روزی روزگاری، تهران (79)
سرآغاز چاپ تمبرهای پستی
یادمان نمیآید آخرین باری که نامهای برای دوستی نوشتیم و پُست کردیم، کی بود. به مقصد رسیده بود، یا نرسیده بود؟ خوانده شده بود، یا ناخوانده مانده بود؟ یادها چه زود کهنه و دور میشوند. انگار هیچ وقت نبودهاند، یا گذر روزگار آنها را از ریشه کنده و با خودش بُرده است. نامههایی که مُهرِ گذر و رفتنشان تمبرهایی بود که از قشنگی تُوی صورتمان میخندیدند. زبان، پشت تمبر میکشیدیم. چسبناک بود و مزهای داشت نه شیرین، نه تلخ. مزهاش روی زبانمان مینشست و حسی میبخشید که خودِ خود شادی بود. تمبر خیس را روی پاک میزدیم و انگشت رویش میکشیدم تا خوب بچسبد. تنها مانده بود تا سرِ خیابان برویم و نامه را داخل صندوق پستی ...
بیشتر بخوانید:
https://amordadnews.com/86345/
#تمبر #تاریخ
@IranAmordadnews
سرآغاز چاپ تمبرهای پستی
یادمان نمیآید آخرین باری که نامهای برای دوستی نوشتیم و پُست کردیم، کی بود. به مقصد رسیده بود، یا نرسیده بود؟ خوانده شده بود، یا ناخوانده مانده بود؟ یادها چه زود کهنه و دور میشوند. انگار هیچ وقت نبودهاند، یا گذر روزگار آنها را از ریشه کنده و با خودش بُرده است. نامههایی که مُهرِ گذر و رفتنشان تمبرهایی بود که از قشنگی تُوی صورتمان میخندیدند. زبان، پشت تمبر میکشیدیم. چسبناک بود و مزهای داشت نه شیرین، نه تلخ. مزهاش روی زبانمان مینشست و حسی میبخشید که خودِ خود شادی بود. تمبر خیس را روی پاک میزدیم و انگشت رویش میکشیدم تا خوب بچسبد. تنها مانده بود تا سرِ خیابان برویم و نامه را داخل صندوق پستی ...
بیشتر بخوانید:
https://amordadnews.com/86345/
#تمبر #تاریخ
@IranAmordadnews