ذیل با شتاب بیشتری دنبال میشود:
۱. تسخیر شمال تا مرکز سوریه به دستِ پروکسیهای وهابی ترکیه
۲. غیرنظامی شدن جنوب لبنان و تشدید محدودیت بر حزبالله
۳. زیر ضرب قرار گرفتن شرق و جنوب اوکراین بدست روسها
چهارده ماه پیش، نسبت به نقش ترکیه در این دگرگونی هشدار داده شد.
در صورت تداومِ تکانه این دگرگونیهای سهگانه و تشدید رقابت بیپروای بلوکهای قدرتِ درونی در "فرایند جانشینی" آنگاه سهگانه ذیل فعال میگردد:
۱. تسخیر سیونیک به دستِ باکو
۲. آشفتگی در مرز شرقی کشور
۳. اشغال سه جزیره ایرانی
آیا "قانونِ حجاب" جرقهایست برای انفجارِ انبارِ باروتِ ایران؟
@IranDel_Channel
💢
🔴 آیا "قانونِ حجاب" جرقهایست برای انفجارِ انبارِ باروتِ ایران؟
✍️ آرش رئیسینژاد، دکترای روابط بینالملل، در متنِ کوتاه هشدارگونهای نوشت:
تا ۲۰ ژانویه (یکم بهمن ماه) سهگانه ذیل با شتاب بیشتری دنبال میشود:
۱. تسخیر شمال تا مرکز سوریه به دستِ پروکسیهای وهابی ترکیه
۲. غیرنظامی شدن جنوب لبنان و تشدید محدودیت بر حزبالله
۳. زیر ضرب قرار گرفتن شرق و جنوب اوکراین بدست روسها
چهارده ماه پیش، نسبت به نقش ترکیه در این دگرگونی هشدار داده شد.
در صورت تداومِ تکانه این دگرگونیهای سهگانه و تشدید رقابت بیپروای بلوکهای قدرتِ درونی در "فرایند جانشینی" آنگاه سهگانه ذیل فعال میگردد:
۱. تسخیر سیونیک به دستِ باکو
۲. آشفتگی در مرز شرقی کشور
۳. اشغال سه جزیره ایرانی
آیا "قانونِ حجاب" جرقهایست برای انفجارِ انبارِ باروتِ ایران؟
@IranDel_Channel
💢
Telegram
ایراندل | IranDel
همه عالم تن است و ایران دل ❤️
این کانال دغدغهاش، ایران است و گردانندۀ آن، یک شهروند ایرانی آذربایجانی
[ بازنشر یک یادداشت، توییت، ویدئو و یا یک صوت به معنی تأیید کل محتوا و تمام مواضع صاحب آن محتوا نیست و هدف صرفاً بازتاب دادن یک نگاه و اندیشه است.]
این کانال دغدغهاش، ایران است و گردانندۀ آن، یک شهروند ایرانی آذربایجانی
[ بازنشر یک یادداشت، توییت، ویدئو و یا یک صوت به معنی تأیید کل محتوا و تمام مواضع صاحب آن محتوا نیست و هدف صرفاً بازتاب دادن یک نگاه و اندیشه است.]
👍33
ایراندل | IranDel
🔴 مسئولان وزارت میراث فرهنگی پاسخ دهند ✍️ احسان هوشمند اعلام ثبت پوشش محلی پوشاک زنان لر در ۲۹ آبان ماه [۱۴۰۳ خورشیدی] موجب اعتراض گروهی از شهروندان قشقایی در شیراز شد. این رویداد اعتراضی، هشداری است تا مسئولان امر و افکار عمومی بیش از گذشته، پدیدههایی…
🔴 رویکردی با صدمات جبرانناپذیر؛
اصرار بر تقلیل ایران به قبایل جدا از هم
✍️ یادداشت منتشره در عطنا (رسانۀ تحلیلی دانشگاه علامه طباطبایی)
برخی تصور میکنند گره کوری در ایران وجود دارد به نام "مسئلۀ اقوام" و به همین دلیل، هر مشکلی را به حساسیتهای این موضوع پیوند میزنند، اما این همه اصرار برای قرائتِ نادرست از تاریخِ ایران چه هدفی را دنبال میکند؟
این روایتها که طی سالهای اخیر القا شده مبنی بر اینکه «ایران متشکل از اقوامِ پراکندۀ نامرتبط به هم است و باید کاری کنیم وحدتِ قومی بهوجود آید» از اساس گزارهای غلط و دور از تصویرِ حقیقی ایران است.
ایران سرزمینی متشکل از اقوامِ پراکنده نیست، یعنی قومیتهای مختلف با ائتلاف، سرزمینی به نام ایران را خلق نکردهاند، بلکه ایران، جایگاه خانواده یگانهای است که هر فرزندش در گوشهای از این سرزمین بالیده و این خانوادۀ بزرگ و بزرگتر شده است.
درست به عکس ترکیه یا عراق که هرقومی میتواند ادعا کند، گذشته، نژاد، فرهنگ و ملیتی غیر از دیگری دارد، در ایران یگانگی صرفاً محصول درهمتنیدگی تاریخی و همزیستی مشترک و طولانی نیست، اینجا اقوام همسایۀ یکدیگر نبودهاند که بعدها باهم یکی شده باشند، بلکه از ابتدا یکی بودهاند. نخستین ایراد چنین رویکردی در فهم مسئله و صورتبندی منطقی آن بر اساس واقعیتهای تاریخی است و دومین ایراد تلاش برای ترمیم و حل مسئلهای که از اساس وجود ندارد.
برجستهسازی قومیت برای مردمی که تعریف قوم در معنای تحتاللفظی وارداتی بر آنان اطلاق نمیشود، جفایی آشکار است؛ زیرا این مردم، در هر بخشی از جغرافیای ایران، مشابه یکدیگرند و تنها تفاوتشان در گویش، زبان و لهجهای است که مثل رنگهای متفاوت یک فرش، زیبایی نهایی را شکل میدهند؛ فرشی که تار و پودش یکی است. اصرار بر قومسازی مردم ایران و عقبنشینی از مفهوم ملت و ملیت، تلاش برای اتمیزهکردن تمدنِ ایرانی است، یعنی روی دیگر سکهای که خارج از مرزها برای نابودی سرزمینی به نام ایران ضرب میشود. کسانی که در مصرف لفظ «اقوام» ولخرجی میکنند، باید پاسخ دهند که چرا این مردم را به اقوامی جدا از یکدیگر تقلیل میدهند. آیا بازیهای سیاسی و پناه گرفتن پشت این گسلهای مصنوعی نقطه پایانی دارد؟ خیر.
ما با همین دستفرمان در ثبت میراثِ ناملموس هم حساسیت درست میکنیم؛ چالشی که نتیجه نبود روایتی منسجم و صحیح از امرِ ملی است. برخی متولیان با نگاهی قومگرایانه و تولید روایتهای مندرآوردی از ایران، جز اینکه آب در آسیاب دشمن میریزند، چه کار دیگری میکنند؟ مناقشه اخیر میان قشقایی و لر بر سر ثبت پوشاک و تلاش برای خلق یک هویت قومی مستقل برای قشقاییها نمونهای از این خطاست، در حالی که اتحادیه قشقایی درست مثل اتحادیه شاهسون هرگز یک هویتِ قومی نبوده است.
این ساختار، مجموعهای از ایلات مختلف را در خود جای داده است، بنابراین تقلیل قشقایی به یک هویت قومی، تحریفی آشکار است. چرا اصرار بر اتمیزهکردن جامعۀ ایرانی و تعریف هر ذره با فهم غربی از مسئله داریم، آیا نمیشود مثلاً میراث ناملموس یک منطقه تحت عناوین عمومیتر و ملیتری مثل «فرهنگ ایلات جنوب ایران» ثبت شود؟ حتماً باید در شعاع چند کیلومتری چند خط غلیظ برای جدایی بکشیم و بعد هم بگوییم قضیه خیلی حساس است؟ نمیشد «پوشاک ایلات استان فارس» را ثبت کرد؟ سیری کلی در اتفاقات اخیر پس از آغاز به کار دولت، خیلی واضح این موضوع را به ما گوشزد میکند که برخی دولتمردان در فهم و روایت هویت قومی و ملی مشکل دارند و ادامۀ چنین رویکردی میتواند صدماتی جبرانناپذیر به ایران وارد کند. اتمیزهکردن فرهنگِ مدنی ایران به قوم و قبیله، هم جفا در حقِّ قبیله است هم جفا در حق ایران.
🔴 پینوشت:
بازنشر یک یادداشت به معنای تأییدِ کلِّ محتوای آن نیست.
@IranDel_Channel
💢
🔴 رویکردی با صدمات جبرانناپذیر؛
اصرار بر تقلیل ایران به قبایل جدا از هم
✍️ یادداشت منتشره در عطنا (رسانۀ تحلیلی دانشگاه علامه طباطبایی)
برخی تصور میکنند گره کوری در ایران وجود دارد به نام "مسئلۀ اقوام" و به همین دلیل، هر مشکلی را به حساسیتهای این موضوع پیوند میزنند، اما این همه اصرار برای قرائتِ نادرست از تاریخِ ایران چه هدفی را دنبال میکند؟
این روایتها که طی سالهای اخیر القا شده مبنی بر اینکه «ایران متشکل از اقوامِ پراکندۀ نامرتبط به هم است و باید کاری کنیم وحدتِ قومی بهوجود آید» از اساس گزارهای غلط و دور از تصویرِ حقیقی ایران است.
ایران سرزمینی متشکل از اقوامِ پراکنده نیست، یعنی قومیتهای مختلف با ائتلاف، سرزمینی به نام ایران را خلق نکردهاند، بلکه ایران، جایگاه خانواده یگانهای است که هر فرزندش در گوشهای از این سرزمین بالیده و این خانوادۀ بزرگ و بزرگتر شده است.
درست به عکس ترکیه یا عراق که هرقومی میتواند ادعا کند، گذشته، نژاد، فرهنگ و ملیتی غیر از دیگری دارد، در ایران یگانگی صرفاً محصول درهمتنیدگی تاریخی و همزیستی مشترک و طولانی نیست، اینجا اقوام همسایۀ یکدیگر نبودهاند که بعدها باهم یکی شده باشند، بلکه از ابتدا یکی بودهاند. نخستین ایراد چنین رویکردی در فهم مسئله و صورتبندی منطقی آن بر اساس واقعیتهای تاریخی است و دومین ایراد تلاش برای ترمیم و حل مسئلهای که از اساس وجود ندارد.
برجستهسازی قومیت برای مردمی که تعریف قوم در معنای تحتاللفظی وارداتی بر آنان اطلاق نمیشود، جفایی آشکار است؛ زیرا این مردم، در هر بخشی از جغرافیای ایران، مشابه یکدیگرند و تنها تفاوتشان در گویش، زبان و لهجهای است که مثل رنگهای متفاوت یک فرش، زیبایی نهایی را شکل میدهند؛ فرشی که تار و پودش یکی است. اصرار بر قومسازی مردم ایران و عقبنشینی از مفهوم ملت و ملیت، تلاش برای اتمیزهکردن تمدنِ ایرانی است، یعنی روی دیگر سکهای که خارج از مرزها برای نابودی سرزمینی به نام ایران ضرب میشود. کسانی که در مصرف لفظ «اقوام» ولخرجی میکنند، باید پاسخ دهند که چرا این مردم را به اقوامی جدا از یکدیگر تقلیل میدهند. آیا بازیهای سیاسی و پناه گرفتن پشت این گسلهای مصنوعی نقطه پایانی دارد؟ خیر.
ما با همین دستفرمان در ثبت میراثِ ناملموس هم حساسیت درست میکنیم؛ چالشی که نتیجه نبود روایتی منسجم و صحیح از امرِ ملی است. برخی متولیان با نگاهی قومگرایانه و تولید روایتهای مندرآوردی از ایران، جز اینکه آب در آسیاب دشمن میریزند، چه کار دیگری میکنند؟ مناقشه اخیر میان قشقایی و لر بر سر ثبت پوشاک و تلاش برای خلق یک هویت قومی مستقل برای قشقاییها نمونهای از این خطاست، در حالی که اتحادیه قشقایی درست مثل اتحادیه شاهسون هرگز یک هویتِ قومی نبوده است.
این ساختار، مجموعهای از ایلات مختلف را در خود جای داده است، بنابراین تقلیل قشقایی به یک هویت قومی، تحریفی آشکار است. چرا اصرار بر اتمیزهکردن جامعۀ ایرانی و تعریف هر ذره با فهم غربی از مسئله داریم، آیا نمیشود مثلاً میراث ناملموس یک منطقه تحت عناوین عمومیتر و ملیتری مثل «فرهنگ ایلات جنوب ایران» ثبت شود؟ حتماً باید در شعاع چند کیلومتری چند خط غلیظ برای جدایی بکشیم و بعد هم بگوییم قضیه خیلی حساس است؟ نمیشد «پوشاک ایلات استان فارس» را ثبت کرد؟ سیری کلی در اتفاقات اخیر پس از آغاز به کار دولت، خیلی واضح این موضوع را به ما گوشزد میکند که برخی دولتمردان در فهم و روایت هویت قومی و ملی مشکل دارند و ادامۀ چنین رویکردی میتواند صدماتی جبرانناپذیر به ایران وارد کند. اتمیزهکردن فرهنگِ مدنی ایران به قوم و قبیله، هم جفا در حقِّ قبیله است هم جفا در حق ایران.
🔴 پینوشت:
بازنشر یک یادداشت به معنای تأییدِ کلِّ محتوای آن نیست.
@IranDel_Channel
💢
👍40👎3
🔴 در مورد سرنوشتِ رنگینکمانِ اقوام در سوریه
✍️ رضا کدخدازاده
خوب به این تصویر بنگرید.
«رنگینکمان» زیبایی از فرهنگِ متکثرِ ملل و اقوام و ادیان و مذاهب را در کشور زیبا و آباد سوریه نشان میدهد. کاش این طور بود؛ نه؟! ولی نیست. هر رنگ نمایانگر دستِ بالای یکطرف - بر مبنای برساختِ قومیتی یا هویتِ مذهبی - در یک منطقه در یک جنگ داخلی خانمانسوز است.
این تصویرِ رنگینکمانی، وضعیت اسفناک کشوری را نشان میدهد که سالهای پیش عدهای برایش بذرِ گفتمانِ «رنگینکمانبازی» را کاشتند و حالا جنگِ رنگهای این رنگینکمان، به مرحلۀ داشت و برداشت رسیده است. هر رنگ زیر چتر حمایتِ یک کشور بیگانه به جنگ با رنگِ دیگری رفته که تا قبل از آغاز این گفتمان با یکدیگر، دوست و همسایۀ هم بودند!
باری، اوضاعِ سوریه امروز آیینۀ تمامنمای بازگشت به وضعِ طبیعی هابزی «جنگِ همه علیه همه» است. جنگ به اسم کُرد با عرب؛ به اسم تُرک با کُرد؛ به اسم عربِ سُنّی با عربِ شیعه؛ به اسم عرب با مسیحی. هر کدام هم یک حامی خارجی دارند که بهشان به روزترین تسلیحات را برای خونریزی و البته آزمایشهای انسانی کارخانههای سازنده بدهند.
این وضعیت بیش از هر چیزی ریشه در واژۀ تعفّنآمیز و پر از نِکبتِ «قومیّت» دارد. اگر از چند دهه پیش در سوریه به جای تأکید بر گفتمانِ «رنگینکمان» و «کثرتِ قومیّتها و ادیان و مذاهب و قبایل»، بر «ملّت بودن» تأکید میشد، الان اوضاعِ سوریه اینگونه نبود و دستکم مانند مصر و تونس پس از یک انقلاب و بیثباتی مقطعی، به ثبات، رسیده بودند.
برای ایران هم همین را میخواهند؛ برخی آگاهانه و برخی از سر ناآگاهی و سادهلوحی و برخی از سیاسیون نیز با نگاه فرصتطلبانه برای رسیدن به قدرت یا حفظ آن.
نخبگان و جامعۀ مدنی ایران باید عمیقاً و شدیداً در برابر این گفتمانِ خطرناک «رنگینکمان» سازی از ملتِ تاریخی و یکپارچۀ ایران ایستادگی کنند. ما قرنهاست یک ملّت بودهایم. قرنهاست که شادی و رنج مشترک داشتهایم. در هیچ متنِ تاریخی نیامده که مغولها یا عثمانیها که بر ایران تاختند، فیالمثل چون به آذربایجان رسیدند و دیدند اهالی آن مانند خودشان «تو*رک» هستند به جای تجاوز، بهشان گل و بلبل هدیه دادند و فقط رفتند به «کُردها و [به اصطلاح] فارسهای شهر» تجاوز کردند.
در گزارشهای تاریخی میخوانیم که در زمانی که دولت و دیوانی نبود و اسب و قاطر، تنها وسایل حملونقل بود، اُزبک که به خراسان تجاوز میکرد در آذربایجان اسبها برای دفاع از میهن و هممیهن، زین میشد و دست آخر جشن پیروزی با حضور تمامی آنها گرفته میشد.
یا وقتی تُرکانِ خونریزِ عثمانی از سمت آذربایجان به خاک ایران تجاوز کردند در صف دلیرانی که به خاک و خون کشیده میشدند، شهدایی از اصفهان و خراسان و طبرستان نیز دیده میشود. این یعنی شریک بودن در شادی پیروزی و رنجِ شکست؛ این یعنی ملت بودگی طبیعی و تاریخی ما.
ملّت ایران، هیچگاه رنگینکمانی از قومیتها نبوده است. برخی هم که بلاهت و خیانت را به جایی رساندهاند که از «کثیرالملّگی ایران» نیز سخن میگویند!
نخبگان کشور باید تلاش کنند - هر کس به سهم خود - به آحاد جامعۀ ایران بیاموزند که تا میشود از واژگان نامأنوسِ «قوميّتها و تُرک، فارس، کُرد، لُر و ...» استفاده نکنند. در این واژگان هیچ احترام ذاتیای وجود ندارد. بنا را باید بر «شهروندی» گذاشت. ایران در طولِ تاریخ همیشه کشوری شهرمحور بوده است. ما سعدی شیرازی و قطران تبریزی و حمزه اصفهانی داریم؛ نه سعدی فارس و قطران تُرک و حمزه عرب و لُر و....! مقابل این گفتمان منحوس و بسیار خطرناک «رنگینکمانبازی» قومیّتی برای ایران باید ایستادگی کنیم، وگرنه در جغرافیای خاورمیانه با این گفتمان، بلژیک و کانادا نخواهیم شد، قطعاً سوریه میشویم.
یادمان باشد که میهندوستی، ارزانترین و در دسترسترین و معقولترین سلاح برای دفاع از مدنیّت و توسعه در برابر بربریّت و عقبماندگی است.
پاینده ایران...
@IranDel_Channel
💢
🔴 در مورد سرنوشتِ رنگینکمانِ اقوام در سوریه
✍️ رضا کدخدازاده
خوب به این تصویر بنگرید.
«رنگینکمان» زیبایی از فرهنگِ متکثرِ ملل و اقوام و ادیان و مذاهب را در کشور زیبا و آباد سوریه نشان میدهد. کاش این طور بود؛ نه؟! ولی نیست. هر رنگ نمایانگر دستِ بالای یکطرف - بر مبنای برساختِ قومیتی یا هویتِ مذهبی - در یک منطقه در یک جنگ داخلی خانمانسوز است.
این تصویرِ رنگینکمانی، وضعیت اسفناک کشوری را نشان میدهد که سالهای پیش عدهای برایش بذرِ گفتمانِ «رنگینکمانبازی» را کاشتند و حالا جنگِ رنگهای این رنگینکمان، به مرحلۀ داشت و برداشت رسیده است. هر رنگ زیر چتر حمایتِ یک کشور بیگانه به جنگ با رنگِ دیگری رفته که تا قبل از آغاز این گفتمان با یکدیگر، دوست و همسایۀ هم بودند!
باری، اوضاعِ سوریه امروز آیینۀ تمامنمای بازگشت به وضعِ طبیعی هابزی «جنگِ همه علیه همه» است. جنگ به اسم کُرد با عرب؛ به اسم تُرک با کُرد؛ به اسم عربِ سُنّی با عربِ شیعه؛ به اسم عرب با مسیحی. هر کدام هم یک حامی خارجی دارند که بهشان به روزترین تسلیحات را برای خونریزی و البته آزمایشهای انسانی کارخانههای سازنده بدهند.
این وضعیت بیش از هر چیزی ریشه در واژۀ تعفّنآمیز و پر از نِکبتِ «قومیّت» دارد. اگر از چند دهه پیش در سوریه به جای تأکید بر گفتمانِ «رنگینکمان» و «کثرتِ قومیّتها و ادیان و مذاهب و قبایل»، بر «ملّت بودن» تأکید میشد، الان اوضاعِ سوریه اینگونه نبود و دستکم مانند مصر و تونس پس از یک انقلاب و بیثباتی مقطعی، به ثبات، رسیده بودند.
برای ایران هم همین را میخواهند؛ برخی آگاهانه و برخی از سر ناآگاهی و سادهلوحی و برخی از سیاسیون نیز با نگاه فرصتطلبانه برای رسیدن به قدرت یا حفظ آن.
نخبگان و جامعۀ مدنی ایران باید عمیقاً و شدیداً در برابر این گفتمانِ خطرناک «رنگینکمان» سازی از ملتِ تاریخی و یکپارچۀ ایران ایستادگی کنند. ما قرنهاست یک ملّت بودهایم. قرنهاست که شادی و رنج مشترک داشتهایم. در هیچ متنِ تاریخی نیامده که مغولها یا عثمانیها که بر ایران تاختند، فیالمثل چون به آذربایجان رسیدند و دیدند اهالی آن مانند خودشان «تو*رک» هستند به جای تجاوز، بهشان گل و بلبل هدیه دادند و فقط رفتند به «کُردها و [به اصطلاح] فارسهای شهر» تجاوز کردند.
در گزارشهای تاریخی میخوانیم که در زمانی که دولت و دیوانی نبود و اسب و قاطر، تنها وسایل حملونقل بود، اُزبک که به خراسان تجاوز میکرد در آذربایجان اسبها برای دفاع از میهن و هممیهن، زین میشد و دست آخر جشن پیروزی با حضور تمامی آنها گرفته میشد.
یا وقتی تُرکانِ خونریزِ عثمانی از سمت آذربایجان به خاک ایران تجاوز کردند در صف دلیرانی که به خاک و خون کشیده میشدند، شهدایی از اصفهان و خراسان و طبرستان نیز دیده میشود. این یعنی شریک بودن در شادی پیروزی و رنجِ شکست؛ این یعنی ملت بودگی طبیعی و تاریخی ما.
ملّت ایران، هیچگاه رنگینکمانی از قومیتها نبوده است. برخی هم که بلاهت و خیانت را به جایی رساندهاند که از «کثیرالملّگی ایران» نیز سخن میگویند!
نخبگان کشور باید تلاش کنند - هر کس به سهم خود - به آحاد جامعۀ ایران بیاموزند که تا میشود از واژگان نامأنوسِ «قوميّتها و تُرک، فارس، کُرد، لُر و ...» استفاده نکنند. در این واژگان هیچ احترام ذاتیای وجود ندارد. بنا را باید بر «شهروندی» گذاشت. ایران در طولِ تاریخ همیشه کشوری شهرمحور بوده است. ما سعدی شیرازی و قطران تبریزی و حمزه اصفهانی داریم؛ نه سعدی فارس و قطران تُرک و حمزه عرب و لُر و....! مقابل این گفتمان منحوس و بسیار خطرناک «رنگینکمانبازی» قومیّتی برای ایران باید ایستادگی کنیم، وگرنه در جغرافیای خاورمیانه با این گفتمان، بلژیک و کانادا نخواهیم شد، قطعاً سوریه میشویم.
یادمان باشد که میهندوستی، ارزانترین و در دسترسترین و معقولترین سلاح برای دفاع از مدنیّت و توسعه در برابر بربریّت و عقبماندگی است.
پاینده ایران...
@IranDel_Channel
💢
👍52👎2
🔴 قانونِ حجاب و فراز و فرود خاورمیانه
✍️ مهدی تدینی
پیشنوشت:
ابتدا ویدئوی پیوست را ببینید.
از عجایب خاورمیانه همین بس که "حجاب اجباری" در دهه ۱۹۶۰ میلادی آنقدر نامعمول بود که رئیس ناصر، رهبر کاریزماتیک مصر، میتوانست در جمعی بزرگ حجاب اجباری و رهبر اخوانالمسلمین را اینطور به سخره گیرد. شک ندارم که در ایران و حتی افغانستانِ دههٔ ۱۳۴۰ [خودشیدی] نیز حتی برای افراد مذهبی، حجاب اجباری خواستهای نامعقول و ناممکن مینمود.
این البته نتیجهٔ این واقعیت است که در دوران ورود خاورمیانه به عصر جدید در همهٔ کشورها قدرتهایی سکولار حاکم بودند. هنوز چند دهه مانده بود تا اخوانالمسلمین و مجاهدین و فداییان اسلام ظهور کنند — یعنی هنوز چند دهه مانده بود تا حسنالبنا و نواب، سیدقطب و شریعتی ظهور پیدا کنند. اما شد، آنچه ناممکن پنداشته میشد...
این روزها که بحث ابلاغ و اجرای قانون حجاب و عفاف ذهن جامعه را درگیر و مضطرب کرده، یاد این گفتگوی رئیس ناصر با مرشد اخوانالمسلمین افتادم.
قانونی نوشتهاند که هر بند آن شوکهکننده است. من نمیدانم انگیزهٔ واقعیِ پشت این قانون چیست، وقتی هر نظارهگر عاقلی میفهمد این قانون شهروندان را بسیار میآزارد. نمیدانم رقیبان سیاسی میخواهند زیر پای دولت جدید را سست کنند و نارضایتی ایجاد کنند تا بازی تکراریِ ناامیدسازی که در دور دوم روحانی رخ داد تکرار شود، یا قصد نهایی این است که دولت سوپرمن ماجرا شود و با مقاومت در برابر این قانون محبوبیت بخرد — واقعیت را بخواهید برایم اهمیتی هم ندارد قضیه چیست. ما نه سر پیازِ وفاقشانیم و نه تهِ پیازِ شقاقشان.
فقط هر چه هست من به اندازهٔ یک نفری که هستم، به اندازهٔ یک صدا، به عنوان یکی از مردهای ایرانی، در طرف خواهرانم میایستم و با قانونی که حقوق آنها را محدود کند و باعث آزار و اذیتشان باشد، مخالفت میکنم. رنج و نارضایتی در ایران زنانه–مردانه نیست؛ گرچه جای سر سوزنی تردید نیست که زنان همیشه با مشکلات و معضلاتی دستبهگریبان بودهاند که در مخیله منِ مرد نمیگنجد. اما مسئلهٔ حجاب و مسئلهٔ زنان بخشی از مسئلهٔ آزادیهای فردی است که تفکیک آن به زن و مرد، تضعیف آن است. زنان را آزار ندهید. همین چند سال پیش میخواستید با جبر و اجبار دکمه را به مانتو بازگردانید، خود مانتو پرید! زنان آزار میبینند، اما به هدفشان میرسند...
@IranDel_Channel
💢
🔴 قانونِ حجاب و فراز و فرود خاورمیانه
✍️ مهدی تدینی
پیشنوشت:
ابتدا ویدئوی پیوست را ببینید.
از عجایب خاورمیانه همین بس که "حجاب اجباری" در دهه ۱۹۶۰ میلادی آنقدر نامعمول بود که رئیس ناصر، رهبر کاریزماتیک مصر، میتوانست در جمعی بزرگ حجاب اجباری و رهبر اخوانالمسلمین را اینطور به سخره گیرد. شک ندارم که در ایران و حتی افغانستانِ دههٔ ۱۳۴۰ [خودشیدی] نیز حتی برای افراد مذهبی، حجاب اجباری خواستهای نامعقول و ناممکن مینمود.
این البته نتیجهٔ این واقعیت است که در دوران ورود خاورمیانه به عصر جدید در همهٔ کشورها قدرتهایی سکولار حاکم بودند. هنوز چند دهه مانده بود تا اخوانالمسلمین و مجاهدین و فداییان اسلام ظهور کنند — یعنی هنوز چند دهه مانده بود تا حسنالبنا و نواب، سیدقطب و شریعتی ظهور پیدا کنند. اما شد، آنچه ناممکن پنداشته میشد...
این روزها که بحث ابلاغ و اجرای قانون حجاب و عفاف ذهن جامعه را درگیر و مضطرب کرده، یاد این گفتگوی رئیس ناصر با مرشد اخوانالمسلمین افتادم.
قانونی نوشتهاند که هر بند آن شوکهکننده است. من نمیدانم انگیزهٔ واقعیِ پشت این قانون چیست، وقتی هر نظارهگر عاقلی میفهمد این قانون شهروندان را بسیار میآزارد. نمیدانم رقیبان سیاسی میخواهند زیر پای دولت جدید را سست کنند و نارضایتی ایجاد کنند تا بازی تکراریِ ناامیدسازی که در دور دوم روحانی رخ داد تکرار شود، یا قصد نهایی این است که دولت سوپرمن ماجرا شود و با مقاومت در برابر این قانون محبوبیت بخرد — واقعیت را بخواهید برایم اهمیتی هم ندارد قضیه چیست. ما نه سر پیازِ وفاقشانیم و نه تهِ پیازِ شقاقشان.
فقط هر چه هست من به اندازهٔ یک نفری که هستم، به اندازهٔ یک صدا، به عنوان یکی از مردهای ایرانی، در طرف خواهرانم میایستم و با قانونی که حقوق آنها را محدود کند و باعث آزار و اذیتشان باشد، مخالفت میکنم. رنج و نارضایتی در ایران زنانه–مردانه نیست؛ گرچه جای سر سوزنی تردید نیست که زنان همیشه با مشکلات و معضلاتی دستبهگریبان بودهاند که در مخیله منِ مرد نمیگنجد. اما مسئلهٔ حجاب و مسئلهٔ زنان بخشی از مسئلهٔ آزادیهای فردی است که تفکیک آن به زن و مرد، تضعیف آن است. زنان را آزار ندهید. همین چند سال پیش میخواستید با جبر و اجبار دکمه را به مانتو بازگردانید، خود مانتو پرید! زنان آزار میبینند، اما به هدفشان میرسند...
@IranDel_Channel
💢
👍19
🔴 به فراخور درجِ جشن مهرگان، بهنام ایران و تاجیکستان در یونسکو
✍️ رحیم یوسفنژاد
(کنشگر فرهنگی و ملّی از شهرستان خوی)
ابوریحان بیرونی در کتاب آثارالباقیه مینویسد:
«روز بیست و یکم [مهر] رامروز است که مهرگان بزرگ باشد و سبب این عید، آن است که فریدون به ضحاک ظفر یافت و او را بهقید اسارت درآورد. و چون ضحاک را به پیش فریدون آوردند، ضحاک گفت: مرا بخون جدّت مَکُش و فریدون از راه انکارِ این قول گفت: آیا طمع کردهای که با جِم پسر ویجهان، در قصاصِ همسر قرین باشی؟ بلکه من تو را به خون گاو نری که در خانۀ جدّم بود، میکشم سپس بفرمود تا او را بند کردند و در کوه دماوند حبس نمودند و مردم از شرِّ او راحت شدند و این روز را عید دانستند.»
به تعبیر شاهنامه، فریدون در نخستین روز ماه مهر، کلاه کیانی میگذارد و بر تخت پادشاهی مینشیند.
فریدون چو شد بر جهان کامکار
ندانست جز خویشتن شهریار
به رسم کیان، تاج و تخت مهی
بیاراست با کاخ شاهنشهی
به روز خجسته سر مهر ماه
به سر برنهاد آن کیانی کلاه
اسدی توسی هم در گرشاسبنامه، گزارشی از چرایی مهرگان میدهد:
فریدون فرخ به گرز نبرد
ز ضحاک تازی برآورد گرد
چو در برج شاهین شد از خوشه مهر
نشست او به شاهی سر ماه مهر
به استنادِ آثارالباقیه ابوریحان، مهرگان، بایستی روز بیست و یکم و نیز به استنادِ سخن شاهنامه و گرشاسبنامه، سرِ ماه مهر و آغازین روز این ماه، بایستی، مهرگان باشد. اما چون به سنتِ گاهشماری ایرانی، هر روز از ماه، نامِ ویژهای داشته و نیز، آن روز از ماه که با نام همان ماه، یکی میشده، جشن ویژۀ ماهانه برگزار میکردند، به فراخور شانزدهمین روز از ماه مهر، که به همین نام است و به سنت جشنهای ماهانه، شایستۀ روز بزرگداشت این جشن، شانزدهمین روز از ماه مهر است.
دیگر شاعران هم، به نیکی، از مهرگان یاد میکنند. عنصری میسراید:
مهرگان آمد گرفته فالش از نیکی مثال
نیکروز و نیک جشن و نیک وقت و نیک فال
و نیز رودکیمیسراید:
ملکا جشن مهرگان آمد
جشن شاهان و خسروان آمد
خز به جای ملهم و خرگاه
بدلِ باغ و بوستان آمد
شاعر آذربایجانی، قطران تبریزی هم در شعری در وصف یکی از حاکمان محلی، مهرگان را بر او شاد باش میگوید و این خود سندی است بر رواج این آیین کهن، در آذربایجان، همچون دیگر گوشههای ایرانزمین:
آدینه و مهرگان و ماه نو
بادند خجسته هر سه بر خسرو
ای خسرو تاجبخش و لشگرکش
صد بنده ترا رسد چو کیخسرو
@IranDel_Channel
💢
🔴 به فراخور درجِ جشن مهرگان، بهنام ایران و تاجیکستان در یونسکو
✍️ رحیم یوسفنژاد
(کنشگر فرهنگی و ملّی از شهرستان خوی)
ابوریحان بیرونی در کتاب آثارالباقیه مینویسد:
«روز بیست و یکم [مهر] رامروز است که مهرگان بزرگ باشد و سبب این عید، آن است که فریدون به ضحاک ظفر یافت و او را بهقید اسارت درآورد. و چون ضحاک را به پیش فریدون آوردند، ضحاک گفت: مرا بخون جدّت مَکُش و فریدون از راه انکارِ این قول گفت: آیا طمع کردهای که با جِم پسر ویجهان، در قصاصِ همسر قرین باشی؟ بلکه من تو را به خون گاو نری که در خانۀ جدّم بود، میکشم سپس بفرمود تا او را بند کردند و در کوه دماوند حبس نمودند و مردم از شرِّ او راحت شدند و این روز را عید دانستند.»
به تعبیر شاهنامه، فریدون در نخستین روز ماه مهر، کلاه کیانی میگذارد و بر تخت پادشاهی مینشیند.
فریدون چو شد بر جهان کامکار
ندانست جز خویشتن شهریار
به رسم کیان، تاج و تخت مهی
بیاراست با کاخ شاهنشهی
به روز خجسته سر مهر ماه
به سر برنهاد آن کیانی کلاه
اسدی توسی هم در گرشاسبنامه، گزارشی از چرایی مهرگان میدهد:
فریدون فرخ به گرز نبرد
ز ضحاک تازی برآورد گرد
چو در برج شاهین شد از خوشه مهر
نشست او به شاهی سر ماه مهر
به استنادِ آثارالباقیه ابوریحان، مهرگان، بایستی روز بیست و یکم و نیز به استنادِ سخن شاهنامه و گرشاسبنامه، سرِ ماه مهر و آغازین روز این ماه، بایستی، مهرگان باشد. اما چون به سنتِ گاهشماری ایرانی، هر روز از ماه، نامِ ویژهای داشته و نیز، آن روز از ماه که با نام همان ماه، یکی میشده، جشن ویژۀ ماهانه برگزار میکردند، به فراخور شانزدهمین روز از ماه مهر، که به همین نام است و به سنت جشنهای ماهانه، شایستۀ روز بزرگداشت این جشن، شانزدهمین روز از ماه مهر است.
دیگر شاعران هم، به نیکی، از مهرگان یاد میکنند. عنصری میسراید:
مهرگان آمد گرفته فالش از نیکی مثال
نیکروز و نیک جشن و نیک وقت و نیک فال
و نیز رودکیمیسراید:
ملکا جشن مهرگان آمد
جشن شاهان و خسروان آمد
خز به جای ملهم و خرگاه
بدلِ باغ و بوستان آمد
شاعر آذربایجانی، قطران تبریزی هم در شعری در وصف یکی از حاکمان محلی، مهرگان را بر او شاد باش میگوید و این خود سندی است بر رواج این آیین کهن، در آذربایجان، همچون دیگر گوشههای ایرانزمین:
آدینه و مهرگان و ماه نو
بادند خجسته هر سه بر خسرو
ای خسرو تاجبخش و لشگرکش
صد بنده ترا رسد چو کیخسرو
@IranDel_Channel
💢
👍34
🔴 داستانِ سوریه
✍️ آرش رئیسینژاد، دکترای روابط بینالملل
دلِ شامات است؛ سرزمینی با قدمتی طولانی ولی فاقد هویت ملی! کشوری که حتی نام خود را از تمدنی تاریخی ورای مرزهایش به عاریت گرفته: امپراتوری آسور یا آشور در شمال عراق؛ سوریا نامی بود که یونانیان و رومیان آن را بر شامات گذاشتند و آسورستان نامی بود که ایرانیان بر عراق.
جغرافیای گسسته سوریه اما بلای جانش گشته؛ جغرافیایی که این کشور را به شش بخش جداگانه تقسیم کردهاست: واحهای در جنوبغربی، دروازهای در شمال، نواری ساحلی در غرب، فلاتی ناهموار در جنوب، دالانی شمالی - جنوبی و زمینی هموار و بایر در شرق. کنش و رخدادهای سوریه را از دریچه جغرافیا ببینید!
در پشت کوههای لبنان واحهای است که از یکسو به کوه و از دیگر سو به بیابان منتهی میشود. دمشق در میان آن جای دارد که کارکردی شبیه دژی کوچک دارد. از دمشق دسترسی به همه جای کشور کم و نادر است. جای شگفتی نیست که حاکم دمشق نیازمند دولتی نظامی با مشت آهنین برای حکومت بر همه کشور است.
در شمال غرب، حلب جایگرفته که دروازه تجاری طبیعی میان شامات است با آسیای صغیر در شمال و میانرودان در شرق. حاکمان آسیای صغیر (روم، عثمانی و ترکیه کنونی) همواره چشم طمع بدین مرکز بازرگانی داشتند. پس کنترل حلب مهمترین گام برای حاکم دمشق است جهت حفظ یکپارچگی کشور در برابر آسیای صغیر!
رشتهکوهی باریک و کمارتفاع در غرب و مشرف بر مدیترانه، کرانه باریک ولی طولانی را شکلداده که ماوای اقلیتهای دینی علوی و مسیحی است; اقلیتهایی که همواره از سوی حاکمان سنی خارجی مستقر در دهانه رود نیل یا دریای مرمره زیر فشار بودهاند. لاذقیه و طرسوس دراینجا جایگرفتهاند و دسترسی به بیرون را فراهم میکند. جای شگفتی نیست که راه اتحاد با قدرتهای خارجی دوردست، نخست فرانسه و اکنون روسیه، از این کرانه میگذرد! پس کنترل نوار ساحلی برای حفظ رابطه با متحد بیرونی و تلاش واپسین برای حفظ چیرگی بر مرکز اقتصادی حلب بنیان حکمرانی حاکم دمشق بر کشوری فاقد هویت ملی است.
حمص و حماه بر دالانی به موازات رودخانه اورونتس جای دارند که دمشق را به حلب پیوند میدهد. حفظ چیرگی بر حلب تنها از این دالان، امکانپذیر است و مخالفت با دمشق از بیثباتی در این دالان میگذرد. مسیر دمشق -حلب «دالان کنترل و شورش» است. پربیراه نیست که اورونتس را رود عاصی میخوانند!
دره فرات در شرق است و پهنهای وسیع از زمینهای هموار ولی بایر که بخشی از جزیره است. جزیره در میان شمال عراق، جنوب ترکیه و شرق سوریه است و سه شهر اصلی آن موصل، آمد (دیاربکر) و رقه است. برخلاف آمدِ کردنشین، دو شهر دیگر عربزبان است و ماوای قبایل بادیهنشین با سرعت تحرک بالاست.
در فاصله موصل تا رقه بافت زمین یکسان است و مردمانی همسان به لحاظ دینی و زبانی زندگی میکنند. موصل و رقه در طول تاریخ همواره رابطهای تنگاتنگ داشتند بهگونهای که حاکم موصل و رقه یکی بوده و حاکمیت دمشق نادر بود! جغرافیا بستر قلمرویی نیمه مستقل از فرات تا دجله در جزیره فراهم کرده.
زمینهای ناهموار جبلالدروز و فلات حوران در جنوب در مرز با اردن نیز جایگاهی ایمن برای فرقه دروزی فراهم ساخته. برخلاف بخش عمده کشور که جمعیت مسلمان سنی دارد، کثرت اقلیتهای مذهبی و فرقههای آیینی در کوههای جنوبی، همچو کرانه ساحلی، چشمگیر است؛ کثرتی که البته به وحدت نینجامیده!
پس جغرافیا سوریه را تکهتکه کرده: دمشق پایتخت محاصرهشده و راههای دسترسی کمی به دیگر بخشها داشته و هیچگاه پیش از تشکیل سوریه مدرن، بر حلب و رقه تسلط پایدار نداشته; حلب زیر نفوذ قسطنطنیه -استانبول بوده; دالان ناامن حمص - حماه مرکز سیاسی را به دروازه تجاری وصل کرده.
رقه و موصل زیر سیطره قدرتی واحد بوده؛ نوار باریک کرانه مدیترانه و جبلالدروز هر دو ماوای غیر سنیانند. ریشه نبود حاکمیت و هویت ملی را در جغرافیای گسسته از هم این کشور ببینید. جای شگفتی نیست که کشور آماج شورش، حمله و یا توطئه از سوی دیگر قدرتهای منطقهای و بینالمللی میشود.
آلترناتیوهای داخلی نیز میتوانند یکپارچگی سرزمینی آن را برهمزنند. از همین روست که برای جلوگیری از فروپاشی محتمل داخلی، حکومتهای سوری به سیاست سرکوب با مشت آهنین متوسل میگردند! تصمیم و کنشهای سیاسی در طول تاریخ توسط بستری جغرافیایی محدود گشتهاند و این یعنی چیرگی ژئوپلتیک.
جغرافیا دگربار در پسِ جنگ داخلی سوریه بود: داعش حاکم رقه گشت و بر موصل چیره شد. دمشق کنترل خود را بر کرانه مدیترانه حفظ کرد و اینگونه حمایت متحد دوردست روسی را تضمین شده دید، مخالفین حلب را با کنترل حاکم آسیای صغیر (ترکیه) و در دست داشتند. جبلالدروز نیز در دست دیگر شورشیان افتاد.
🔴 دنباله یادداشت را در بخشِ «مشاهده فوری» بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
🔴 داستانِ سوریه
✍️ آرش رئیسینژاد، دکترای روابط بینالملل
دلِ شامات است؛ سرزمینی با قدمتی طولانی ولی فاقد هویت ملی! کشوری که حتی نام خود را از تمدنی تاریخی ورای مرزهایش به عاریت گرفته: امپراتوری آسور یا آشور در شمال عراق؛ سوریا نامی بود که یونانیان و رومیان آن را بر شامات گذاشتند و آسورستان نامی بود که ایرانیان بر عراق.
جغرافیای گسسته سوریه اما بلای جانش گشته؛ جغرافیایی که این کشور را به شش بخش جداگانه تقسیم کردهاست: واحهای در جنوبغربی، دروازهای در شمال، نواری ساحلی در غرب، فلاتی ناهموار در جنوب، دالانی شمالی - جنوبی و زمینی هموار و بایر در شرق. کنش و رخدادهای سوریه را از دریچه جغرافیا ببینید!
در پشت کوههای لبنان واحهای است که از یکسو به کوه و از دیگر سو به بیابان منتهی میشود. دمشق در میان آن جای دارد که کارکردی شبیه دژی کوچک دارد. از دمشق دسترسی به همه جای کشور کم و نادر است. جای شگفتی نیست که حاکم دمشق نیازمند دولتی نظامی با مشت آهنین برای حکومت بر همه کشور است.
در شمال غرب، حلب جایگرفته که دروازه تجاری طبیعی میان شامات است با آسیای صغیر در شمال و میانرودان در شرق. حاکمان آسیای صغیر (روم، عثمانی و ترکیه کنونی) همواره چشم طمع بدین مرکز بازرگانی داشتند. پس کنترل حلب مهمترین گام برای حاکم دمشق است جهت حفظ یکپارچگی کشور در برابر آسیای صغیر!
رشتهکوهی باریک و کمارتفاع در غرب و مشرف بر مدیترانه، کرانه باریک ولی طولانی را شکلداده که ماوای اقلیتهای دینی علوی و مسیحی است; اقلیتهایی که همواره از سوی حاکمان سنی خارجی مستقر در دهانه رود نیل یا دریای مرمره زیر فشار بودهاند. لاذقیه و طرسوس دراینجا جایگرفتهاند و دسترسی به بیرون را فراهم میکند. جای شگفتی نیست که راه اتحاد با قدرتهای خارجی دوردست، نخست فرانسه و اکنون روسیه، از این کرانه میگذرد! پس کنترل نوار ساحلی برای حفظ رابطه با متحد بیرونی و تلاش واپسین برای حفظ چیرگی بر مرکز اقتصادی حلب بنیان حکمرانی حاکم دمشق بر کشوری فاقد هویت ملی است.
حمص و حماه بر دالانی به موازات رودخانه اورونتس جای دارند که دمشق را به حلب پیوند میدهد. حفظ چیرگی بر حلب تنها از این دالان، امکانپذیر است و مخالفت با دمشق از بیثباتی در این دالان میگذرد. مسیر دمشق -حلب «دالان کنترل و شورش» است. پربیراه نیست که اورونتس را رود عاصی میخوانند!
دره فرات در شرق است و پهنهای وسیع از زمینهای هموار ولی بایر که بخشی از جزیره است. جزیره در میان شمال عراق، جنوب ترکیه و شرق سوریه است و سه شهر اصلی آن موصل، آمد (دیاربکر) و رقه است. برخلاف آمدِ کردنشین، دو شهر دیگر عربزبان است و ماوای قبایل بادیهنشین با سرعت تحرک بالاست.
در فاصله موصل تا رقه بافت زمین یکسان است و مردمانی همسان به لحاظ دینی و زبانی زندگی میکنند. موصل و رقه در طول تاریخ همواره رابطهای تنگاتنگ داشتند بهگونهای که حاکم موصل و رقه یکی بوده و حاکمیت دمشق نادر بود! جغرافیا بستر قلمرویی نیمه مستقل از فرات تا دجله در جزیره فراهم کرده.
زمینهای ناهموار جبلالدروز و فلات حوران در جنوب در مرز با اردن نیز جایگاهی ایمن برای فرقه دروزی فراهم ساخته. برخلاف بخش عمده کشور که جمعیت مسلمان سنی دارد، کثرت اقلیتهای مذهبی و فرقههای آیینی در کوههای جنوبی، همچو کرانه ساحلی، چشمگیر است؛ کثرتی که البته به وحدت نینجامیده!
پس جغرافیا سوریه را تکهتکه کرده: دمشق پایتخت محاصرهشده و راههای دسترسی کمی به دیگر بخشها داشته و هیچگاه پیش از تشکیل سوریه مدرن، بر حلب و رقه تسلط پایدار نداشته; حلب زیر نفوذ قسطنطنیه -استانبول بوده; دالان ناامن حمص - حماه مرکز سیاسی را به دروازه تجاری وصل کرده.
رقه و موصل زیر سیطره قدرتی واحد بوده؛ نوار باریک کرانه مدیترانه و جبلالدروز هر دو ماوای غیر سنیانند. ریشه نبود حاکمیت و هویت ملی را در جغرافیای گسسته از هم این کشور ببینید. جای شگفتی نیست که کشور آماج شورش، حمله و یا توطئه از سوی دیگر قدرتهای منطقهای و بینالمللی میشود.
آلترناتیوهای داخلی نیز میتوانند یکپارچگی سرزمینی آن را برهمزنند. از همین روست که برای جلوگیری از فروپاشی محتمل داخلی، حکومتهای سوری به سیاست سرکوب با مشت آهنین متوسل میگردند! تصمیم و کنشهای سیاسی در طول تاریخ توسط بستری جغرافیایی محدود گشتهاند و این یعنی چیرگی ژئوپلتیک.
جغرافیا دگربار در پسِ جنگ داخلی سوریه بود: داعش حاکم رقه گشت و بر موصل چیره شد. دمشق کنترل خود را بر کرانه مدیترانه حفظ کرد و اینگونه حمایت متحد دوردست روسی را تضمین شده دید، مخالفین حلب را با کنترل حاکم آسیای صغیر (ترکیه) و در دست داشتند. جبلالدروز نیز در دست دیگر شورشیان افتاد.
🔴 دنباله یادداشت را در بخشِ «مشاهده فوری» بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
Telegraph
ایراندل | IranDel
🔴 داستانِ سوریه ✍️ آرش رئیسینژاد، دکترای روابط بینالملل دلِ شامات است؛ سرزمینی با قدمتی طولانی ولی فاقد هویت ملی! کشوری که حتی نام خود را از تمدنی تاریخی ورای مرزهایش به عاریت گرفته: امپراتوری آسور یا آشور در شمال عراق؛ سوریا نامی بود که یونانیان…
👍22