👍39
🔴 میوه رسیده است؛ بچینید
✍️ یدالله کریمیپور، دکترای جغرافیای سیاسی
امروز جهان دربارهی فلسطین به یک اجماع رسیدهاست؛ همه دولتهای واقع در غرب، شرق، وسط، دور و نزدیک جغرافیایی، از آمریکای شمالی، اروپا، روسیه و چین، آفریقا و آمریکای لاتین، بقیه آسیا و اقیانوسیه و حتی بیشتر اعضای اتحادیه عرب، برپایهی قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت باورمندند که "دولت مستقل فلسطینی باید در کنار اسرائیل تکوین یابد."
بیش از ۸۰ سال است جنگهای پیاپی با دهها هزار کشته بر سر این برپا شده و بازهم ویرانی و نکبت و درد و رنج رو به خاموشی نیست. ولی حالا جهانیان اعم از ملتها و دولتها به این نتیجه دست یافتهاند که هر چند تشکیل چنین دولتی (دولت فلسطین در کنار اسرائیل) بسیار سخت و پرحاشیه خواهد بود، و مبادی جغرافیایی آن رو به زوال است، ولی ممکن است با عزم بینالمللی محقق شود: "تشکیل دولت مستقل فلسطینی."
تا جایی که به هدف دیرباز جمهوری اسلامی در مورد اسرائیل و فلسطین باز میگردد، در شرایط اجماع جهانی باید دست از ایدهی محو اسرائیل کشیده و به جهانیان بپیوندد. یادمان باشد ملتهایی قادر به ادامه حیات بالنده میباشند، که میدانند چه هنگام ببازند و چه هنگام ببرند.
به قول حسین عبدالحسین روزنامهنگار عرب: دیگر فلسطینبازی بس است! زندگی کنید و اجازه دهید دیگران زندگی کنند. بیدرنگ از اجماع جهانی در باره تشکیل کشور فلسطینی استقبال کنید. میوه رسیده و وقت چیدن آن فرا رسیده است.
🔴 پینوشت:
بازنشر یک یادداشت به معنای تأیید کل محتوای آن و تأیید تمام مواضع نویسنده یادداشت نیست.
@IranDel_Channel
💢
🔴 میوه رسیده است؛ بچینید
✍️ یدالله کریمیپور، دکترای جغرافیای سیاسی
امروز جهان دربارهی فلسطین به یک اجماع رسیدهاست؛ همه دولتهای واقع در غرب، شرق، وسط، دور و نزدیک جغرافیایی، از آمریکای شمالی، اروپا، روسیه و چین، آفریقا و آمریکای لاتین، بقیه آسیا و اقیانوسیه و حتی بیشتر اعضای اتحادیه عرب، برپایهی قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت باورمندند که "دولت مستقل فلسطینی باید در کنار اسرائیل تکوین یابد."
بیش از ۸۰ سال است جنگهای پیاپی با دهها هزار کشته بر سر این برپا شده و بازهم ویرانی و نکبت و درد و رنج رو به خاموشی نیست. ولی حالا جهانیان اعم از ملتها و دولتها به این نتیجه دست یافتهاند که هر چند تشکیل چنین دولتی (دولت فلسطین در کنار اسرائیل) بسیار سخت و پرحاشیه خواهد بود، و مبادی جغرافیایی آن رو به زوال است، ولی ممکن است با عزم بینالمللی محقق شود: "تشکیل دولت مستقل فلسطینی."
تا جایی که به هدف دیرباز جمهوری اسلامی در مورد اسرائیل و فلسطین باز میگردد، در شرایط اجماع جهانی باید دست از ایدهی محو اسرائیل کشیده و به جهانیان بپیوندد. یادمان باشد ملتهایی قادر به ادامه حیات بالنده میباشند، که میدانند چه هنگام ببازند و چه هنگام ببرند.
به قول حسین عبدالحسین روزنامهنگار عرب: دیگر فلسطینبازی بس است! زندگی کنید و اجازه دهید دیگران زندگی کنند. بیدرنگ از اجماع جهانی در باره تشکیل کشور فلسطینی استقبال کنید. میوه رسیده و وقت چیدن آن فرا رسیده است.
🔴 پینوشت:
بازنشر یک یادداشت به معنای تأیید کل محتوای آن و تأیید تمام مواضع نویسنده یادداشت نیست.
@IranDel_Channel
💢
Telegram
ایراندل | IranDel
همه عالم تن است و ایران دل ❤️
این کانال دغدغهاش، ایران است و گردانندۀ آن، یک شهروند ایرانی آذربایجانی
[ بازنشر یک یادداشت، توییت، ویدئو و یا یک صوت به معنی تأیید کل محتوا و تمام مواضع صاحب آن محتوا نیست و هدف صرفاً بازتاب دادن یک نگاه و اندیشه است.]
این کانال دغدغهاش، ایران است و گردانندۀ آن، یک شهروند ایرانی آذربایجانی
[ بازنشر یک یادداشت، توییت، ویدئو و یا یک صوت به معنی تأیید کل محتوا و تمام مواضع صاحب آن محتوا نیست و هدف صرفاً بازتاب دادن یک نگاه و اندیشه است.]
👍11👎1
ایراندل | IranDel
🔴 میوه رسیده است؛ بچینید ✍️ یدالله کریمیپور، دکترای جغرافیای سیاسی امروز جهان دربارهی فلسطین به یک اجماع رسیدهاست؛ همه دولتهای واقع در غرب، شرق، وسط، دور و نزدیک جغرافیایی، از آمریکای شمالی، اروپا، روسیه و چین، آفریقا و آمریکای لاتین، بقیه آسیا و اقیانوسیه…
🔴 تغییر مواضع طبیعی و گریز ناپذیر است
✍️ یدالله کریمیپور، دکترای جغرافیای سیاسی
آیتالله خامنهای در ۱۴۰۲/۹/۷ طی دیدار با بسیجیان فرمودند:
"...به دروغ میگویند که ایران میگوید یهودیها یا صهیونیستها را باید به دریا بریزند،.. نه ما هیچوقت نگفتیم که یهودیها یا صهیونیستها را باید به دریا میریزیم. نظر، نظر مردم است. اون دولتی که با آرای مردم فلسطین تشکیل شد، تصمیمگیری خواهد کرد". شماری از منتقدین با یادآوری مواضع پیشینتر ایشان به نقد گزاره مذکور در بالا نشستهاند. از جمله به چند موضع پیشینتر "رهبری" اشاره شده است:
۱- موضع ما در مقابل اسرائیل، همان موضع همیشگی است. اسرائیل در منطقه، یک غدهی بدخیم سرطانی است که باید قطع شود و ریشهکن گردد. (۱۳۷۰/۰۵/۰۹)
۲- نباید شک کرد که شجرهى خبیثهى اسرائیل که «اجتثت من فوق الارض ما لها من قرار»، هیچ پایه و پایگاه و استمرارى نخواهد داشت و بىشک نابود خواهد شد. (۱۳۷۰/۰۸/۱۵)
۳-نجات فلسطین و محو دولت غاصبِ صهیونیستی، مسألهای است که با مصالح ملتهای این منطقه سرو کار دارد. کسانی که از روز اولِ انقلاب، یکی از برنامهها را مقابله و معارضه با نفوذ و اقتدار صهیونیستها قرار دادند، با محاسبه این کار را کردند. این برنامه، طبق مصالح کشور و مصالح عمومی جمهوری اسلامی و مردم ایران انتخاب شده است. (۱۳۷۹/۰۹/۲۵)
۴- صریح میگوئیم. ما در قضایای ضدیت با اسرائیل دخالت کردیم؛ نتیجهاش هم پیروزی جنگ سی و سه روزه و پیروزی جنگ بیست و دو روزه بود. بعد از این هم هر جا هر ملتی، هر گروهی با رژیم صهیونیستی مبارزه کند، مقابله کند، ما پشت سرش هستیم و کمکش میکنیم و هیچ ابائی هم از گفتن این حرف نداریم. این حقیقت و واقعیت است. (۱۳۹۰/۱۱/۱۴)
۵- اگر غلطی از سردمداران رژیم صهیونیستی سر بزند، جمهوری اسلامی «تلآویو» و «حیفا» را با خاک یکسان خواهد کرد. (۱۳۹۲/۰۱/۰۱)
۶- امام بزرگوار همان کسی است که در مورد مسئله رژیم صهیونیستی از هیچکس تقیّه نکرد؛ اینکه رژیم صهیونیستی یک غدّهی سرطانی است و باید از بین برود، این حرف امام است.(۱۳۹۲/۰۶/۱۴)
۷- رژیم صهیونیستی در واقع یک رژیمی است که پایههای آن بشدّت سست است، رژیم صهیونیستی محکوم به زوال است. (۱۳۹۲/۰۸/۲۹)
۸- برخلاف آرزوی احمقانهی اقتدار و استحکامی که سیاستبازان خبیث برای رژیم صهیونیستی در سر میپروراندند، این رژیم روزبهروز به اضمحلال و نابودی نزدیکتر شده است. (۱۳۹۳/۰۷/۰۸)
۹- گاهى بعضى از جوانهاى ما که مراجعه میکنند و جوابى نمىشنوند، به من نامه مینویسند و التماس میکنند که اجازه بدهید ما برویم در صفوف مقدّم با رژیم صهیونیستى بجنگیم. ملّت، عاشق مبارزهى با صهیونیستها است و جمهورى اسلامى [هم این را] نشان داده است. (۱۳۹۳/۰۹/۰۴)
۱۰- نظر قطعی جمهوری اسلامی این است دولتهایی که قمار عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی را سرمشق کار خود قرار دهند، ضرر خواهند کرد چرا که این رژیم رفتنی است و آنها در حال شرطبندی روی اسب بازنده هستند.(۱۴۰۲/۰۷/۱۱)
نخست آن که در همه این مواضع تمرکز بر دولت اسرائیل است و نه مردم و ملت. دوم و مهمتر این است که با معیار قرار دادن اصول استراتژی ملی، تغییر مواضع سیاست خارجی دولتها نه تنها بیایراد است، که بخش جداییناپذیر کشورداری است. از آن مهمتر ثبوت و تغییر ناپذیری استراتژی دولتها، نشانگر ضعف سیستم تصمیمسازی و درجا زدن در فضای پیاپی دگرگونپذیر بینالمللی است. جمهوریاسلامی ناگزیر است با وجود دگرگونیها، خود را با جهان دگرگونپذیر تطبیق دهد. اتفاقاً یکی از مهمترین مشکلات ۴۴ سال اخیر ایران نیز، کمتر تغییرپذیری و کمتر تطبیقپذیری بوده است. احیای مناسبات با عربستان، بریتانیا و...به رغم مواضع علنی و تند پیشین مدیران جمهوری اسلامی، در همین ارتباط درک پذیر است. با این حساب مثلاً چنان چه فرداها جمهوری اسلامی به اجماع بینالمللی، منطقهای و کشورهای مسلمان دایر بر پذیرش تکوین دولت مستقل فلسطینی در کنار اسرائیل (اشغالگر کنونی) پیوست، آیا باید آن را شوم و عدول از موضع شمرد؟! یا تن دادن به خواست و اجماع بینالمللی؟ یا چنان چه با تغییر شرایط و فَضا، تهران گفتگو با واشنگتن را برای حل و فصل جامع مشکلات در پیش گرفت، آیا باید با اشاره به مواضع پیشینتر رهبران درباره آمریکا به نکوهش رویکرد جدید پرداخت؟ کسینجر در گزارهای تکان دهنده چنین گفته است: سیاست خارجی بیشباهت به کلرادو (رود خروشان آمریکا) نیست. عُلیایش خروشان و مواج و طغیانی، وسطش پر از گرداب و انتهایش آرام است.
گرچه پیامدهای اهداف نادرست ملی در سیاست خارجی، ملت برباد ده بوده است، ولی به قول ضربالمثل زیبای ایرانی، جلوی ضرر هر جا هم گرفته شود، نفع است. به هر صورت حرف سیاست همواره دو تا است، حرف بیسیاستی یکی است.
🔴 پینوشت:
بازنشر یادداشتی به معنای تأییدش نیست.
@IranDel_Channel
💢
🔴 تغییر مواضع طبیعی و گریز ناپذیر است
✍️ یدالله کریمیپور، دکترای جغرافیای سیاسی
آیتالله خامنهای در ۱۴۰۲/۹/۷ طی دیدار با بسیجیان فرمودند:
"...به دروغ میگویند که ایران میگوید یهودیها یا صهیونیستها را باید به دریا بریزند،.. نه ما هیچوقت نگفتیم که یهودیها یا صهیونیستها را باید به دریا میریزیم. نظر، نظر مردم است. اون دولتی که با آرای مردم فلسطین تشکیل شد، تصمیمگیری خواهد کرد". شماری از منتقدین با یادآوری مواضع پیشینتر ایشان به نقد گزاره مذکور در بالا نشستهاند. از جمله به چند موضع پیشینتر "رهبری" اشاره شده است:
۱- موضع ما در مقابل اسرائیل، همان موضع همیشگی است. اسرائیل در منطقه، یک غدهی بدخیم سرطانی است که باید قطع شود و ریشهکن گردد. (۱۳۷۰/۰۵/۰۹)
۲- نباید شک کرد که شجرهى خبیثهى اسرائیل که «اجتثت من فوق الارض ما لها من قرار»، هیچ پایه و پایگاه و استمرارى نخواهد داشت و بىشک نابود خواهد شد. (۱۳۷۰/۰۸/۱۵)
۳-نجات فلسطین و محو دولت غاصبِ صهیونیستی، مسألهای است که با مصالح ملتهای این منطقه سرو کار دارد. کسانی که از روز اولِ انقلاب، یکی از برنامهها را مقابله و معارضه با نفوذ و اقتدار صهیونیستها قرار دادند، با محاسبه این کار را کردند. این برنامه، طبق مصالح کشور و مصالح عمومی جمهوری اسلامی و مردم ایران انتخاب شده است. (۱۳۷۹/۰۹/۲۵)
۴- صریح میگوئیم. ما در قضایای ضدیت با اسرائیل دخالت کردیم؛ نتیجهاش هم پیروزی جنگ سی و سه روزه و پیروزی جنگ بیست و دو روزه بود. بعد از این هم هر جا هر ملتی، هر گروهی با رژیم صهیونیستی مبارزه کند، مقابله کند، ما پشت سرش هستیم و کمکش میکنیم و هیچ ابائی هم از گفتن این حرف نداریم. این حقیقت و واقعیت است. (۱۳۹۰/۱۱/۱۴)
۵- اگر غلطی از سردمداران رژیم صهیونیستی سر بزند، جمهوری اسلامی «تلآویو» و «حیفا» را با خاک یکسان خواهد کرد. (۱۳۹۲/۰۱/۰۱)
۶- امام بزرگوار همان کسی است که در مورد مسئله رژیم صهیونیستی از هیچکس تقیّه نکرد؛ اینکه رژیم صهیونیستی یک غدّهی سرطانی است و باید از بین برود، این حرف امام است.(۱۳۹۲/۰۶/۱۴)
۷- رژیم صهیونیستی در واقع یک رژیمی است که پایههای آن بشدّت سست است، رژیم صهیونیستی محکوم به زوال است. (۱۳۹۲/۰۸/۲۹)
۸- برخلاف آرزوی احمقانهی اقتدار و استحکامی که سیاستبازان خبیث برای رژیم صهیونیستی در سر میپروراندند، این رژیم روزبهروز به اضمحلال و نابودی نزدیکتر شده است. (۱۳۹۳/۰۷/۰۸)
۹- گاهى بعضى از جوانهاى ما که مراجعه میکنند و جوابى نمىشنوند، به من نامه مینویسند و التماس میکنند که اجازه بدهید ما برویم در صفوف مقدّم با رژیم صهیونیستى بجنگیم. ملّت، عاشق مبارزهى با صهیونیستها است و جمهورى اسلامى [هم این را] نشان داده است. (۱۳۹۳/۰۹/۰۴)
۱۰- نظر قطعی جمهوری اسلامی این است دولتهایی که قمار عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی را سرمشق کار خود قرار دهند، ضرر خواهند کرد چرا که این رژیم رفتنی است و آنها در حال شرطبندی روی اسب بازنده هستند.(۱۴۰۲/۰۷/۱۱)
نخست آن که در همه این مواضع تمرکز بر دولت اسرائیل است و نه مردم و ملت. دوم و مهمتر این است که با معیار قرار دادن اصول استراتژی ملی، تغییر مواضع سیاست خارجی دولتها نه تنها بیایراد است، که بخش جداییناپذیر کشورداری است. از آن مهمتر ثبوت و تغییر ناپذیری استراتژی دولتها، نشانگر ضعف سیستم تصمیمسازی و درجا زدن در فضای پیاپی دگرگونپذیر بینالمللی است. جمهوریاسلامی ناگزیر است با وجود دگرگونیها، خود را با جهان دگرگونپذیر تطبیق دهد. اتفاقاً یکی از مهمترین مشکلات ۴۴ سال اخیر ایران نیز، کمتر تغییرپذیری و کمتر تطبیقپذیری بوده است. احیای مناسبات با عربستان، بریتانیا و...به رغم مواضع علنی و تند پیشین مدیران جمهوری اسلامی، در همین ارتباط درک پذیر است. با این حساب مثلاً چنان چه فرداها جمهوری اسلامی به اجماع بینالمللی، منطقهای و کشورهای مسلمان دایر بر پذیرش تکوین دولت مستقل فلسطینی در کنار اسرائیل (اشغالگر کنونی) پیوست، آیا باید آن را شوم و عدول از موضع شمرد؟! یا تن دادن به خواست و اجماع بینالمللی؟ یا چنان چه با تغییر شرایط و فَضا، تهران گفتگو با واشنگتن را برای حل و فصل جامع مشکلات در پیش گرفت، آیا باید با اشاره به مواضع پیشینتر رهبران درباره آمریکا به نکوهش رویکرد جدید پرداخت؟ کسینجر در گزارهای تکان دهنده چنین گفته است: سیاست خارجی بیشباهت به کلرادو (رود خروشان آمریکا) نیست. عُلیایش خروشان و مواج و طغیانی، وسطش پر از گرداب و انتهایش آرام است.
گرچه پیامدهای اهداف نادرست ملی در سیاست خارجی، ملت برباد ده بوده است، ولی به قول ضربالمثل زیبای ایرانی، جلوی ضرر هر جا هم گرفته شود، نفع است. به هر صورت حرف سیاست همواره دو تا است، حرف بیسیاستی یکی است.
🔴 پینوشت:
بازنشر یادداشتی به معنای تأییدش نیست.
@IranDel_Channel
💢
Telegram
ایراندل | IranDel
همه عالم تن است و ایران دل ❤️
این کانال دغدغهاش، ایران است و گردانندۀ آن، یک شهروند ایرانی آذربایجانی
[ بازنشر یک یادداشت، توییت، ویدئو و یا یک صوت به معنی تأیید کل محتوا و تمام مواضع صاحب آن محتوا نیست و هدف صرفاً بازتاب دادن یک نگاه و اندیشه است.]
این کانال دغدغهاش، ایران است و گردانندۀ آن، یک شهروند ایرانی آذربایجانی
[ بازنشر یک یادداشت، توییت، ویدئو و یا یک صوت به معنی تأیید کل محتوا و تمام مواضع صاحب آن محتوا نیست و هدف صرفاً بازتاب دادن یک نگاه و اندیشه است.]
👍13👎1
🔴 انتشار اسناد مهمی درباره جنبش جنگل
✍️ گودرز رشتیانی، دکترای تاریخ و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران
با گذشت بیش از صدسال از مرگِ میرزا کوچکخان (۱۲۵۹-۱۳۰۰ خ.) هنوز ابعاد زیادی از اندیشه و تکاپوهای او و جنبش جنگل و نیز ماهیت «جمهوری شورایی سوسیالیستی ایران» ناشناخته مانده است.
در روزهای اخیر، کتاب مهم «جبهه ایرانی - انقلاب جهانی، اسنادی درباره تجاوز و تهاجم شوروی به گیلان ۱۹۲۰-۱۹۲۱» به کوشش مویسی پرسیتس و ترجمهی دکتر محمد نایبپور، توسط انتشارات نگارستان اندیشه روانه بازار کتاب شده است.
بیشتر سیصد سند این مجموعه در ارتباط مستقیم با جنبش جنگل، تلاشهای زمامداران شوروی برای گسترش انقلاب در شمال ایران و چگونگی تعامل با جنبش جنگل و حمایت از میرزا کوچکخان در تأسیس جمهوری شورایی ایران است. این اسناد به خوبی ماهیت اقداماتِ میرزا کوچکخان را بیش از پیش به صورت مستند بیان کرده که چگونه با جاهطلبی، کوتهفکری و سادهلوحی، گیلان و ایران را در معرض خطر بزرگی قرار داد.
در نهایت نیز تردیدها و بیعملگی مسکو بود که خطر تجزیه را از ایران دور ساخت. به ویژه باید به عهدنامه مودت ایران و شوروی در ۱۹۲۱ (امضا شده توسط دیپلمات وطندست مشاورالممالک انصاری) باید اشاره کرد که شوروی را از هرگونه دخالت در امور گیلان و ایران محروم میساخت.
در ارتباط با متن بالا، بخشهایی از اسناد کتاب آورده می شود:
«من با تمام توان برای تحقق فوقالعاده سریع اندیشههای کمونیسم بر پایه برابری همگانی تلاش میکنم» (از نامه میرزاکوچکخان جنگلی به لنین در تاریخ ۲۰ ژوئیه ۱۹۲۰ سند شماره ۶۹).
«انقلاب در ایران به انقلابیون صادق و مجرب نیازمند است و نیز شناخت ویژگیهای ایران ضروری است تا بتوان صادقانه انقلابی عمل کرد. تجربهی انقلاب کبیر روسیه لازم است تا ماهرانه در شرایط واقعی ایران به کار بسته شود» (از نامه میرزاکوچکخان به لنین در ۱۷ ژوئیه ۱۹۲۰ سند شماره ۶۷)
بخشی از بیانیه جمهوری شوروی ایران در گیلان به ریاست میرزا کوچکخان:
«این نیروی ملی با کمک و هدایت همه عناصر پیشرو جهان و به کمک حقیقت اصول اساسی سوسیالیسم برای آزادی مردم ایران و سایر ملل از زیر یوغ ظلم و ستم امپریالیستی در مسیر انقلاب سرح قدم نهادهاند». (سند شماره ۳۶)
«شعله فروزانی در روسیه روشن شده است که در آغاز از پرتو پرفروغش نابینا بودیم تا جایی که از آن رویگردان شدیم. اما اکنون عظمت این پرتو خیرهکننده را دریافتیم. اگر نوری که در روسیه میدرخشد خاموش شود ملت ایران امکان روشن نمودن آن را ندارد. بدین دلیل تمام تلاشهای مردم ایران معطوف به اتحاد با روسیه شوروی است در پاسداشت اتحاد ناگسستنی با بلشویکهای روس.
نمایندگان روسیه شوروی را در آغوش میگیرم و میبوسم.» (سند شماره (۳۷)
« دولت موقت انقلابی به من گفت که تحقق سوسیالیسم بر پایه رهنمودهای اساسی رفیق لنین را سرلوحه فعالیتهای خود قرار داده است» (راسکولینیکوف به لنین سند شماره ۳۵)
درخواست ارجونیکیدزه از لنین:
«با کمک کوچکخان و کمونیستهای ایرانی، دولت شوروی را اعلام کنیم شهر به شهر را بگیریم و انگلیسیها را بیرون کنیم این اقدام تاثیری شگرف بر تمام شرق نزدیک خواهد داشت» (سند شماره ۱۸)
#معرفی_کتاب
@IranDel_Channel
💢
🔴 انتشار اسناد مهمی درباره جنبش جنگل
✍️ گودرز رشتیانی، دکترای تاریخ و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران
با گذشت بیش از صدسال از مرگِ میرزا کوچکخان (۱۲۵۹-۱۳۰۰ خ.) هنوز ابعاد زیادی از اندیشه و تکاپوهای او و جنبش جنگل و نیز ماهیت «جمهوری شورایی سوسیالیستی ایران» ناشناخته مانده است.
در روزهای اخیر، کتاب مهم «جبهه ایرانی - انقلاب جهانی، اسنادی درباره تجاوز و تهاجم شوروی به گیلان ۱۹۲۰-۱۹۲۱» به کوشش مویسی پرسیتس و ترجمهی دکتر محمد نایبپور، توسط انتشارات نگارستان اندیشه روانه بازار کتاب شده است.
بیشتر سیصد سند این مجموعه در ارتباط مستقیم با جنبش جنگل، تلاشهای زمامداران شوروی برای گسترش انقلاب در شمال ایران و چگونگی تعامل با جنبش جنگل و حمایت از میرزا کوچکخان در تأسیس جمهوری شورایی ایران است. این اسناد به خوبی ماهیت اقداماتِ میرزا کوچکخان را بیش از پیش به صورت مستند بیان کرده که چگونه با جاهطلبی، کوتهفکری و سادهلوحی، گیلان و ایران را در معرض خطر بزرگی قرار داد.
در نهایت نیز تردیدها و بیعملگی مسکو بود که خطر تجزیه را از ایران دور ساخت. به ویژه باید به عهدنامه مودت ایران و شوروی در ۱۹۲۱ (امضا شده توسط دیپلمات وطندست مشاورالممالک انصاری) باید اشاره کرد که شوروی را از هرگونه دخالت در امور گیلان و ایران محروم میساخت.
در ارتباط با متن بالا، بخشهایی از اسناد کتاب آورده می شود:
«من با تمام توان برای تحقق فوقالعاده سریع اندیشههای کمونیسم بر پایه برابری همگانی تلاش میکنم» (از نامه میرزاکوچکخان جنگلی به لنین در تاریخ ۲۰ ژوئیه ۱۹۲۰ سند شماره ۶۹).
«انقلاب در ایران به انقلابیون صادق و مجرب نیازمند است و نیز شناخت ویژگیهای ایران ضروری است تا بتوان صادقانه انقلابی عمل کرد. تجربهی انقلاب کبیر روسیه لازم است تا ماهرانه در شرایط واقعی ایران به کار بسته شود» (از نامه میرزاکوچکخان به لنین در ۱۷ ژوئیه ۱۹۲۰ سند شماره ۶۷)
بخشی از بیانیه جمهوری شوروی ایران در گیلان به ریاست میرزا کوچکخان:
«این نیروی ملی با کمک و هدایت همه عناصر پیشرو جهان و به کمک حقیقت اصول اساسی سوسیالیسم برای آزادی مردم ایران و سایر ملل از زیر یوغ ظلم و ستم امپریالیستی در مسیر انقلاب سرح قدم نهادهاند». (سند شماره ۳۶)
«شعله فروزانی در روسیه روشن شده است که در آغاز از پرتو پرفروغش نابینا بودیم تا جایی که از آن رویگردان شدیم. اما اکنون عظمت این پرتو خیرهکننده را دریافتیم. اگر نوری که در روسیه میدرخشد خاموش شود ملت ایران امکان روشن نمودن آن را ندارد. بدین دلیل تمام تلاشهای مردم ایران معطوف به اتحاد با روسیه شوروی است در پاسداشت اتحاد ناگسستنی با بلشویکهای روس.
نمایندگان روسیه شوروی را در آغوش میگیرم و میبوسم.» (سند شماره (۳۷)
« دولت موقت انقلابی به من گفت که تحقق سوسیالیسم بر پایه رهنمودهای اساسی رفیق لنین را سرلوحه فعالیتهای خود قرار داده است» (راسکولینیکوف به لنین سند شماره ۳۵)
درخواست ارجونیکیدزه از لنین:
«با کمک کوچکخان و کمونیستهای ایرانی، دولت شوروی را اعلام کنیم شهر به شهر را بگیریم و انگلیسیها را بیرون کنیم این اقدام تاثیری شگرف بر تمام شرق نزدیک خواهد داشت» (سند شماره ۱۸)
#معرفی_کتاب
@IranDel_Channel
💢
👍30👎1
🔴 به بهانهی دوازدهم آذر ماه، زادروز ژاله آموزگار، استاد و متخصص زبانهای باستانی ایران
🔴 استاد ژاله آموزگار:
من ایرانیام، من با پاهای محکم روی خاکهای این سرزمین راه میروم.
در شهر خوشمنظرهی خوی [در استان آذربایجانغربی] به دنیا آمدم با مردمان مهربان و در دل آذربایجانِ عزیز در بالای ایران بزرگ، در درون سر این گربه دوستداشتنی. من مانند همنسلانم در مدرسه دولتی، بدون معلم خصوصی درس خواندم و با رتبه یک کنکور شهر تبریز، برای تحصیل در رشته ادبیات، وارد دانشگاه شدم. با بورس دانشجوی برتر در مقطع لیسانس به خارج رفتم. قدر این سعادت را خوب دانستم و به مردمی که با مالیات آنها به این جایگاه رسیدم احترام گذاشتم.
معتقدم که ایرانی، قدرشناس است و به موقع دریچهی قلبش را میگشاید و شما را در درون آن جای میدهد؛ حتی یک لحظه، حسرت زیستن در جای دیگر را نداشتم.
من کجا میتوانم آغوشهای گرمی چون آغوشهای مردم سرزمینم را بیایم. این خاک مال من است این هوا با همه آلودگی مال من و مال شماست. خوبی و بدیهایش مال ماست.
من ایرانیام من با پاهای محکم روی خاکهای این سرزمین راه میروم؛ من شما را دارم و شما مرا. ما، با وجود زبانهای محلی، تاریخ مشترک، زبان رسمی، فردوسی، حافظ، شهریار، بیهقی، دماوند، بحر خزر مشترک و خلیج فارس مشترک داریم.
ما همگی با هم مینازیم که به سرزمینی تعلق داریم که از دیرباز مردمان آن خوشاندیشیدهاند؛ سنگ و بُت نپرستیدهاند؛ در ژرفای اندیشهشان به خدایی فراسو ایمان داشتهاند. ما با هم، فرهنگ مشترک داریم، سرزمینی داریم که کم بزرگ نپرورده است فرهنگش شکاف برنداشته است. در میان آن دیوار نکشید و از گذشتهمان واهمه نداشته باشید.
ما یک فرهنگ مداوم داریم. ما همان کسانی هستیم که کاخ پاسارگاد و ستونهای تخت جمشید به دست ما بنا شده است و بر صخرهی بیستون تاریخ نگاشتهایم و در ضمن، همانی هستیم که زیباترین کاشیها را در مسجد شیخ لطفالله به کار گرفتهایم؛ معماران ما، اصفهان را نصف جهان کردهاند. این تداوم فرهنگی و نه گسستگی فرهنگی است.
بیهقی، آرش است؛ او وجودش را در داستان حسنک میریزد تا بدانیم و بخوانیم و عبرت بگیرم. دهخدا، آرش است که از شهری کوچک برمیخیزد و در گوشه اتاقش مدادش را میتراشد، بر فیشهای خودبریده واژه مینویسد و این مجموعه افتخارآمیز ایجاد میشود. شهریار آرش است؛ همه زیباییهای کودکی را در «حیدربابا» میریزد تا ما بدانیم چه مردم سادهدل و دوستداشتنی هستیم. او به معشوقش میگوید «آمدی جانم به قربانت» تا ما عشق را فراموش نکنیم.
ما همیشه بودهایم؛ گاهی به اجبار خاموش شدهایم اما نمردهایم به موقع سربرافراشتهایم و گل کاشتهایم، ما با زنده نگاه داشتن آئینهایمان نگذاشتهایم ریشههایمان خشک شود. ما در بدترین شرایط، ریزهکاریهای فرهنگمان را در آغوش فشردهایم، از جانمان شیرش دادهایم تا همچنان بماند و ببالد.
از میان ما فردوسیها سر برافراشتهاند. فردوسی، پیکرتراش پیری که پیکر فرهنگ و هویت ایران را چنان؟ خوش تراشید که سرما و گرما بر آن خلل وارد نکند و تیشهای کارگرش نشود و اگر خراشی برداشت ما و شما ترمیمش کردیم و میکنیم. ما همگی مانای فردوسی را به نحوی در خود داریم؛ این مانا در دست من و شما میگردد.
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
🔴 به بهانهی دوازدهم آذر ماه، زادروز ژاله آموزگار، استاد و متخصص زبانهای باستانی ایران
🔴 استاد ژاله آموزگار:
من ایرانیام، من با پاهای محکم روی خاکهای این سرزمین راه میروم.
در شهر خوشمنظرهی خوی [در استان آذربایجانغربی] به دنیا آمدم با مردمان مهربان و در دل آذربایجانِ عزیز در بالای ایران بزرگ، در درون سر این گربه دوستداشتنی. من مانند همنسلانم در مدرسه دولتی، بدون معلم خصوصی درس خواندم و با رتبه یک کنکور شهر تبریز، برای تحصیل در رشته ادبیات، وارد دانشگاه شدم. با بورس دانشجوی برتر در مقطع لیسانس به خارج رفتم. قدر این سعادت را خوب دانستم و به مردمی که با مالیات آنها به این جایگاه رسیدم احترام گذاشتم.
معتقدم که ایرانی، قدرشناس است و به موقع دریچهی قلبش را میگشاید و شما را در درون آن جای میدهد؛ حتی یک لحظه، حسرت زیستن در جای دیگر را نداشتم.
من کجا میتوانم آغوشهای گرمی چون آغوشهای مردم سرزمینم را بیایم. این خاک مال من است این هوا با همه آلودگی مال من و مال شماست. خوبی و بدیهایش مال ماست.
من ایرانیام من با پاهای محکم روی خاکهای این سرزمین راه میروم؛ من شما را دارم و شما مرا. ما، با وجود زبانهای محلی، تاریخ مشترک، زبان رسمی، فردوسی، حافظ، شهریار، بیهقی، دماوند، بحر خزر مشترک و خلیج فارس مشترک داریم.
ما همگی با هم مینازیم که به سرزمینی تعلق داریم که از دیرباز مردمان آن خوشاندیشیدهاند؛ سنگ و بُت نپرستیدهاند؛ در ژرفای اندیشهشان به خدایی فراسو ایمان داشتهاند. ما با هم، فرهنگ مشترک داریم، سرزمینی داریم که کم بزرگ نپرورده است فرهنگش شکاف برنداشته است. در میان آن دیوار نکشید و از گذشتهمان واهمه نداشته باشید.
ما یک فرهنگ مداوم داریم. ما همان کسانی هستیم که کاخ پاسارگاد و ستونهای تخت جمشید به دست ما بنا شده است و بر صخرهی بیستون تاریخ نگاشتهایم و در ضمن، همانی هستیم که زیباترین کاشیها را در مسجد شیخ لطفالله به کار گرفتهایم؛ معماران ما، اصفهان را نصف جهان کردهاند. این تداوم فرهنگی و نه گسستگی فرهنگی است.
بیهقی، آرش است؛ او وجودش را در داستان حسنک میریزد تا بدانیم و بخوانیم و عبرت بگیرم. دهخدا، آرش است که از شهری کوچک برمیخیزد و در گوشه اتاقش مدادش را میتراشد، بر فیشهای خودبریده واژه مینویسد و این مجموعه افتخارآمیز ایجاد میشود. شهریار آرش است؛ همه زیباییهای کودکی را در «حیدربابا» میریزد تا ما بدانیم چه مردم سادهدل و دوستداشتنی هستیم. او به معشوقش میگوید «آمدی جانم به قربانت» تا ما عشق را فراموش نکنیم.
ما همیشه بودهایم؛ گاهی به اجبار خاموش شدهایم اما نمردهایم به موقع سربرافراشتهایم و گل کاشتهایم، ما با زنده نگاه داشتن آئینهایمان نگذاشتهایم ریشههایمان خشک شود. ما در بدترین شرایط، ریزهکاریهای فرهنگمان را در آغوش فشردهایم، از جانمان شیرش دادهایم تا همچنان بماند و ببالد.
از میان ما فردوسیها سر برافراشتهاند. فردوسی، پیکرتراش پیری که پیکر فرهنگ و هویت ایران را چنان؟ خوش تراشید که سرما و گرما بر آن خلل وارد نکند و تیشهای کارگرش نشود و اگر خراشی برداشت ما و شما ترمیمش کردیم و میکنیم. ما همگی مانای فردوسی را به نحوی در خود داریم؛ این مانا در دست من و شما میگردد.
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
👍34
🔴 به خاکِ ایران خوش آمدی!
سخنان دکتر ژاله آموزگار در
بدرقهٔ استاد اسلامی ندوشن
«دکتر اسلامی عزیز!
به خاک ایران که تمام عمرت دوستش داشتی خوش آمدی! و اکنون خطابم به این سرزمین بزرگ است.
ایران عزیز! گوهر گرانبهایت که عشق به تو با وزش بادهای کویری در وجودش جا گرفته بود به آغوشت بازگشته تا با تو بماند و همراه با تو به هزاران جوانهای که از خاک سر برخواهد آورد راه و رسم وطندوستی را بیاموزد. این فرزند صالح و خلف تو، کوهها و کویرها و دشتها و رودها و دریاهای تو را، نهرها و دریاچههای تو را، کوههای سرسبز و خشک تو را عاشقانه دوست داشت.
فرزندان دلبندت، شاعران و متفکران و دانشمندان بلندمرتبه آن را بزرگ داشت و به ما آموخت که بزرگشان بداریم. او در حسرت و به یاد تو ظاهراً در غربت درگذشت تا زمانی که به آغوش تو بازگشت. او آرامش را زمانی خواهد یافت که جسم بیجانش در آغوش تو آرام بگیرد.
ایران! سرزمین ما! عشق تو چگونه است که در وجود ما ایرانیان نهفته است و گاه سر برمیآورد و گاه خاموش است. اسلامی ندوشن تو را دوست داشت، اما تنها به دوست داشتن بسنده نکرد. او تلاش میکرد ایران را با همه خوبیها و معایبش دوست داشته باشیم و به ایرانی بودنمان ببالیم.
در نوشتههایش نشان داد که باید این عشق بدون تعصب باشد. نشان داد که فرهنگ غنی تو از گردبادها جان به در برده و هیچ رویدادی نمیتواند این درخت تناور را خشک کند چرا که به قول فرزند برومند تو اسلامی ندوشن: تا ریشه در آب است امید ثمری هست.
دکتر اسلامی هرگز به انقطاع این سرزمین نیندیشید و به تداوم فرهنگ تو تأکید داشت. ایران عزیز! او تو و تمدن تو را ارج مینهاد، اما خردمندتر از این بود که تمدنهای دیگر را فراموش کند و از این رو از گفتوگوی فرهنگها و تمدنها سخن میگفت. سالها پیش از اندیشمندان جهان خواست تریبونهای آزاد گفتگو بگذارند و فارغ از سیاستهای سیاستمداران، جهانی تازه بسازند.
سرزمین عزیز ما! این فرزندت را که هرگز نتوانست از تو دل بکند و به سویت باز آمده، در آغوش مهربانت جایش ده که تو با چنین فرزندانی هرگز تنها نخواهی ماند. ما تو را ای ایران عزیز، به قول این فرزند تازه بازگشتهات از یاد نخواهیم برد.»
۲۹ آبان ۱۴۰۲ خورشیدی
تهران، مؤسسهٔ روزنامهٔ اطلاعات
🔴 منبع: اطلاعات آنلاین
@IranDel_Channel
💢
🔴 به خاکِ ایران خوش آمدی!
سخنان دکتر ژاله آموزگار در
بدرقهٔ استاد اسلامی ندوشن
«دکتر اسلامی عزیز!
به خاک ایران که تمام عمرت دوستش داشتی خوش آمدی! و اکنون خطابم به این سرزمین بزرگ است.
ایران عزیز! گوهر گرانبهایت که عشق به تو با وزش بادهای کویری در وجودش جا گرفته بود به آغوشت بازگشته تا با تو بماند و همراه با تو به هزاران جوانهای که از خاک سر برخواهد آورد راه و رسم وطندوستی را بیاموزد. این فرزند صالح و خلف تو، کوهها و کویرها و دشتها و رودها و دریاهای تو را، نهرها و دریاچههای تو را، کوههای سرسبز و خشک تو را عاشقانه دوست داشت.
فرزندان دلبندت، شاعران و متفکران و دانشمندان بلندمرتبه آن را بزرگ داشت و به ما آموخت که بزرگشان بداریم. او در حسرت و به یاد تو ظاهراً در غربت درگذشت تا زمانی که به آغوش تو بازگشت. او آرامش را زمانی خواهد یافت که جسم بیجانش در آغوش تو آرام بگیرد.
ایران! سرزمین ما! عشق تو چگونه است که در وجود ما ایرانیان نهفته است و گاه سر برمیآورد و گاه خاموش است. اسلامی ندوشن تو را دوست داشت، اما تنها به دوست داشتن بسنده نکرد. او تلاش میکرد ایران را با همه خوبیها و معایبش دوست داشته باشیم و به ایرانی بودنمان ببالیم.
در نوشتههایش نشان داد که باید این عشق بدون تعصب باشد. نشان داد که فرهنگ غنی تو از گردبادها جان به در برده و هیچ رویدادی نمیتواند این درخت تناور را خشک کند چرا که به قول فرزند برومند تو اسلامی ندوشن: تا ریشه در آب است امید ثمری هست.
دکتر اسلامی هرگز به انقطاع این سرزمین نیندیشید و به تداوم فرهنگ تو تأکید داشت. ایران عزیز! او تو و تمدن تو را ارج مینهاد، اما خردمندتر از این بود که تمدنهای دیگر را فراموش کند و از این رو از گفتوگوی فرهنگها و تمدنها سخن میگفت. سالها پیش از اندیشمندان جهان خواست تریبونهای آزاد گفتگو بگذارند و فارغ از سیاستهای سیاستمداران، جهانی تازه بسازند.
سرزمین عزیز ما! این فرزندت را که هرگز نتوانست از تو دل بکند و به سویت باز آمده، در آغوش مهربانت جایش ده که تو با چنین فرزندانی هرگز تنها نخواهی ماند. ما تو را ای ایران عزیز، به قول این فرزند تازه بازگشتهات از یاد نخواهیم برد.»
۲۹ آبان ۱۴۰۲ خورشیدی
تهران، مؤسسهٔ روزنامهٔ اطلاعات
🔴 منبع: اطلاعات آنلاین
@IranDel_Channel
💢
Telegram
ایراندل | IranDel
همه عالم تن است و ایران دل ❤️
این کانال دغدغهاش، ایران است و گردانندۀ آن، یک شهروند ایرانی آذربایجانی
[ بازنشر یک یادداشت، توییت، ویدئو و یا یک صوت به معنی تأیید کل محتوا و تمام مواضع صاحب آن محتوا نیست و هدف صرفاً بازتاب دادن یک نگاه و اندیشه است.]
این کانال دغدغهاش، ایران است و گردانندۀ آن، یک شهروند ایرانی آذربایجانی
[ بازنشر یک یادداشت، توییت، ویدئو و یا یک صوت به معنی تأیید کل محتوا و تمام مواضع صاحب آن محتوا نیست و هدف صرفاً بازتاب دادن یک نگاه و اندیشه است.]
👍28
🔴 چای جهان آن سالها بهتر بود یا چای دبشِ این سالها؟
✍️ بیژن اشتری
مقایسه دو برند چای جهان و چای دبش میتواند فواید زیادی برای همه ما ایرانیها داشته باشد.
چای جهان یکی از معروفترین برندهای چای در دوران قبل از انقلاب [۱۳۵۷ خورشیدی] بود. مالک و مدیر چای جهان، کارآفرین نابغهای بود به اسم محمد صادق فاتح یزدی که به مرور زمان مجموعهای از کارخانهها و شرکتهای تولیدی، از چای و پتو و روغن خوراکی تا روغن موتور را در اطراف کرج تأسیس کرد. آن هم بدون گرفتن یک دلار ارز ترجیحی یا حمایتی. او یک سرمایهگذار کلاسیک بود که صرفاً با استفاده از خلاقیتهای خود و محیطی که به وی اجازهی تولید و کسب و کار میداد توانست به رفاه و رونق اقتصادی کشورش کمک کند. سرمایهداری که در ضمن علاقه بیحد و حصری هم به کارهای خیریه و عامالمنفعه داشت. اما زمانه تبدار بود و بیمار. چریکهای کمونیست فدایی خلق به این نتیجه رسیده بودند که فاتح یزدی یک بورژوا کومپرادور است که خون کارگران را در شیشه کرده و هیچ وظیفه ای ضروریتر از "ترور انقلابی" او نیست.
غلامحسین ساعدی، داستاننویس و نمایشنامهنویس معروف، یکی دو سال پس از انقلاب افشا کرد: «فتحعلی پناهیان را از نزدیک میشناختم، جوان بیست و چند سالهای بود... بچه عجیبی بود .همان بود که سرمایهدار گردنکلفت کرجی (فاتح یزدی) را کشت. همان که چای جهان را داشت.»
فاتح یزدی در مرداد هزار و سیصد و پنجاه و سه [خورشیدی] در زیر پل تاج با شلیک سه گلوله کشته شد و سازمان چریکهای فدایی خلق رسماً مسئولیت این قتل را پذیرفت. شرکت های فاتح یزدی نیز پس از انقلاب مصادره شد.
چای دبش یک برند پساانقلابی است که برخلاف چای جهان که صرفاً از محصولات باغهای چای ایران استفاده میکرد صرفاً وابسته به واردات چای از خارج است. مدیرعامل این شرکت آقای اکبر رحیمی متولد هزار و سیصد و پنجاه [خورشیدی] است و از سی و پنج سالگی مشغول این کار شده است. بنا به گفته سازمان بازرسی کل کشور، هفتاد و نه درصد ارز ترجیحی برای واردات چای به شرکت چای دبش اختصاص داده شد. (مبلغی حدود سه میلیارد دلار، برابر یک چهارم درآمد سالانه نفتی کشور). این اقدام با هماهنگی و تأیید وزارت صمت، وزارت جهاد کشاورزی و بانک مرکزی از سال نود و هشت و طی سه سال صورت گرفت. قرار بوده شرکت دبش از این سه میلیارد دلار ارز با نرخ ترجیحی برای واردات ماشین آلات و چای از هندوستان استفاده کند اما بخش قابل توجهی از این مبلغ را در جاهای دیگر هزینه کرده و به جای واردات چای مرغوب از هند چای نامرغوب از کنیا وارد کرده است.
چای جهان نماد یک رژیم سرمایهداری غربگرا بود. چای دبش نماد یک رژیم انقلابی مستقل و خودکفاست که رشتههای وابستگی به امپریالیسم جهانی را قطع کرده است.
🔴 پینوشت:
بازنشر یادداشتی به معنای تأیید کل محتوای آن و تأیید تمام مواضع نویسنده یادداشت نیست.
@IranDel_Channel
💢
🔴 چای جهان آن سالها بهتر بود یا چای دبشِ این سالها؟
✍️ بیژن اشتری
مقایسه دو برند چای جهان و چای دبش میتواند فواید زیادی برای همه ما ایرانیها داشته باشد.
چای جهان یکی از معروفترین برندهای چای در دوران قبل از انقلاب [۱۳۵۷ خورشیدی] بود. مالک و مدیر چای جهان، کارآفرین نابغهای بود به اسم محمد صادق فاتح یزدی که به مرور زمان مجموعهای از کارخانهها و شرکتهای تولیدی، از چای و پتو و روغن خوراکی تا روغن موتور را در اطراف کرج تأسیس کرد. آن هم بدون گرفتن یک دلار ارز ترجیحی یا حمایتی. او یک سرمایهگذار کلاسیک بود که صرفاً با استفاده از خلاقیتهای خود و محیطی که به وی اجازهی تولید و کسب و کار میداد توانست به رفاه و رونق اقتصادی کشورش کمک کند. سرمایهداری که در ضمن علاقه بیحد و حصری هم به کارهای خیریه و عامالمنفعه داشت. اما زمانه تبدار بود و بیمار. چریکهای کمونیست فدایی خلق به این نتیجه رسیده بودند که فاتح یزدی یک بورژوا کومپرادور است که خون کارگران را در شیشه کرده و هیچ وظیفه ای ضروریتر از "ترور انقلابی" او نیست.
غلامحسین ساعدی، داستاننویس و نمایشنامهنویس معروف، یکی دو سال پس از انقلاب افشا کرد: «فتحعلی پناهیان را از نزدیک میشناختم، جوان بیست و چند سالهای بود... بچه عجیبی بود .همان بود که سرمایهدار گردنکلفت کرجی (فاتح یزدی) را کشت. همان که چای جهان را داشت.»
فاتح یزدی در مرداد هزار و سیصد و پنجاه و سه [خورشیدی] در زیر پل تاج با شلیک سه گلوله کشته شد و سازمان چریکهای فدایی خلق رسماً مسئولیت این قتل را پذیرفت. شرکت های فاتح یزدی نیز پس از انقلاب مصادره شد.
چای دبش یک برند پساانقلابی است که برخلاف چای جهان که صرفاً از محصولات باغهای چای ایران استفاده میکرد صرفاً وابسته به واردات چای از خارج است. مدیرعامل این شرکت آقای اکبر رحیمی متولد هزار و سیصد و پنجاه [خورشیدی] است و از سی و پنج سالگی مشغول این کار شده است. بنا به گفته سازمان بازرسی کل کشور، هفتاد و نه درصد ارز ترجیحی برای واردات چای به شرکت چای دبش اختصاص داده شد. (مبلغی حدود سه میلیارد دلار، برابر یک چهارم درآمد سالانه نفتی کشور). این اقدام با هماهنگی و تأیید وزارت صمت، وزارت جهاد کشاورزی و بانک مرکزی از سال نود و هشت و طی سه سال صورت گرفت. قرار بوده شرکت دبش از این سه میلیارد دلار ارز با نرخ ترجیحی برای واردات ماشین آلات و چای از هندوستان استفاده کند اما بخش قابل توجهی از این مبلغ را در جاهای دیگر هزینه کرده و به جای واردات چای مرغوب از هند چای نامرغوب از کنیا وارد کرده است.
چای جهان نماد یک رژیم سرمایهداری غربگرا بود. چای دبش نماد یک رژیم انقلابی مستقل و خودکفاست که رشتههای وابستگی به امپریالیسم جهانی را قطع کرده است.
🔴 پینوشت:
بازنشر یادداشتی به معنای تأیید کل محتوای آن و تأیید تمام مواضع نویسنده یادداشت نیست.
@IranDel_Channel
💢
👍21
🔴 کوبا
✍️ طوس طهماسبی
هنگامی که بلوک جهانی کمونیسم در سراشیبی سقوط قرار گرفته بود، گورباچف رهبر شوروی کشورهای اقماری خود را به در پیش گرفتن سیاست درهای باز سیاسی و کنار گذاشتن شیوهی حکمرانی سنتی بلوک شرق توصیه میکرد.
اصلاحاتِ گورباچف در نهایت نتوانست نظام کمونیستی را نجات دهد، چرا که این نظام را اگر کسی میخواست آزاد یا کارامد کند، کل ساختارش فرو میریخت، اما از سوی دیگر حرکت گورباچف، موجب آزادی مردم اروپای شرقی از خفقان و قفس آهنین کمونیسم گردید.
فیدل کاسترو، رهبر کوبا از همان آغاز خطر اصلاحات گورباچف را برای حکومت توتالیتر ۳۰ سالهاش دریافت و با وجود وابستگی اقتصادی عمیق به شوروی با قاطعیت در برابر پروستریکا و گلاسنوست ایستاد. او ورود مجلات جدید شوروی به کوبا را ممنوع اعلام کرد، چرا که به اعتقاد او، سبک زندگی غربی و ارزشهای لیبرالی را تبلیغ میکردند.
او بدون ملاحظه، رهبر شوروی و ابرقدرتی که پنج میلیارد دلار کمک سالانهاش اقتصاد کوبا را سرپا نگهداشته بود، در کنگرهی سالانه حزب کمونیست کوبا با صدای بلند اعلام کرد، کسانی که در صفوف حزب کمونیست کوبا از الگوی اصلاحات شوروی پیروی میکنند، به دار و دسته خائنین و تجدیدنظرطلبان تعلق دارند و ما چنین انحرافی را در صفوف حزب تحمل نمیکنیم.
چندی بعد او مشهورترین فرمانده ارتش کوبا، ژنرال آرنالدو اوچوا و سه افسر دیگر را اعدام کرد چرا که ظنین بود که آنها نامزد گورباچف برای همان بلایی هستند که کا گ ب جدید و اصلاحطلب بر سر چائوشسکو در رومانی آورد.
زمانی که دیوار برلین فرو ریخت و گورباچف حتی یک تانک و سرباز را برای ممانعت از این آغاز دوره تاریخی جدید، حرکت نداد، کاسترو سخنرانی مشهور و غرای خود را ایراد کرد: "در دنیایی که امپریالیسم میخواهد رویای هیتلر را در تسلط کامل بر سیاره،عملی کرده و بر گور آخرین انقلابی پایکوبی کند، من حاضرم آخرین مدافع سوسیالیسم باشم. من و تمام اعضای حزب کمونیست کوبا تا آخرین نفر آمادهایم جان خود را فدا کنیم اما تسلیم این نظم نوین آمریکایی جدید نشویم."
البته کاسترو همچون نظایرش در حالِ معرکهگیری و حُقّهبازی بود. متجاوز و سیطرهطلب، خودِ او و متحدانش بودند، کمااینکه پس از فروپاشی شوروی و در ضعیفترین شرایطش نه آمریکا و نه کشور دیگری کاری با او نداشت. تنها مردم کوبا هزینهی وحشتناک ایدئولوژی گندیده و مقاومت مالیخولیایی او را پرداختند. کمکهای اقتصادی سالانه شوروی قطع شد و کوباییها که تا قبل از آنهم زندگی فقیرانهای داشتند و حجم اقتصادشان به نصف دوران پیش از انقلاب هم نمیرسید با شرایط هولناکی روبرو شدند. تقریباً بنزین برای ماشینها وجود نداشت و کشور به دوران ترابری اسبی بازگشته بود. کمبود مواد غذایی بیداد میکرد. دولت تنها روزی صد و چهل گرم مواد غذایی برای هر کوبایی در نظر گرفته بود.
بر طبق گزارش مستند تلویزیون فرانسه در سال ۱۹۹۵ [میلادی] بیشتر استادان دانشگاه زن در کوبا ناچار بودند برای برای زنده ماندن به روسپیگری تن دهند. در اقدامی باورنکردنی کاسترو خود به مجری برنامه آشپزی تلویزیون تبدیل شد تا مردم را تشویق کند که میتوانند با پوست سیب زمینی و بادنجان و پوسته ذرت، غذاهای متنوعی درست کنند!
در نهایت چهار سال بعد کاسترو مجبور شد، توریسم را که منبع نیمی از درآمد کشور در دوران پیش از انقلاب بود و او و انقلابیون همرزمش به سبب نفرت از فرهنگ آمریکایی، تعطیلش کرده بودند، دوباره به راه اندازد، اما این بار در یک منطقهی محصور با سیمهای خاردار و نگهبانان مسلح. عموم مردم کوبا اجازه ورود به منطقه توریستی یا ارتباط با توریستها را نداشتند. تنها عده معدودی با نظارتهای چند لایه برای کارهای خدماتی در منطقه توریستی مجوز میگرفتند.
درآمد یک راننده در منطقه توریستی پانزده تا بیست برابر یک پزشک یا استاد دانشگاه کوبایی است. متوسط درآمد ماهانه کوبایی تنها هفده دلار است. همین یک ماه پیش خبر آمد که روسها با بهرهگیری از فقر وحشتناک مردم کوبا، با مبلغی ناچیز آنها را برای جنگ در اوکراین استخدام میکنند.
🔴 پینوشت:
بازنشر یک یادداشت به معنای تأیید کلِّ محتوای آن و تأیید تمام مواضع نویسندهی یادداشت نیست.
@IranDel_Channel
💢
🔴 کوبا
✍️ طوس طهماسبی
هنگامی که بلوک جهانی کمونیسم در سراشیبی سقوط قرار گرفته بود، گورباچف رهبر شوروی کشورهای اقماری خود را به در پیش گرفتن سیاست درهای باز سیاسی و کنار گذاشتن شیوهی حکمرانی سنتی بلوک شرق توصیه میکرد.
اصلاحاتِ گورباچف در نهایت نتوانست نظام کمونیستی را نجات دهد، چرا که این نظام را اگر کسی میخواست آزاد یا کارامد کند، کل ساختارش فرو میریخت، اما از سوی دیگر حرکت گورباچف، موجب آزادی مردم اروپای شرقی از خفقان و قفس آهنین کمونیسم گردید.
فیدل کاسترو، رهبر کوبا از همان آغاز خطر اصلاحات گورباچف را برای حکومت توتالیتر ۳۰ سالهاش دریافت و با وجود وابستگی اقتصادی عمیق به شوروی با قاطعیت در برابر پروستریکا و گلاسنوست ایستاد. او ورود مجلات جدید شوروی به کوبا را ممنوع اعلام کرد، چرا که به اعتقاد او، سبک زندگی غربی و ارزشهای لیبرالی را تبلیغ میکردند.
او بدون ملاحظه، رهبر شوروی و ابرقدرتی که پنج میلیارد دلار کمک سالانهاش اقتصاد کوبا را سرپا نگهداشته بود، در کنگرهی سالانه حزب کمونیست کوبا با صدای بلند اعلام کرد، کسانی که در صفوف حزب کمونیست کوبا از الگوی اصلاحات شوروی پیروی میکنند، به دار و دسته خائنین و تجدیدنظرطلبان تعلق دارند و ما چنین انحرافی را در صفوف حزب تحمل نمیکنیم.
چندی بعد او مشهورترین فرمانده ارتش کوبا، ژنرال آرنالدو اوچوا و سه افسر دیگر را اعدام کرد چرا که ظنین بود که آنها نامزد گورباچف برای همان بلایی هستند که کا گ ب جدید و اصلاحطلب بر سر چائوشسکو در رومانی آورد.
زمانی که دیوار برلین فرو ریخت و گورباچف حتی یک تانک و سرباز را برای ممانعت از این آغاز دوره تاریخی جدید، حرکت نداد، کاسترو سخنرانی مشهور و غرای خود را ایراد کرد: "در دنیایی که امپریالیسم میخواهد رویای هیتلر را در تسلط کامل بر سیاره،عملی کرده و بر گور آخرین انقلابی پایکوبی کند، من حاضرم آخرین مدافع سوسیالیسم باشم. من و تمام اعضای حزب کمونیست کوبا تا آخرین نفر آمادهایم جان خود را فدا کنیم اما تسلیم این نظم نوین آمریکایی جدید نشویم."
البته کاسترو همچون نظایرش در حالِ معرکهگیری و حُقّهبازی بود. متجاوز و سیطرهطلب، خودِ او و متحدانش بودند، کمااینکه پس از فروپاشی شوروی و در ضعیفترین شرایطش نه آمریکا و نه کشور دیگری کاری با او نداشت. تنها مردم کوبا هزینهی وحشتناک ایدئولوژی گندیده و مقاومت مالیخولیایی او را پرداختند. کمکهای اقتصادی سالانه شوروی قطع شد و کوباییها که تا قبل از آنهم زندگی فقیرانهای داشتند و حجم اقتصادشان به نصف دوران پیش از انقلاب هم نمیرسید با شرایط هولناکی روبرو شدند. تقریباً بنزین برای ماشینها وجود نداشت و کشور به دوران ترابری اسبی بازگشته بود. کمبود مواد غذایی بیداد میکرد. دولت تنها روزی صد و چهل گرم مواد غذایی برای هر کوبایی در نظر گرفته بود.
بر طبق گزارش مستند تلویزیون فرانسه در سال ۱۹۹۵ [میلادی] بیشتر استادان دانشگاه زن در کوبا ناچار بودند برای برای زنده ماندن به روسپیگری تن دهند. در اقدامی باورنکردنی کاسترو خود به مجری برنامه آشپزی تلویزیون تبدیل شد تا مردم را تشویق کند که میتوانند با پوست سیب زمینی و بادنجان و پوسته ذرت، غذاهای متنوعی درست کنند!
در نهایت چهار سال بعد کاسترو مجبور شد، توریسم را که منبع نیمی از درآمد کشور در دوران پیش از انقلاب بود و او و انقلابیون همرزمش به سبب نفرت از فرهنگ آمریکایی، تعطیلش کرده بودند، دوباره به راه اندازد، اما این بار در یک منطقهی محصور با سیمهای خاردار و نگهبانان مسلح. عموم مردم کوبا اجازه ورود به منطقه توریستی یا ارتباط با توریستها را نداشتند. تنها عده معدودی با نظارتهای چند لایه برای کارهای خدماتی در منطقه توریستی مجوز میگرفتند.
درآمد یک راننده در منطقه توریستی پانزده تا بیست برابر یک پزشک یا استاد دانشگاه کوبایی است. متوسط درآمد ماهانه کوبایی تنها هفده دلار است. همین یک ماه پیش خبر آمد که روسها با بهرهگیری از فقر وحشتناک مردم کوبا، با مبلغی ناچیز آنها را برای جنگ در اوکراین استخدام میکنند.
🔴 پینوشت:
بازنشر یک یادداشت به معنای تأیید کلِّ محتوای آن و تأیید تمام مواضع نویسندهی یادداشت نیست.
@IranDel_Channel
💢
👍15👎5
🔴 #توییت_خوانی در آستانه روز نجاتِ آذربایجان
✍️ توییتی از سالار سیفالدینی
در فاصلهی بین ۱۴ آذر و ۲۱ آذر، دو گروه متجاسرِ شیخ خزعل (وابسته به انگلیس) و فرقه دموکرات (وابسته به شوروی) سرکوب شدند.
هر دو رویدادها پسلرزهی جنگ جهانی اول و دوم بود. اتحادِ ارکانِ مختلف دولت و ملت، باعث شد ایران با دست خالی، نیروهای نیابتی دُولِ استعماری را بیرون بریزد.
@IranDel_Channel
💢
🔴 #توییت_خوانی در آستانه روز نجاتِ آذربایجان
✍️ توییتی از سالار سیفالدینی
در فاصلهی بین ۱۴ آذر و ۲۱ آذر، دو گروه متجاسرِ شیخ خزعل (وابسته به انگلیس) و فرقه دموکرات (وابسته به شوروی) سرکوب شدند.
هر دو رویدادها پسلرزهی جنگ جهانی اول و دوم بود. اتحادِ ارکانِ مختلف دولت و ملت، باعث شد ایران با دست خالی، نیروهای نیابتی دُولِ استعماری را بیرون بریزد.
@IranDel_Channel
💢
👍29
🔴 #توییت_خوانی
✍️ مهدی الیاسی
چهاردهم آذر، روز همزمانی ورود رضاشاه به اهواز و تسلیم کامل شدن شیخ خزعل را باید "روزِ نجات خوزستان" نامید. روزی که خوزستان از یک برنامهی انگلیسی، نجات یافت.
با توجه به این که هفتهی بعد، ۲۱ آذر نیز روزِ نجاتِ آذربایجان از نقشهی روسها است؛ نیکوست از چهارده تا بیست و یک آذر، "هفته نجات ایران" نامیده شود.
@IranDel_Channel
💢
🔴 #توییت_خوانی
✍️ مهدی الیاسی
چهاردهم آذر، روز همزمانی ورود رضاشاه به اهواز و تسلیم کامل شدن شیخ خزعل را باید "روزِ نجات خوزستان" نامید. روزی که خوزستان از یک برنامهی انگلیسی، نجات یافت.
با توجه به این که هفتهی بعد، ۲۱ آذر نیز روزِ نجاتِ آذربایجان از نقشهی روسها است؛ نیکوست از چهارده تا بیست و یک آذر، "هفته نجات ایران" نامیده شود.
@IranDel_Channel
💢
👍33
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 جواد ظریف: اروپاییها در کنفرانس بُن، توافق کرده بودند که در افغانستان ظاهر شاه بر سر کار بیاید، کی آن را بهم زد؟ ما و آمریکا !
🔴 پینوشت:
چگونه مانعِ شاید تنها راه نجاتِ احتمالی افغانستان و رهایی آن کشور استعمارساخته از قومگرایی، فرقهگرایی و بنیادگرایی مذهبی شدند؟!
@IranDel_Channel
💢
🔴 پینوشت:
چگونه مانعِ شاید تنها راه نجاتِ احتمالی افغانستان و رهایی آن کشور استعمارساخته از قومگرایی، فرقهگرایی و بنیادگرایی مذهبی شدند؟!
@IranDel_Channel
💢
👍22👎4
🔴 هفت دلیل که ایران بهطرفداری از حماس نخواهد جنگید
✍️ آرش رئیسینژاد، دکترای روابط بینالملل
[منتشره در فارنپالیسی، ترجمۀ عارف فتحی]
جنگ غزه، از زمان شروعش، نشانهای مبنی بر آغاز درگیری مستقیم بین ایران و اسرائیل در نظر گرفته میشد. حزبالله [لبنان] همچنان تهدید به گشودن جبههی جدیدی در جنگ میکند و تندروها در ایران از مداخلهی مستقیم کشور در جنگ استقبال میکنند. ماه گذشته، جواد ظریف، وزیر امور خارجه پیشین ایران، به نامهای که توسط مقاماتِ تندرو خطاب به رهبر ایران نوشته شده بود اشاره کرد. نامهای با این هدف که او [ یعنی آیتالله سید علی خامنهای] را متقاعد کند که وارد درگیری با اسرائیل شود.
با این حال، احتمال یک جنگ منطقهای گسترده کم است. علیرغم شعارهایی که تندروها در ایران میدهند، تفکر استراتژیک در ایران، واقعبینانه و دقیقتر است. حداقل هفت دلیل وجود دارد که تهران، احتمالاً از شروع جنگ با اسرائیل به نمایندگی از حماس، اجتناب خواهد کرد.
اولاً، جمهوری اسلامی ایران نمیتواند مانند جنگ با عراق در دههی ۱۹۸۰ [میلادی] جامعه را برای درگیر شدن در یک جنگ جدید بسیج کند. بسیجِ بیامان امواج انسانی، در کنار عوامل دیگر بود که در برابر ارتش عراق مقاومت کرد و بغداد را مجبور به عقبنشینی از خاک ایران ساخت. با این حال، چندین دهه بعد، حمایت جامعه از نظام سیاسی به میزان قابل توجهی کاهش یافته است. پس از اعتراضات سال گذشته، همراه با بحران اقتصادی که تا حدی ناشی از تحریمهای آمریکا بود، نارضایتی در میان جوانان و طبقهی متوسط شهری [ایران] افزایش یافته است.
دوم، جناح میانهرو در دولتِ ایران نسبت به مداخلهی مستقیم ایران در جنگ هشدار داده است. در واقع، جنگ در غزه شکافهای سیاسی در تهران را عمیقتر کرده است. در ارزیابی تهدیدِ تندروهای ایران، نابودی حماس به طور خودکار با فروپاشی زودهنگام حزبالله و در نهایت حملهی نظامی به ایران همراه است. به همین دلیل است که آنها از هدف قرار دادن پایگاههای آمریکایی در عراق و سوریه توسط نیروهای نیابتی شیعه ایران حمایت میکنند. این دیدگاه کاملاً در تضاد با دیدگاه مقاماتِ میانهرو به ویژه دیدگاه [محمد جواد] ظریف است که پیوسته درباره پیامدهای مخربِ دخالت احتمالی ایران و در نتیجه، جنگ با آمریکا هشدار داده است. به گفته ظریف، اگر ایران موضع رادیکالتری در قبالِ غزه اتخاذ کند، ممکن است منجر به یک درگیری مرگبار با ایالات متحده شود؛ درگیریای که اسرائیل از آن استقبال خواهد کرد. ظریف علیرغم به حاشیه رانده شدن توسط دولت ابراهیم رئیسی، رئیسجمهور ایران، همچنان نفوذ قابل توجهی در میان نخبگان سیاسی جمهوری اسلامی و حتی جامعه دارد.
🔴 دنبالهی یادداشت را در بخشِ "مشاهده فوری" بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
🔴 هفت دلیل که ایران بهطرفداری از حماس نخواهد جنگید
✍️ آرش رئیسینژاد، دکترای روابط بینالملل
[منتشره در فارنپالیسی، ترجمۀ عارف فتحی]
جنگ غزه، از زمان شروعش، نشانهای مبنی بر آغاز درگیری مستقیم بین ایران و اسرائیل در نظر گرفته میشد. حزبالله [لبنان] همچنان تهدید به گشودن جبههی جدیدی در جنگ میکند و تندروها در ایران از مداخلهی مستقیم کشور در جنگ استقبال میکنند. ماه گذشته، جواد ظریف، وزیر امور خارجه پیشین ایران، به نامهای که توسط مقاماتِ تندرو خطاب به رهبر ایران نوشته شده بود اشاره کرد. نامهای با این هدف که او [ یعنی آیتالله سید علی خامنهای] را متقاعد کند که وارد درگیری با اسرائیل شود.
با این حال، احتمال یک جنگ منطقهای گسترده کم است. علیرغم شعارهایی که تندروها در ایران میدهند، تفکر استراتژیک در ایران، واقعبینانه و دقیقتر است. حداقل هفت دلیل وجود دارد که تهران، احتمالاً از شروع جنگ با اسرائیل به نمایندگی از حماس، اجتناب خواهد کرد.
اولاً، جمهوری اسلامی ایران نمیتواند مانند جنگ با عراق در دههی ۱۹۸۰ [میلادی] جامعه را برای درگیر شدن در یک جنگ جدید بسیج کند. بسیجِ بیامان امواج انسانی، در کنار عوامل دیگر بود که در برابر ارتش عراق مقاومت کرد و بغداد را مجبور به عقبنشینی از خاک ایران ساخت. با این حال، چندین دهه بعد، حمایت جامعه از نظام سیاسی به میزان قابل توجهی کاهش یافته است. پس از اعتراضات سال گذشته، همراه با بحران اقتصادی که تا حدی ناشی از تحریمهای آمریکا بود، نارضایتی در میان جوانان و طبقهی متوسط شهری [ایران] افزایش یافته است.
دوم، جناح میانهرو در دولتِ ایران نسبت به مداخلهی مستقیم ایران در جنگ هشدار داده است. در واقع، جنگ در غزه شکافهای سیاسی در تهران را عمیقتر کرده است. در ارزیابی تهدیدِ تندروهای ایران، نابودی حماس به طور خودکار با فروپاشی زودهنگام حزبالله و در نهایت حملهی نظامی به ایران همراه است. به همین دلیل است که آنها از هدف قرار دادن پایگاههای آمریکایی در عراق و سوریه توسط نیروهای نیابتی شیعه ایران حمایت میکنند. این دیدگاه کاملاً در تضاد با دیدگاه مقاماتِ میانهرو به ویژه دیدگاه [محمد جواد] ظریف است که پیوسته درباره پیامدهای مخربِ دخالت احتمالی ایران و در نتیجه، جنگ با آمریکا هشدار داده است. به گفته ظریف، اگر ایران موضع رادیکالتری در قبالِ غزه اتخاذ کند، ممکن است منجر به یک درگیری مرگبار با ایالات متحده شود؛ درگیریای که اسرائیل از آن استقبال خواهد کرد. ظریف علیرغم به حاشیه رانده شدن توسط دولت ابراهیم رئیسی، رئیسجمهور ایران، همچنان نفوذ قابل توجهی در میان نخبگان سیاسی جمهوری اسلامی و حتی جامعه دارد.
🔴 دنبالهی یادداشت را در بخشِ "مشاهده فوری" بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
Telegraph
ایراندل | IranDel
🔴 هفت دلیل که ایران بهطرفداری از حماس نخواهد جنگید ✍️ آرش رئیسینژاد، دکترای روابط بینالملل [منتشره در فارنپالیسی، ترجمۀ عارف فتحی] جنگ غزه، از زمان شروعش، نشانهای مبنی بر آغاز درگیری مستقیم بین ایران و اسرائیل در نظر گرفته میشد. حزبالله [لبنان]…
👍20👎1
🔴 آذر ۳۲ و نیکسون
✍️ مهدی تدینی
در تقویم روز شانزدهم آذر به عنوان روز دانشجو نامگذاری شده است. گویا قضیه به تصاویری ربط دارد که در ویدئو میبینید. ریچارد نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا به ایران آمده است. البته نه شانزدهم آذر - هواپیمای او هجدهم آذر [۱۳۳۲ خورشیدی] در مهرآباد به زمین مینشیند. او پس از سفر به چند کشور آسیای شرقی همراه همسرش به ایران میآید.
در جریان این سفر سه روزه، نیکسون به دانشگاه تهران هم میرود و در دانشکده حقوق، دکتری افتخاری خود را از دست دکتر سیاسی، رئیس دانشگاه تهران دریافت میکند. شانزدهم آذر اعتراضاتی در دانشکده فنی دانشگاه تهران رخ داده بود که در جریان آن سه دانشجو کشته میشوند. گفته میشود دلیل این اعتراضات آمدن نیکسون به ایران و از سرگیری روابط ایران و انگلستان بوده است. تصمیم برای قطع رابطه با انگلستان از آن دست تصمیماتی بود که مصدق شخصاً گرفته بود - اما شخص او اینک در دادگاه بود.
قضیهی درگیری شانزدهم آذر هم احتمالاً در اصل به دادگاه مصدق ربط داشت. در کیفرخواست ابتدایی که علیه او قرائت شد، برای او مجازات اعدام درخواست شده بود و چنان که میدانیم مصدق در نهایت به سه سال حبس و بعد حصر در احمد آباد محکوم شد. فضای دانشکده فنی بسیار تحت تأثير استادانی بود که یا مصدقدوست بودند یا مخالف شاه بودند.
مهدی بازرگان، شش سال رئیس دانشکده فنی بود و تودهایهایی مثل کیانوری و حسین جودت در آنجا تدریس میکردند. نمیتوان گفت اعتراضات دانشکده فنی ربطی به آمدن نیکسون و رابطه با انگلستان نداشته است اما به گمانم اخبار دادگاه مصدق تأثیر بیشتری داشته است.
آتش ۲۸ مرداد تازه خوابیده بود. دولت زاهدی و فرمانداری نظامی تهران همچنان در فضای مرداد بودند و با اعتراضات مماشات نمیکردند. در گزارش رسمی دانشگاه ادعا شده بود این سه دانشجو که کشته شدند، قصد داشته بودند تفنگ را از نظامیان بگیرند اما به هر روی هرگونه قتل در این دست درگیریها، تقصیرِ نیروی نظامی و امنیتی است. اصلاً چرا نیروی نظامی باید اسلحه به محیط دانشگاه ببرد؟ البته تجربه شانزدهم آذر و گروی سنگین آن به پای حکومت باعث شد دولت در سالهای بعد تا انقلاب نسبت به ورود نظامیان به دانشگاه بسیار محتاط باشد.
سالها بعد که کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور تشکیل شد، شانزدهم آذر را روز دانشجو نامید. البته چیزی که احتمالاً برای دانشجویان اهمیت نداشت این بود که رابطه با آمریکا برای کشوری عقبمانده مانند ایران منافع زیادی داشت. ولی اولویت تفکر معترضان، ایران نبود بلکه از زاویهی درگیری شاه و مصدق به همه مسائل مینگریستند.
@IranDel_Channel
💢
🔴 آذر ۳۲ و نیکسون
✍️ مهدی تدینی
در تقویم روز شانزدهم آذر به عنوان روز دانشجو نامگذاری شده است. گویا قضیه به تصاویری ربط دارد که در ویدئو میبینید. ریچارد نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا به ایران آمده است. البته نه شانزدهم آذر - هواپیمای او هجدهم آذر [۱۳۳۲ خورشیدی] در مهرآباد به زمین مینشیند. او پس از سفر به چند کشور آسیای شرقی همراه همسرش به ایران میآید.
در جریان این سفر سه روزه، نیکسون به دانشگاه تهران هم میرود و در دانشکده حقوق، دکتری افتخاری خود را از دست دکتر سیاسی، رئیس دانشگاه تهران دریافت میکند. شانزدهم آذر اعتراضاتی در دانشکده فنی دانشگاه تهران رخ داده بود که در جریان آن سه دانشجو کشته میشوند. گفته میشود دلیل این اعتراضات آمدن نیکسون به ایران و از سرگیری روابط ایران و انگلستان بوده است. تصمیم برای قطع رابطه با انگلستان از آن دست تصمیماتی بود که مصدق شخصاً گرفته بود - اما شخص او اینک در دادگاه بود.
قضیهی درگیری شانزدهم آذر هم احتمالاً در اصل به دادگاه مصدق ربط داشت. در کیفرخواست ابتدایی که علیه او قرائت شد، برای او مجازات اعدام درخواست شده بود و چنان که میدانیم مصدق در نهایت به سه سال حبس و بعد حصر در احمد آباد محکوم شد. فضای دانشکده فنی بسیار تحت تأثير استادانی بود که یا مصدقدوست بودند یا مخالف شاه بودند.
مهدی بازرگان، شش سال رئیس دانشکده فنی بود و تودهایهایی مثل کیانوری و حسین جودت در آنجا تدریس میکردند. نمیتوان گفت اعتراضات دانشکده فنی ربطی به آمدن نیکسون و رابطه با انگلستان نداشته است اما به گمانم اخبار دادگاه مصدق تأثیر بیشتری داشته است.
آتش ۲۸ مرداد تازه خوابیده بود. دولت زاهدی و فرمانداری نظامی تهران همچنان در فضای مرداد بودند و با اعتراضات مماشات نمیکردند. در گزارش رسمی دانشگاه ادعا شده بود این سه دانشجو که کشته شدند، قصد داشته بودند تفنگ را از نظامیان بگیرند اما به هر روی هرگونه قتل در این دست درگیریها، تقصیرِ نیروی نظامی و امنیتی است. اصلاً چرا نیروی نظامی باید اسلحه به محیط دانشگاه ببرد؟ البته تجربه شانزدهم آذر و گروی سنگین آن به پای حکومت باعث شد دولت در سالهای بعد تا انقلاب نسبت به ورود نظامیان به دانشگاه بسیار محتاط باشد.
سالها بعد که کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور تشکیل شد، شانزدهم آذر را روز دانشجو نامید. البته چیزی که احتمالاً برای دانشجویان اهمیت نداشت این بود که رابطه با آمریکا برای کشوری عقبمانده مانند ایران منافع زیادی داشت. ولی اولویت تفکر معترضان، ایران نبود بلکه از زاویهی درگیری شاه و مصدق به همه مسائل مینگریستند.
@IranDel_Channel
💢
Telegram
attach 📎
👍15👎3
🔴 ندانی که ایران نشست من است
ماهنامه وطنیولی با همکاری خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار میکند:
نشستهای ایران (۳)
نجات ایران از چنگال اهریمن:
گرامیداشت ۲۱ آذر روز آزادی آذربایجان
با حضور:
مجتبی برزویی
محمدعلی بهمنی قاجار
کامروز خسروی جاوید
هوشنگ طالع
عطاالله عبدی
جهانگیر کرمی
علی موجانی
احسان هوشمند
همراه با پخش مستند "سرزمین گمشده" با موضوع عاقبتِ فراریان فرقه دموکرات در شوروی، اثر وحید موسائیان
زمان:
دوشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۲ خورشیدی از ساعت ۱۶ تا ۱۹
مکان:
تهران، خیابان کریمخان زند، خیابان استاد نجاتاللهی (ویلا)، پارک ورشو. تالار فردوسی
#اطلاع_رسانی
@IranDel_Channel
💢
ماهنامه وطنیولی با همکاری خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار میکند:
نشستهای ایران (۳)
نجات ایران از چنگال اهریمن:
گرامیداشت ۲۱ آذر روز آزادی آذربایجان
با حضور:
مجتبی برزویی
محمدعلی بهمنی قاجار
کامروز خسروی جاوید
هوشنگ طالع
عطاالله عبدی
جهانگیر کرمی
علی موجانی
احسان هوشمند
همراه با پخش مستند "سرزمین گمشده" با موضوع عاقبتِ فراریان فرقه دموکرات در شوروی، اثر وحید موسائیان
زمان:
دوشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۲ خورشیدی از ساعت ۱۶ تا ۱۹
مکان:
تهران، خیابان کریمخان زند، خیابان استاد نجاتاللهی (ویلا)، پارک ورشو. تالار فردوسی
#اطلاع_رسانی
@IranDel_Channel
💢
👍13
لیبرالیسم و طبقه کارگر
🎙 لیبرالیسم و طبقه کارگر؛
با حضور موسی غنینژاد و مهدی تدینی
جدیدترین قسمتِ "دورهمی اقتصادی" با موضوع «لیبرالیسم و طبقه کارگر» با حضور موسی غنینژاد و مهدی تدینی با میزبانی مرتضی کاظمی در استودیوی "فردایاقتصاد" برگزار شده است.
در این گفتوگو ضمن بررسی تاریخچهی مواجهه اندیشههای اقتصادی با موضوع کارگران به نقش رویکردهای آزادیخواهانه در توجه به طبقه کارگر و موضوعات مربوطه از جمله نظام بازنشستگی و مسأله دستمزد دستوری و همچنین نقش آنتروپرنورها در کمک ایجاد خدمات رفاهی بهمنظور بهبود زندگی کارگران پرداخته شده است.
🔴 فیلم کامل این گفتوگو را در تارنمای فردایاقتصاد تماشا کنید.
@IranDel_Channel
💢
🎙 لیبرالیسم و طبقه کارگر؛
با حضور موسی غنینژاد و مهدی تدینی
جدیدترین قسمتِ "دورهمی اقتصادی" با موضوع «لیبرالیسم و طبقه کارگر» با حضور موسی غنینژاد و مهدی تدینی با میزبانی مرتضی کاظمی در استودیوی "فردایاقتصاد" برگزار شده است.
در این گفتوگو ضمن بررسی تاریخچهی مواجهه اندیشههای اقتصادی با موضوع کارگران به نقش رویکردهای آزادیخواهانه در توجه به طبقه کارگر و موضوعات مربوطه از جمله نظام بازنشستگی و مسأله دستمزد دستوری و همچنین نقش آنتروپرنورها در کمک ایجاد خدمات رفاهی بهمنظور بهبود زندگی کارگران پرداخته شده است.
🔴 فیلم کامل این گفتوگو را در تارنمای فردایاقتصاد تماشا کنید.
@IranDel_Channel
💢
👍11👎2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 لیبرالیسم و طبقه کارگر؛
با حضور موسی غنینژاد و مهدی تدینی
جدیدترین قسمت "دورهمی اقتصادی" با موضوع «لیبرالیسم و طبقه کارگر» با حضور موسی غنینژاد و مهدی تدینی و با میزبانی مرتضی کاظمی در استودیوی "فردایاقتصاد" برگزار شده است.
در این گفتوگو ضمن بررسی تاریخچهی مواجهه اندیشههای اقتصادی با موضوع کارگران به نقش رویکردهای آزادیخواهانه در توجه به طبقه کارگر و موضوعات مربوطه از جمله نظام بازنشستگی و مسأله دستمزد دستوری و همچنین نقش آنتروپرنورها در کمک ایجاد خدمات رفاهی بهمنظور بهبود زندگی کارگران پرداخته شده است.
🔴 فیلم کامل این گفتوگو را در تارنمای فردایاقتصاد تماشا کنید.
🔴 صوت کامل این گفتوگو را از اینجا بشنوید.
@IranDel_Channel
💢
با حضور موسی غنینژاد و مهدی تدینی
جدیدترین قسمت "دورهمی اقتصادی" با موضوع «لیبرالیسم و طبقه کارگر» با حضور موسی غنینژاد و مهدی تدینی و با میزبانی مرتضی کاظمی در استودیوی "فردایاقتصاد" برگزار شده است.
در این گفتوگو ضمن بررسی تاریخچهی مواجهه اندیشههای اقتصادی با موضوع کارگران به نقش رویکردهای آزادیخواهانه در توجه به طبقه کارگر و موضوعات مربوطه از جمله نظام بازنشستگی و مسأله دستمزد دستوری و همچنین نقش آنتروپرنورها در کمک ایجاد خدمات رفاهی بهمنظور بهبود زندگی کارگران پرداخته شده است.
🔴 فیلم کامل این گفتوگو را در تارنمای فردایاقتصاد تماشا کنید.
🔴 صوت کامل این گفتوگو را از اینجا بشنوید.
@IranDel_Channel
💢
👍15👎2
🔴 ۲۱ آذر و صورتبندی گفتمان پانترکیسم در ایران
✍️ جواد رنجبر درخشیلر، دانشآموختهی علوم سیاسی و شاهنامهپژوه
صورتبندی گفتمان پانتُرکیسم در ایران را جعفر باقراوف، دبیر حزب کمونیست باکو، انجام داد و آنچنان که در آثار معتبر آمده است هدف اصلی آن گسترش سرزمینی شوروی با الحاق آذربایجان ایران به آن کشور جعلی بود. آرزویی که او و مزدورانش به گور بردند.
منظور از صورتبندی گفتمانی پانترکیسم مجموعه مفروضات و فرضیات و اهداف باقراوف است که در قالب زبانی حقطلب و انسانی شکافِ قومیتی و فرهنگی و سیاسی آذربایجان ایران از سایر ولایات و شهرهای ایران را پیگیری میکرد.
هدف اصلی و نهایی تجزیه ایران و الحاق آذربایجان به اران و باکو و در نهایت شوروی بود و برنامههای فرهنگی از جمله نوشتن و توزیع کتابهایی به زبان ترکی، آموزش زبان ترکی در مدارس آذربایجان و آموزش به زبان ترکی در این مدارس و زبان ترکی را زبان رسمی آذربایجان کردن مقدمات آن به حساب میآمد.
این میراث شوم که به نظر من تنها میراث شوم قدرتهای بزرگ در ایران است هنوز در برخی افراد و جریانهای سیاسی تجزیهطلب که وارثان فکری باقراوف به حساب میآیند به حیات خود ادامه میدهد.
انتساب گفتمانِ پانترکیسم در ایران به باقراوف بر این اصل اساسی استوار است که پیش از آن تقابل زبانی و هویتی بین ساکنان آذربایجان و ساکنان دیگر مناطق ایران روی نداده بود.
شاهد این مدعا این که در طول یک دهه آشوبهای سهمگین در ایران پس از جنبش مشروطه و با این که آذربایجانیها به رهبری ستارخان بزرگ پیشرو جنبش بودند هیچ نشانهای از جداییخواهی دیده نشد. بنابراین اگر جاهطلبیهای بیریشهی باقراوف در میان نبود، هیچگاه پانتُرکیسم به عنوان گفتمانی هویتی در ایران شکل نمیگرفت. جاهطلبیهای باقراوف را حمایتهای استالین، زور ارتش سرخ و مزدوران ایرانی او تکمیل میکردند.
اندیشههای فرهنگی و سیاسی باقراوف چنان بیریشه بود که با از دست دادن یکی از پایههای شکلگیریاش، یعنی خروج ارتش سرخ از ایران با ابتکار زنده یاد قوام، از هم پاشید و مزدوران او پا درهوا ماندند و مجبور به مهاجرت به باکو شدند.
سرنوشت آنان در شوروی یکی از مهمترین درسهای عبرت اتکا به قدرت خارجی است. هموطنان فریب خورده ما در شوروی چنان سرنوشت دردناکی یافتند که حتی ترحمِ بزرگترین مخالفان آنها را نیز برمیانگیزد.
کاملاً روشن است که گفتمان پانترکیسم صورتبندی شده توسط باقراوف، هیچ ارتباطی با زندگی و فرهنگ مردم آذربایجان در آن دوره و هیچ دوره دیگری نداشت.
آذربایجانیها در آن دوره به زبان ترکی سخن میگفتند، شعر میسرودند، آواز میخواندند ولی در مراودات خود با دیگر ساکنان شهرهای ایران تمایز و تفاوتی نمیدیدند.
پانترکیسم مصنوعی باقراوف و مزدورانش تلاش میکرد وضعیت طبیعی مردم شهرهای آذربایجان را به یک وضعیت غیرطبیعی تبدیل کند. همانطور که کل ساختار سیاسی و فرهنگی و اقتصادی لنینسم و استالینسم مصنوعی و پوشالی بود و در نهایت فروپاشید.
یکی از مهمترین نشانههای تصنع پانترکیسم باقراوفی این بود که تلاش میکرد که آذربایجانیهای ایران را به جنبش جهانی پانترکیسم متصل کند.
پان.ترکیسم از دل منازعات سیاسی و فرهنگی در درون امپراتوری عثمانی به وجود آمد. شاید بتوان مهمترین نقطه عطف آن را انتشار روزنامهی ترک در قاهره دانست.
این نشریه در بین تاتارهای روسیه و در قفقاز و کریمه، خواننده داشت و به نظر میرسد تلاشی حق برای گریز از بحرانهای سیاسی و هویتی عثمانیگرایانه بود. هر چند مبنایی جز حکومتهای چنگیز و تیمور نداشت.
پانترکیسم مراوده ای خصمانه و گاه دوستانه با پاناسلامیسم داشت و در نهایت توانست ترکیه را با وجود تعداد کم ترکهای آن از یک امپراتوری اسلامگرا با چندین ملیت متفاوت به یک کشور ترک تبدیل کند. پانترکیستها ایدهای بزرگ و شورانگیز در سر داشتند و آن تأسیس امپراتوری بزرگ تُرک از چین تا دانوب بود.
واقعاً با در نظر گرفتن شرایط آن روزگار نمیتوان با این ایده که گفتمان بدیل آن پاناسلامیسم رو به افول بود، مخالفت کرد.
پانترکیستها ایدههای مادی و غربگرایانه داشتند و پاناسلامیسم را که عموما به دست عربها و ایرانیها صورتبندی میشد نمیپذیرفتند.
پان ترکیسم اما هیچ ارتباطی با ایران نداشت و اگر جاهطلبی سرزمینی باقراوف در قالب استالینیسم نبود شاید هیچگاه به ایران نمیرسید.
ایران، فرهنگی کهن و چندین هزار ساله داشت و مبانی اندیشه ایرانشهری حتی اعرابِ مسلمانِ جاهطلب و مهاجم را به پذیرش و احترام به آن مجبور میکرد. تمدن اسلامی در ایران ساخته و پرداخته شده بود و بزرگان تمدن اسلامی خاستگاهی ایرانی داشتند. منادی بزرگ پاناسلامیسم نیز یک ایرانی بود؛ سید جمالالدین اسد آبادی.
🔴 دنباله یادداشت را در قسمتِ "مشاهده فوری" بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
🔴 ۲۱ آذر و صورتبندی گفتمان پانترکیسم در ایران
✍️ جواد رنجبر درخشیلر، دانشآموختهی علوم سیاسی و شاهنامهپژوه
صورتبندی گفتمان پانتُرکیسم در ایران را جعفر باقراوف، دبیر حزب کمونیست باکو، انجام داد و آنچنان که در آثار معتبر آمده است هدف اصلی آن گسترش سرزمینی شوروی با الحاق آذربایجان ایران به آن کشور جعلی بود. آرزویی که او و مزدورانش به گور بردند.
منظور از صورتبندی گفتمانی پانترکیسم مجموعه مفروضات و فرضیات و اهداف باقراوف است که در قالب زبانی حقطلب و انسانی شکافِ قومیتی و فرهنگی و سیاسی آذربایجان ایران از سایر ولایات و شهرهای ایران را پیگیری میکرد.
هدف اصلی و نهایی تجزیه ایران و الحاق آذربایجان به اران و باکو و در نهایت شوروی بود و برنامههای فرهنگی از جمله نوشتن و توزیع کتابهایی به زبان ترکی، آموزش زبان ترکی در مدارس آذربایجان و آموزش به زبان ترکی در این مدارس و زبان ترکی را زبان رسمی آذربایجان کردن مقدمات آن به حساب میآمد.
این میراث شوم که به نظر من تنها میراث شوم قدرتهای بزرگ در ایران است هنوز در برخی افراد و جریانهای سیاسی تجزیهطلب که وارثان فکری باقراوف به حساب میآیند به حیات خود ادامه میدهد.
انتساب گفتمانِ پانترکیسم در ایران به باقراوف بر این اصل اساسی استوار است که پیش از آن تقابل زبانی و هویتی بین ساکنان آذربایجان و ساکنان دیگر مناطق ایران روی نداده بود.
شاهد این مدعا این که در طول یک دهه آشوبهای سهمگین در ایران پس از جنبش مشروطه و با این که آذربایجانیها به رهبری ستارخان بزرگ پیشرو جنبش بودند هیچ نشانهای از جداییخواهی دیده نشد. بنابراین اگر جاهطلبیهای بیریشهی باقراوف در میان نبود، هیچگاه پانتُرکیسم به عنوان گفتمانی هویتی در ایران شکل نمیگرفت. جاهطلبیهای باقراوف را حمایتهای استالین، زور ارتش سرخ و مزدوران ایرانی او تکمیل میکردند.
اندیشههای فرهنگی و سیاسی باقراوف چنان بیریشه بود که با از دست دادن یکی از پایههای شکلگیریاش، یعنی خروج ارتش سرخ از ایران با ابتکار زنده یاد قوام، از هم پاشید و مزدوران او پا درهوا ماندند و مجبور به مهاجرت به باکو شدند.
سرنوشت آنان در شوروی یکی از مهمترین درسهای عبرت اتکا به قدرت خارجی است. هموطنان فریب خورده ما در شوروی چنان سرنوشت دردناکی یافتند که حتی ترحمِ بزرگترین مخالفان آنها را نیز برمیانگیزد.
کاملاً روشن است که گفتمان پانترکیسم صورتبندی شده توسط باقراوف، هیچ ارتباطی با زندگی و فرهنگ مردم آذربایجان در آن دوره و هیچ دوره دیگری نداشت.
آذربایجانیها در آن دوره به زبان ترکی سخن میگفتند، شعر میسرودند، آواز میخواندند ولی در مراودات خود با دیگر ساکنان شهرهای ایران تمایز و تفاوتی نمیدیدند.
پانترکیسم مصنوعی باقراوف و مزدورانش تلاش میکرد وضعیت طبیعی مردم شهرهای آذربایجان را به یک وضعیت غیرطبیعی تبدیل کند. همانطور که کل ساختار سیاسی و فرهنگی و اقتصادی لنینسم و استالینسم مصنوعی و پوشالی بود و در نهایت فروپاشید.
یکی از مهمترین نشانههای تصنع پانترکیسم باقراوفی این بود که تلاش میکرد که آذربایجانیهای ایران را به جنبش جهانی پانترکیسم متصل کند.
پان.ترکیسم از دل منازعات سیاسی و فرهنگی در درون امپراتوری عثمانی به وجود آمد. شاید بتوان مهمترین نقطه عطف آن را انتشار روزنامهی ترک در قاهره دانست.
این نشریه در بین تاتارهای روسیه و در قفقاز و کریمه، خواننده داشت و به نظر میرسد تلاشی حق برای گریز از بحرانهای سیاسی و هویتی عثمانیگرایانه بود. هر چند مبنایی جز حکومتهای چنگیز و تیمور نداشت.
پانترکیسم مراوده ای خصمانه و گاه دوستانه با پاناسلامیسم داشت و در نهایت توانست ترکیه را با وجود تعداد کم ترکهای آن از یک امپراتوری اسلامگرا با چندین ملیت متفاوت به یک کشور ترک تبدیل کند. پانترکیستها ایدهای بزرگ و شورانگیز در سر داشتند و آن تأسیس امپراتوری بزرگ تُرک از چین تا دانوب بود.
واقعاً با در نظر گرفتن شرایط آن روزگار نمیتوان با این ایده که گفتمان بدیل آن پاناسلامیسم رو به افول بود، مخالفت کرد.
پانترکیستها ایدههای مادی و غربگرایانه داشتند و پاناسلامیسم را که عموما به دست عربها و ایرانیها صورتبندی میشد نمیپذیرفتند.
پان ترکیسم اما هیچ ارتباطی با ایران نداشت و اگر جاهطلبی سرزمینی باقراوف در قالب استالینیسم نبود شاید هیچگاه به ایران نمیرسید.
ایران، فرهنگی کهن و چندین هزار ساله داشت و مبانی اندیشه ایرانشهری حتی اعرابِ مسلمانِ جاهطلب و مهاجم را به پذیرش و احترام به آن مجبور میکرد. تمدن اسلامی در ایران ساخته و پرداخته شده بود و بزرگان تمدن اسلامی خاستگاهی ایرانی داشتند. منادی بزرگ پاناسلامیسم نیز یک ایرانی بود؛ سید جمالالدین اسد آبادی.
🔴 دنباله یادداشت را در قسمتِ "مشاهده فوری" بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
Telegraph
ایراندل | IranDel
🔴 ۲۱ آذر و صورتبندی گفتمان پانترکیسم در ایران ✍️ جواد رنجبر درخشیلر، دانشآموختهی علوم سیاسی و شاهنامهپژوه صورتبندی گفتمان پانتُرکیسم در ایران را جعفر باقراوف، دبیر حزب کمونیست باکو، انجام داد و آنچنان که در آثار معتبر آمده است هدف اصلی آن گسترش…
👍25👎3
ایراندل | IranDel
🎥 مستند پرویز ثابتی - قسمتِ پنجم و پایانی (بلوای بزرگ) #مستند_پرویز_ثابتی در پنج قسمت، روایت رویدادهای مهم سیاسی و امنیتی ایران تا پیش از بهمن ۱۳۵۷ خورشیدی از زبان پرویز ثابتی یکی از عالیرتبهترین مقامات امنیتی دولتِ شاهنشاهی ایران و مدیر امنیت داخلی سازمان…
🔴 «روانشناسی ساواک»
✍️ مهدی تدینی، تاریخپژوه
در این روزها که مستندی چند قسمتی دربارۀ ــ یا از زبان ــ پرویز ثابتی پخش شده است، بسیاری نظرم را دربارۀ این مستند پرسیدهاند. البته این برنامه بیش از آنکه «مستند» باشد، باید در زمرۀ «تاریخ شفاهی» جای گیرد. تا جایی که به برخوردِ ساواک با مخالفانِ حکومت مربوط است، نمیتوان حکم کلی داد، زیرا مخالفان را نمیتوان یکدست دید. با چریکهایی که تصمیم میگیرند به طور مسلحانه از روستاها، شهرها را تصرف کنند، چه برخوردی باید کرد؟ یا با کسانی که دنبالِ ترورِ شهروندان آمریکایی ساکن ایران بودند، چه برخوردی باید میشد؟ از دیگر سو، شما هر موقع پای حرف مخالفانِ حکومتِ [محمدرضا] شاه [پهلوی] بنشینید، در توجیه برخی افکار و عملکرد خود تأکید میکنند «زمانه را باید در نظر گرفت... آن زمان چنین افکاری وجود داشت.» به نظرم یا نباید مسئلۀ «زمانه» را مطرح کرد، یا باید پذیرفت این «زمانهشناسی» شاملِ حالِ حکومت هم میشود. آیا دربارۀ رفتارهای حکومت هم میتوان گفت زمانه را باید در نظر گرفت یا این اصلِ همدلانه فقط شامل حالِ مخالفانِ حکومت میشود؟ اما از دیگر سو، کسانی هم که هر رفتار ساواک را توجیه میکنند، از آن سوی بوم افتادهاند. اینان بهتر است پای حرف کسانی بنشینند که خودشان کارگزارانِ وفادار حکومت پهلوی بودند و در حُسن نیتشان نسبت به آن حکومت جای تردیدی نیست، اما انتقادات معقولی به ساواک وارد میکنند.
اما مسئلۀ من در این متن اصلاً این موضوعات نیست. بگذارید بحث دربارۀ [پرویز] ثابتی را فعلاً کنار بگذاریم و به بحثی آسیبشناختی دربارۀ ساواک بپردازیم که به گمان من مهمتر است و عموماً مغفول مانده است، اما زاویهدیدی است که اگر از آن به مسائل بنگریم، تازه میتوانیم به بحثهای بعدی بپردازیم. مسئلهام «روانشناسی ساواک» است که خود زیرمجموعۀ بحث «روانشناسی دستگاههای امنیتی» است. به گمان من، بخش عمدۀ کارهایی که ساواک میکرد وظایفی بود که بر عهدۀ هر نهاد امنیتی است و اصلاً طبیعی بود، اما ساواک بیش از هر چیز به دلیل «روانشناسی»اش به خود و حکومت آسیب زد. برویم در بحث...
هر حکومتی به یک نهاد امنیتی نیاز دارد که خطرهای امنیتی داخلی و خارجی را شناسایی کند. اما همیشه ــ حتی گاه در دولتهای دموکراتیک ــ خود نهادهای امنیتی به معضلی بزرگ تبدیل میشوند. البته این هم چیز عجیبی نیست. هر نهاد حاکمیتی میتواند به معضل تبدیل شود. سازمان تأمین اجتماعی (که نهادی کاملاً غیرامنیتی است) وقتی از حدی بزرگتر شود، دیر با زود به باری سنگین بر دوش دولت تبدیل میشود و ممکن است سرانجام باعث شود گاری دولت در شبی از شبها در گِل گیر کند و حکومت زمین بخورد. پس اینکه یک نهاد حکومتی خود به معضلی برای حکومت تبدیل شود ــ و به عبارتی چاقو دستهاش را ببُرد ــ چیز عجیبی نیست. اما طبعاً نوع کار دستگاههای امنیتی به گونهای است که خطرهایی بیشتری درون خود دارند.
پیش از هر چیز مسئله «پرسنلِ» دستگاههای امنیتی است ــ آسیبشناسی ما هم از اینجا شروع میشود. کار در دستگاههای امنیتی فقط با روحیاتِ افراد خاصی سازگار است: کسانی که هم میل به قدرت دارند و هم در عین حال بپذیرند در عین قدرت، گمنام بمانند. هیچچیز در این دنیا دردناکتر از گمنامی نیست! فرد، قدرت را برای چه کاری میخواهد؟ برای اینکه شبحی ناشناس باشد؟ پرسنلِ امنیتی برخی از امیال خود را در بدو ورود به کار امینی باید کنار بگذارد، در حالی که این امیال سرکوبشدنی نیست و فقط تغییر شکل میدهد.
فرد امنیتی اگر درون دستگاه امنیتی در پنهان کردن هویت خود کوتاهی کند و به عبارتی وسوسه شود، هویت خود را فاش کند، احتمالاً بیکار میشود یا به کارهای پیشپاافتاده گمارده میشود. پس در اینجا تناقضی حلناشدنی همیشه گریبانگیر افراد امنیتی است: از یک سو به دلیل علاقه به قدرت و نفوذ، جذب کارهای امنیتی میشوند، اما از دیگر سو اجازۀ نمایش عمومی این قدرت را ندارند. راهکار ناخودآگاهی که برخی امنیتیها پیدا میکنند «مرموز بودن» است. احتمالاً تا به حال افرادی را دیدهاید که از مرموز بودن لذت میبرند، زیرا میخواهند «روانشناسی افراد امنیتی» را بر خود نصب کنند ـــ اما احتمالاً آن فردی که شما دیدید، اصلاً آدم امنیتی نبوده، صرفاً ادای امنیتیها را درمیآورده است. اما آن فرد یک چیز را درست فهمیده: مرموز بودن تداعیکنندۀ قدرتِ امنیتی است
🔴 دنبالهی یادداشت را در بخشِ "مشاهده فوری" بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
🔴 «روانشناسی ساواک»
✍️ مهدی تدینی، تاریخپژوه
در این روزها که مستندی چند قسمتی دربارۀ ــ یا از زبان ــ پرویز ثابتی پخش شده است، بسیاری نظرم را دربارۀ این مستند پرسیدهاند. البته این برنامه بیش از آنکه «مستند» باشد، باید در زمرۀ «تاریخ شفاهی» جای گیرد. تا جایی که به برخوردِ ساواک با مخالفانِ حکومت مربوط است، نمیتوان حکم کلی داد، زیرا مخالفان را نمیتوان یکدست دید. با چریکهایی که تصمیم میگیرند به طور مسلحانه از روستاها، شهرها را تصرف کنند، چه برخوردی باید کرد؟ یا با کسانی که دنبالِ ترورِ شهروندان آمریکایی ساکن ایران بودند، چه برخوردی باید میشد؟ از دیگر سو، شما هر موقع پای حرف مخالفانِ حکومتِ [محمدرضا] شاه [پهلوی] بنشینید، در توجیه برخی افکار و عملکرد خود تأکید میکنند «زمانه را باید در نظر گرفت... آن زمان چنین افکاری وجود داشت.» به نظرم یا نباید مسئلۀ «زمانه» را مطرح کرد، یا باید پذیرفت این «زمانهشناسی» شاملِ حالِ حکومت هم میشود. آیا دربارۀ رفتارهای حکومت هم میتوان گفت زمانه را باید در نظر گرفت یا این اصلِ همدلانه فقط شامل حالِ مخالفانِ حکومت میشود؟ اما از دیگر سو، کسانی هم که هر رفتار ساواک را توجیه میکنند، از آن سوی بوم افتادهاند. اینان بهتر است پای حرف کسانی بنشینند که خودشان کارگزارانِ وفادار حکومت پهلوی بودند و در حُسن نیتشان نسبت به آن حکومت جای تردیدی نیست، اما انتقادات معقولی به ساواک وارد میکنند.
اما مسئلۀ من در این متن اصلاً این موضوعات نیست. بگذارید بحث دربارۀ [پرویز] ثابتی را فعلاً کنار بگذاریم و به بحثی آسیبشناختی دربارۀ ساواک بپردازیم که به گمان من مهمتر است و عموماً مغفول مانده است، اما زاویهدیدی است که اگر از آن به مسائل بنگریم، تازه میتوانیم به بحثهای بعدی بپردازیم. مسئلهام «روانشناسی ساواک» است که خود زیرمجموعۀ بحث «روانشناسی دستگاههای امنیتی» است. به گمان من، بخش عمدۀ کارهایی که ساواک میکرد وظایفی بود که بر عهدۀ هر نهاد امنیتی است و اصلاً طبیعی بود، اما ساواک بیش از هر چیز به دلیل «روانشناسی»اش به خود و حکومت آسیب زد. برویم در بحث...
هر حکومتی به یک نهاد امنیتی نیاز دارد که خطرهای امنیتی داخلی و خارجی را شناسایی کند. اما همیشه ــ حتی گاه در دولتهای دموکراتیک ــ خود نهادهای امنیتی به معضلی بزرگ تبدیل میشوند. البته این هم چیز عجیبی نیست. هر نهاد حاکمیتی میتواند به معضل تبدیل شود. سازمان تأمین اجتماعی (که نهادی کاملاً غیرامنیتی است) وقتی از حدی بزرگتر شود، دیر با زود به باری سنگین بر دوش دولت تبدیل میشود و ممکن است سرانجام باعث شود گاری دولت در شبی از شبها در گِل گیر کند و حکومت زمین بخورد. پس اینکه یک نهاد حکومتی خود به معضلی برای حکومت تبدیل شود ــ و به عبارتی چاقو دستهاش را ببُرد ــ چیز عجیبی نیست. اما طبعاً نوع کار دستگاههای امنیتی به گونهای است که خطرهایی بیشتری درون خود دارند.
پیش از هر چیز مسئله «پرسنلِ» دستگاههای امنیتی است ــ آسیبشناسی ما هم از اینجا شروع میشود. کار در دستگاههای امنیتی فقط با روحیاتِ افراد خاصی سازگار است: کسانی که هم میل به قدرت دارند و هم در عین حال بپذیرند در عین قدرت، گمنام بمانند. هیچچیز در این دنیا دردناکتر از گمنامی نیست! فرد، قدرت را برای چه کاری میخواهد؟ برای اینکه شبحی ناشناس باشد؟ پرسنلِ امنیتی برخی از امیال خود را در بدو ورود به کار امینی باید کنار بگذارد، در حالی که این امیال سرکوبشدنی نیست و فقط تغییر شکل میدهد.
فرد امنیتی اگر درون دستگاه امنیتی در پنهان کردن هویت خود کوتاهی کند و به عبارتی وسوسه شود، هویت خود را فاش کند، احتمالاً بیکار میشود یا به کارهای پیشپاافتاده گمارده میشود. پس در اینجا تناقضی حلناشدنی همیشه گریبانگیر افراد امنیتی است: از یک سو به دلیل علاقه به قدرت و نفوذ، جذب کارهای امنیتی میشوند، اما از دیگر سو اجازۀ نمایش عمومی این قدرت را ندارند. راهکار ناخودآگاهی که برخی امنیتیها پیدا میکنند «مرموز بودن» است. احتمالاً تا به حال افرادی را دیدهاید که از مرموز بودن لذت میبرند، زیرا میخواهند «روانشناسی افراد امنیتی» را بر خود نصب کنند ـــ اما احتمالاً آن فردی که شما دیدید، اصلاً آدم امنیتی نبوده، صرفاً ادای امنیتیها را درمیآورده است. اما آن فرد یک چیز را درست فهمیده: مرموز بودن تداعیکنندۀ قدرتِ امنیتی است
🔴 دنبالهی یادداشت را در بخشِ "مشاهده فوری" بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
Telegraph
ایراندل | IranDel
🔴 «روانشناسی ساواک» ✍️ مهدی تدینی، تاریخپژوه در این روزها که مستندی چند قسمتی دربارۀ ــ یا از زبان ــ پرویز ثابتی پخش شده است، بسیاری نظرم را دربارۀ این مستند پرسیدهاند. البته این برنامه بیش از آنکه «مستند» باشد، باید در زمرۀ «تاریخ شفاهی» جای گیرد.…
👍9👎4
🔴 به بهانه هجدهم آذر، زادروز ملکالشعرای بهار
جور و بیداد کُند عمرِ جوانان، کوتاه
ای بزرگانِ وطن، بهر خدا داد کنید...
گر شد از جورِ شما خانهی موری ویران
خانهی خویش محالست که آباد کنید...
محمدتقی بهار
#مناسبتها ، #یادها
@IranDel_Channel
💢
جور و بیداد کُند عمرِ جوانان، کوتاه
ای بزرگانِ وطن، بهر خدا داد کنید...
گر شد از جورِ شما خانهی موری ویران
خانهی خویش محالست که آباد کنید...
محمدتقی بهار
#مناسبتها ، #یادها
@IranDel_Channel
💢
👍17
🔴 پرویز ثابتی | لطفالله میثمی
✍️ بنیامین لاهوتی
چند صباحیست که بخاطر پخش مستند پرویز ثابتی، بحث پیرامون او، ساواک و "سرکوبگری حکومتِ پهلوی" به یکی از بحثهای داغ تبدیل شده است.
دروغ چرا، اگر دو سال پیش بود، من هم با این موج همراهی میکردم. اما در حال حاضر علیرغم اینکه اغلب توضیحات ثابتی، مرا قانع نکرده است و انتقادات بسیاری را هنوز به ساواک وارد میدانم، ترجیح دادم که در کوتاه مدت، سکوت کنم. چرا که جریاناتی را میبینم که بدون نقد و در نظر گرفتن آنها، نباید به این موضوع وارد شد.
هر چند که به بسیاری از نقاط قوت آن حکومت، چه در گذشته و چه در حال واقف بودهام و هستم؛ اما همیشه بر اساس آنچه از انقلابیون شنیده بودم، از این میگفتم که چرا محمدرضا شاه راه اصلاح را "بسته" بود؟ چرا ساواک با "توحش و سرکوبگری" با منتقدان برخورد میکرد؟
اینگونه به ما قبولانده بودند که اقداماتِ مسلحانه، بمبگذاریها و چریکبازیها تحت تأثیر شرایط آن زمانه بوده است و آنها (یعنی انقلابیون) تنها فرزندانِ زمانه خود بودهاند و نباید به آنها خُرده بگیریم که چرا دست به ترور و بمبگذاری میزدهاند؟!
اما وقتی با آن افکار و اقدامات چریکهای چپ و مسلمان آشنایی پیدا کردم. وقتی تاریخ سی ساله بیژن جزنی را خواندم و یا با روایت لطفالله میثمی از مجاهدین آشنا شدم، دیگر آن روایتها برایم اعتبار سابق را نداشت.
جالب اینجاست که ما تنها باید آن چریکها را فرزندِ زمانه خود ببینیم، اما آن حکومت را نباید بر اساس شرایط تاریخیاش قضاوت کنیم! کشوری را که همیشه مورد طمع روسیه و بعدها شوروی بوده است، باید با دموکراسیهای مترقی و پیشروی معاصر مقایسه کنیم! در همسایگی شوروی و در آن شرایط جنگ سرد، باید به احزاب و گروههای دستنشاندهی آنها، آزادی عمل میدادند تا کشور را ببلعند!
از تمام دوستانی که شبانهروز و بیوقفه پرویز ثابتی و ساواک را نقد کردند، یک سئوال دارم. برای لطفالله میثمی که در حال ساخت بمب، آن بمب در دستانش منفجر شد، مراسم بزرگداشت برگزار کردهاند. چرا حال اغلب، روزهی سکوت گرفتهاند؟ اگر معیار اخلاقی محکم و غیرقابل انعطافی در مقابل هرگونه اَعمالِ خشونتآمیز دارید، چرا برای شما، سرکوب، سرکوب است، اما تروریسم، تروریسم نیست؟ همانطور که مطلق نگاه میکنید و هرگونه سرکوب را در آن دوران محکوم میکنید، اعمال تروریستی چریکها را هم محکوم کنید. آیا این حق را داریم که آن قهرمانهایی را که برایمان ساختهاید و زمانی ما را شیفتهی آنها کرده بودید، نقد کنیم؟
پ.ن: باز هم تکرار میکنم نقدهایی جدی به زعمِ حقیر به ساواک وارد است. این یادداشت به معنای نادیده گرفتن آنها نیست.
🔴 پینوشت:
بازنشر یک یادداشت به معنای تأیید کل محتوای آن و تأیید تمام مواضع نویسنده یادداشت نیست.
@IranDel_Channel
💢
🔴 پرویز ثابتی | لطفالله میثمی
✍️ بنیامین لاهوتی
چند صباحیست که بخاطر پخش مستند پرویز ثابتی، بحث پیرامون او، ساواک و "سرکوبگری حکومتِ پهلوی" به یکی از بحثهای داغ تبدیل شده است.
دروغ چرا، اگر دو سال پیش بود، من هم با این موج همراهی میکردم. اما در حال حاضر علیرغم اینکه اغلب توضیحات ثابتی، مرا قانع نکرده است و انتقادات بسیاری را هنوز به ساواک وارد میدانم، ترجیح دادم که در کوتاه مدت، سکوت کنم. چرا که جریاناتی را میبینم که بدون نقد و در نظر گرفتن آنها، نباید به این موضوع وارد شد.
هر چند که به بسیاری از نقاط قوت آن حکومت، چه در گذشته و چه در حال واقف بودهام و هستم؛ اما همیشه بر اساس آنچه از انقلابیون شنیده بودم، از این میگفتم که چرا محمدرضا شاه راه اصلاح را "بسته" بود؟ چرا ساواک با "توحش و سرکوبگری" با منتقدان برخورد میکرد؟
اینگونه به ما قبولانده بودند که اقداماتِ مسلحانه، بمبگذاریها و چریکبازیها تحت تأثیر شرایط آن زمانه بوده است و آنها (یعنی انقلابیون) تنها فرزندانِ زمانه خود بودهاند و نباید به آنها خُرده بگیریم که چرا دست به ترور و بمبگذاری میزدهاند؟!
اما وقتی با آن افکار و اقدامات چریکهای چپ و مسلمان آشنایی پیدا کردم. وقتی تاریخ سی ساله بیژن جزنی را خواندم و یا با روایت لطفالله میثمی از مجاهدین آشنا شدم، دیگر آن روایتها برایم اعتبار سابق را نداشت.
جالب اینجاست که ما تنها باید آن چریکها را فرزندِ زمانه خود ببینیم، اما آن حکومت را نباید بر اساس شرایط تاریخیاش قضاوت کنیم! کشوری را که همیشه مورد طمع روسیه و بعدها شوروی بوده است، باید با دموکراسیهای مترقی و پیشروی معاصر مقایسه کنیم! در همسایگی شوروی و در آن شرایط جنگ سرد، باید به احزاب و گروههای دستنشاندهی آنها، آزادی عمل میدادند تا کشور را ببلعند!
از تمام دوستانی که شبانهروز و بیوقفه پرویز ثابتی و ساواک را نقد کردند، یک سئوال دارم. برای لطفالله میثمی که در حال ساخت بمب، آن بمب در دستانش منفجر شد، مراسم بزرگداشت برگزار کردهاند. چرا حال اغلب، روزهی سکوت گرفتهاند؟ اگر معیار اخلاقی محکم و غیرقابل انعطافی در مقابل هرگونه اَعمالِ خشونتآمیز دارید، چرا برای شما، سرکوب، سرکوب است، اما تروریسم، تروریسم نیست؟ همانطور که مطلق نگاه میکنید و هرگونه سرکوب را در آن دوران محکوم میکنید، اعمال تروریستی چریکها را هم محکوم کنید. آیا این حق را داریم که آن قهرمانهایی را که برایمان ساختهاید و زمانی ما را شیفتهی آنها کرده بودید، نقد کنیم؟
پ.ن: باز هم تکرار میکنم نقدهایی جدی به زعمِ حقیر به ساواک وارد است. این یادداشت به معنای نادیده گرفتن آنها نیست.
🔴 پینوشت:
بازنشر یک یادداشت به معنای تأیید کل محتوای آن و تأیید تمام مواضع نویسنده یادداشت نیست.
@IranDel_Channel
💢
👍37👎2