⛔️ قضیه پیشیِ بی‌نهایت ⛔️
2.04K subscribers
4.29K photos
603 videos
27 files
303 links
In loving memory of her smile; We will always love you.
شاید این قرن یک قرن دلوزی باشد.

Contact the idiot @Terra_134
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Jason Reza Jorjani sheds some light on the origin of جوک رشتی بی‌غیرت
میازاکی، در سال ۲۰۰۱، انیمه‌ای به نام بی‌روح‌شده (شهر اشباح / Spirited Away) را ساخت. فیلم ماجرای چیهیرو، دختری ده ساله است که پس از ورود به یوبا، مرکز ورزشی-تفریحی عالم ارواح که به جادوگری به نام یوبابا تعلق دارد، در آن جا گرفتار می‌شود. تنها راه زنده ماندن چیهیرو در این عالم متوسل شدن به کار و فعالیت بدنی است. مردمی که در یوبا زندگی می‌کنند، برای آن که ثابت کنند ارزش زنده‌بودن را دارند باید کار کنند. گواهش این که یکی از کارگران در توضیح یوبابا به چیهیرو می‌گوید:«اگر کاری برای خودت دست و پا نکنی، یوبابا تو رو به شکل حیوون در میاره.»

«چهیرو مجبور است برای رسیدن به آنچه می‌خواهد از نیروی کار خود استفاده کند، از این رو فیلم او را به عنوان کارگری از طبقه کارگر نشان می‌دهد که کودکی‌اش از وی ربوده شده است.» (سوزوکی آیومی (۲۰۰۹) ترجمه مصطفی بیات، «کابوس سرمایه‌داری در ژاپن: بی‌روح شده»)

انگار لال شده بودم - سپیده سالاروند
ادامه 👇🏻
⛔️ قضیه پیشیِ بی‌نهایت ⛔️
میازاکی، در سال ۲۰۰۱، انیمه‌ای به نام بی‌روح‌شده (شهر اشباح / Spirited Away) را ساخت. فیلم ماجرای چیهیرو، دختری ده ساله است که پس از ورود به یوبا، مرکز ورزشی-تفریحی عالم ارواح که به جادوگری به نام یوبابا تعلق دارد، در آن جا گرفتار می‌شود. تنها راه زنده ماندن…
اما یوبابا فقط به استفاده از نیروی کار چیهیرو راضی نیست و وقتی چیهیرو قرارداد کار را امضا می‌کند، نام او را می‌گیرد و نامی جعلی برایش برمی‌گزیند.
در بی‌روح شده، نسیان به واسطه فقدانِ نام از تمهیدات اصلی داستان به شمار می‌رود؛ همانطور که در تریلر فیلم نیز تاکید می‌شود:
«آیا چیهیرو دوباره به نام خود می‌رسد؟ ‌آیا دوباره به راه خود را به عالم انسان‌ها می‌یابد؟»
«چیهیرو دختری ده ساله که نامش از وی گرفته شده است... در شهری که هیچ شباهتی به دیگر شهرها ندارد مشغول کار می‌شود.»
میازاکی با دست گذاشتن بر روی اهمیتِ داشتن اسمِ خاص به ما هشدار می‌دهد که امکان دارد هویت‌مان در عالم پسامدرن از بین رود. بعدا هاکو به چیهیرو توضیح می‌دهد که یوبابا با ربودن نام افراد آن‌ها را کنترل می‌کند. داستان حول محور این فرض شکل می‌گیرد که اگر چیهرو نام اصلی‌اش را فراموش کند، گذشته‌اش را فراموش خواهد کرد و دیگر هیچ‌گاه قادر نخواهد بود به محل زندگی‌اش بازگردد.

انگار لال شده بودم - سپیده سالاروند
⛔️ قضیه پیشیِ بی‌نهایت ⛔️
اما یوبابا فقط به استفاده از نیروی کار چیهیرو راضی نیست و وقتی چیهیرو قرارداد کار را امضا می‌کند، نام او را می‌گیرد و نامی جعلی برایش برمی‌گزیند. در بی‌روح شده، نسیان به واسطه فقدانِ نام از تمهیدات اصلی داستان به شمار می‌رود؛ همانطور که در تریلر فیلم نیز…
این تغییر نام به همراه ناگزیری کار برای زنده ماندن چیهیرو، مضمون اصلی فیلم را می‌سازد: ورود به سیستم سرمایه‌داری مردم را دچار آشفتگی و سرگردانی می‌کند، زیرا این سیستم آنچه به هویت مردم تعیّن می‌بخشد را متغیر نگاه می‌دارد. در این سیستم مردم باید هویت خود را در جامعه و بر اساس آنچه دارا هستند و آن چه تولید می‌کنند، تعیین کنند. طرح داستانِ فیلم، این جمله مشهور مارکس را به یاد می‌آورد: «این آگاهی انسان‌ها نیست که به هستی‌شان تعیّن می‌بخشد، بلکه کاملا برعکس، هستی اجتماعی آن‌ها به آگاهی‌شان تعّین می‌بخشد.»
علاوه بر این، ربودن نام خانوادگی چیهیرو توسط یوبابا اهداف دیگری نیز با خود همراه دارد؛ یوبابا می‌خواهد طبقه حاکم را از آدم‌های عادی جدا سازد و شان و منزلت چیهیرو را از وی بگیرد. در ژاپن، تا ظهور عصر میجی به غیر از طبقه حاکم هیچ‌کس حق نداشت در جمع از نام خانوادگی خود استفاده کند
یوبابا با نمایش قدرت خود در ربودن نام چیهیرو، عضویت خود در طبقه‌ای بالاتر را به رخ می‌کشد؛ او با تنزل‌دادن جایگاه چیهیرو از عضویت در یک خانواده به مادونی ناچیز و پست، که برده مافوق است، او را تحقیر می‌کند.
انگارلال شده بودم سپیده سالاروند
⛔️ قضیه پیشیِ بی‌نهایت ⛔️
این تغییر نام به همراه ناگزیری کار برای زنده ماندن چیهیرو، مضمون اصلی فیلم را می‌سازد: ورود به سیستم سرمایه‌داری مردم را دچار آشفتگی و سرگردانی می‌کند، زیرا این سیستم آنچه به هویت مردم تعیّن می‌بخشد را متغیر نگاه می‌دارد. در این سیستم مردم باید هویت خود را…
نام‌گذاری قرار است رابطه‌ای دو طرفه بین جامعه و فرد باشد. جامعه از این طریق وجود فرد را تایید می‌کند و مسئولیت‌هایش در برابر آن فرد را می‌شناسد و کودک با نامش از دیگران متمایز می‌شود. به علاوه جامعه می‌تواند با کودک به عنوان کسی که احتیاجات و احاساتش با دیگران متفاوت است ارتباط برقرار کند. از طریق نام است که فرد بخشی از تاریخ یک جامعه می‌شود.
جمعه‌گل کلمه «جمع» را راحت‌تر می‌خواند چون مثل اسمش است. ظاهر، که فقط حروف را کم و بیش بلد است، توی روزنامه چشمش می‌خورد به «ظاهرا» و با تعجب می‌گوید: «اسمم رو نوشته.» اهمیت نام به این حد است که تلفظ اشتباه نام ما توسط دیگران آزارمان می‌دهد. اگر این اشتباه سهوی باشد آن را می‌پذیریم اما اشتباه تلفظ‌کردن عمدی را نوعی اهانت می‌دانیم. فروید معنایی روان‌شناختی از تلفظ اشتباه و تصادفی نام افراد برداشت می‌کند. او در کتاب روان‌پزشکی زندگی روزمره می‌گوید متوجه شده آریستوکرات‌ها معمولا نام پزشکشان را اشتباه تلفظ می‌کنند. برداشت فروید از این اشتباه این است که آریستوکرات‌ها می‌خواهند پزشک‌ها را کوچک شمارند و به آن‌ها یادآوری کنند که ممکن است قدرتی بر زندگی و مرگ مریض‌هایشان داشته باشند اما نمی‌توانند با آن‌ها در پرستیز اجتماعی و نفوذ سیاسی رقابت کنند و با تلفظ اشتباه نامشان به آن‌ها یادآور می‌شوند که آنقدر مهم نیستند که تلاش کنند نامشان را درست تلفظ کنند.
ما ایرانیان فرادست، اما از این هم فراتر رفته‌ایم. دیگر روان‌کاوی لازم نیست تا نیت پنهانی‌مان را کشف کند. نام بچه‌ها را عوض می‌کنیم و دنیایی ساخته‌ایم که آن‌ها از عیان کردن هویت خودشان بترسند و کم کم خودشان هویت‌شان را عوض کنند و با نام‌های جعلی راحت‌تر باشند.

انگار لال شده بودم - سپیده سالاروند
⛔️ قضیه پیشیِ بی‌نهایت ⛔️
نام‌گذاری قرار است رابطه‌ای دو طرفه بین جامعه و فرد باشد. جامعه از این طریق وجود فرد را تایید می‌کند و مسئولیت‌هایش در برابر آن فرد را می‌شناسد و کودک با نامش از دیگران متمایز می‌شود. به علاوه جامعه می‌تواند با کودک به عنوان کسی که احتیاجات و احاساتش با دیگران…
«علی» نام بی‌دردسری است، می‌تواند متعلق به هر جایی باشد. ظاهر اما اسم غریبی است برای ما. لابد می‌ترسید با گفتن نام حقیقی‌اش مضحکه شود. مثل خیلی از ایرانی‌ها که به نام‌های آن‌ها می‌خندند و نه فقط به نامی به عجیبی مینارس، کافی است نامت قاسم باشد، قیوم باشد، آیت‌الله باشد، [میرویس باشد]، [حاجی باشد] که مسخره شوی.

اوایل فکر می‌کردم تغییر نام فقط مختص بچه‌هاست که بی‌دفاع‌ترند و راحت‌تر می‌شود که بر آن‌ها سلطه داشت، بعد دیدم نه؛ قیوم و پسرعمویش رحیم‌گل باید بیست و چند ساله باشند. آن‌ها توی کافه کار می‌کنند، جایی در پشت صحنه که دیده نشوند. زبان هم‌کاران ایرانی طبقه متوسطی جوانشان نمی‌چرد که نام قیوم را صدا بزنند و دلیلی هم نمی‌بینند که نام او را یاد بگیرند. همان روز اول قیوم می‌شود رحمان که به رحیم بیاید و آن‌ها می پذیرند. نوشته‌ای وجود ندارد. نامشان جایی ثبت نشده. ثبت هم اگر شده بودند البته فرقی نمی‌کرد. برای فرادستان چه فرق دارد کاغذی با نام‌ آن‌ها وجود داشته باشد یا نه؟ قیوم و رحیم‌گل فرودستند و هر روز می‌توانند به فراخور تصمیم دیگری نامی جدید داشته باشند.

انگار لال شده بودم... یک مردم‌نگاری از کودکان کارگر افغانستانی در ایران
سپیده سالاروند (با کمی دخل و تصرف)
⛔️ قضیه پیشیِ بی‌نهایت ⛔️
«علی» نام بی‌دردسری است، می‌تواند متعلق به هر جایی باشد. ظاهر اما اسم غریبی است برای ما. لابد می‌ترسید با گفتن نام حقیقی‌اش مضحکه شود. مثل خیلی از ایرانی‌ها که به نام‌های آن‌ها می‌خندند و نه فقط به نامی به عجیبی مینارس، کافی است نامت قاسم باشد، قیوم باشد،…
چیهیرو مثل حاجی است. کودکی که در دنیایی خشن گیر افتاده و برای نجات خانواده‌اش مجبور است کار کند و برای سرسپردگی هر چه بیش‌تر باید بی‌هویت باشد. گذشته چیهیرو برای کسی مهم نیست، همه او را به نام جدیدش می‌خوانند و فقط از او می‌خواهند که کارش را خوب انجام دهد. تفاوت چیهیرو با میرویس این است که مبارزه می‌کند. اما چیهیرو شخصیتی انیمیشنی است، می‌تواند از هزار پله بیافتد و صدمه نبیند. می‌تواند سوار قطاری که از میان آب می‌گذرد بشود و یوبا را ترک کند.
دنیای میرویس اما واقعی است. در دنیای واقعی جادوگرها آدم‌ها را تبدیل به خوک نمی‌کنند اما زندگی شهری آن‌ها را به گرگ تبدیل می‌کند و سخت می‌شود با گرگ‌ها جنگید.

انگار لال شده بودم... یک مردم‌نگاری از کودکان کارگر افغانستانی در ایران
سپیده سالاروند
⛔️ قضیه پیشیِ بی‌نهایت ⛔️
چیهیرو مثل حاجی است. کودکی که در دنیایی خشن گیر افتاده و برای نجات خانواده‌اش مجبور است کار کند و برای سرسپردگی هر چه بیش‌تر باید بی‌هویت باشد. گذشته چیهیرو برای کسی مهم نیست، همه او را به نام جدیدش می‌خوانند و فقط از او می‌خواهند که کارش را خوب انجام دهد.…
این بچه‌ها هر چقدر هم در تهران زندگی کنند غریبه‌اند انگار. فارسی حرف می‌زنند و چهره‌شان شبیه ماست اما جامعه نمی‌پذیردشان. ایران برایشان خلاصه می‌شود به چند کوچه‌ای که در آن کار می‌کنند و آدم‌هایی که به واسطه کار با آن‌ها در تماسند. کسانی که برای نامشان اهمیتی قائل نیستند. افراد با دریافت یک اسم تلویحا عضویت در جامعه را می‌پذیرند و به قوانین و رسوم جامعه عمل می‌کنند. این کودکان نامی دارند و عضوی از جامعه‌ای هستند بسیار شبیه به جامعه ما. اما ما به راحتی نامشان را می‌گیریم. نامی که تنها سرمایه‌شان است، تنها چیزی که با خودشان به این سوی مرز‌ها آورده‌اند. جامعه‌ای که نمی‌تواند نام‌هایی از فرهنگ‌های دیگر (فرودست‌تر)‌ را بپذیرد با خود این کودکان چه خواهد کرد؟

انگار لال شده بودم... یک مردم‌نگاری از کودکان کارگر افغانستانی در ایران
سپیده سالاروند
Forwarded from The Clamor Of Being‌ (Arsam Parvas)
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
I don't endorse Jorjani in any way politically (specially since my views could be classified as "Leftist"). As I said before he's deranged. Despite that I find merits and good points when he talks about technology, history of philosophy and mythology.
Rhizomatic propagation of information