نیمه جانی بر کف
کوله باری بر دوش
مقصدی بی پایان
قرن ها پشت افق
سحری سرگردان
که در آن آتش کم نور نگاهی تنها
سینه ی ساکت صحرای سحرگاهی را
مثل یک آینه رو به برهوت
پی سوسوی نگاهی دیگر
بی ثمر می کاود
وحشتی بیگانه، در سراپای وجود
لذتی پر آشوب، پای محراب سجود
در دل ویرانی آخرین دلخوشی ام
چشم ویرانگر توست
خسته از جنگیدن
آخرین فرصت صلح
عشق عصیانگر توست
کاش غیر از من و تو، هیچ کس باخبر از ما نشود
نوبت بازی ما باشد و دیگر هرگز
نوبت بازی دنیا نشود
#افشین_یداللهی
کوله باری بر دوش
مقصدی بی پایان
قرن ها پشت افق
سحری سرگردان
که در آن آتش کم نور نگاهی تنها
سینه ی ساکت صحرای سحرگاهی را
مثل یک آینه رو به برهوت
پی سوسوی نگاهی دیگر
بی ثمر می کاود
وحشتی بیگانه، در سراپای وجود
لذتی پر آشوب، پای محراب سجود
در دل ویرانی آخرین دلخوشی ام
چشم ویرانگر توست
خسته از جنگیدن
آخرین فرصت صلح
عشق عصیانگر توست
کاش غیر از من و تو، هیچ کس باخبر از ما نشود
نوبت بازی ما باشد و دیگر هرگز
نوبت بازی دنیا نشود
#افشین_یداللهی
نه مثل كوه محكمم نه مثل رود جارى ام
نه لايقم به دشمنى نه آن كه دوست دارى ام
تو آن نگاه خيره اى در انتظار آمدن
من آن دو پلك خسته كه به هم نمى گذارى ام
تو خسته اى و خسته تر منم كه هرز مى روم
تو از همه فرارى و من از خودم فرارى ام
زمانه در پى تو بود و لو ندادمت ولى
مرا به بند مى كشد به جرم راز دارى ام
شناختند مردمان من و تو را به اين نشان
تو را به صبر كردنت مرا به بى قرارى ام
چقدر غصه مى خورم كه هستى و ندارمت
مدام طعنه ميزند به بودنم ، ندارى ام
#سید_تقی_سیدی
نه لايقم به دشمنى نه آن كه دوست دارى ام
تو آن نگاه خيره اى در انتظار آمدن
من آن دو پلك خسته كه به هم نمى گذارى ام
تو خسته اى و خسته تر منم كه هرز مى روم
تو از همه فرارى و من از خودم فرارى ام
زمانه در پى تو بود و لو ندادمت ولى
مرا به بند مى كشد به جرم راز دارى ام
شناختند مردمان من و تو را به اين نشان
تو را به صبر كردنت مرا به بى قرارى ام
چقدر غصه مى خورم كه هستى و ندارمت
مدام طعنه ميزند به بودنم ، ندارى ام
#سید_تقی_سیدی
دشت خشکید و زمین سوخت و باران نگرفت
زندگی بعد تو بر هیچ کس آسان نگرفت
چشمم افتاد به چشم تو ولی خیره نماند
شعلهای بود که لرزید ولی جان نگرفت
جز خودم هیچ کسی در غم تنهایی من
مثل فواره سر گریه به دامان نگرفت
دل به هر کس که رسیدیم سپردیم ولی
قصهء عاشقی ما سر و سامان نگرفت
هر چه در تجربهء عشق سرم خورد به سنگ
هیچ کس راه بر این رود خروشان نگرفت
مثل نوری که به سوی ابدیت جاریست
قصه ای با تو شد آغاز که پایان نگرفت
#فاضل_نظری
زندگی بعد تو بر هیچ کس آسان نگرفت
چشمم افتاد به چشم تو ولی خیره نماند
شعلهای بود که لرزید ولی جان نگرفت
جز خودم هیچ کسی در غم تنهایی من
مثل فواره سر گریه به دامان نگرفت
دل به هر کس که رسیدیم سپردیم ولی
قصهء عاشقی ما سر و سامان نگرفت
هر چه در تجربهء عشق سرم خورد به سنگ
هیچ کس راه بر این رود خروشان نگرفت
مثل نوری که به سوی ابدیت جاریست
قصه ای با تو شد آغاز که پایان نگرفت
#فاضل_نظری
يا گرمى يك بوسه به پيشانى من باش
يا علت يك عمر پريشانى من باش
با فاصله اى امن كه آسيب نبينى
بنشين و فقط شاهد ويرانى من باش
هر بار كه عاقل شده ام خير نديدم
يك بار بيا و تو به نادانى من باش
من جاى تو با لحن و لبت شعر بخوانم
تو جاى من و محو غزل خوانى من باش
ناچار به مرگم ته اين قصه بيا و
يك معجزه در قسمت پايانى من باش
#سید_تقی_سیدی
يا علت يك عمر پريشانى من باش
با فاصله اى امن كه آسيب نبينى
بنشين و فقط شاهد ويرانى من باش
هر بار كه عاقل شده ام خير نديدم
يك بار بيا و تو به نادانى من باش
من جاى تو با لحن و لبت شعر بخوانم
تو جاى من و محو غزل خوانى من باش
ناچار به مرگم ته اين قصه بيا و
يك معجزه در قسمت پايانى من باش
#سید_تقی_سیدی
تو مرا
آنقدر آزردی
که خودم کوچ کنم از شهرت!
بکنم دل ز دل چون سنگت!
تو خیالت راحت
میروم از قلبت!
میشوم دورترین خاطره در شبهایت...
تو به من میخندی..
و به خود می گویی:
باز می آید و میسوزد از این عشق! ولی؛
برنمیگردم نه!!
میروم آنجایی
که دلی بهر دلی تب دارد...
عشق زیباست و حرمت دارد!
تو بمان...
دلت ارزانی هرکس که دلش مثل دلت
سرد و بی روح شده است...
تو بمان در شهرت...
تو بمان!
#مولود_مهدی
آنقدر آزردی
که خودم کوچ کنم از شهرت!
بکنم دل ز دل چون سنگت!
تو خیالت راحت
میروم از قلبت!
میشوم دورترین خاطره در شبهایت...
تو به من میخندی..
و به خود می گویی:
باز می آید و میسوزد از این عشق! ولی؛
برنمیگردم نه!!
میروم آنجایی
که دلی بهر دلی تب دارد...
عشق زیباست و حرمت دارد!
تو بمان...
دلت ارزانی هرکس که دلش مثل دلت
سرد و بی روح شده است...
تو بمان در شهرت...
تو بمان!
#مولود_مهدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حال همه ما خوب است
#خسرو_شکیبایی
#خسرو_شکیبایی
سلام!
حال همهی ما خوب است
ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگويند
با اين همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی میگذرم
که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد و
نه اين دلِ ناماندگارِ بیدرمان!
تا يادم نرفته است بنويسم
حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود
میدانم هميشه حياط آنجا پر از هوای تازهی باز نيامدن است
اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی
ببين انعکاس تبسم رويا
شبيه شمايل شقايق نيست!
راستی خبرت بدهم
خواب ديدهام خانهئی خريدهام
بیپرده، بیپنجره، بیدر، بیديوار ... هی بخند!
بیپرده بگويمت
چيزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نيک خواهم گرفت
دارد همين لحظه
يک فوج کبوتر سپيد
از فرازِ کوچهی ما میگذرد
باد بوی نامهای کسان من میدهد
يادت میآيد رفته بودی
خبر از آرامش آسمان بياوری!؟
نه ریرا جان
نامهام بايد کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آينه،
از نو برايت مینويسم
حال همهی ما خوب است
اما تو باور نکن!
#سید_علی_صالحی
حال همهی ما خوب است
ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگويند
با اين همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی میگذرم
که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد و
نه اين دلِ ناماندگارِ بیدرمان!
تا يادم نرفته است بنويسم
حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود
میدانم هميشه حياط آنجا پر از هوای تازهی باز نيامدن است
اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی
ببين انعکاس تبسم رويا
شبيه شمايل شقايق نيست!
راستی خبرت بدهم
خواب ديدهام خانهئی خريدهام
بیپرده، بیپنجره، بیدر، بیديوار ... هی بخند!
بیپرده بگويمت
چيزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نيک خواهم گرفت
دارد همين لحظه
يک فوج کبوتر سپيد
از فرازِ کوچهی ما میگذرد
باد بوی نامهای کسان من میدهد
يادت میآيد رفته بودی
خبر از آرامش آسمان بياوری!؟
نه ریرا جان
نامهام بايد کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آينه،
از نو برايت مینويسم
حال همهی ما خوب است
اما تو باور نکن!
#سید_علی_صالحی
توقع خوب بودن در تمام لحظه ها را از کسی نداشته باش..
توقع آرام بودن و خوش رفتار بودن .
حق اشتباه را به تمام آدم ها بده ..
حق بد رفتاری، تندی ، و عصبانیت!
حق اشتباهات کوچک ، بزرگ و حتی جبران ناپذیر!
واقعیت اینگونه است که رفتار آدم ها به مرور اتفاقاتی که برایشان می افتد تغییر میکند..
به مرور درد ها و سختی ها و رنج های کوچک و بزرگی که زندگی به آن ها تحمیل میکند..
مثلا تو نمیدانی دیروز برای من چگونه بود؟ پریروز ، هفته پیش اصلا..
حس آدم ها ، روی پیشانیشان حک نشده ..
حد تحملشان هم ..
شاید اتفاقی فرای تحمل، برای من بیفتد و تو حتی نفهمی فرای تحمل یعنی چه؟
آدم ها به همان اندازه که حق دارند دوست داشته باشند ، به همان اندازه هم اجازه دارند متنفر باشند ..
کاش در لحظه ی انفجار آدم ها از غم ، از تمام سختی هایی که شاید به موجب قوی نبودن و تحمل های کَمِشان میکشند، آرام باشیم و باور کنیم که هیچ کدام از آدم های زمین مجبور نیستند قوی و محکم و شکست ناپذیر باشند ..
#رقیه_رستمی
توقع آرام بودن و خوش رفتار بودن .
حق اشتباه را به تمام آدم ها بده ..
حق بد رفتاری، تندی ، و عصبانیت!
حق اشتباهات کوچک ، بزرگ و حتی جبران ناپذیر!
واقعیت اینگونه است که رفتار آدم ها به مرور اتفاقاتی که برایشان می افتد تغییر میکند..
به مرور درد ها و سختی ها و رنج های کوچک و بزرگی که زندگی به آن ها تحمیل میکند..
مثلا تو نمیدانی دیروز برای من چگونه بود؟ پریروز ، هفته پیش اصلا..
حس آدم ها ، روی پیشانیشان حک نشده ..
حد تحملشان هم ..
شاید اتفاقی فرای تحمل، برای من بیفتد و تو حتی نفهمی فرای تحمل یعنی چه؟
آدم ها به همان اندازه که حق دارند دوست داشته باشند ، به همان اندازه هم اجازه دارند متنفر باشند ..
کاش در لحظه ی انفجار آدم ها از غم ، از تمام سختی هایی که شاید به موجب قوی نبودن و تحمل های کَمِشان میکشند، آرام باشیم و باور کنیم که هیچ کدام از آدم های زمین مجبور نیستند قوی و محکم و شکست ناپذیر باشند ..
#رقیه_رستمی
پیامبری مونثم
با موهای روشن ِ کوتاه
و اندوه های تاریک ِ بلند
تا می توانید
به من ایمان نیاورید!!
من خود
از بهشتی که وعده می دهم
گریخته ام...!
#رویا_شاه_حسین_زاده
با موهای روشن ِ کوتاه
و اندوه های تاریک ِ بلند
تا می توانید
به من ایمان نیاورید!!
من خود
از بهشتی که وعده می دهم
گریخته ام...!
#رویا_شاه_حسین_زاده
رفتم که درین شهر نبینی اثرم را
لب های ترک خورده و چشمان ترم را
حاجت به رها کردنم از کنج قفس نیست
ای قیچی تقدیر مچین بال و پرم را
تنها شدم آن قدر که انگار نه انگار
با آینه آراسته ام دور و برم را
فردا چه طلب می کند آن یار که دیروز
دل برده و امروز طلب کرده سرم را
من ماهی دریایم و دل تنگم از این تُنگ
ای مرگ به تعویق میفکن سفرم را
#علیرضا_بدیع
#چله_تاک
لب های ترک خورده و چشمان ترم را
حاجت به رها کردنم از کنج قفس نیست
ای قیچی تقدیر مچین بال و پرم را
تنها شدم آن قدر که انگار نه انگار
با آینه آراسته ام دور و برم را
فردا چه طلب می کند آن یار که دیروز
دل برده و امروز طلب کرده سرم را
من ماهی دریایم و دل تنگم از این تُنگ
ای مرگ به تعویق میفکن سفرم را
#علیرضا_بدیع
#چله_تاک
وقتی میای صدای پات از همه جادهها میاد
انگار نه از یه شهر دور که از همه دنیا میاد
تا وقتی که در وا میشه لحظه دیدن میرسه
هر چی که جادهس رو زمین به سینه من میرسه
ای که تویی همه کسم بی تو میگیره نفسم
اگه تو رو داشته باشم به هر چی میخوام میرسم
وقتی تو نیستی قلبمو واسه کی تکرار بکنم؟
گلهای خوابآلوده رو واسه کی بیدار بکنم؟
واسه کبوترای عشق دست کی دونه بپاشه؟
مگه تن من میتونه بدون تو زنده باشه؟
ای که تویی همه کسم، بی تو میگیره نفسم
اگه تو رو داشته باشم، به هر چی میخوام میرسم
عزیزترین سوغاتیه غبار پیراهن تو
عمر دوباره منه دیدن و بوییدن تو
نه من تو رو واسه خودم نه از سر هوس میخوام
عمر دوباره منی تو رو واسه نفس میخوام
ای که تویی همه کسم بی تو میگیره نفسم
اگه تو رو داشته باشم به هر چی میخوام میرسم
#اردلان_سرافراز
#سوغاتی
انگار نه از یه شهر دور که از همه دنیا میاد
تا وقتی که در وا میشه لحظه دیدن میرسه
هر چی که جادهس رو زمین به سینه من میرسه
ای که تویی همه کسم بی تو میگیره نفسم
اگه تو رو داشته باشم به هر چی میخوام میرسم
وقتی تو نیستی قلبمو واسه کی تکرار بکنم؟
گلهای خوابآلوده رو واسه کی بیدار بکنم؟
واسه کبوترای عشق دست کی دونه بپاشه؟
مگه تن من میتونه بدون تو زنده باشه؟
ای که تویی همه کسم، بی تو میگیره نفسم
اگه تو رو داشته باشم، به هر چی میخوام میرسم
عزیزترین سوغاتیه غبار پیراهن تو
عمر دوباره منه دیدن و بوییدن تو
نه من تو رو واسه خودم نه از سر هوس میخوام
عمر دوباره منی تو رو واسه نفس میخوام
ای که تویی همه کسم بی تو میگیره نفسم
اگه تو رو داشته باشم به هر چی میخوام میرسم
#اردلان_سرافراز
#سوغاتی