Forwarded from من مگاهرتزها را به قلاب میکشم |I Trawl the Megahertz (Vivi Shadow)
با وجود این که اکثر انتقادات از کریپتوکوینها معطوف به امور اخلاقی، اقتصادی و یا اجتماعیست، نقد من کاملا از یک منظر زیباییشناسانه برمیخیزد:
اول از همه این که همستر کذایی محبوب به شدت زشت است. نه صرفا به خاطره چهره آن حیوان (که مرا به شکل عجیبی یاد James Murphy نابغه بند LCD Soundsystem میاندازد) بلکه از آن لحاظ که از آیکون و UI آن تا خود انجمنی که یک شبه تشکیل داده شده، میتوان روحلرزانترین هنر شرکتی (Corporate Art) را نظارهگر بود.
در نظرم چهره اینترنت را خدشهدار میکند. درست است که نسبت به گذشته اینترنت کمی نوستالژیکام ولی با تمام اینها یادم نرفته است که چطور در گذشته کافی بود روی یک لینک کلیک کنی تا صدتا pop up تبلیغ «تقویت قوای جنسی» و «فیلمهای مثبت ۱۸ اوووف» مانند هجوم کرجیها به متروی ایستگاه صادقیه به مرورگرت حملهور شوند. همچنین آن قدر بنر تبلیغ بلاگفا که در آن گوشه بالای سایت در ذهنم ماندگار شده است که هنوز کابوسشان را میبینم. با تمام اینها، و با ادامه آن قیاس مربوط به مترو، گذشته وب را مثل یک ایستگاه مترو با تمام آن دکانهای کوچک و عطرفروشانی که کاغذ تست را به هر زوری به تو غالب میکنند میبینم که وقتی وارد خود واگن شوم، با وجود این که در پس زمینه صدای حرکت قطار فریاد دستفروشان را میتوان گاهگاه شنید، در نهایت آن مرز بین تبلیغ و محتوا کاملا مشخص میشود. روی صندلی مینشینی و با دوست و غریبه صحبت میکنی و یا به مکالمه تلفنشان گوش میدهی. تبلیغ هنوز در آن پس زمینه میتپد و در ایستگاه بعدی هم چشم انتظارت است اما مرز همواره مشخص است و با محتوا (گفتوگوی عاری از تبلیغ) در ارتباطی.
اما با وجود این که (یا شاید بهتر است بگویم به خاطر این که) تکنولوژیهای ad blocker گسترده و هوشمندانهتر شدهاند، مرز بین تبلیغ و محتوا در حال از بین رفتن است. اکنون ایستگاه مترو ما عاری از دکانها، فریادها و نویزهای تبلیغات و متکدیان است اما به محض این که در آن ایستگاه خلوت و به ظاهر آرامشبخش قطار فرا میرسد و وارد واگن میشوی ناگهان یک غریبه با لبخند با تو احوالپرسی میکند و به محض این که میخواهی جوابش را به گرمی بدهی با آن التماس منزجرکنندهاش میپرسد:«روی لینک من میزنی؟🥹»
شما را نمیدانم ولی من گذشته وب را، آن ایستگاه شلوغ سردرد آور را، بیشتر میپسندم تا اکنونی که هر غریبه و آشنا با پوستین دوستی ازت میخواهد که همسترش را چاق کنی.
بخیل نیستم که شما پولدار شوید (اگر البته بشوید) و یک کلیک هم به جایی برنمیخورد. اما نسبت به وب کمی بخیلام چرا که خانه من است و دوست ندارم با کلیک کردنم تشویق شی که برای ده نفر دیگر نیز آن لینک را اسپم کنی.
This will end up in a copy pasta channel just wait and see.
اول از همه این که همستر کذایی محبوب به شدت زشت است. نه صرفا به خاطره چهره آن حیوان (که مرا به شکل عجیبی یاد James Murphy نابغه بند LCD Soundsystem میاندازد) بلکه از آن لحاظ که از آیکون و UI آن تا خود انجمنی که یک شبه تشکیل داده شده، میتوان روحلرزانترین هنر شرکتی (Corporate Art) را نظارهگر بود.
در نظرم چهره اینترنت را خدشهدار میکند. درست است که نسبت به گذشته اینترنت کمی نوستالژیکام ولی با تمام اینها یادم نرفته است که چطور در گذشته کافی بود روی یک لینک کلیک کنی تا صدتا pop up تبلیغ «تقویت قوای جنسی» و «فیلمهای مثبت ۱۸ اوووف» مانند هجوم کرجیها به متروی ایستگاه صادقیه به مرورگرت حملهور شوند. همچنین آن قدر بنر تبلیغ بلاگفا که در آن گوشه بالای سایت در ذهنم ماندگار شده است که هنوز کابوسشان را میبینم. با تمام اینها، و با ادامه آن قیاس مربوط به مترو، گذشته وب را مثل یک ایستگاه مترو با تمام آن دکانهای کوچک و عطرفروشانی که کاغذ تست را به هر زوری به تو غالب میکنند میبینم که وقتی وارد خود واگن شوم، با وجود این که در پس زمینه صدای حرکت قطار فریاد دستفروشان را میتوان گاهگاه شنید، در نهایت آن مرز بین تبلیغ و محتوا کاملا مشخص میشود. روی صندلی مینشینی و با دوست و غریبه صحبت میکنی و یا به مکالمه تلفنشان گوش میدهی. تبلیغ هنوز در آن پس زمینه میتپد و در ایستگاه بعدی هم چشم انتظارت است اما مرز همواره مشخص است و با محتوا (گفتوگوی عاری از تبلیغ) در ارتباطی.
اما با وجود این که (یا شاید بهتر است بگویم به خاطر این که) تکنولوژیهای ad blocker گسترده و هوشمندانهتر شدهاند، مرز بین تبلیغ و محتوا در حال از بین رفتن است. اکنون ایستگاه مترو ما عاری از دکانها، فریادها و نویزهای تبلیغات و متکدیان است اما به محض این که در آن ایستگاه خلوت و به ظاهر آرامشبخش قطار فرا میرسد و وارد واگن میشوی ناگهان یک غریبه با لبخند با تو احوالپرسی میکند و به محض این که میخواهی جوابش را به گرمی بدهی با آن التماس منزجرکنندهاش میپرسد:«روی لینک من میزنی؟🥹»
شما را نمیدانم ولی من گذشته وب را، آن ایستگاه شلوغ سردرد آور را، بیشتر میپسندم تا اکنونی که هر غریبه و آشنا با پوستین دوستی ازت میخواهد که همسترش را چاق کنی.
بخیل نیستم که شما پولدار شوید (اگر البته بشوید) و یک کلیک هم به جایی برنمیخورد. اما نسبت به وب کمی بخیلام چرا که خانه من است و دوست ندارم با کلیک کردنم تشویق شی که برای ده نفر دیگر نیز آن لینک را اسپم کنی.
This will end up in a copy pasta channel just wait and see.
⛔️ قضیه پیشیِ بینهایت ⛔️
با وجود این که اکثر انتقادات از کریپتوکوینها معطوف به امور اخلاقی، اقتصادی و یا اجتماعیست، نقد من کاملا از یک منظر زیباییشناسانه برمیخیزد: اول از همه این که همستر کذایی محبوب به شدت زشت است. نه صرفا به خاطره چهره آن حیوان (که مرا به شکل عجیبی یاد James…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
I will defend this aesthetic till death do me apart.
Forwarded from امداد نارنگی + دوستاش
سلام. این بچه رو من تهران محدوده گیشا توی جوب پیدا کردم. بردمش دکتر، آزمایش و عکس گرفتن گفتن که لگن به پایینش شکسته و شدیدا نیاز به جراحی داره. مادر هست و شیر هم میده. من واقعا در توانم نیست تمام هزینههای جراحیشو ساپورت کنم لطفا هرچقدر و هرمدلی که در توانتونه کمک کنید.
6037991935509665
سماعی
6037991935509665
سماعی
⛔️ قضیه پیشیِ بینهایت ⛔️
Photo
Data Wing became an instant favorite of mine when I heard 光る目 by the mystical t e l e p a t h テレパシ as its main menu theme song. Gameplay wise it's fun, musically it's superb and could not get any better, but most importantly it has comical witty comments from time to time.
Pulse (回路, Kairo; "Circuit") is a 2001 Japanese techno-horror film in which the plot centers on ghosts invading the world of the living via the Internet.
It touches themes such as loneliness, will to live, melancholia, hauntology, the effects of internet on depression, digital horror, fading, ghosts and suicide in Japan.
The scene where Yabe encounters a ghost for the first time has received attention for being especially frightening without using jump scares or loud sound effects; Scott Tobias, writing for The A.V. Club, described it as "arguably the signature sequence in all of J-horror".
It touches themes such as loneliness, will to live, melancholia, hauntology, the effects of internet on depression, digital horror, fading, ghosts and suicide in Japan.
The scene where Yabe encounters a ghost for the first time has received attention for being especially frightening without using jump scares or loud sound effects; Scott Tobias, writing for The A.V. Club, described it as "arguably the signature sequence in all of J-horror".
کد مورس امروز همستر بزنید و 1 میلیون سکه رایگان بگیرید.
P .--.
S ...
Y -.--
O ---
P .--.
P .--.
S ...
Y -.--
O ---
P .--.
اینم سه تا کارت امروز همستر. بخرید تا برنده 3:33 تا کوین بشید.
شغل داشتن، مرگ سوبژکتیویتی میباشد; بیجهت نیست که در مقالات زندگینامه افراد در ویکیپدیا، بلافاصله بعد از بخش Career بخش Death میآید.
- Terra M. Cioran from the book No mom i don't want to work 😭: 250 short aphorisms on the absurdity of the human condition in the modern age
- Terra M. Cioran from the book No mom i don't want to work 😭: 250 short aphorisms on the absurdity of the human condition in the modern age