حکایت ماست

از اینکه هیچ حقوق اجتماعی ای ندارم، از اینکه هیچ نقشی در اجتماع ندارم، از اینکه با دو تا بچه بدون بیمه توی یه خانه مسکن‌ مهر اجاره ای توی ته پرند بدون هیچ امکاناتی زندگی می کنم که حتی کولر نداره، و الان برای اضافه شدن ده میلیون پول پیش توان پرداخت ندارم و‌ممکنه جول پلاسم بیافته تو کوچه از اینکه هر لحظه برای شام شب استرس دارم. از اینکه اندازه یه دانشگاه علم تولید کردم و کوچکترین ارزشی نداشت. از اینکه برای پول پیش کانت و هگل رو ول کردم دارم همیتر بازی می کنم از اینکه الان تمام تنم می لرزه که یه نظر دادم و باید هر آن منتظر مشتی ادمخوار باشم که بازداشتم کنن. و بچه هام از گشنگی بمیرن.
احساس خیلی خوبی دارم.

He's so me fr but instead of Hegel, put Deleuze

کندریک لامار با طرح یوفوریتی دریک رو استیضاح کرد.
Ba dum tss
*laugh track*

باید ۴ سال دیگه کرینج بودن این What's up fellow kids بومر رو تحمل کنیم.

OK let me try it.

import torch
import sephiroth
import qabalah

...

She بانو on my چویی till my یان goon

This is the closest we'll ever get to having a modern Diogenes

The meeting between Diogenes and Alexander the Great