[هشدار نامه]
454 subscribers
28.7K photos
22.2K videos
183 files
3.63K links
+مبادا که ترس از مردم، شما را از گفتن حقیقت باز دارد!
.

#حضرت_محمد(ص)

#شاهنشاه_رضاشاه_پهلوی:
@OfficialRezaPahlavi

کانال مرجع :
@Rastakhiz_Simorgh1339

کانالهای مرتبط:
@rakib_nameh
@rakik_nameh
🆔 @neshat_shirin

#با_ما_همراه_باشید
🌞
Download Telegram
☀️ #تلنگر

من ۳ بار در کالج رد شدم. بیش از ۳۰ بار برای استخدام اقدام کردم اما همیشه تقاضای من رد شد.

زمانی که KFC برای اولین بار به چین وارد شده بود، ما ۲۴ نفر بودیم که برای استخدام تقاضا داده بودیم اما من تنها نفری بودم که نتوانست وارد شود.

برای ورود به پلیس هم تقاضا داده بودم که آن‌جا هم تنها متقاضی ناکام بودم.

در ضمن ۱۰ بار برای ورود به دانشگاه هاروارد در آمریکا اقدام کردم که هر ۱۰ بار پاسخ منفی بود.

شاید فکر کنید این‌ها خاطرات یک بیمار روانی یا آخرین نامه‌ی کسی است که به دلیل افسردگی شدید خودکشی کرده است.
اما اگر چنین فکر می‏‌کنید سخت در اشتباهید، چرا که این‌ها جملات جک ما (Jack Ma) خالق سایت Alibaba و صاحب رتبه‌ی ۳۳ در بین ثروتمندترین افراد دنیا است که ثروت او بالغ بر ٢٨/٨ میلیارد دلار تخمین زده می‌شود.

این ثروتمندترین مرد چینی، قبل از موفقیت این سایتش، در دو بیزینس اینترنتی دیگر شکست خورده بود.

💠لطفا بلند شوید و به حرکت ادامه دهید.

@rakik_nameh
🌞
🌞رکیک نامه:


@rakik_nameh

☀️ #تلنگر


سال ۸۲. یه گروه ایرانی بودیم و یه گروه‌ چینی.
توی یه کشور ثالث. قرار بود یه تِست بدیم.
از ما دو گروه ، یه سوال رو به دو مدل پرسیدن.

‏ ‏سوالشون این بود:

اگر توی بیابان تنها باشید و این ده قلم جنس جلوی شما‌ باشه‌ به ترتیب اولویت بگید کدوم ها رو بر میدارید.
اول گفتن تک تک جواب بدین.
مثل کنکور. نشستیم و جواب دادیم. برگه ها رو تحویل دادیم.

‏بعد گفتن حالا گروهی پاسخ بدید.
یعنی افراد هر‌گروه جمع بشن و با هم صحبت کنن
و به یک نظر واحد برسن و یک جواب بدَن.

از اتاق‌ چینی ها صدا در نمی‌اومد.
نمیدونم چیکار میکردن. ولی انگار همون اول لیدر انتخاب کرده بودن و اون داشت مدیریت میکرد .همه آروم بودن و به نوبت حرف میزدن.خیلی زود به نتیجه رسیدن و برگه جواب رو تحویل دادن

‏گروه ما همه‌ با هم‌حرف‌ میزدن.
اصلا به حرف همدیگه گوش نمیکردن..
هیشکی هیشکی رو قبول نداشت. کلمه ی "من " زیاد شنیده میشد .
همهمه زیادی بود. هر کی سعی میکرد بقیه رو‌ قانع کنه که اشتباه میگه‌ و نظر اون درسته. آخرش دعوا شد. دو تا از آقایون گروه تقریبا کارشون به فحش کشید.


نتیجه ی نهایی امتحان تَک نفره با ما ایرانی ها بود.
با درصد بالایی نسبت به چینی ها انتخاب های درست کرده بودیم.
قطعا هر کدوممون تنها توی کویر گیر میکردیم شانس زنده موندن بیشتری نسبت به همتای چینی خودمون داشتیم.

نتیجه نهایی امتحانِ گروهی هم اومد.
گروه چینی‌ها با اختلاف زیادی از ما نمره قبولی گرفتن.
انتخاب هاشون بسیار صحیح و عاقلانه‌ بود.
طبعا اون گروه اگر توی کویر گیر‌ میکردن شانس زنده موندن گروهیشون خیلی بیشتر از ما بود.

‏اون موقع که این تست رو دادیم نه زیاد توی اجتماع بودم و نه به اهمیتش پی بردم.
ولی الان به عینه دارم‌ می بینم. این گروه نبودنا . این مَن مَن کردنا. این‌خود قبول داشتنا. این‌پشت هم‌نبودنا. این با هم حرف نزدنا. مشورت نکردنا.

این روزها هر‌جا می چرخم اون تِست‌ رو میبینم.
زلزله که میاد توی‌پمپ‌بنزین همو‌ میزنیم.
خبری‌ بپیچه سوپر مارکت ها رو خالی می کنیم.
دلار تکون میخوره صرافی ها صف میشه.
دار میزنن وایمیسیم نگاه میکنیم.
به رانندگی همه فحش‌میدیم
همه‌رو نقد میکنیم.هیچکس رو قبول نداریم.
توی آشوب پشت هم‌ نیستیم.
دست به هیچ کاری نمی زنیم. تصمیم جمعی نمیگیریم. اتحاد نداریم.

💠فقط من. آسایش من. رفاه من . سیری ِ من. جای من. مالِ من. حالِ من. گور بابای بقیه. گور بابای اجتماع. گور بابای ما. فقط من .


#پویان_اوحدی


@rakik_nameh
🌞
🌞رکیک نامه:


@rakik_nameh


☀️ #تلنگر


چوپانی تعریف می کرد:
سالها پیش من و چوپان دیگری به نام فتح اله که همسن پدر من بود، گله روستا را به چرا می بردیم. مرز ده ما با ده مجاور که یک رودخانه پر آبی بود.
بین دو ده از سالیان دور بر سر ورود گوسفندان به مراتع یکدیگر اختلاف زیادی بود که گاها به زد و خورد هم می کشید.
یک روز از سر غفلت گله ما از رودخانه گذشت و به مراتع دشمن رسیده بود. ناگهان هیکل درشت و غضبناک غضنفر چوپان آن ده نمایان شد. گله ما را مصادره کرد. و گفت یکی از شما بیاید این ور آب تا گله را آزاد کنم. ما از نیت اصلی اش آگاه بودیم.
فتح اله به من گفت تو برو. من گفتم می ترسم مرا کتک بزند. فتح اله گفت: خودش و هفت جدش غلط می کند حتی اگر نگاه چپی به تو کند.
القصه من لرزان لرزان از رود گذشتم و به نزد غضنفر رسیدم ناگهان مرا گرفت و چوبش را به علامت زدن بالا برد. فتح اله از آن سوی رود داد زد و گفت اگر مردی و تخم پدرتی بزنش تا ببینی چه سرت بیاورم.
غضنفر ترکه گز را چنان به پای من زد که جیغ من به هفت آسمان رسید.
غضنفر رو به فتح اله کرد و گفت دیدی زدمش و تو هیچ غلطی نکردی.
فتح اله گفت فلان فلان .... اگر یکبار دیگر بزنیش دودمانت را ریشه کن می کنم
اینار غضنفز چنان با ترکه به پشت من کوبید که خون از پوستم بیرون زد. و گفت بفرما بازم زدمش
فتح اله این بار گفت فلان فلان شده قرمسا....
نه خیر من دیدم اگر رجز خوانی فتح اله ادامه پیدا کند غضنفر مرا نابود خواهد کرد. شروع کردم به التماس که ببخش. غلط کردم و تعهد می دهم دیگر گله وارد مراتع شما نشود.
غضنفر آخرین ترکه را البته کمی آرام تر بر کفل ما کوبید و رفت.
من، دست و پا و پشت شکسته گله را راندم و به نزد فتح اله آمدم.
داشتم بی هوش می شدم که شنیدم فتح اله می گفت: به روح پدرم قسم اگر یک بار دیگر تو را کتک زده بود، مادرش را به عزایش می نشاندم.
من از هوش رفتم


💠حالا حکایت ملت بیچاره ایران هست و طعم تلخ تحریم!

تحریم پشت تحریم
تورم پشت تورم
و زجرهای پیاپی!

و ندایی از دور دست که ما صدرصد حامی مردم ایران هستیم!!

و صدای خرد شدن استخوانهای مردم درمانده
که همچنان به امید تحقق وعده های توخالی هستند!!!

#شعارهای_توخالی

@rakik_nameh
🌞
🌙 #تلنگر


انديشه ی حقير، انسان را حقير نگه می دارد! پس بزرگ بينديش تا بزرگ شوی!
روياها، بازتاب ذهنيات ما هستند... پس از تمبر ياد بگير، تا رسيدن به مقصد به نامه می چسبد!

به خاطر بسپار : پشتكار تنها مرز بين شكست و كاميابی است ! پس دست شكسته ات را در داخل آستين پنهان و صدای خنده ات را به گوش همه برسان...!

از خاطر مبر: در بين جماعتی كه ايستاده اند، ننشين ! در بين جماعتی كه نشسته اند، نايست!
در بين جماعتی كه می خندند ، گريه نكن! و در بين جماعتی كه می گريند، نخند!!

از خود پرسيده ای : راز شكست چيست ؟ بله، راضی كردن همگان ...!!


#محمود_نامنی
برش کتاب : لطفا گوسفند نباشید


@rakik_nameh
🌞
☀️ #تلنگر


پسرک و دخترک مشغول بازی بودند...

پسرک یک سری کامل تیله داشت و دخترک چندتایی شیرینی با خودش داشت.

پسر به دختر گفت : من همه تیله هامو بهت میدم؛ در عوض تو همه شیرینیهات رو به من بده !

دختر کوچولو قبول کرد اما پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش برداشت و بقیه رو به دختر کوچولو داد...!

اما دختر کوچولو در کمال صداقت و طبق قولی که داده بود تمام شیرینیهایش را به پسرک داد...

آن شب دختر کوچولو با آرامش تمام خوابید و راحت خوابش برد ولی پسر کوچولو نمی توانست بخوابد ، چون به این فکر می کرد که همانطور که خودش بهترین تیله اش را یواشکی پنهان کرده شاید دختر کوچولو هم مثل او مقداری از شیرینیهایش را قایم کرده و همه شیرینی هایش را به او نداده ...!!!

💠نتیجه داستان :

عذاب وجدان همیشه متعلق به كسی است كه صادق نیست اما آرامش سهم كسی است كه صادق است...

لذت دنیا متعلق به كسی نیست كه با آدم صادق زندگی می كند بلکه آرامش دنیا سهم كسی است كه با وجدان صادق زندگی میكند...

📚 #پائولو_کوئیلو


@rakik_nameh
🌞
☀️ #تلنگر


مردی مست به خانه آمد
آنقدر مست بود که گلدان قیمتی که زنش به آن خیلی علاقه داشت را ندید و به گلدان خورد و گلدان شکست
پیش خودش گفت حتما زنم فردا واسه گلدون کلی داد و بیداد میکنه
همونجا خوابش برد
صبح که از خواب بیدار شد یادداشتی را روی یخچال دید:
"عزیزم صبحانه مورد علاقتو روی میز چیدم؛ الان هم رفتم بیرون تا برای ناهار مورد علاقت چند تاچیز بخرم
دوست دارم عشقم”

مرد با تعجب از پسرش پرسید این یادداشت چیه؟ چرا مامانت ناراحت نشده؟

پسر گفت دیشب که مست بودی مامان بغلت کرد بذارتت روی تخت تو عالم مستی گفتی:
خانم به من دست نزن من متاهلم...

💠داشتن " تعهد " مهم‌تر داشتن برگه‌ای بنام " تاًهل " است...

#حس_ناب_زندگی

@rakik_nameh
🌞
☀️ #تلنگر

هرگز با مشت گره کرده نمی توان به کسی دست داد.
هرگز با انگشت کثیف به عیب های دیگران اشاره نکن.
هرگز در یک زمان دنبال دو خرگوش ندو.
هرگز از رودخانه ای که خشک شده به خاطر گذشته اش سپاسگزاری نمی شود.
هرگز با آدمهای کوچک نمی توان کارهای بزرگ انجام داد.
هرگز برای کودکان اسباب بازی جنگی هدیه نبر.
هرگز دریای آرام از کسی ناخدای قهرمان نمی سازد، حادثه پذیر باش.
هرگز برای سنجش عمق یک رودخانه با دو پایت وارد آن نشو
هرگز از کسی که همیشه با تو موافق و همراه است چیزی یاد نمی گیری.
هرگز سه نفر را فراموش نکن: کسی که در سختی ها رهایت کرده، کسی که در سختی ها یاریت کرده، کسی که در سختی ها گرفتارترت کرده
هرگز نگذار آگاهی از عیب هایت تو را بترساند.
هرگز با انسان وقیح و بی حیا بحث و جدل نکن چون او چیزی برای از دست دادن ندارد.


@rakik_nameh
🌞
☀️ #تلنگر

امروز مجبور شدم به سربازی شلیک کنم ... که وقتی روی زمین افتاد اسم زنش را صدا می‌کرد.

ماریا ... و بعد جلو چشمان من مُرد. به گردنش آویزی بود که عکس عروسی خودش و دخترک کم‌سنی در آن بود. از خودم بدم آمد.

من معمولا پای افراد را نشانه می‌گیرم. سعی می‌کنم آن‌ها را نکشم. فقط زخمی کنم تا دنبال ما نیایند. اما وقتی پای این سرباز را نشانه گرفته بودم، ناگهان خم شد و گلوله به سینه‌اش خورد.

حالا ماریای کوچکش چه‌قدر باید منتظر بماند. چه قدر باید شال و پیراهن گرم ببافد که یک روز از جنگ برگردد.
حتی نمی‌داند که او زیر باران برای آخرین بار فقط اسم او را صدا زد.

جنگ بدترین فکر بشر است ...
از بچگی فکر می‌کردم مگر آدم‌ها مجبورند با هم بجنگند و حالا می‌بینم بله. گاهی مجبورند ...
چون آن‌ها که دستور جنگ را می‌دهند زیر باران نیستند.
میان گل‌ولای نیستند و با فکر چشمان سبز ماریا نمی‌میرند.

جنگ را شرورترین افراد برمی انگیزانند
و شریفترین افراد اداره میکنند.

#آندره_مالرو


@rakik_nameh
🌞
☀️ #تلنگر


اگر به بچه های کار لبخند بزنیم؛
اگر برای درد دل ها و نارضایتی های پیرزن ها و پیرمردهای توی اتوبوس و مترو گوش باشیم؛
اگر به فروشنده ها و صندوقدارها سلام دهیم؛

اگر دیرمان شده و دنبال اتوبوس می‌دویم و راننده صبر میکند تا برسیم، لابلای نفس نفس زدن هایمان از او تشکر کنیم؛
اگر کودکی نگاهمان میکند به جای رو گرداندن از او لبخند بزنیم

بذر کوچک شادی را در این دنیا کاشته ایم.

💠این کارهای ساده هزینه ای برای ما ندارند. چیزی از ما کم نمی‌کنند و وقتی از ما نمی‌گیرند.
اما بدون شک می‌توانند حال دنیا را خوبتر کنند.



@rakik_nameh
🌞
☀️ #تلنگر


به جای مقاومت در برابر تغییراتی که خدا برایت رقم زده است، تسلیم شو.
بگذار زندگی با تو جریان یابد، نه بی تو.
نگران این نباش که زندگی ات زیر و رو شود.
از کجا معلوم زیر زندگی ات بهتر از رویش نباشد.


#الیف_شافاک
برش کتاب: #ملت_عشق


@rakik_nameh
🌞