در شهر غریب و بی نشان می گردم
دلخسته و گیج و ناتوان، می گردم
این شهر و تمام مردمانش لالند
دنبال دو چشم همزبان می گردم!
#امید_صباغ_نو
دلخسته و گیج و ناتوان، می گردم
این شهر و تمام مردمانش لالند
دنبال دو چشم همزبان می گردم!
#امید_صباغ_نو
اگر چه گفته بودی پای عشقت تا ابد مردی
ولی روزی که رفتی خواندم از چشمت ، که دلسردی!
به طرزی وحشیانه عاشق زیبایی ات بودم
به جای عشق بازی ، دایماً بازی در آوردی
ارس می خواست در آغوش دریای تو بنشیند
ولی با سد قهرت نقشه اش را برملا کردی!
شدم مجموعه دارِ دردهایِ رایج دنیا
شدی برعکس من ، میراث دارِ دردِ بی دردی
خیانت در امانت طبق حکم شرع جایز نیست!
امانت بود عشقم در وجودت ، حیف نامردی!
مرا با خاک یکسان کرده ای، ای دشمن هم خون!
تو را با خاک یکسان می کنم روزی که برگردی
#امید_صباغ_نو
ولی روزی که رفتی خواندم از چشمت ، که دلسردی!
به طرزی وحشیانه عاشق زیبایی ات بودم
به جای عشق بازی ، دایماً بازی در آوردی
ارس می خواست در آغوش دریای تو بنشیند
ولی با سد قهرت نقشه اش را برملا کردی!
شدم مجموعه دارِ دردهایِ رایج دنیا
شدی برعکس من ، میراث دارِ دردِ بی دردی
خیانت در امانت طبق حکم شرع جایز نیست!
امانت بود عشقم در وجودت ، حیف نامردی!
مرا با خاک یکسان کرده ای، ای دشمن هم خون!
تو را با خاک یکسان می کنم روزی که برگردی
#امید_صباغ_نو
گفتی چه خبر؟ از تو چه پنهان خبری نیست!
در زندگی ام، غیر زمستان خبری نیست
در زندگی ام، بعد تو و خاطره هایت
غیر از غم و اندوه فراوان خبری نیست
انگار نه انگار دل شهر گرفته ست
از بارش بی وقفه ی باران خبری نیست
ای کاش کسی بود که می گفت به یوسف
در مصر به جز حسرت کنعان خبری نیست
از روز به هم ریختن رابطه ی ما
از خاله زنک بازی تهران خبری نیست!
گفتند که پشت سرمان حرف زیاد است
از معرفت قوم مسلمان خبری نیست!
در آتش نمرود تو می سوزم و افسوس
از معجزه ی باغ و گلستان خبری نیست!
در فال غریبانه ی خود گشتم و دیدم
جز خط سیاهی ته فنجان خبری نیست
گفتی چه خبر؟ گفتم و هرگز نشنیدی
جز دوری ات ای عشق، به قرآن خبری نیست!
#امید_صباغ_نو
در زندگی ام، غیر زمستان خبری نیست
در زندگی ام، بعد تو و خاطره هایت
غیر از غم و اندوه فراوان خبری نیست
انگار نه انگار دل شهر گرفته ست
از بارش بی وقفه ی باران خبری نیست
ای کاش کسی بود که می گفت به یوسف
در مصر به جز حسرت کنعان خبری نیست
از روز به هم ریختن رابطه ی ما
از خاله زنک بازی تهران خبری نیست!
گفتند که پشت سرمان حرف زیاد است
از معرفت قوم مسلمان خبری نیست!
در آتش نمرود تو می سوزم و افسوس
از معجزه ی باغ و گلستان خبری نیست!
در فال غریبانه ی خود گشتم و دیدم
جز خط سیاهی ته فنجان خبری نیست
گفتی چه خبر؟ گفتم و هرگز نشنیدی
جز دوری ات ای عشق، به قرآن خبری نیست!
#امید_صباغ_نو
خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست
گذاشت سرخ ترین سیب، سیب من باشد!
حسود نیستم اما کسی به غیر خودم
غلط کند که بخواهد رقیب من باشد!
...
به هر کسی که شبیه تو نیست بد بینم
اجازه هست که عشقت نصیب من باشد؟
#امید_صباغ_نو
گذاشت سرخ ترین سیب، سیب من باشد!
حسود نیستم اما کسی به غیر خودم
غلط کند که بخواهد رقیب من باشد!
...
به هر کسی که شبیه تو نیست بد بینم
اجازه هست که عشقت نصیب من باشد؟
#امید_صباغ_نو
دیوانگی ها گرچه دائم دردسر دارند
دیوانـه ها از حال هم امّا خبر دارند
آیینه بانو! تجربه این را نشان داده:
وقتی دعاها واقعی باشند اثر دارند
تنها تو که باشی کنار من دلم قرص است
اصلاً تمام قرص ها جز تو ضرر دارند
آرامش آغوش تو از چشم من انداخت
امنیتی که بیمه های معتبر دارند
«مردی» به این که عشق ده زن بوده باشی نیست
مردان ِ قدرتمند، تنها «یک نفر» دارند!
ترجیح دادم لحن پُرسوزم بفهماند
کبریت های بی خطر خیلی خطر دارند!
بهتر! فرشته نیستم، انسانِ بی بالم
چون ساده ترکت می کنند آنان که پَر دارند
می خواهمت دیوانه جان! می خواهمت، ای کاش
نادوستانم از سر ِ تو دست بردارند
#امید_صباغ_نو
دیوانـه ها از حال هم امّا خبر دارند
آیینه بانو! تجربه این را نشان داده:
وقتی دعاها واقعی باشند اثر دارند
تنها تو که باشی کنار من دلم قرص است
اصلاً تمام قرص ها جز تو ضرر دارند
آرامش آغوش تو از چشم من انداخت
امنیتی که بیمه های معتبر دارند
«مردی» به این که عشق ده زن بوده باشی نیست
مردان ِ قدرتمند، تنها «یک نفر» دارند!
ترجیح دادم لحن پُرسوزم بفهماند
کبریت های بی خطر خیلی خطر دارند!
بهتر! فرشته نیستم، انسانِ بی بالم
چون ساده ترکت می کنند آنان که پَر دارند
می خواهمت دیوانه جان! می خواهمت، ای کاش
نادوستانم از سر ِ تو دست بردارند
#امید_صباغ_نو
شبیه معجزه ها اتفاق می افتد
جنونِ آنیِ دیوانه ها در آغوشت
دلم گرفته، بگو که هنوز هم داری
برای عاشق دیوانه، جا در آغوشت
دلم گرفته، به من فرصت دوباره ببخش
که تا نفس بکشم بی هوا در آغوشت
برای من که به کم قانعم همین کافی ست
که زندگی کنم از ابتدا در آغوشت
تو شهرزادی و من شاعری که تجربه کرد
هزار و یک شبِ پر ماجرا در آغوشت
به مرگ راضی ام اما به رفتنت هرگز
نرو؛ بمان و بمیران مرا در آغوشت...
#امید_صباغ_نو
جنونِ آنیِ دیوانه ها در آغوشت
دلم گرفته، بگو که هنوز هم داری
برای عاشق دیوانه، جا در آغوشت
دلم گرفته، به من فرصت دوباره ببخش
که تا نفس بکشم بی هوا در آغوشت
برای من که به کم قانعم همین کافی ست
که زندگی کنم از ابتدا در آغوشت
تو شهرزادی و من شاعری که تجربه کرد
هزار و یک شبِ پر ماجرا در آغوشت
به مرگ راضی ام اما به رفتنت هرگز
نرو؛ بمان و بمیران مرا در آغوشت...
#امید_صباغ_نو