مبلغان بدون مرز
458 subscribers
107 photos
82 videos
109 links
کانال تخصصی برای تمامی دغدغه مندان ارسال پیام اسلام به سراسر جهان

با #مبلغان_بدون_مرز همراه باشید

ادمین: @IntPreacher
Download Telegram
بسم الله الرحمن الرّحیم
📝کانال #مبلغان_بدون_مرز محفلی تخصصی برای تمام بزرگوارانی هست که دغدغه رساندن پیام اسلام و معرفی این دین الهی به جهانیان را دارند. از دانشجویان، طلاب و تمامی دغدغه مندان این حوزه دعوت به حضور می‌گردد.

💯 مبلغان بدون مرز
@IntMob
بسم الله الرحمن الرّحیم
📝کانال #مبلغان_بدون_مرز محفلی تخصصی برای تمام بزرگوارانی است که دغدغه رساندن پیام اسلام و معرفی این دین الهی به جهانیان را دارند. از دانشجویان، طلاب و تمامی دغدغه مندان این حوزه دعوت به حضور می‌گردد.

🆔 تلگرام: https://t.me/joinchat/AAAAAFgkoNxsPj41OmjiQQ
🆔 ایتا: https://eitaa.com/joinchat/4255121454C6925f0308b
💯 مبلغان بدون مرز
@IntMob
#خاطرات_بین_الملل #فرانسه
https://telegram.me/IntMob
✳️ چطور با اسلام و ایران آشنا شدم؟

🔹نویسنده مهمان: دانشجوی کانادایی تازه مسلمان شده / قسمت اول

سال دوم دبیرستان رو توی یکی از دبیرستان های شهر ونکوور کانادا داشتم می خوندم. اونجا دختر و پسر با هم مختلط بودن اصلا یه وضع افتضاحی بود... همه اونجا دنبال پارتی هاشون و ... بودن هیچکس به فکر درس نبود . بخاطر این اون سال رو مردود شدم. سال بعد مدرسه ام رو عوض کردم و به یه دبیرستان دیگه رفتم و باز سال دوم دبیرستان ام رو تکرار کردم. وسط سال متوجه یه پسری تو کلاس شدم که راحت نبود دختر ها نزدیکش بشن و هر وقت ساندویچ بهش تعارف می کردیم قبول نمی کرد. یه روز با چند تا از دوستام رفتم تا اذیتش کنم و ببینم چه مشکلی داره که از ما دخترای شاخ مدرسه دوری میکنه که یهو داد زد : I'm a Muslim (من یک مسلمونم) کنجکاو شدم بدونم مسلمون ها کیان که اصلا گوشت نمی خورن و ما دخترا نمی تونیم دست بزنیم بهشون.

یک هفته با خانواده ام لج کردم و فقط نشستم در مورد اسلام خوندم... اما هیچی یاد نگرفتم. هر سایت اینترنتی یه تعریف دیگه ای از اسلام داشت. وقتی بعد یک هفته به مدرسه برگشتم اول با رفتار سرد مدیر مدرسه برخورد شدم. بعد اصرار پدرم گذاشتن که وارد کلاس بشم. چشمم دنبال همون پسر بود ولی نبود... زنگ تفریح که خورد از دوست هام پرسیدم پسره کجاست و بعد متوجه شدم که اخراجش کردن چون مسلمون بود. از یکی از دوستای اون پسره پرسیدم که به کدوم مدرسه رفته و اون ها هم یه مدرسه در جنوب ونکوور رو به من معرفی کردن. رفتارم عجیب شده بود بخاطر این همه با من قطع رابطه کردن حتی دوست پسرم!!!
@IntMob
یه روز به بهانه این که دارم میرم به خونه دوستم از خونه زدم بیرون و با اتوبوس رفتم به سمت جنوب ونکوور و اون مدرسه رو پیدا کردم. از یکی از کارکنان مدرسه به زور و التماس آدرس پسره رو گرفتم. نزدیک غروب بود و مطمئن بودم مامان و بابام نگران اند و شک کردند ولی... رفتم دم در خونه اون پسره . وقتی زنگ زدم یه خانم اومد که حجاب پوشیده بود (اون زمان داشتم فکر میکردم چرا پارچه رو سرشه) سراغ پسرش رو گرفتم. دیدم اون خانم رفت تو خونه و شروع کرد به صدا زدن پسره : علی علی .... پسره که اومد باز مثل همیشه سر به زیر .

من رو که دید می خواست در رو ببنده ولی مانعش شدم و گفتم که اومدم در مورد اسلام ازت بپرسم . مادرش که شنید اومد و من رو به داخل راهنمایی کرد. علی حرفی نمی زد و مادرش در مورد اسلام به من می گفت. علی پا شد و فقط گفت : if you want to know about Islam just go to Iran ( اگه می خوای در مورد اسلام بدونی برو به ایران) ازش که پرسیدم چرا ؟ گفت : تا به حال مردی رو دیدی که یه مملکت رو زیر و رو کنه ؟ گفتم نه ... اونم گفت برو به ایران و از مردم بپرس خمینی کیست ... همین دو کلمه برام کافی بود : ایران و خمینی…

منبع: Mojtaba in France

💯 مبلغان بدون مرز
@IntMob
#خاطرات_بین_الملل #فرانسه
@IntMob
✳️ خاطره یک زوج ایرانی آفریقایی در فرانسه

#فرهنگ_مثبت ⁣⁣⠀⠀⁣⁣⠀
⁣⁣⠀
دو روز پیش رفته بودیم مهمونی خونه جاری و برادر شوهرم.
بیاین یه چیز جالبی براتون تعریف کنم 👇🏻⁣⁣⠀⁣⁣⠀
از قضا اون روز مهمونی مترادف شده بود با عید فطر و خب من تنها نفر مسلمان تو خانواده مون هستم دیگه ⁣⁣⁣⁣⠀
مثل عادت همیشگی ،جاری ام که فرانسوی هست به غذا اشاره کرد و گفت قَ نَ (رعنا) غذا رو از گوشت حلال پختیم خیالت راحت باشه ⁣⁣
گفتم خیلی ممنون ❤️⁣⁣⠀⁣⁣⠀
بعد یکی صدام زد قَ نَ (رعنا)⁣⁣⠀⁣⁣⠀
ازم پرسید امروز میتونی غذا بخوری ؟⁣⁣⠀⁣⁣⠀
خندیدم و گفتم اره میتونم ⁣⁣⠀⁣⁣⠀
بعد دوباره یکی جواب داد چرا این سؤالو ازش میپرسی مسئله شخصیه!⁣⁣⠀⁣⁣⠀
دوباره یکی گفت نه بابا نباید تا شب چیزی بخوره ⁣⁣⠀⁣⁣⠀
بعد یکی در حالی که صفحه گوشیشو نشون میداد گفت نه امروز آخرین روزه ! عید قَمَدان(رمضان) مبارک رعنا!⁣⁣⠀
خندیدم و خیلی تشکر کردم 💕⁣⁣⠀⁣⁣⠀
بعد دیگه بحث رفت سر دین اسلام و اینا ⁣⁣⠀⁣⁣⠀
یکی از پسر های فامیل جاری ام در اومد گفت من اگه با یک دختر مسلمون ازدواج کنم به احترامش دیگه الکل نمیخورم⁣⁣⠀⁣⁣⠀
بعد دوباره یکی دیگه از پسر های فامیل جاری ام که مجرد هست گفت همکار هام همه بهم توصیه میکنن که با یک دختر مسلمان ازدواج کنم چون خیلی همسر های خوبی هستند ⁣⁣⠀⁣⁣⠀
برای من خیلی جالب بود که علی رغم تبلیغات بدی که در رسانه ها اینجا علیه ما میشه و اون پیش فرض ها و قضاوت های همیشگی که ما همگی تروریست هستیم و اینا .. چقدر بازم آدما میتونن ⁣⁣«اُپن مایند» و مهربون باشن و با آغوش باز تفاوت ها رو بپذیرن 🙏🏻⁣⁣⠀⁣⁣⠀
بعد تو ذهنم مقایسه کردم با فرهنگ ایرانی خودمون⁣⁣⠀⁣⁣⠀
که این نفرت بین اعضا جامعه خودمون کی میخواد از بین بره ؟⁣⁣⠀
مذهبی ها از غیر مذهبی ها بدشون میاد ⁣⁣⠀⁣⁣⠀
غیر مذهبی ها از مذهبی بدشون میاد ⁣⁣⠀⁣⁣⠀
شهری ها از روستایی ها بدشون میاد ⁣⁣⠀⁣⁣⠀
روستایی ها از شهری ها بدشون میاد ⁣⁣⠀⁣⁣⠀
فقیرا از ثروتمندا بدشون میاد ⁣⁣⠀⁣⁣⠀
ثروتمندا از فقیرا بدشون میاد ⁣⁣⠀⁣⁣⠀
و هزاران مثال دیگر ...⁣⁣
نمیدونم که آیا تونستم منظورمو درست برسونم یا نه⁣⁣⠀
خلاصه میخوام بگم اگه قلبمون رو باز کنیم به روی دیگران ،زندگی خیلی هیجان انگیزه تر و قشنگتر میشه ❤️⁣⁣⠀

#فرهنگ_سازی #فرانسوی #ایرانی #عیدفطر #mixedcouple #culture

منبع: صفحه اینستاگرام خاطرات رعنا و فیلیپ، یک زوج ایرانی _آفریقایی در فرانسه


💯 مبلغان بدون مرز
https://telegram.me/IntMob
#خاطرات_بین_الملل #فرانسه
https://telegram.me/IntMob
✳️ دعوت از یک مسلمان به دین مسیحیت

همین چند روز پیش اتفاق جالبی برای دوستم افتاد که از او خواستم ماجرا را دقیق شرح دهد تا در کانال با شما به اشتراک بگذارم هرچند کلی حسرت خوردم که در این داستان کنارش نبودم.

از اینجا به بعد داستان را از زبان دوستم نقل می‌کنم:

روز میلاد حضرت عیسی علیه السلام بود. (به روایتی)
کنار بانک بودم که از خودپرداز پول بردارم که
یک دفعه سه دختر نوجوان سمتم آمدند و بی‌مقدمه گفتند:
به مسیح اعتقاد داری؟
من هم لبخند زدم و با آرامش گفتم: بله.
خوشحال شدند و گفتند: می‌دانی مسیح دوستت دارد؟
باز لبخند زدم و گفتم: بله من هم مسیح را دوست دارم.
ذوق کردند اما هیجانشان وقتی کامل شد که ادامه دادم:
من مسلمانم ولی ما به همه پیامبران اعتقاد داریم و معتقدیم همه‌ی آنها فرستاده یک خدا بوده‌اند برای اینکه پیغام خدا را به بشر برسانند.

کمی سکوت ایجاد شد و بعد یک دفعه ادامه دادند:
شما اعتقاد دارید که مسیح خدا بود یا یک انسان بود؟
گفتم: ما اعتقاد داریم که او هم مثل بقیه یک انسان بود.
یکی‌شان گفت: می دانی که مسیح به خاطر گناهان ما کشته شد؟

گفتم: نه. ما اعتقاد داریم که هر کسی مسئول اعمال خودش است و عواقب گناهان خودش را در دنیای بعدی خواهد دید.

نگاهی کرد و گفت: ولی هرکسی مسیح را دوست داشته باشد به بهشت می‌رود.

گفتم: نه. این منطقی نیست!
پافشاری کرد...
گفتم: یعنی مثلا هیتلر که این همه انسان را کشت اگر فقط مسیح را دوست داشته باشد می رود بهشت؟!
گفتند: بله. هرکس اگر فقط مسیح را دوست داشته باشد...

گفتم: نه! هرکس که از گناهانش پشیمان شود و واقعا تصمیم بگیرد که آنها را تکرار نکند و سعی کند که جبران کند بهشتی می‌شود...

باز کمی نگاه کردند و آن یکی گفت:
مسیح دروازه بهشته!

پاسخ دادم: بله. به شرطی که شخص، هم مسیح را دوست داشته باشد هم به دستوراتی که از طرف خدا آورده عمل کند.

گفتند: ما به شما پیشنهاد می‌کنیم یک‌بار انجیل را بخوانید!
گفتم: من به شما پیشنهاد می‌کنم یک بار قرآن را بخوانید. دلیلش هم این است که نسخه‌های انجیل خیلی خیلی زیاد و متنوع است... و در سالیان سال مدام تغییر کرده‌است.
اما کتاب آسمانی ما از تغییر حفظ شده. نسخه امروز با نسخه چند قرن پیش برابری می‌کند و الان هرجای کره‌ی زمین بروید یک نسخه واحد را خواهید یافت.

دیگر چیزی نمی‌گفتند... فقط نگاه...

که ادامه دادم:
در ضمن ما اعتقاد داریم که مسیح کشته نشده و زنده است و با امام دوازدهم ما برخواهد گشت تا دین خدا را در همه‌ی دنیا گسترده کند و عدل را برقرار.

با تعجب و حیرت نگاهم کردند و بلند گفتند: زنده است؟!!
و در نهایت، درحالی که مشخص بود کاملا خلاف انتظارشان رخ داده خداحافظی کردند و رفتند...

#مسیحیت | #فهم_بین_الادیانی | #اسلام_مسیحیت | #مسلمانان_در_هجرت

منبع: تا انتهای افق

💯 مبلغان بدون مرز
https://telegram.me/IntMob
#معرفی_گروه

💠 گروه تخصصی مبلغان بدون مرز؛ فضایی حرفه ای برای تمامی دغدغه مندان ارسال پیام اسلام به سراسر جهان

با #مبلغان_بدون_مرز همراه باشید

🔹لینک گروه در #تلگرام
https://t.me/+rqG-GmpSVK5mZGQ0

💯 مبلغان بدون مرز
@IntMob
#قضاوت_با_شما
@IntMob
❇️ او به درد شما نمي خورد!

مي گويد: براي سازمان مان يك نفر براي مديريت روابط عمومي مي خواهيم، كسي سراغ نداري؟

مي گويم: جواني بسيار توانمند و لايق هست كه خيلي هم خوش اخلاق و خنده روست و تحمل و صبر زيادي هم دارد و همه به صداقت و درستكاري مي شناسندش و او را امين مي دانند، اما نمي دانم براي فضاي كاري شما مناسب باشد يا نه، چون موهايش بلند است و موهايش را روغن مي زند و خيلي به ظاهر و تيپش اهميت مي دهد و كلي هم براي عطر و اودكلون خرج مي كند و به لباس مرتب و تميزش مي رسد!

مي گويد: البته مي داني كه محيط سازمان ما خيلي مذهبي است و طبيعتا اين سر و شكلي كه تو تعريف مي كني با آن مجموعه خيلي سازگار نيست ولي حالا شايد بتوانيم قانعش كنيم كه موهايش را كوتاه كند! چون بالاخره فضاي عمومي بر و بچه هاي ما بيشتر جوّ رفقاي هيئتي و حزب اللهي است و حال و هوايشان اين طوري نيست.

ادامه مي دهم كه راستش دور و برش هم آدم هاي مختلفي هست و با همه جور آدمي كنار مي آيد و گرچه موضع اعتقادي قاطع و شفاف و صريحي دارد اما روابطش خيلي وسيع و متنوع است و بعضي رفقايش چندان مثل خودش نيستند.

بعد مي گويم: البته مشكل ديگري هم در مورد بستگانش هست كه فكر نمي كنم راه حلي داشته باشد! عمويش از سران ضدانقلاب است كه پرونده سنگين دارد!

مي گويد: نه ديگر اين را اصلا نمي شود كاري كرد، چون جواب استعلام از همان اول معلوم است!

مي گويم بله مي فهمم، شما حق داريد چون محيط كارتان خيلي مذهبي است چنين آدمي به درد شما نمي خورد! اما آيا مي داني تمام اوصافي كه من گفتم خصوصيات رسول خدا صلى الله عليه و آله بود؟

نگاهم مي كند و ديگر چيزي نمي گويد!

هر دو سكوت مي كنيم!

💯 مبلغان بدون مرز
https://t.me/IntMob
#خاطرات_بین_المللی #لندن
@IntMob
✳️ از سرى خاطرات "نمى خواهم با يك مسلمان همكار شوم"

🔹خاطره دوم: شام كريسمس

كريسمس كه از راه مى رسد سطح شهر رنگ و روى تازه اى به خود مى گيرد. كوچه پس كوچه هاى شهر چراغانى مى شود و جلوى درب مغازه ها برچسب هاى تبريك كريسمس قرار مى گيرد. چه صاحب مغازه اش به تولد حضرت مسيح اعتقاد داشته باشد و چه نه، نا خوداگاه درگير جشن شادى و سرور مى شود.
شركت ها و دفاتر كارى رسمى به مناسبت فرا رسيدن كريسمس كارمندان خود را در يكى از روزهاى تعطيل به صرف شام دعوت مى كنند تا شب را در كنار يكديگر به مستى و سرور بگذرانند.
دعوتى محل كار ما از اين قرار بود كه به يكى از رستوران هاى سطح شهر بروند كه درون خود رستوران واحد مشروب خانه نيز قرار داشت و مى توانستند بعد از سرو غذا به عيش و نوش بپردازند.
امسال برخلاف سال هاى قبل بودجه ى هنگفتى نيز براى اين مهمانى در نظر گرفته شده بود.
يادم مى آيد سال گذشته كه من نيز مانند ديگر كارمندان وقتى با شور و ذوق منيو رستوران مورد نظر را از صفحه كامپوتر محل كار بالا و پايين مى كردم تا از يك هفته قبل غذاى مورد نظرم را سفارش دهم، متوجه شدم همكارانم نوع مشروب هايشان را هم سفارش مى دهند تا بر سر همان ميز مشروب بنوشند. مى دانستم در يك همچين مكانى معذب خواهم شد لذا بهانه آوردم تا در ان مهمانى شركت نكنم.
بعدها فهميدم به فتواى برخى مراجع، نشستن بر سر ميزى كه بر روى آن مشروب سرو مى شود گناه است.

امسال هم قصد داشتم بهانه اى بياورم تا در اين مهمانى شركت نكنم. مى دانستم به تصميمم احترام مى گذارند و بهم فشار نمى آورند.
- تاريخ مهمونى رو شنبه گذاشتيم، تو هم مياي ديگه نه؟
- متاسفانه كمى درگير هستم و نمى تونم شركت كنم.
- چقدر حيف، جات خالى ميشه.

و به كارش ادامه داد. مدير شركت كه فرد مسلمان بود متوجه مكالمه مان شد و به گونه اى كه ديگر همكاران نيز متوجه شوند گفت: " چرا شركت نميكنى؟ شام كريسمس هست و تمام همكاران بايد شركت كنند"
عذرخواهى كردم و گفتم متاسفانه نمى تونم.
پوزخندى زد و گفت شركت نكردن نوعى بى احترامى هست.
مى دانستم مى خواهد اذيت كند. سال گذشته هم شركت نكرده بودم و هيچ بى احترامى اى نبود. سكوت كردم و هيچ نگفتم...

چند روز بعد فهميدم كه مدير مسلمان شركت بر اثر بيمارى نتوانسته بود در اين مهمانى شركت كند.

💯 مبلغان بدون مرز
https://telegram.me/IntMob