احتیاط باید کرد!
همه چیز کهنه می شود و اگر کمی کوتاهی کنیم ...
عشق نیز!
بهانه ها،
جای حس عاشقانه را,
خوب می گیرند!
#نادر_ابراهیمی
همه چیز کهنه می شود و اگر کمی کوتاهی کنیم ...
عشق نیز!
بهانه ها،
جای حس عاشقانه را,
خوب می گیرند!
#نادر_ابراهیمی
هرگز انتظار ندارم مرا همانقدر دوست داشته باشی که دوستت دارم!
چرا که این توقعی است غیر منصفانه ...
من باید عاشق تو باشم، در حد ممکنِ عشق
و آرزومند آن باشم که مرا بخواهی؛
هر قدر که میخواهی ...
#نادر_ابراهیمی
#یک_عاشقانه_آرام
چرا که این توقعی است غیر منصفانه ...
من باید عاشق تو باشم، در حد ممکنِ عشق
و آرزومند آن باشم که مرا بخواهی؛
هر قدر که میخواهی ...
#نادر_ابراهیمی
#یک_عاشقانه_آرام
احتیاط باید کرد!
همه چیز کهنه می شود و اگر کمی کوتاهی کنیم ...
عشق نیز!
بهانه ها،
جای حس عاشقانه را,
خوب می گیرند!
#نادر_ابراهیمی
همه چیز کهنه می شود و اگر کمی کوتاهی کنیم ...
عشق نیز!
بهانه ها،
جای حس عاشقانه را,
خوب می گیرند!
#نادر_ابراهیمی
من از آنکه دو انگشت بر او باشد
انگشت بر میدارم!
بگذار آنچه از دست رفتنی ست
از دست برود!
رقیب، یک آزمایشگر حقیر بیش نیست!
#نادر_ابراهیمی
انگشت بر میدارم!
بگذار آنچه از دست رفتنی ست
از دست برود!
رقیب، یک آزمایشگر حقیر بیش نیست!
#نادر_ابراهیمی
سالها بعد
قهرمان فیلم کسی نیست که شهر را از دست هیولای غول پیکر نجات دهد؛
به تنهایی از عجیب ترین زندان ها فرار کند؛
و یا یک تنه ارتشی را حریف باشد!
سالها بعد
قهرمان قصه کسی است که
جرات می کند و میان آدم ها، عاشق می شود!
.
#نادر_ابراهیمی
قهرمان فیلم کسی نیست که شهر را از دست هیولای غول پیکر نجات دهد؛
به تنهایی از عجیب ترین زندان ها فرار کند؛
و یا یک تنه ارتشی را حریف باشد!
سالها بعد
قهرمان قصه کسی است که
جرات می کند و میان آدم ها، عاشق می شود!
.
#نادر_ابراهیمی
می دانی؟
وقتی قبل از برگشتن فعل رفتنی در کار باشد
محبت خراب می شود
محبت ویران می شود
محبت هیچ می شود
باور کن
یا برو
یا
بمان
اما اگر
رفتی ...
هیچ وقت برنگرد.
هیچ وقت
#نادر_ابراهیمی
(بار دیگر شهری که دوست می داشتم)
وقتی قبل از برگشتن فعل رفتنی در کار باشد
محبت خراب می شود
محبت ویران می شود
محبت هیچ می شود
باور کن
یا برو
یا
بمان
اما اگر
رفتی ...
هیچ وقت برنگرد.
هیچ وقت
#نادر_ابراهیمی
(بار دیگر شهری که دوست می داشتم)
هلیا!
احساس رقابت، احساس حقارت است.
بگذار که هزار تیرانداز به روی یک پرنده تیر بیندازند.
من از آنکه دو انگشت بر او باشد انگشت بر میدارم.
رقیب، یک آزمایشگر حقیر بیشتر نیست.
بگذار آنچه از دست رفتنیست از دست برود.
تو در قلب یک انتظار خواهی پوسید.
من این را بارها تکرار کردم هلیا!
#نادر_ابراهیمی
احساس رقابت، احساس حقارت است.
بگذار که هزار تیرانداز به روی یک پرنده تیر بیندازند.
من از آنکه دو انگشت بر او باشد انگشت بر میدارم.
رقیب، یک آزمایشگر حقیر بیشتر نیست.
بگذار آنچه از دست رفتنیست از دست برود.
تو در قلب یک انتظار خواهی پوسید.
من این را بارها تکرار کردم هلیا!
#نادر_ابراهیمی
قبولم کن
قبولم کن به گونه ی عاشقی که
بجز عشق!
هیچ چیز ندارد
و باورم کن
همچون گیاهی از عشق
روییدنی از عشق
بودنی از عشق
و پناهم بده ای محبوب ...
امروز در خیابان خلوتی می رفتم
که بوی پیچیده ی بِه را بوئیدم
و به یاد درختان معطر هزار سال پیش افتادم!
که در باغ های جنوب باغ تو
چون بیشه ای از رنگ زرد بود ...
و عطر تو،
عطر تنِ خاکیِ تو به خاطرم آمد
و بعد از هزار و چهارصد سال فریاد زدم
من هنوز،
هنوز،
هنوز
عاشق تو هستم ....
#نادر_ابراهیمی
قبولم کن به گونه ی عاشقی که
بجز عشق!
هیچ چیز ندارد
و باورم کن
همچون گیاهی از عشق
روییدنی از عشق
بودنی از عشق
و پناهم بده ای محبوب ...
امروز در خیابان خلوتی می رفتم
که بوی پیچیده ی بِه را بوئیدم
و به یاد درختان معطر هزار سال پیش افتادم!
که در باغ های جنوب باغ تو
چون بیشه ای از رنگ زرد بود ...
و عطر تو،
عطر تنِ خاکیِ تو به خاطرم آمد
و بعد از هزار و چهارصد سال فریاد زدم
من هنوز،
هنوز،
هنوز
عاشق تو هستم ....
#نادر_ابراهیمی