🍀🍀 ( یادداشت های یک پزشک/روانشناس.....دکتر اخوین)
1.67K subscribers
425 photos
411 videos
11 files
575 links
دغدغه ها ، اندیشه ها ، خاطرات و دل نوشته ها..
دکتر اخوین..."پزشک و روانشناس"
Download Telegram
📜واژه رنگ زندگی بود وقتی تو فکر تو بودم*

🖋من این شانس را دارم که به داستانهای زندگی مراجعینم گوش کنم و در خلال این داستانها، بسیار بیاموزم.
داستانهایی که هرکدام از آنها روایتی است منحصر به فرد از مردان و زنانی که سرگذشت شان تعریفی است عمیق از کلمات و واژه هایی که میترسیدم در تجربه زیستی ام، دیگر برایم معنایی نداشته باشند.
من در این داستانها، معادل های متعدد معنایی، برای کلماتی یافتم که سالهای سال میخواندمشان، می نوشتمشان و می شنیدمشان و باتمام وجود باورشان داشتم، لیک در مسیر زندگی و در تجربه های زیستی روزمره، رفته رفته رنگ باخته بودند و بیم آن داشتم که باورهایم را از این واژگان از دست بدهم. اما شنیدن این داستانها، از زبان قهرمان داستان، آن هم نه به سان یک کتاب صوتی، بلکه رودرور، چهره به چهره و موبه مو و با دیدن تمام تغییرات عمیق چهره، بدن و لرزش صدا و بغض ها و اشک ها و لبخندهایی که با هر عبارت و خاطره ای همراه بودند،‌ تجربه ای ارزشمند بود تا حتی اشک هایم که با این داستانها جاری میشد، چشم هایم را بشویند تا جور دیگر نگاه کردن را بیاموزم.

مراجعین شریف، نجیب و عزیزی که لطفشان مشمول حال من شد و روایات زندگانی شان را با من درمیان گذاشتند و هریک تکه ای از پازلی شدند که درک و فهم مرا از معنای زندگی عمق بخشند و بر وسعتش بیافزایند.
در کنار آنها و با داستان زندگی هریک، برای هر کلمه ای، نه یک معنا، که به ده ها و صدها معنا و مفهوم جدید آگاه شدم و به درک تازه ای از زندگی، دست پیدا کردم.
دوستی، عشق، ازدواج، خانواده، پدر، مادر، همسر، فرزند، امید، احترام، تعهد، اعتماد، صمیمیت و ده ها کلمه و واژه ای که روزانه برزبانمان جاری میشود و هریک بار معنایی عمیقی را بدوش میکشند، ولی در گذر روزمرگی و زندگانی ای که فقط در مسیر دستیابی به  زنده مانی است، از معنا تهی گشته اند.
  در میان پرونده های دم دستیِ هر مراجع، پوشه ها و بعضا" زونکن های ویژه ای برای برخی پرونده ها درست کرده ام که داستانشان تبلوری از یک کلمه، واژه یا عبارت را به ذهنم متبادر میکند.
یکی از این عبارات، "مرد" و "مردانگی" است و نکته جالب اینکه در میان پرونده های این پوشه، بسیاری شان مربوط به زنان و نوجوانان و حتی کودکان است و از بین آنها یکی مربوط به مرد جوانی است، با داستانی جذاب و رفتاری خاص که مرا مجاب کرد تا پرونده اش را در این پوشه بگذارم.
او که کارگر یکی از کارخانه های شهر صنعتی رشت با کاری سنگین می باشد، از اولین حقوق دریافتی خود از حدود هفت سال قبل تابحال، ده درصد حقوق هرماهش را صرف امور خیریه میکند و در تمام این سالها، علی رغم مسائل، مشکلات و دغدغه های شخصی که بعضا" با فشارهای مالی سختی هم همراه بوده، دست از این رفتار نکشیده است.
به واقع، او که خود از کودکی، زخم های عمیقی از فقر را بر پیکر روان خود دارد، اتفاقا" به زیبایی و با رفتاری انسانی، نه تنها در مسیر درست درمان فردی خود قرار دارد، بلکه الگویی ویژه از انسانهایی است که به واژه ها، معنا و رنگ میدهند و روح کلمات را زنده نگاه می دارند.
روز مرد را به این مرد جوان شریف که به حکم رازداری پزشکی، قادر به بیان نام او نیستم، تبریک میگویم و هدیه ی کوچکی را که به بهانه روز مرد برایش گرفته ام، در مراجعه ی بعدی به او خواهم داد.
   از بخت یاری ماست که هرچند در روزگار سختی زندگی میکنیم که شوربختانه محکوم و مجبور به درک عمیق کلماتی چون فقر، اندوه، ترس، اضطراب، خشم، نفرت و... شده ایم، لیک با مردان و زنان و جوانان و حتی کودکانی آشنا شدیم که با زندگی شان، معنا و مفاهیم عمیقی از انسانیت، مردانگی، جرات مندی، ازخود گذشتگی، شرافت و.... را برای ما و برای آیندگان ثبت کردند‌ و روزگاری نه چندان دور، نام هرکدامشان نمادی از این کلمات خواهد شد و این واژه ها با نام آنها‌ رنگ زندگی گرفته و عطرآگین میشوند.

واژه رنگ زندگی بود وقتی تو فکر تو بودم …
عطر گل با نفسم بود وقتی از تو می سرودم*

*ترانه "شب گریه" سروده ایرج جنتی عطایی و به خوانندگی ابراهیم حامدی (ابی)


🕯رشت.دکتراخوین.۱۴۰۱/۱۱/۱۵.روز مرد

#روز_مرد
#مردانگی
#واژه
#کلمه

Https://Telegram.me/HypnoseChannel
Insta: Instagram.com/Hamid_akhavein
shabe Geryeh [PARSTARANEH]
Ebi
🎵شب گریه
ترانه سرا :ایرج جنتی عطایی
خواننده: ابی

واژه رنگ زندگی بود وقتی تو فکر تو بودم
عطر گل با نفسم بود وقتی از تو می سرودم


@HypnoseChannel
❤️من عشقم را در سال ِ بد یافتم*

📜یادداشتی به بهانه ولنتاین(روز عشق)

امید، دُرنای تنهای قصه ما ، بعد از مرگ عشق اولش، آرزو، همچنان پانزده سال به اقلیم ایران وفادار ماند و صبورانه منتظر ماند تا در انتهای این زمستان سخت، همراه با رویش گیاهان و نفس کشیدن زمین، گرمی عشق  در دلش بیافتد و به رویایش برسد.
رویای ما نیز برای به نتیجه رسیدن این وصلت عاشقانه، باید با امیدی صبورانه همراه شود تا بعد از ماه عسل پیش رو، سال آینده، شاهد همسفری امید و رویا با فرزندانشان به ایران باشیم.
ولنتاین امسال، امیدوارانه این رویا را در ذهن میپرورانیم که سال آینده، امید و رویا همراه با فرزندانشان، شادی و آزادی به ایران برگردند.

من رویایی دارم رویای آزادی
رویای یک رقص بی وقفه از شادی
من رویایی دارم از جنس بیداری
رویای تسکین این درد تکراری
من رویایی دارم که غیر ممکن نیست
دنیایی که پاکه از تابلوهای ایست
دنیایی که تو اون زندونا تعطیلن
آدم ها به جرم پرسش نمی میرن**

*شاملو
**ترانه ای با صدای ابی و شادمهر عقیلی

❤️ رشت.دکترحمیداخوین.۱۴۰۱/۱۱/۲۵❤️

#درنا
#ولنتاین
#امید
#رویا


Tel: @HypnoseChannel
Insta: Instagram.com/Hamid_akhavein

👇⬇️
❤️من عشقم را در سال ِ بد یافتم*

📜یادداشتی به بهانه ولنتاین(روز عشق)

من امیدم را در یاس یافتم
مهتاب ام را در شب
عشقم ام را در سال ِ بد یافتم
و هنگامی که داشتم خاکستر می شدم
گـُر گرفتم*

🖋اگر "تصور"تان از یک کار، شکست باشد، حتما شکست میخورید و اگر تصورتان از یک کار شکست باشد، هرچه "سعی" کنید بدتر شکست میخورید.
اگر تصورتان از یک کار، موفقیت باشد، شانس موفق شدن تان افرایش می یابد و اگر  چاشنی سعی را به این تصور موفقیت اضافه کنید، آنچه بدست می آورید حاصل جمع تصور و سعی نیست، بلکه حاصل ضربشان خواهد بود.

حال، تصور را "آرزو" درنظر بگیرید.
اگر آرزویی داشته باشید،  برای رسیدن به آن حتما نیاز به "امید" دارید و اگر آرزویتان را درنطفه خفه کرده باشند و نتوانید آن را به زبان بیاورید، از امید به تنهایی کاری برنمی آید. ولی کافی است "رویا"یی در ذهنتان داشته باشید تا به کمک امیدی که در دلی میپرورانید، شما را به خواسته هایتان برساند.

امید"، دُرنای نر وفادار به اقلیم مازندران است که از پانزده سال قبل تاکنون با وجود از دست دادن جفتش "آرزو" همچنان برای زمستان گذرانی به ایران می آید.
درنا‌ها پرندگانی تک همسری هستند و اگر جفت ماده به دلایلی جان خود را از دست بدهد، پرنده نر برای همیشه تنها خواهند ماند؛ سرنوشتی که امید، آخرین بازمانده ی گله غربی درناهای سیبری به آن دچار شده است و همین مساله میتواند انقراض کامل  این جمعیت از درناها گردد.
ازآن سال تا بحال، چندین درنای ماده را به امید معرفی کرده اند، ولی هیچکدام نتوانستند جای خالی آرزو را در دل امید پر کنند، تا اینکه امسال "رویا" را با او آشنا کردند.
اخیرا" امید و رویا با هم آواز خواندند و این آواز دونفره میتواند شانس پیوند این دو را افزایش دهد و انتظار می رود این هم زبانی و هم آوایی، به همدلی این دو بیانجامد و حاصل این دلدادگی به تولد فرزندانی بیانجامد.
امید، علی رغم تنهایی، بعد از رفتن آرزو، همچنان پانزده سال به اقلیم ایران وفادار ماند، به سرزمین دیگری مهاجرت نکرد و صبورانه منتظر ماند تا در انتهای زمستان سخت، همراه با رویش دوباره گیاهان و نفس کشیدن زمین، گرمی دوباره ی عشق در دلش بیافتد و به رویایش برسد.

رویای ما نیز برای به نتیجه رسیدن این وصلت عاشقانه، باید با امیدی صبورانه همراه شود تا بعد از ماه عسل پیش رو، سال آینده، شاهد همسفری ِ امید و رویا با فرزندانشان به ایران باشیم.
بهتر است ولنتاین امسال، امیدوارانه این رویا را در ذهن بپرورانیم که آتش عشق رویا در دل امید شعله ور شود و سال آینده، امید و رویا همراه با فرزندانشان، شادی و آزادی به ایران برگردند.

من رویایی دارم رویای آزادی
رویای یک رقص بی وقفه از شادی
من رویایی دارم از جنس بیداری
رویای تسکین این درد تکراری

من رویایی دارم که غیر ممکن نیست
دنیایی که پاکه از تابلوهای ایست
دنیایی که تو اون زندونا تعطیلن
آدم ها به جرم پرسش نمی میرن**

*احمد شاملو
**ترانه سروده شده توسط یغما گلرویی با صدای ابی و شادمهر عقیلی

❤️ رشت.دکترحمیداخوین.۱۴۰۱/۱۱/۲۵❤️

#درنا
#امید
#آرزو
#رویا
#ولنتاین


Https://Telegram.me/HypnoseChannel
Insta: Instagram.com/Hamid_akhavein
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❤️🎵هم خوانی دو دُرنای "امید" و "رویا"

که می گوید « مایوس نباش » ؟ ــ
من امیدم را در یاس یافتم
مهتاب ام را در شب
عشقم ام را در سال ِ بد یافتم
و هنگامی که داشتم خاکستر می شدم
گـُر گرفتم …
 
زندگی با من کینه داشت
من به زندگی لبخند زدم،
خاک با من دشمن بود
من بر خاک خفتم ،
چرا که زندگی ، سیاهی نیست
چرا که خاک ، خوب است .
 
من بد بودم اما بدی نبودم
از بدی گریختم
و دنیا مرا نفرین کرد
و سال ِ بد در رسید :
سال ِ تاریکی .
و من ستاره ام را یافتم من خوبی را یافتم
به خوبی رسیدم
و شکوفه کردم *

*احمد شاملو

📜در رابطه با یادداشت روز ولنتاین

@HypnoseChannel
Royaye Ma~avaa.cloud
Ebi
🎵 شاعر ترانه: یغما گلرویی
با هم خوانی ابی و شادمهر عقیلی

🖋به بهانه هم خوانی امید و رویا

❤️من رویایی دارم رویای آزادی
رویای یک رقص بی وقفه از شادی
من رویایی دارم از جنس بیداری
رویای تسکین این درد تکراری
من رویایی دارم که غیر ممکن نیست
دنیایی که پاکه از تابلوهای ایست
دنیایی که تو اون زندونا تعطیلن
آدم ها به جرم پرسش نمی میرن


@HypnoseChannel
💀🤢 لکه سبز شکمی
📜 یادداشتی پیرامون مرگ، فساد، تورم و تجزیه


🖋علائم مرگ جامعه را نیز میتوان به شکل مشابه مشاهده کرد...
با توقف عملکردهای حیاتی و از دست رفتن کوتاه مدت هوشیاری، هنوز امکان انجام اقدامات احیا و اندکی امید به برگشت حیات وجود دارد.
ولی وقتی با سردی جسد و کبودی نعشی ( ناشی از توقف قلب و جریان خون و اکسیژن) و جمود (رکود) مواجهیم، در واقع جامعه مرده است و وقتی با فساد و علائمی چون تورم روز افزون مواجهیم، در مراحل پاشیدگی و تجزیه جسد قرار داریم.
هرچند در فرآیند فساد، به سیاق اعضاء مختلف بدن، برخی افراد برخلاف روند جاری و روال اشخاص توخالی، هنوز در برابر فساد مقاومت می کنند، ولی این مقاومت، همچون لایه های پوست، بزودی در اثر تورم از هم میپاشند.

در چنین جامعه ای، اندک حرکات و علایم به ظاهر حیاتی که دیده میشود، به واقع همان حرکات باکتری ها و حشراتی است که برای تجزیه جسد، مشغول به کارند و تا تجزیه کامل جسد، دست از کار نمی کشند.


🖋رشت.دکترحمیداخوین.۱۴۰۱/۱۱/۲۸

#مرگ_شناسی
#فساد_نعشی
#پزشکی_قانونی


Tel: @HypnoseChannel
Insta: Instagram.com/Hamid_akhavein

👇 یادداشت کامل در پست بعدی👇
💀🤢 لکه سبز شکمی
📜 یادداشتی پیرامون مرگ، فساد، تورم و تجزیه

🖋مَرگ یا وفات یا درگذشت در زیست‌شناسی پایان زندگی موجودات زنده و در پزشکی به معنای توقف برگشت‌ناپذیر علائم حیاتی است..
بعد از وقوع مرگ قطعی، جسد تحت تاثیر عوامل خارجی (آب و هوا)، از یک سو و عوامل داخلی (مانند آنزیم ها و باکتری های داخل خود بدن)، دچار علایمی میگردد که اصطلاحا" آنها را بنام تغییرات زودرس و دیررس درجسد میشناسیم و این علائم می توانند به پزشکی قانونی، در تشخیص علت فوت و ساعت تقریبی فوت و...کمک کنند.

    "سردی جسد"، "کبودی نعشی" و "جمودنعشی" تغییرات زودرس هستند و وجودشان نشانه ای قطعی از غیر قابل برگشت بودن حیات است و "فسادنعشی"، مهمترین  تغییر دیررس است که نشانه ای بارز بر شروع روند تجزیه جسد می باشد.

فرآیند فساد، تحت تاثیر فعالیت های میکروبی و ترکیبات شیمیایی موجود دربدن ازجمله آنزیم ها انجام می شود و روند این فساد در دستگاه گوارش و عروق خونی داخل آن موجب تولید ماده ای بنام "متهموگلوبین" میگردد که انتشار آن به سطح پوست، به شکل لکه هایی به رنگ سبز خود را نشان میدهد و اولین نقطه بطور معمول، در نزدیک ترین فاصله بین روده وجدارشکم  یعنی ناحیه راست و تحتانی شکم می باشد که در گزارشات پزشکی قانونی، تحت عنوان "لکه سبز شکمی" به آن اشاره میشود و بعد به تدریج به کلیه قسمت های شکم و قفسه سینه انتشار می یابد.
باید توجه داشت که سرعت فساد نعشی دراعضا و احشاء مختلف متفاوت است. احشاء توپر و سفت تر دیرتراز اعضاء و جوارح توخالی دچار فساد می شوند.
بتدریج، تجمع گاز های ناشی از فساد، منجر به تورم میشود و با افزایش این تورم، تاول هایی درسطح پوست ایجاد می شود و پوست بصورت ورقه ورقه ازبدن جدا می شود. پس ازآن خونابه موجود دراعضای داخلی ازسوراخ های مختلف بدن به بیرون تراوش می کند .
علاوه برمیکروب ها و آنزیم ها، گروهی از حشرات (دوبالان) نیز در فساد نعشی نقش بسزایی دارند که برای تغذیه و تخم گذاری به جسد جذب می شوند.

مجموع واکنش های شیمیایی ناشی از فعالیت میکروبی، از جمله تورم جسد، خروج خونابه از منافذ بدن و نیز بیرون افتادن زبان از دهان گرچه ممکن است این شبهه را ایجاد کند که گویا هنوز علائمی از جریان زندگی وجود دارد، ولی فی الواقع این علائم، نه تنها دلالتی بر زندگی نیستند، بلکه نشانه هایی از مرگ قطعی و شروع روند تجزیه و پاشیدگی کامل بدن میباشند.

علائم مرگ جامعه را نیز میتوان به شکل مشابه مشاهده کرد...
با توقف عملکردهای حیاتی و از دست رفتن کوتاه مدت هوشیاری، هنوز تا مدت کوتاهی، امکان انجام اقدامات احیا و اندکی امید به برگشت حیات وجود دارد.
ولی وقتی با سردی جسد و کبودی نعشی( ناشی از توقف قلب و جریان خون و اکسیژن) و جمود (رکود) مواجهیم، در واقع جامعه مرده است و وقتی با فساد و علائمی چون تورم روز افزون مواجهیم، در مراحل پاشیدگی و تجزیه جسد قرار داریم.
هرچند در فرآیند فساد، به سیاق اعضاء مختلف بدن، برخی افراد برخلاف روند جاری و روال اشخاص توخالی، هنوز در برابر فساد مقاومت می کنند، ولی این مقاومت، همچون لایه های پوست، بزودی در اثر تورم از هم میپاشند.
در چنین جامعه ای، اندک حرکات و علایم به ظاهر حیاتی که دیده میشود، به واقع همان حرکات باکتری ها و حشراتی است که برای تجزیه جسد، مشغول به کارند و تا تجزیه کامل جسد، دست از کار نمی کشند.

گر نشان زندگی جنبندگی است
خار در صحرا، سراسر زندگی است
هم جُعَل زنده است و هم پروانه لیک
فرق ها از زندگی تا زندگی است*

*پژمان بختیاری
جُعَل : نوعی سوسک است


🖋رشت.دکترحمیداخوین.۱۴۰۱/۱۱/۲۸🖤

#مرگ_شناسی
#فساد_نعشی
#پزشکی_قانونی
#دکتر_حمید_اخوین

Https://Telegram.me/HypnoseChannel
Insta: Instagram.com/Hamid_akhavein
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⌛️آینده در گذشته*

🖋برای پیش بینی آینده و برای بررسی اکنون و گذشته، بهتر است به رفتارها و نیز به پرسش های عادی مردم دقت کنیم و همچنین به روش های سرگرمی و تفریح های رایج و سراغ داستانها و فیلم های حاصل تخیل نویسندگان و کارگردانان برویم.

*آینده در گذشته (future in the past) :
در زبان انگلیسی برای بیان عملی استفاده می‌شود که در گذشته فکر می‌کردیم در آینده اتفاق خواهد افتاد.
از آینده در گذشته برای بیان عملی استفاده می‌شود که قرار بوده در آینده اتفاق بیفتد، اما در این لحظه که درباره آن صحبت می‌کنیم، دیگر گذشته به حساب می‌آید.

🎥 الان وقت آن است که قسمت بعدی این کلیپ را ببینیم. تا حداقل بدانیم آن راه دیگر که قرار بود خصوصی بگوید، چیست؟


📜دوم اسفند۱۴۰۱

Tel: @HypnoseChannel
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💃ما بیش از آنکه افسرده باشیم، فرسوده ایم

زندگی در ایران امروز، نمایشی است تراژدیک از دویدن بر روی تردمیل
گروهی همچنان برای بقای خود سخت تر از قبل میدوند، غافل از اینکه هرچه سریعتر میدوند، سرعت نرسیدنشان، بیشتر می شود.
برخی، در اولین نفس گیری برای رفع خستگی سقوط میکنند.
گروهی خودخواسته، تردمیل را خاموش کرده و زندگی را متوقف میکنند.
و در این میان کسانی هم هستند که آرام و زیبا می خرامند و به ناز و تکلف و زیبایی گام برمی دارند و رقصی زیبا از خود به نمایش میگذارند.

"نیچه"همچون"شوپنهاور"، صحنه نمایش زندگی را تراژدی میپنداشت و جهان را وحشت زا و هراس آور میدید. ولی با نگاهی "خیام" وار، واکنش انسانی را در نهایت تسلیم نمیدانست. بلکه رسالت آدمی را زیبا بازی کردن در میان این صحنه اندوه بار تلقی میکرد.

بن مایه ی این بازی زیبا در جرات نه گفتن به شرایط موجود و تقابل خردمندانه، هنرمندانه و شرافتمندانه با آن نهفته است.

چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش*

*خیام


💃 رشت.دکترحمیداخوین.۱۴۰۱/۱۲/۵💃

#تردمیل
#تراژدی
#نیچه
#شوپنهاور
#خیام

Tel: @HypnoseChannel
Insta: Instagram.com/Hamid_akhavein

👇👇👇
💃ما بیش از آنکه افسرده باشیم، فرسوده ایم.

🖋تردیدی نیست که زندگی در ایران نمایشی است تراژدیک از بازیگرانی که در حال دویدن روی " تردمیل "** هستند.
آن هم تردمیلی که دائما" سرعت و شیب اش بیشتر میشود.
هرچقدر هم که پاهای قوی داشته باشی
هرچقدر هم که پرتلاش، پرنفس و سرسخت باشی
با اولین‌ توقف سقوط میکنی
از میان این بازیگران
گروهی همچنان برای بقای خود سخت تر از قبل میدوند، غافل از اینکه هرچه سریعتر میدوند، سرعت نرسیدنشان، بیشتر می شود.
برخی، چون برگ های پاییزی، در اولین نفس گیری برای رفع خستگی سقوط میکنند.
گروهی خودخواسته، تردمیل را خاموش کرده و زندگی را متوقف میکنند.
و در این میان کسانی هم هستند که در این صحنه، در عین حال که چون دیگران، چاره ای جز حرکت ندارند، ولی آرام و زیبا می خرامند و به ناز و تکلف و زیبایی گام برمی دارند، تا فرصت تفکر، تخیل، رویاپردازی و تامل در خود، دیگران و اطراف را از دست ندهند.

هیچکدام از ما، از پس این دویدن سخت تا ابد برنخواهیم آمد و مشاهده ی سقوط ها و خاموش شدنهای پی در پی، قبل از اینکه توان جسمی مقاوم ترین هایمان را تحلیل برد، ما را از نظر روحی خرد خواهد کرد و لاجرم سقوط های بعدی را سرعت خواهد بخشید. مگر اینکه برای افرایش تاب آوری شرایط موجود برای خود، خانواده و دیگران، در این صحنه ی تراژدی، زیبا بازی کنیم که هرچند دشوار و سخت، ولی به غایت شورانگیز، امیدبخش و توان افزاست و کمک میکند که یادمان نرود انسانیم.

"نیچه" همچون "شوپنهاور"، به صحنه نمایش زندگی نگاهی تراژدیک داشت و جهان را هراس آور و وحشت زا میدید. ولی با نگاهی "خیام" وار، واکنش انسانی را در نهایت تسلیم نمیدانست. بلکه رسالت آدمی را زیبا بازی کردن در میان این صحنه اندوه بار تلقی میکرد .
بن مایه ی این بازی زیبا در جرات نه گفتن به شرایط موجود و تقابل خردمندانه، هنرمندانه و شرافتمندانه با آن نهفته است.

چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش*

*خیام
**تردمیل (treadmill) ابزاری ورزشی است که برای در جا راه رفتن، دویدن آهسته و دویدن سریع بوجود آمده است.

💃 رشت.دکترحمیداخوین.۱۴۰۱/۱۲/۵💃


#تردمیل
#تراژدی
#نیچه
#شوپنهاور
#خیام
#دکتر_حمید_اخوین

Https://Telegram.me/HypnoseChannel
Insta: Instagram.com/Hamid_akhavein
بی کلام
Unknown
🎵گیتار ، پیانو و صدای طبیعت

هدفِ اصلی ‏آن است که در زندگی ‏احساس عشق و آرامش ‏و لذت کنی...
‏پس هر آنچه را که به تو ‏احساسِ عشق و لذت می بخشد ‏دنبال کن...

@HypnoseChannel
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
😔ما بیش از آنکه افسرده باشیم، فرسوده ایم.

🖋درباره اینکه باید مانع از نابودی "خود"،"دیگری" و "عشق" شد.
روایت دکتر مصطفی مهرآئین از "پیونگ چول هان"

«تمدن محصول اوقات فراغت ملتهاست. مردمانی که خور و خواب و شکار و غارت، همه شب و روز آنها را پر کرده بود، هیچ تمدنی نیافریدند. ظروف مقاوم تر، جامه های ظریف تر، معماری ماندگارتر، شعر زیباتر، ماشین ها، کتاب ها، ارتباطات، اختراعات، اکتشافات و همه وسایل رفاهی بشر، زاییده اوقات فراغت او هستند.»
(ویل دورانت)


بیونگ چول هان (Byung-Chul Han) فیلسوف و نظریه‌پرداز فرهنگی آلمانی متولد کره جنوبی است.
دکتر مصطفی مهرآئین، جامعه شناس


#دکتر_مصطفی_مهرآیین
#بیونگ_چول_هان
#انسان
#عشق


Tel:@HypnoseChannel
Insta: Instagram.com/Hamid_akhavein
📕پیشنهاد کتاب:

📓کتاب جامعه فرسودگی جامعه شفافیت
اثر بیونگ چول هان


🖋آثار "بیونگ چول هان"، ترکیبی از مسائل ملموس و روزمره و دیدگاه ها و بصیرت های عمیق فلسفی اند.
  به نظر "هان"، افسردگی، اختلال شخصیت مرزی، سندرم فرسودگی و نظایر آن ها صرفا عارضه هایی شخصی و روانی نیستند، بلکه برآمده از ساختار جامعۀ امروزی اند.
دسترسی آزاد به اطلاعات در جامعۀ دیجیتال اهمیت ویژه ای دارد، اما آدم های این جامعه خود نیز تحت مشاهدۀ دائم هستند.
هان توضیح می دهد که چگونه جامعۀ شفافیت مدار به جامعۀ کنترل محور تبدیل خواهد شد.

هر عصری، ابتلائات خاص خود، و به تبع آن اسطوره های خاص خود را دارد.
افسردگی، ابتلاء آشنای دوران ماست.
به گفته مترجم کتاب، "بیونگ چول هان"، به ما نشان می دهد ما بیش از آنکه به یک عارضۀ شخصی و روانی و شاید درمان پذیر مبتلا باشیم، بیش از آنکه افسرده باشیم، فرسوده ایم.
او می گوید جامعۀ امروزی با همۀ اقتضائات خود، ساختاری فرساینده را بنا نهاده است که انسان تاب تحملش را ندارد.

Tel: @HypnoseChannel
Insta: Instagram.com/Hamid_akhavein
📐 🧪روز "مهندس" مبارک باد 🧮

🖋دنیا پر از اشکال و اندازه های ثابت هندسی است. تمام اشیاء دست ساز انسان که در شهرها، خانه ها و در زندگی می بینیم، حاصل هندسه ی مثلث، مربع، دایره و سایر چند ضلعی هایی ست که به انسان احساس ثبات بدهند.
  دنیای امروز، از اندازه ها و ساختارهایی که به انسان ثبات بدهد خارج شده است.
  اشکال موزون اجتماعی که برمبنای عدل و تعادل و اندازه باشند جای خود را به بی قوارگی و ناموزونی، بی نظمی و اشکال خارج از اندازه داده اند.
   جهان روز به روز بی نظم تر، ناموزون تر و بی ثبات تر میگردد و علایمی چون گسترش اختلافات طبقاتی، فقر، ظلم، گرسنگی، بیماری های نو ظهور و جنگ از نشانه های این گسیختگی و بی نظمی اندازه ای و ساختاری هستند.

 دنیای امروز بیشتر از همیشه به مهندسان عالم، شجاع و شریف نیرومندی نیاز دارد که به رهبران خارج از قواره و اندازه رهبری مخرب امروز جهان، نظم، قاعده،‌ تعادل، برنامه ریزی و ساختن را یاد بدهند.


🧮رشت.دکترحمیداخوین.۱۴۰۰/۱۲/۵📐

#روز_مهندس
#خواجه_نصیرالدین_طوسی

Tel: @HypnoseChannel
Insta: Instagram.com/Hamid_akhavein
Alone in a Café in Paris
Peter Cavallo (@Emotional_Collapse)
«تنها در کافه‌ای در پاریس»



🖋خوشا جانی کز انفاس خوشش جانی بیاساید*

*سلمان_ساوجی


Tel: @HypnoseChannel
از شمار دو چشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش*

🖋جواد طباطبایی از دنیا رفت
و صد افسوس که پروژه‌ی‌های تحقیقی پردامنه‌ی او دربار‌ه‌ی نظریه‌ی انحطاط ایران ناقص ماند.
من نقد‌های تند و صریح او را به دلایلی می‌پسندیدم. نقد در ایران زبان محافظه‌کارانه دارد. محافظه‌کاری نقد در ایران دو مسئله را کاملاً آشکار می‌کند:
الف) اگر هوای همدیگر را داشته باشیم بهتر از آن است که هوای حقیقت را داشته باشیم.
ب) چون همه میان‌مایه هستیم همیشه در هراس بسر می‌بریم؛ نکند دیگری بیشتر از من بداند و آنگاه جهل من آشکار شود.
این دو مسئله باعث شده است که در نقد اندیشه ی دیگری، پنهان کار و محافظه کار باشیم.....


*رودکی

📜پسر شایسته ایران/ از کانال تبارشناسی کتاب

@HypnoseChannel

👇👇👇
🔹جواد طباطبایی: پسر شایسته‌ی ایران
سینا جهاندیده

🖋جواد طباطبایی از دنیا رفت
و صد افسوس که پروژه‌ی‌های تحقیقی پردامنه‌ی او دربار‌ه‌ی نظریه‌ی انحطاط ایران ناقص ماند.
من نقد‌های تند و صریح او را به دلایلی می‌پسندیدم. نقد در ایران زبان محافظه‌کارانه دارد. محافظه‌کاری نقد در ایران دو مسئله را کاملاً آشکار می‌کند:
الف) اگر هوای همدیگر را داشته باشیم بهتر از آن است که هوای حقیقت را داشته باشیم.
ب) چون همه میان‌مایه هستیم همیشه در هراس بسر می‌بریم؛ نکند دیگری بیشتر از من بداند و آنگاه جهل من آشکار شود.
این دو مسئله باعث شده است که در نقد اندیشه‌ی دیگری، پنهان‌کار و محافظه‌کار باشیم و فضای نقد را مناسب‌ترین فضا برای نان قرض دادن بدانیم. نمی‌گویم استاد طباطبایی اصلا نان قرض نداده است اما او در مقایسه با بسیاری از محققان ایرانی هم حقیقت را بیشتر دوست داشته است و هم می‌دانست دانسته‌هایش بیشتر از دانسته‌های دیگران است؛ به همین دلیل به راحتی نقد می‌کرد و اندیشه‌ی دیگران را به زیر سوال می‌برد. اعتماد به نفس زنده یاد طباطبایی از میانمایگی ما می‌آمد.
وقتی بارها سطح دانش دیگران را بیازمایید و به ناامیدی برسید ممکن است زبانتان درشت‌تر شود؛ خصوصا زمانی که شما را به دلیل دانایی از میدان به در کرده‌اند تا با همان میانمایگی تاخت و تاز کنند. خشم غیر معمولی که در طباطبایی وجود داشت چنانکه عده‌ای او را محققی غیر اخلاقی و بد زبان می‌دانستند از همین مسئله مایه می‌گیرد.
من زبان تند استاد طباطبایی را نمی پسندیدم، اما به او حق می‌دادم که اینقدر نسبت به دانشگاه‌های ایران بدبین باشد. زیرا دانشگاه‌های ایران خصوصاً در حوزه‌ی علوم انسانی میانمایه‌اند.
امروز دیگر  طباطبایی بین ما نیست اما من کمتر محققی را  در رشته‌ی غیر ادبی در ایران دیده‌‌ام که به اندازه‌ی طباطبایی ادبیات ایران را بشناسد. کمتر محققی را بین مورخان معاصر ایرانی دیده‌ام که به اندازه‌ی طباطبایی به روش‌شناسی خود آگاهی داشته باشد. کمتر اندیشمند علوم سیاسی را دیده‌ام که به اندازه‌ی طباطبایی از تاریخ ایران سر در بیاورد. کمتر روشنفکری را دیده‌ام که این همه درباره متون کلاسیک ایران آگاهی داشته باشد و در عین فلسفه‌ی غرب را به خوبی بشناسد. طباطبایی معمولاً حجم دانش خود را لو نمی‌داد که مثلاً چقدر بر فلسفه‌، تاریخ و جامعه‌شناسی آلمانی آگاهی دارد. زمانی که او به سر سختترین روشنفکران ایرانی حمله می‌کرد من فکر می‌کردم حتما طباطبایی با چالشی بزرگ درگیر خواهد شد. اما هر چه زبان طباطبایی در نقد نویسندگان مطرح ایران تیزتر می‌شد آن‌ها سکوت بیشتری می‌کردند چرا؟ زیرا چگونه آن جامعه‌شناس معروف که نمی‌داند فردوسی متعلق به چه قرنی است می‌توانست درباره‌ی دریایی از اطلاعات تاریخی طباطبایی  تاب بیاورد؟

بر طباطبایی جفا کردند. او اهل سکوت نبود زود عصبانی می‌شد. انتقام می‌گرفت و زبان را چون شمشیر می‌گشود. شاید باید از او می‌خواستند توضیح دهد ریشه‌ی روان‌شناختی عصبانیت تو در کجا است؟
طباطبایی صبوری مارکس را نداشت تا منتظر باشد تاریخ به جای او حرف زند. انرژی بسیاری از طباطبایی به خاطر انتقام از میانمایگی به هدر رفت. و شاید مرگ زود هنگام او حکایت از بیماریی باشد که مخالف‌خوانان بزرگ می‌گیرند. رایت میلز هم عمر کوتاهی کرد زیرا او نیز در برابر میانمایگی صبور نبود.

به نظرم روزی ایرانیان به این راز پاسخ خواهند داد که چرا استاد جواد طباطبایی اینقدر عصبانی بوده است.
او پسر شایسته‌ی ایران بود؛ اما احساس می‌کرد فرزند ایران بودن او را زیر سوال برده‌اند. او چون بیگانه‌ای در ایران زیست در حالی که  عشق به ایران داشت. من از ناسیونالیسیم به خاطر تعصب اندیشه‌سوزش متنفرم؛ اما ایران دوستی استاد طباطبایی را دوست داشتم. طباطبایی از دهه‌ی هفتاد چیزهایی از سیاست ایران گفت که ایرانیان نمی‌دانستند. من فکر می‌کنم، کوبیدن طباطبایی بر طبل تاریخ انحطاط ایران به خاطر تجربه‌ی تلخ چند دهه‌ی اخیر بود. با این وجود کمتر کسی در ایران است که توانسته باشد مثل طباطبایی نگاه ساختاری را با نگاه پدیدارشناسانه ترکیب کند تا از ساختاری سخن بگوید که مانع گسترش تفکر در ایران شده است. من به این دلیل طباطبایی را متفکری اصیل می‌دانم که مسئله‌ی او مسئله هویت ایرانی بود. او می‌خواست به آسیب‌شناسی اندیشه ایرانی برخیزد نه اینکه کتاب‌هایی نشر دهد که هیچ ربطی به زیست - جهان ایرانی نداشته باشد.

@tabarshenasi_ketab
@HypnoseChannel

👇ادامه👇
👇ادامه ...پسر شایسته ایران👇

چه حرف‌های استاد طباطبایی را بپذیریم چه نپذیریم اما یک حکم را  نمی‌توانیم انکار کنیم او یکی از  جدی‌ترین متفکران معاصر ایران بود و می‌دانست هر چه در اکنون تجربه می‌کنیم زائیده‌ی گذشته ایران است. به همین دلیل  اندیشه‌ی سیاسی معاصر  را در تفکر ایرانشهری جستجو می‌کرد. ایران نیازمند متفکرانی از نوعی جواد طباطبایی است تا سرگذشت ایران را جدی بگیرند.
ما اندیشمندانی داریم که فرانسه را بهتر از ایران می‌شناسند. می‌توانند درباره‌ی شاعران غربی مقالات عمیق بنویسند اما شاعران بزرگ ایران را جدی نمی‌گیرند. به نظر شما استاد شایگان با آن همه دانش عمیق درباره‌ی بودلر و پروست حرف عمیق‌تری دارد یا در باره خیام سعدی حافظ مولانا؟
چه کسی می‌توانست مثل طباطبایی به تبارشناسی تفکر خواجه نظام‌الملک بنشیند؟ چه کسی می‌توانست مثل او از علوم اجتماعی و ابن‌خلدون بگوید؟ هنوز در ایران حرف‌های عمیقی درباره‌ی  غزالی و خیام و ابن‌سینا و بیرونی  زده نشده است. هنوز نمی‌دانیم چه اتفاقی در قرن پنج و شش  افتاده‌است. اینکه غزالی کمر فلسفه را شکسته است حرف خنده‌داری است و نشان می‌دهد ما چیزی از تاریخ فلسفه در ایران نمی‌دانیم.  ما اندیشمندان جهان کلاسیک را آن گونه غرب اندیشمندان پیشامدرنش را می‌شناسد، واقعا نمی‌شناسیم.
هانری کربن شاید یکی از جدی‌ترین ایران‌شناسان بود. استاد شایگان شاگرد او بود چنانکه تفکر کربنی را در اندیشه‌ی معنوی جستجو کرد. جالب است که طباطبایی نیز توجه خاصی به کربن داشت؛ چنانکه دو کتاب مهم کربن را به فارسی ترجمه کرد. من فکر می‌کنم طباطبایی وجهی از ایران‌شناسی را در آثار کربن دید که از نگاه شایگان مغفول مانده بود.
طباطبایی با رویکرد هگلی خود به تاریخ و فلسفه ایران پیشامدرن نگاه می‌کرد. او می‌خواست تاریخ اندیشه‌ی ایرانی را با نگاهی دیگر بنویسد. او از یک سوی به تاریخ تحولات سیاسی غرب نگاه می‌کرد و از سوی دیگر می‌خواست تاریخ اندیشه‌ی سیاسی ایران را بنویسد. کتاب «زوال اندیشه سیاسی در ایران» طباطبایی نشان می‌دهد که او عیلرغم نگاه هگلی به «تاریخ حال» یا تاریخ ایران اکنون توجه دارد اینکه بن‌بست‌های ایران از کجا آغاز شد؟

@tabarshenasi_ketab
@HypnoseChannel
🌺 به پرستو، به گل، به سبزه درود

🖋با همین دیدگان اشک آلود
از همین روزن گشوده به دود
به پرستو به گل به سبزه درود
به شکوفه به صبحدم به نسیم
به بهاری که میرسد از راه
چند روز دگر به ساز و سرود

ما که دلهایمان زمستان است
ما که خورشیدمان نمی خندد
ما که باغ و بهارمان پژمرد
ما که پای امیدمان فرسود
ما که در پیش چشم مان رقصید
این همه دود زیر چرخ کبود
سر راه شکوفه های بهار
گر به سر می دهیم با دل شاد
گریه شوق با تمام وجود

هرگز از یاد دشتبان نرود
آنچه را اژدها فکند و ربود
اشک در چشم برگها نگذاشت
مرگ نیلوفران ساحل رود
دشمنی کرد با جهان پیوند
دوستی گفت با زمین بدرود

شاید ای خستگان وحشت دشت
شاید ای ماندگان ظلمت شب
در بهاری که میرسد از راه
گل خورشید آرزوهامان
سر زد از لای ابرهای حسود
شاید اکنون کبوتران امید
بال در بال آمدند فرود
پیش پای سحر بیفشان گل
سر راه صبا بسوزان عود
به پرستو به گل به سبزه درود*

*سرودگل/فریدون مشیری


📜۲۹ اسفند ۱۴۰۱

Tel: @HypnoseChannel
🤚 «حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ»

📜یادداشتی در باب لحظات هیپنوتیزمی تحویل سال

🖋تفسیر هیپنونیزم از دیدگاه فیزیولوژیک ، ایجاد نوعی تغییر حال و آگاهی از طریق تحریک سیستمهای عصبی سمپاتیک و پاراسمپاتیک است.
بهترین زمان و نیکوترین لحظه برای حداکثر قرار گیری در وضعیت هیپنوتیزمی و تلقین پذیری، در مرز سمپاتیک و پاراسمپاتیک و هر مرز نمادین دیگری است که تغییر وضعیت را به ذهن متبادر کند که گویی، گذری است که از خودآگاهی به ناخودآگاهی یا بلعکس...مرزهایی چون سپیده دم که گذر از شب به روز است و هنگام غروب که لحظه ی گذر از روز به شب است.... و در این میان، لحظه ی تحویل سال، از گذرگاه ها و مرزهای نمادین اصلی است....
.
🌺 رشت.دکترحمیداخوین. ۱۴۰۱/۱۲/۲۹ .ساعت ۱۱ شب / دو ساعت مانده به بهار ۱۴۰۲🌺
.
#نوروز
#هیپنوتیزم
#دعای_تغییر_حال
#عید
#سال_نو
#بهار
#دکتر_حمید_اخوین

Tel: @HypnoseChannel
Insta: Instagram.com/Hamid_akhavein

👇👇یادداشت کامل در پست بعدی👇👇