لیبرالیسم و طبقه کارگر
🎙 لیبرالیسم و طبقه کارگر؛
با حضور موسی غنینژاد و مهدی تدینی
جدیدترین قسمتِ "دورهمی اقتصادی" با موضوع «لیبرالیسم و طبقه کارگر» با حضور موسی غنینژاد و مهدی تدینی با میزبانی مرتضی کاظمی در استودیوی "فردایاقتصاد" برگزار شده است.
در این گفتوگو ضمن بررسی تاریخچهی مواجهه اندیشههای اقتصادی با موضوع کارگران به نقش رویکردهای آزادیخواهانه در توجه به طبقه کارگر و موضوعات مربوطه از جمله نظام بازنشستگی و مسأله دستمزد دستوری و همچنین نقش آنتروپرنورها در کمک ایجاد خدمات رفاهی بهمنظور بهبود زندگی کارگران پرداخته شده است.
🔴 فیلم کامل این گفتوگو را در تارنمای فردایاقتصاد تماشا کنید.
@IranDel_Channel
💢
🎙 لیبرالیسم و طبقه کارگر؛
با حضور موسی غنینژاد و مهدی تدینی
جدیدترین قسمتِ "دورهمی اقتصادی" با موضوع «لیبرالیسم و طبقه کارگر» با حضور موسی غنینژاد و مهدی تدینی با میزبانی مرتضی کاظمی در استودیوی "فردایاقتصاد" برگزار شده است.
در این گفتوگو ضمن بررسی تاریخچهی مواجهه اندیشههای اقتصادی با موضوع کارگران به نقش رویکردهای آزادیخواهانه در توجه به طبقه کارگر و موضوعات مربوطه از جمله نظام بازنشستگی و مسأله دستمزد دستوری و همچنین نقش آنتروپرنورها در کمک ایجاد خدمات رفاهی بهمنظور بهبود زندگی کارگران پرداخته شده است.
🔴 فیلم کامل این گفتوگو را در تارنمای فردایاقتصاد تماشا کنید.
@IranDel_Channel
💢
👍11👎2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 لیبرالیسم و طبقه کارگر؛
با حضور موسی غنینژاد و مهدی تدینی
جدیدترین قسمت "دورهمی اقتصادی" با موضوع «لیبرالیسم و طبقه کارگر» با حضور موسی غنینژاد و مهدی تدینی و با میزبانی مرتضی کاظمی در استودیوی "فردایاقتصاد" برگزار شده است.
در این گفتوگو ضمن بررسی تاریخچهی مواجهه اندیشههای اقتصادی با موضوع کارگران به نقش رویکردهای آزادیخواهانه در توجه به طبقه کارگر و موضوعات مربوطه از جمله نظام بازنشستگی و مسأله دستمزد دستوری و همچنین نقش آنتروپرنورها در کمک ایجاد خدمات رفاهی بهمنظور بهبود زندگی کارگران پرداخته شده است.
🔴 فیلم کامل این گفتوگو را در تارنمای فردایاقتصاد تماشا کنید.
🔴 صوت کامل این گفتوگو را از اینجا بشنوید.
@IranDel_Channel
💢
با حضور موسی غنینژاد و مهدی تدینی
جدیدترین قسمت "دورهمی اقتصادی" با موضوع «لیبرالیسم و طبقه کارگر» با حضور موسی غنینژاد و مهدی تدینی و با میزبانی مرتضی کاظمی در استودیوی "فردایاقتصاد" برگزار شده است.
در این گفتوگو ضمن بررسی تاریخچهی مواجهه اندیشههای اقتصادی با موضوع کارگران به نقش رویکردهای آزادیخواهانه در توجه به طبقه کارگر و موضوعات مربوطه از جمله نظام بازنشستگی و مسأله دستمزد دستوری و همچنین نقش آنتروپرنورها در کمک ایجاد خدمات رفاهی بهمنظور بهبود زندگی کارگران پرداخته شده است.
🔴 فیلم کامل این گفتوگو را در تارنمای فردایاقتصاد تماشا کنید.
🔴 صوت کامل این گفتوگو را از اینجا بشنوید.
@IranDel_Channel
💢
👍15👎2
🔴 ۲۱ آذر و صورتبندی گفتمان پانترکیسم در ایران
✍️ جواد رنجبر درخشیلر، دانشآموختهی علوم سیاسی و شاهنامهپژوه
صورتبندی گفتمان پانتُرکیسم در ایران را جعفر باقراوف، دبیر حزب کمونیست باکو، انجام داد و آنچنان که در آثار معتبر آمده است هدف اصلی آن گسترش سرزمینی شوروی با الحاق آذربایجان ایران به آن کشور جعلی بود. آرزویی که او و مزدورانش به گور بردند.
منظور از صورتبندی گفتمانی پانترکیسم مجموعه مفروضات و فرضیات و اهداف باقراوف است که در قالب زبانی حقطلب و انسانی شکافِ قومیتی و فرهنگی و سیاسی آذربایجان ایران از سایر ولایات و شهرهای ایران را پیگیری میکرد.
هدف اصلی و نهایی تجزیه ایران و الحاق آذربایجان به اران و باکو و در نهایت شوروی بود و برنامههای فرهنگی از جمله نوشتن و توزیع کتابهایی به زبان ترکی، آموزش زبان ترکی در مدارس آذربایجان و آموزش به زبان ترکی در این مدارس و زبان ترکی را زبان رسمی آذربایجان کردن مقدمات آن به حساب میآمد.
این میراث شوم که به نظر من تنها میراث شوم قدرتهای بزرگ در ایران است هنوز در برخی افراد و جریانهای سیاسی تجزیهطلب که وارثان فکری باقراوف به حساب میآیند به حیات خود ادامه میدهد.
انتساب گفتمانِ پانترکیسم در ایران به باقراوف بر این اصل اساسی استوار است که پیش از آن تقابل زبانی و هویتی بین ساکنان آذربایجان و ساکنان دیگر مناطق ایران روی نداده بود.
شاهد این مدعا این که در طول یک دهه آشوبهای سهمگین در ایران پس از جنبش مشروطه و با این که آذربایجانیها به رهبری ستارخان بزرگ پیشرو جنبش بودند هیچ نشانهای از جداییخواهی دیده نشد. بنابراین اگر جاهطلبیهای بیریشهی باقراوف در میان نبود، هیچگاه پانتُرکیسم به عنوان گفتمانی هویتی در ایران شکل نمیگرفت. جاهطلبیهای باقراوف را حمایتهای استالین، زور ارتش سرخ و مزدوران ایرانی او تکمیل میکردند.
اندیشههای فرهنگی و سیاسی باقراوف چنان بیریشه بود که با از دست دادن یکی از پایههای شکلگیریاش، یعنی خروج ارتش سرخ از ایران با ابتکار زنده یاد قوام، از هم پاشید و مزدوران او پا درهوا ماندند و مجبور به مهاجرت به باکو شدند.
سرنوشت آنان در شوروی یکی از مهمترین درسهای عبرت اتکا به قدرت خارجی است. هموطنان فریب خورده ما در شوروی چنان سرنوشت دردناکی یافتند که حتی ترحمِ بزرگترین مخالفان آنها را نیز برمیانگیزد.
کاملاً روشن است که گفتمان پانترکیسم صورتبندی شده توسط باقراوف، هیچ ارتباطی با زندگی و فرهنگ مردم آذربایجان در آن دوره و هیچ دوره دیگری نداشت.
آذربایجانیها در آن دوره به زبان ترکی سخن میگفتند، شعر میسرودند، آواز میخواندند ولی در مراودات خود با دیگر ساکنان شهرهای ایران تمایز و تفاوتی نمیدیدند.
پانترکیسم مصنوعی باقراوف و مزدورانش تلاش میکرد وضعیت طبیعی مردم شهرهای آذربایجان را به یک وضعیت غیرطبیعی تبدیل کند. همانطور که کل ساختار سیاسی و فرهنگی و اقتصادی لنینسم و استالینسم مصنوعی و پوشالی بود و در نهایت فروپاشید.
یکی از مهمترین نشانههای تصنع پانترکیسم باقراوفی این بود که تلاش میکرد که آذربایجانیهای ایران را به جنبش جهانی پانترکیسم متصل کند.
پان.ترکیسم از دل منازعات سیاسی و فرهنگی در درون امپراتوری عثمانی به وجود آمد. شاید بتوان مهمترین نقطه عطف آن را انتشار روزنامهی ترک در قاهره دانست.
این نشریه در بین تاتارهای روسیه و در قفقاز و کریمه، خواننده داشت و به نظر میرسد تلاشی حق برای گریز از بحرانهای سیاسی و هویتی عثمانیگرایانه بود. هر چند مبنایی جز حکومتهای چنگیز و تیمور نداشت.
پانترکیسم مراوده ای خصمانه و گاه دوستانه با پاناسلامیسم داشت و در نهایت توانست ترکیه را با وجود تعداد کم ترکهای آن از یک امپراتوری اسلامگرا با چندین ملیت متفاوت به یک کشور ترک تبدیل کند. پانترکیستها ایدهای بزرگ و شورانگیز در سر داشتند و آن تأسیس امپراتوری بزرگ تُرک از چین تا دانوب بود.
واقعاً با در نظر گرفتن شرایط آن روزگار نمیتوان با این ایده که گفتمان بدیل آن پاناسلامیسم رو به افول بود، مخالفت کرد.
پانترکیستها ایدههای مادی و غربگرایانه داشتند و پاناسلامیسم را که عموما به دست عربها و ایرانیها صورتبندی میشد نمیپذیرفتند.
پان ترکیسم اما هیچ ارتباطی با ایران نداشت و اگر جاهطلبی سرزمینی باقراوف در قالب استالینیسم نبود شاید هیچگاه به ایران نمیرسید.
ایران، فرهنگی کهن و چندین هزار ساله داشت و مبانی اندیشه ایرانشهری حتی اعرابِ مسلمانِ جاهطلب و مهاجم را به پذیرش و احترام به آن مجبور میکرد. تمدن اسلامی در ایران ساخته و پرداخته شده بود و بزرگان تمدن اسلامی خاستگاهی ایرانی داشتند. منادی بزرگ پاناسلامیسم نیز یک ایرانی بود؛ سید جمالالدین اسد آبادی.
🔴 دنباله یادداشت را در قسمتِ "مشاهده فوری" بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
🔴 ۲۱ آذر و صورتبندی گفتمان پانترکیسم در ایران
✍️ جواد رنجبر درخشیلر، دانشآموختهی علوم سیاسی و شاهنامهپژوه
صورتبندی گفتمان پانتُرکیسم در ایران را جعفر باقراوف، دبیر حزب کمونیست باکو، انجام داد و آنچنان که در آثار معتبر آمده است هدف اصلی آن گسترش سرزمینی شوروی با الحاق آذربایجان ایران به آن کشور جعلی بود. آرزویی که او و مزدورانش به گور بردند.
منظور از صورتبندی گفتمانی پانترکیسم مجموعه مفروضات و فرضیات و اهداف باقراوف است که در قالب زبانی حقطلب و انسانی شکافِ قومیتی و فرهنگی و سیاسی آذربایجان ایران از سایر ولایات و شهرهای ایران را پیگیری میکرد.
هدف اصلی و نهایی تجزیه ایران و الحاق آذربایجان به اران و باکو و در نهایت شوروی بود و برنامههای فرهنگی از جمله نوشتن و توزیع کتابهایی به زبان ترکی، آموزش زبان ترکی در مدارس آذربایجان و آموزش به زبان ترکی در این مدارس و زبان ترکی را زبان رسمی آذربایجان کردن مقدمات آن به حساب میآمد.
این میراث شوم که به نظر من تنها میراث شوم قدرتهای بزرگ در ایران است هنوز در برخی افراد و جریانهای سیاسی تجزیهطلب که وارثان فکری باقراوف به حساب میآیند به حیات خود ادامه میدهد.
انتساب گفتمانِ پانترکیسم در ایران به باقراوف بر این اصل اساسی استوار است که پیش از آن تقابل زبانی و هویتی بین ساکنان آذربایجان و ساکنان دیگر مناطق ایران روی نداده بود.
شاهد این مدعا این که در طول یک دهه آشوبهای سهمگین در ایران پس از جنبش مشروطه و با این که آذربایجانیها به رهبری ستارخان بزرگ پیشرو جنبش بودند هیچ نشانهای از جداییخواهی دیده نشد. بنابراین اگر جاهطلبیهای بیریشهی باقراوف در میان نبود، هیچگاه پانتُرکیسم به عنوان گفتمانی هویتی در ایران شکل نمیگرفت. جاهطلبیهای باقراوف را حمایتهای استالین، زور ارتش سرخ و مزدوران ایرانی او تکمیل میکردند.
اندیشههای فرهنگی و سیاسی باقراوف چنان بیریشه بود که با از دست دادن یکی از پایههای شکلگیریاش، یعنی خروج ارتش سرخ از ایران با ابتکار زنده یاد قوام، از هم پاشید و مزدوران او پا درهوا ماندند و مجبور به مهاجرت به باکو شدند.
سرنوشت آنان در شوروی یکی از مهمترین درسهای عبرت اتکا به قدرت خارجی است. هموطنان فریب خورده ما در شوروی چنان سرنوشت دردناکی یافتند که حتی ترحمِ بزرگترین مخالفان آنها را نیز برمیانگیزد.
کاملاً روشن است که گفتمان پانترکیسم صورتبندی شده توسط باقراوف، هیچ ارتباطی با زندگی و فرهنگ مردم آذربایجان در آن دوره و هیچ دوره دیگری نداشت.
آذربایجانیها در آن دوره به زبان ترکی سخن میگفتند، شعر میسرودند، آواز میخواندند ولی در مراودات خود با دیگر ساکنان شهرهای ایران تمایز و تفاوتی نمیدیدند.
پانترکیسم مصنوعی باقراوف و مزدورانش تلاش میکرد وضعیت طبیعی مردم شهرهای آذربایجان را به یک وضعیت غیرطبیعی تبدیل کند. همانطور که کل ساختار سیاسی و فرهنگی و اقتصادی لنینسم و استالینسم مصنوعی و پوشالی بود و در نهایت فروپاشید.
یکی از مهمترین نشانههای تصنع پانترکیسم باقراوفی این بود که تلاش میکرد که آذربایجانیهای ایران را به جنبش جهانی پانترکیسم متصل کند.
پان.ترکیسم از دل منازعات سیاسی و فرهنگی در درون امپراتوری عثمانی به وجود آمد. شاید بتوان مهمترین نقطه عطف آن را انتشار روزنامهی ترک در قاهره دانست.
این نشریه در بین تاتارهای روسیه و در قفقاز و کریمه، خواننده داشت و به نظر میرسد تلاشی حق برای گریز از بحرانهای سیاسی و هویتی عثمانیگرایانه بود. هر چند مبنایی جز حکومتهای چنگیز و تیمور نداشت.
پانترکیسم مراوده ای خصمانه و گاه دوستانه با پاناسلامیسم داشت و در نهایت توانست ترکیه را با وجود تعداد کم ترکهای آن از یک امپراتوری اسلامگرا با چندین ملیت متفاوت به یک کشور ترک تبدیل کند. پانترکیستها ایدهای بزرگ و شورانگیز در سر داشتند و آن تأسیس امپراتوری بزرگ تُرک از چین تا دانوب بود.
واقعاً با در نظر گرفتن شرایط آن روزگار نمیتوان با این ایده که گفتمان بدیل آن پاناسلامیسم رو به افول بود، مخالفت کرد.
پانترکیستها ایدههای مادی و غربگرایانه داشتند و پاناسلامیسم را که عموما به دست عربها و ایرانیها صورتبندی میشد نمیپذیرفتند.
پان ترکیسم اما هیچ ارتباطی با ایران نداشت و اگر جاهطلبی سرزمینی باقراوف در قالب استالینیسم نبود شاید هیچگاه به ایران نمیرسید.
ایران، فرهنگی کهن و چندین هزار ساله داشت و مبانی اندیشه ایرانشهری حتی اعرابِ مسلمانِ جاهطلب و مهاجم را به پذیرش و احترام به آن مجبور میکرد. تمدن اسلامی در ایران ساخته و پرداخته شده بود و بزرگان تمدن اسلامی خاستگاهی ایرانی داشتند. منادی بزرگ پاناسلامیسم نیز یک ایرانی بود؛ سید جمالالدین اسد آبادی.
🔴 دنباله یادداشت را در قسمتِ "مشاهده فوری" بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
Telegraph
ایراندل | IranDel
🔴 ۲۱ آذر و صورتبندی گفتمان پانترکیسم در ایران ✍️ جواد رنجبر درخشیلر، دانشآموختهی علوم سیاسی و شاهنامهپژوه صورتبندی گفتمان پانتُرکیسم در ایران را جعفر باقراوف، دبیر حزب کمونیست باکو، انجام داد و آنچنان که در آثار معتبر آمده است هدف اصلی آن گسترش…
👍25👎3
ایراندل | IranDel
🎥 مستند پرویز ثابتی - قسمتِ پنجم و پایانی (بلوای بزرگ) #مستند_پرویز_ثابتی در پنج قسمت، روایت رویدادهای مهم سیاسی و امنیتی ایران تا پیش از بهمن ۱۳۵۷ خورشیدی از زبان پرویز ثابتی یکی از عالیرتبهترین مقامات امنیتی دولتِ شاهنشاهی ایران و مدیر امنیت داخلی سازمان…
🔴 «روانشناسی ساواک»
✍️ مهدی تدینی، تاریخپژوه
در این روزها که مستندی چند قسمتی دربارۀ ــ یا از زبان ــ پرویز ثابتی پخش شده است، بسیاری نظرم را دربارۀ این مستند پرسیدهاند. البته این برنامه بیش از آنکه «مستند» باشد، باید در زمرۀ «تاریخ شفاهی» جای گیرد. تا جایی که به برخوردِ ساواک با مخالفانِ حکومت مربوط است، نمیتوان حکم کلی داد، زیرا مخالفان را نمیتوان یکدست دید. با چریکهایی که تصمیم میگیرند به طور مسلحانه از روستاها، شهرها را تصرف کنند، چه برخوردی باید کرد؟ یا با کسانی که دنبالِ ترورِ شهروندان آمریکایی ساکن ایران بودند، چه برخوردی باید میشد؟ از دیگر سو، شما هر موقع پای حرف مخالفانِ حکومتِ [محمدرضا] شاه [پهلوی] بنشینید، در توجیه برخی افکار و عملکرد خود تأکید میکنند «زمانه را باید در نظر گرفت... آن زمان چنین افکاری وجود داشت.» به نظرم یا نباید مسئلۀ «زمانه» را مطرح کرد، یا باید پذیرفت این «زمانهشناسی» شاملِ حالِ حکومت هم میشود. آیا دربارۀ رفتارهای حکومت هم میتوان گفت زمانه را باید در نظر گرفت یا این اصلِ همدلانه فقط شامل حالِ مخالفانِ حکومت میشود؟ اما از دیگر سو، کسانی هم که هر رفتار ساواک را توجیه میکنند، از آن سوی بوم افتادهاند. اینان بهتر است پای حرف کسانی بنشینند که خودشان کارگزارانِ وفادار حکومت پهلوی بودند و در حُسن نیتشان نسبت به آن حکومت جای تردیدی نیست، اما انتقادات معقولی به ساواک وارد میکنند.
اما مسئلۀ من در این متن اصلاً این موضوعات نیست. بگذارید بحث دربارۀ [پرویز] ثابتی را فعلاً کنار بگذاریم و به بحثی آسیبشناختی دربارۀ ساواک بپردازیم که به گمان من مهمتر است و عموماً مغفول مانده است، اما زاویهدیدی است که اگر از آن به مسائل بنگریم، تازه میتوانیم به بحثهای بعدی بپردازیم. مسئلهام «روانشناسی ساواک» است که خود زیرمجموعۀ بحث «روانشناسی دستگاههای امنیتی» است. به گمان من، بخش عمدۀ کارهایی که ساواک میکرد وظایفی بود که بر عهدۀ هر نهاد امنیتی است و اصلاً طبیعی بود، اما ساواک بیش از هر چیز به دلیل «روانشناسی»اش به خود و حکومت آسیب زد. برویم در بحث...
هر حکومتی به یک نهاد امنیتی نیاز دارد که خطرهای امنیتی داخلی و خارجی را شناسایی کند. اما همیشه ــ حتی گاه در دولتهای دموکراتیک ــ خود نهادهای امنیتی به معضلی بزرگ تبدیل میشوند. البته این هم چیز عجیبی نیست. هر نهاد حاکمیتی میتواند به معضل تبدیل شود. سازمان تأمین اجتماعی (که نهادی کاملاً غیرامنیتی است) وقتی از حدی بزرگتر شود، دیر با زود به باری سنگین بر دوش دولت تبدیل میشود و ممکن است سرانجام باعث شود گاری دولت در شبی از شبها در گِل گیر کند و حکومت زمین بخورد. پس اینکه یک نهاد حکومتی خود به معضلی برای حکومت تبدیل شود ــ و به عبارتی چاقو دستهاش را ببُرد ــ چیز عجیبی نیست. اما طبعاً نوع کار دستگاههای امنیتی به گونهای است که خطرهایی بیشتری درون خود دارند.
پیش از هر چیز مسئله «پرسنلِ» دستگاههای امنیتی است ــ آسیبشناسی ما هم از اینجا شروع میشود. کار در دستگاههای امنیتی فقط با روحیاتِ افراد خاصی سازگار است: کسانی که هم میل به قدرت دارند و هم در عین حال بپذیرند در عین قدرت، گمنام بمانند. هیچچیز در این دنیا دردناکتر از گمنامی نیست! فرد، قدرت را برای چه کاری میخواهد؟ برای اینکه شبحی ناشناس باشد؟ پرسنلِ امنیتی برخی از امیال خود را در بدو ورود به کار امینی باید کنار بگذارد، در حالی که این امیال سرکوبشدنی نیست و فقط تغییر شکل میدهد.
فرد امنیتی اگر درون دستگاه امنیتی در پنهان کردن هویت خود کوتاهی کند و به عبارتی وسوسه شود، هویت خود را فاش کند، احتمالاً بیکار میشود یا به کارهای پیشپاافتاده گمارده میشود. پس در اینجا تناقضی حلناشدنی همیشه گریبانگیر افراد امنیتی است: از یک سو به دلیل علاقه به قدرت و نفوذ، جذب کارهای امنیتی میشوند، اما از دیگر سو اجازۀ نمایش عمومی این قدرت را ندارند. راهکار ناخودآگاهی که برخی امنیتیها پیدا میکنند «مرموز بودن» است. احتمالاً تا به حال افرادی را دیدهاید که از مرموز بودن لذت میبرند، زیرا میخواهند «روانشناسی افراد امنیتی» را بر خود نصب کنند ـــ اما احتمالاً آن فردی که شما دیدید، اصلاً آدم امنیتی نبوده، صرفاً ادای امنیتیها را درمیآورده است. اما آن فرد یک چیز را درست فهمیده: مرموز بودن تداعیکنندۀ قدرتِ امنیتی است
🔴 دنبالهی یادداشت را در بخشِ "مشاهده فوری" بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
🔴 «روانشناسی ساواک»
✍️ مهدی تدینی، تاریخپژوه
در این روزها که مستندی چند قسمتی دربارۀ ــ یا از زبان ــ پرویز ثابتی پخش شده است، بسیاری نظرم را دربارۀ این مستند پرسیدهاند. البته این برنامه بیش از آنکه «مستند» باشد، باید در زمرۀ «تاریخ شفاهی» جای گیرد. تا جایی که به برخوردِ ساواک با مخالفانِ حکومت مربوط است، نمیتوان حکم کلی داد، زیرا مخالفان را نمیتوان یکدست دید. با چریکهایی که تصمیم میگیرند به طور مسلحانه از روستاها، شهرها را تصرف کنند، چه برخوردی باید کرد؟ یا با کسانی که دنبالِ ترورِ شهروندان آمریکایی ساکن ایران بودند، چه برخوردی باید میشد؟ از دیگر سو، شما هر موقع پای حرف مخالفانِ حکومتِ [محمدرضا] شاه [پهلوی] بنشینید، در توجیه برخی افکار و عملکرد خود تأکید میکنند «زمانه را باید در نظر گرفت... آن زمان چنین افکاری وجود داشت.» به نظرم یا نباید مسئلۀ «زمانه» را مطرح کرد، یا باید پذیرفت این «زمانهشناسی» شاملِ حالِ حکومت هم میشود. آیا دربارۀ رفتارهای حکومت هم میتوان گفت زمانه را باید در نظر گرفت یا این اصلِ همدلانه فقط شامل حالِ مخالفانِ حکومت میشود؟ اما از دیگر سو، کسانی هم که هر رفتار ساواک را توجیه میکنند، از آن سوی بوم افتادهاند. اینان بهتر است پای حرف کسانی بنشینند که خودشان کارگزارانِ وفادار حکومت پهلوی بودند و در حُسن نیتشان نسبت به آن حکومت جای تردیدی نیست، اما انتقادات معقولی به ساواک وارد میکنند.
اما مسئلۀ من در این متن اصلاً این موضوعات نیست. بگذارید بحث دربارۀ [پرویز] ثابتی را فعلاً کنار بگذاریم و به بحثی آسیبشناختی دربارۀ ساواک بپردازیم که به گمان من مهمتر است و عموماً مغفول مانده است، اما زاویهدیدی است که اگر از آن به مسائل بنگریم، تازه میتوانیم به بحثهای بعدی بپردازیم. مسئلهام «روانشناسی ساواک» است که خود زیرمجموعۀ بحث «روانشناسی دستگاههای امنیتی» است. به گمان من، بخش عمدۀ کارهایی که ساواک میکرد وظایفی بود که بر عهدۀ هر نهاد امنیتی است و اصلاً طبیعی بود، اما ساواک بیش از هر چیز به دلیل «روانشناسی»اش به خود و حکومت آسیب زد. برویم در بحث...
هر حکومتی به یک نهاد امنیتی نیاز دارد که خطرهای امنیتی داخلی و خارجی را شناسایی کند. اما همیشه ــ حتی گاه در دولتهای دموکراتیک ــ خود نهادهای امنیتی به معضلی بزرگ تبدیل میشوند. البته این هم چیز عجیبی نیست. هر نهاد حاکمیتی میتواند به معضل تبدیل شود. سازمان تأمین اجتماعی (که نهادی کاملاً غیرامنیتی است) وقتی از حدی بزرگتر شود، دیر با زود به باری سنگین بر دوش دولت تبدیل میشود و ممکن است سرانجام باعث شود گاری دولت در شبی از شبها در گِل گیر کند و حکومت زمین بخورد. پس اینکه یک نهاد حکومتی خود به معضلی برای حکومت تبدیل شود ــ و به عبارتی چاقو دستهاش را ببُرد ــ چیز عجیبی نیست. اما طبعاً نوع کار دستگاههای امنیتی به گونهای است که خطرهایی بیشتری درون خود دارند.
پیش از هر چیز مسئله «پرسنلِ» دستگاههای امنیتی است ــ آسیبشناسی ما هم از اینجا شروع میشود. کار در دستگاههای امنیتی فقط با روحیاتِ افراد خاصی سازگار است: کسانی که هم میل به قدرت دارند و هم در عین حال بپذیرند در عین قدرت، گمنام بمانند. هیچچیز در این دنیا دردناکتر از گمنامی نیست! فرد، قدرت را برای چه کاری میخواهد؟ برای اینکه شبحی ناشناس باشد؟ پرسنلِ امنیتی برخی از امیال خود را در بدو ورود به کار امینی باید کنار بگذارد، در حالی که این امیال سرکوبشدنی نیست و فقط تغییر شکل میدهد.
فرد امنیتی اگر درون دستگاه امنیتی در پنهان کردن هویت خود کوتاهی کند و به عبارتی وسوسه شود، هویت خود را فاش کند، احتمالاً بیکار میشود یا به کارهای پیشپاافتاده گمارده میشود. پس در اینجا تناقضی حلناشدنی همیشه گریبانگیر افراد امنیتی است: از یک سو به دلیل علاقه به قدرت و نفوذ، جذب کارهای امنیتی میشوند، اما از دیگر سو اجازۀ نمایش عمومی این قدرت را ندارند. راهکار ناخودآگاهی که برخی امنیتیها پیدا میکنند «مرموز بودن» است. احتمالاً تا به حال افرادی را دیدهاید که از مرموز بودن لذت میبرند، زیرا میخواهند «روانشناسی افراد امنیتی» را بر خود نصب کنند ـــ اما احتمالاً آن فردی که شما دیدید، اصلاً آدم امنیتی نبوده، صرفاً ادای امنیتیها را درمیآورده است. اما آن فرد یک چیز را درست فهمیده: مرموز بودن تداعیکنندۀ قدرتِ امنیتی است
🔴 دنبالهی یادداشت را در بخشِ "مشاهده فوری" بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
Telegraph
ایراندل | IranDel
🔴 «روانشناسی ساواک» ✍️ مهدی تدینی، تاریخپژوه در این روزها که مستندی چند قسمتی دربارۀ ــ یا از زبان ــ پرویز ثابتی پخش شده است، بسیاری نظرم را دربارۀ این مستند پرسیدهاند. البته این برنامه بیش از آنکه «مستند» باشد، باید در زمرۀ «تاریخ شفاهی» جای گیرد.…
👍9👎4
🔴 به بهانه هجدهم آذر، زادروز ملکالشعرای بهار
جور و بیداد کُند عمرِ جوانان، کوتاه
ای بزرگانِ وطن، بهر خدا داد کنید...
گر شد از جورِ شما خانهی موری ویران
خانهی خویش محالست که آباد کنید...
محمدتقی بهار
#مناسبتها ، #یادها
@IranDel_Channel
💢
جور و بیداد کُند عمرِ جوانان، کوتاه
ای بزرگانِ وطن، بهر خدا داد کنید...
گر شد از جورِ شما خانهی موری ویران
خانهی خویش محالست که آباد کنید...
محمدتقی بهار
#مناسبتها ، #یادها
@IranDel_Channel
💢
👍17
🔴 پرویز ثابتی | لطفالله میثمی
✍️ بنیامین لاهوتی
چند صباحیست که بخاطر پخش مستند پرویز ثابتی، بحث پیرامون او، ساواک و "سرکوبگری حکومتِ پهلوی" به یکی از بحثهای داغ تبدیل شده است.
دروغ چرا، اگر دو سال پیش بود، من هم با این موج همراهی میکردم. اما در حال حاضر علیرغم اینکه اغلب توضیحات ثابتی، مرا قانع نکرده است و انتقادات بسیاری را هنوز به ساواک وارد میدانم، ترجیح دادم که در کوتاه مدت، سکوت کنم. چرا که جریاناتی را میبینم که بدون نقد و در نظر گرفتن آنها، نباید به این موضوع وارد شد.
هر چند که به بسیاری از نقاط قوت آن حکومت، چه در گذشته و چه در حال واقف بودهام و هستم؛ اما همیشه بر اساس آنچه از انقلابیون شنیده بودم، از این میگفتم که چرا محمدرضا شاه راه اصلاح را "بسته" بود؟ چرا ساواک با "توحش و سرکوبگری" با منتقدان برخورد میکرد؟
اینگونه به ما قبولانده بودند که اقداماتِ مسلحانه، بمبگذاریها و چریکبازیها تحت تأثیر شرایط آن زمانه بوده است و آنها (یعنی انقلابیون) تنها فرزندانِ زمانه خود بودهاند و نباید به آنها خُرده بگیریم که چرا دست به ترور و بمبگذاری میزدهاند؟!
اما وقتی با آن افکار و اقدامات چریکهای چپ و مسلمان آشنایی پیدا کردم. وقتی تاریخ سی ساله بیژن جزنی را خواندم و یا با روایت لطفالله میثمی از مجاهدین آشنا شدم، دیگر آن روایتها برایم اعتبار سابق را نداشت.
جالب اینجاست که ما تنها باید آن چریکها را فرزندِ زمانه خود ببینیم، اما آن حکومت را نباید بر اساس شرایط تاریخیاش قضاوت کنیم! کشوری را که همیشه مورد طمع روسیه و بعدها شوروی بوده است، باید با دموکراسیهای مترقی و پیشروی معاصر مقایسه کنیم! در همسایگی شوروی و در آن شرایط جنگ سرد، باید به احزاب و گروههای دستنشاندهی آنها، آزادی عمل میدادند تا کشور را ببلعند!
از تمام دوستانی که شبانهروز و بیوقفه پرویز ثابتی و ساواک را نقد کردند، یک سئوال دارم. برای لطفالله میثمی که در حال ساخت بمب، آن بمب در دستانش منفجر شد، مراسم بزرگداشت برگزار کردهاند. چرا حال اغلب، روزهی سکوت گرفتهاند؟ اگر معیار اخلاقی محکم و غیرقابل انعطافی در مقابل هرگونه اَعمالِ خشونتآمیز دارید، چرا برای شما، سرکوب، سرکوب است، اما تروریسم، تروریسم نیست؟ همانطور که مطلق نگاه میکنید و هرگونه سرکوب را در آن دوران محکوم میکنید، اعمال تروریستی چریکها را هم محکوم کنید. آیا این حق را داریم که آن قهرمانهایی را که برایمان ساختهاید و زمانی ما را شیفتهی آنها کرده بودید، نقد کنیم؟
پ.ن: باز هم تکرار میکنم نقدهایی جدی به زعمِ حقیر به ساواک وارد است. این یادداشت به معنای نادیده گرفتن آنها نیست.
🔴 پینوشت:
بازنشر یک یادداشت به معنای تأیید کل محتوای آن و تأیید تمام مواضع نویسنده یادداشت نیست.
@IranDel_Channel
💢
🔴 پرویز ثابتی | لطفالله میثمی
✍️ بنیامین لاهوتی
چند صباحیست که بخاطر پخش مستند پرویز ثابتی، بحث پیرامون او، ساواک و "سرکوبگری حکومتِ پهلوی" به یکی از بحثهای داغ تبدیل شده است.
دروغ چرا، اگر دو سال پیش بود، من هم با این موج همراهی میکردم. اما در حال حاضر علیرغم اینکه اغلب توضیحات ثابتی، مرا قانع نکرده است و انتقادات بسیاری را هنوز به ساواک وارد میدانم، ترجیح دادم که در کوتاه مدت، سکوت کنم. چرا که جریاناتی را میبینم که بدون نقد و در نظر گرفتن آنها، نباید به این موضوع وارد شد.
هر چند که به بسیاری از نقاط قوت آن حکومت، چه در گذشته و چه در حال واقف بودهام و هستم؛ اما همیشه بر اساس آنچه از انقلابیون شنیده بودم، از این میگفتم که چرا محمدرضا شاه راه اصلاح را "بسته" بود؟ چرا ساواک با "توحش و سرکوبگری" با منتقدان برخورد میکرد؟
اینگونه به ما قبولانده بودند که اقداماتِ مسلحانه، بمبگذاریها و چریکبازیها تحت تأثیر شرایط آن زمانه بوده است و آنها (یعنی انقلابیون) تنها فرزندانِ زمانه خود بودهاند و نباید به آنها خُرده بگیریم که چرا دست به ترور و بمبگذاری میزدهاند؟!
اما وقتی با آن افکار و اقدامات چریکهای چپ و مسلمان آشنایی پیدا کردم. وقتی تاریخ سی ساله بیژن جزنی را خواندم و یا با روایت لطفالله میثمی از مجاهدین آشنا شدم، دیگر آن روایتها برایم اعتبار سابق را نداشت.
جالب اینجاست که ما تنها باید آن چریکها را فرزندِ زمانه خود ببینیم، اما آن حکومت را نباید بر اساس شرایط تاریخیاش قضاوت کنیم! کشوری را که همیشه مورد طمع روسیه و بعدها شوروی بوده است، باید با دموکراسیهای مترقی و پیشروی معاصر مقایسه کنیم! در همسایگی شوروی و در آن شرایط جنگ سرد، باید به احزاب و گروههای دستنشاندهی آنها، آزادی عمل میدادند تا کشور را ببلعند!
از تمام دوستانی که شبانهروز و بیوقفه پرویز ثابتی و ساواک را نقد کردند، یک سئوال دارم. برای لطفالله میثمی که در حال ساخت بمب، آن بمب در دستانش منفجر شد، مراسم بزرگداشت برگزار کردهاند. چرا حال اغلب، روزهی سکوت گرفتهاند؟ اگر معیار اخلاقی محکم و غیرقابل انعطافی در مقابل هرگونه اَعمالِ خشونتآمیز دارید، چرا برای شما، سرکوب، سرکوب است، اما تروریسم، تروریسم نیست؟ همانطور که مطلق نگاه میکنید و هرگونه سرکوب را در آن دوران محکوم میکنید، اعمال تروریستی چریکها را هم محکوم کنید. آیا این حق را داریم که آن قهرمانهایی را که برایمان ساختهاید و زمانی ما را شیفتهی آنها کرده بودید، نقد کنیم؟
پ.ن: باز هم تکرار میکنم نقدهایی جدی به زعمِ حقیر به ساواک وارد است. این یادداشت به معنای نادیده گرفتن آنها نیست.
🔴 پینوشت:
بازنشر یک یادداشت به معنای تأیید کل محتوای آن و تأیید تمام مواضع نویسنده یادداشت نیست.
@IranDel_Channel
💢
👍37👎2
Forwarded from ایراندل | IranDel
🔴 ندانی که ایران نشست من است
ماهنامه وطنیولی با همکاری خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار میکند:
نشستهای ایران (۳)
نجات ایران از چنگال اهریمن:
گرامیداشت ۲۱ آذر روز آزادی آذربایجان
با حضور:
مجتبی برزویی
محمدعلی بهمنی قاجار
کامروز خسروی جاوید
هوشنگ طالع
عطاالله عبدی
جهانگیر کرمی
علی موجانی
احسان هوشمند
همراه با پخش مستند "سرزمین گمشده" با موضوع عاقبتِ فراریان فرقه دموکرات در شوروی، اثر وحید موسائیان
زمان:
دوشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۲ خورشیدی از ساعت ۱۶ تا ۱۹
مکان:
تهران، خیابان کریمخان زند، خیابان استاد نجاتاللهی (ویلا)، پارک ورشو. تالار فردوسی
#اطلاع_رسانی
@IranDel_Channel
💢
ماهنامه وطنیولی با همکاری خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار میکند:
نشستهای ایران (۳)
نجات ایران از چنگال اهریمن:
گرامیداشت ۲۱ آذر روز آزادی آذربایجان
با حضور:
مجتبی برزویی
محمدعلی بهمنی قاجار
کامروز خسروی جاوید
هوشنگ طالع
عطاالله عبدی
جهانگیر کرمی
علی موجانی
احسان هوشمند
همراه با پخش مستند "سرزمین گمشده" با موضوع عاقبتِ فراریان فرقه دموکرات در شوروی، اثر وحید موسائیان
زمان:
دوشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۲ خورشیدی از ساعت ۱۶ تا ۱۹
مکان:
تهران، خیابان کریمخان زند، خیابان استاد نجاتاللهی (ویلا)، پارک ورشو. تالار فردوسی
#اطلاع_رسانی
@IranDel_Channel
💢
👍16
🔴 منطقِ تحلیلِ سیاسی پیرامون فرقۀ دموکرات پس از هفت دهه
✍️ سالار سیفالدینی
هفت دهه پس از ظهور و سقوط فرقۀ دموکرات، حوادث آذربایجان را چگونه میتوان توضیح داد؟
شاید بتوان از زاویۀ روشنفکرانه با حالت بیمسئولیتی به آن نگریست یا مانند یرواند آبرامیان در مقامِ تاریخنویس توده، سوگیرانه به آن پرداخت و حتی اطلاعات غلطی به خواننده داد. شاید بتوان با نگاه سرسری آن را یک واقعه در گذشته دید.
اما اگر از نگاه یک «دولت» یا کارگزار «امر عام» و مطلق این مسئله را توضیح دهیم، بیش از یک زاویۀ دید پیشرو نداریم.
تحلیل کلی درباره حوادث آذربایجان در فاصلۀ ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۵ [خورشیدی] از دیدگاه دولت و دولتمرد، تابع یک منطقِ کلی است و آن چیزی نیست جز «منطقِ جنگ» و همکاری فرقه با قوای نظامی دشمن، حین اشغال کشور.
دولت، نه روشنفکر است، نه شاعر، نه عارف، بلکه نمایندۀ مصلحت عمومی است و نمیتواند جز از زاویۀ مصلحتِ ملّی به چنین چشماندازهایی حین بزرگترین تضاد ژئواستراتژیکِ تاریخ بشر ظاهر شده بود، بنگرد.
ایران از شهریور ۱۳۲٠ تا فروردین ۱۳۲۴ [خورشیدی] تحت اشغال متفقین بود، فرقۀ دموکرات نیز با ارتش خارجی در حین اشغال کشور همکاری کرد و حتی اعضایش یونیفورم ارتش سرخ را بر تن داشتند. بحرانِ خلیل ملکی در حزب توده، بر سر مخالفت او با نصبِ تصویر استالین (رئیس دولت اشغالگر) در مراکز فرقه بود که نشان میدهد این دو گروه صرفاً پراکسی شوروی بودند نه بیشتر.
اکنون باید پرسید که پس از جنگ دوم جهانی با نیروهای بومی که با ارتش اشغالگر همکاری کرده بودند از فرانسه تا هلند چه برخوردی صورت گرفت و اصولاً حکم یا جنسِ داوری دربارۀ چنین نیروی سیاسی باید تابع چه منطقی باشد به جز منطق جنگ؟
مجازاتِ اعضای حکومت ویشی در فرانسه تحت اشغال نازی و سپس مشابه همان نیروها در هلند به جرم همکاری با نازیها دیگر نمونهای روشن حرکتهایی از این دست است.
ولی مجلس و دولت ایران با تصویب دو قانون عفو عمومی، رفتار مرحمتآمیزی با گروههایی داشتند که علیالاصول و طبق هر قانونی چه قانون کیفری عادی و چه قانون زمان جنگ، خائن به شمار میرفتند. همین امروز در آمریکا مجازات جرم خیانت به کشور تا مرز اعدام دامنه دارد و این جرم در قانون امریکا تعریف بسیار موسعی دارد که شامل همکاری یا سکوت در مقابل توطئه خیانتآمیز نیز میشود.
نوع رفتار مهربانانۀ دولتِ ایران با فرقه شاید امروز مقدار زیادی قابل انتقاد باشد و بسیاری بر این باور باشند که «آنها مستحق این تخفیف نبودند» از یاد نبریم که نیمی از اعضای کابینۀ پیشهوری در ایران ماندند و به راحتی زیستند. حتی سلامالله جاوید و میرزا علی شبستری به زندگی عادی ادامه دادند و به مرگ طبیعی مُردند. اما بسیاری از کسانیکه گریختند مانند خود پیشهوری یا به قتل رسیدند یا مانند بیریا به سیبری تبعید شدند.
در داخل، مردم آذربایجان در فاصلۀ فرار پیشهوری و رسیدن ارتش، صدها تن از فرقویها را اعدام صحرایی کردند، با ورود ارتش مجازاتهای صحرایی مردم متوقف شد و دادگاه نظامی برای محاکمات آغاز شد. دادگاه و اجرای حکم فریدون ابراهیمی که به جلاد فرقه، شهرت داشت یکسال طول کشید.
اگرچه در ساحت نظر «منطق جنگ» چشمانداز وقایع چند ماهۀ آذربایجان را مشخص کرد اما متاسفانه یا خوشبختانه دولت ایران در ۱۳۲۵ [خورشیدی] عملاً با این منطق به موضوع نزدیک نشد. از طرف دیگر این رویکرد نسلهای بعدی را وارث برخی از مشکلات ناشی از بقایای فرقه کرده و بسیاری را به زحمت انداخت.
بقایای فرقه نیز پس از فروپاشی شوروی فوراً صاحب عوض کردند و از نوکری اردوگاه سوسیالیسم به خدمت اربابان کاپیتالیست درآمده، علیه کشور شوریدند و رفتار پدرانۀ دولت ایران را نه تنها فراموش کردند بلکه منکر آن نیز شدند و اکنون با وقاحت مدعی قتل عام ۲۵٠٠٠ تَن هستند که نه نامی از آنها است نه قبرستانی.
قضاوت قطعی در خصوص رفتار دولت دشوار است و تاریخ داور نهایی است. اما مسلم این است اگر همان حوادث یکبار دیگر تکرار شود، با توجه به تجربه ناسپاسی فرقویها، احتمالاً این بار رفتاری سنجیدهتر و آیندهنگرانهتری با نیرویی که حین اشغال مملکت با ارتش خارجی متحد میشود، صورت خواهد گرفت.
تاریخ نشان داد که رفتار مردم آذربایجان با فرقویها دقیقتر و ناشی از شناخت بومی از ذات آنان بود.
درس تاریخ برای ما پیروی بیقید و شرط از الزامات منطق جنگ، در شرایطی جنگی است، زیرا سیاست اصولاً حوزۀ اضطرار و داوری در باب وضع استثنایی است. دولت نهادی است که در باب وضع اضطراری تصمیم میگیرد وگرنه پیوسته در شرایط عادی، منطق مدنی یا غیرنظامی حکمفرماست.
بدیهی است که سرشت این منطق با احساسات شاعرانه متفاوت باشد، زیرا سیاست حوزۀ «مصلحت عمومی» است نه اخلاق خصوصی یا عرفان؛ پس دولت/حاکم کسیست که قدرت تصمیمات دشوار را نیز دارد.
@IranDel_Channel
💢
🔴 منطقِ تحلیلِ سیاسی پیرامون فرقۀ دموکرات پس از هفت دهه
✍️ سالار سیفالدینی
هفت دهه پس از ظهور و سقوط فرقۀ دموکرات، حوادث آذربایجان را چگونه میتوان توضیح داد؟
شاید بتوان از زاویۀ روشنفکرانه با حالت بیمسئولیتی به آن نگریست یا مانند یرواند آبرامیان در مقامِ تاریخنویس توده، سوگیرانه به آن پرداخت و حتی اطلاعات غلطی به خواننده داد. شاید بتوان با نگاه سرسری آن را یک واقعه در گذشته دید.
اما اگر از نگاه یک «دولت» یا کارگزار «امر عام» و مطلق این مسئله را توضیح دهیم، بیش از یک زاویۀ دید پیشرو نداریم.
تحلیل کلی درباره حوادث آذربایجان در فاصلۀ ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۵ [خورشیدی] از دیدگاه دولت و دولتمرد، تابع یک منطقِ کلی است و آن چیزی نیست جز «منطقِ جنگ» و همکاری فرقه با قوای نظامی دشمن، حین اشغال کشور.
دولت، نه روشنفکر است، نه شاعر، نه عارف، بلکه نمایندۀ مصلحت عمومی است و نمیتواند جز از زاویۀ مصلحتِ ملّی به چنین چشماندازهایی حین بزرگترین تضاد ژئواستراتژیکِ تاریخ بشر ظاهر شده بود، بنگرد.
ایران از شهریور ۱۳۲٠ تا فروردین ۱۳۲۴ [خورشیدی] تحت اشغال متفقین بود، فرقۀ دموکرات نیز با ارتش خارجی در حین اشغال کشور همکاری کرد و حتی اعضایش یونیفورم ارتش سرخ را بر تن داشتند. بحرانِ خلیل ملکی در حزب توده، بر سر مخالفت او با نصبِ تصویر استالین (رئیس دولت اشغالگر) در مراکز فرقه بود که نشان میدهد این دو گروه صرفاً پراکسی شوروی بودند نه بیشتر.
اکنون باید پرسید که پس از جنگ دوم جهانی با نیروهای بومی که با ارتش اشغالگر همکاری کرده بودند از فرانسه تا هلند چه برخوردی صورت گرفت و اصولاً حکم یا جنسِ داوری دربارۀ چنین نیروی سیاسی باید تابع چه منطقی باشد به جز منطق جنگ؟
مجازاتِ اعضای حکومت ویشی در فرانسه تحت اشغال نازی و سپس مشابه همان نیروها در هلند به جرم همکاری با نازیها دیگر نمونهای روشن حرکتهایی از این دست است.
ولی مجلس و دولت ایران با تصویب دو قانون عفو عمومی، رفتار مرحمتآمیزی با گروههایی داشتند که علیالاصول و طبق هر قانونی چه قانون کیفری عادی و چه قانون زمان جنگ، خائن به شمار میرفتند. همین امروز در آمریکا مجازات جرم خیانت به کشور تا مرز اعدام دامنه دارد و این جرم در قانون امریکا تعریف بسیار موسعی دارد که شامل همکاری یا سکوت در مقابل توطئه خیانتآمیز نیز میشود.
نوع رفتار مهربانانۀ دولتِ ایران با فرقه شاید امروز مقدار زیادی قابل انتقاد باشد و بسیاری بر این باور باشند که «آنها مستحق این تخفیف نبودند» از یاد نبریم که نیمی از اعضای کابینۀ پیشهوری در ایران ماندند و به راحتی زیستند. حتی سلامالله جاوید و میرزا علی شبستری به زندگی عادی ادامه دادند و به مرگ طبیعی مُردند. اما بسیاری از کسانیکه گریختند مانند خود پیشهوری یا به قتل رسیدند یا مانند بیریا به سیبری تبعید شدند.
در داخل، مردم آذربایجان در فاصلۀ فرار پیشهوری و رسیدن ارتش، صدها تن از فرقویها را اعدام صحرایی کردند، با ورود ارتش مجازاتهای صحرایی مردم متوقف شد و دادگاه نظامی برای محاکمات آغاز شد. دادگاه و اجرای حکم فریدون ابراهیمی که به جلاد فرقه، شهرت داشت یکسال طول کشید.
اگرچه در ساحت نظر «منطق جنگ» چشمانداز وقایع چند ماهۀ آذربایجان را مشخص کرد اما متاسفانه یا خوشبختانه دولت ایران در ۱۳۲۵ [خورشیدی] عملاً با این منطق به موضوع نزدیک نشد. از طرف دیگر این رویکرد نسلهای بعدی را وارث برخی از مشکلات ناشی از بقایای فرقه کرده و بسیاری را به زحمت انداخت.
بقایای فرقه نیز پس از فروپاشی شوروی فوراً صاحب عوض کردند و از نوکری اردوگاه سوسیالیسم به خدمت اربابان کاپیتالیست درآمده، علیه کشور شوریدند و رفتار پدرانۀ دولت ایران را نه تنها فراموش کردند بلکه منکر آن نیز شدند و اکنون با وقاحت مدعی قتل عام ۲۵٠٠٠ تَن هستند که نه نامی از آنها است نه قبرستانی.
قضاوت قطعی در خصوص رفتار دولت دشوار است و تاریخ داور نهایی است. اما مسلم این است اگر همان حوادث یکبار دیگر تکرار شود، با توجه به تجربه ناسپاسی فرقویها، احتمالاً این بار رفتاری سنجیدهتر و آیندهنگرانهتری با نیرویی که حین اشغال مملکت با ارتش خارجی متحد میشود، صورت خواهد گرفت.
تاریخ نشان داد که رفتار مردم آذربایجان با فرقویها دقیقتر و ناشی از شناخت بومی از ذات آنان بود.
درس تاریخ برای ما پیروی بیقید و شرط از الزامات منطق جنگ، در شرایطی جنگی است، زیرا سیاست اصولاً حوزۀ اضطرار و داوری در باب وضع استثنایی است. دولت نهادی است که در باب وضع اضطراری تصمیم میگیرد وگرنه پیوسته در شرایط عادی، منطق مدنی یا غیرنظامی حکمفرماست.
بدیهی است که سرشت این منطق با احساسات شاعرانه متفاوت باشد، زیرا سیاست حوزۀ «مصلحت عمومی» است نه اخلاق خصوصی یا عرفان؛ پس دولت/حاکم کسیست که قدرت تصمیمات دشوار را نیز دارد.
@IranDel_Channel
💢
Telegram
ایراندل | IranDel
همه عالم تن است و ایران دل ❤️
این کانال دغدغهاش، ایران است و گردانندۀ آن، یک شهروند ایرانی آذربایجانی
[ بازنشر یک یادداشت، توییت، ویدئو و یا یک صوت به معنی تأیید کل محتوا و تمام مواضع صاحب آن محتوا نیست و هدف صرفاً بازتاب دادن یک نگاه و اندیشه است.]
این کانال دغدغهاش، ایران است و گردانندۀ آن، یک شهروند ایرانی آذربایجانی
[ بازنشر یک یادداشت، توییت، ویدئو و یا یک صوت به معنی تأیید کل محتوا و تمام مواضع صاحب آن محتوا نیست و هدف صرفاً بازتاب دادن یک نگاه و اندیشه است.]
👍29
🔴 تجربهی دبش از تاریخِ ترش
✍ حسن حضرتی، دکترای تاریخ و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران
ایرانیان سابقه درازدامنی در سنت شهریاری دارند. دانش و تجربه حکمرانی را از دوره هخامنشیان بهصورت جدی آموختند؛ طوری که بتوانند به قدرتی جهانی تبدیل بشوند. به عربها و ترکها و مغولهایی که به کشورشان تاختند، سخاوتمندانه شیوههای حکمرانی موفق را نشان دادند تا بیگانگان نیز در اداره این سرزمین ناکام نباشند و نادانسته این کشور را ویران نسازند. در نظام سیاسی ایران پیش و پس از اسلام، "دیوان"(اهل قلم) در کنار "درگاه"(اهل شمشیر) وظیفه اداره کشور را برعهده داشتند؛ کشوری که قرنهای متمادی مرزهای آن از مدیترانه تا دریای سیاه و از آرال و خزر تا خلیجفارس و دریای هند کشیده و جغرافیای بسیار پهناوری را با اقوام گونهگون در خود جای داده بود.
اداره این سرزمین پهناور در زمانهای که جنگ فضیلت بود و اشغال مباهات، چگونه ممکن بود؟ آری! ممکن بود. تاریخ به ما میگوید رمز این موفقیت دو چیز است: الف- شایستهسالاری و ب- فسادستیزی ساختاری. توضیح این که خاستگاه نظام سیاسی در ایران هرچه بود، در مقام سیاستورزی، امور را به اهل آن میسپرد؛ یعنی به تخصص بها میداد. داستان انوشیروان و کفشگرزاده را خواندهایم که کفشگری به انوشیروان گفت بگذار پسرم به جرگه دبیران بپیوندد، درعوض هزینه سپاهت را تامین میکنم. انوشیران نپذیرفت. فهم من این است که علت نپذیرفتن این درخواست از سوی انوشیروان این بود که خلاف تخصصگرایی بود. دبیر باید کسی باشد که دبیری را در خانواده و نزد پدر آموخته باشد. پسری که این مهارت را در خانواده و نزد پدر نیاموخته بود، شایسته احراز مقام دبیری نبود. از این نمونهها که در تاریخ باستان و میانه ایران به تخصص و شایستگی بها داده میشود، فراوان است.
نیز، نظامهای سیاسی در ایران دوران اقتدار بسیار فسادستیز بودند. این فقط یک شعار نبود. نظام سیاسی به گونهای تعریف شده بود که از فساد سیستمی بهشدت جلوگیری میکرد. این ساختار بهشکل کلاسیک حتا در درون خود به تفکیک قوا نیز پایبند بود تا سلطان بواسطه همین منابع قدرت درون ساختار، آنها را بهدست خود مهار کند و جلوی فسادشان را بگیرد. برای نمونه، در ایران دوره میانه منصبی بود به نام "عامل" که ناظر امور مالی در ولایات بود. منصب دیگری بود به نام "قاضی" که منصوب از طرف قاضیالقضات مرکز بود و نماینده او. ضلع سوم قدرت در ولایات "والی" و یا "حاکم" بود که منصوب از طرف شاه و دربار در ولایات بود. حیطه اختیارات و وظایف این سه مقام از هم جدا و تا حدود بسیاری مستقل بود. "عامل" در نظارت خود بر امور مالی مستقل بود و در این زمینه تابع "حاکم" و زیردست او نبود. ایضاً "قاضی" نیز در مقام رسیدگی به شکایات با قاضیالقضات در مرکز هماهنگ بود و هیچ وابستگی به "حاکم" ولایت از حیث ساختاری نداشت. این سه ضلع قدرت در ایالات در عینحالی که با مرکز هماهنگ بودند، اما وظایف مستقلی داشتند که اجازه میداد به عملکرد یکدیگر نظارت داشته باشند و اگر زمانی از مشی صحیح انجام امور خارج شدند، توسط دیگر اضلاع قدرت به انحاء مختلف حتا با آگاه نمودن مرکز مهار بشوند. نمونه دیگر در نظام سیاسی دوره میانه منصب "مُشرِف" است که در ایالات به انجام وظیفه میپرداخت و بهجهت وظایف امنیتی و محرمانهای که داشت، تنها از مرکز حقوق میگرفت و هیچ نوع وابستگی به "حاکم" نداشت. یا منصب "مُحتسِب" که زیر نظر قاضی در سطح شهر به تخلفات صنوف رسیدگی میکرد و مطلقاً به "حاکم" و امیر نظامی او پاسخگو نبود و تنها به قاضی شهر حساب پس میداد.
ذکر این چند مورد، در حوصله این یادداشت کوتاه، به ما این درس را میدهد که پیشینه ما در پیشه حکمرانی بسیار غنی است و بر پیشانی میراث گرانسنگ تاریخمان نمود و تبلور دارد. از آن درس بگیریم تا هر مُسرِفی (ولخرج و اسرافکار) را بر منصب مُشرِفی نگماریم تا "کذب و تزویر را وعظ و تذکیر دانند و تحرمز و نمیمت را صرامت و شهامت". تاریخ ایران ما شاید تلخ باشد و ترش، اما "دبش" نیست. در ساحت حکمرانی بدان بیتوجه نباشیم.
🔴 پینوشت:
بازنشر یک یادداشت به معنای تأیید کل محتوای آن و تأیید تمام مواضع نویسنده یادداشت نیست.
@IranDel_Channel
💢
🔴 تجربهی دبش از تاریخِ ترش
✍ حسن حضرتی، دکترای تاریخ و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران
ایرانیان سابقه درازدامنی در سنت شهریاری دارند. دانش و تجربه حکمرانی را از دوره هخامنشیان بهصورت جدی آموختند؛ طوری که بتوانند به قدرتی جهانی تبدیل بشوند. به عربها و ترکها و مغولهایی که به کشورشان تاختند، سخاوتمندانه شیوههای حکمرانی موفق را نشان دادند تا بیگانگان نیز در اداره این سرزمین ناکام نباشند و نادانسته این کشور را ویران نسازند. در نظام سیاسی ایران پیش و پس از اسلام، "دیوان"(اهل قلم) در کنار "درگاه"(اهل شمشیر) وظیفه اداره کشور را برعهده داشتند؛ کشوری که قرنهای متمادی مرزهای آن از مدیترانه تا دریای سیاه و از آرال و خزر تا خلیجفارس و دریای هند کشیده و جغرافیای بسیار پهناوری را با اقوام گونهگون در خود جای داده بود.
اداره این سرزمین پهناور در زمانهای که جنگ فضیلت بود و اشغال مباهات، چگونه ممکن بود؟ آری! ممکن بود. تاریخ به ما میگوید رمز این موفقیت دو چیز است: الف- شایستهسالاری و ب- فسادستیزی ساختاری. توضیح این که خاستگاه نظام سیاسی در ایران هرچه بود، در مقام سیاستورزی، امور را به اهل آن میسپرد؛ یعنی به تخصص بها میداد. داستان انوشیروان و کفشگرزاده را خواندهایم که کفشگری به انوشیروان گفت بگذار پسرم به جرگه دبیران بپیوندد، درعوض هزینه سپاهت را تامین میکنم. انوشیران نپذیرفت. فهم من این است که علت نپذیرفتن این درخواست از سوی انوشیروان این بود که خلاف تخصصگرایی بود. دبیر باید کسی باشد که دبیری را در خانواده و نزد پدر آموخته باشد. پسری که این مهارت را در خانواده و نزد پدر نیاموخته بود، شایسته احراز مقام دبیری نبود. از این نمونهها که در تاریخ باستان و میانه ایران به تخصص و شایستگی بها داده میشود، فراوان است.
نیز، نظامهای سیاسی در ایران دوران اقتدار بسیار فسادستیز بودند. این فقط یک شعار نبود. نظام سیاسی به گونهای تعریف شده بود که از فساد سیستمی بهشدت جلوگیری میکرد. این ساختار بهشکل کلاسیک حتا در درون خود به تفکیک قوا نیز پایبند بود تا سلطان بواسطه همین منابع قدرت درون ساختار، آنها را بهدست خود مهار کند و جلوی فسادشان را بگیرد. برای نمونه، در ایران دوره میانه منصبی بود به نام "عامل" که ناظر امور مالی در ولایات بود. منصب دیگری بود به نام "قاضی" که منصوب از طرف قاضیالقضات مرکز بود و نماینده او. ضلع سوم قدرت در ولایات "والی" و یا "حاکم" بود که منصوب از طرف شاه و دربار در ولایات بود. حیطه اختیارات و وظایف این سه مقام از هم جدا و تا حدود بسیاری مستقل بود. "عامل" در نظارت خود بر امور مالی مستقل بود و در این زمینه تابع "حاکم" و زیردست او نبود. ایضاً "قاضی" نیز در مقام رسیدگی به شکایات با قاضیالقضات در مرکز هماهنگ بود و هیچ وابستگی به "حاکم" ولایت از حیث ساختاری نداشت. این سه ضلع قدرت در ایالات در عینحالی که با مرکز هماهنگ بودند، اما وظایف مستقلی داشتند که اجازه میداد به عملکرد یکدیگر نظارت داشته باشند و اگر زمانی از مشی صحیح انجام امور خارج شدند، توسط دیگر اضلاع قدرت به انحاء مختلف حتا با آگاه نمودن مرکز مهار بشوند. نمونه دیگر در نظام سیاسی دوره میانه منصب "مُشرِف" است که در ایالات به انجام وظیفه میپرداخت و بهجهت وظایف امنیتی و محرمانهای که داشت، تنها از مرکز حقوق میگرفت و هیچ نوع وابستگی به "حاکم" نداشت. یا منصب "مُحتسِب" که زیر نظر قاضی در سطح شهر به تخلفات صنوف رسیدگی میکرد و مطلقاً به "حاکم" و امیر نظامی او پاسخگو نبود و تنها به قاضی شهر حساب پس میداد.
ذکر این چند مورد، در حوصله این یادداشت کوتاه، به ما این درس را میدهد که پیشینه ما در پیشه حکمرانی بسیار غنی است و بر پیشانی میراث گرانسنگ تاریخمان نمود و تبلور دارد. از آن درس بگیریم تا هر مُسرِفی (ولخرج و اسرافکار) را بر منصب مُشرِفی نگماریم تا "کذب و تزویر را وعظ و تذکیر دانند و تحرمز و نمیمت را صرامت و شهامت". تاریخ ایران ما شاید تلخ باشد و ترش، اما "دبش" نیست. در ساحت حکمرانی بدان بیتوجه نباشیم.
🔴 پینوشت:
بازنشر یک یادداشت به معنای تأیید کل محتوای آن و تأیید تمام مواضع نویسنده یادداشت نیست.
@IranDel_Channel
💢
Telegram
ایراندل | IranDel
همه عالم تن است و ایران دل ❤️
این کانال دغدغهاش، ایران است و گردانندۀ آن، یک شهروند ایرانی آذربایجانی
[ بازنشر یک یادداشت، توییت، ویدئو و یا یک صوت به معنی تأیید کل محتوا و تمام مواضع صاحب آن محتوا نیست و هدف صرفاً بازتاب دادن یک نگاه و اندیشه است.]
این کانال دغدغهاش، ایران است و گردانندۀ آن، یک شهروند ایرانی آذربایجانی
[ بازنشر یک یادداشت، توییت، ویدئو و یا یک صوت به معنی تأیید کل محتوا و تمام مواضع صاحب آن محتوا نیست و هدف صرفاً بازتاب دادن یک نگاه و اندیشه است.]
👍15
🔴 آیین بزرگداشت زندهیاد استاد دکتر صمد موحد
با حضور استاد دکتر محمدعلی موحد
زمان:
چهارشنبه بیست و نهم آذر ماه ۱۴۰۲ خورشیدی، ساعت هفده
مکان:
تبریز، چهارراه باغشمال، بنیاد پژوهشی شهریار
#اطلاع_رسانی
@IranDel_Channel
💢
با حضور استاد دکتر محمدعلی موحد
زمان:
چهارشنبه بیست و نهم آذر ماه ۱۴۰۲ خورشیدی، ساعت هفده
مکان:
تبریز، چهارراه باغشمال، بنیاد پژوهشی شهریار
#اطلاع_رسانی
@IranDel_Channel
💢
👍10
Telegram
attach 📎
🔴 بیست و یکم آذر، روز ملی نجات آذربایجان
بیست و یک آذر ۱۳۲۵ خورشیدی، یکی از مهمترین روزها و بزنگاههای تاریخ معاصر ایران و روز نجات آذربایجان از دست فرقهای استالینساخته است و چه نیکوست که بیست و یک آذر که به روزِ نجاتِ آذربایجان شهره است، روز ملی دفاع از تمامیت ارضی و وحدت سرزمینی و روز مبارزه با قومگرایی نامگذاری شود.
ضمن گرامیداشتِ سالگرد این روز بزرگ و ملی، یاد و نام کسانی که در خلق این روز بزرگ سهمی داشتهاند، اعم از نیروهای مردمی، بویژه شهروندان در خطهٔ آذربایجان، سربازانِ ارتش ملّی ایران و نیروهای سیاسی مؤثر، جاوید باد.
بیست و یک آذر ۱۳۲۵ خورشیدی فقط یک روز مهم در تاریخ ایران نبود که به موفقیت و پیروزی ختم شد، بلکه باید تمام تجزیهطلبان و قومگرایان (با نامهای پوششی چون کنشگر حقوق قومی و قبیلهای و یا هویتستیزانی که خود را هویتطلب معرفی میکنند.) باید از سرنوشت میرجعفر پیشهوری و قاضی محمد و اندک همراهانشان درس عبرت بگیرند؛ زیرا ملتی که اجدادش، خالق بیست و یک آذر ۱۳۲۵ خورشیدی بودند، فرزندانش نیز توانِ خلق بیست و یک آذرهای دیگر دارند.
بیست و یک آذر، روز ملّی نجات آذربایجان بر آحاد ملت ایران، بویژه شهروندان در خطهٔ زرخیزِ آذربایجان گرامی باد و دور باد دستِ بیگانه و مزدورِ بیگانه از این آب و خاک...
پاینده ایران
و پاینده ملت ایران
@IranDel_Channel
💢
🔴 بیست و یکم آذر، روز ملی نجات آذربایجان
بیست و یک آذر ۱۳۲۵ خورشیدی، یکی از مهمترین روزها و بزنگاههای تاریخ معاصر ایران و روز نجات آذربایجان از دست فرقهای استالینساخته است و چه نیکوست که بیست و یک آذر که به روزِ نجاتِ آذربایجان شهره است، روز ملی دفاع از تمامیت ارضی و وحدت سرزمینی و روز مبارزه با قومگرایی نامگذاری شود.
ضمن گرامیداشتِ سالگرد این روز بزرگ و ملی، یاد و نام کسانی که در خلق این روز بزرگ سهمی داشتهاند، اعم از نیروهای مردمی، بویژه شهروندان در خطهٔ آذربایجان، سربازانِ ارتش ملّی ایران و نیروهای سیاسی مؤثر، جاوید باد.
بیست و یک آذر ۱۳۲۵ خورشیدی فقط یک روز مهم در تاریخ ایران نبود که به موفقیت و پیروزی ختم شد، بلکه باید تمام تجزیهطلبان و قومگرایان (با نامهای پوششی چون کنشگر حقوق قومی و قبیلهای و یا هویتستیزانی که خود را هویتطلب معرفی میکنند.) باید از سرنوشت میرجعفر پیشهوری و قاضی محمد و اندک همراهانشان درس عبرت بگیرند؛ زیرا ملتی که اجدادش، خالق بیست و یک آذر ۱۳۲۵ خورشیدی بودند، فرزندانش نیز توانِ خلق بیست و یک آذرهای دیگر دارند.
بیست و یک آذر، روز ملّی نجات آذربایجان بر آحاد ملت ایران، بویژه شهروندان در خطهٔ زرخیزِ آذربایجان گرامی باد و دور باد دستِ بیگانه و مزدورِ بیگانه از این آب و خاک...
پاینده ایران
و پاینده ملت ایران
@IranDel_Channel
💢
👍30👎1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 برشی دو دقیقه و نوزده ثانیهای از یک مستند پخش شده از شبکه #مستند صداوسیما که روز نجات آذربایجان را روایت میکند.
🔴 چامهای از استاد محمدحسین بهجت تبریزی (شهریار) پیرامونِ وقایع ۲۱ آذر ۱۳۲۵ خورشیدی و روز نجات آذربایجان:
هان به یغما بُرده ﺁن ناخوﺍندهمهمان میرود
ﺁن نمکنشناس، بشکسته نمکدﺍن میرود
گرچه بام و دَر به سَر کوبید، صاحبخانه رﺍ
خانه ﺁبادﺍن، که جُغد ﺍز بومِ ویرﺍن میرود
ﺍز حریم بوستان باد خزﺍنی بسته باد
با سپاه ﺍجنبی ﺍز خاکِ ﺍیرﺍن میرود
خاتمِ جم گو به وقت ﺁصف دورﺍن قَوﺍم
ﺍهرمن دیدم که ﺍز مُلکِ سلیمان میرود
بار قحط و رنج و درد ﺁورد و رفت
گو بماند درد رﺍ، کز سینه پیکان میرود
دیزی سفت و سیاهی پشتِ پایش بشکنید
ترسم ﺁخر باز گردد چون پشیمان میرود
شرّ ﺁن کوبندهچکش ﺍز سر ما کَنده شد
لیک ﺍز رو مشکل ﺍین کوبندهسندﺍن میرود
@IranDel_Channel
💢
🔴 چامهای از استاد محمدحسین بهجت تبریزی (شهریار) پیرامونِ وقایع ۲۱ آذر ۱۳۲۵ خورشیدی و روز نجات آذربایجان:
هان به یغما بُرده ﺁن ناخوﺍندهمهمان میرود
ﺁن نمکنشناس، بشکسته نمکدﺍن میرود
گرچه بام و دَر به سَر کوبید، صاحبخانه رﺍ
خانه ﺁبادﺍن، که جُغد ﺍز بومِ ویرﺍن میرود
ﺍز حریم بوستان باد خزﺍنی بسته باد
با سپاه ﺍجنبی ﺍز خاکِ ﺍیرﺍن میرود
خاتمِ جم گو به وقت ﺁصف دورﺍن قَوﺍم
ﺍهرمن دیدم که ﺍز مُلکِ سلیمان میرود
بار قحط و رنج و درد ﺁورد و رفت
گو بماند درد رﺍ، کز سینه پیکان میرود
دیزی سفت و سیاهی پشتِ پایش بشکنید
ترسم ﺁخر باز گردد چون پشیمان میرود
شرّ ﺁن کوبندهچکش ﺍز سر ما کَنده شد
لیک ﺍز رو مشکل ﺍین کوبندهسندﺍن میرود
@IranDel_Channel
💢
👍22
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 بخشی از تصنیفِ درخشان «آذربایجان»
آهنگساز: روحالله خالقی
چامهسرا: رهی معیری
خواننده: غلامحسین بنان
این اثر در سال ۱۳۲۶ به مناسبت نخستین سالگرد نجات آذربایجان از چنگ دستنشاندگان شوروی و ارتش سرخ و ورود ارتش ملّی ایران به تبریز ساخته شد.
مطرب به شهناز، شوری عیان کن
آهنگِ آذربایجان کن.
بر خاکِ تبریز
اشکی فرو ریز
از فتنهٔ گردون فغان کن
از دیده سیلِ خون روان کن
برگو که عشقت آذر به جانها زد
وین شعله آتش بر خانمانها زد
منزلگه شیران تویی
جان و سر ایران تویی
ای قبله آزادگان، وی خاک آذربادگان
فرخنده باد ایام تو،
کز نامِ تو
آشفته خاطر، دشمن دون شد
می در گلوی مدعی خون شد
@IranDel_Channel
💢
آهنگساز: روحالله خالقی
چامهسرا: رهی معیری
خواننده: غلامحسین بنان
این اثر در سال ۱۳۲۶ به مناسبت نخستین سالگرد نجات آذربایجان از چنگ دستنشاندگان شوروی و ارتش سرخ و ورود ارتش ملّی ایران به تبریز ساخته شد.
مطرب به شهناز، شوری عیان کن
آهنگِ آذربایجان کن.
بر خاکِ تبریز
اشکی فرو ریز
از فتنهٔ گردون فغان کن
از دیده سیلِ خون روان کن
برگو که عشقت آذر به جانها زد
وین شعله آتش بر خانمانها زد
منزلگه شیران تویی
جان و سر ایران تویی
ای قبله آزادگان، وی خاک آذربادگان
فرخنده باد ایام تو،
کز نامِ تو
آشفته خاطر، دشمن دون شد
می در گلوی مدعی خون شد
@IranDel_Channel
💢
👍22
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 قهرمانِ بزرگ مبارزه با تجزیهطلبی؛
محمودخان ذوالفقاری که بود و چگونه فرقه پیشهوری را شکست داد؟
متن کامل گزارش تارنمای انتخاب را از اینجا بخوانید.
@IranDel_Channel
💢
محمودخان ذوالفقاری که بود و چگونه فرقه پیشهوری را شکست داد؟
متن کامل گزارش تارنمای انتخاب را از اینجا بخوانید.
@IranDel_Channel
💢
👍24
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 مستندِ نجات آذربایجان
🔴 تولید و پخش از تلویزیون منوتو
🔴 انتشار یک مستند به معنی تأییدِ محتوای آن نیست و محتوای مستند، صرفاً بازتابدهندهی دیدگاهِ سازندگانِ آن است.
🔴 این #مستند را میتوانید با کیفیت بالاتر از طریق یوتیوب هم تماشا کنید.
@IranDel_Channel
💢
🎥 مستندِ نجات آذربایجان
🔴 تولید و پخش از تلویزیون منوتو
🔴 انتشار یک مستند به معنی تأییدِ محتوای آن نیست و محتوای مستند، صرفاً بازتابدهندهی دیدگاهِ سازندگانِ آن است.
🔴 این #مستند را میتوانید با کیفیت بالاتر از طریق یوتیوب هم تماشا کنید.
@IranDel_Channel
💢
👍19
📷 نیمصفحهی نخستِ روزنامه سراسری طرح نو - چاپ تبریز - شمارهی ۲۱ آذر ۱۴۰۲ خورشیدی
روزنامه را از اینجا دریافت کنید.
@IranDel_Channel
💢
روزنامه را از اینجا دریافت کنید.
@IranDel_Channel
💢
👍15
Audio
🎙 سخنرانی مجتبی برزویی، پژوهشگر تاریخ معاصر در سومین برنامه از نشستهای ایران به بهانه روز نجات آذربایجان
تاریخ و محل سخنرانی:
بیستم آذر ۱۴۰۲ خورشیدی
تهران، خانه اندیشمندان علوم انسانی
🔴 پینوشت:
انتشار یک سخنرانی به معنای تأیید کل محتوای آن و تأیید تمام مواضع سخنران نیست.
@IranDel_Channel
💢
🎙 سخنرانی مجتبی برزویی، پژوهشگر تاریخ معاصر در سومین برنامه از نشستهای ایران به بهانه روز نجات آذربایجان
تاریخ و محل سخنرانی:
بیستم آذر ۱۴۰۲ خورشیدی
تهران، خانه اندیشمندان علوم انسانی
🔴 پینوشت:
انتشار یک سخنرانی به معنای تأیید کل محتوای آن و تأیید تمام مواضع سخنران نیست.
@IranDel_Channel
💢
👍11
🔴 یادمان ۲۱ آذر ۱۳۲۵
✍️ افشین جعفرزاده، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران و کارشناسارشد تاریخ
۲۱ آذر ۱۳۲۵ [خورشیدی] پایان کابوسی بود که توسط اشغالگران آرتش سرخ شوروی بر ایران تحمیل شد.
اینکه در سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵ [خورشیدی] بر ایران چه گذشت امروز در پرتو دسترسی نسبی به آرشیوهای دولتی شوروی و ایران و برخی کشورها بهتر از گذشته قابل داوری است. گرچه هنوز بسیاری از اسناد منتشر نشدهاند.
پس از شهریور ۱۳۲۰ [خورشیدی] و اشغال شمال ایران به دست آرتش سرخ و سپاه استالین، مقدمات سازماندهی جهت تجزیه آذربایجان و کردستان و زنجان و برخی نواحی دیگر آغاز شد. فهرستوار میتوان به نکات زیر اشاره کرد:
۱- سازمان دهی فرایند بنیاد دو فرقهی دموکرات آذربایجان و کردستان در همان سالها در مسکو و زیر نظر شخص استالین انجام شد و حتی نقش فردی چون میرجعفر باقروف بیشتر درجه دوم و اجرایی بود. بر این اساس بود که ماهها پیش از اعلان فعالیت دو فرقه، پیشهوری و قاضی محمد را جهت جلسهای توجیهی و آگاهی از جزییات کار بصورت محرمانه به باکو بردند.
۲- شخص پیشهوری و قاضی محمد، ماهها پس از مقدمات کار از سیر رویدادها آگاه شدند و کمترین نقشی در فرایندِ اولیهی بنیاد دو فرقه نداشتند. روسها آنها را وارد ماجرا کردند و چون کار پیش نرفت، امر به رفتن کردند.
۳- جعفر پیشهوری نخست از فعالان حزب دموکرات خیابانی در قفقاز بود. اما به سرعت جذب نخستین حزب کمونیست ایران شد و در بخش سرخ قیام جنگلیان مشارکت کرد و وزیر داخله دولت سرخ احساناللهخان شد که مخالف میرزا کوچکخان بود. بعدها در روزنامهی حقیقت گفتمان مستقلی را به نمایش گذاشت، مجدداً کمونیست شد و زندان ده سالهای را در دوران رضا شاه سپری کرد و پس از سوم شهریور ۱۳۲۰ [خورشیدی] آزاد شد. در دوران زندان با پنجاه و یک نفر زاویه داشت. پس از آزادی از کسانی بود که در تنظیم اساسنامه حزب توده نقش داشت و با تودهایها هم نساخت و روزنامه آژیر را منتشر کرد که جوهرهاش دفاع سخت از منافع شوروی در ایران از جمله نفت شمال بود و ستایش استالین و مجادله با کسانی چون دکتر مصدق. نماینده تبریز از مجلس چهاردهم شد و پس از رد اعتبارنامهاش راهی تبریز شد و در همان زمان سفر محرمانهاش را به باکو انجام داد. فرقه در شهریور ۱۳۲۴ [خورشیدی] اعلام موجودیت کرد و در ۲۱ آذر ۱۳۲۴ [خورشیدی] در شرایطی که آذربایجان و زنجان زیر اشغال ارتش سرخ بود، و دولت مرکزی فاقد هر گونه اختیاری جهت واکنش، دولت فرقه اعلام شد. پیشهوری روزنامههای اکبنجی و عدالت و حقیقت و آژیر کمترین نشانی از فرقهگرایی قومی نداشت و همواره خصم پانترکیسم و شخص محمدامین رسولزاده بود.
۴- قاضی محمد و پدرش از سوی رضاشاه منصب قاضیگری دولت مرکزی ایران را در ناحیه ساوجبلاغ مکری (مهاباد) برعهده داشتند. این خانواده ریشهدار منسوب به خاندان محترم قاضی هیچگاه تمایلات قومی کُردی نداشتند و همواره نسبت به برخی تحرکات قومی در آن منطقه زاویه و اعلام موضع داشتند. قاضی محمد هیچگاه پیش از اعلان فرقه دموکرات کردستان فعالیت سیاسی و قومیتی نداشت تا در سفری محرمانه درسال ۱۳۲۴ [خورشیدی] به باکو رفت و توسط باقروف از داستان بنیاد فرقه آگاه شد.
۵- اسناد نشان میدهد هیچ شکی در این نیست که اهداف بنیاد دو فرقه نهایتاً تجزیهی دو منطقهی آذربایجان و زنجان و کردستان و الحاق آنها به شوروی بود. در روند مدیریت کلان دو فرقه، نمایندگان شوروی دارای اختیار مطلق بودند و هر انچه آنها میخواستند توسط فرقهچیان اجرا میشد. در فرقه آذربایجان تمایلات مذهبی کمتر و در فرقه کردستان بیشتر بود. گرچه رگههای تجزیهطلبی در فرقه کردستان به دلیل اعلام جمهوری و پرچمی مستقل از ایران و مشخص کردن فردی بعنوان وزیر خارجه بیشتر به چشم میخورد. از نظرگاه حوزه سرزمینی فرقه آذربایجان توانست زنجان و بخشی از شمالغربی گیلان را تحت نفوذ خود داشته باشد. ولی قلمرو فرقه کردستان در حوالی غربِ آذربایجانغربی و مناطق کُردنشین محدود ماند و نتوانست کردستان اصلی و کرمانشاه و ایلام را تحت قلمروش داشته باشد.
۶- با خروج اجباری آرتش سرخ از مناطق اشغالی ایران، روند سقوط و تلاشی هر دو فرقه آغاز شد و در آذر ۱۳۲۵ [خورشیدی] نهایی شد.
🔴 دنبالهی یادداشت را در بخشِ "مشاهده فوری" بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
🔴 یادمان ۲۱ آذر ۱۳۲۵
✍️ افشین جعفرزاده، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران و کارشناسارشد تاریخ
۲۱ آذر ۱۳۲۵ [خورشیدی] پایان کابوسی بود که توسط اشغالگران آرتش سرخ شوروی بر ایران تحمیل شد.
اینکه در سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵ [خورشیدی] بر ایران چه گذشت امروز در پرتو دسترسی نسبی به آرشیوهای دولتی شوروی و ایران و برخی کشورها بهتر از گذشته قابل داوری است. گرچه هنوز بسیاری از اسناد منتشر نشدهاند.
پس از شهریور ۱۳۲۰ [خورشیدی] و اشغال شمال ایران به دست آرتش سرخ و سپاه استالین، مقدمات سازماندهی جهت تجزیه آذربایجان و کردستان و زنجان و برخی نواحی دیگر آغاز شد. فهرستوار میتوان به نکات زیر اشاره کرد:
۱- سازمان دهی فرایند بنیاد دو فرقهی دموکرات آذربایجان و کردستان در همان سالها در مسکو و زیر نظر شخص استالین انجام شد و حتی نقش فردی چون میرجعفر باقروف بیشتر درجه دوم و اجرایی بود. بر این اساس بود که ماهها پیش از اعلان فعالیت دو فرقه، پیشهوری و قاضی محمد را جهت جلسهای توجیهی و آگاهی از جزییات کار بصورت محرمانه به باکو بردند.
۲- شخص پیشهوری و قاضی محمد، ماهها پس از مقدمات کار از سیر رویدادها آگاه شدند و کمترین نقشی در فرایندِ اولیهی بنیاد دو فرقه نداشتند. روسها آنها را وارد ماجرا کردند و چون کار پیش نرفت، امر به رفتن کردند.
۳- جعفر پیشهوری نخست از فعالان حزب دموکرات خیابانی در قفقاز بود. اما به سرعت جذب نخستین حزب کمونیست ایران شد و در بخش سرخ قیام جنگلیان مشارکت کرد و وزیر داخله دولت سرخ احساناللهخان شد که مخالف میرزا کوچکخان بود. بعدها در روزنامهی حقیقت گفتمان مستقلی را به نمایش گذاشت، مجدداً کمونیست شد و زندان ده سالهای را در دوران رضا شاه سپری کرد و پس از سوم شهریور ۱۳۲۰ [خورشیدی] آزاد شد. در دوران زندان با پنجاه و یک نفر زاویه داشت. پس از آزادی از کسانی بود که در تنظیم اساسنامه حزب توده نقش داشت و با تودهایها هم نساخت و روزنامه آژیر را منتشر کرد که جوهرهاش دفاع سخت از منافع شوروی در ایران از جمله نفت شمال بود و ستایش استالین و مجادله با کسانی چون دکتر مصدق. نماینده تبریز از مجلس چهاردهم شد و پس از رد اعتبارنامهاش راهی تبریز شد و در همان زمان سفر محرمانهاش را به باکو انجام داد. فرقه در شهریور ۱۳۲۴ [خورشیدی] اعلام موجودیت کرد و در ۲۱ آذر ۱۳۲۴ [خورشیدی] در شرایطی که آذربایجان و زنجان زیر اشغال ارتش سرخ بود، و دولت مرکزی فاقد هر گونه اختیاری جهت واکنش، دولت فرقه اعلام شد. پیشهوری روزنامههای اکبنجی و عدالت و حقیقت و آژیر کمترین نشانی از فرقهگرایی قومی نداشت و همواره خصم پانترکیسم و شخص محمدامین رسولزاده بود.
۴- قاضی محمد و پدرش از سوی رضاشاه منصب قاضیگری دولت مرکزی ایران را در ناحیه ساوجبلاغ مکری (مهاباد) برعهده داشتند. این خانواده ریشهدار منسوب به خاندان محترم قاضی هیچگاه تمایلات قومی کُردی نداشتند و همواره نسبت به برخی تحرکات قومی در آن منطقه زاویه و اعلام موضع داشتند. قاضی محمد هیچگاه پیش از اعلان فرقه دموکرات کردستان فعالیت سیاسی و قومیتی نداشت تا در سفری محرمانه درسال ۱۳۲۴ [خورشیدی] به باکو رفت و توسط باقروف از داستان بنیاد فرقه آگاه شد.
۵- اسناد نشان میدهد هیچ شکی در این نیست که اهداف بنیاد دو فرقه نهایتاً تجزیهی دو منطقهی آذربایجان و زنجان و کردستان و الحاق آنها به شوروی بود. در روند مدیریت کلان دو فرقه، نمایندگان شوروی دارای اختیار مطلق بودند و هر انچه آنها میخواستند توسط فرقهچیان اجرا میشد. در فرقه آذربایجان تمایلات مذهبی کمتر و در فرقه کردستان بیشتر بود. گرچه رگههای تجزیهطلبی در فرقه کردستان به دلیل اعلام جمهوری و پرچمی مستقل از ایران و مشخص کردن فردی بعنوان وزیر خارجه بیشتر به چشم میخورد. از نظرگاه حوزه سرزمینی فرقه آذربایجان توانست زنجان و بخشی از شمالغربی گیلان را تحت نفوذ خود داشته باشد. ولی قلمرو فرقه کردستان در حوالی غربِ آذربایجانغربی و مناطق کُردنشین محدود ماند و نتوانست کردستان اصلی و کرمانشاه و ایلام را تحت قلمروش داشته باشد.
۶- با خروج اجباری آرتش سرخ از مناطق اشغالی ایران، روند سقوط و تلاشی هر دو فرقه آغاز شد و در آذر ۱۳۲۵ [خورشیدی] نهایی شد.
🔴 دنبالهی یادداشت را در بخشِ "مشاهده فوری" بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
Telegraph
ایراندل | IranDel
🔴 یادمان ۲۱ آذر ۱۳۲۵ ✍️ افشین جعفرزاده، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران و کارشناسارشد تاریخ ۲۱ آذر ۱۳۲۵ [خورشیدی] پایان کابوسی بود که توسط اشغالگران آرتش سرخ شوروی بر ایران تحمیل شد. اینکه در سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵ [خورشیدی] بر ایران چه گذشت امروز…
👍25👎1
🔴 جای خالی «۲۱ آذر» در تقویم رسمی ایران
✍️ نیما عظیمی، کنشگر فرهنگی و مدنی تبریزی
بیست و یکم آذرماهِ هزار و سیصد و بیست و پنج، تجلّی حماسه ای درخشان در سپهر سیاسی و ملی ایرانِ معاصر است.
دست درازی و تجاوز به خاک و مامِ میهن عزیزمان ایران، در هر برههای ازتاریخ، هر قواره و عنوانی که داشته باشد، برای ملت ایران پذیرفتنی نیست. دوختن چشم طمع به تمامیت ارضی کشور، نه جای گفتگو دارد و نه جای اغماض و کوتاه آمدن. هنوز خاک خرمشهرِ عزیزمان مرطوب است!مرطوب از خون پاکِ شهیدان هشت سال دفاع مقدس؛ ملت بزرگوار ایران در گاهشمار خود، حماسههای ملی و میهنیِ سوم خردادِ هزار و سیصد و شصت و یک و همچنین بیست و یکم آذرماهِ هزار و سیصد و بیست و پنج را با عینکِ وفاق و اتحاد ملی خود مینگرند. پَرتو پُرتوانِ همین اتحاد، میتواند چشمِ هر شور چشم به خاک ایران عزیزمان را کور کند و جراتِ جسارت را از آنان بگیرد تا زبان و پای خود را به سمتِ منابع ملی، فرهنگ و خاک ایران زمین دراز نکنند!
صحبت از تمامیت ارضی ایران و خاک گهربار آن است؛ صحبت از منافع ملی مملکت ایران است. صحبت از غیرت است و ملت نجیب و نازنین ایران؛ وفاق و غیرت این ملت یعنی همان پیری که از آذربایجان تا خوزستان برای دفاع از خاک ایران، قهرمانانه پا به میدان رزم گذاشت؛ او باعشق به میهن، از منزل به جبهه رفت و با موجِ خمپارهای در سرش، از جبهه به منزلش بازگشت. این داستان واقعیست! آری! او آمد و پسرش عازم شد، پیکرِ مطهر پسر، مفقود شده است اما پدر سالهاست منتظر است و در تمام این سالها، اجازهی تعویضِ قفلِ زنگزدهی درب منزلش را به کسی نداده است. او هر روز جملهای را تکرار میکند:
«پسرم فقط کلیدِ همین قفل را دارد؛ دوست ندارم وقتی برگشت، پشت در بماند!»
وطن یعنی بدن قطعه قطعه شدهی جوان آذربایجانی در بیست و یکم آذرماهِ هزار و سیصد و بیست و پنج برای دفاع از خاک ایران و پیشگیری از تسلط بیگانگان و مزدوران.
وطن، همان مادریست که ایستاده مُرد، وقتی فرزندش در تقابل با فرقهی ضالهی دموکرات، جانش را نثار میهن کرد.
ما فرزندانِ ایران در آذربایجان و به ویژه در تبریز، امروز نیز خواستار و منتظر خشکیده شدن کاملِ ریشههای وطن فروشیِ خیانت پیشگانی چون جعفر پیشهوری هستیم!
در «۲۱ آذر»، سالروز «نجات آذربایجان» از چنگال اهریمنی استعمار، با گرامیداشت همهی شهیدان راه وطن، از مسئولین محترم فرهنگی و مراجع تصمیمگیر در بدنهی دولت، تمنایی داریم و امیدواریم که این روز حماسی را در تقویم رسمی ایران جای دهند.
برای گرامی داشت «سالروز نجات آذربایجان»
ایرانِ من ای سرای باقی
عشقین دی داشیر دامارلاریمنان
یک باردگر دلت شکستند
قان دالغالانیر هاوارلاریمنان
ای خاکِ توصحنه ی حماسه
یورقون وطنیم، سن اوسته اوللَّم
ای سرخیِ خونِ سربداران
سنسن کفنیم، سن اوسته اوللَّم
من آذریام، میهنم ایران
بیتیمده عجب غملی جرس وار!
ای دوست! بیا سخن بگوییم
سیندیرمالی چوخ دَمیر قفس وار
@IranDel_Channel
💢
🔴 جای خالی «۲۱ آذر» در تقویم رسمی ایران
✍️ نیما عظیمی، کنشگر فرهنگی و مدنی تبریزی
بیست و یکم آذرماهِ هزار و سیصد و بیست و پنج، تجلّی حماسه ای درخشان در سپهر سیاسی و ملی ایرانِ معاصر است.
دست درازی و تجاوز به خاک و مامِ میهن عزیزمان ایران، در هر برههای ازتاریخ، هر قواره و عنوانی که داشته باشد، برای ملت ایران پذیرفتنی نیست. دوختن چشم طمع به تمامیت ارضی کشور، نه جای گفتگو دارد و نه جای اغماض و کوتاه آمدن. هنوز خاک خرمشهرِ عزیزمان مرطوب است!مرطوب از خون پاکِ شهیدان هشت سال دفاع مقدس؛ ملت بزرگوار ایران در گاهشمار خود، حماسههای ملی و میهنیِ سوم خردادِ هزار و سیصد و شصت و یک و همچنین بیست و یکم آذرماهِ هزار و سیصد و بیست و پنج را با عینکِ وفاق و اتحاد ملی خود مینگرند. پَرتو پُرتوانِ همین اتحاد، میتواند چشمِ هر شور چشم به خاک ایران عزیزمان را کور کند و جراتِ جسارت را از آنان بگیرد تا زبان و پای خود را به سمتِ منابع ملی، فرهنگ و خاک ایران زمین دراز نکنند!
صحبت از تمامیت ارضی ایران و خاک گهربار آن است؛ صحبت از منافع ملی مملکت ایران است. صحبت از غیرت است و ملت نجیب و نازنین ایران؛ وفاق و غیرت این ملت یعنی همان پیری که از آذربایجان تا خوزستان برای دفاع از خاک ایران، قهرمانانه پا به میدان رزم گذاشت؛ او باعشق به میهن، از منزل به جبهه رفت و با موجِ خمپارهای در سرش، از جبهه به منزلش بازگشت. این داستان واقعیست! آری! او آمد و پسرش عازم شد، پیکرِ مطهر پسر، مفقود شده است اما پدر سالهاست منتظر است و در تمام این سالها، اجازهی تعویضِ قفلِ زنگزدهی درب منزلش را به کسی نداده است. او هر روز جملهای را تکرار میکند:
«پسرم فقط کلیدِ همین قفل را دارد؛ دوست ندارم وقتی برگشت، پشت در بماند!»
وطن یعنی بدن قطعه قطعه شدهی جوان آذربایجانی در بیست و یکم آذرماهِ هزار و سیصد و بیست و پنج برای دفاع از خاک ایران و پیشگیری از تسلط بیگانگان و مزدوران.
وطن، همان مادریست که ایستاده مُرد، وقتی فرزندش در تقابل با فرقهی ضالهی دموکرات، جانش را نثار میهن کرد.
ما فرزندانِ ایران در آذربایجان و به ویژه در تبریز، امروز نیز خواستار و منتظر خشکیده شدن کاملِ ریشههای وطن فروشیِ خیانت پیشگانی چون جعفر پیشهوری هستیم!
در «۲۱ آذر»، سالروز «نجات آذربایجان» از چنگال اهریمنی استعمار، با گرامیداشت همهی شهیدان راه وطن، از مسئولین محترم فرهنگی و مراجع تصمیمگیر در بدنهی دولت، تمنایی داریم و امیدواریم که این روز حماسی را در تقویم رسمی ایران جای دهند.
برای گرامی داشت «سالروز نجات آذربایجان»
ایرانِ من ای سرای باقی
عشقین دی داشیر دامارلاریمنان
یک باردگر دلت شکستند
قان دالغالانیر هاوارلاریمنان
ای خاکِ توصحنه ی حماسه
یورقون وطنیم، سن اوسته اوللَّم
ای سرخیِ خونِ سربداران
سنسن کفنیم، سن اوسته اوللَّم
من آذریام، میهنم ایران
بیتیمده عجب غملی جرس وار!
ای دوست! بیا سخن بگوییم
سیندیرمالی چوخ دَمیر قفس وار
@IranDel_Channel
💢
Telegram
ایراندل | IranDel
همه عالم تن است و ایران دل ❤️
این کانال دغدغهاش، ایران است و گردانندۀ آن، یک شهروند ایرانی آذربایجانی
[ بازنشر یک یادداشت، توییت، ویدئو و یا یک صوت به معنی تأیید کل محتوا و تمام مواضع صاحب آن محتوا نیست و هدف صرفاً بازتاب دادن یک نگاه و اندیشه است.]
این کانال دغدغهاش، ایران است و گردانندۀ آن، یک شهروند ایرانی آذربایجانی
[ بازنشر یک یادداشت، توییت، ویدئو و یا یک صوت به معنی تأیید کل محتوا و تمام مواضع صاحب آن محتوا نیست و هدف صرفاً بازتاب دادن یک نگاه و اندیشه است.]
👍26