ایران‌دل | IranDel
3.73K subscribers
1.24K photos
973 videos
41 files
2.01K links
همه عالم تن است و ایران‌ دل ❤️

این کانال دغدغه‌اش، ایران است و گردانندۀ آن، یک شهروند ایرانی آذربایجانی

[ بازنشر یک یادداشت، توییت، ویدئو و یا یک صوت به معنی تأیید کل محتوا و تمام مواضع صاحب آن محتوا نیست و هدف صرفاً بازتاب دادن یک نگاه و اندیشه است.]
Download Telegram
🔴 هم‌دستی علیه ایران

✍️ #پیمان_عارف، تحلیل‌گر سیاسی

زمانی‌که در تیرماه ۱۳۹۹،‌ آغاز درگیری‌‌ها بین آذربایجان و ارمنستان، مناقشه قفقاز جنوبی در منطقه طاووس در شمال گنجه را بار دیگر به صدر اخبار جهان برد، شاید کمتر کسی گمان می‌‌کرد که دو ماه بعد جمهوری آذربایجان با آغاز یک جنگ تمام‌عیار در مدت ۴۰ روز نه‌تنها ۷ شهرستان خارج از جمهوری قره‌باغ در حدفاصل این جمهوری خودمختار تا خاک اصلی جمهوری ارمنستان را بازپس‌بگیرد، بلکه بتواند بخش جنوبی جمهوری خودمختار قره‌باغ را نیز تحت کنترل خود درآورد تا نیکول پاشینیان نخست‌وزیر ارمنستان در شرایطی پای مذاکره در مسکو بنشیند که شوشی نیز تحت کنترل آذربایجان درآمده و تصرف استپاناکرت مرکز جمهوری قره‌باغ هم برای آذربایجان دور از دسترس نباشد.

دو ماه بعد  ابراهیم قره‌گل سردبیر سابق روزنامه ینی‌شفق، که مواضعش نزدیکی به نهادها و جناح امنیتی حزب حاکم عدالت و توسعه ترکیه است، مقاله‌ای نوشت و در آن از دالان زنگزور و تصرف آن توسط آذربایجان و ترکیه نوشت و آن را راه توران نامید. در آن زمان کسی به این نوشته توجهی نکرد. این در‌حالی بود که ترکیه در تابستان گرم ۱۳۹۹ و در میانه بحران جهانی کرونا با انتقال تجهیزات نظامی خود به باکو در پوشش مانور مشترک ارتش جمهوری آذربایجان را آماده تهاجمی گسترده به مواضع ارامنه جدایی‌طلب در جمهوری قره‌باغ کوهستانی می‌‌کرد.

ادامه یادداشت را می‌توانید در تارنمای آذری‌ها مطالعه کنید.

@IranDel_Channel

💢
👍1
🔴 باکو در مسیر تقابل با ایران / نفوذِ خزنده‌ی جریانِ پان‌تُرکیسم در نهادهای داخلی ایران

✍️ شعیب بهمن، دکترای علوم‌سیاسی در گفت‌وگو با تارنمای دیپلماسی ایرانی تصریح کرد که اگر ما یک نگاه راهبردی درست، دقیق و منطقی به قفقاز و قره‌باغ داشتیم هیچگاه با این شرایط مواجه نبودیم. اگر مقامات دیپلماتیک و امنیتی ایران به هر دلیلی نمی‌خواهند این اقدام غیر قابل توجیه الهام علی‌اف را محکوم کنند و آن را زیر سوال ببرند، حداقل می‌توانند از سفر کسانی مانند معاون اقتصادی به باکو جلوگیری کنند که مخالفت، انتقاد و نارضایتی خود را از این دست اقدامات نشان دهند.

برای مطالعه‌ی این مصاحبه‌ی مهم به آدرس زیر مراجعه کنید:

https://b2n.ir/e62849‌

@IranDel_Channel

💢
👍1
🔴 وحید بهمن در گفتگو با «فراز»:
آذربایجان یکی است و همه آن بخشی از ایران است.

🔸 چندی است که نغمه‌های شومی از آن سوی ارس سر داده می‌شود و برخی با تحریف واقعیت‌های مسلم تاریخی، سعی برساختن و جاانداختن جعلیات در افکار عمومی در جهت نیل به اهداف سیاسی خود هستند. وحید بهمن، تحلیل‌گر سیاسی و پژوهش‌گر تاریخ در مورد ریشه‌های این جریان و نیز بحران کنونی میان باکو و ارمنستان با «فراز» به گفتگو نشسته است.


برای مشاهده‌ی این مصاحبه‌ی تصویری به نشانی زیر مراجعه نمایید:
https://www.farazdaily.com/fa/tiny/news-50880

می‌توانید متنِ مکتوب این مصاحبه را در آدرس اینترنتی زیر مطالعه نمایید:
https://www.farazdaily.com/fa/tiny/news-50805


@IranDel_Channel

💢
👍1
🔴 سیـر حجـاب
بررسی روند قانونی شدن حجاب در ایران از سال ۱۳۶۲ تا این روزها

✍️ نسترن فرخه، خبرنگار اجتماعی

♦️ شاید مرداد سال ۱۳۶۲ و قبل از تصویب قانون مجازات اسلامی، برای رعایت نکردن حجاب در معابرعمومی و تعیین مجازات عملی، تصویر واضحی از این روزهای جامعه وجود نداشت. البته همان زمان و پیش از تصویب قانون حجاب بعضی افراد مثل آیت‌الله طالقانی گفته بودند حجاب اسلامی یعنی وقار و حجاب شخصیت: «اصل مساله این است که هیچ اجباری هم در کار نیست و مساله چادر هم نیست، وقتی در اصل دین اجبار نیست نمی‌توان در فرع اجبار کرد.

♦️ مینو مرتاضی‌لنگرودی، عضو شورای فعالان ملی‌مذهبی و فعال حقوق زنان در گفت‌وگو با هم‌میهن روایتی را از موضوع حجاب در اوایل انقلاب بازگو می‌کند: «در جریان انقلاب ۵۷ مساله حجاب مطرح نبود. هم آقای (امام) خمینی(ره) در نوفل لوشاتو مطالبات تاریخی مردم را که آزادی و دموکراسی و جمهوریت بود، در سخنان خودشان برجسته کردند و در دیدار خصوصی‌ای که داشتند گفتند منظور از حجاب، چادر نیست. همین روسری و لباسی که شما دارید (مخاطب خانم دکتر یزدی و چند دختر جوان که حضور داشتند و عکس‌های آن منتشرشده)، مورد نظر است.

♦️ مهندس بازرگان هم در یک ویدئوی کوتاه در نقد حجاب اجباری گفته بود: «حجاب اگر تحمیل شود پیش خدا ارزشی ندارد، چادر و روسری که با تحمیل بر سر زنان برده شود از صدتا بی‌حجابی هم بدتر است.»

♦️ مرتاضی‌لنگرودی در پاسخ به اینکه آیا فضای جنگ بر موضوع حجاب اثر گذاشت یا نه، می‌گوید: «بله، جریان محافظه‌کار با دیدگاه اسلام سنتی از فضای جنگ بهره گرفت و کوشش کرد آن دیدگاه را نه‌تنها در عرصه عمومی بلکه در فضای آموزشی و رسانه‌ها گسترش دهد. اما نتیجه این تلاش‌ها را که با سرمایه‌گذاری‌های سنگین در حوزه‌های دینی و رسانه‌ها انجام شده است، از جمله در مدارس، امروز در عرصه عمومی و حضور گسترده دانش‌آموزان دختر و پسر و وضعیت حجاب زنان در سطح عمومی جامعه شاهدیم.»

♦️ او درباره راهکار قابل بررسی برای مشکل حجاب در جامعه می‌گوید: «به نظر من حجاب مساله فرعی است. برای حل مشکلات کلان کشور باید به ریشه اصلی مشکلات کشور توجه شود. پس از انقلاب به چشم‌اندازی که آقای (امام) خمینی در نوفل‌لوشاتو با توجه به مطالبات تاریخی ملت ایران یعنی آزادی، استقلال و جمهوریت بر پایه ارزش‌های اسلامی برای جمهوری اسلامی ارائه دادند و اکثریت قاطع ملت ایران (بیش از ۹۸ درصد) با استناد آنها به جمهوری اسلامی رای دادند و پیش‌نویس قانون اساسی که در دولت موقت نهایی و مورد تایید آقای (امام)خمینی هم قرار گرفت، با همان مطالبات هماهنگ بود.

♦️ محمدتوسلی‌، سومین دبیرکل نهضت آزادی ایران و فعال سیاسی درباره سیر مقوله‌ حجاب طی این سال‌ها به هم‌میهن می‌گوید: سرعت فناوری و تبادل تجارب انسانی در فضای مجازی نگرش اجتماعی و فرهنگی نسل‌های برآمده از انقلاب را تغییر داده است. در پی این تغییرات شخصیتی شکاف‌های اجتماعی و نسلی عمیق‌تر شدند. زنان بیشتری به صف مطالبه‌گران آزادی انتخاب سبک زندگی پیوستند. واقعیت این است که مطالبه آزادی انتخاب سبک و سیاق زندگی و به‌رسمیت شناختن هویت خودبنیاد زنان ایران از انقلاب مشروطه تاکنون توسط زنان پیگیری و دنبال می‌شود. آنچه ثابت است و همچنان پا برجامانده است، اصل مقاومت زنان در برابر ویترینی شدن هویت و عزت نفس‌شان برای بیان هویت حکومت‌هاست.

متن کامل یادداشت:

https://b2n.ir/w72383


@IranDel_Channel

💢
🔴 «کورۀ آزادی»

✍️ #مهدی_تدینی، تاریخ‌پژوه

مثل کسی‌ام که گنج پیدا کرده. هر روز به پستو می‌روم، صندوقچۀ گنج را باز می‌کنم، دست می‌اندازم زیر سکه‌ها و مرواریدها، مشتم را پر و خالی می‌کنم تا مطمئن شوم این گنج واقعی است؛ تا مطمئن شوم خواب نیستم. یاد گرفته‌ام تحت تأثیر رخدادهای روز قرار نگیرم، نگاه کلان تاریخی داشته باشم و بفهمم سرنوشت ملت‌ها را «جوامع» رقم می‌زنند، نه «حکومت‌ها» ــ هر قدر هم که زور حکومت‌ها زیاد باشد.


جامعۀ ۵۷ چیزی از آزادی نمی‌فهمید. «آزادی» را فریاد می‌زد، اما آنچه در ذهن داشت «ضد آزادی» بود. به متون کنشگران اصلی انقلاب ۵۷ اگر بنگرید، همۀ حرفشان این است که «انسان آزاد نیست». در نگاه کنشگرانِ جامعۀ ۵۷ انسان «مهره‌ای» ناچیز در دستگاهی آرمان‌گرایانه بود؛ چرخ‌دنده‌ای که هویتش فقط به لطف بودن در این دستگاه تعریف می‌شد. جان انسان، زندگی شخصی، لذت و هر امر شخصی و فردی هیچ بود؛ ضدارزش بود. این نگرش چنان رادیکال بود که حتی آزادی‌های فردی را «اسارت» دریافت می‌کردند. مشتِ نمونۀ خروارش این بود که دختران چپ‌گرای بی‌دین با کمال میل حاضر بودند باحجاب شوند، چون به صراحت آزادی فردی را مصداق «بردگی زن» می‌دانستند.

برای پنجاه‌وهفتی‌ها نفس انسان هیچ ارزش ماهوی نداشت، بلکه ارزش انسان به این بود که چقدر حاضر است خود را فدای آرمان‌های بزرگ و ارزش‌های والا کند. تصور می‌کرد جامعه‌ای که با این جانفشانی‌ها وهیچ‌انگاریِ فردیت‌ها به دست می‌آید، چنان آرمانشهر خوش‌وخرمی است که جان ناقابل انسان در برابرش هیچ است. آن نسل عمیقاً دچار «آزادی‌بیزاری» بود؛ فردیت به مزاجش نمی‌ساخت. اصلاً فردیت‌هراسی داشت و باید ذره‌ای در جمعی بزرگ می‌شد تا زندگی‌اش معنا یابد. آزادی را نه می‌فهمید، نه می‌خواست و نه پشیزی برای آن ارزش قائل بود.


لازم بود جامعۀ ایرانی چند نسل در کوره‌ای که همین آرمان‌خواهان ساخته بودند حرارت ببیند تا تازه معنای «آزادی» و «زندگی» را بفهمد؛ تا بفهمد آزادی‌های فردی معادل «بردگی زن» نیست. از این رهگذر، سرانجام بخش بزرگی از جامعۀ ایرانی مفهوم آزادی و زندگی را درک کرد و جسمانیت زن را به رسمیت شناخت. این آن گنجی است که برق اشرفی‌هایش دل و دینم را ربوده: جامعه‌ای که بخشی از آن مفهوم آزادی را درک کرده است. انسان ایرانی بالاخره آمد روی زمین. زندگی جای آرمان را گرفت و جسم جای روح را. این یعنی چشم ما تازه به روی واقعیت بینا شد و اگر می‌پرسیدید بزرگ‌ترین معضل ایرانیان در عصر جدید چه بود، پاسخ می‌دادم «ما دسترسی به واقعیت نداریم».

می‌دانم؛ شنیدن این جملات برای آرمانخواهان بسیار رنج‌آور است، اما وقتی فرد جای آرمانشهرهای ایدئولوژیک، دنبال ساختن زندگی شخصی‌اش می‌رود، حین ساختن زندگی‌اش کیفیت زندگی دیگران را هم بالا می‌برد. یوتوپیایی در این دنیا وجود ندارد؛ اما وقتی هر کس بر ساختن دنیایش تمرکز می‌کند، ناگزیر سطح زندگی دیگران را هم بالا می‌آورد. لازمۀ این خودسازی دنیوی، آزادی است. از دل تلاش‌های این زندگی‌سازانِ کوچک و منفرد بهشت‌های زمینی و یوتوپیایی درنمی‌آید، اما سطح زندگی عموم مردم روزبه‌روز بالاتر می‌آید. آرمانشهرگرایان فردیت و آزادی‌های فردی را مسدود می‌کنند تا بهشتی برین روی زمین بسازند، اما در نهایت نه بهشت می‌سازند و نه اجازه می‌دهند همین جامعۀ خودساخته پدید آید.

بسیار از من می‌پرسند «حالا چی می‌شه؟» پاسخ روشن و آسان است: جامعه‌ای که به گنج آزادی ــ یعنی درک آزادی ــ دست یافت، یا راهی خواهد یافت، یا راهی خواهد ساخت. از این روست که می‌گویم: ایران بیمه شد.


@IranDel_Channel

💢
👍2👎1

🔴 حاکمیت و "قانون برادرکشی"

حسن حضرتی

به باور صاحب‌نظران تاریخ عثمانی، یکی از علل فروپاشی این امپراتوری که ادعای خلافت اسلامی را نیز داشت، اجرای "قانون برادرکشی" بود. این قانون را محمد دوم (فاتح) ابلاغ کرد: "هـر يـك از اولاد عثمـانی كـه سلطنت بر وی ميسّر گردد، برای بقای نظام عالم [دولت علیّه عثمانی] شايسته است بـرادرانش را بـه قتـل برساند." خود سلطان هم با صدور دستور قتل برادر شيرخواره خود، احمـد، اجرای قانون ابلاغی را آغاز کرد. این قانون چیزی در حدود صدوپنجاه سال در تاریخ عثمانی دوام داشت، تا این که احمد اول در سال‌های آغازین سده هفده آن را باطل کرد. علت اصلی لغو این قانون قتل شمار زیادی از فرزندان ذکور خاندان آل عثمان در مدت اجرای آن بود. این امر بابعالی را به شدت با قحط‌الرجال روبه‌رو کرد. دیگر شاهزاده‌ای که جسم و روان سالمی داشته باشد و بتواند بر تخت بنشیند، یافت نمی‌‌شد. زندگی قفسی شاهزاده‌ها و ترس مدام از این که کِی یکی از برادران‌ پس از مرگ پدر به تخت می‌نشیند و در نخستین اقدام حکم قتل بقیه برادرانش را می‌دهد، آنها را گرفتار انواع و اقسام بیماری‌های جسمی و روحی می کرد. کار بدانجا رسیده بود که دیگر بر تخت سلطنت عثمان و اورخان و مرادها و بایزیدها و سلیم و سلیمان باشکوه، سلاطین بیمار و سبک عقلی چون سلیم دوم و مصطفای یکم (معروف به دیوانه) و محمد سوم و ابراهیم یکم (این هم معروف به دیوانه) تکیه زدند که از عهده اداره حرمسرای خود هم برنمی‌آمدند، چه رسد به اداره امپراتوری.

اگر این قانون در قرن هفده لغو نمی‌شد و به دنبال آن بی‌درنگ اصلاحات بنیادی در ساختار دولت عثمانی در دستور کار قرار نمی‌گرفت، بعید بود عمر این دولت به قرن هیجده هم برسد. بازگشت بابعالی از یک تصیم غلط و چند رویه ناصواب و آغاز اصلاحات بنیادی، به این "مرد بیمار" دویست سال دیگر هم عمر بخشید و آن را تا ۱۹۲۳م. زنده نگه داشت.

نبش تاریخ کردم تا بگویم آنچه اینک در ساختار سیاسی کشور دیده می‌شود اجرای عیان و آشکار قانون برادرکشی است. حاکمیت با این استدلال که حفظ نظام از اوجب واجبات است، دولتمردان و کارگزاران - حتّی معتمد - خود را با شتاب زیاد خانه‌نشین می‌کند؛ از موسوی و کروبی و خاتمی و ظریف گرفته تا ناطق نوری و علی لاریجانی و... . این افراد یک زمانی یا نخست‌وزیر بودند یا رئیس‌جمهور و یا رئیس مجلس. یعنی در ساختار جمهوری اسلامی مناصب بالایی داشتند. این افراد هنوز هم به مبانی این ساختار وفادارند و به همین جهت الان حکم چوب دو سر طلا را دارند و از هر طرف فحش و ناسزا می‌خورند. اما ساختار آنها را در فهرست خلعا قرار داده است.

نتیجه آن شده است که اینک سیاست‌ورزی و سیاستگذاری در ایران به دست گروهی افتاده است که حتا الفبای آن را هم نمی‌دانند. حقایق و مصالح مملکت را درک نمی‌کنند. بی‌تجربه‌اند. حکمرانی را شوخی گرفته‌اند. رمز و رموز نظام بین‌الملل را نمی‌شناسند. هیچ چیزی را مهم نمی‌دانند جز اظهار وفاداری به ساختار. حتا در این اظهار هم صادق نیستند که اگر بودند گاهی زبان به نقد کنش‌های غلط ساختار باز می‌کردند تا وفادارانه زوال و فروپاشی آن را مانع شوند. در زمانی که کشور با بحران‌های بزرگ اجتماعی و زیست محیطی روبه روست، نمایندگان آن در مجلس به دنبال تصویب قانون برای سگ و گربه خانگی باشند، به این معناست که کشورداری را به کارگزارانی سپرده‌ایم که سخت با آن غریبه‌اند.
این اتفاق یک پیامد خیلی بدی را هم پیش چشم ما گذاشته است. همانند عثمانی، در ساختار سیاسی ایران امروز، به سبب همان قانون نخبه‌کشی که با قدرت در حال اجراست، اهل قلم (دیوانیان) آنقدر ضعیف و ناتوان شده است که در عمل اتخاذ تصمیمات اساسی به دست اهل شمشیر افتاده است.

این که تبعات چنین وضعیتی که در آن قرار گرفته‌ایم چه خواهد بود برای تاریخ‌نادانان روشن نیست؛ اما آنکه تاریخ خوانده است می‌داند که ساختار سیاسی دو راه بیشتر ندارد: یا بر ادامه این رویه غلط اصرار بورزد و تبعاتش را بپذیرد و یا این که خطای خود را بپذیرد و قانون برادرکشی (=نخبه‌کشی) را وانهد و تن به اصلاحات بنیادی و ساختاری بدهد تا مردم خود را از دست ندهد و مشروعیت خود را زایل نکند؛ بلکه ایران عزیزمان نجات یابد. رستگاری این مُلک و ملّت در عزیز شمردن نخبگان و به حاشیه راندن نادانان است و بس.



🔴 پی‌نوشت:
انتشار یک یادداشت الزاماً به معنی تایید محتوای آن نیست، بلکه با هدفِ آشنایی مخاطب با یک نگاه متفاوت بازنشر می‌شود.


@IranDel_Channel

💢
🔴 تلویزیون در برابر تلویزیون

✍️ قادر باستانی

🔹 نقش پررنگ شبکه‌های تلویزیونی فارسی زبان ماهواره‌ای، در تشدید و تداوم "ناآرامی‌"های اخیر، مقامات کشور را حساس کرده است. متاسفانه در غیاب نقش‌آفرینی درست رسانه ملی، این شبکه‌های خبری یکه‌تاز میدان اطلاع‌رسانی هستند و شوربختانه چنین اقدامات غیراصولی و ایذایی، توجه افکار عمومی را بیشتر از قبل به آن‌ها جلب می‌کند.

🔹 از نگاه کارشناسی، آن شبکه‌های خارجی، از یک خلا بزرگ ارتباطی میان مردم ایران و رسانه‌های داخلی بهره می‌جویند. نیاز خبری مردم باید برآورده شود.

🔹مسئله این است که چرا رسانه‌های خودمان اجازه نمی‌یابند پوشش حرفه‌ای و در چارچوب مقررات داخلی از رویدادها داشته باشند؟ چرا نهادهایی برای پوشش خبری و فعالیت حرفه‌ای خبرنگاران، محدودیت‌های مختلف وضع می‌کنند و بعد شاکی می‌شوند که چرا بی‌بی‌سی و ایران‌اینترنشنال، مردم را به "اغتشاش" تحریک می‌کنند.

🔹 رسانه با مخاطب تعریف می‌شود. لابد فکر می‌کنند مثل قدیم مردم باید فقط از رسانه داخلی استفاده کنند. مگر کسی توان مقابله با امواج آزاد رسانه‌ها را دارد؟ نیاز خبری مردم باید پاسخ داده شود؛ اگر رسانه‌های داخلی این نیاز را پاسخ دهند، مطمئن باشید که بازار رسانه‌های خارجی کساد خواهد شد. ما سال‌هاست هزینه هنگفتی برای تولید و پخش برنامه رادیویی و تلویزیونی به زبان‌های عربی، انگلیسی، فرانسوی، اسپانیولی و نظایر آن خرج می‌کنیم. شبکه‌های العالم، الکوثر، سحر، الوقت و المنار، سال‌هاست برای مردم خاورمیانه برنامه پخش می‌کنند. آن‌ها چندان اثرگذار نیستند؛ چراکه فعالیت حرفه‌ای منطبق با نیاز خبری مخاطب ندارند. شبکه الجزیره توسط قطر راه اندازی شد و توانست سهم عمده مخاطبان عرب‌زبان در دنیا را به خود جلب کند.

🔹 دلیل موفقیت شبکه‌های خبری فارسی زبان خارجی، به جز ناکارآمدی شبکه‌های داخلی، استفاده از روزنامه نگاران باتجربه و حرفه‌ای است. اواخر دهه ۷۰ روزنامه‌های بسیاری در کشور منتشر می‌شدند و فضای شادابی در افکار عمومی ایجاد کرده بودند. بعد از تعطیلی مطبوعات، فکری برای خیل روزنامه‌نگاران بی کارشده آن روزنامه‌ها نشد. بخشی خانه‌نشین و منزوی و بخش دیگری مجبور به مهاجرت شدند. تعداد زیادی از روزنامه‌نگاران استخدام شده در رادیو فردا، بی‌بی‌سی فارسی، صدای آمریکا، منوتو، دویچه‌وله، ایندیپندنت فارسی، یورونیوز فارسی و شبکه‌ی ایران‌اینترنشنال، از همین نیروها بودند. آن‌ها در طول این دو دهه، توانستند بدون اینکه حتی یک خبرنگار در ایران داشته باشند، با استفاده از شهروندخبرنگاران و نیز بازتنظیم اخبار رسانه‌های داخلی، مخاطبان بسیاری جذب کنند و اثرگذار باشند. اگر آن روزنامه‌ها تعطیل نمی‌شدند و امکان فعالیت حرفه‌ای در داخل کشور و در چارچوب قوانین و مقررات داخلی را می‌یافتند، شاید چنین سلطه‌ی خبری ناگزیری را شاهد نبودیم؛ ضمن این که فعالیت مطبوعات، امکان شکل‌گیری فسادهای بزرگ را به جهت دیده‌بانی رسانه‌ای بسیار کاهش می‌داد؛ اما شوربختانه در غیاب رسانه‌های آزاد و مسئول، فساد برخی مدیران اعتبار مدیریت را به کلی تحت تاثیر قرار داد و مسئولان را شرمنده کرد.

🔹به عنوان کارشناس رسانه، سیاست در پیش گرفته شده در ارتباط با رسانه‌های بیرونی را کاملا بی‌نتیجه و منفعلانه ارزیابی می‌کنم. چنین اقداماتی باعث جلب بیشتر مخاطبان به آن‌ها و احساس موفقیت و پیروزی در آن‌ها می‌شود.  شبکه الجزیره، در خلا ناشی از رسانه‌های بی‌خاصیت کشورهای عربی، گُل کرد و رسانه اول جهان عرب شد.

🔹ترس و واهمه از فعالیت آزاد رسانه ها، زاییده ذهن آن مدیرانی است که عادت به پنهان‌کاری دارند. اگر مدیر درست کار کند و از سلامت کار خود مطمئن باشد، قاعدتاً از فعالیت آزاد رسانه باکی ندارد. تلخی زبان روزنامه‌نگار، نوش دارویی است که فساد را ریشه کن و فاسدان و مدیران نالایق را رسوا می‌کند. امروز فرمان رسانه‌های بزرگ در دست مدیرانی قرار گرفته که مخاطب مدار نیستند و مخاطب را فراری می‌دهند. اختیار این رسانه‌ها را به افراد مورد اعتماد اما کاربلد و حرفه‌ای بدهید و این طور بازار گرمی بی‌بی‌سی و ایران‌اینترنشنال را برهم زنید.

🔹 دنیای رسانه، دنیای تملق و تزویر و چاپلوسی نیست. دنیای واقعیت و روراستی با مخاطب است، دنیای نقد بی‌رحمانه قدرت است. بیایید دست رسانه‌های مستقل داخل را برای فعالیت حرفه‌ای باز بگذارید و اثرات آن را ببینید. فرمان رسانه‌های بزرگ را به اهل آن بسپرید و از نقادی آن‌ها عصبانی نشوید، تا مخاطب رمیده را بازگردانید. زمان برای تغییر تنگ است؛ اصلاح کنید، قبل از آن که دیگر کار از کار بگذرد.


@IranDel_Channel

   💢
🔴 شما را به خدا گوش کنید!

✍️ #احمد_زیدآبادی

در پی حادثۀ خونین و جگرخراش شاه‌چراغ، مسئولان کشور در مورد ارادۀ دشمنان ایران برای ایجاد ناامنی و هرج و مرج در کشور هشدار داده‌اند.
بدون شک، ایران در خارج از مرزهای خود دشمنانی از جمله برخی کشورها و برخی گروه‌های تروریستی دارد که مترصد ضربه زدن به امنیت و موجودیت آن هستند. اما در این میان، خود مسئولانِ کشور برای حفظ امنیت و ثبات پایدار ایران چه کرده‌اند؟
این وضع نتیجۀ عملکرد چه کسانی است؟ این رابطۀ خطرناک با روسیه و ارسال پهپاد انتحاری به مسکو کار کیست؟ تعلیق مذاکرات برجام و ادامۀ تحریم‌های سنگین علیه کشور از کجا آب ‌خورد؟ چشم بستن بر گسترش فقر و تبعیض در کشور به چه دلیلی است؟ بی‌اعتنایی به هشدارهای مکرر و بی‌وقفۀ عموم کارشناسان حوزه‌های مختلف در مورد بحرانی شدن شرایط جامعه در صورت ادامۀ سیاست‌های مرسوم با چه منطقی صورت گرفت؟ حذفِ مستمر و فزایندۀ نیروهای سیاسی از دایرۀ تصمیم‌گیری برای کشور و حاکم کردن افراد سطحی و ناکارآمد و بدون تخصص بر مقدرات اقتصاد و آموزش و آموزش عالی و فرهنگ و هنر و سیاست وغیره  از کجا نشأت یافت؟ توسعه را امری مذموم شمردن و از الزاماتِ آن شانه خالی کردن با چه قصد و غرضی انجام شد؟ نادیده‌انگاری مطالبات عمومی و بخصوص زنان و جوانان برای انتخاب سبک زندگی خود و برچیدن بساط زورِ فرهنگی و عقیدتی طبق کدام مصلحت بود؟ بی‌تحملی در برابر اعتراض‌های صنفی و بازداشت برخی رهبران آنان با کدام دغدغۀ معطوف به حفظ امنیت کشور صورت گرفت؟...
حتی هم اینک نیز که بحران در ابعاد گوناگون خود را نشان داده است، چرا فکر عاجلی نمی‌شود؟ دریغ از یک وعدۀ تأثیرگذار، دریغ از یک ابتکار آرامش‌بخش، دریغ از یک انعطاف قابل توجه، دریغ از یک نرمش امیدوار کننده....حتی حاضر نمی‌شوند افراد هتاک و بحران‌آفرین را از دور و بر خودشان دور کنند و یا بازداشتی‌های بی‌گناه از جمله روزنامه‌نگاران را از بند رها سازند. همچنان زبان تهدید و تخفیف و نادیده‌انگاری در چرخش است و اگر هم مسئولی کلامی اندک امیدبخش بر زبان می‌راند بر اثر هجوم تندروها، بلافاصله با زدن چند تبصره، اصلِ حرفش را پس می‌گیرد!
می‌خواهید با سرنوشت این کشور چه کنید؟ استفادۀ بی‌نهایت از زور تا اثر و نشانی از هیچ معترضی باقی نماند؟ آیا این اصلاً ممکن است؟ آیا امکان ایجاد کمترین حد از نظم و ثبات از این طریق وجود دارد؟ آیا این کار کشور را غرق در خون نمی‌کند؟ پس اگر احیاناً این راه را بسته می‌دانید، چرا در ارائۀ ابتکاری جدید و افق‌گشا کاری ملموس نمی‌کنید؟ با این بی‌‌تصمیمی و تعلل منتظر چه هستید؟ که آتش به طور فراگیر دامن کشور را بگیرد و تمام هستی آن را بسوزاند؟
من به شما اطمینان می‌دهم که با هیچ سطحی از زور و خشونت نمی‌توان وضع را به حال سابق آن برگرداند. فقط و فقط دو راه وجود دارد. یا تغییر مسیر به سمت تحول و اصلاح بنیادی بدون درنگ و فوت لحظه‌ای وقت و یا درگیر کردن کشور در آتش ناامنی. هر چه از ابزار زور بیشتر استفاده شود شعله‌های آتش ناامنی بلندتر می‌شود. هر کسی در هر مقامی جز این را به شما بگوید، قصد فریب‌تان را دارد. من ناصح امین و دلسوزی برای شما هستم. بی‌هیچ کینه و غرض شخصی شما را خطاب قرار می‌دهم. از همین لحظه شروع کنید و با آزاد کرد بازداشتی‌های بیگناه، نوری در افق این تونل به مردم نشان دهید. مطمئن باشید اکثریت قاطع مردم اگر در انتهای این تونل نوری واقعی ببینند آن را نادیده نخواهند گرفت. قبلاً صدها بار گفتم که عجله کنید، فرصت را از دست ندهید، وقت تنگ است. گوش نکردید.  شما را به خدا الان گوش کنید. از بد روزگار اکنون سرنوشت این کشور به تصمیم شماست. با تصمیم درست قادرید آن را نجات دهید و با ادامۀ بی‌تصمیمی و یا تصمیم نادرست می‌توانید آن را کنام موران و ماران کنید چرا که دیگر اثری از پلنگان و شیران هم نمانده که در یک ایران ویران لانه کنند!

@IranDel_Channel

💢
🔴 مسأله‌ رهبری (leadership) و جنبش‌های اعتراضی جدید در جامعه شبکه‌ای

✍🏻 محمد رهبری

🔹رشد و توسعه اینترنت و شبکه‌های اجتماعی، باعث شکل‌گیری و تولد جنبش‌های اجتماعی جدیدی در همه جوامع شد که مهم‌ترین ویژگی آن، بی‌نیازی از رهبران سیاسی بود. ویژگی «بی‌رهبر» بودن جنبش‌های اجتماعی جدید موضوعی است که کاستلز در کتاب‌هایش چندین بار بر آن تأکید می‌کند. او می‌گوید این امر به دلیل بی‌اعتمادی عمیق اکثر مشارکت‌کنندگان جنبش نسبت به هرگونه نمایندگی و تفویض قدرت است. همچنین افقی بودن شبکه‌ها، همکاری و همبستگی را تقویت می‌کند و نیاز به رهبری رسمی را کاهش می‌دهد. او در یکی دیگر از آثارش در همین زمینه نوشت: «جنبش‌های اجتماعی جدید، نیازمند رهبران نیست چرا که هرکس می‌تواند برای به اشتراک‌گذاشتن خشم خود به هر کس دیگری دسترسی داشته باشد».

🔸الکساندرا سگربرگ و همکارانش نیز، عقیده دارند که در بسیاری از جنبش‌های اعتراضی معاصر هیچ سلسله‌مراتب یا هماهنگی سازمانی‌ای وجود ندارد و رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی «نقش سازمان‌های سیاسی مستقر را ایفا می‌کنند».

🔹مارگتس و همکارانش نیز در کتاب «آشفتگی سیاسی» نشان دادند که  هر فرد از طریق شبکه‌های اجتماعی اطلاعاتی به‌دست می‌آورد که هزینه هماهنگی و سازماندهی را کم می‌کند و بر کنش جمعی آن‌ها در محیط آنلاین اثر می‌گذارد چرا که افراد از طریق این اطلاعات از مشارکت دیگران در جنبش مطلع می‌شوند. بدین ترتیب، بدون نیاز به یک رهبر سنتی که آغازکننده یک جنبش اعتراضی بزرگ باشد، کاربران از طریق اطلاعاتی که از درون شبکه می‌گیرند، تشویق به مشارکت می‌شوند.

🔸این توصیفات در خصوص جنبش‌های اعتراضی در یک دهه اخیر در ایران نیز صادق است؛ بسیاری از این اعتراضات نیازی به رهبر سیاسی نداشت و هماهنگی و سازماندهی آن بدون نیاز به هیچ سازمان یا سلسله‌مراتبی، از طریق شبکه‌های اجتماعی صورت می‌گرفت. اما آیا جنبش اعتراضی اخیر پس از مرگ مهسا امینی نیز بدون رهبر است؟ آیا کسی می‌تواند رهبری آن را به‌دست گیرد؟

🔹برای پاسخ به این سؤالات، ابتدا باید یکی دیگر از ویژگی‌های مهم جنبش‌های اعتراضی جدید را مدنظر قرار داد. این جنبش‌ها، به نوعی «نه» گفتن به تمام رهبران سیاسی سابق تلقی می‌شوند. به همین جهت است که می‌توان جنبش اعتراضی پس از مرگ مهسا امینی را یک نه به تمام رهبران سیاسی سابق در داخل و خارج تلقی کرد؛ این «نه» فقط به سمت نیروهای سیاسی در داخل نیست، بلکه به سمت اوپوزوسیون خارج از کشور نیز هست که سال‌ها ادعای رهبری معترضان را داشتند و خود را در قامت یک رهبر سیاسی می‌دیدند اما ناتوان از ساماندهی یک اعتراض ساده بودند.

🔸واقعیت آن است که تولد یک «رهبر انقلابی» در دوران جدید بسیار سخت‌تر از گذشته است. در این دوران، به قول کاستلز، شایعه‌های شبکه‌سازی‌شده دیجیتال، در فضای اینترنت به سرعت گسترش می‌یابد و این خصیصه جامعه شبکه‌ای است. او می‌گوید «موثرترین شکل از حمله سیاسی، نابودکردن این اعتماد از طریق تخریب اخلاقی شخصیت و تصویر کسی به عنوان رهبر است» و سیاست رسوایی به علت ایجاد سهولت در تخریب رهبران و زیر سوال بردن جایگاه اخلاقی آن‌ها در میان مردم به راحتی این نوع حمله سیاسی را امکان‌پذیر کرده است.

🔹مسأله‌ی «اعتماد» یک مسأله‌ی کلیدی است. در جامعه شبکه‌ای، اعتماد به یک رهبر انقلابی سخت‌تر شکل‌میگیرد. به‌دنبال غلبه‌ی سیاست رسوایی، امکان تولد رهبر انقلابی بسیار دشوارتر گذشته است؛ چرا که به محض آن که یک نفر در میان مردم محبوب شود، گروه‌های مخالف با آن شخص، نقاط ضعف او را برجسته کرده و اقدام به تخریب وی می‌کنند و آن را در سطح گسترده منتشر می‌کنند تا جایگاه اخلاقی آن شخص را تنزل دهند. درنتیجه رهبر کاریزماتیک و انقلابی سخت‌تر از قبل متولد می‌شود. این درحالی است که همان گونه که بشیریه می‌گوید، وجود رهبر انقلابی یکی از الزامات تحقق انقلاب در کشورهاست.

🔸در چنین شرایطی، کسی که گذشته مبهم یا سفیدی داشته باشد، شانس بیشتری دارد که مورد اقبال قرار گیرد چرا که امکان رسوا شدنش سخت‌تر است؛ با این حال، همه کنش‌های او زیر ذره‌بین است و کوچکترین اشتباهی از او می‌تواند منجر به از دست رفتن اعتبارش شود. به همین جهت پیش‌بینی این که آیا رهبر انقلابی امکان تولد دارد، سخت است اما می‌توان گفت که تحقق این امر دشوارتر از دهه‌های پیش است.

🔹اما اگر رهبر انقلابی متولد نشود، این اعتراضات به چه سمتی می‌رود؟ وقوع انقلاب بدون «رهبر» خیلی دور از ذهن است چرا که در هر حال باید فرد یا گروهی باشد که قدرت را در دست بگیرد. بنابراین، در غیاب رهبر انقلابی، اساسا تحقق انقلاب خیلی ضعیف است و حتی اگر حکومت مرکزی نیز به‌دلیل بحران‌های پیاپی و اعتراضات شدید اجتماعی، نتواند خود را حفظ کند، فروپاشی دولت (failed state) محتمل‌تر از انقلاب خواهد بود.

منبع: امتداد

@IranDel_Channel

💢
🔴 جنبش به رسمیت شناخته‌نشدگان

✍️ علی آردم

آنچه امروز در خیابان‌های تهران رخ می‌دهد، باعث حیرت گروهی از ناظران شده است، ولی برخی دیگر آن را پیش‌بینی کرده بودند و با مختصات این جنبش به خوبی آشنایی دارند. اعضای اصلی این جنبش را، مانند تمام جنبش‌های دیگر شهری، جوانان طبقه متوسط شهری تشکیل می‌دهند. طبقه متوسط شهری نه صرفا بر اساس داده‌های اقتصادی، که بیشتر بر اساس مسائل فرهنگی تعریف می‌شود و به عبارتی یک طبقه اجتماعی است و نه یک طبقه اقتصادی. این طبقه که معمولا دارای تحصیلات دانشگاهی است، مشاغل گوناگونی را در بر می‌گیرد که از نظر ارزش‌های فرهنگی بیشتر مشابه طبقات بالای اقتصادی و از نظر درآمد بیشتر مشابه طبقات پایین اقتصادی جامعه هستند. این طبقه به دلیل دسترسی به رسانه، دارای صدای بلندی است و در واقع این گروه، بر خلاف طبقات پایین که به طبقه بی‌صدا (Voiceless) معروف هستند، به سادگی می‌توانند خواسته‌های خود را به گوش همگان برسانند. به همین دلیل است که راست جدید در اروپا و آمریکا به شدت با این طبقه دچار مشکل می‌شود، زیرا بر این باور است که این طبقه صدایی به مراتب بلندتر از وزن اجتماعی خود دارد.

در جمهوری اسلامی، تقریبا همیشه با خواسته‌های این طبقه مقابله شده است، خواسته‌هایی مانند آزادی سیاسی، آزادی بیان، آزادی‌های اجتماعی- فرهنگی و آزادی‌های اقتصادی. جمهوری اسلامی نه تنها با خواسته‌های این طبقه مقابله می‌کند، بلکه آن را نادیده گرفته و استهزا می‌کند. این طبقه سال‌ها تلاش کرده است تا با روش‌های گوناگون، اعم از شرکت در انتخابات، اعتراض در رسانه‌ها و یا شرکت در تظاهرات‌های اعتراضی، خواسته‌های خویش را به کرسی بنشاند، ولی هر بار با شکست مواجه شده است. هرچند که این طبقه توانسته است به برخی از مطالبات خود برسد، ولی رفتار اقتدارگرایانه حکومت باعث شده است که این طیف هر بار احساس شکست نماید. تفاوت‌های موجود در شکل پوشش زنان و مردان، تغییرات ایجاد شده در فضای نشر و موسیقی و حتی تغییر نگاه به پدیده‌ای مانند ماهواره را می‌توان امتیازات به دست آمده این طبقه دانست، ولی این طبقه هیچ‌گاه احساس پیروزی نکرده است و نگاه تحقیرآمیزِ حکومت به خواسته‌های این طبقه، همواره باعث ایجاد شکاف بین این دو گروه در جامعه شده است، به گونه‌ای که طبقه متوسط طی این سال‌ها به این نتیجه رسیده است که او "به رسمیت شناخته نمی‌شود".

در طی سال‌های اخیر این طبقه متوسط شاهد چند تغییر بوده است، تغییراتی که منجر به بلندتر شدن صدای آن و عاصی‌تر شدن آن شده است:

نخست اینکه به دلیل توسعه دانشگاه‌ها و ورود اینترنت، این طبقه فربه‌تر شده است، به گونه‌ای که حتی گروهی که دارای تحصیلات دانشگاهی نیستند، با مطالعه دائم اخبار، دیدن مستندهای متعدد و همگروهی با افراد تحصیل‌کرده، به این طبقه کوچ کرده‌اند.

دوم اینکه بحران اقتصادی سال‌های اخیر، باعث شده است که همپوشانی نسبی طبقه متوسط شهری با طبقه متوسط اقتصادی مختل گردد. به عبارت دیگر، در گذشته‌ای نه چندان دور، درآمد طبقه متوسط شهری به گونه‌ای بود که از نظر اقتصادی خود را در دهک‌های میانی می‌دید، ولی اکنون به دهک‌های پایین سقوط کرده‌اند، یا حداقل خود این‌گونه می‌اندیشند. سیاست‌های دولت رفاهی جمهوری اسلامی، مانند بیمه و مدارس رایگان، که از ابتدای پیروزی انقلاب برای راضی کردن این طبقه و طبقات پایین طراحی شده بود نیز در پسِ توفان تحریم‌ها، کارایی خود را از دست داده‌اند و نارضایتی اقتصادی را به نارضایتی سیاسی و اجتماعی گره زده است.

سوم اینکه سال‌هاست انحصار رسانه از دست دولت خارج شده است و اینترنت توانسته است صدای این گروه را بیش از پیش بلندتر کند و افزون بر این، آنان را به دیگر صداهای معترض، وصل نماید تا این صداها دچار هم‌افزایی شوند.

هرچند می‌توان سیاهه این دلایل را طولانی و طولانی‌تر کرد، ولی به باور من این سه دلیل، اصلی‌ترین عوامل تاثیرگذار در ویژگی‌های امروز طبقه متوسط شهری است. سال‌ها سرخوردگی و نادیده گرفتن، با این تغییرات همراه شده است و حوادث این روزهای ایران را شکل داده است. این «جنبش به رسمیت شناخته نشدگان»، به دنبال این است که برای نخستین بار به رسمیت شناخته شود: او خواستار یک پیروزی است، یک پیروزی قاطع. آیا جمهوری اسلامی حاضر به دادن چنین امتیازی می‌شود یا فقط راه براندازی و عصیان را به این طبقه نشان خواهد داد؟

@IranDel_Channel

💢
🔴 #توییت_خوانی

✍️ بازتابِ یک نگاه، بازتابِ یک دیدگاه


🔴 پی‌نوشت:
انتشار یک توییت به معنی تأیید تمام مواضع فرد توییت‌کننده نیست.


@IranDel_Channel

💢
🔴 "گفتگوی محال"

✍️ #مهدی_تدینی، تاریخ‌پژوه


این تصویر [تصویر ضمیمه 👇] از مراسم دولتی روز سیزده‌آبان ثبت شده است؛ از آن دست تصاویر چشم‌نواز تاریخی که این روزها بسیار می‌بینیم. شهامت مدنی اگر تصویر داشت، همین بود.

اما باید پاسخی به یک مغالطۀ رایج بدهم. خردمند و دلسوز به نظر رسیدن کِیف می‌دهد، اما خردمندی صوری، خیانت به خودِ خردمندی است؛ چنانکه دلسوزیِ توخالی به خود دلسوزی آسیب می‌زند. این روزها از این دست خردمندی‌های توخالی زیاد می‌بینیم و جان کلام آنها نیز نفی خشونت و ترغیب به گفتگوست.

اصلاً گفتگو یعنی چه؟ کسی می‌داند گفتگو چگونه باید صورت بگیرد؟ گفتگو در سطح اجتماعی برای حل معضل سیاسی ایران پوچ است. در ظاهر امر دعوت به گفتگو متمدنانه و مدرن به نظر می‌رسد، اما وقتی به پس آن می‌رویم پوچ بودن آن مشخص می‌شود. اساساً گفتگو در سطح «اجتماعی» بی‌معناست. یعنی گفتگوی «شهروندان» با همدیگر بی‌معناست. نه امکان‌پذیر است و نه فایده‌ای دارد. گفتگوی شهروندان با حاکمان هم بی‌معناست. اصلاً گفتگو در سطح شهروندی هم محال و هم بی‌فایده است. یعنی چه؟

اگر دو نفر با هم مشکل داشته باشند، می‌توانند با هم گفتگو کنند. اگر سه نفر یا چهار نفر یا عده‌ای انگشت‌شمار با هم اختلاف داشته باشند، می‌توانند سر میزی بنشینند، رفته‌رفته مواضع همدیگر را بفهمند و توافقی بیندیشند. اما بگویید هزار نفر چگونه می‌توانند با هم گفتگو کنند؟ چند میلیون نفر چگونه؟ کی با کی باید صحبت کند؟ نتیجه چگونه مشخص می‌شود و چه سازوکاری برای تأمین رضایت گفتگوکنندگان میلیونی وجود دارد؟ گفتگوی اجتماعی امری محال است. پس گفتگو در سطح اجتماعی چیست و چه می‌شود؟

بشر پیشتر در این باره فکر کرده و راه‌حل گفتگوی اجتماعی را پیدا کرده است: «دموکراسی» همان گفتگوی اجتماعی است. دموکراسی سازوکار عملی گفتگو میان مردم یک کشور است. گفتگوی معنادار هیچ راهکار دیگری ندارد. از طریق سازوکار دموکراتیک شهروندان همفکرترین نمایندۀ خود را انتخاب می‌کنند تا به جای آنها «گفتگو» کند.

اتاق گفتگو «پارلمان» است. گفتگوی معنادار از مجاری دموکراسی محقق می‌شود و اصلاً این سازوکار ساخته شد تا شهروندان بتوانند با هم گفتگو کنند. مشکل ما این نیست که مردم نمی‌دانند باید گفتگو کنند! آدرس پوچ به جامعه ندهید! مشکل این است که دموکراسی نداریم. مشکل گفتگو کردن یا نکردن نیست، مشکل این است که سازوکار عملی گفتگو از میان رفته است. فهمیدن اینکه گفتگو خوب است، خردمندی نمی‌خواهد. عموم مردم می‌فهمند گفتگو خوب است و خشونت بد است. به جای دعوت به گفتگو، بگویید چگونه دموکراسی داشته باشیم.


@IranDel_Channel

💢
👍1
🔴 #توییت_خوانی

✍️ بازتابِ یک نگاه، بازتابِ یک دیدگاه

🔴 رشته توییتی در مورد مدیریت استانی چون سیستان‌وبلوچستان با شرایط فرهنگی خاص در دوره‌ی محمدرضا شاه پهلوی و جمهوری‌اسلامی

🔴 پی‌نوشت:
ارسال یک مطلب از فردی به معنی تایید یا رد آن فرد و اندیشه‌اش نمی‌باشد.

@IranDel_Channel

💢
🔴 #توییت_خوانی

✍️ بازتابِ یک نگاه، بازتابِ یک دیدگاه

🔴 یک رشته توییت از روزبه شهرستانی

🔴 پی‌نوشت:
انتشار این رشته‌توییت به معنی تایید یا رد آن نیست.


@IranDel_Channel

💢
🔴 یک توضیح دربارۀ سخنان امروز جان بولتون

✍️ دکتر #جواد_طباطبایی، فیلسوف سیاسی

مصاحبۀ امروز، شانزدهم آبان ۱۴۰۱ بخش فارسی تلویزیون بی بی سی با جان بولتون، مشاور امنیت پیشین ایالات متحده، در برنامۀ خبری شصت دقیقه نمونه‌ای سخت‌ رقت‌انگیز از تصوّر بخشی از دولتمردان ایالات متحده از ایران بود. بولتون در بخشی از مصاحبه ادعا کرد که «اپوزیسیون ایران دارد مسلح می‌شود، با اسلحه‌هایی که از پایگاه‌های سپاه گرفته، اسلحه‌هایی که دارد از عراق وارد ایران می‌شود. فکر می‌کنم که از چشم‌انداز یک تلاش سیستماتیک اپوزیسیون نه فقط اعتراض، بلکه به کارگیری روز و قوۀ قهریه علیه حکومت است که ما دیگر غیر مسلح نیستیم، ما می‌توانیم مقابله کنیم با سپاه پاسداران.» این‌جا مجری برنامه یادآوری می‌کند که : «البته، آقای بولتون، شواهدی نداریم که نشان دهد معترضین در خیابان‌ها مسلح هستند.» بولتون در پاسخ می‌گوید : «گزارش‌هایی که در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده، ویدئوهایی که در شبکه‌های اجتماعی هست نشان می‌دهد سلاح هست در دست اپوزیسیون، نیروهای مسلح از جلوی اپوزیسیون فرار می‌کنند، حتیٰ تبادل آتش هم وجود داشته.» این‌جا بار دیگر مجری می‌گوید : «می‌خواهم تأکید کنم که این‌که معترضین مسلح هستند ادعای خود ج.ا. است. ما در شبکه‌ها تصاویری دیدیم که گروه‌های امنیتی فرار می‌کنند، اما تا این لحظه تصویری ندیدیم که معترضان اسلحه‌ای در دستشان است.» این‌جا، بولتون متوجه می‌شود که به این آسانی سر مجری ایرانی کلاه نمی‌رود، و می‌گوید : «من تصاویری از نیروهای کُرد دیدم که آموزش می‌بینند، خارج از ایران در عراق.» در ادامه، بولتون جان مطلب خود را بیان می‌کند و می‌گوید : «متأسف هستم که ایران یک قانون اساسی ندارد مثل امریکا که مردم حقِّ حمل اسلحه را داشته باشند و الا الآن مردم اسلحه داشتند.»(۱) اگر بولتون این عکس‌ها را در خیالات خود برای خاورمیانۀ جدید فتوشاپ نکرده باشد، چنان‌که در عراق کردند و بر سرشان آن آمد که بر سر آن شتر آمده بود، باید چیزهایی از دوستان مجاهد خود دریافت کرده باشد که با یک مشت پسماندهای دهۀ چهل خورشیدی مشغول زرمایش‌های نظامی برای رهایی ایران از گورستان‌های آلبانی هستند. مسئولان دولت ایالات متحده، پس از پیروزی‌های شکوهمند در ویتنام و آسیای جنوب شرقی بر کمونیسم، و افغانستان و عراق، همین فتوشاپ‌ها را به دست ژنرال برجستۀ امریکایی، کالین پاول، دادند، که وزیر امور خارجه شده بود، و او، با نشان دادن آن عکس‌ها در نشست رسمی شورای امنیت سازمان ملل، اجماعی درست کرد و با این اجماع نیز ارتش چندین کشور را وارد عراق کرد. کلاهی که تونی بلر، نخست وزیر وقت بریتانیا، با تکیه بر داده‌های نادرست و دستکاری شدۀ رسالۀ کارشناسی ارشد یک دانشجو که ثابت می‌کرد عراق به ساخت جنگ‌افزارهای اتمی دست یافته و صلح جهانی را تهدید می‌کند بر سر بوش دوم گذاشت می‌بایست درس عبرتی شده باشد که گویا نشده است. همان زمان پاول متوجه شد که رامسفیلد و دیک چینی با آبروی او بازی کرده‌اند و برای همیشه از سیاست کناره‌گیری کرد. من در آن سال‌ها در فرانسه بودم و یادم می‌آید که مسئولان فرانسوی، که عراق را بسیار بهتر از همۀ دولتمردان و استادان خاورمیانه‌شناس امریکایی می‌شناختند، در اتاق‌های فکر، بر مبنای داده‌های دقیقی که عراق داشتند، چرا که در جریان جنگ عراق علیه ایران میلیاردها دلار جنگ‌افزار در اختیار عراق گذاشته بودند و از طریق مشاوران نظامی خود اطلاع دقیقی از توانایی‌های عراق داشتند، به طور تلویحی می‌فهماندند که امریکاهایی‌ها جز چند پیت حلبی پیدا نخواهند کرد و تنها نتیجۀ حمله به عراق فروپاشی استبداد صدام حسین و البته خود عراق خواهد بود. توهّم‌های امریکایی دربارۀ وضع عراق تنها در انحصار نومحافظه‌کاران نبود، بلکه حتیٰ بسیاری از گروه‌های «چپ» امریکایی نیز تصور روشنی از ظرایف سیاست در خاورمیانه نداشتند، اما این جهل مانع از آن نمی‌شد که ادعاهای گنده مطرح کنند. یادم می‌آید که در سال‌های اشغال عراق یکی از استادان علم سیاست از دانشگاه چپ نیویورکی، نیواسکول، به پاریس آمده بود و دربارۀ آیندۀ سخنرانی می‌کرد. او در دفاع وضع ایجاد شده از چیزی به نام Iraqi nation یا «ملّت عراق» سخن می‌گفت که مانند هر ملّت دیگر دنبال دموکراسی است. وقتی پرسیده شد که این ملّت عراق کجاست، چه ویژگی‌ها و چه تاریخی دارد؟ پاسخ‌ها تکرار همان خیالبافی‌های مطالعات خاورمیانۀ امریکایی بود و هیچ اهمیتی نداشت. بدیهی است بحث با استاد امریکایی نتیجه‌ای نمی‌توانست داشته باشد. بخشی از دانش مسئولان امریکایی از چند «رجل» عراقی و یکی دو تن از «زَی»های منتظرالریاسۀ افغان مقیم ایالات متحده می‌آمد که یکی از شاهکارهای آن در دیپلوماسی مذاکره با طالبان و تحویل بسیار موفقیت‌آمیز افغانستان به آن‌ها بود.

👇👇
(ادامه‌ی یادداشت در فرسته‌ی پسین)

@IranDel_Channel

💢
👍2
ایران‌دل | IranDel
🔴 یک توضیح دربارۀ سخنان امروز جان بولتون ✍️ دکتر #جواد_طباطبایی، فیلسوف سیاسی مصاحبۀ امروز، شانزدهم آبان ۱۴۰۱ بخش فارسی تلویزیون بی بی سی با جان بولتون، مشاور امنیت پیشین ایالات متحده، در برنامۀ خبری شصت دقیقه نمونه‌ای سخت‌ رقت‌انگیز از تصوّر بخشی از دولتمردان…
(ادامه‌ی یادداشت فوق)

👆👆

باری، این مصاحبۀ جان بولتون، در ادامۀ داستان‌بافی‌های گروه‌هایی از رجال سیاسی ایالات متحده، برای ایران و منطقه، فاجعه‌ای است، زیرا چنان‌که در نمونه‌های دیگر، از سقوط سایگون تا سقوط شاه ایران، از ویتنام تا افغانستان و عراق، دیده شده امریکایی‌ها در بزنگاه‌ها و در موقعیت‌هایی که اوضاع به ضرر آنان باشد، در انتظار فرصت‌های دیگری برای پیشبرد هدف‌های درازمدت سیاست خارجی خود، درمی‌روند. رسوایی برخی از رجال جمهوری‌خواه امریکایی در شرکت در نشست‌های مجاهدین خلق، که دستشان به خون امریکایی‌ها آلوده است، و دادن شعارهایی برای مریم و، به قول ترکی فیصل، رئیس اسبق دستگاه امنیتی سعودی، «شوهر مرحوم» او، در ازای هر شعار چند ده هزار دلار کافی است که «زَی»های ایرانی بدانند که افرادی مانند بولتون چه رویاهایی در سر دارند. از نظر من، که هیچ نظر خوبی نسبت به حمایت خارجی ندارم، بی‌آن‌که بخواهم در مورد همۀ آن‌ها نظر بدی داشته باشم، حمایت خارجی هیچ اهمیتی ندارد و مردم ایران، بویژه جوانان، نباید روی این حمایت‌ها حساب کنند و به آن‌ها امید ببندند. ایران دشمنان بسیار دارد، اما دوستانی ندارد. باید بدانیم که همۀ این دشمنان کمر به نابودی ایران بسته‌اند، و خنجر به دست آماده‌اند تا به موقع آن را در گلوگاه ملّت ایران فروکنند : حمایت بشار اسد از مالکیت شیخان خلیج فارس بر جزایر سه‌گانه، در حالی‌که سربازان ایرانی از اتاق خواب او محافظت می‌کردند، یک نمونۀ اسفناک از هدف‌های درازمدت «دوستان» ایران، دشمنان که جای خود را دارند! ایران، مانند همۀ کشورها، منافعی دارد و منطق تأمین همین منافع، و معیار این منافع، است که دوست را از دشمن تمیز می‌دهد و گرنه ما دوست و دشمن ابدی نداریم. بولتون و همفکران او به دنبال پیاده کردن نقشۀ خاورمیانۀ جدید هستند که یکی از مهم‌ترین هدف‌های آن نابودی ایران و تبدیل آن به چیزی شبیه به «ایرانستان» است. همۀ ایرانیان، اگر تنها یک هدف داشته باشند، آن هدف باید دفاع از ایران باشد، به قول میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام : «به مردی یا نامردی»! از همۀ قرائن موجود چنین برمی‌آید که این دفاع از ایران «به مردی» ممکن نخواهد شد. جای شگفتی است بولتون آبی به آسیاب مسئولان ایران می‌ریزد که برخی از آنان نیز در مواردی چنین ادعاهایی دارند. اگرچه بولتون در سیاست هرگز آدم برجسته‌ای نبوده، و مسئولانه حرفی نزده، اما بعید می‌دانم که نداند که چه خباثتی به خرج می‌دهد و چه پیشنهادهای تباه کننده‌ای عرضه می‌کند. جای خوشوقتی است که هیچ قرینه‌ای در تاریخ ایران وجود ندارد که ایرانی‌ها بخواهند روزی به چیزی مانند متمم دوم قانون اساسی امریکا رأی دهند. جهت اطلاع آقای بولتون عرض می‌کنم که جوانان در خیابان‌های دورترین نقاط ایران با یکی از آواتارهای همین اصل دوم مبارزه می‌کند.


(۱) اشارۀ بولتون به دومین متمم قانون اساسی ایالات متحده است که به همۀ شهروندان امریکایی اجازه میدهد «برای دفاع از خود اسلحه داشته باشد». متن این دومین متمم چنین است:
"A well regulated Militia, being necessary to the security of a free State, the right of the people to keep and bear Arms, shall not be infringed."


@IranDel_Channel

💢
👍1
🔴 "بحران‌هایی که یکی از پس دیگری سر باز کرده‌اند "

#مالک_رضایی

از منظر علوم سیاسی در ذیل مباحث بحران و مدیریت آن" crisis management" علائم و مشخصه‌های بحرانهایی مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرند که اهم آنها با عناوین

"بحران مشروعیت "
"بحران مشارکت "
"بحران نفوذ"
"بحران هویت "
"بحران یکپارچگی"
و "بحران توزیع "
مشخص و دسته بندی شده‌اند .

توضیح ویژگی‌های کامل هر کدام از این عناوین، فعلا محل بحث و کلام این یادداشت نیست. ای بسا در این وانفسا، نه مخاطبین چنین یادداشت‌هایی از آن حوصله برخوردارند که بر ریز و بم هر تک‌تک آنها عمیق شوند و نه احتمالا در نویسنده یادداشت، آن بضاعت و توانی نیست، که با زبانی روشن و بلیغ به توضیحات هر کدام از آنها بپردازد. ناچارا، باید به عناوین اکتفا کرد و آثار و علائم هر کدام از  آنها را با وضوح کامل در تار و پود جامعه به عیان دید و درسی که به شیرینی از آموزگار نیاموخت، به تلخی از روزگار آموخت.

جامعه  ایران، امروز پیامدهای هر کدام از این بحرانها را به تلخی هر چه تمام در حال تجربه کردن است و چنانچه هر کسی منکر هر کدام از آنها باشد، در خوش‌بینانه‌ترین حالت، فقط می‌توان گفت که سر خود را در برف کرده است.

آحادی از  جامعه ایران دیریست که در بحث مشارکت، کنش مورد انتظار را از خود نشان نمی‌دهند. از حیث هویت، تعلق خاطر مورد انتظار را از خود بروز نمی‌دهند. از حیث مشروعیت، علائم منفی از خود نشان می‌دهند. از منظر توزیع منابع ثروت و قدرت و ...خود را عناصری جدا و بریده از حاکمیت می‌دانند و از حیث یکپارچگی در فضایی کاملا دو قطبی زیست می‌کنند.

شاید در هیچ دوره‌ای از ادوار بعد از انقلاب، گفتمان نسل‌های دهه‌های چهل، پنجاه، شصت در مقابل نسل‌های دهه‌های هفتاد و هشتاد اینچنین خود را کم‌رمق و بلااثر و ناتوان ندیده بود.
چنان گسستی میان این نسلها به وجود آمده است که از هر در می‌دهی پندش و لیکن در نمی‌گیرد. گویی که سخن در احتیاج تو و استغنای آنان است، چه افزون می‌کنی ای دل، چو در دلبر نمی‌گیرد؟

مضحکه آمیزترین سخن، در گوش نسل جدید، این است که کسی از نسل قبل به خود جرئتی دهد و بگوید "آنچه تو در آینه می‌بینی عیان، من اندر خشت بینم پیش از آن و ..."
دوران پدر سالاری، دیر وقتی‌ست که در فضای زیست نسل امروز به انتها رسیده است.

گوش نسل جدید  به حکایت‌های نسل قبل از خود چنان بی‌توجه و کم‌توجه گشته است که گویی حکایتی غیر از حکایت آنان، به گوش جانش آمده است و دگر هرگونه نصیحتی غیر از آن، حکایت است به گوشش.

در این میان، آنچه که کار را دشوارتر هم می‌کند، ادبیاتی‌ست که گهگاهی در مواجهه با این فصا و مدیریت این بحرانها از طرف برخی صاحب منصبان رسمی، به کار گرفته می‌شود.
گویی عده‌ای هم قسم شده‌اند که نه تنها پیشگیری از بحران نکنند بلکه به اصول اولیه مدیریت بحران نیز پایبند نباشند.

اما هر چه باشد برای این گفتگوی بین نسلی، باید راهی یافت، باید راهی ساخت، باید گفتگو کرد.
جنس و مصالح این گفتگو از هر آلیاژی که باشد، بطور قطع از آن جنس نیست که کسی یا کسانی بی.خبر از هر پیامدی بگویند
... باید این خس و خار  و کف‌های ناپاک را از روی آب و بسترهای خیابان جمع کرد و ...."

در روزگار تلخی که حتی آب، هم آتش را مدد می‌شود همچو نفت. چنین سخنان آتش زایی، نه تنها مدیریت بحران نمی‌کند بلکه بر دامنه بحران می افزاید. نه تنها ابرویی را درست نمی‌کند بلکه چشمانی را نیز کور می‌کند ...

🔴 منبع: روزنامه هم.میهن، شماره ۶۴ ، دوشنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۱ خورشیدی

@cafeandishearshiv

💢
🔴 نقطه گُسست در روابط تهران- باکو
 
✍️ #سالار_سیف‌الدینی

▫️رابطه بین ایران و باکو در اوایل دهه ۱۹۹٠ پس از فروپاشی اتحاد شوروی بر بنیاد پاره‌ای از امور انتزاعی که ارتباط کاملی با واقعیت نداشت، پایه‌گذاری شد. از همین رو بود که در این سال‌ها سیاست‌های ضدایرانی باکو چه در منطقه و چه در داخل کشور بی‌پاسخ مانده است.

▫️این موضوع حتی درخصوص طراحی عملیّات تروریستی در شاهچراغ نیز صادق است؛ به‌طوری‌که پس از اعلام وزارت اطلاعات درباره دست‌داشتن باکو در این حمله، وزارت خارجه نه‌تنها بر اساس اقتضای ذات این بیانیه عمل نکرد، بلکه سفارت ایران‌ در باکو‌(؟!) سالگرد استقرار و ورود تکفیری‌هایی را که عامل قتل عام شاهچراغ بودند، تبریک گفت.

▫️ایران در دو سال گذشته متوجه شد که با اشغال مرزهای شمال‌غربی‌اش توسط قوای علی‌ا‌ف، کارکرد تجاری و اقتصادی این مرزها به کارکرد امنیّتی تغییر ماهیت داده است و دیگر با مرزهای سابق و باثبات قدیمی روبه‌رو نیستیم. عملیات تروریستی تکفیری‌های وابسته به باکو در حرم شاهچراغ و کشتار شهروندان غیرنظامی نشان داد «دامنه تهدید» این دیکتاتوری از جدار مرزی به عمق مرکزی رسیده است و احتمالا به یک بار نیز محدود نخواهند ماند. از سوی دیگر همه داده‌ها و قرینه‌ها نشان می‌دهد علی‌اف برای مقابله و مزاحمت با ایران، نقش قبول کرده است.

▫️این عملیّات با طراحی مستقیم حکومت باکو (نه صرفا مداخله) صورت گرفت و نشانه‌ای از خصومت ذاتی این قلمرو (که حتی نمی‌توان آن را کشور نامید) با ایران و ایرانی‌هاست. اظهارات گستاخانه الهام علی‌ا‌ف در این مدت به‌قدری خارج از عرف و چارچوب روابط دوستانه بود که موجب تعجب رسانه‌های اسرائیلی نیز شده است. درواقع رؤسای اسرائیلی علی‌اف نیز این میزان از او انتظار نداشتند. «پرسه‌زدن» در جدار مرزی ایران و ارمنستان و رجزخوانی‌های توخالی که توأم با نشان‌دادن «چنگ و دندان» است، علی‌اف را به کسی بدل کرده که تصور می‌کند با چرخیدن در اطراف مرزها می‌تواند افکار عمومی داخل را از نابسامانی‌های موجود منحرف کند.

▫️روشن است که هدف این خریدها ارمنستان یا گرجستان و حتی روسیه نیست! بخش بزرگی از خریدهای نظامی باکو به بهانه جنگ قره‌باغ صرف تجهیز ناوگان نظامی در دریای مازندران شده که آشکارا نشان می‌دهد هدف آن ایران است. صدام‌حسین نیز در دهه ۷۰ میلادی روند مشابهی را طی کرده بود. اتفاقا شباهت‌های زیادی بین علی‌اف و صدام وجود دارد که روزنامه ینی‌مساوات در شماره ۲۳ اکتبر به آن اشاره کرده است.

▫️همان‌گونه که در ابتدا اشاره شد، ریل‌گذاری روابط با باکو در ابتدای دهه ۹۰ میلادی خالی از اشکال نبود. تهران نمی‌بایست موجودیّت یک دولت جدید را که نام یکی از استان‌های کشورمان را به ناحق به سرقت برده بود مورد، شناسایی قرار می‌ داد. شناسایی خوشبینانه چنین ماهیتی در نهایت به ضرر ما تمام شد و تجربه نشان داد نمی‌توان رابطه سالمی با چنین کشوری برقرار کرد. اما فضای احساسی آن دوران اجازه چنین تدبیر خردمندانه‌ای را نمی‌داد.

▫️در جهانی که حتی یک نام تجاری ساده را نمی‌توان دو بار ثبت کرد، نام یک واحد سیاسی (یکی در سطح داخلی و دیگری در سطح بین‌المللی) دو بار ثبت شده و به ضرر ایران مورد سوء‌بهره‌برداری قرار بگیرد، در چنین مواردی سوء‌نیت کسانی که بعدها نام آذربایجان را به سرقت برده‌اند، آشکار است.

▫️به نظر می‌رسد این روابط سمّی سه‌دهه‌ای هرگز اصلاح نخواهد شد مگر با بازبینی عمیق آن. یعنی صفر تا صد روابط اخیر باید مورد بررسی و بازبینی قرار گرفته و از نو پایه‌گذاری شود. در حال حاضر به دلیل جنس بازیگری باکو، روابط دوجانبه به نقطه گسست رسیده است، بدیهی است که با ریسمان پاره قدیمی نمی‌توان رابطه و پیوند جدیدی برقرار کرد.

▫️اکنون زمان آن است که ایران شناسایی دیپلماتیک خود را باز‌پس بگیرد و تمام مسیرهای مواصلاتی به نخجوان را از خاک ایران  به‌طور موقت و تا اطلاع ثانوی مسدود کند. در این فرجه باید یک سیاست‌گذاری جدید بر رابطه با این کشور حاکم شده و شرایط جدید به دقت سنجیده شود. الهام علی‌اف امروز شبیه صدام‌حسین سال‌های دهه ۱۳۵٠ است.

▫️علاوه بر مسدودسازی مسیر بیله‌سوار به نخجوان، ایران به هیچ روی نباید به انتقال خط لوله گاز از بستر دریای مازندران (ترکمنستان به باکو) رضایت دهد. هر خط لوله از شرق کاسپین به غرب آن باید از مسیر خاک ایران عبور کند؛ زیرا علاوه بر ریسک‌های جدی زیست‌محیطی علیه اکوسیستم کشورمان، سود حاصل از این تجارت مسموم تبدیل به فشنگ‌هایی خواهد شد که دیر یا زود به سمت سرباز ایرانی شلیک خواهد شد.

▫️دکترین سیاست خارجی علی‌اف یک اصل ثابت و غیرقابل تغییر دارد؛ آن نیز عبارت است از سادیسم.

منبع: روزنامه شرق

@IranDel_Channel
 
💢