همیشه روزهای طولانی پس از بلندترین شب سر میرسند. جالب نیست؟!
در ادبیات و فرهنگ ما شب نماد ظلمت است. صبح نماد آزادیست. مبارزان راه صبح شبستیزند. اما یلدا؛ یلدا واژهای سریانی به معنای زایش و تولد است. در دهخدا یلدا به معنای تاریکی مطلق نیز به کار رفته است. به نظر من یلدا بیشتر به نظر اول نزدیک است. یلدا نوعی زایش و تولد است. گویی شب آبستن است و میخواد بزاید. آنچه من از شب یلدا میفهمم این است: ظلمت هر چقدر هم طولانی باشد، رفتنیست. هراسی از آن نیست. نهایتاً صبح خواهد رسید. تمام اتفاقات در شب یلدا آمادگی برای در رسیدن صبح است. صبح یعنی زندگی در پرتو آزادی.
هنوز با همه دردم امید درمان است
که آخری بود آخر شبان یلدا را
بنابراین، یلدا غایت نیست. یلدا راهیست برای درک زندگی. زندگیای که قرار است سراسر آزاد و آزادیبخش باشد:
باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش
صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود
#حسین_پورفرج
@HosseinPourfaraj
در ادبیات و فرهنگ ما شب نماد ظلمت است. صبح نماد آزادیست. مبارزان راه صبح شبستیزند. اما یلدا؛ یلدا واژهای سریانی به معنای زایش و تولد است. در دهخدا یلدا به معنای تاریکی مطلق نیز به کار رفته است. به نظر من یلدا بیشتر به نظر اول نزدیک است. یلدا نوعی زایش و تولد است. گویی شب آبستن است و میخواد بزاید. آنچه من از شب یلدا میفهمم این است: ظلمت هر چقدر هم طولانی باشد، رفتنیست. هراسی از آن نیست. نهایتاً صبح خواهد رسید. تمام اتفاقات در شب یلدا آمادگی برای در رسیدن صبح است. صبح یعنی زندگی در پرتو آزادی.
هنوز با همه دردم امید درمان است
که آخری بود آخر شبان یلدا را
بنابراین، یلدا غایت نیست. یلدا راهیست برای درک زندگی. زندگیای که قرار است سراسر آزاد و آزادیبخش باشد:
باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش
صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود
#حسین_پورفرج
@HosseinPourfaraj
Forwarded from سروش دباغ
جلسه نقد و بررسی کتاب " رد آبی روایت"،
دیماه ۹۹
با حضور:
حسین پورفرج
فرهاد روئین
حسین کاجی
و:
سروش دباغ
دکتر #سروش_دباغ
@SoroushDabbagh_official
🔻🔻🔻
دیماه ۹۹
با حضور:
حسین پورفرج
فرهاد روئین
حسین کاجی
و:
سروش دباغ
دکتر #سروش_دباغ
@SoroushDabbagh_official
🔻🔻🔻
نقد و نظری بر مقالهی "آیا تفاسیر قرآن به پایان عصر خود نزدیک شدهاند؟!
منتقد #مریم_ساجدی پاسخگو: #حسین_پورفرج
برشی از نقد: قرآن اهداف خود را در بیان آیات دنبال می کند، اما از آنجا که گوینده آن عالم به مسائل هستی است و مخاطب آن همه اقشار است، در ضمن پیگیری اهداف هدایتی، عباراتی بیان میکند که احیانا بار علمی هم دارد؛ هرچند این برداشتها شخصی یا زمانی باشد و به کار فهم قرآن در زمانی دیگر یا شخص دیگر نیاید. تا وقتی این بیانات ضمنی، منافاتی با غایت و هدف گوینده کلام نداشته باشد، بلکه هدایت برخی را فراهم کند، چگونه میتوان منکر آن شد؟
بنابراین همانطور که #انحصار مراد قرآن در #نگاهعلمی و تخصصی به آن درست نیست و هرکس میتواند خود را در معرض هدایت قرآن قرار دهد و با آن زندگی ایمانی بسازد، انحصار آن در نگاه #غیرعلمی هم قابل خدشه است.
اصل مطلب را در اینجا بخوانید.
@HosseinPourfaraj
منتقد #مریم_ساجدی پاسخگو: #حسین_پورفرج
برشی از نقد: قرآن اهداف خود را در بیان آیات دنبال می کند، اما از آنجا که گوینده آن عالم به مسائل هستی است و مخاطب آن همه اقشار است، در ضمن پیگیری اهداف هدایتی، عباراتی بیان میکند که احیانا بار علمی هم دارد؛ هرچند این برداشتها شخصی یا زمانی باشد و به کار فهم قرآن در زمانی دیگر یا شخص دیگر نیاید. تا وقتی این بیانات ضمنی، منافاتی با غایت و هدف گوینده کلام نداشته باشد، بلکه هدایت برخی را فراهم کند، چگونه میتوان منکر آن شد؟
بنابراین همانطور که #انحصار مراد قرآن در #نگاهعلمی و تخصصی به آن درست نیست و هرکس میتواند خود را در معرض هدایت قرآن قرار دهد و با آن زندگی ایمانی بسازد، انحصار آن در نگاه #غیرعلمی هم قابل خدشه است.
اصل مطلب را در اینجا بخوانید.
@HosseinPourfaraj
Telegraph
نقد و نظری بر مقالهی: آیا تفاسیر قرآن به پایان عصر خود نزدیک شدهاند؟!
مریم ساجدی: سپاس از اشتراک مقالات قابل استفاده جنابعالی. نکاتی در مورد مقاله #پایاندورانتفسیر به نظر میرسد که با شما در میان می گذارم: 1⃣نویسنده این مقاله در صدد بیان آن است که زبان قرآن علمی یا فلسفی یا اقتصادی و ... نیست، بلکه زبان عوام است و مستقیم…
Forwarded from سروش دباغ
بیست و دومین فرزند معنوی ام، جلد دومِ «ردّ آبی روایت»، به همت مدیر نشر «سهروردی»، هفته آینده منتشر می شود. در میان بیست و دو اثری که طی پانزده سال اخیر از نگارنده این سطور منتشر شده، یازده کتاب داخل کشور انتشار یافته و یازده اثر خارج کشور. از میان این یازده اثر، سه کتاب « حجاب در ترازو»، « حریم علف های قربت» و « در باب فلسفه تحلیلی: با محوریت ویتگنشتاین» توسط نشر « اچ اند اس» چاپ شده و باقی کتابها، از « ورق روشن وقت» و اثر دو جلدی « صدای سفر آینه ها» تا « وقت لطیف شن» و اثر دو جلدیِ « ردّ آبی روایت»، به همت نشر « سهروردی» بر آفتاب افکنده شده است. از این بابت از دست اندرکارانِ نشر، صمیمانه سپاسگزارم.
ده سال است که ساکن این سوی کره خاکی شده ام. به طور متوسط، در این سالیان، هر سال یک اثر از من منتشر شده و پیش چشم اهل نظر و فرهنگ قرار گرفته است. از این بابت به جان منت پذیر و شاکرم و جانِ جهان را سپاس می گویم. « ردّ آبی روایت» به «روح بلند محمد رضا شجریان» تقدیم شده، همو «که نغمههای آسمانیاش مونس اوقات تنهاییام هست».
ده سال است که ساکن این سوی کره خاکی شده ام. به طور متوسط، در این سالیان، هر سال یک اثر از من منتشر شده و پیش چشم اهل نظر و فرهنگ قرار گرفته است. از این بابت به جان منت پذیر و شاکرم و جانِ جهان را سپاس می گویم. « ردّ آبی روایت» به «روح بلند محمد رضا شجریان» تقدیم شده، همو «که نغمههای آسمانیاش مونس اوقات تنهاییام هست».
📎 🔻روایتگری به سبکِ سروش دباغ
✍ #حسین_پورفرج
✔️این نوشتار کوتاه مرهون جلد اول آخرین اثر دکتر سروش دباغ تحت عنوان “رد آبی روایت” است؛ کتابی که جستارهای آن موضوعات مختلفی از جمله پروژه عرفان مدرن و دلبستگی نویسنده اثر به شاعر توانای معاصر، سهراب سپهری، مسئله شرور و ربط و نسبت آن با جایگاه خدا در هستی، و همچنین گفتار-نوشتههایی در باب الهیات، قرآنشناسی و مباحث رفرمیستی را دربرمیگیرد و کاملاً میتواند در ردیف آثار نواندیشانه دینی دستهبندی شود.
جلد نخست این اثر مجموعاً شامل پانزده جستار است و البته بلندترین بخش آن مربوط میشود به پیادهسازیشده مجموعه سخنرانیهای هفتگانه نویسنده تحت عنوان “مضامین اخلاقی و اگزیستنسیل قرآن”. کتاب “رد آبی روایت” محصول تلاشهای سروش دباغ در همین سالیان اخیر است و اثریست که توامانی آثار گفتاری و نوشتاری او را باهم دارد...
📎 پیوند به متن کامل این یادداشت در سایت دینآنلاین
@dinonline
@Soroushdabbagh_Official
@HosseinPourfaraj
✍ #حسین_پورفرج
✔️این نوشتار کوتاه مرهون جلد اول آخرین اثر دکتر سروش دباغ تحت عنوان “رد آبی روایت” است؛ کتابی که جستارهای آن موضوعات مختلفی از جمله پروژه عرفان مدرن و دلبستگی نویسنده اثر به شاعر توانای معاصر، سهراب سپهری، مسئله شرور و ربط و نسبت آن با جایگاه خدا در هستی، و همچنین گفتار-نوشتههایی در باب الهیات، قرآنشناسی و مباحث رفرمیستی را دربرمیگیرد و کاملاً میتواند در ردیف آثار نواندیشانه دینی دستهبندی شود.
جلد نخست این اثر مجموعاً شامل پانزده جستار است و البته بلندترین بخش آن مربوط میشود به پیادهسازیشده مجموعه سخنرانیهای هفتگانه نویسنده تحت عنوان “مضامین اخلاقی و اگزیستنسیل قرآن”. کتاب “رد آبی روایت” محصول تلاشهای سروش دباغ در همین سالیان اخیر است و اثریست که توامانی آثار گفتاری و نوشتاری او را باهم دارد...
📎 پیوند به متن کامل این یادداشت در سایت دینآنلاین
@dinonline
@Soroushdabbagh_Official
@HosseinPourfaraj
دینآنلاین
روایتگری به سبکِ سروش دباغ | دینآنلاین
این نوشتار کوتاه مرهون جلد اول آخرین اثر دکتر سروش دباغ تحت عنوان "رد آبی روایت" است؛ کتابی که جستارهای آن موضوعات مختلفی از جمله پروژه عرفان مدرن و دلبستگی نویسنده اثر به شاعر توانای معاصر، سهراب سپهری، مسئله شرور و ربط و نسبت آن با جایگاه خدا در هستی، و…
Forwarded from زيتون | Zeitoons@
رقص در ترازوی اخلاق
سروش دباغ
مدتهاست در این اندیشه ام که درباره «رقص» بنویسم و تلقیِ خویش از این کنش انسانیِ پر بسامد در جوامع پیرامونی را با مخاطبان در میان گذارم.[۲] جهت ایضاح بیشترِ مدعیاتم، از پی دکارت، فیلسوف فرانسویِ سده شانزدهم که می گفت: « تقسیم کن تا پیروز شوی»؛ رواست چهار نوع رقص را از یکدیگر تفکیک کنیم: “رقص اروتیک”، “رقص شاد” ، ” رقص هنری” و “رقص صوفیانه” ( سماع).[۳] مطابق با توضیحی که خواهد آمد، به روایت نگارنده، رقص شاد و رقص هنری و رقص صوفیانه، ذیل «اوصاف اخلاقیِ بدساز»[۴] قرار نمی گیرند، متصف به وصف بدی نمی گردند و رفتارهای انسانیِ ناموجهی از منظر اخلاقی نیستند.
رقص اروتیک توام با برانگیختگیِ جنسی است و رقصنده ( اعمّ از زن و مرد)، به نیت برانگیختنِ قوایِ جنسی بیننده، می رقصد. رقص شاد، برای شادی بخشیدن به خود و دیگران انجام می شود و می تواند به صورت فردی و جمعی صورت گیرد؛ رقصی که رافع و دافعِ ملالت و تلخکامی است. رقص هنری، کنشی هنری[۵] است و رقصنده، هنر خویش را پیش چشم دیگران قرار می دهد. رقص باله، پاتیناژ( رقص روی یخ) [۶] و رقص در آب[۷] از جمله رقص های هنری اند.[۸] رقص صوفیانه، سویه عرفانی دارد و متضمنِ اتصال آسمان به زمین، به نحوی که گویی صوفی با یک دست تحفه های آنجهانی را می گیرد[۹] و به واسطه بدن و توسطِ دست دیگر آنرا به زمین منتقل می کند.[۱۰]
در این نوشتار، فارغ از رقص اروتیک، به انحاء دیگر رقص می پردازم. در سنت ایرانی-اسلامیِ پسِ پشت، برخی از عارفان و فیلسوفان و متکلمان، درباره رقصیدن در معنای دوم و سوم و چهارم، رقص شاد و رقص هنری و رقص عارفانه، نوشته و آنرا روا انگاشته اند؛ هر چند این سخنان چندان طنین انداز نگشته است. فی المثل، ابن سینا دررساله « فن شعر» می گوید:« ایقاعِ تنها که آهنگی در آن نیست در رقص یافت میشود؛ به این دلیل رقص با همراهی آهنگ بهتر میشود و بر نفس اثر میگذارد.»[۱۱] بر همین سیاق، خواجه نصیر طوسی در بحث از اموری که در در شعر ایجاد محاکات و خیال انگیزی می کنند، در فصل دومِ پ اساس الاقتباس[۱۲] می نویسد:
« و شعر محاکات به سه چیز کند: لحن و نغمه [آواها]، به وزن [ایقاع]، به نفسِ کلام…و این هر سه که گفتیم مجتمع و متفرّق تواند بود. مثلا محاکات به لحن تنها …و به وزن تنها در ایقاعات که به دست زدن و رقص ایجاد کنند.» در ادامه خواجه تاکید می کند که در رقص، اگر علاوه بر ایقاعات، لحن یعنی آهنگ هم باشد رقص بهتر میشود؛ چرا که رقص به سبب آن با لحنی/ آهنگی نیکوتر و آسانتر می شود که محاکات لحنیِ نفس را مستعدتر می گرداند.[۱۳]
از فیلسوفان و متکلمانِ شیعیِ یاد شده که در گذریم، ابوحامد غزالی، فقیه، متکلم وعارفِ قرن پنجم، در کتاب « سماعِ» احیاء العلوم الدّین، درباره رقصیدن در معنایِ عرفی کلمه چنین می نویسد:
« و رقص سبب تحریک شادی و نشاط است و هر شادی که مباح است تحریک آن رواست و اگر حرام بودی عایشه – رضیالله عنها- به حبشیان ننگریستی با پیامبر در حال پای کوفتن ایشان.» [۱۴]
غزالی، بر اساس آنچه در احیاء العلوم و کیمیای سعادت آمد، استدلال می کند و نتیجه می گیرد که رقصیدن حرام نیست؛ که اگر چنین بود، چطور پیامبر به اتفاق همسر خود به تماشای رقص حبشیان نشست و بر آن خرده نگرفت.[۱۶]
روایت دیگری از این امر را غزالی در کیمیای سعادت، که صورت ملخّص و فارسی شده ی احیاءالعلوم است، چنین آورده است: « عایشه روایت میکند که روز عید، زنگیان در مسجد بازی میکردند، رسول مرا گفت : خواهی که بینی؟ گفتم : خواهم. بر در بایستاد و دست فرا پیش داشت تا من زنخدان بر دست وی نهادم، و چندان نظاره کردم که چند بار گفت که بس نباشد؟ و من گفتم: نه.»[۱۵]
لبّ سخن بوعلی سینا، خواجه نصیر و غزالی، چنانکه در می یابم، از این قرار است که رقصیدن در معنای متعارف که متناسب با رقص شاد و رقص هنری به روایت نگارنده است؛ رقصِ مردم کوچه و بازار که شادی گستر و نشاط آور است، علی الاصول خالی از اشکال است.
رقصیدن، فعلی طبیعی است، نظیر افعال طبیعی دیگر: دویدن، درازکشیدن، چرخیدن، چرت زدن، شنا کردن، فریاد زدن و لیز خوردن … . فعلی که در آن اعضای بدن به نحوی موزون به حرکت در می آیند.
متن کامل در زیتون:
https://www.zeitoons.com/84373
سروش دباغ
مدتهاست در این اندیشه ام که درباره «رقص» بنویسم و تلقیِ خویش از این کنش انسانیِ پر بسامد در جوامع پیرامونی را با مخاطبان در میان گذارم.[۲] جهت ایضاح بیشترِ مدعیاتم، از پی دکارت، فیلسوف فرانسویِ سده شانزدهم که می گفت: « تقسیم کن تا پیروز شوی»؛ رواست چهار نوع رقص را از یکدیگر تفکیک کنیم: “رقص اروتیک”، “رقص شاد” ، ” رقص هنری” و “رقص صوفیانه” ( سماع).[۳] مطابق با توضیحی که خواهد آمد، به روایت نگارنده، رقص شاد و رقص هنری و رقص صوفیانه، ذیل «اوصاف اخلاقیِ بدساز»[۴] قرار نمی گیرند، متصف به وصف بدی نمی گردند و رفتارهای انسانیِ ناموجهی از منظر اخلاقی نیستند.
رقص اروتیک توام با برانگیختگیِ جنسی است و رقصنده ( اعمّ از زن و مرد)، به نیت برانگیختنِ قوایِ جنسی بیننده، می رقصد. رقص شاد، برای شادی بخشیدن به خود و دیگران انجام می شود و می تواند به صورت فردی و جمعی صورت گیرد؛ رقصی که رافع و دافعِ ملالت و تلخکامی است. رقص هنری، کنشی هنری[۵] است و رقصنده، هنر خویش را پیش چشم دیگران قرار می دهد. رقص باله، پاتیناژ( رقص روی یخ) [۶] و رقص در آب[۷] از جمله رقص های هنری اند.[۸] رقص صوفیانه، سویه عرفانی دارد و متضمنِ اتصال آسمان به زمین، به نحوی که گویی صوفی با یک دست تحفه های آنجهانی را می گیرد[۹] و به واسطه بدن و توسطِ دست دیگر آنرا به زمین منتقل می کند.[۱۰]
در این نوشتار، فارغ از رقص اروتیک، به انحاء دیگر رقص می پردازم. در سنت ایرانی-اسلامیِ پسِ پشت، برخی از عارفان و فیلسوفان و متکلمان، درباره رقصیدن در معنای دوم و سوم و چهارم، رقص شاد و رقص هنری و رقص عارفانه، نوشته و آنرا روا انگاشته اند؛ هر چند این سخنان چندان طنین انداز نگشته است. فی المثل، ابن سینا دررساله « فن شعر» می گوید:« ایقاعِ تنها که آهنگی در آن نیست در رقص یافت میشود؛ به این دلیل رقص با همراهی آهنگ بهتر میشود و بر نفس اثر میگذارد.»[۱۱] بر همین سیاق، خواجه نصیر طوسی در بحث از اموری که در در شعر ایجاد محاکات و خیال انگیزی می کنند، در فصل دومِ پ اساس الاقتباس[۱۲] می نویسد:
« و شعر محاکات به سه چیز کند: لحن و نغمه [آواها]، به وزن [ایقاع]، به نفسِ کلام…و این هر سه که گفتیم مجتمع و متفرّق تواند بود. مثلا محاکات به لحن تنها …و به وزن تنها در ایقاعات که به دست زدن و رقص ایجاد کنند.» در ادامه خواجه تاکید می کند که در رقص، اگر علاوه بر ایقاعات، لحن یعنی آهنگ هم باشد رقص بهتر میشود؛ چرا که رقص به سبب آن با لحنی/ آهنگی نیکوتر و آسانتر می شود که محاکات لحنیِ نفس را مستعدتر می گرداند.[۱۳]
از فیلسوفان و متکلمانِ شیعیِ یاد شده که در گذریم، ابوحامد غزالی، فقیه، متکلم وعارفِ قرن پنجم، در کتاب « سماعِ» احیاء العلوم الدّین، درباره رقصیدن در معنایِ عرفی کلمه چنین می نویسد:
« و رقص سبب تحریک شادی و نشاط است و هر شادی که مباح است تحریک آن رواست و اگر حرام بودی عایشه – رضیالله عنها- به حبشیان ننگریستی با پیامبر در حال پای کوفتن ایشان.» [۱۴]
غزالی، بر اساس آنچه در احیاء العلوم و کیمیای سعادت آمد، استدلال می کند و نتیجه می گیرد که رقصیدن حرام نیست؛ که اگر چنین بود، چطور پیامبر به اتفاق همسر خود به تماشای رقص حبشیان نشست و بر آن خرده نگرفت.[۱۶]
روایت دیگری از این امر را غزالی در کیمیای سعادت، که صورت ملخّص و فارسی شده ی احیاءالعلوم است، چنین آورده است: « عایشه روایت میکند که روز عید، زنگیان در مسجد بازی میکردند، رسول مرا گفت : خواهی که بینی؟ گفتم : خواهم. بر در بایستاد و دست فرا پیش داشت تا من زنخدان بر دست وی نهادم، و چندان نظاره کردم که چند بار گفت که بس نباشد؟ و من گفتم: نه.»[۱۵]
لبّ سخن بوعلی سینا، خواجه نصیر و غزالی، چنانکه در می یابم، از این قرار است که رقصیدن در معنای متعارف که متناسب با رقص شاد و رقص هنری به روایت نگارنده است؛ رقصِ مردم کوچه و بازار که شادی گستر و نشاط آور است، علی الاصول خالی از اشکال است.
رقصیدن، فعلی طبیعی است، نظیر افعال طبیعی دیگر: دویدن، درازکشیدن، چرخیدن، چرت زدن، شنا کردن، فریاد زدن و لیز خوردن … . فعلی که در آن اعضای بدن به نحوی موزون به حرکت در می آیند.
متن کامل در زیتون:
https://www.zeitoons.com/84373
سایت خبری تحلیلی زیتون
رقص در ترازوی اخلاق | سایت خبری تحلیلی زیتون
مدتهاست در این اندیشه ام که درباره «رقص» بنویسم و تلقیِ خویش از این کنش انسانیِ پر بسامد در جوامع پیرامونی را با مخاطبان در میان گذارم.[۲] جهت ایضاح بیشترِ مدعیاتم، از پی دکارت، فیلسوف فرانسویِ سده شانزدهم که می گفت: « تقسیم کن تا پیروز شوی»؛ رواست چهار…
Forwarded from سروش دباغ
جلسه نقد و بررسی کتاب " رد آبی روایت"،
جلد دوم، اسفند ۹۹
با حضور:
احسان ابراهیمی
حسین پورفرج
فرهاد رویین
سروش علوی
و:
سروش دباغ
دکتر #سروش_دباغ
@SoroushDabbagh_official
🔻🔻🔻
جلد دوم، اسفند ۹۹
با حضور:
احسان ابراهیمی
حسین پورفرج
فرهاد رویین
سروش علوی
و:
سروش دباغ
دکتر #سروش_دباغ
@SoroushDabbagh_official
🔻🔻🔻
🔻سمیه پورناستار، سمیه عفیف؛ درآمدی بر “موسیقیِ ابتذال” به مثابه یک سبک
✍حسین پورفرج
✔️این روزها موزیک ویدیوی خواننده پرحاشیه بسیار بر سرزبان است.
به گمانم این سبک از موسیقی را نباید تنها نشانه ابتذال در موسیقی ما دانست. واکنش برخی از خوانندگان و شنوندگان به این کلیپ حاکی از این خوانش علتمندنه و روبنایی است. من فکر میکنم دیگر سبک جدیدی به انواع سبکهای موسیقی افزوده شده و آن سبک، همانا سبک “موسیقی ابتذال” است؛ موسیقیای که نه علتمند، بلکه دلیلمند است.
📎 پیوند به متن کامل این یادداشت در سایت دینآنلاین
@HosseinPourfaraj
✍حسین پورفرج
✔️این روزها موزیک ویدیوی خواننده پرحاشیه بسیار بر سرزبان است.
به گمانم این سبک از موسیقی را نباید تنها نشانه ابتذال در موسیقی ما دانست. واکنش برخی از خوانندگان و شنوندگان به این کلیپ حاکی از این خوانش علتمندنه و روبنایی است. من فکر میکنم دیگر سبک جدیدی به انواع سبکهای موسیقی افزوده شده و آن سبک، همانا سبک “موسیقی ابتذال” است؛ موسیقیای که نه علتمند، بلکه دلیلمند است.
📎 پیوند به متن کامل این یادداشت در سایت دینآنلاین
@HosseinPourfaraj
دینآنلاین
سمیه پورناستار، سمیه عفیف؛ درآمدی بر "موسیقیِ ابتذال" به مثابه یک سبک | دینآنلاین
این روزها موزیک ویدیوی خواننده پرحاشیه بسیار بر سرزبان است.
میم مثل محمد(ص)*
به مناسبت بعثت پیامبر اسلام(ص)
ما تا پیامبر خود را خوب نشناسیم وحیشناسی ما، امامشناسی ما و اصلاً اسلامشناسی ما پا در هواست و به کارمان نمیآید. در این وضع و حال یتیم است خانهی شریعت ما. بله، میباید اول قدم اسلامشناسی ما شناختِ شأن و شخصیت پیامبرخاتم(ص) باشد و از این گذرگاه عبور کند. ما از طریق اوست که خدا را میشناسیم و واجد تجارب ایمانی میشویم.
پیامبرخاتم(ص) آنچنانهم که میگویند موجود عجیب و غریبی نیست. او همچون خود ماست. مثل ما دست و پا دارد، انگیزههای مادی دارد، به خانوادهاش عشق میورزد، گاهی با آنها دچار اختلاف عقیده میشود، گاهی دلش میگیرد و... پیامبرخاتم(ص) از حیثِ انسان بودن و یا اصلاً از حیثِ «بودن» با ما هیچ فرق فارقی ندارد و ما و او در این امر کاملاً مشترکایم. بودن ما همگانیست نه متفاوت. هرچه که اقتضای یک انسانِ معمولیست برای پیامبراسلام(ص) نیز متصور است. از خشم و هیجان بگیرید تا مهر و مهربانی. پیامبرخاتم(ص) اگر پیامبر میشود به این خاطر نیست که ترکیبات وجودی او مثلاً با منِ حسین از اساس و به گونهی الهی متفاوت است و اصلاً او مادرزاد پیامبر به دنیا میآید. آنچه از پیامبر پیامبر میسازد نه شکل «بودن» او بلکه شمایل «شدن» اوست. به این است که او جسارتِ سفر در سرزمینهای کمرهروی معنویت و اخلاق را دارد و میتواند ریسکِ مومنانه زیستن و اخلاقی عمل کردن را بپذیرد. او مرد شدن است و ما مرد بودن. او ابعاد بکر وجودِ انسانی را کشف و همگانی ساخته است و ما همچنان در گیر و دار انگیزههای مادیمان واماندهایم.
* "میم مثل محمد(ص)" عنوان کتابیست که پیشتر به قلم نگارنده و به همت نشر نقد فرهنگ به چاپ رسیده است، لینک خرید در فروشگاه شهرکتاب: https://bit.ly/2peDHgH و سایت سیبوک: https://bit.ly/342OSHZ )
حسین پورفرج
https://t.me/HosseinPourfaraj
https://www.instagram.com/h.purfaraj
به مناسبت بعثت پیامبر اسلام(ص)
ما تا پیامبر خود را خوب نشناسیم وحیشناسی ما، امامشناسی ما و اصلاً اسلامشناسی ما پا در هواست و به کارمان نمیآید. در این وضع و حال یتیم است خانهی شریعت ما. بله، میباید اول قدم اسلامشناسی ما شناختِ شأن و شخصیت پیامبرخاتم(ص) باشد و از این گذرگاه عبور کند. ما از طریق اوست که خدا را میشناسیم و واجد تجارب ایمانی میشویم.
پیامبرخاتم(ص) آنچنانهم که میگویند موجود عجیب و غریبی نیست. او همچون خود ماست. مثل ما دست و پا دارد، انگیزههای مادی دارد، به خانوادهاش عشق میورزد، گاهی با آنها دچار اختلاف عقیده میشود، گاهی دلش میگیرد و... پیامبرخاتم(ص) از حیثِ انسان بودن و یا اصلاً از حیثِ «بودن» با ما هیچ فرق فارقی ندارد و ما و او در این امر کاملاً مشترکایم. بودن ما همگانیست نه متفاوت. هرچه که اقتضای یک انسانِ معمولیست برای پیامبراسلام(ص) نیز متصور است. از خشم و هیجان بگیرید تا مهر و مهربانی. پیامبرخاتم(ص) اگر پیامبر میشود به این خاطر نیست که ترکیبات وجودی او مثلاً با منِ حسین از اساس و به گونهی الهی متفاوت است و اصلاً او مادرزاد پیامبر به دنیا میآید. آنچه از پیامبر پیامبر میسازد نه شکل «بودن» او بلکه شمایل «شدن» اوست. به این است که او جسارتِ سفر در سرزمینهای کمرهروی معنویت و اخلاق را دارد و میتواند ریسکِ مومنانه زیستن و اخلاقی عمل کردن را بپذیرد. او مرد شدن است و ما مرد بودن. او ابعاد بکر وجودِ انسانی را کشف و همگانی ساخته است و ما همچنان در گیر و دار انگیزههای مادیمان واماندهایم.
* "میم مثل محمد(ص)" عنوان کتابیست که پیشتر به قلم نگارنده و به همت نشر نقد فرهنگ به چاپ رسیده است، لینک خرید در فروشگاه شهرکتاب: https://bit.ly/2peDHgH و سایت سیبوک: https://bit.ly/342OSHZ )
حسین پورفرج
https://t.me/HosseinPourfaraj
https://www.instagram.com/h.purfaraj
Shahreketabonline
میم مثل محمد(نقد فرهنگ) - شهر کتاب آنلاین
خرید کتاب میم مثل محمد(نقد فرهنگ) نوشته حسین پور فرج از انتشارات نقد فرهنگ
قرار است سال تعویض شود!
#حسین_پورفرج
تا چند ساعت دیگر سال تحویل خواهد شد. من میپسندم که به تاسی از #مهدی_شجاری، از فعالین حوزهی تکنولوژی و فنآوری، از اصطلاح #سال_تعویض استفاده کنم. گمان نمیکنم سال قبل و سال بعد ما تفاوت اساسی با یکدیگر داشته باشد. در سال جدید نیز آش همان آش و کاسه همان کاسه است. ما تنها پا به قرنی جدید میگذاریم و هیچ انقلاب خاصی قرار نیست که در ما رخ بدهد. ما با همان عقبهی اخلاقی_فرهنگی که داشتیم، قرار است قرنی جدید را آغاز کنیم. تنها "تیتر سرمقالهی زندگیمان" قرار است تغییر کند نه درونمایهی آن. در قرن جدید نیز خواهیم دید و شنید که سفرهی نیازمندان کوچکتر شده است و یا پدری به خاطر عاشقی دخترش او را از دم تیغ گذرانده. در قرن جدید اگر شمار دورغها بیشتر نشود، کمتر نخواهد شد. تعداد رانتخواریها، شعارهای توخالی عوامفریبانه و حتی خواصفریبانه. تعدادِ بلایای اخلاقی و طبیعی. بله، به راستی این تغییر قرن صرفا یک "تغییر عنوان صرف" است و هیچ تضمینی برای آیندهی نیکوتر و خوشتر نیست. البته، تا آن زمان که ما چنینیم. تا آن زمان که ما اینگونه در هرحال فرسایش اخلاقی_انسانی روزافزون هستیم.
سال نو بر همگان "سالِ نو"
@HosseinPourfaraj
#حسین_پورفرج
تا چند ساعت دیگر سال تحویل خواهد شد. من میپسندم که به تاسی از #مهدی_شجاری، از فعالین حوزهی تکنولوژی و فنآوری، از اصطلاح #سال_تعویض استفاده کنم. گمان نمیکنم سال قبل و سال بعد ما تفاوت اساسی با یکدیگر داشته باشد. در سال جدید نیز آش همان آش و کاسه همان کاسه است. ما تنها پا به قرنی جدید میگذاریم و هیچ انقلاب خاصی قرار نیست که در ما رخ بدهد. ما با همان عقبهی اخلاقی_فرهنگی که داشتیم، قرار است قرنی جدید را آغاز کنیم. تنها "تیتر سرمقالهی زندگیمان" قرار است تغییر کند نه درونمایهی آن. در قرن جدید نیز خواهیم دید و شنید که سفرهی نیازمندان کوچکتر شده است و یا پدری به خاطر عاشقی دخترش او را از دم تیغ گذرانده. در قرن جدید اگر شمار دورغها بیشتر نشود، کمتر نخواهد شد. تعداد رانتخواریها، شعارهای توخالی عوامفریبانه و حتی خواصفریبانه. تعدادِ بلایای اخلاقی و طبیعی. بله، به راستی این تغییر قرن صرفا یک "تغییر عنوان صرف" است و هیچ تضمینی برای آیندهی نیکوتر و خوشتر نیست. البته، تا آن زمان که ما چنینیم. تا آن زمان که ما اینگونه در هرحال فرسایش اخلاقی_انسانی روزافزون هستیم.
سال نو بر همگان "سالِ نو"
@HosseinPourfaraj
مسلنامی
(مسلمانی در کسوف ایمان و اخلاق)
شما وقتی به تلویزیون ایران و خصوصاً سریالها و فیلمهای نمایشی آن نگاه میکنید به خروجیهای جالب توجهی میرسید. یکی از این خروجیها محل کلام من است. در نمایشهای تلویزیونی شما هیچگاه نمیبینید که مثلاً پلیسی را بدکردار یا ناخوب معرفی کنند و او را فاسد نشان دهند. کسی که بر صندلی قضاوت نشسته را نیز همچنین. همچنین کسی که لباس پیامبر (ص) بر تن دارد را. حقیقتاً میدانیم که چنین قرائاتی از اصناف اجتماعی چندان با آنچه در عالم خارج به وقوع میپیوندد همخوانی ندارد و در همه این اصناف بدسگالانی یافت میشوند. البته گفتن ندارد که هیچ عقل سلیمی به خاطر پوسیده بودن میوهای در جعبه میوهها حکم به پوسیدگی همه آنها نمیدهد و دورشان نمیریزد. هم پلیسان وظیفهشناس و شریف وجود دارند، هم قاضیان نانِ حلالخورده و عدالتخواه، و هم روحانیونِ مسئول و مسلمان.
... آفت #مسلنامی برعکس متد رسانه ملی در ایران بیرحم و نافذ است. در اینجا اینکه فلان صنف چون حساس است پس نمیباید آن را فلان و بهمان معرفی کرد، محلی از اعراب ندارد. مسلنامی میتواند در هر فرد و اجتماعی وارد شود و آنگاه کرم خود را بریزد. دامنه وسیع و عام مسلنامی میتواند هم شامل "درس دین خواندهها" شود، هم عامیان و هم دیگر قماش. در وادی دینورزی هیچکس نمیتواند ادعا کند که واکسن «ضدِ_مسلنامی» زده است و مؤمن واقعیست. هر کسی در هر جایگاه و منزلتی که دینورزیاش به مرحله ایمان و رعایت ارزشهای اخلاقی نرسیده است، جز مسلنامی نام دیگری ندارد و نمیتوان او را انسان ربانی خواند. همه میتوانند مسلنام باشند و این امر امر عجیبی نیست. میباید چمدان سفر را بست و از مسلنامی به سوی مسلمانیِ مومنانه اخلاقی کوچید و کاری کارستان نمود.
#حسین_پورفرج
→ @HosseinPourfaraj
(مسلمانی در کسوف ایمان و اخلاق)
شما وقتی به تلویزیون ایران و خصوصاً سریالها و فیلمهای نمایشی آن نگاه میکنید به خروجیهای جالب توجهی میرسید. یکی از این خروجیها محل کلام من است. در نمایشهای تلویزیونی شما هیچگاه نمیبینید که مثلاً پلیسی را بدکردار یا ناخوب معرفی کنند و او را فاسد نشان دهند. کسی که بر صندلی قضاوت نشسته را نیز همچنین. همچنین کسی که لباس پیامبر (ص) بر تن دارد را. حقیقتاً میدانیم که چنین قرائاتی از اصناف اجتماعی چندان با آنچه در عالم خارج به وقوع میپیوندد همخوانی ندارد و در همه این اصناف بدسگالانی یافت میشوند. البته گفتن ندارد که هیچ عقل سلیمی به خاطر پوسیده بودن میوهای در جعبه میوهها حکم به پوسیدگی همه آنها نمیدهد و دورشان نمیریزد. هم پلیسان وظیفهشناس و شریف وجود دارند، هم قاضیان نانِ حلالخورده و عدالتخواه، و هم روحانیونِ مسئول و مسلمان.
... آفت #مسلنامی برعکس متد رسانه ملی در ایران بیرحم و نافذ است. در اینجا اینکه فلان صنف چون حساس است پس نمیباید آن را فلان و بهمان معرفی کرد، محلی از اعراب ندارد. مسلنامی میتواند در هر فرد و اجتماعی وارد شود و آنگاه کرم خود را بریزد. دامنه وسیع و عام مسلنامی میتواند هم شامل "درس دین خواندهها" شود، هم عامیان و هم دیگر قماش. در وادی دینورزی هیچکس نمیتواند ادعا کند که واکسن «ضدِ_مسلنامی» زده است و مؤمن واقعیست. هر کسی در هر جایگاه و منزلتی که دینورزیاش به مرحله ایمان و رعایت ارزشهای اخلاقی نرسیده است، جز مسلنامی نام دیگری ندارد و نمیتوان او را انسان ربانی خواند. همه میتوانند مسلنام باشند و این امر امر عجیبی نیست. میباید چمدان سفر را بست و از مسلنامی به سوی مسلمانیِ مومنانه اخلاقی کوچید و کاری کارستان نمود.
#حسین_پورفرج
→ @HosseinPourfaraj
Forwarded from سروش دباغ
.
چنانکه پیشتر نوشته ام، اثر جدیدم در حوزه سپهری پژوهی که پس از آثار پنج گانه پیشین سر بر می آورد، تحت عنوان « از سهروردی تا سپهری»، متضمنِ جستارهای تطبیقی درباره شعر و عرفان سپهری با اشعار و مکتوبات سالکان سنتی و سالکان مدرن، از جمله سهروردی، عطار، سعدی، مولوی، حافظ، فروغ، شاملو و اکهارت تُله، به همراه دو ضمیمه است. تا کنون هشت فصل از این کتاب، منتشر شده است. طی هفته های پیش رو، جستار ناظر به سپهری و هایدگر انتشار خواهد یافت. فصل یازدهم و انتهایی این کتاب که متکفلِ بحث از سپهری و یونگ است، هنوز آماده نشده. بنا دارم طی هفته های آینده به این مهم بپردازم.
اخیرا، چهار دفتر آخر « هشت کتاب» را با نگاه و نگرش یونگی مجدا در مطالعه گرفتم و یادداشت هایی برداشتم. ریزش ایده های روانشناختی و روانکاوانه یونگی در « هشت کتاب»، از مضامینی است که طی سه سال گذشته توجه مرا به خود جلب کرده، هر چند تا کنون مجال پرداختنِ مستقلِ و مستوفا بدان را پیدا نکرده ام. خرسندم که « از سهروردی تا سپهری»، انگیزه مکفی برای پرداختن به آراء این دو شخصیت جذاب را برایم فراهم کرده است.
پیش از آشنایی جدی با آراء یونگ در سه سال اخیر که به درس و مشق و کار و بار در حوزه روانشناسی و روان درمانگری مشغولم؛ سالها پیش، از دهلیز داریوش شایگان و « بت های ذهنی و خاطره ازلی» اش، پای به سرای یونگ نهادم. از این بابت، از شایگان، سالک مدرنِ روی در نقاب خاک کشیده، سپاسگزارم. روایت و گزینشِ خواندنی و نیکویی از « بت های ذهنی و خاطره ازلی»، در « آمیزش افقها: منتخباتی از آثار شایگان»، اثر دوست عزیزم منصور هاشمی، بدست داده شده، علاقه مندان می توانند آنرا بخوانند.
اگر موافق تدبیر من شود تقدیر، « از سهروردی تا سپهری»، تیرماه منتشر می گردد و پس از « غربت و غرابت اسپینوزا»، دومین اثری خواهد بود که در سال 1400 خورشیدی، پیش روی علاقه مندان قرار می گیرد.
https://www.instagram.com/p/CM-hJPthVXR/?igshid=13qfnt5qun3qm
چنانکه پیشتر نوشته ام، اثر جدیدم در حوزه سپهری پژوهی که پس از آثار پنج گانه پیشین سر بر می آورد، تحت عنوان « از سهروردی تا سپهری»، متضمنِ جستارهای تطبیقی درباره شعر و عرفان سپهری با اشعار و مکتوبات سالکان سنتی و سالکان مدرن، از جمله سهروردی، عطار، سعدی، مولوی، حافظ، فروغ، شاملو و اکهارت تُله، به همراه دو ضمیمه است. تا کنون هشت فصل از این کتاب، منتشر شده است. طی هفته های پیش رو، جستار ناظر به سپهری و هایدگر انتشار خواهد یافت. فصل یازدهم و انتهایی این کتاب که متکفلِ بحث از سپهری و یونگ است، هنوز آماده نشده. بنا دارم طی هفته های آینده به این مهم بپردازم.
اخیرا، چهار دفتر آخر « هشت کتاب» را با نگاه و نگرش یونگی مجدا در مطالعه گرفتم و یادداشت هایی برداشتم. ریزش ایده های روانشناختی و روانکاوانه یونگی در « هشت کتاب»، از مضامینی است که طی سه سال گذشته توجه مرا به خود جلب کرده، هر چند تا کنون مجال پرداختنِ مستقلِ و مستوفا بدان را پیدا نکرده ام. خرسندم که « از سهروردی تا سپهری»، انگیزه مکفی برای پرداختن به آراء این دو شخصیت جذاب را برایم فراهم کرده است.
پیش از آشنایی جدی با آراء یونگ در سه سال اخیر که به درس و مشق و کار و بار در حوزه روانشناسی و روان درمانگری مشغولم؛ سالها پیش، از دهلیز داریوش شایگان و « بت های ذهنی و خاطره ازلی» اش، پای به سرای یونگ نهادم. از این بابت، از شایگان، سالک مدرنِ روی در نقاب خاک کشیده، سپاسگزارم. روایت و گزینشِ خواندنی و نیکویی از « بت های ذهنی و خاطره ازلی»، در « آمیزش افقها: منتخباتی از آثار شایگان»، اثر دوست عزیزم منصور هاشمی، بدست داده شده، علاقه مندان می توانند آنرا بخوانند.
اگر موافق تدبیر من شود تقدیر، « از سهروردی تا سپهری»، تیرماه منتشر می گردد و پس از « غربت و غرابت اسپینوزا»، دومین اثری خواهد بود که در سال 1400 خورشیدی، پیش روی علاقه مندان قرار می گیرد.
https://www.instagram.com/p/CM-hJPthVXR/?igshid=13qfnt5qun3qm
Forwarded from سروش دباغ
.
" تنهایی «راه حل» ندارد. تنهایی بخشی از هستی ست، باید با آن رودررو شویم و راهی برای هضم آن بیابیم. ارتباط با دیگران مهمترین منبع در دسترس ما برای کاستن از وحشت تنهایی ست. هر یکی از ما کشتی هایی تنها در دریایی تیره و تاریم. نور کشتی های دیگر را می بینیم، کشتی هایی که به آنها دسترسی نداریم، ولی حضورشان و شرایط مشابهی که با ما دارند، آرامش زیادی به ما می بخشد. ما از تنهایی و در ماندگی محضمان آگاهیم. ولی اگر بتوانیم سلول های بی روزنمان را بشکافیم، متوجه می شویم دیگرانی هم هستند که با وحشتی مشابه دست به گریبانند. احساس تنهایی راهی برای همدردی با دیگران به رویمان می گشاید...همدری و همزادش همدلی، نیازمند درجاتی از آرامشند؛ این دو در سراسیمگی به وجود نمی آیند. فرد باید رویارویی با تنهایی را آغاز کند و آنرا تاب آورد" .
فقره فوق را از اثر خواندنیِ اروین یالوم، « روان درمانی اگزیستانسیل» که توسط سپیده حبیب به فارسی روان و سلیسی برگردانده شده، نقل کردم.
اخیرا در یکی از جلسات روان درمانی ام، هین گفتگو درباره تنهایی اگزیستانسیل با مراجعِ اوکراینیِ ساکن کانادا، به استعاره « کشتی تنها در دریای تیره و تار» به روایت یالوم اشاره کردم و آنرا توضیح دادم. استعاره یالوم را در صورتبندیِ وضعیت اگزیستانسیلِ ما انسانهای پیرامونی در روزگار پر تب و تاب امروزی رهگشا می دانم. سالکان مدرنی چون کازنتزاکیس، هایدگر، سپهری، اکهارت تله در آثار خود از تنهایی سخن گفته اند؛ تنهایی ای که پس از در آغوش کشیده شدن و تاب آوری می تواند با آرامش عجین گردد. در عین حال، شخصا استعاره « وضعیت بادکنکی» را برای توصیف وضعیت اگزیستانسیلِ انسانهای پیرامونی، بیشتر می پسندم. ما موجودانی هستیم که در فضای پسا-کانتی نفس می کشیم و اسطوره فراچنگ آوردن مرّ واقیعت، مدتهاست از میانمان رخت بربسته و فهمیده ایم که نصیب مان « جهان پدیداری» است و لا غیر؛ جهانی که بر ما پدیدار می شود و از صافی های چند گانه ای چون «زمان»، «مکان»، «مقولات فاهمه» عبور می کند. تو گویی، هر یک از ما در بادکنکی محصوریم و نمی توانیم به فضای بیرون نقبی بزنیم و دست و پای خود را از بادکنک بیرون آوریم. در حال بالا و و پایین شدن و چرخیدن و غلتیدن و تقلا کردن در بادکنکِ خویشیم. بادکنک ها به هم نزدیک می شوند، از هم دور می شوند، با یکدیگر برخورد می کنند؛ اما کسی نمی تواند از فضای بادکنکیِ خویش خارج شود و وارد فضای بادکنکی انسانی دیگر شود، که « همیشه فاصله ای هست/ وصل ممکن نیست»؛ در عین حال از دیدن بادکنک های دیگر در آسمانِ زندگی خویش، دلخوشیم و قدری از « بار هستی» مان کاسته می شود. تنهاییِ اگزیستانسیلِ ابدیِ از میان رخت بر نابستنیِ من و تو، با « وضعیت بادکنکی» قابل توصیف است. یالوم از کشتیِ واقع شده در دریای تیره و تار سخن گفته؛ به نزد من « وضعیت بادکنکی»، همیشه در فضای تیره و تار نیست؛ هوای تیره و تار و سرد و طوفانی را می بیند؛ آسمان مه آلود را هم تجربه می کند؛ روزهای آفتابی و گرم را هم رصد می کند...و آونگ آسا در درازنای زندگی، چون کشتی بی لنگر کژ و مژ می شود و از اینسو بدان سو می رود و زیر و زبر می گردد؛ اما هیچوقت تنهاییِ اگزیستانسیلِ خویش را فراموش نمی کند؛ که « آدم اینجا تنهاست/ و در این تنهایی سایه نارونی تا ابدیت جاریست».
https://www.instagram.com/p/CNBJHVeh_B8/?igshid=1ovtl7gb6lgvi
" تنهایی «راه حل» ندارد. تنهایی بخشی از هستی ست، باید با آن رودررو شویم و راهی برای هضم آن بیابیم. ارتباط با دیگران مهمترین منبع در دسترس ما برای کاستن از وحشت تنهایی ست. هر یکی از ما کشتی هایی تنها در دریایی تیره و تاریم. نور کشتی های دیگر را می بینیم، کشتی هایی که به آنها دسترسی نداریم، ولی حضورشان و شرایط مشابهی که با ما دارند، آرامش زیادی به ما می بخشد. ما از تنهایی و در ماندگی محضمان آگاهیم. ولی اگر بتوانیم سلول های بی روزنمان را بشکافیم، متوجه می شویم دیگرانی هم هستند که با وحشتی مشابه دست به گریبانند. احساس تنهایی راهی برای همدردی با دیگران به رویمان می گشاید...همدری و همزادش همدلی، نیازمند درجاتی از آرامشند؛ این دو در سراسیمگی به وجود نمی آیند. فرد باید رویارویی با تنهایی را آغاز کند و آنرا تاب آورد" .
فقره فوق را از اثر خواندنیِ اروین یالوم، « روان درمانی اگزیستانسیل» که توسط سپیده حبیب به فارسی روان و سلیسی برگردانده شده، نقل کردم.
اخیرا در یکی از جلسات روان درمانی ام، هین گفتگو درباره تنهایی اگزیستانسیل با مراجعِ اوکراینیِ ساکن کانادا، به استعاره « کشتی تنها در دریای تیره و تار» به روایت یالوم اشاره کردم و آنرا توضیح دادم. استعاره یالوم را در صورتبندیِ وضعیت اگزیستانسیلِ ما انسانهای پیرامونی در روزگار پر تب و تاب امروزی رهگشا می دانم. سالکان مدرنی چون کازنتزاکیس، هایدگر، سپهری، اکهارت تله در آثار خود از تنهایی سخن گفته اند؛ تنهایی ای که پس از در آغوش کشیده شدن و تاب آوری می تواند با آرامش عجین گردد. در عین حال، شخصا استعاره « وضعیت بادکنکی» را برای توصیف وضعیت اگزیستانسیلِ انسانهای پیرامونی، بیشتر می پسندم. ما موجودانی هستیم که در فضای پسا-کانتی نفس می کشیم و اسطوره فراچنگ آوردن مرّ واقیعت، مدتهاست از میانمان رخت بربسته و فهمیده ایم که نصیب مان « جهان پدیداری» است و لا غیر؛ جهانی که بر ما پدیدار می شود و از صافی های چند گانه ای چون «زمان»، «مکان»، «مقولات فاهمه» عبور می کند. تو گویی، هر یک از ما در بادکنکی محصوریم و نمی توانیم به فضای بیرون نقبی بزنیم و دست و پای خود را از بادکنک بیرون آوریم. در حال بالا و و پایین شدن و چرخیدن و غلتیدن و تقلا کردن در بادکنکِ خویشیم. بادکنک ها به هم نزدیک می شوند، از هم دور می شوند، با یکدیگر برخورد می کنند؛ اما کسی نمی تواند از فضای بادکنکیِ خویش خارج شود و وارد فضای بادکنکی انسانی دیگر شود، که « همیشه فاصله ای هست/ وصل ممکن نیست»؛ در عین حال از دیدن بادکنک های دیگر در آسمانِ زندگی خویش، دلخوشیم و قدری از « بار هستی» مان کاسته می شود. تنهاییِ اگزیستانسیلِ ابدیِ از میان رخت بر نابستنیِ من و تو، با « وضعیت بادکنکی» قابل توصیف است. یالوم از کشتیِ واقع شده در دریای تیره و تار سخن گفته؛ به نزد من « وضعیت بادکنکی»، همیشه در فضای تیره و تار نیست؛ هوای تیره و تار و سرد و طوفانی را می بیند؛ آسمان مه آلود را هم تجربه می کند؛ روزهای آفتابی و گرم را هم رصد می کند...و آونگ آسا در درازنای زندگی، چون کشتی بی لنگر کژ و مژ می شود و از اینسو بدان سو می رود و زیر و زبر می گردد؛ اما هیچوقت تنهاییِ اگزیستانسیلِ خویش را فراموش نمی کند؛ که « آدم اینجا تنهاست/ و در این تنهایی سایه نارونی تا ابدیت جاریست».
https://www.instagram.com/p/CNBJHVeh_B8/?igshid=1ovtl7gb6lgvi
روزهداری و دریبل زدن خدا
در کنار مطالعات زیباشناختی دین مطالعات آسیبشناختی آن نیز بسیار اهمیت دارد. البته اگر نگوییم اهمیت آن بسی بالاتر از دستهی نخست است. برای به انجام رساندن چنین مهمی توجه و عنایت به برخی مواقع دینی میتواند بسیار کمک حال و رهگشا باشد و بار ما را بار نماید. خودتان بنگرید که چگونه بسیاری از مناسبات دینیمان همچون مزرعهای آفتزدهو بیمارند و در آنها کمتر محصول سالم و طبیعی به چشم میخورد. وقتی ما چشم عقلمان را باز میکنیم میبینیم که دههی محرممان پر از غلو و خرافهپردازیست؛ در اعیادمان _و خصوصاً عید قربان_ کمتر باطنگرایی دیده میشود؛ در تولد این امام یا آن امام کمتر خبری از روایت یا خوانش انسانی نیست؛ و... .
بله، حقیقتاً مناسبات دینی میتواند محل مربوطی برای مطالعاتِ آسیبشناسانهاین نهاد باشد و ما را به یافتههای تازه برساند. اگر میخواهیم از دینورزیِ آماتوری فاصله بگیریم و رسم عقلانیت را به جا آوریم میباید به جای نگاه تمجیدی "نگاه تحلیلی" را برگزینیم و بر احساسات خود مسلط باشیم. نمیتوانیم صرفاً دامان فروع را بچسبیم و اصول را دربازیم.
معهذا، اکنون من برآنم که به اقتضاء ماه رمضان به آفتی از آفات دین ورزی _و البته عیار متشرع بودن برخی از مسلمان_نگاه اجمالی بیاندازم و اندکی آن را شرح دهم. من بر این باورم که این ماه همیشه نمایانگر بیماریهای شریعتمدارانهی متعددی بوده و در آن آسیبهای ریز و درشتی ریشه دوانده. حقا شاید ماه رمضان بهترین مناسبتی باشد که در آن بتوان فرق میان "حرف" و "عمل" را به سنجش درآورد و به سبکِ شریعتمداری پیروان نمره داد. پیش از آنکه به اصل کلام بپردازم در پرانتز جا دارد به این آفت دینی_شرعی اشاره کنم که ماه رمضان برای بسیاری ماهِ "خودآزاریِ شبهمومنانه"است. در این ماه اکثریت روزهداران تنها بطونشان روزهدار است، نه زبانشان. فرقی میان این ماه و مابقی ایام نیست جز در نخوردن و نیاشامیدن. باقی خلقیات همچنان پابرجاست. دروغ که میگوییم، بدزبانی که میکنیم، از کار که میدزدیم و... .
اما حالا خوب است به مسئلهی اصلی این کلام بپردازم. بگذارید با مثالی واقعی شروع کنم. من دوستی دارم که اگرچه چندان متشرع نیست اما در ماه رمضان مومنی دو آتیشه است. به قول معروف در این ماه مسلمانیاش گل میکند. چند روز پیش او را دیدم که ظاهری بسیار پریشان و رنجور داشت. از او پرسیدم: چه خبر است؟! گفت: بیمارم. به او گفتم: چرا دارو مصرف نمیکنی که بهبود بیابی؟! در جواب گفت: آخر من روزهام و نمیتوانم. به او گفتم: روزهداری به چه قیمت! ما روزه نمیگیریم که جسم خود را بکشیم؛ ما روزه میگیریم که روانمان را بسازیم. بهتر است به جای این دیوانگی روحت را تربیت کنی و به ترمیم جانت بپردازی. و... .
بله، برخیها هستند که به قول معروف "اگر سرشان برود، روزهشان را نمیخورند"(به تاسی از: فلانی سرش برود، قولش نمیرود). از نگاه من چنین عملی نوعی آفت در شریعتمداریست؛ به نوعی جلو زدن از خداست. برخی متشرعان حتی خدا را هم دریبل زدهاند و او را نیز پست سر گذاشتهاند. مثلاً خدا گفته فلان کار مجاز است اما آنها پرهیز کردهاند؛ فلان غذا حلال است اما آنها آن را حرام دانستهاند و... . ایشان بیش از حد مسلمانند و اصلاً با "خود و خدا" رو راست نیستند. البته این کار شاید با نیتهای درستی انجام شود، اما اصلا ً توجیه عقلانی ندارد. درست مانند فرزندی که خود را بازیگرانه برای مادرش لوس میکند تا توجه بخرد، ایشان نیز گویی خود را برای خدا لوس میکنند تا سهمی ببرند. البته میدانیم که چنین سختگیریهایی راه به جایی نمیبرد و به پارتیبازی خدا منجر نمیشود. مومن حقیقی خدا را جا نمیگذارد و برای اثبات ایمان خود زیادهروی نمیکند. نمیباید همانند آن دوندهای باشیم که از فرط سرعت بالا از خط پایان که گذشت هیچ، بر سر تماشاچیان میفتد و به اصطلاح به جاده خاکی میزند. متشرع بودن خوب است اما به اندازه، و خداجویی نیکوست اما نه انحرافی و تکروانه.
#حسین_پورفرج
@HosseinPourfaraj
در کنار مطالعات زیباشناختی دین مطالعات آسیبشناختی آن نیز بسیار اهمیت دارد. البته اگر نگوییم اهمیت آن بسی بالاتر از دستهی نخست است. برای به انجام رساندن چنین مهمی توجه و عنایت به برخی مواقع دینی میتواند بسیار کمک حال و رهگشا باشد و بار ما را بار نماید. خودتان بنگرید که چگونه بسیاری از مناسبات دینیمان همچون مزرعهای آفتزدهو بیمارند و در آنها کمتر محصول سالم و طبیعی به چشم میخورد. وقتی ما چشم عقلمان را باز میکنیم میبینیم که دههی محرممان پر از غلو و خرافهپردازیست؛ در اعیادمان _و خصوصاً عید قربان_ کمتر باطنگرایی دیده میشود؛ در تولد این امام یا آن امام کمتر خبری از روایت یا خوانش انسانی نیست؛ و... .
بله، حقیقتاً مناسبات دینی میتواند محل مربوطی برای مطالعاتِ آسیبشناسانهاین نهاد باشد و ما را به یافتههای تازه برساند. اگر میخواهیم از دینورزیِ آماتوری فاصله بگیریم و رسم عقلانیت را به جا آوریم میباید به جای نگاه تمجیدی "نگاه تحلیلی" را برگزینیم و بر احساسات خود مسلط باشیم. نمیتوانیم صرفاً دامان فروع را بچسبیم و اصول را دربازیم.
معهذا، اکنون من برآنم که به اقتضاء ماه رمضان به آفتی از آفات دین ورزی _و البته عیار متشرع بودن برخی از مسلمان_نگاه اجمالی بیاندازم و اندکی آن را شرح دهم. من بر این باورم که این ماه همیشه نمایانگر بیماریهای شریعتمدارانهی متعددی بوده و در آن آسیبهای ریز و درشتی ریشه دوانده. حقا شاید ماه رمضان بهترین مناسبتی باشد که در آن بتوان فرق میان "حرف" و "عمل" را به سنجش درآورد و به سبکِ شریعتمداری پیروان نمره داد. پیش از آنکه به اصل کلام بپردازم در پرانتز جا دارد به این آفت دینی_شرعی اشاره کنم که ماه رمضان برای بسیاری ماهِ "خودآزاریِ شبهمومنانه"است. در این ماه اکثریت روزهداران تنها بطونشان روزهدار است، نه زبانشان. فرقی میان این ماه و مابقی ایام نیست جز در نخوردن و نیاشامیدن. باقی خلقیات همچنان پابرجاست. دروغ که میگوییم، بدزبانی که میکنیم، از کار که میدزدیم و... .
اما حالا خوب است به مسئلهی اصلی این کلام بپردازم. بگذارید با مثالی واقعی شروع کنم. من دوستی دارم که اگرچه چندان متشرع نیست اما در ماه رمضان مومنی دو آتیشه است. به قول معروف در این ماه مسلمانیاش گل میکند. چند روز پیش او را دیدم که ظاهری بسیار پریشان و رنجور داشت. از او پرسیدم: چه خبر است؟! گفت: بیمارم. به او گفتم: چرا دارو مصرف نمیکنی که بهبود بیابی؟! در جواب گفت: آخر من روزهام و نمیتوانم. به او گفتم: روزهداری به چه قیمت! ما روزه نمیگیریم که جسم خود را بکشیم؛ ما روزه میگیریم که روانمان را بسازیم. بهتر است به جای این دیوانگی روحت را تربیت کنی و به ترمیم جانت بپردازی. و... .
بله، برخیها هستند که به قول معروف "اگر سرشان برود، روزهشان را نمیخورند"(به تاسی از: فلانی سرش برود، قولش نمیرود). از نگاه من چنین عملی نوعی آفت در شریعتمداریست؛ به نوعی جلو زدن از خداست. برخی متشرعان حتی خدا را هم دریبل زدهاند و او را نیز پست سر گذاشتهاند. مثلاً خدا گفته فلان کار مجاز است اما آنها پرهیز کردهاند؛ فلان غذا حلال است اما آنها آن را حرام دانستهاند و... . ایشان بیش از حد مسلمانند و اصلاً با "خود و خدا" رو راست نیستند. البته این کار شاید با نیتهای درستی انجام شود، اما اصلا ً توجیه عقلانی ندارد. درست مانند فرزندی که خود را بازیگرانه برای مادرش لوس میکند تا توجه بخرد، ایشان نیز گویی خود را برای خدا لوس میکنند تا سهمی ببرند. البته میدانیم که چنین سختگیریهایی راه به جایی نمیبرد و به پارتیبازی خدا منجر نمیشود. مومن حقیقی خدا را جا نمیگذارد و برای اثبات ایمان خود زیادهروی نمیکند. نمیباید همانند آن دوندهای باشیم که از فرط سرعت بالا از خط پایان که گذشت هیچ، بر سر تماشاچیان میفتد و به اصطلاح به جاده خاکی میزند. متشرع بودن خوب است اما به اندازه، و خداجویی نیکوست اما نه انحرافی و تکروانه.
#حسین_پورفرج
@HosseinPourfaraj
حسین پورفرج | مدادِ مردمکِ دیده
یادداشتی بر هشتگ: #من_تیمم_رو_نمیفروشم 👇 @HosseinPourfaraj
شکنجه به اذنِ خدایان
یادداشتی بر کلیپ آزار کودک طرفدار تیم استقلال
#حسین_پورفرج
هیچ وقت عادت نکردهایم به علایق و عقاید دیگران احترام بگذاریم. گویی ما همه دادگاه تفتیش عقایدی در درون خود داریم. اگر ما را آزاد بگذارند همیشه در حال بازجویی از مخالفان خودیم. کوچکترین تفاوتِ سلیقهای میتواند بهانهای باشد برای پایمال کردن دیگران؛ برایِ شکنجهگری و سلاخی از جوان و پیر؛ و از آن جذابتر از کودکان و دختران.
جالب اینجاست که این آزار و اذیتها همه به عشق مطلوبی و محبوبی به وقوع میپیوندد. به خاطر فلان امر مقدس و یا بهمان تیم فوتبال. چه کسی میتواند تعداد محبوبهای عالم را بشمارد؟! در فیلم #مارمولک، رضای داستان چه میگفت؟! "به تعداد تکتک انسانها راه برای رسیدن به خدا وجود دارد". او راست میگفت، اما آن روی سکه نیز گفتنیست. "به تعدادِ تکتک محبوبهای هستی راه برای شکنجهی دیگران باز شده است، و یا میتواند باز شود".
آری، هر محبوبی میتواند خواسته یا ناخواسته مسبب آزار و اذیت دیگران باشد، و اینگونه انواع دادگاههای تفتیش عقاید و علایق را در جهان راه بیاندازد. حال در مقیاسهای بزرگ و کوچک؛ خواه در دادسراهای قضایی و یا ماشینهای شخصی. چه فرقی میکند؟! همهی ما میتوانیم در چنین دادگاهی قاضیانِ مفتش بیشرافتی باشیم و هرآینه به دیگری و دیگران آزار برسانیم.
از محبوبان خود درس مهر و مهربانی بیاموزیم، نه توهمِ ستمکاری و جفا.
@HosseinPourfaraj
یادداشتی بر کلیپ آزار کودک طرفدار تیم استقلال
#حسین_پورفرج
هیچ وقت عادت نکردهایم به علایق و عقاید دیگران احترام بگذاریم. گویی ما همه دادگاه تفتیش عقایدی در درون خود داریم. اگر ما را آزاد بگذارند همیشه در حال بازجویی از مخالفان خودیم. کوچکترین تفاوتِ سلیقهای میتواند بهانهای باشد برای پایمال کردن دیگران؛ برایِ شکنجهگری و سلاخی از جوان و پیر؛ و از آن جذابتر از کودکان و دختران.
جالب اینجاست که این آزار و اذیتها همه به عشق مطلوبی و محبوبی به وقوع میپیوندد. به خاطر فلان امر مقدس و یا بهمان تیم فوتبال. چه کسی میتواند تعداد محبوبهای عالم را بشمارد؟! در فیلم #مارمولک، رضای داستان چه میگفت؟! "به تعداد تکتک انسانها راه برای رسیدن به خدا وجود دارد". او راست میگفت، اما آن روی سکه نیز گفتنیست. "به تعدادِ تکتک محبوبهای هستی راه برای شکنجهی دیگران باز شده است، و یا میتواند باز شود".
آری، هر محبوبی میتواند خواسته یا ناخواسته مسبب آزار و اذیت دیگران باشد، و اینگونه انواع دادگاههای تفتیش عقاید و علایق را در جهان راه بیاندازد. حال در مقیاسهای بزرگ و کوچک؛ خواه در دادسراهای قضایی و یا ماشینهای شخصی. چه فرقی میکند؟! همهی ما میتوانیم در چنین دادگاهی قاضیانِ مفتش بیشرافتی باشیم و هرآینه به دیگری و دیگران آزار برسانیم.
از محبوبان خود درس مهر و مهربانی بیاموزیم، نه توهمِ ستمکاری و جفا.
@HosseinPourfaraj
بیقدرهاییم و شبِ قدر است!
#حسین_پورفرج
شب قدر، شبِ قدردانی خدا از پیامبر است. از پیامبری که کاشف عالمِ معناست. اگر پیامبر نبود، شاید شب قدر همیشه یک راز باقی میماند، یک راز سر به مهر؛ و چه خسران بزرگی بود این رازآلودی. میباید پیامبری را ستود که خدا را به ما شناساند و راه آسمان را نشانمان داد. ما این امکان را از او داریم و ماییم و میراثِ ماندگار او!
اما امروز کدامیک از ما در چنان جایگاهی قرار داریم که خدا قدردانِ ما باشد و به ما بگوید: بیا! "اندکی لای در را باز میگذارم تا وارد شوی!"در این موقعیت چه کسی با جرات میتواند بگوید: "من!" تو میتوانی بگویی؟! من میتوانم بگویم؟! ما میدانیم یا نمیدانیم؟! شب قدر میآید تا به ما نهیب بزند: ای بیقدرها! صدای سالِ پیشِ شما هنوز در گوشام میخواند! چگونه است که کماکان همه العفوگویانید؟! همه به دنبال امیالِ زندگانی خویشید؟! بهشت میخواهید؟! حوری میخواهید؟! شرابِ ناب میخواهید؟! حرف از "جنات تجری من تحت الانهار" میزنید؟! میخواهید فرزندتان آدم حسابی شود؟!
شما را چه شده است؟! کجای لیلهالقدر شما به پیامبرتان میماند؟! من قدردانِ او بودم، درست؛ اما قدردانِ کجای شما میباید باشم؟! شما هر سال میآیید و به دنبال نداشتههای خود میگردید، اما بندگان من! من کجای خواستههای شما هستم؟! انصاف میدهید؟!
آری! بیایید لیلهالقدر امسال را با خدا زندهنگهداریم، نه با خود. اسماً و رسماً اورا صدا بزنیم، نه اسماً او را و رسماً خود را. اگر میخواهیم خدا قدردانِ ما باشد، پیشتر این ماییم که میباید قدردان او باشیم و...
"ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزيزٌ/خدا را آن گونه که سزاوارش بود قدر ندانستند؛ بدرستی که خداوند حقّاً قوی و شکستناپذیر است."
@HosseinPourfaraj
#حسین_پورفرج
شب قدر، شبِ قدردانی خدا از پیامبر است. از پیامبری که کاشف عالمِ معناست. اگر پیامبر نبود، شاید شب قدر همیشه یک راز باقی میماند، یک راز سر به مهر؛ و چه خسران بزرگی بود این رازآلودی. میباید پیامبری را ستود که خدا را به ما شناساند و راه آسمان را نشانمان داد. ما این امکان را از او داریم و ماییم و میراثِ ماندگار او!
اما امروز کدامیک از ما در چنان جایگاهی قرار داریم که خدا قدردانِ ما باشد و به ما بگوید: بیا! "اندکی لای در را باز میگذارم تا وارد شوی!"در این موقعیت چه کسی با جرات میتواند بگوید: "من!" تو میتوانی بگویی؟! من میتوانم بگویم؟! ما میدانیم یا نمیدانیم؟! شب قدر میآید تا به ما نهیب بزند: ای بیقدرها! صدای سالِ پیشِ شما هنوز در گوشام میخواند! چگونه است که کماکان همه العفوگویانید؟! همه به دنبال امیالِ زندگانی خویشید؟! بهشت میخواهید؟! حوری میخواهید؟! شرابِ ناب میخواهید؟! حرف از "جنات تجری من تحت الانهار" میزنید؟! میخواهید فرزندتان آدم حسابی شود؟!
شما را چه شده است؟! کجای لیلهالقدر شما به پیامبرتان میماند؟! من قدردانِ او بودم، درست؛ اما قدردانِ کجای شما میباید باشم؟! شما هر سال میآیید و به دنبال نداشتههای خود میگردید، اما بندگان من! من کجای خواستههای شما هستم؟! انصاف میدهید؟!
آری! بیایید لیلهالقدر امسال را با خدا زندهنگهداریم، نه با خود. اسماً و رسماً اورا صدا بزنیم، نه اسماً او را و رسماً خود را. اگر میخواهیم خدا قدردانِ ما باشد، پیشتر این ماییم که میباید قدردان او باشیم و...
"ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزيزٌ/خدا را آن گونه که سزاوارش بود قدر ندانستند؛ بدرستی که خداوند حقّاً قوی و شکستناپذیر است."
@HosseinPourfaraj
Forwarded from حقیقت
کانال تلگرامی حقیقت برگزار میکند:
"انسان در آئینه عرفان و روانشناسی"
مدرّس: دکتر سروش دباغ
@Haghighatznu
برای اطلاع از جزئیات جلسات، عزیزان با آیدی @Ahmadez1993 در تلگرام و یا با شماره 09906700801 در واتساپ تماس حاصل نمایند.
"انسان در آئینه عرفان و روانشناسی"
مدرّس: دکتر سروش دباغ
@Haghighatznu
برای اطلاع از جزئیات جلسات، عزیزان با آیدی @Ahmadez1993 در تلگرام و یا با شماره 09906700801 در واتساپ تماس حاصل نمایند.