بی تو شیرین شور فرهادش نبود
بیستون را ترس، فریادش نبود
می به جام لیلی و مجنون نبود
ختم شعری وصلت میمون نبود
آمدی ، چینش نمودی واژه را
خود نوشتی شعر عشق تازه را
گرمی آغوش تو درمان نمود
سردی دستان و اندام خمود
با نگاهت اطلسی جانی گرفت
زندگی آهنگ عرفانی گرفت
کوچه با عطر تنت مستانه شد
قلب من فارغ ز صد افسانه شد
خوش نشستی بر بلندای دلم
تا ابد در کوی تو شد منزلم
سر بنه بر شانه های خسته ام
تا ببینی از چه من دل بسته ام
شمع باش و بگردان بر سرت
این غلام دل سپرده بر درت
های و هوی من نمیگردد تمام
تا تو را دارم ،تمام لحظه هام
#احسان_حق_شناس
بیستون را ترس، فریادش نبود
می به جام لیلی و مجنون نبود
ختم شعری وصلت میمون نبود
آمدی ، چینش نمودی واژه را
خود نوشتی شعر عشق تازه را
گرمی آغوش تو درمان نمود
سردی دستان و اندام خمود
با نگاهت اطلسی جانی گرفت
زندگی آهنگ عرفانی گرفت
کوچه با عطر تنت مستانه شد
قلب من فارغ ز صد افسانه شد
خوش نشستی بر بلندای دلم
تا ابد در کوی تو شد منزلم
سر بنه بر شانه های خسته ام
تا ببینی از چه من دل بسته ام
شمع باش و بگردان بر سرت
این غلام دل سپرده بر درت
های و هوی من نمیگردد تمام
تا تو را دارم ،تمام لحظه هام
#احسان_حق_شناس