Forwarded from بانوان آریایی ایرانشهریگ Aryan Iranshahrig Women
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
♥️ بانوان آریایی ایرانشهریگ ♥️ #AryanIranshahrigWomen
اندرباب دروغهای آخوندها برای دزدیدن شاعران بزرگ ایران بسود اسلام و قرآن تازیان.
#حافظ شیراز ♥️ زیرکانه از پیرمغان #زرتشت میسراید.
#شاهنامه_فردوسی ♥️ از جنایات #قادسیه میسراید و تاریخ #پادشاهان نیک ایرانزمین پیش ازتازش تازیان را به شعرمیکشد.
🔥واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند، چون به خلوت میروند آن کارِ دیگر میکنند
🔥حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی، دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
❣️با سپاس ویژه از"عسل بانو" @asal.mehrbanoo
@iranshahrigwomen
اندرباب دروغهای آخوندها برای دزدیدن شاعران بزرگ ایران بسود اسلام و قرآن تازیان.
#حافظ شیراز ♥️ زیرکانه از پیرمغان #زرتشت میسراید.
#شاهنامه_فردوسی ♥️ از جنایات #قادسیه میسراید و تاریخ #پادشاهان نیک ایرانزمین پیش ازتازش تازیان را به شعرمیکشد.
🔥واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند، چون به خلوت میروند آن کارِ دیگر میکنند
🔥حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی، دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
❣️با سپاس ویژه از"عسل بانو" @asal.mehrbanoo
@iranshahrigwomen
۱۱ آبان ۹۲۹ سال پیش ، دهگانزاده و دولتمرد پرآوازه #ایرانشهر ، خواجه نظامالملک وزیر آلپارسلان و ملکشاه در نهاوند به دست حشاشین صباح کشته شد. آرامگاه او در احمدآباد #اصفهان است.
خواجه نظامالملک توسی، بانفوذترین و بزرگترین وزیر دولت سلجوقی بود. او نزدیک به ۳۰ سال وزارت آلپ ارسلان و ملکشاه را بردوش داشت و سلجوقیان را به اوج نیرومندی رساند. نظامالملک دهقانزادهای اهل توس در خراسان بود. در آنجا دانش آموخت و سپس به کارهای دیوانی (اداری) پرداخت تا آنکه به وزارت سلجوقیان رسید. خواجهنظام الملک توسی، سه جاودانه برای ایرانیان به یادگار گذاشت. نخست دستور داد سالشمار خورشیدی فراهم شود تا سالشمار قمری کنار گذاشته شود. دوم آنکه دستور داد هزاران بار نسک #شاهنامه ی #فردوسی خردمند بازنویسی شود تا زبان ایرانیان رستگاری یابند. سوم برافراشتن دانشگاههای نظامیه بود که ریشه و پایهی دانشگاههای امروزی است. خواجه نظام الملک بنیادگذار دانشکدههای شناخته شده به نظامیه در شهرهای اصفهان، هرات، نیشابور، بغداد و … بود که الگوی دانشگاههای اروپا در سدههای پس از آن شدهاند
یادش جاودان
دل جهانست ایرانشهر 🔥
پاینده ایران
خواجه نظامالملک توسی، بانفوذترین و بزرگترین وزیر دولت سلجوقی بود. او نزدیک به ۳۰ سال وزارت آلپ ارسلان و ملکشاه را بردوش داشت و سلجوقیان را به اوج نیرومندی رساند. نظامالملک دهقانزادهای اهل توس در خراسان بود. در آنجا دانش آموخت و سپس به کارهای دیوانی (اداری) پرداخت تا آنکه به وزارت سلجوقیان رسید. خواجهنظام الملک توسی، سه جاودانه برای ایرانیان به یادگار گذاشت. نخست دستور داد سالشمار خورشیدی فراهم شود تا سالشمار قمری کنار گذاشته شود. دوم آنکه دستور داد هزاران بار نسک #شاهنامه ی #فردوسی خردمند بازنویسی شود تا زبان ایرانیان رستگاری یابند. سوم برافراشتن دانشگاههای نظامیه بود که ریشه و پایهی دانشگاههای امروزی است. خواجه نظام الملک بنیادگذار دانشکدههای شناخته شده به نظامیه در شهرهای اصفهان، هرات، نیشابور، بغداد و … بود که الگوی دانشگاههای اروپا در سدههای پس از آن شدهاند
یادش جاودان
دل جهانست ایرانشهر 🔥
پاینده ایران
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدیو روز !
ائیرینیم خورنو یزمیده 卍
چه بسیار نیکوست در گوش فرزندان مان ، به جای یک مشت آیه اهریمنی از کشتار و تجاوز و غارت و اسارت و برده گی که در نسک تازیان آمده ، نوای شیرین پارسی از مهر و دوستی و خرد و پارسایی و میهن پرستی را زمزمه کنیم .
و چه نیکوتر که برای فرزندان مان نام های ایرانی برگزینیم .
برای نبرد با آخوند گرایی ، نخست میبایست با اندیشه آخوندی که برگرفته از نسک اهریمنی #قرآن و مفاتیح و رساله و کوفت و زهرمار است نبرد کنیم و دل و خرد ، از این زهر کشنده تازی گری بزداییم و با #ایرانگرایی و میهن پرستی به نبرد با اسلامگرایی اهریمنی برویم که ایران را هزار و چهارسد سال است به بند کشیده و از درون می خورد .
#شاهنامه خوانی در گوش یک نوزاد
اینست آئین زیبای ایرانی که همه اش مهر است و رواداری و دهشمندی و خردگرایی
به ایرانشهر و آتش ورجاوند بازمیگردیم 🔥
پاینده ایران
#جاویدشاه
#رنسانس_ایرانی
🔥
💎
ائیرینیم خورنو یزمیده 卍
چه بسیار نیکوست در گوش فرزندان مان ، به جای یک مشت آیه اهریمنی از کشتار و تجاوز و غارت و اسارت و برده گی که در نسک تازیان آمده ، نوای شیرین پارسی از مهر و دوستی و خرد و پارسایی و میهن پرستی را زمزمه کنیم .
و چه نیکوتر که برای فرزندان مان نام های ایرانی برگزینیم .
برای نبرد با آخوند گرایی ، نخست میبایست با اندیشه آخوندی که برگرفته از نسک اهریمنی #قرآن و مفاتیح و رساله و کوفت و زهرمار است نبرد کنیم و دل و خرد ، از این زهر کشنده تازی گری بزداییم و با #ایرانگرایی و میهن پرستی به نبرد با اسلامگرایی اهریمنی برویم که ایران را هزار و چهارسد سال است به بند کشیده و از درون می خورد .
#شاهنامه خوانی در گوش یک نوزاد
اینست آئین زیبای ایرانی که همه اش مهر است و رواداری و دهشمندی و خردگرایی
به ایرانشهر و آتش ورجاوند بازمیگردیم 🔥
پاینده ایران
#جاویدشاه
#رنسانس_ایرانی
🔥
💎
تاريخچه و فلسفه #چهارشنبه_سورى 🔥 به روايت #شاهنامه
سور به چم میهمانى و جشن مى باشد و اما چرا چهارشنبه سورى و چرا آتش برافروختن و چرا از روى آتش پریدن؟
براساس سروده هاى پیروز پارسى، حکیم فردوسى، سیاوش فرزند کاووس شاه در هفت سالگى مادر را از دست مى دهد. پادشاه همسر دیگر را برمى گزیند، سودابه که زنى زیبا و هوسباز بود عاشق سیاوش مى شود:
یکى روز کاووس کى با پسر
نشسته که سودابه آمد ز در
زنـاگـاه روى سیاوش بدید
پراندیشه گشت و دلش بردمید
زعشق رخ او قرارش نماند
همه مهر اندر دل آتش نشاند
سودابه در اندیشه بود تا به گونه اى سیاوش را به کاخ خویش بکشاند، دختر زیبا و جوان خود را بهانه حضور سیاوش کرده و او را فرا خواند:
که باید که رنجه کنى پاى خویش
نمائى مرا سرو بالاى خویش
بیاراسته خویش چون نوبهار
بگردش هم از ماهرویان هزار
آنگاه که سودابه سیاوش را در کاخ خویش یافت به او گفت:
هر آنکس که از دور بیند ترا
شود بیهش و برگزیند ترا
زمن هر چه خواهى، همه کام تو
بر آرم ، نپیچم سر از دام تو
من اینک به پیش تو افتاده ام
تن و جان شیرین ترا داده ام
سودابه پس از این که از مهر و عشق خود به سیاوش مى گوید و همزمان به او نزدیک مى شود. ناگاه او را در آغوش کشیده و مى بوسد
سرش تنگ بگرفت و یک بوسه داد
همانا که از شرم ناورد یاد
رخان سیاوش چو خون شد ز شرم
بیاراست مژگان به خوناب گرم
چنین گفت با دل که از کار دیو
مرا دور داراد کیوان خدیو
نه من با پدر بى وفائى کنم
نه با اهرمن آشنائى کنم
سیاوش با خشم و اضطراب و دلهره به نامادرى خود گفت:
سر بانوانى و هم مهترى
من ایدون گمانم که تو مادرى
سیاوش خشمناک از جاى برخاسته و عزم خروج از کاخ سودابه را کرد. سودابه که از برملا شدن واقعه بیم داشت داد و فریاد کرد و درست بسان افسانه
یوسف و زلیخا دامن پاره کرده و گناه را به سیاوش متوجه کرد … بارى سیاوش به سودابه مى گوید که پدر را آگاه خواهد کرد:
از آن تخت برخاست با خشم و جنگ
بدو اندر آویخت سودابه چنگ
بدو گفت من راز دل پیش تو
بگفتم نهانى بد اندیش تو
مرا خیره خواهى که رسوا کنى؟
به پیش خردمند رعنا کنى؟
بزد دست و جامه بدرید پاک
به ناخن دو رخ را همى کرد چاک
برآمد خروش از شبستان اوى
فغانش زایوان برآمد بکوى
در پى جار و جنجال سودابه، کیکاووس پادشاه ایران از جریان آگاه شده و از سیاوش توضیح خواست سیاوش به پدر گفت که پاکدامن است و براى اثبات آن آماده است تا از تونل و راهرو آتش گذر کند. سیاوش گفت اگر من گناهکار باشم در آتش خواهم سوخت و اگر پاکدامن باشم از آتش گذر خواهم کرد .
سیاوش بیامد به پیش پدر
یکى خود و زرین نهاده به سر
سیاوش بدو گفت انده مدار
کزین سان بود گردش روزگار
سیاوش سپه را بدا نسان بتاخت
تو گفتى که اسبش بر آتش بساخت
زآتش برون آمد آزاد مرد
لبان پر ز خنده برخ همچو ورد
چو بخشایش پاک یزدان بود
دم آتش و باد یکسان بود
سواران لشکر برانگیختند
همه دشت پیشش درم ریختند
سیاوش به تندرستى و چاپکى و چالاکى به همراه اسب سیاهش از آتش گذر کرد و تندرست بیرون آمد.
یکى شادمانى شد اندر جهان
میان کهان و میان مهان
سیاوش به پیش جهاندار پاک
بیامد بمالید رخ را به خاک
که از نفت آن کوه آتش پَِـرَست
همه کامه دشمنان کرد پست
بدو گفت شاه، اى دلیر جهان
که پاکیزه تخمى و روشن روان
چنانى که از مادر پارسا
بزاید شود بر جهان پادشا
سیاوخش را تنگ در برگرفت
زکردار بد پوزش اندر گرفت
مى آورد و رامشگران را بخواند
همه کام ها با سیاوش براند
سه روز اندر آن سور مى در کشید
نبد بر در گنج بند و کلید!
این رخداد و آزمایش گذر از آتش در بهرام شید (سه شنبه) آخر سال روى داده بود و از چهارشنبه تا ناهید شید (جمعه یا آدینه) جشن ملى اعلام شد و در سراسر کشور پهناور ایران به فرمان کیکاووس سورچرانى و شادمانى برقرار شد و از آن پس به یاد عبور سرفرازانه سیاوش از آتش همواره ایرانیان واپسین شبانه بهرام شید (سه شنبه شب) را به یاد سیاوش و پاکى او با پریدن از روى آتش جشن مى گیرند.
#به_ایرانشهر_بازمیگردیم 🔥
پاینده ایران
#جاویدشاه
#رنسانس_ایرانی
🔥
💎
سور به چم میهمانى و جشن مى باشد و اما چرا چهارشنبه سورى و چرا آتش برافروختن و چرا از روى آتش پریدن؟
براساس سروده هاى پیروز پارسى، حکیم فردوسى، سیاوش فرزند کاووس شاه در هفت سالگى مادر را از دست مى دهد. پادشاه همسر دیگر را برمى گزیند، سودابه که زنى زیبا و هوسباز بود عاشق سیاوش مى شود:
یکى روز کاووس کى با پسر
نشسته که سودابه آمد ز در
زنـاگـاه روى سیاوش بدید
پراندیشه گشت و دلش بردمید
زعشق رخ او قرارش نماند
همه مهر اندر دل آتش نشاند
سودابه در اندیشه بود تا به گونه اى سیاوش را به کاخ خویش بکشاند، دختر زیبا و جوان خود را بهانه حضور سیاوش کرده و او را فرا خواند:
که باید که رنجه کنى پاى خویش
نمائى مرا سرو بالاى خویش
بیاراسته خویش چون نوبهار
بگردش هم از ماهرویان هزار
آنگاه که سودابه سیاوش را در کاخ خویش یافت به او گفت:
هر آنکس که از دور بیند ترا
شود بیهش و برگزیند ترا
زمن هر چه خواهى، همه کام تو
بر آرم ، نپیچم سر از دام تو
من اینک به پیش تو افتاده ام
تن و جان شیرین ترا داده ام
سودابه پس از این که از مهر و عشق خود به سیاوش مى گوید و همزمان به او نزدیک مى شود. ناگاه او را در آغوش کشیده و مى بوسد
سرش تنگ بگرفت و یک بوسه داد
همانا که از شرم ناورد یاد
رخان سیاوش چو خون شد ز شرم
بیاراست مژگان به خوناب گرم
چنین گفت با دل که از کار دیو
مرا دور داراد کیوان خدیو
نه من با پدر بى وفائى کنم
نه با اهرمن آشنائى کنم
سیاوش با خشم و اضطراب و دلهره به نامادرى خود گفت:
سر بانوانى و هم مهترى
من ایدون گمانم که تو مادرى
سیاوش خشمناک از جاى برخاسته و عزم خروج از کاخ سودابه را کرد. سودابه که از برملا شدن واقعه بیم داشت داد و فریاد کرد و درست بسان افسانه
یوسف و زلیخا دامن پاره کرده و گناه را به سیاوش متوجه کرد … بارى سیاوش به سودابه مى گوید که پدر را آگاه خواهد کرد:
از آن تخت برخاست با خشم و جنگ
بدو اندر آویخت سودابه چنگ
بدو گفت من راز دل پیش تو
بگفتم نهانى بد اندیش تو
مرا خیره خواهى که رسوا کنى؟
به پیش خردمند رعنا کنى؟
بزد دست و جامه بدرید پاک
به ناخن دو رخ را همى کرد چاک
برآمد خروش از شبستان اوى
فغانش زایوان برآمد بکوى
در پى جار و جنجال سودابه، کیکاووس پادشاه ایران از جریان آگاه شده و از سیاوش توضیح خواست سیاوش به پدر گفت که پاکدامن است و براى اثبات آن آماده است تا از تونل و راهرو آتش گذر کند. سیاوش گفت اگر من گناهکار باشم در آتش خواهم سوخت و اگر پاکدامن باشم از آتش گذر خواهم کرد .
سیاوش بیامد به پیش پدر
یکى خود و زرین نهاده به سر
سیاوش بدو گفت انده مدار
کزین سان بود گردش روزگار
سیاوش سپه را بدا نسان بتاخت
تو گفتى که اسبش بر آتش بساخت
زآتش برون آمد آزاد مرد
لبان پر ز خنده برخ همچو ورد
چو بخشایش پاک یزدان بود
دم آتش و باد یکسان بود
سواران لشکر برانگیختند
همه دشت پیشش درم ریختند
سیاوش به تندرستى و چاپکى و چالاکى به همراه اسب سیاهش از آتش گذر کرد و تندرست بیرون آمد.
یکى شادمانى شد اندر جهان
میان کهان و میان مهان
سیاوش به پیش جهاندار پاک
بیامد بمالید رخ را به خاک
که از نفت آن کوه آتش پَِـرَست
همه کامه دشمنان کرد پست
بدو گفت شاه، اى دلیر جهان
که پاکیزه تخمى و روشن روان
چنانى که از مادر پارسا
بزاید شود بر جهان پادشا
سیاوخش را تنگ در برگرفت
زکردار بد پوزش اندر گرفت
مى آورد و رامشگران را بخواند
همه کام ها با سیاوش براند
سه روز اندر آن سور مى در کشید
نبد بر در گنج بند و کلید!
این رخداد و آزمایش گذر از آتش در بهرام شید (سه شنبه) آخر سال روى داده بود و از چهارشنبه تا ناهید شید (جمعه یا آدینه) جشن ملى اعلام شد و در سراسر کشور پهناور ایران به فرمان کیکاووس سورچرانى و شادمانى برقرار شد و از آن پس به یاد عبور سرفرازانه سیاوش از آتش همواره ایرانیان واپسین شبانه بهرام شید (سه شنبه شب) را به یاد سیاوش و پاکى او با پریدن از روى آتش جشن مى گیرند.
#به_ایرانشهر_بازمیگردیم 🔥
پاینده ایران
#جاویدشاه
#رنسانس_ایرانی
🔥
💎
شاهنامه، شناسنامه ایران فرهنگی.
کرامندی #شاهنامه تنها در اين نيست كه در ادبيات رسمي ما نمونهوار است بلكه شاهنامه تنها نسکی است كه توانسته است وارد فرهنگ عامه شود و ایستاری را پديد آورد كه ما به آن ایستار ( سنت ) شاهنامهخواني، يا همان نقالي، ميگوييم. نسک ديگري را نميشناسيم كه چنين اثر فراگيری در بين تودههای مردم داشته باشد.
درباره #فردوسی بزرگ و شاهنامه او به سه جستار ميتوان پرداخت. نخست جايگاه فردوسی و اثر او در فرهنگ رسمی و مردمی ماست، دوم جایگاه او در گستره گیتاشناس ايران و سرزمينهايی است كه با فرهنگ ايران پيوند دارند و سرانجام پيامی است كه از رويدادهای شاهنامه میتوان دريافت.
ما در ادبيات كهنمان چکاد های چامه ای فراوانی داريم كه همه آنها جايگاهی جهانی و انسانی دارند. از خود فردوسی گرفته تا سعدی، مولانا، حافظ و ديگران. براي من بسيار دشوار است كه يكی از اين بزرگان را بر ديگری ارجح بدهم و بگويم كه او ستيغ بلند فرهنگ ماست و كسي را همتراز او نداريم.
اما اين را ميتوانم بگويم كه كار فردوسی و شاهنامه او هنایشی ( اثری ) دارد كه در هيچ شاعر ديگری نميتوان یافت .
رخنه شاهنامه در ميان لايههای همبودگاه تا به اندازه ای است كه برخی عشاير ايران آن را نسکی ورجاوند میدانند كه نیز میتوان در هنگام سوگواری و پُرسه هم خواند و برای روان درگذشتگان آمرزگاری خواست.
در ميان برخی از عشاير بختياری چنين پديدهای وجود دارد. افزون بر اين در پیکارها و جنگها نيز سنت شاهنامهخوانی بخش ناگسستنی از نبردها بوده است. همآوردان با خواندن شاهنامه به هيجان میآمدند و برای رويارويی با دشمن دليرتر میشدند.
يك نكته ديگر آن است كه منش فردوسی در پديد آمدن شاهنامه نقش بهسزايی داشته است. اينگونه نيست كه او تنها نبشتاری را از نثر به نظم دگرگون كرده باشد. هنر داستانپردازی فردوسی در خلق داستانهای شاهنامه بیگمان تاثيرگزار بوده است. اگر نسک او را با منظومههای حماسی ديگر بسنجيم پی خواهيم برد كه او تا كجا از هنر والا و دانش خود سود برده است تا شاهكاری بی همتا بسازد.
شما به هر گوشه از ايران كه بنگريد ميتوانيد جاهايي را بيابيد كه با نام پهلوانان شاهنامه پيوند دارند. نزد ما مكانها همواره از اشوی ( تقدس ) برخوردارند؛ پس هنگام جایی را به نام يكی از پهلوانان حماسی و اسطورهای ناميدهاند، پيداست كه از نگرمردم آن شخصيت از پاکی برخوردار بوده است. اينهاست كه لايههای زيرين فرهنگ را پديد میآورد
دل جهان است ایرانشهر 🔥
پاینده ایران
#جاویدشاه
#رنسانس_ایرانی
🔥
💎
کرامندی #شاهنامه تنها در اين نيست كه در ادبيات رسمي ما نمونهوار است بلكه شاهنامه تنها نسکی است كه توانسته است وارد فرهنگ عامه شود و ایستاری را پديد آورد كه ما به آن ایستار ( سنت ) شاهنامهخواني، يا همان نقالي، ميگوييم. نسک ديگري را نميشناسيم كه چنين اثر فراگيری در بين تودههای مردم داشته باشد.
درباره #فردوسی بزرگ و شاهنامه او به سه جستار ميتوان پرداخت. نخست جايگاه فردوسی و اثر او در فرهنگ رسمی و مردمی ماست، دوم جایگاه او در گستره گیتاشناس ايران و سرزمينهايی است كه با فرهنگ ايران پيوند دارند و سرانجام پيامی است كه از رويدادهای شاهنامه میتوان دريافت.
ما در ادبيات كهنمان چکاد های چامه ای فراوانی داريم كه همه آنها جايگاهی جهانی و انسانی دارند. از خود فردوسی گرفته تا سعدی، مولانا، حافظ و ديگران. براي من بسيار دشوار است كه يكی از اين بزرگان را بر ديگری ارجح بدهم و بگويم كه او ستيغ بلند فرهنگ ماست و كسي را همتراز او نداريم.
اما اين را ميتوانم بگويم كه كار فردوسی و شاهنامه او هنایشی ( اثری ) دارد كه در هيچ شاعر ديگری نميتوان یافت .
رخنه شاهنامه در ميان لايههای همبودگاه تا به اندازه ای است كه برخی عشاير ايران آن را نسکی ورجاوند میدانند كه نیز میتوان در هنگام سوگواری و پُرسه هم خواند و برای روان درگذشتگان آمرزگاری خواست.
در ميان برخی از عشاير بختياری چنين پديدهای وجود دارد. افزون بر اين در پیکارها و جنگها نيز سنت شاهنامهخوانی بخش ناگسستنی از نبردها بوده است. همآوردان با خواندن شاهنامه به هيجان میآمدند و برای رويارويی با دشمن دليرتر میشدند.
يك نكته ديگر آن است كه منش فردوسی در پديد آمدن شاهنامه نقش بهسزايی داشته است. اينگونه نيست كه او تنها نبشتاری را از نثر به نظم دگرگون كرده باشد. هنر داستانپردازی فردوسی در خلق داستانهای شاهنامه بیگمان تاثيرگزار بوده است. اگر نسک او را با منظومههای حماسی ديگر بسنجيم پی خواهيم برد كه او تا كجا از هنر والا و دانش خود سود برده است تا شاهكاری بی همتا بسازد.
شما به هر گوشه از ايران كه بنگريد ميتوانيد جاهايي را بيابيد كه با نام پهلوانان شاهنامه پيوند دارند. نزد ما مكانها همواره از اشوی ( تقدس ) برخوردارند؛ پس هنگام جایی را به نام يكی از پهلوانان حماسی و اسطورهای ناميدهاند، پيداست كه از نگرمردم آن شخصيت از پاکی برخوردار بوده است. اينهاست كه لايههای زيرين فرهنگ را پديد میآورد
دل جهان است ایرانشهر 🔥
پاینده ایران
#جاویدشاه
#رنسانس_ایرانی
🔥
💎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدیو روز !
#شاهنامه خوانی کودک #ایرانی از خوزستان
به فرزندان خود مهر به ایرانزمین بیاموزید .
به ایرانشهر و آتش ورجاوند باز میگردیم 🔥
پاینده ایران
#جاویدشاه
#رنسانس_ایرانی
🔥
💎
#شاهنامه خوانی کودک #ایرانی از خوزستان
به فرزندان خود مهر به ایرانزمین بیاموزید .
به ایرانشهر و آتش ورجاوند باز میگردیم 🔥
پاینده ایران
#جاویدشاه
#رنسانس_ایرانی
🔥
💎
🔹تخت رستم
تَختِ رُستَم نام یکی از یادواره تاریخی در #ايرانشهر بزرگ و در آریانا ( افغانستان کنونی ) در استان سمنگان آن کشور است.
استان سمنگان از مناطق کهن ايران بزرگ و #خراسان بزرگ افغانستان امروزى است که تخت عظیم سنگی در آن قرار دارد و افغانها باور دارند که این تخت بوسیله رستم ساخته شده و #زرتشت بزرگ ده سال روی آن به نيايش اهورامزدا پرداخته است و جایگاهی است كه اهورامزدا نخستین بار با زرتشت سخن ميگويد .
تخت رستم و غارهای آن که پیوند دار به دوره بودایی وزرتشتى است و غارهای آن امروزه تقریباً %۱۵ ویران شده است. خود تخت نیز نیاز به بازسازی دارد كه شوربختانه مورد توجه دولت افغانستان نيست .
این جای اعجاب انگیز در درون سنگی یکپارچه تراشیده شده و باستان شناسان جهان آن را از عجایب معماری دوره زرتشت در ايران بزرگ به حساب میآورند.
در شمال افغانستان ايران بزرگ . در مسیر "پل خمری" و "تاشقرغان" منطقهای به نام "ایبک" یا "سمنگان" وجود دارد که همه ساله در موسم بهار مسافران زیادی به این منطقه خوش آب و هوا سفر و روزهای "جشن گل سرخ" و #نوروز را در این منطقه سپری میکنند.
این منطقه از نظر تاریخی و جغرافیایی جایگاه بسیار مهمی دارد و در دورههای گذشته و سالهای پیش و پس از #اسلام اهریمنی، همواره یکی از مراکز فرهنگی بوده و جایگاه جغرافیایی آن که در مسیر ولایات "بغلان" و "بلخ" قرار دارد، ارزشمندی آن را بیشتر کرده است.
در پیوند با دیرینه گی تاریخی تخت رستم نگر های گوناگونی وجود دارد.
"یوسف شاه یعقوب اوف"، رئیس باستان شناسی آکادمی علوم تاجیکستان که در سال 1383 از این منطقه بازدید کرد و تحقیقاتی را در این مورد انجام داد، باورمند است: زرتشت به درازای ده سال در جای تخت رستم که از نادرترین پیکره تراشیهای دوران زرتشت است، زندگی میکرد و در ساختن معابد این دامنههم سهم داشته است.
به گفته وی، دیرینه گی تاریخی این اثر، نیز به سه هزار و پانسد سال پیش میرسد.
برخی دیگر نیز بر این باور هستند که تخت رستم پیونددار به دوران بودا بوده و قدمت آن به دو هزار و پانسد سال پیش برمیگردد.
بر پایه کاوش ها و پژوهش ها انجام شده بوسیله موسیه فوشه نامدارترین باستان شناس و خاور شناس فرانسوی، دیرینه گی این منطقه تاریخی به دوران زرتشت بر ميگردد .
▫️تخت رستم در شاهنامه
از آنجایی که #شاهنامه #فردوسی و داستانهای آن در میان مردم این منطقه از گذشتههای دور و تاکنون جایگاه ویژهای داشته و برخی از داستانهای شاهنامه نیز در این منطقه رخ داده است و همچنین نام #سمنگان به مراتب در شاهنامه آمده است، داستانهای گوناگونی در باره با تخت رستم در میان مردم از گذشتههای دور رواج داشته است.
شناخته شده ترین داستانی که در این مورد وجود دارد، این است که وقتی "رستم" با "تهمینه" دختر شاه سمنگان پیوند زناشویی بست ، برای هر یک از آنها تختی ساختند اما رستم شبی برای خود سنگ بزرگی را تراشید و آن را به شکل تخت درآورد
بى گمان اين جا يكى از زيبا ترين جای ها در ايران بزرگ است وبسيار با ارزش است به دلیل انكه نام اين جا در شاهنامه حكيم توس فردوسى بزرگ امده است .و جای زیستن اشو زرتشت خردمند بوده است .
چنین داد پاسخ که تهمینهام
تو گویی که از غم به دو نیمهام
یکی دخت شاه سمنگان منم
ز پشت هژبر و پلنگان منم
به گیتی ز خوبان مرا جفت نیست
چو من زیر چرخ کبود اندکیست
کس از پرده بیرون ندیدی مرا
نه هرگز کس آوا شنیدی مرا
🖋فردوسی بزرگ
دل جهان است ایرانشهر 🔥
پاینده ایران
#جاویدشاه
#رنسانس_ایرانی
🔥
💎
تَختِ رُستَم نام یکی از یادواره تاریخی در #ايرانشهر بزرگ و در آریانا ( افغانستان کنونی ) در استان سمنگان آن کشور است.
استان سمنگان از مناطق کهن ايران بزرگ و #خراسان بزرگ افغانستان امروزى است که تخت عظیم سنگی در آن قرار دارد و افغانها باور دارند که این تخت بوسیله رستم ساخته شده و #زرتشت بزرگ ده سال روی آن به نيايش اهورامزدا پرداخته است و جایگاهی است كه اهورامزدا نخستین بار با زرتشت سخن ميگويد .
تخت رستم و غارهای آن که پیوند دار به دوره بودایی وزرتشتى است و غارهای آن امروزه تقریباً %۱۵ ویران شده است. خود تخت نیز نیاز به بازسازی دارد كه شوربختانه مورد توجه دولت افغانستان نيست .
این جای اعجاب انگیز در درون سنگی یکپارچه تراشیده شده و باستان شناسان جهان آن را از عجایب معماری دوره زرتشت در ايران بزرگ به حساب میآورند.
در شمال افغانستان ايران بزرگ . در مسیر "پل خمری" و "تاشقرغان" منطقهای به نام "ایبک" یا "سمنگان" وجود دارد که همه ساله در موسم بهار مسافران زیادی به این منطقه خوش آب و هوا سفر و روزهای "جشن گل سرخ" و #نوروز را در این منطقه سپری میکنند.
این منطقه از نظر تاریخی و جغرافیایی جایگاه بسیار مهمی دارد و در دورههای گذشته و سالهای پیش و پس از #اسلام اهریمنی، همواره یکی از مراکز فرهنگی بوده و جایگاه جغرافیایی آن که در مسیر ولایات "بغلان" و "بلخ" قرار دارد، ارزشمندی آن را بیشتر کرده است.
در پیوند با دیرینه گی تاریخی تخت رستم نگر های گوناگونی وجود دارد.
"یوسف شاه یعقوب اوف"، رئیس باستان شناسی آکادمی علوم تاجیکستان که در سال 1383 از این منطقه بازدید کرد و تحقیقاتی را در این مورد انجام داد، باورمند است: زرتشت به درازای ده سال در جای تخت رستم که از نادرترین پیکره تراشیهای دوران زرتشت است، زندگی میکرد و در ساختن معابد این دامنههم سهم داشته است.
به گفته وی، دیرینه گی تاریخی این اثر، نیز به سه هزار و پانسد سال پیش میرسد.
برخی دیگر نیز بر این باور هستند که تخت رستم پیونددار به دوران بودا بوده و قدمت آن به دو هزار و پانسد سال پیش برمیگردد.
بر پایه کاوش ها و پژوهش ها انجام شده بوسیله موسیه فوشه نامدارترین باستان شناس و خاور شناس فرانسوی، دیرینه گی این منطقه تاریخی به دوران زرتشت بر ميگردد .
▫️تخت رستم در شاهنامه
از آنجایی که #شاهنامه #فردوسی و داستانهای آن در میان مردم این منطقه از گذشتههای دور و تاکنون جایگاه ویژهای داشته و برخی از داستانهای شاهنامه نیز در این منطقه رخ داده است و همچنین نام #سمنگان به مراتب در شاهنامه آمده است، داستانهای گوناگونی در باره با تخت رستم در میان مردم از گذشتههای دور رواج داشته است.
شناخته شده ترین داستانی که در این مورد وجود دارد، این است که وقتی "رستم" با "تهمینه" دختر شاه سمنگان پیوند زناشویی بست ، برای هر یک از آنها تختی ساختند اما رستم شبی برای خود سنگ بزرگی را تراشید و آن را به شکل تخت درآورد
بى گمان اين جا يكى از زيبا ترين جای ها در ايران بزرگ است وبسيار با ارزش است به دلیل انكه نام اين جا در شاهنامه حكيم توس فردوسى بزرگ امده است .و جای زیستن اشو زرتشت خردمند بوده است .
چنین داد پاسخ که تهمینهام
تو گویی که از غم به دو نیمهام
یکی دخت شاه سمنگان منم
ز پشت هژبر و پلنگان منم
به گیتی ز خوبان مرا جفت نیست
چو من زیر چرخ کبود اندکیست
کس از پرده بیرون ندیدی مرا
نه هرگز کس آوا شنیدی مرا
🖋فردوسی بزرگ
دل جهان است ایرانشهر 🔥
پاینده ایران
#جاویدشاه
#رنسانس_ایرانی
🔥
💎
🔹سردار گلینوش
گلینوش یا جالینوس نام یکی از سرداران ایرانی در دوران باشکوه ساسانیان و همچنین یکی از قهرمانان #شاهنامه است. گلینوش در حقیقت یک اشراف زاده ارمنی بود که در آرتش ایران خوشکاری میکرد. نام این سردار را بن مایه های عربی که به گمان زیاد هم نادرست است به صورت جالینوس نبشته شده است. اما با گواه به فردوسی بزرگ و شاهنامه نام او را باید گلینوش دانست. چم نام گلینوش حیات جاویدان است.
نخستین باری که از گلینوش شنیده ایم در پیوند به دوره شهریاری خسرو پرویز است. هنگامیکه شیرویه، با همدستی سپهسالار ایران گشنسب اسپاذ و موبدان زرتشتی و برخی از سرداران سپاه، پدرش، خسرو پرویز را از شاهی برکنار میکند و خود بر اورنگ می نشیند، دستور زندانی کردن خسرو پرویز را می دهد و گلینوش را مامور انجام این کار می کند.
بگو تا سوی تیسفونش برند / بدان تا خانه رهنمونش برند
بباشد به آرام ما روز چند / نباید که دارد کس او را نژند
بر او بر موکل کنند استوار / گلینوش را با سئاری هزار
گلینوش، با هزار تن سواره نظام سنگین جنگ آفزار سر خسرو را با پارچه ای پوشانده تا کسی او را نشناسد و شب هنگام او را به خانۀ یکی از مرزبانان آن زمان به نام مارسپند میبرد و در آنجا زندانی می کند.
▫️پیکار با تازیان مسلمان
بار دوم که سخن از گلینوش سردار ارمنی ارتش ایران به میان می آید، در دوره یزدگرد سوم است که گلینوش در آن زمان یکی از فرماندهان سپاه رستم فرخزاد است. او حتی در نبرد قادسیه نیز هنباز جست و فرمانده بال راست سپاه رستم فرخزاد بود. که پس از کشته شدن رستم فرماندهی بال چپ را بر عهده گرفت و توانست بخش بزرگی از سپاه شکست خورده ایران را از پل گذر دهد. گلینوش رشادت های زیادی در #جنگ_قادسیه از خود نشان داد و در همان جنگ به دست مسلمانان کشته شد.
طبری نوشته است:
در سال 635 ترسایی که مرتبا خبرهایی نشان از کشتار و غارت تازیان در مرزهای ایران به دربار می رسید، یزدگرد سوم که بسیار جوان و بی تجربه بود، از تدبیر چشم پوشید و از رستم فرخزاد جانشین ایران خواست تا به پیکار تازیان برود و آنان را شکست دهد. رستم فرخزاد در پاسخ از پادشاه خواست که او را به این زودی به پیکار با تازیان نفرستد و گفت خلاف تدبیر مرا ناگزیر می کند که از اندازه خویش برتر بروم و این سخن را بگویم که به دلیلخودت و کسانت و پادشاهیت بگذاری من در پایتخت بمانم و من جالینوس (گلینوش) و بهمن جادویه نامی را بفرستم، اگر پیروز شدیم چه بهتر و اگر شکست خوردیم من آماده ام و دیگری را میفرستم تا زمانی که چاره نماند که به پیکار آنها رویم که خسته و فرسودشان کردهایم و ما (سپاه ایران) تازه نفسیم.
پیش از قادسیه نیز گلینوش در جنگ کسکر نیز حضور داشت. هنگامی که نرسی فرماندار دژ ساقطیه تازش تازیان را به دربار ساسانی گوشزد کرد، رستم فرخزاد ایران گلینوش را به یاری نرسی فرستاد. ولی پیش از آن که گلینوش به دژ مزبور برسد، دژ سقوط کرده و تمامی پدافند گران اندک شهر کشته شده بودند، سپس خود گلینوش با تازیان وارد نبرد شد ولی با نیروی اندکی که در اختیار داشت نتوانست کاری از پیش ببرد و سرانجام به تیسفون باز گشت. در ادامه جنگ کسکر، و پیشروی های تازیان، رستم فرخزاد اینبار گلینوش را همراه با پهلوان و سردار ایرانی بهمن جادویه به جنگ تازیان فرستاد که آن دو سردار پیروز شدند سپاه مسلمانان را در جنگ پل شکست سختی بدهند گونه ای که سپاه تازی رو به هزیمت نهاد.
دل جهانست ایرانشهر 🔥
پاینده ایران
#جاویدشاه
#رنسانس_ایرانی
🔥
💎
گلینوش یا جالینوس نام یکی از سرداران ایرانی در دوران باشکوه ساسانیان و همچنین یکی از قهرمانان #شاهنامه است. گلینوش در حقیقت یک اشراف زاده ارمنی بود که در آرتش ایران خوشکاری میکرد. نام این سردار را بن مایه های عربی که به گمان زیاد هم نادرست است به صورت جالینوس نبشته شده است. اما با گواه به فردوسی بزرگ و شاهنامه نام او را باید گلینوش دانست. چم نام گلینوش حیات جاویدان است.
نخستین باری که از گلینوش شنیده ایم در پیوند به دوره شهریاری خسرو پرویز است. هنگامیکه شیرویه، با همدستی سپهسالار ایران گشنسب اسپاذ و موبدان زرتشتی و برخی از سرداران سپاه، پدرش، خسرو پرویز را از شاهی برکنار میکند و خود بر اورنگ می نشیند، دستور زندانی کردن خسرو پرویز را می دهد و گلینوش را مامور انجام این کار می کند.
بگو تا سوی تیسفونش برند / بدان تا خانه رهنمونش برند
بباشد به آرام ما روز چند / نباید که دارد کس او را نژند
بر او بر موکل کنند استوار / گلینوش را با سئاری هزار
گلینوش، با هزار تن سواره نظام سنگین جنگ آفزار سر خسرو را با پارچه ای پوشانده تا کسی او را نشناسد و شب هنگام او را به خانۀ یکی از مرزبانان آن زمان به نام مارسپند میبرد و در آنجا زندانی می کند.
▫️پیکار با تازیان مسلمان
بار دوم که سخن از گلینوش سردار ارمنی ارتش ایران به میان می آید، در دوره یزدگرد سوم است که گلینوش در آن زمان یکی از فرماندهان سپاه رستم فرخزاد است. او حتی در نبرد قادسیه نیز هنباز جست و فرمانده بال راست سپاه رستم فرخزاد بود. که پس از کشته شدن رستم فرماندهی بال چپ را بر عهده گرفت و توانست بخش بزرگی از سپاه شکست خورده ایران را از پل گذر دهد. گلینوش رشادت های زیادی در #جنگ_قادسیه از خود نشان داد و در همان جنگ به دست مسلمانان کشته شد.
طبری نوشته است:
در سال 635 ترسایی که مرتبا خبرهایی نشان از کشتار و غارت تازیان در مرزهای ایران به دربار می رسید، یزدگرد سوم که بسیار جوان و بی تجربه بود، از تدبیر چشم پوشید و از رستم فرخزاد جانشین ایران خواست تا به پیکار تازیان برود و آنان را شکست دهد. رستم فرخزاد در پاسخ از پادشاه خواست که او را به این زودی به پیکار با تازیان نفرستد و گفت خلاف تدبیر مرا ناگزیر می کند که از اندازه خویش برتر بروم و این سخن را بگویم که به دلیلخودت و کسانت و پادشاهیت بگذاری من در پایتخت بمانم و من جالینوس (گلینوش) و بهمن جادویه نامی را بفرستم، اگر پیروز شدیم چه بهتر و اگر شکست خوردیم من آماده ام و دیگری را میفرستم تا زمانی که چاره نماند که به پیکار آنها رویم که خسته و فرسودشان کردهایم و ما (سپاه ایران) تازه نفسیم.
پیش از قادسیه نیز گلینوش در جنگ کسکر نیز حضور داشت. هنگامی که نرسی فرماندار دژ ساقطیه تازش تازیان را به دربار ساسانی گوشزد کرد، رستم فرخزاد ایران گلینوش را به یاری نرسی فرستاد. ولی پیش از آن که گلینوش به دژ مزبور برسد، دژ سقوط کرده و تمامی پدافند گران اندک شهر کشته شده بودند، سپس خود گلینوش با تازیان وارد نبرد شد ولی با نیروی اندکی که در اختیار داشت نتوانست کاری از پیش ببرد و سرانجام به تیسفون باز گشت. در ادامه جنگ کسکر، و پیشروی های تازیان، رستم فرخزاد اینبار گلینوش را همراه با پهلوان و سردار ایرانی بهمن جادویه به جنگ تازیان فرستاد که آن دو سردار پیروز شدند سپاه مسلمانان را در جنگ پل شکست سختی بدهند گونه ای که سپاه تازی رو به هزیمت نهاد.
دل جهانست ایرانشهر 🔥
پاینده ایران
#جاویدشاه
#رنسانس_ایرانی
🔥
💎
ImgBB
Iranian-renaissance hosted at ImgBB
Image Iranian-renaissance hosted in ImgBB