Hesare Aseman
98 subscribers
410 photos
16 videos
2 files
7 links
💠 در زندگی هیچ چیز مهمتر از این نیست که با قلب و وجدان خودت در آرامش باشی. #کارین_مونسن

🌐Blog: Hesare-Aseman.blog.ir
📷 Insta: Instagram.com/hesare.aseman
Download Telegram
لباس بى وفايى را به دست خود تنت كردم
تو را اى دوست با مهر زيادم دشمنت كردم

خيالم بود تنديسى طلا از عشق مى سازم
محبت بد ترين اكسير بود و آهنت كردم

#سیدتقی_سیدی
اگر از کوچه ی مهتاب
گذر کردی باز

گذر عمر مرا
خوب ببین

که هنوز ام که هنوز
پشت آن پنجره
مشغول تماشای خیالات توام...

#شایان_افضلی
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا

وه که با این عمرهای کوته و بی اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا

شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سر بالا چرا

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا

در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خاموشی شرط وفاداری بود غوغا چرا

شهریارا بی حبیب خود نمیکردی سفر
زین سفر راه قیامت میرود تنها چرا

#شهریار
مرا همچون نگاهت باده ای نیست
تو را هم مثلِ من دلداده ای نیست

برای رویِ تو جان میدهم من
اگرچه کارِ فوق العاده ای نیست

جفا را جز وفا پاسخ ندادم
به پایت همچو من اِستاده ای نیست

بسی دلداده داری در هوایت
ولی چون من، دل از کف داده ای نیست

در اقلیمِ وجودِ عاشق من
بجز تو ای گلم، شهزاده ای نیست

برای پاسداری از حریمت
چو من جان بر کفِ آماده ای نیست

تو را من تاجِ سر کردم اگر چه
ز چشمانت چو من افتاده ای نیست

چه میگویی مرا بگذار و بگذر؟!!!
گذشتن از تو، کار ساده ای نیست

#مهدی_امیری
گفته بودم می روی دیدی عزیزم آخرش!
سهم ما از عشق هم شد قسمت زجرآورش

زندگی با خاطراتت اتفاقی ساده نیست!
رفتنت یعنی مصیبت، زجر یعنی باورش

یک وجب دوری برای عاشقان یعنی عذاب
وای از آن روزی که عاشق رد شود آب از سرش

حال من بعد از تو مثل دانش آموزی ست که
خسته از تکلیف شب، خوابیده روی دفترش

جای من این روزها میزی ست کنج کافه ها
یک طرف سیگار و من، یاد تو سمت دیگرش

مرگ انسان در جهان گاهاً نبود نبض نیست
مرگ یعنی حال من با دیدن انگشترش

#علی_صفری
من و دل آمده بوديم به مهماني تو
هر دو لبريز غزل غرق گل افشاني تو

دلکم عرض ادب کرد و همان گوشه نشست
من همه محو دل و او همه حيراني تو

شب شعري که به پا بود در آن صبح لطیف
برد ما را به تب خيس و غزلخواني تو

من دچار تو شدم وقتي نگاهم کردي
دل گرفتار همان موسم باراني تو

چشم تو خلوت خوبي است اگر بگذارند
من و دل زائر آن معبد روحاني تو

روزي سرشار تر از حس شکفتن در باد
روز آغاز من و خلوت عرفاني تو

آسمان نيز ورق خورد همان روز که باز
من و دل آمده بوديم به مهماني تو

#فاضل_نظری
بنا كن رسم دلداري، دل و جان دادنش با من
بده پيغام خود از دور اشارت كردنش با من

بسوزان هرچه ميخواهي ولي دل را نوازش كن
بپا كن آتش عشقت، سياوش بودنش با من

رها كن دود آتش را ولي ياد مرا هرگز
سيه كن آسمان با دود، نيلي كردنش با من

تو و دل دادن دريا، من و دنيايي از رؤيا
بزن كشتي به طوفانها به ساحل بردنش با من

ز هر دردي دري بگشا به هر آهنگ شادي كن
بزن بر تار و پود دل، مرتب كردنش با من

بگو از دل، دل از دلواپسي كم كن
تو وا كن سفرهء دل را صبوري كردنش با من

#احمدرضا_کاظمی
بزن پلکی به هم گاهی ببین من زندہ ام یا نه؟
شکستی قاب چشمم را ببین جان کندہ ام یا نه؟

نشستہ روی این میز و عذابم را نمی بینی
تو را تا اوج این قصه خودم آوردہ ام یا نه؟

به این لبخند زیبای تو معصومانه می خندم
خبر داری تو از آہ پس از هر خندہ ام یا نه؟

قلم را دست می گیرم، خجالت می کشم از تو
تو می فهمی که از عطر تنت آکندہ ام یا نه؟

خودت رابردی و رفتی ...من اما عاشقت ماندم
حسابم کن همین حالا ببین بازندہ ام یا نه؟

نگاهی کن به بالا و بگو در گوش من آیا
کسی می دید از بالا که من هم بندہ ام یا نه؟

#حسین_آهنی
شده عشقت به کسی بیشتر از حد باشد؟
هرچه خوبی بکنی با دل تو بد باشد؟

تو به ایمان برسی اینکه کسی جز او نیست
او بعکس تو به هرچیز مردد باشد؟

تو به هر در بزنی تا که به دست آوریش
و جوابش به تو یک عمر فقط رد باشد؟

بنشینی دو سه تا شعر بگویی که مگر
یکی از این همه شعری ،که بخواهد باشد؟

همه دلداده ترین فرد تو را بشناسند
او به دلسنگ ترین فرد زبانزد باشد؟

شده از نم نم باران دلت خیس شوی؟
دایما مشق تو آن مرد نیامد باشد؟

تو ندیدی که چه سخت است بیبینی عشقت
پیش چشمان تو با او که نباید؛باشد

چه کنم با دل دیوانه که با این همه باز
سعی دارد که به این عشق مقید باشد

#فریبا_عباسی
مثل آن لحظه که حفظِ غمِ ظاهر سخت است
ماندن چشم به دنبالِ مسافر سخت است

چشمهایت ، دل من ، کار خدا ، یا قسمت
و در اين غائله تشخيصِ مقصّر سخت است

ساحلی غم زده باشی چه کسی می فهمد؟
که فراموشی یک مرغ مهاجر سخت است!!

مثل یک کوچه ی بن بست ، خرابت شده ام
گاهی از من بِگُذر ، حسرتِ عابر سخت است!

قرص آن صورتِ ماهت شده یادآور قرص
با دو تا قرص هم آرامش خاطر سخت است

در مسیری که تو رفتی همه شاعر شده اند
با تو شاعر شدنِ قرنِ معاصر سخت است

کوچه با غربتِ خود بعدِ تو یادم داده
دل سپردن به قدمهای مسافر سخت است

#علی_صفری
ای ساقیا مستانه رو، آن یار، را آواز ده
گر او ،نمی آید ،بگو آن دل که بردی ،باز ده

افتاده ام، در کوی تو، پیچیده ام بر موی تو
نازیده ام، بر روی تو، آن دل که بردی باز ده

بنگر، که مشتاق توام ، مجنون غمناک توام
گرچه که من خاک توام ، آن دل که بردی باز ده

ای دلبر زیبای من، ای سرو خوش بالای من
لعل لبت حلوای من، آن دل که بردی باز ده

تا چند خونریزی کنی؟ با عاشقان، تیزی کنی؟
خود ،قصد تبریزی کنی، آن دل که بردی باز ده

از عشق تو ،شاد آمدم ، از هجر ،آزاد آمدم
نزد تو بر داد آمدم، آن دل که بردی باز ده

#مولانا
به دریا می زنم شاید به سوی ساحلی دیگر
مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر

من از روزی که دل بستم به چشمان تو می دیدم
که چشمان تو می افتند دنبال دلی دیگر

به هر كس دل ببندم بعد از این خود نیز می‌دانم
به جز اندوه دل كندن ندارد حاصلی دیگر

من از آغاز درخاکم نمی از عشق می بینم
مرا می ساختند ای کاش از آب وگلی دیگر

طوافم لحظه ی دیدار چشمان تو باطل شد
من اما همچنان در فكر دور باطلی دیگر

به دنبال كسی جا مانده از پرواز می‌گردم
مگر بیدار سازد غافلی را غافلی دیگر!

#فاضل_نظری
و عاقبت عشق خواهد آمد
روزي بي خبر تر از هرروز
آهسته آهسته
و
نرم نرمك
از پيچك روحت بالا ميرود
تمام تار و پودت را در هم ميپيچد
و
تو هيچ نخواهي فهميد
محصورت ميكند
بي آنكه بداني....
دست دلت كه لرزيد ،
خواب از پشت پلكهايت كه پريد ،
اسب نفسهايت كه چهارنعل تاخت،
دچار ميشوي
و بقول سهراب
دچار يعني عاشق

#سمیه_نادی
نازپرورده‌ای و درد نمی‌دانی چیست
گریۀ ممتد یک مرد نمی‌دانی چیست

روی پوشاندی و پوشاندن این ماه تمام
آنچه با اهل زمین کرد نمی‌دانی چیست

در کجا علم سخن یاد گرفتی که هنوز
ظاهرا معنی «برگرد» نمی‌دانی چیست

شادمان باش ولی حال مرا هیچ مپرس !
آنچه غم بر سرم آورد نمی‌دانی چیست

گفتم از عشق تو دلخون شده‌ام، خندیدی
نازپرورده‌ای و درد نمی‌دانی چیست

#سجاد_سامانی
نیمی از جانِ مرا بردی، محبت داشتی
نیمِ باقی‌مانده هم هر وقت فرصت داشتی

بر زمین افتادم و دیدم سراغم آمدی
دستِ یاری چیست؟ سودای غنیمت داشتی

خانه‌ای از جنسِ دلتنگی بنا کردم ولی
چون پرستوها به ترکِ خانه عادت داشتی

زخم خوردم، گاهی از ایشان و گاه از چشم تو
با رقیبان بر سر جانم رقابت داشتی

ای که ابرویت به خونریزی کمر بسته‌ست، کاش
اندکی در مهربانی نیز همت داشتی

#سجاد_سامانی
دلا امشب هواي شب نشيني با قلم دارم
هواي جرعه اي از شعرهاي تازه دم دارم

من امشب از رديف و وزن و از مصراع بيزارم
ميان دفتر شعرم، فقط يک عـشق کم دارم

سکوت خفته ي شب را به آه سينه بشکستم
که اندر سينه ي مجروح ، دردي صد رقم دارم

ندانستم که دل بندم بچشمان تو محکومم
به خود تا آمدم ديدم كه قلبي متهم دارم

محال است در جدال عشق محکوم و فنا گردم
من اندر کار و زار عشق هم ، خيل وحشم دارم

امانم ده شبي ديگر ، اي آقاي عزرائيل
که در سر آرزوي وصل ياري محترم دارم

گره خوردست جان من به شهد خنده ليلا
من امشب حال روحاني به سان محتشم دارم

#لاله_قراری
تو بیا صورتِ این مسئله آسان بکشیم
خاطر غم زده را یک سره خندان بکشیم

مستِ یک جرعه غزل از من و خواندن از تو
نقش یک خاطره با قُل قُل قلیان بکشیم

مست و لایعقل و بی دغدغه و فکر گناه
قول یک بوسه ولی نقشه ی دندان بکشیم

لب به لب های هم و موی تو آشفته به باد
سوز آهنگ بنان، نم نم باران بکشیم

غصّه را پاک کنیم از تن تبدار غزل
خطّ بطلان به سر اندیشه و برهان بکشیم

از تو تا لمس دل خسته ی من راهی نیست
حیفِ این یک دو قدم، میله و زندان بکشیم

آرزو بغض گلوگیر شده منتظرم
طرحی از ختم غم و دیده ی گریان بکشیم

داستانی بنویسیم تَه اش ختم به خیر
از دل و دلبری و یوسف و کنعان بکشیم

#علی_نیاکویی_لنگرودی
من گرفتار و تو در بند رضاي دگران
من ز درد تو هلاک و تو دواي دگران

گنج حسن دگران را چه کنم بي رخ تو؟
من براي تو خرابم، تو براي دگران

خلوت وصل تو جاي دگرانست، دريغ!
کاش بودم من دل خسته بجاي دگران

پيش ازين بود هواي دگران در سر من
خاک کويت ز سرم برد هواي دگران

پا ز سر کردم و سوي تو هنوزم ره نيست
وه! که آرد سر من رشک بپاي دگران

گفتي: امروز بلاي دگران خواهم شد
روزي من شود، اي کاش! بلاي دگران

دل غمگين هلالي بجفاي تو خوشست
اي جفاهاي تو خوشتر ز وفاي دگران

#هلالی_جغتایی
آنچنان ذهن من از خواستنت سرشار است
که شب از یاد تو تا وقت سحر بیدار است

حیف از این قسمت و تقدیر که هر کار کنم
باز بین من و تو فاصله معنا دار است

بادل عاشق این مرد چه کردی بانو
که چنین رد شدن از کوچه تان دشوار است

خودمانیم، تعارف که نداریم بگو
دست بردارم اگر پای کسی در کار است

بی تو با یاد تو رؤیای قشنگی دارم
قسمت این است دلم دولت خود مختار است

فرض کن دست مترسک به کلاغی نرسد
دستِ کم باعث دلگرمی شالیزار است

روزها یاد تو، شب یاد تو، در خواب خودت
سهمم از حادثه ی عشق همین مقدار است

#حسن_توکلی
اگر جای مروت نیست با دنیا مدارا کن
به جای دلخوری از تنگ بیرون را تماشا کن

دل از اعماق دریای صدف های تهی بردار
همین جا در کویر خویش مروارید پیدا کن

چه شوری بهتر از برخورد برق چشم ها باهم؟!
نگاهش را تماشا کن؛ اگر فهمید حاشا کن

من از مرگی سخن گفتم که پیش از مرگ می آید
به " آه عشق " کاری برتر از اعجاز عیسی کن

خطر کن! زندگی بی او چه فرقی می کند با مرگ؟!
به اسم صبر کم با زندگی امروز و فردا کن

#فاضل_نظری