ارغنون
خمار صد شبه دارم، شرابخانه کجاست؟
شادیام با ديگران است و غمم سهم خودم
باغِ انگورم که در دردِ خماری ماندهام
باغِ انگورم که در دردِ خماری ماندهام
🐳5
غرق یک خاطره باشی و به آخر برسی
به غمانگیزترین صفحهی دفتر برسی
به سرت هی بزند تا بروی رو به عقب
که به یک حادثه با یک غم بهتر برسی
به غمانگیزترین صفحهی دفتر برسی
به سرت هی بزند تا بروی رو به عقب
که به یک حادثه با یک غم بهتر برسی
🐳6
«روبروی دریا
بر روی نیمکتی چوبی،
سرم را بر شانهات نهادن
با صدای تو گوشدادن به شعر؛
خواستههای کودکانهای داشتم
مرا ببخش...»
- ناظم حکمت
بر روی نیمکتی چوبی،
سرم را بر شانهات نهادن
با صدای تو گوشدادن به شعر؛
خواستههای کودکانهای داشتم
مرا ببخش...»
- ناظم حکمت
🐳8
آنان که محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانهای و در خواب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانهای و در خواب شدند
🐳5
پرسید: از عشق چه بدست آوردی؟
گفتم: حالا تمام شعرهای غمگین جهان را میفهمم.
-ندانم
گفتم: حالا تمام شعرهای غمگین جهان را میفهمم.
-ندانم
🐳7