Hesare Aseman
98 subscribers
410 photos
16 videos
2 files
7 links
💠 در زندگی هیچ چیز مهمتر از این نیست که با قلب و وجدان خودت در آرامش باشی. #کارین_مونسن

🌐Blog: Hesare-Aseman.blog.ir
📷 Insta: Instagram.com/hesare.aseman
Download Telegram
تو
حق نداری
عاشقِ کسی بمانی
که سال هاست
رفته

تو
مالِ کسی نیستی
که نیست

تو
حق نداری
اسمِ دردهای مزمنت را
عشق بگذاری

تو
می‌توانی مدیونِ زخم‌هایت باشی
اما
محتاجِ آنکه زخمیَت کرده
نه!

دست بردار
از این افسانه‌های بی‌ سر و ته
که به نامِ عشق
فرصتِ عشق را
از تو می‌گیرد

آنکه
تو را
زخمیِ خود می‌خواهد
آدمِ تو نیست
آدم نیست
و
تو
سال هاست
حوای بی‌آدمی
حواست نیست...

#افشین_یداللهی

از کتاب #روزشمار_یک_عشق
انتشارات نگاه
من
پیامبرِ مردمی هستم
که بت‌پرست خواهند شد

تمامِ تو
یک روز
در ازدحام
بر قلبِ من
نازل شد

پس از آن
به غارِ تنهاییِ خود رفتم
و
با تبرِ بتِ بزرگ
بازگشتم

کسانی که
با رسالتِ من
به تو ایمان می‌آورند
دشمنم می‌شوند

از نیلِ سینه ات
عبور می‌کنم
و
آنسوی اعجاز
با دستِ نجات‌یافتگان
پیشِ چشمِ پدرم
به صلیب کشیده خواهم شد
با پیراهنی
که تو
آن را
از روبرو
دریده‌ای...

#افشین_یداللهی
یک روز می‌آیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر لبریزم ولی چشم انتظارت نیستم!

یک روز می‌آیی که من نه عقل دارم نه جنون
نه شک به چیزی، نه یقین، مست و خمارت نیستم!

شب ‌زنده داری می کنی، تا صبح زاری می کنی
تو بیقراری می کنی، من بیقرارت نیستم!

پاییز تو سر میرسد، قدری زمستانی و بعد
گل میدهی، نو می شوی، من در بهارت نیستم!

زنگارها را شسته‌ام، دور از کدورت‌های دور
آیینه‌ای رو به توام، اما کنارت نیستم!

دور دلم دیوار نیست، انکار من دشوار نیست
اصلا منی در کار نیست، امن ام حصارت نیستم!

#افشین_یداللهی
تمام لحظه هایی که منتظر آمدنت بودم
تو
در حال رفتن بودی!

#افشین_یداللهی
کاش غیر از من و تو، #هیچ_کس باخبر از ما نشود
نوبت بازی ما باشد و دیگر #هرگز
نوبت بازی دنیا نشود ...

#افشین_یداللهی
قلبم از اعتنای کمت سکته می کند
حتی غزل، به یادِ غَمَت سکته می‌ کند

یکباره، بارِ هر دو جهان را به من نده
ابلیس از این همه کَرَمت سکته می‌کند

در سایه‌ات زمین عرقِ سرد کرده است
مثلِ زمان که در قَدَمت سکته می‌کند

سوگند خورده‌ای و به آدم نگفته‌ای
مغزِ فرشته از قَسَمت سکته می‌کند

همدردیَت کجاست؟ هوای دلم گرفت
عاشق، بدونِ چشمِ نَمَت سکته می‌کند

#افشین_یداللهی
نیمه جانی بر کف
کوله باری بر دوش
مقصدی بی پایان
قرن ها پشت افق
سحری سرگردان
که در آن آتش کم نور نگاهی تنها
سینه ی ساکت صحرای سحرگاهی را
مثل یک آینه رو به برهوت
پی سوسوی نگاهی دیگر
بی ثمر می کاود
وحشتی بیگانه، در سراپای وجود
لذتی پر آشوب، پای محراب سجود
در دل ویرانی آخرین دلخوشی ام
چشم ویرانگر توست
خسته از جنگیدن
آخرین فرصت صلح
عشق عصیانگر توست
کاش غیر از من و تو، هیچ کس باخبر از ما نشود
نوبت بازی ما باشد و دیگر هرگز
نوبت بازی دنیا نشود

#افشین_یداللهی