#داستانک #شب
وقتی چیزی در حال تمام شدن باشد،
عزیز میشود...
یک لحظه آفتاب در هوای سرد ،
غنیمت میشود...
یک قطره نور در دریای تاریکی ،
همۀ دنیا میشود…
یک عزیز وقتی که از دست رفت ،
همهکس میشود…
پاییز وقتی که تمام شد ،
به نظر قشنگتر میشود..
خدا در مواقع سختی ها ،
تنها پناه میشود...
و ما همیشه دیر متوجه میشویم!
" قدر داشتههایمان را بدانیم…
چرا که خیلی زود، دیر میشود ...
#شب_خوش
ارسالی سرکار خانم شعبانی
#دانشگاه_آزاد_اسلامی
واحد #لامرد
با ما باشید
t.me/IAzadUn
وقتی چیزی در حال تمام شدن باشد،
عزیز میشود...
یک لحظه آفتاب در هوای سرد ،
غنیمت میشود...
یک قطره نور در دریای تاریکی ،
همۀ دنیا میشود…
یک عزیز وقتی که از دست رفت ،
همهکس میشود…
پاییز وقتی که تمام شد ،
به نظر قشنگتر میشود..
خدا در مواقع سختی ها ،
تنها پناه میشود...
و ما همیشه دیر متوجه میشویم!
" قدر داشتههایمان را بدانیم…
چرا که خیلی زود، دیر میشود ...
#شب_خوش
ارسالی سرکار خانم شعبانی
#دانشگاه_آزاد_اسلامی
واحد #لامرد
با ما باشید
t.me/IAzadUn
Telegram
اخبار IAU (دانشگاه آزاد اسلامی )
جدیدترین اطلاعیه ها و اخبار #دانشگاه_آزاد_اسلامی را اینجا کانال اخبارIAU بخوانید
⭕️این کانال هیچ وابستگی به دانشگاه آزاد اسلامی ندارد
ارتباط با ما 👇👇
@peashdadh
@mirhabib334
@Shobeirdaemi
لینک
https://t.me/joinchat/AAAAAD87grD9_3ocM7-e9A
آیدی
@IAzadUN
⭕️این کانال هیچ وابستگی به دانشگاه آزاد اسلامی ندارد
ارتباط با ما 👇👇
@peashdadh
@mirhabib334
@Shobeirdaemi
لینک
https://t.me/joinchat/AAAAAD87grD9_3ocM7-e9A
آیدی
@IAzadUN
#داستانک #شب
عادت داشتیم مرگ بیاد محلهمون،
یه خونه رو انتخاب کنه،
در بزنه،
دم در یه چای بخوره بره.
حالا اومده محلهمون، نمیره.
یه مدته داره پرسه میزنه.
دستشو کرده تو جیبش، قدم میزنه و زیرلب آواز مرا ببوس میخونه.
مرگ داره زنگ تکتک خونهها رو میزنه.
منتظریم حوصلهش سر بره،
منتظریم راهشو بگیره برگرده.
بالاخره میره.
بالاخره حوصلهش سر میره.
مهم اینه ما حوصلهمون سر نره.
مهم اینه که ما پرحوصلهتر از مرگ باشیم.
مهم اینه که درو روش باز نکنیم.
مهم اینه که خونه بمونیم.
#در_خانه_بمانیم
#شب_خوش
ارسالی سرکار خانم شعبانی
#دانشگاه_آزاد_اسلامی
واحد #لامرد
با ما باشید
@IAzadUn
عادت داشتیم مرگ بیاد محلهمون،
یه خونه رو انتخاب کنه،
در بزنه،
دم در یه چای بخوره بره.
حالا اومده محلهمون، نمیره.
یه مدته داره پرسه میزنه.
دستشو کرده تو جیبش، قدم میزنه و زیرلب آواز مرا ببوس میخونه.
مرگ داره زنگ تکتک خونهها رو میزنه.
منتظریم حوصلهش سر بره،
منتظریم راهشو بگیره برگرده.
بالاخره میره.
بالاخره حوصلهش سر میره.
مهم اینه ما حوصلهمون سر نره.
مهم اینه که ما پرحوصلهتر از مرگ باشیم.
مهم اینه که درو روش باز نکنیم.
مهم اینه که خونه بمونیم.
#در_خانه_بمانیم
#شب_خوش
ارسالی سرکار خانم شعبانی
#دانشگاه_آزاد_اسلامی
واحد #لامرد
با ما باشید
@IAzadUn
#داستانک #شب
پایانی درس فلسفه بود.
استاد فقط یک سوال مطرح کرده بود! سوال این بود:
شما چگونه می توانید مرا متقاعد کنید که صندلی جلوی شما نامرئی است؟
تقریباً یک ساعت زمان برد تا دانشجویان توانستند پاسخ های خود را در برگه
امتحانی شان بنویسند، به غیر از یک دانشجوی که تنها 10 ثانیه طول کشید تا جواب را بنویسد!
چند روز بعد که استاد نمره های دانشجویان را اعلام کرد، آن دانشجو بالاترین نمره
کلاس را گرفته بود!
او در جواب فقط نوشته بود:
«کدام صندلی؟!»
مسائل ساده را پیچیده نکنید!
#شب_خوش
ارسالی سرکار خانم شعبانی
#دانشگاه_آزاد_اسلامی
واحد #لامرد
با ما باشید
@IAzadUn
پایانی درس فلسفه بود.
استاد فقط یک سوال مطرح کرده بود! سوال این بود:
شما چگونه می توانید مرا متقاعد کنید که صندلی جلوی شما نامرئی است؟
تقریباً یک ساعت زمان برد تا دانشجویان توانستند پاسخ های خود را در برگه
امتحانی شان بنویسند، به غیر از یک دانشجوی که تنها 10 ثانیه طول کشید تا جواب را بنویسد!
چند روز بعد که استاد نمره های دانشجویان را اعلام کرد، آن دانشجو بالاترین نمره
کلاس را گرفته بود!
او در جواب فقط نوشته بود:
«کدام صندلی؟!»
مسائل ساده را پیچیده نکنید!
#شب_خوش
ارسالی سرکار خانم شعبانی
#دانشگاه_آزاد_اسلامی
واحد #لامرد
با ما باشید
@IAzadUn
#داستانک #شب
پایانی درس فلسفه بود.
استاد فقط یک سوال مطرح کرده بود! سوال این بود:
شما چگونه می توانید مرا متقاعد کنید که صندلی جلوی شما نامرئی است؟
تقریباً یک ساعت زمان برد تا دانشجویان توانستند پاسخ های خود را در برگه
امتحانی شان بنویسند، به غیر از یک دانشجوی که تنها 10 ثانیه طول کشید تا جواب را بنویسد!
چند روز بعد که استاد نمره های دانشجویان را اعلام کرد، آن دانشجو بالاترین نمره
کلاس را گرفته بود!
او در جواب فقط نوشته بود:
«کدام صندلی؟!»
مسائل ساده را پیچیده نکنید!
#شب_خوش
ارسالی سرکار خانم شعبانی
#دانشگاه_آزاد_اسلامی
واحد #لامرد
با ما باشید
@IAzadUn
پایانی درس فلسفه بود.
استاد فقط یک سوال مطرح کرده بود! سوال این بود:
شما چگونه می توانید مرا متقاعد کنید که صندلی جلوی شما نامرئی است؟
تقریباً یک ساعت زمان برد تا دانشجویان توانستند پاسخ های خود را در برگه
امتحانی شان بنویسند، به غیر از یک دانشجوی که تنها 10 ثانیه طول کشید تا جواب را بنویسد!
چند روز بعد که استاد نمره های دانشجویان را اعلام کرد، آن دانشجو بالاترین نمره
کلاس را گرفته بود!
او در جواب فقط نوشته بود:
«کدام صندلی؟!»
مسائل ساده را پیچیده نکنید!
#شب_خوش
ارسالی سرکار خانم شعبانی
#دانشگاه_آزاد_اسلامی
واحد #لامرد
با ما باشید
@IAzadUn
#داستانک #شب
ﺧﯿﺮ ﺩﺭ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽﺍﻓﺘﺪ؛
ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺑﻮﺩ...
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺣﺎﺩﺛﻪﺍﯼ ﺭﺥ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻏﺼﻪﺩﺍﺭ ﻣﯽﮐﻨﺪ؛
ﺍﻣﺎ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽﺷﻮﯾﺪ
ﺩﺭ ﺩﻝ ﺍﯾﻦ ﺑﺤﺮﺍﻥ،
ﺑﺮﮐﺎﺗﯽ ﻧﻬﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ
ﺩﺭ ﯾﮏ ﺑﺴﺘﻪﺑﻨﺪﯼ ﺗﻠﺦ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻫﺪﯾﻪ ﻣﯽﺩﻫﺪ!
ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺎﺵ:
"ﺳﺎﻗﯽ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺭﯾﺰﺩ ﺍﺯ ﻟﻄﻒ ﺍﻭﺳﺖ..."
ﺧﺪﺍﯾﺎ؛
بهترینها را برای
دوستانم مقدر فرماا
#شب_خوش
ارسالی سرکار خانم شعبانی
#دانشگاه_آزاد_اسلامی
واحد #لامرد
با ما باشید
@IAzadUn
ﺧﯿﺮ ﺩﺭ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽﺍﻓﺘﺪ؛
ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺑﻮﺩ...
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺣﺎﺩﺛﻪﺍﯼ ﺭﺥ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻏﺼﻪﺩﺍﺭ ﻣﯽﮐﻨﺪ؛
ﺍﻣﺎ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽﺷﻮﯾﺪ
ﺩﺭ ﺩﻝ ﺍﯾﻦ ﺑﺤﺮﺍﻥ،
ﺑﺮﮐﺎﺗﯽ ﻧﻬﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ
ﺩﺭ ﯾﮏ ﺑﺴﺘﻪﺑﻨﺪﯼ ﺗﻠﺦ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻫﺪﯾﻪ ﻣﯽﺩﻫﺪ!
ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺎﺵ:
"ﺳﺎﻗﯽ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺭﯾﺰﺩ ﺍﺯ ﻟﻄﻒ ﺍﻭﺳﺖ..."
ﺧﺪﺍﯾﺎ؛
بهترینها را برای
دوستانم مقدر فرماا
#شب_خوش
ارسالی سرکار خانم شعبانی
#دانشگاه_آزاد_اسلامی
واحد #لامرد
با ما باشید
@IAzadUn
#داستانک #شب
ﺧﯿﺮ ﺩﺭ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽﺍﻓﺘﺪ؛
ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺑﻮﺩ...
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺣﺎﺩﺛﻪﺍﯼ ﺭﺥ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻏﺼﻪﺩﺍﺭ ﻣﯽﮐﻨﺪ؛
ﺍﻣﺎ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽﺷﻮﯾﺪ
ﺩﺭ ﺩﻝ ﺍﯾﻦ ﺑﺤﺮﺍﻥ،
ﺑﺮﮐﺎﺗﯽ ﻧﻬﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ
ﺩﺭ ﯾﮏ ﺑﺴﺘﻪﺑﻨﺪﯼ ﺗﻠﺦ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻫﺪﯾﻪ ﻣﯽﺩﻫﺪ!
ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺎﺵ:
"ﺳﺎﻗﯽ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺭﯾﺰﺩ ﺍﺯ ﻟﻄﻒ ﺍﻭﺳﺖ..."
ﺧﺪﺍﯾﺎ؛
بهترینها را برای
دوستانم مقدر فرماا
#شب_خوش
ارسالی سرکار خانم شعبانی
#دانشگاه_آزاد_اسلامی
واحد #لامرد
با ما باشید
@IAzadUn
ﺧﯿﺮ ﺩﺭ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽﺍﻓﺘﺪ؛
ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺑﻮﺩ...
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺣﺎﺩﺛﻪﺍﯼ ﺭﺥ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻏﺼﻪﺩﺍﺭ ﻣﯽﮐﻨﺪ؛
ﺍﻣﺎ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽﺷﻮﯾﺪ
ﺩﺭ ﺩﻝ ﺍﯾﻦ ﺑﺤﺮﺍﻥ،
ﺑﺮﮐﺎﺗﯽ ﻧﻬﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ
ﺩﺭ ﯾﮏ ﺑﺴﺘﻪﺑﻨﺪﯼ ﺗﻠﺦ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻫﺪﯾﻪ ﻣﯽﺩﻫﺪ!
ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺎﺵ:
"ﺳﺎﻗﯽ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺭﯾﺰﺩ ﺍﺯ ﻟﻄﻒ ﺍﻭﺳﺖ..."
ﺧﺪﺍﯾﺎ؛
بهترینها را برای
دوستانم مقدر فرماا
#شب_خوش
ارسالی سرکار خانم شعبانی
#دانشگاه_آزاد_اسلامی
واحد #لامرد
با ما باشید
@IAzadUn
زیبایی در داشتن
همه ی آنچه میخواهیم نیست
زیبایی لذت بردن از همه آن چیزهایی است
که داریم است
#صبح_بخیر
#دانشگاه_آزاد_اسلامی
واحد #لامرد
ارسالی: خانم شعبانی
اخبار دانشگاه آزاد IAU
t.me/IAzadUN
همه ی آنچه میخواهیم نیست
زیبایی لذت بردن از همه آن چیزهایی است
که داریم است
#صبح_بخیر
#دانشگاه_آزاد_اسلامی
واحد #لامرد
ارسالی: خانم شعبانی
اخبار دانشگاه آزاد IAU
t.me/IAzadUN
#داستانک #شب
داستان زندگی ما
مثل یک کتاب رمان است.
ما رمان را تند ورق میزنیم تا به پایان قصه و پایان ماجرای کاراکترهای داستان برسیم اما دریغ از اینکه داستان و قصه در پایانِ آن نیست بلکه در تک تک ورق های این کتاب است
روزهای زندگی را هم تند تند ورق می زنیم و فکر می کنیم چیزی آن سوی روزها پنهان شده، درحالیکه همین روزها آن چیزیست که باید دریابیم و درکش کنیم و چقدر دیر می فهمیم که بیشتر غصههایی که خوردیم، نه خوردنی بود نه پوشیدنی، فقط دور ریختنی بود. زندگی، همین روزهاییست که منتظر گذشتنش هستیم.
#شب_خوش
ارسالی سرکار خانم شعبانی
#دانشگاه_آزاد_اسلامی
واحد #لامرد
با ما باشید
@IAzadUn
داستان زندگی ما
مثل یک کتاب رمان است.
ما رمان را تند ورق میزنیم تا به پایان قصه و پایان ماجرای کاراکترهای داستان برسیم اما دریغ از اینکه داستان و قصه در پایانِ آن نیست بلکه در تک تک ورق های این کتاب است
روزهای زندگی را هم تند تند ورق می زنیم و فکر می کنیم چیزی آن سوی روزها پنهان شده، درحالیکه همین روزها آن چیزیست که باید دریابیم و درکش کنیم و چقدر دیر می فهمیم که بیشتر غصههایی که خوردیم، نه خوردنی بود نه پوشیدنی، فقط دور ریختنی بود. زندگی، همین روزهاییست که منتظر گذشتنش هستیم.
#شب_خوش
ارسالی سرکار خانم شعبانی
#دانشگاه_آزاد_اسلامی
واحد #لامرد
با ما باشید
@IAzadUn
#داستانک #شب
ﮐﻔﺶ ﮐﻮﺩﮐﻲ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺩ .
ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭﯼ ﺳﺎﺣﻞ نوﺷﺖ :
ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺩﺯﺩ ...
ﺁنطﺮﻑ ﺗﺮ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺻﯿﺪ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺖ
ﺭﻭﯼ ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎﻧﻮﺷﺖ :
ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ ...
ﺟﻮﺍﻧﻲ ﻏﺮﻕ ﺷﺪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻮﺷﺖ :
ﺩﺭﻳﺎﻱ ﻗﺎﺗﻞ ...
ﭘﻴﺮﻣﺮﺩﻱ ﻣﺮﻭﺍﺭﻳﺪﻱ ﺻﻴﺪ ﻛﺮﺩ ﻧﻮﺷﺖ :
ﺩﺭﻳﺎﻱ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ..
ﻣﻮﺟﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﺴﺖ .
ﺩﺭﯾﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ :
" ﺑﻪ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﻜﻦ ﺍﮔﺮﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎﺷﯽ".
#شب_خوش
ارسالی سرکار خانم شعبانی
#دانشگاه_آزاد_اسلامی
واحد #لامرد
با ما باشید
@IAzadUn
ﮐﻔﺶ ﮐﻮﺩﮐﻲ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺩ .
ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭﯼ ﺳﺎﺣﻞ نوﺷﺖ :
ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺩﺯﺩ ...
ﺁنطﺮﻑ ﺗﺮ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺻﯿﺪ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺖ
ﺭﻭﯼ ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎﻧﻮﺷﺖ :
ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ ...
ﺟﻮﺍﻧﻲ ﻏﺮﻕ ﺷﺪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻮﺷﺖ :
ﺩﺭﻳﺎﻱ ﻗﺎﺗﻞ ...
ﭘﻴﺮﻣﺮﺩﻱ ﻣﺮﻭﺍﺭﻳﺪﻱ ﺻﻴﺪ ﻛﺮﺩ ﻧﻮﺷﺖ :
ﺩﺭﻳﺎﻱ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ..
ﻣﻮﺟﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﺴﺖ .
ﺩﺭﯾﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ :
" ﺑﻪ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﻜﻦ ﺍﮔﺮﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎﺷﯽ".
#شب_خوش
ارسالی سرکار خانم شعبانی
#دانشگاه_آزاد_اسلامی
واحد #لامرد
با ما باشید
@IAzadUn