اين روندها همه مثبت ومطلوبند. اينها نشانههائى از توانائى بالقوه حزب کمونيست ايران براى تبديل شدن به يک حزب براستى کارگرى هستند. اما مبحث عضويت کارگرى اين تحول آمارى تدريجى و ساده را مد نظر ندارد. پائينتر نشان ميدهم که چگونه اين روىآورى کارگران به حزب هنوز بر متن يک سياست و سيستم عضوگيرى صورت ميگيرد که در اساس خود غير کارگرى است. لذا خود همين روند هم عملا از هر معنى جدى طبقاتى تهى ميشود. اما اينجا صرفا توجه رفقا را به اين جلب ميکنم که مساله عضويت کارگرى بر سر آوردن آحاد کارگر و عضو کردن آنها در حزب به آن معنى که امروز آنرا مى فهميم نيست. بلکه بر سر وسعت دادن دامنه موجوديت حزب به نحوى است که فعاليت کارگر کمونيست را، همانجا که دارد امروز صورت ميگيرد، دربربگيرد و به بخشى از خود تبديل کند. بعبارت ديگر بحث عضويت کارگرى بر سر تجديد تعريف خود مفهوم عضويت و حزبيت به نحوى است که مبارزه کمونيستى و راديکال کارگرىاى که هم اکنون در ارتباط تنگاتنگ با حزب صورت ميگيرد را هضم کند و به شکل اصلى ابراز وجود خود حزب تبديل نمايد. در کنار آمار و ارقام ورود کارگران به حزب، فاکتهاى به مراتب مهمترى نيز وجود دارند که متاسفانه هنوز آنطور که بايد وارد محاسبات ما نشدهاند و بر تفکر تشکيلاتى و سنتهاى حزبى ما تاثير نگذاشتهاند. يک نمونه از اين فاکتها شکل گيرى طيف وسيعى از کارگران کمونيست و دخيل در مبارزات اعتراضى کارگرى است که شديدا از حزب الهام ميگيرند و اگر در رابطه تنگاتنگ عملى با ما قرار ندارند از بى ميلى آنها نيست. گاه اخبار فعاليتهاى اين رفقا خود سازماندهان حزبى را نيز متحير ميکند. حزب ما نه فقط هنوز نتوانسته است کل حرکت سوسياليستى راديکال کارگران را در درون خود جاى بدهد، بلکه حتى آن بخش از فعالين و مبارزان اين سوسياليسم کارگرى را نيز که خود را آگاهانه به حزب کمونيست نزديک و متعهد ميداند عمدتا در خارج مرزهاى حقوقى حزب نگهداشته است.
بعبارت ديگر حزب کمونيست ايران هم اکنون از دو جزء تشکيل ميشود. يک جزء رسمى، سرشمارى شده و به عضويت گرفته شده. اين آن بخشى است که معمولا به آن حزب اطلاق ميشود. در اين بخش بافت غير کارگرى هنوز غلبه دارد. جزء دوم شامل يک نيروى غير رسمى به مراتب وسيعتر متشکل از کارگران کمونيست و رهبران جنبشهاى اعتراضى است که بدون آنکه عضو حزب باشند سياستهاى حزب را جلو ميبرند و به اشکال غير اساسنامهاى و ظاهرا بدون ضبط و ربط با حزب رابطه برقرار ميکنند. قدرت واقعى حزب ما در هر مقطع حاصل جمع اين هر دو جزء است. اما حزب بطور رسمى متاسفانه فقط اولى است. اين دوگانگى در همه جاى ايران وجود دارد، اما کردستان جائى است که ميتوان به برجستهترين شکلى اين حقيقت و اين تناقض را ديد. عضويت کارگرى به معنى افزايش خطى کارگران عضو بخش اول (بخش رسميت يافته امروزى) نيست، هرچند که اينها هم بايد بطور قطع درصد کارگران غلبه داشته باشد، بلکه به معناى برسميت شناسى اين بخش دوم و گسترش عضويت حزبى به اين سازمان وسيع کارگرى است که در خارج مرزهاى امروزى حزب وجود دارد. کارگرى شدن حزب کمونيست يعنى کارگرى شدن پراتيک آن. يعنى تبديل شدن پراتيک کارگر کمونيست، در رو در روئى مستقيم با سرمايه، به مهمترين بخش پراتيک حزب. يعنى تجديد تعريف حزبيت به نحوى که اين پراتيک عملا موجود و در حال جريان را دربربگيرد. وضعيت موجود تصنعى است و از آن مهمتر، زيان اصلى آن اينست که حزب را از اين موقعيت که خود حول پراتيک اين بخش کارگرى آرايش بگيرد و بر اين پراتيک آنطور که بايد تاثير بگذارد محروم ميکند. اين بخش کارگرى فىالحال به اعتقاد من عضو حزب کمونيست ايران هست. بيرون ماندن حقوقى اين طيف وسيع رفقاى کارگر از حزب، به درجه زيادى تا همينجا روند تحکيم کمونيسم کارگرى در حزب را کند کرده است و بر سر راه تبديل حزب ما به حزب کمونيستى کارگران ايران مانع ايجاد نموده است. به اين وضع بايد خاتمه داد.
براى روشن شدن چهارچوب اين بحث بايد به چند نکته ديگر هم اشاره کنم.
بعبارت ديگر حزب کمونيست ايران هم اکنون از دو جزء تشکيل ميشود. يک جزء رسمى، سرشمارى شده و به عضويت گرفته شده. اين آن بخشى است که معمولا به آن حزب اطلاق ميشود. در اين بخش بافت غير کارگرى هنوز غلبه دارد. جزء دوم شامل يک نيروى غير رسمى به مراتب وسيعتر متشکل از کارگران کمونيست و رهبران جنبشهاى اعتراضى است که بدون آنکه عضو حزب باشند سياستهاى حزب را جلو ميبرند و به اشکال غير اساسنامهاى و ظاهرا بدون ضبط و ربط با حزب رابطه برقرار ميکنند. قدرت واقعى حزب ما در هر مقطع حاصل جمع اين هر دو جزء است. اما حزب بطور رسمى متاسفانه فقط اولى است. اين دوگانگى در همه جاى ايران وجود دارد، اما کردستان جائى است که ميتوان به برجستهترين شکلى اين حقيقت و اين تناقض را ديد. عضويت کارگرى به معنى افزايش خطى کارگران عضو بخش اول (بخش رسميت يافته امروزى) نيست، هرچند که اينها هم بايد بطور قطع درصد کارگران غلبه داشته باشد، بلکه به معناى برسميت شناسى اين بخش دوم و گسترش عضويت حزبى به اين سازمان وسيع کارگرى است که در خارج مرزهاى امروزى حزب وجود دارد. کارگرى شدن حزب کمونيست يعنى کارگرى شدن پراتيک آن. يعنى تبديل شدن پراتيک کارگر کمونيست، در رو در روئى مستقيم با سرمايه، به مهمترين بخش پراتيک حزب. يعنى تجديد تعريف حزبيت به نحوى که اين پراتيک عملا موجود و در حال جريان را دربربگيرد. وضعيت موجود تصنعى است و از آن مهمتر، زيان اصلى آن اينست که حزب را از اين موقعيت که خود حول پراتيک اين بخش کارگرى آرايش بگيرد و بر اين پراتيک آنطور که بايد تاثير بگذارد محروم ميکند. اين بخش کارگرى فىالحال به اعتقاد من عضو حزب کمونيست ايران هست. بيرون ماندن حقوقى اين طيف وسيع رفقاى کارگر از حزب، به درجه زيادى تا همينجا روند تحکيم کمونيسم کارگرى در حزب را کند کرده است و بر سر راه تبديل حزب ما به حزب کمونيستى کارگران ايران مانع ايجاد نموده است. به اين وضع بايد خاتمه داد.
براى روشن شدن چهارچوب اين بحث بايد به چند نکته ديگر هم اشاره کنم.
زمانی که موج ها آرام میگیرند
(نکاتی در حاشیه اعتصاب عمومی در کردستان)
خالد حاج محمدی
مدتی از اعتصاب عمومی کردستان در اعتراض به اعدام سه فعال سیاسی و همزمان موشک باران اردوگاههای حزب دمکرات کردستان و حزب دمکرات کردستان ایران گذشته است. نیروهای فراخوان دهنده آن اعتصاب هر یک به صورتی تلاش کردند از آن تحرک در خدمت تقویت موقعیت خود استفاده کنند و لااقل وانمود کردند که این اعتصاب به نفع آنها تمام شده است. در این ماجرا و در میان طیف چپ، زمانی که موجی از انتقاد و نارضایتی از هماهنگی و همکاری "چپ" با ناسیونالیستهای کرد و تقویت آنان در این ماجرا به راه افتاد، هر یک تلاش کرد انتقاد و اعتراض در صفوف خود و بیرون را به اشکال مختلف توجیه و به نیروی بغل دستی و رفتار و برخورد غیر دوستانه دیگری پاس دهد.
همزمان در این میدان جریاناتی تلاش کردند و میکنند به جای جواب دادن به منتقدین و تناقضات سیاست خود، با حملات بعضا هیستریک و تحریک علیه منتقدین و بویژه ما، با دامن زدن به فضای غیر سیاسی و انگشت گذاشتن برتعصبات فرقه ای وعرق سازمانی، خود را از این تند پیچ عبور دهند. تلاش میشود از این فرصت برای بدست آورد دل متحدین جدید خود استفاده کنند. به همین دلیل و علیرغم اینکه فضای آندوره فرونشسته است، علیرغم بحثهای قبلی حزب و رفقای رهبری حزب ما در خصوص این ماجرا، بار دیگر به اعتصاب عمومی و خصوصا به کجراه رفتن جریانات موسوم به چپ در این ماجرا و به حقایق پشت این مواضع و همزمان به پاره ای از ادعاهای بی پایه علیه حزب ما می پردازم.
در بخش دوم و پایانی نوشته به تلاش ناشایست رضا مقدم که به بهانه اعتصاب عمومی در کردستان، دست به شایعه پراکنی و دروغ و جعل زده است، خواهم پرداخت. با این مقدمه کوتاه به اصل بحث خواهیم پرداخت.
صورت مسئله
صورت مسئله این است که جمهوری اسلامی در روز ١٧ شهریور اردوگاه حزب دمکرات کردستان و حزب دمکرات کردستان ایران را با موشکهای دوربرد بمبارران و همزمان سه زندانی سیاسی را اعدام کرده است. در این ماجرا ١٦ نفر از نیروهای حزب دمکرات کردستان کشته شده و حدود چهل نفر از این دو حزب و اساسا از حزب دمکرات کردستان زخمی شده اند که در میان کشته و زخمی ها تعدادی از اعضا کمیته مرکزی آنها نیز مشاهده میشود. هر سه زندانی به جرم فعالیت با سازمان زحمتکشان دستگیر و حکم اعدام گرفته اند. در دنیای واقعی، هم بمباران دو حزب دمکرات و هم اعدام سه زندانی، علیه "مرکز همکاری احزاب کردستان ایران" متشکل از حزب دمکرات کردستان، حزب دمکرات کردستان ایران، دو سازمان زحمتکشان عبدالله مهتدی و عمر ایلخانی زاده و جریان خبات بوده است. مستقل از اهداف دیگر جمهوری اسلامی از این اقدام و مباحثات بعدی سران جمهوری اسلامی و احزاب و جریانات اپوزیسیون و تحلیل و ارزیابی آنها، اصل صورت مسئله این است.
بالافصله پس از این اتفاق در روز ١٨ شهریور"مرکز همکاری احزاب کردستان ایران" طی اعلامیه ای رسمی، مردم کردستان را به اعتصاب عمومی در روز دوشنبه ١٩ شهریور فراخوان میدهد. بدنبال این ماجرا جریانات موسوم به چپ (کومه له سازمان کردستان حزب کمونیست ایران، کمیته کردستان حزب کمونیست کارگری، کمیته کردستان "حزب حکمتیست"، روند سوسیالیستی کومه له و مبارزان کمونیست) علاوه بر فراخوانهای مستقل خود، مشترکا نیز فراخوان به اعتصاب عمومی در اعتراض به حمله به دو حزب دمکرات و اعدام سه زندانی را برای روز چهارشنبه ٢١ شهریور اعلام میکنند. طیفی از شخصیتها و فعالین چپ نیز از این اعتصاب و فراخوان جریانات چپ حمایت میکنند. تا اینجا و مستقل از اینکه این جریانات چگونه با هم هماهنگی و توافق کرده و نکرده اند، از چه زمانی روی اعتصاب عمومی به عنوان یک تاکتیک ساق شده و نشده اند، بحث اعتصاب عمومی از کجا طرح شده است و کی پیش قدم شده است، هماهنگی آنها با مرکز همکاری چگونه صورت گرفته یا نگرفته است، تا جایی که به ما و جامعه برگردد این وقایع فاکت هستند و رو به جامعه علنا اعلام شدند.
در این میان و طبق شواهد "مرکز همکاری احزاب کردستان ایران" در هماهنگی و توافق با کومه له روز اعتصاب عمومی را از دوشنبه به چهارشنبه تغییر میدهد و عملا روز چهارشنبه ٢١ شهریور به عنوان روز اعتصاب هم از جانب نیروهای موسوم به چپ و هم "مرکز همکاری" تعیین میشود.
بازی چپ در زمین راست
(نکاتی در حاشیه اعتصاب عمومی در کردستان)
خالد حاج محمدی
مدتی از اعتصاب عمومی کردستان در اعتراض به اعدام سه فعال سیاسی و همزمان موشک باران اردوگاههای حزب دمکرات کردستان و حزب دمکرات کردستان ایران گذشته است. نیروهای فراخوان دهنده آن اعتصاب هر یک به صورتی تلاش کردند از آن تحرک در خدمت تقویت موقعیت خود استفاده کنند و لااقل وانمود کردند که این اعتصاب به نفع آنها تمام شده است. در این ماجرا و در میان طیف چپ، زمانی که موجی از انتقاد و نارضایتی از هماهنگی و همکاری "چپ" با ناسیونالیستهای کرد و تقویت آنان در این ماجرا به راه افتاد، هر یک تلاش کرد انتقاد و اعتراض در صفوف خود و بیرون را به اشکال مختلف توجیه و به نیروی بغل دستی و رفتار و برخورد غیر دوستانه دیگری پاس دهد.
همزمان در این میدان جریاناتی تلاش کردند و میکنند به جای جواب دادن به منتقدین و تناقضات سیاست خود، با حملات بعضا هیستریک و تحریک علیه منتقدین و بویژه ما، با دامن زدن به فضای غیر سیاسی و انگشت گذاشتن برتعصبات فرقه ای وعرق سازمانی، خود را از این تند پیچ عبور دهند. تلاش میشود از این فرصت برای بدست آورد دل متحدین جدید خود استفاده کنند. به همین دلیل و علیرغم اینکه فضای آندوره فرونشسته است، علیرغم بحثهای قبلی حزب و رفقای رهبری حزب ما در خصوص این ماجرا، بار دیگر به اعتصاب عمومی و خصوصا به کجراه رفتن جریانات موسوم به چپ در این ماجرا و به حقایق پشت این مواضع و همزمان به پاره ای از ادعاهای بی پایه علیه حزب ما می پردازم.
در بخش دوم و پایانی نوشته به تلاش ناشایست رضا مقدم که به بهانه اعتصاب عمومی در کردستان، دست به شایعه پراکنی و دروغ و جعل زده است، خواهم پرداخت. با این مقدمه کوتاه به اصل بحث خواهیم پرداخت.
صورت مسئله
صورت مسئله این است که جمهوری اسلامی در روز ١٧ شهریور اردوگاه حزب دمکرات کردستان و حزب دمکرات کردستان ایران را با موشکهای دوربرد بمبارران و همزمان سه زندانی سیاسی را اعدام کرده است. در این ماجرا ١٦ نفر از نیروهای حزب دمکرات کردستان کشته شده و حدود چهل نفر از این دو حزب و اساسا از حزب دمکرات کردستان زخمی شده اند که در میان کشته و زخمی ها تعدادی از اعضا کمیته مرکزی آنها نیز مشاهده میشود. هر سه زندانی به جرم فعالیت با سازمان زحمتکشان دستگیر و حکم اعدام گرفته اند. در دنیای واقعی، هم بمباران دو حزب دمکرات و هم اعدام سه زندانی، علیه "مرکز همکاری احزاب کردستان ایران" متشکل از حزب دمکرات کردستان، حزب دمکرات کردستان ایران، دو سازمان زحمتکشان عبدالله مهتدی و عمر ایلخانی زاده و جریان خبات بوده است. مستقل از اهداف دیگر جمهوری اسلامی از این اقدام و مباحثات بعدی سران جمهوری اسلامی و احزاب و جریانات اپوزیسیون و تحلیل و ارزیابی آنها، اصل صورت مسئله این است.
بالافصله پس از این اتفاق در روز ١٨ شهریور"مرکز همکاری احزاب کردستان ایران" طی اعلامیه ای رسمی، مردم کردستان را به اعتصاب عمومی در روز دوشنبه ١٩ شهریور فراخوان میدهد. بدنبال این ماجرا جریانات موسوم به چپ (کومه له سازمان کردستان حزب کمونیست ایران، کمیته کردستان حزب کمونیست کارگری، کمیته کردستان "حزب حکمتیست"، روند سوسیالیستی کومه له و مبارزان کمونیست) علاوه بر فراخوانهای مستقل خود، مشترکا نیز فراخوان به اعتصاب عمومی در اعتراض به حمله به دو حزب دمکرات و اعدام سه زندانی را برای روز چهارشنبه ٢١ شهریور اعلام میکنند. طیفی از شخصیتها و فعالین چپ نیز از این اعتصاب و فراخوان جریانات چپ حمایت میکنند. تا اینجا و مستقل از اینکه این جریانات چگونه با هم هماهنگی و توافق کرده و نکرده اند، از چه زمانی روی اعتصاب عمومی به عنوان یک تاکتیک ساق شده و نشده اند، بحث اعتصاب عمومی از کجا طرح شده است و کی پیش قدم شده است، هماهنگی آنها با مرکز همکاری چگونه صورت گرفته یا نگرفته است، تا جایی که به ما و جامعه برگردد این وقایع فاکت هستند و رو به جامعه علنا اعلام شدند.
در این میان و طبق شواهد "مرکز همکاری احزاب کردستان ایران" در هماهنگی و توافق با کومه له روز اعتصاب عمومی را از دوشنبه به چهارشنبه تغییر میدهد و عملا روز چهارشنبه ٢١ شهریور به عنوان روز اعتصاب هم از جانب نیروهای موسوم به چپ و هم "مرکز همکاری" تعیین میشود.
بازی چپ در زمین راست
رادیو نینا در سالگرد انقلاب اکتبر:
انقلاب اکتبر و در هم شکستن ماشین دولتی
گفتگو رادیو نینا با امان کفا
هیمن خاکی: شنوندگان عزیز به برنامه چهارم از ویژه برنامه های انقلاب اکتبر خوش آمدید. عنوان این برنامه انقلاب اکتبر و در هم شکستن ماشین دولتی است.
وقتی که در مورد انقلاب اکتبر، تجارب و دستآوردهایش صحبت می کنیم، بدون شک همه بر این نکته تاکید دارند که ایده در هم شکستن ماشین دولتی، یکی از مهمترین تجارب انقلاب اکتبر است. نظر شما در این رابطه چیست؟
امان کفا: بله، این تاکید درستی است که درهم شکستن ماشین دولتی یکی از دستآوردهای مهم انقلاب اکتبر است و جایگاه ویژه و مهمی دارد. ولی قبل از پرداختن به آن، اجازه بدهید مقدمه کوتاهی بپردازم.
نیروهای مختلف و مشخصا طبقات دارا همیشه سعی کرده اند چنین جلوه دهند که دولت یک نیروی جداگانه، نیرویی مستقل و بی ربط به طبقات است، منافع عمومی همه را نمایندگی می کند و همچنین پیچیده شدن و بزرگ شدن آن را به مثابه نیاز جامعه معرفی کردند. این تصویری دروغین از دولت است، تصویری که در آن از قرار دولت نیرویی است که مستقل از طبقات عمل می کند. اما پوچی این تصویر، لااقل تا آنجا که به تجربه انسان ها بر می گردد، نشان داده شده است.
همه این را به روشنی دیده اند که دولت ابزار سرکوب طبقات است. این امر در مورد همه دولت ها صادق است، چه دولت سرمایه داری و چه دولتی که فردای انقلاب کارگری و سوسیالیستی به قدرت می رسد. تمامی دولت ها طبقاتی هستند. و تنها زمانی که طبقات از بین بروند، آنوقت زوال دولت را خواهیم دید.
اما تا آنجا که به بحث مشخص در هم شکستن ماشین دولتی بورژوایی برمی گردد، و نیاز به این درهم شکستن، جدا از هر بحث دیگری، بر اساس یک تجربه معین و زاده از آن تجربه است. تحربه ای که به همه ثابت کرده بود که نمی توان همین دولت بورژوازی را دردست گرفت و آنرا به یک دولت کارگری تبدیل کرد و از طریق آن منافع کارگر را به پیش برد. غیر واقعی بودن و غیر عملی بودن این تصور، با تجربه کسب شده است. تجربه ای که جدا از هر بحث فلسفی، سیاسی، اجتماعی و غیره، در انقلاب های قرن نوزده، و بسیار مشخص تر و گویا تر با کمون پاریس، کسب شده است. این تجربه ثابت کرد که نمی توان با تغییر افراد، و یا با تغییر سیاست، دولت بورژوازی را در درست گرفت و نام دولت کارگری برآن نهاد. نیاز به از بین بردن و در هم شکستن ماشین دولتی، همانطور که اشاره کردید، و جایگزین کردن آن با دولت متفاوت و کارگری، بر پایه همین تجربه است.
اما، در همان زمان هم که این امر به عمل درنیامده بود. سخنگویان بورژوازی ادعا می کردند که کارگر، توانایی درست کردن و شکل دادن به دولت دیگری را ندارد. بطور واقعی، ممکن و عملی بودن امر درهم شکستن ماشین دولتی بورژوایی و جایگزین کردن آن با دولت کارگری را انقلاب اکتبر نشان داد. به این ترتیب، این امر زاده و از دستآوردهای مهم انقلاب اکتبر است. در همان سال ۱۹۱۷، بلشویک ها توانستند با تشکیل حکومت کارگری نشان دهند که می توان قوه قضاییه را از قوه مجریه جدا کرد. آنها نشان دادند که می توان قوه مقننه و قوه مجریه، بمثابه نیرویی که قانون را اجرا می کند، با هم ادغام کرد. انقلاب اکتبر، نه تنها ممکن بودن، بلکه با اجرا کردن همین درهم آمیختگی و یکی کردن قوه مقننه و مجریه، و مجزا کردن قوه قضاییه را، در عمل به همگان اثبات کرد. و به این ترتیب کل آن رابطه موجود در دستگاه و ماشین دولتی بورژوایی که هر سه قوه با هم ادغام شده اند را در هم شکست. این انقلاب اکتبر بود که نشان داد چگونه ادغام قدرت قانونگذاری و مجریه، می تواند به شکلی باشد که نشان دهنده قدرت و اراده مردم باشد. انقلاب اکتبر نشان داد شوراهای مردمی، ظرفی است که می تواند این اراده و قدرت مردم در قانونگذاری و اجرای آن را متحقق کند. به این ترتیب، باز باید تاکید کنم که در هم شکستن ماشین دولتی بورژوازی در انقلاب اکتبر بوقوع پیوست.
انقلاب اکتبر و در هم شکستن ماشین دولتی
گفتگو رادیو نینا با امان کفا
هیمن خاکی: شنوندگان عزیز به برنامه چهارم از ویژه برنامه های انقلاب اکتبر خوش آمدید. عنوان این برنامه انقلاب اکتبر و در هم شکستن ماشین دولتی است.
وقتی که در مورد انقلاب اکتبر، تجارب و دستآوردهایش صحبت می کنیم، بدون شک همه بر این نکته تاکید دارند که ایده در هم شکستن ماشین دولتی، یکی از مهمترین تجارب انقلاب اکتبر است. نظر شما در این رابطه چیست؟
امان کفا: بله، این تاکید درستی است که درهم شکستن ماشین دولتی یکی از دستآوردهای مهم انقلاب اکتبر است و جایگاه ویژه و مهمی دارد. ولی قبل از پرداختن به آن، اجازه بدهید مقدمه کوتاهی بپردازم.
نیروهای مختلف و مشخصا طبقات دارا همیشه سعی کرده اند چنین جلوه دهند که دولت یک نیروی جداگانه، نیرویی مستقل و بی ربط به طبقات است، منافع عمومی همه را نمایندگی می کند و همچنین پیچیده شدن و بزرگ شدن آن را به مثابه نیاز جامعه معرفی کردند. این تصویری دروغین از دولت است، تصویری که در آن از قرار دولت نیرویی است که مستقل از طبقات عمل می کند. اما پوچی این تصویر، لااقل تا آنجا که به تجربه انسان ها بر می گردد، نشان داده شده است.
همه این را به روشنی دیده اند که دولت ابزار سرکوب طبقات است. این امر در مورد همه دولت ها صادق است، چه دولت سرمایه داری و چه دولتی که فردای انقلاب کارگری و سوسیالیستی به قدرت می رسد. تمامی دولت ها طبقاتی هستند. و تنها زمانی که طبقات از بین بروند، آنوقت زوال دولت را خواهیم دید.
اما تا آنجا که به بحث مشخص در هم شکستن ماشین دولتی بورژوایی برمی گردد، و نیاز به این درهم شکستن، جدا از هر بحث دیگری، بر اساس یک تجربه معین و زاده از آن تجربه است. تحربه ای که به همه ثابت کرده بود که نمی توان همین دولت بورژوازی را دردست گرفت و آنرا به یک دولت کارگری تبدیل کرد و از طریق آن منافع کارگر را به پیش برد. غیر واقعی بودن و غیر عملی بودن این تصور، با تجربه کسب شده است. تجربه ای که جدا از هر بحث فلسفی، سیاسی، اجتماعی و غیره، در انقلاب های قرن نوزده، و بسیار مشخص تر و گویا تر با کمون پاریس، کسب شده است. این تجربه ثابت کرد که نمی توان با تغییر افراد، و یا با تغییر سیاست، دولت بورژوازی را در درست گرفت و نام دولت کارگری برآن نهاد. نیاز به از بین بردن و در هم شکستن ماشین دولتی، همانطور که اشاره کردید، و جایگزین کردن آن با دولت متفاوت و کارگری، بر پایه همین تجربه است.
اما، در همان زمان هم که این امر به عمل درنیامده بود. سخنگویان بورژوازی ادعا می کردند که کارگر، توانایی درست کردن و شکل دادن به دولت دیگری را ندارد. بطور واقعی، ممکن و عملی بودن امر درهم شکستن ماشین دولتی بورژوایی و جایگزین کردن آن با دولت کارگری را انقلاب اکتبر نشان داد. به این ترتیب، این امر زاده و از دستآوردهای مهم انقلاب اکتبر است. در همان سال ۱۹۱۷، بلشویک ها توانستند با تشکیل حکومت کارگری نشان دهند که می توان قوه قضاییه را از قوه مجریه جدا کرد. آنها نشان دادند که می توان قوه مقننه و قوه مجریه، بمثابه نیرویی که قانون را اجرا می کند، با هم ادغام کرد. انقلاب اکتبر، نه تنها ممکن بودن، بلکه با اجرا کردن همین درهم آمیختگی و یکی کردن قوه مقننه و مجریه، و مجزا کردن قوه قضاییه را، در عمل به همگان اثبات کرد. و به این ترتیب کل آن رابطه موجود در دستگاه و ماشین دولتی بورژوایی که هر سه قوه با هم ادغام شده اند را در هم شکست. این انقلاب اکتبر بود که نشان داد چگونه ادغام قدرت قانونگذاری و مجریه، می تواند به شکلی باشد که نشان دهنده قدرت و اراده مردم باشد. انقلاب اکتبر نشان داد شوراهای مردمی، ظرفی است که می تواند این اراده و قدرت مردم در قانونگذاری و اجرای آن را متحقق کند. به این ترتیب، باز باید تاکید کنم که در هم شکستن ماشین دولتی بورژوازی در انقلاب اکتبر بوقوع پیوست.
"ایران در آینه زمان"
گفتگو تلویزیون رهایی زن با ثریا شهابی
قسمت اول
۲ سپتامبر ۲۰۱۸
برنامه تلوزیون رهایی زن :با ثریا شهابی
مینو همتی :دیدن حقایق در ایران با اینه ای شفاف و روشن، هدف برنامه های رهایی زن تحت عنوان “ایران در آینه زمان” است.
در این برنامه ها تلاش میکنیم که با کنار زدن گردوغبارها و زنگ زدگی ها و زنگ و لعاب هایی که دشمنان مردم برای پوشاندن حقایق برروی اینه واقعیات می کشند، تا که حقایق را در راستای منافع خودشان بپوشانند، حقایق پشت این آینه ها را در مقابل چشمان شما قرار دهیم. در برنامه امروز “ ایران در آیینه زمان”، ثریا شهابی را داریم و به موضوعات: اوضاع بین الملی، مانور در خاورمیانه، اعترضات کارگری، دستگیری ها، آینده ایران، و حقایق مربوط به آن، میپردازیم.
ثریا شهابی :نگاهی به خبر ها، ظاهرا جهانی را به سرگیجه می اندازد، که جهان و ایران به کجا میرود. از دریچه ایران٫ به ایران و جهان نگاهی بیاندازیم.
تحرکات ترامپ، پس و پیش رفتن های برجام، سوریه، مانورهای ترکیه و روسیه و اروپا و چین،همه و همه بر محور کیس ایران، می گردد! بدون اینکه مشکل اصلی همه قدرت های جهانی، ایران، حاکمیت اش و معضلات مردم اش باشد! ایران بهانه گوشمالی رقبای جهانی در سه قاره، اسیا و اروپا و امریکا است. این جدال قدرت بین آمریکا و اروپا و روسیه و چین، است. که در خلا صورت نمی گیرد. گره گاه ایران، بهانه ایران، کیس ایران، ابزار حل و فصل رقابت های قطب های جهانی است که در آن حاکمیت در ایران چهل سال، به آن زنده بوده است.
از جنگ سرد و ایجاد محور و کمربند سبز ضدکمونیستی و اسلامی دور شوروی، تا پس از جنگ سرد و شکاف های جهانی و میدان داری قطب های متنوع تروریسم دولتی و غیردولتی، امکان به قدرت رسیدن و بقا جمهوری اسلامی طی چهل سال گذشته را فراهم کرده است.
ایران امروز بهانه و محور رقابت های جهانی برای منافع قدرت های اصلی جهان، است. هرکس غیر از این میگوید که گویا معضل ترامپ با ایران موضوع حقوق بشر مردم در ایران است یا خطر ایران اتمی، یا مقابله با قدرت منطقه ای جمهوری اسلامی و خطر “ایران قدرتمند”، دروغ میگوید. ایران باز هم و باردیگر همچون چهل سال قبل، محور و بهانه تخاصمات دیگری است بین قدرت های اصلی جهانی.
با این تفاوت که امروز قدرت و طبقه و جنبش و جنبش هایی به مصاف حاکمیت در ایران آمده است که از جنبس هیچکدام از قدرت های منطقه ای و جهانی نیست. قدرت مردم محروم، طبقه کارگر، دختران و پسران، زنان و مردان ازادیخواه و برابری طلبی، که نه برای ترامپ و اردوغان و پوتین و مرکل، که برای حق خودشان به جنگ حاکمیت امده اند. تا جایی که همه، از خود مقامات جمهوری اسلامی تا ترامپ و مرکل و پوتین خود را برای فروپاشی جمهوری اسلامی ایران، نه به قدرت ترامپ و کمپ راست در اپوزیسیون ایران، که به قدرت محرومین و طبقه کارگر، آماده می کنند. اگر هیچیک از قدرت های مخرب جهانی برای فروپاشاندن جمهوری اسلامی ایران، دخالتی نمی کنند، فقط و فقط از ترس قدرتی است که در میدان است که همراه به زیر کشیدن جمهوری اسلامی ایران، با تغییر واقعی نظام به نظامی برابر، مرفه و آزاد، منافع انها را هم به خاطر خواهد انداخت.
ایران، محور و بهانه جدال های جهانی است. اما این محور و این بهانه، اگر مردم در ایران بر حاکمیت پیروز شوند، میتواند و قادر است ورق را، نه تنها در ایران که در جهان برگرداند و آغاز یکی از بزرگترین تغییرات در جهت منافع بشریت متمدن، در سراسر جهان باشد.
از این رو، جنبشی که در میدان است، چپ و سوسیالیستی است و تنها و تنها با پیروزی چپ و سوسیالیسم، میتواند جامعه ایران را از این دریای تخاصمات قدرت های مخرب، به سلامت عبور دهد.
آینده حاکمیت، بر متن فقر و بی ابی و فشار کمر شکن بر توده میلیونی مردم،اعتراضات پرشور طبقه کارگری که دیگر کارد به استخوانش رسیده است و دشمن و دشمنان اش را خوب می شناسد، بدستان توده محروم و در راس آنها طبقه کارگر، گره خودره است.
دستگیری های افسار گسیخته از فعالین دانشجویی،فعالین مدنی، زنان و دختران معترض و مبارز، احکام زندان های طویل و شلاق و جدال های داخلی شان در مجلس و دولت و بیت مقام معظم، برای خراب کردن فشار پایین بر سر هم دیگر، همه و همه، برای به تعویق انداختن این اینده است.
گفتگو تلویزیون رهایی زن با ثریا شهابی
قسمت اول
۲ سپتامبر ۲۰۱۸
برنامه تلوزیون رهایی زن :با ثریا شهابی
مینو همتی :دیدن حقایق در ایران با اینه ای شفاف و روشن، هدف برنامه های رهایی زن تحت عنوان “ایران در آینه زمان” است.
در این برنامه ها تلاش میکنیم که با کنار زدن گردوغبارها و زنگ زدگی ها و زنگ و لعاب هایی که دشمنان مردم برای پوشاندن حقایق برروی اینه واقعیات می کشند، تا که حقایق را در راستای منافع خودشان بپوشانند، حقایق پشت این آینه ها را در مقابل چشمان شما قرار دهیم. در برنامه امروز “ ایران در آیینه زمان”، ثریا شهابی را داریم و به موضوعات: اوضاع بین الملی، مانور در خاورمیانه، اعترضات کارگری، دستگیری ها، آینده ایران، و حقایق مربوط به آن، میپردازیم.
ثریا شهابی :نگاهی به خبر ها، ظاهرا جهانی را به سرگیجه می اندازد، که جهان و ایران به کجا میرود. از دریچه ایران٫ به ایران و جهان نگاهی بیاندازیم.
تحرکات ترامپ، پس و پیش رفتن های برجام، سوریه، مانورهای ترکیه و روسیه و اروپا و چین،همه و همه بر محور کیس ایران، می گردد! بدون اینکه مشکل اصلی همه قدرت های جهانی، ایران، حاکمیت اش و معضلات مردم اش باشد! ایران بهانه گوشمالی رقبای جهانی در سه قاره، اسیا و اروپا و امریکا است. این جدال قدرت بین آمریکا و اروپا و روسیه و چین، است. که در خلا صورت نمی گیرد. گره گاه ایران، بهانه ایران، کیس ایران، ابزار حل و فصل رقابت های قطب های جهانی است که در آن حاکمیت در ایران چهل سال، به آن زنده بوده است.
از جنگ سرد و ایجاد محور و کمربند سبز ضدکمونیستی و اسلامی دور شوروی، تا پس از جنگ سرد و شکاف های جهانی و میدان داری قطب های متنوع تروریسم دولتی و غیردولتی، امکان به قدرت رسیدن و بقا جمهوری اسلامی طی چهل سال گذشته را فراهم کرده است.
ایران امروز بهانه و محور رقابت های جهانی برای منافع قدرت های اصلی جهان، است. هرکس غیر از این میگوید که گویا معضل ترامپ با ایران موضوع حقوق بشر مردم در ایران است یا خطر ایران اتمی، یا مقابله با قدرت منطقه ای جمهوری اسلامی و خطر “ایران قدرتمند”، دروغ میگوید. ایران باز هم و باردیگر همچون چهل سال قبل، محور و بهانه تخاصمات دیگری است بین قدرت های اصلی جهانی.
با این تفاوت که امروز قدرت و طبقه و جنبش و جنبش هایی به مصاف حاکمیت در ایران آمده است که از جنبس هیچکدام از قدرت های منطقه ای و جهانی نیست. قدرت مردم محروم، طبقه کارگر، دختران و پسران، زنان و مردان ازادیخواه و برابری طلبی، که نه برای ترامپ و اردوغان و پوتین و مرکل، که برای حق خودشان به جنگ حاکمیت امده اند. تا جایی که همه، از خود مقامات جمهوری اسلامی تا ترامپ و مرکل و پوتین خود را برای فروپاشی جمهوری اسلامی ایران، نه به قدرت ترامپ و کمپ راست در اپوزیسیون ایران، که به قدرت محرومین و طبقه کارگر، آماده می کنند. اگر هیچیک از قدرت های مخرب جهانی برای فروپاشاندن جمهوری اسلامی ایران، دخالتی نمی کنند، فقط و فقط از ترس قدرتی است که در میدان است که همراه به زیر کشیدن جمهوری اسلامی ایران، با تغییر واقعی نظام به نظامی برابر، مرفه و آزاد، منافع انها را هم به خاطر خواهد انداخت.
ایران، محور و بهانه جدال های جهانی است. اما این محور و این بهانه، اگر مردم در ایران بر حاکمیت پیروز شوند، میتواند و قادر است ورق را، نه تنها در ایران که در جهان برگرداند و آغاز یکی از بزرگترین تغییرات در جهت منافع بشریت متمدن، در سراسر جهان باشد.
از این رو، جنبشی که در میدان است، چپ و سوسیالیستی است و تنها و تنها با پیروزی چپ و سوسیالیسم، میتواند جامعه ایران را از این دریای تخاصمات قدرت های مخرب، به سلامت عبور دهد.
آینده حاکمیت، بر متن فقر و بی ابی و فشار کمر شکن بر توده میلیونی مردم،اعتراضات پرشور طبقه کارگری که دیگر کارد به استخوانش رسیده است و دشمن و دشمنان اش را خوب می شناسد، بدستان توده محروم و در راس آنها طبقه کارگر، گره خودره است.
دستگیری های افسار گسیخته از فعالین دانشجویی،فعالین مدنی، زنان و دختران معترض و مبارز، احکام زندان های طویل و شلاق و جدال های داخلی شان در مجلس و دولت و بیت مقام معظم، برای خراب کردن فشار پایین بر سر هم دیگر، همه و همه، برای به تعویق انداختن این اینده است.
"علاوه بر این، این اولین بار نیست که کومه له با این گروهها وارد همکاری و رابطه سیاسی میشود. مورد کنگره ملی کرد که متشکل از طیف متنوعی از احزاب سیاسی کردستان تا باندهای قومی و ناسیونالیستی از نوع مهتدی و پژاک و... بود، نمونه بارزی از چنین رابطه ای بود که در اینمورد هم ما به نفس حضور کومه له در این اجلاس نقدی نداشتیم؛ نقد ما به دفاع کومه له از آن تحرک و بی مرزی و دفاع کومه له از کنگره ملی کرد بود."
در ادامه در همین نوشته در مورد جنگ نیابتی عربستان و پیوستن حزب دمکرات کردستان ایران به این پروژه گفته ام ما به احزاب سیاسی نامه نوشته و مخاطرات سیاست حزب دمکرات را از جمله برای حزب کمونیست و سازمان کردستانش(کومه له) گوشزد کرده ایم و خوهان مقابله با آن شده ایم و گفته و تاکید کرده ایم که برای کومه له بودن با احزاب ناسیونالیست کرد جایگاه بزرگتر و اساسی تری دارد:
"اما ظاهرا ذوق و شوق در راس "کلوپ احزاب کردی" قرار گرفتن مهمتر از اینها است. حتی به بهای ارتقا باندهایی مانند خبات و زحمتکشان به جرگه احزاب سیاسی."
"یکی از شروط اولیه رشد کمونیسم در کردستان، تلاش برای تکاندن ذهنیت ناسیونالیستی در طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه و تلاش برای جدایی آنها از افق ناسیونالیستی و سیاستهای احزاب ناسیونالیست کرد در مقیاس اجتماعی است، چیزی که متاسفانه کومه له با آن خداحافظی کرده است. تضعیف احزاب ناسیونالیستی، نقد همه جانبه آنها و تلاش برای منزوی کردن آنها به نفع جنبش سوسیالیستی یک پای اصلی و اصول بنیادی کار ما است؛ چیزی که متاسفانه سال های سال است از کومه له در دوره جدیدش رخت بر بسته است."( تاکیدها از اصل نوشته نیست و من اینجا تاکید گذاشته ام)
همچنانکه مشاهده کردیم در این نوشته گفته ام به نفس رابطه احزاب سیاسی (فکر نکنم حسین زاده تفاوت باندهای قومی و مذهبی و احزاب سیاسی را نداند) ما نقدی نداریم، بستگی به این دارد این رابطه مضمونا چیست و برای چه امری است. به تلاش کومه له برای قانع کردن دیگران و تحریم انتخابات جمهوری اسلامی نقدی نداریم و گفته ایم نقد ما به کومه له نه ارتباط با احزاب سیاسی در کردستان بلکه نقد ما به دفاع کومه له از ناسیونالیسم است. و در این نوشته با توجه به فضایی در میان چپ که به پیوستن خبات به عنوان یک گروه مذهبی سنی حساسیت داشتند اما به باندهای قومی امثال زحمتکشان نداشته اند، گفته ایم علاوه بر خبات امثال سازمان زحمتکشان مهتدی حزب سیاسی نیستند و یک باند قومی است و به عدم حساسیت چپ علیه باندهای قومی انتقاد داشته ایم. در این نوشته از اینکه باندهای قومی و مذهبی از جمله سازمان زحمتکشان عبدالله مهتدی، سازمان اسلامی خبات و امثال پژاک را به سطح احزاب سیاسی ارتقا خواهند داد، نقد داشته ایم. اینها را به عنوان احزاب سیاسی برسمیت نشناخته ایم چه برسد به نشست و برخواست و همکاری با آنها. حال باید آقای حسین زاده توضیح بدهند نقد او به چیست و کجا خالد حاج محمدی نه تنها نقد نداشته است که آن را نشانه درایت سیاسی دانسته است؟ ما از همکاری های موردی میان احزاب سیاسی، از جمله همکاری اطلاعاتی علیه توطئه های جمهوری اسلامی، علیه جنگ نیابتی، علیه سناریوی سیاه و... صحبت کرده ایم. اینها راست روی است؟ بعلاوه ما گفتیم به رابطه داشتن احزاب سیاسی در اپوزیسیون و همکاری های معین (که چندین مورد مثال آورده ایم) ایرادی نداریم، نگفتیم کولی دادن به احزاب ناسیونالیست کرد یعنی همکاری و رابطه.
در مورد این ادعا که ترندی در کومه له و حزب کمونیست علیه این همکاری بود، اینهم زیاد واقعی نیست. این ترند در تمام حیات کومه له و همکاری آن با انواع ارتجاع ناسیونالیستی نقدی نداشته است و جاپایی از مقابله آنها مشاهد نمیشود. این ترند با پیوستن خبات به عنوان یک جریان مذهبی از نوع سنی و در دل شروع جنگ نیابتی حزب دمکرات، زبان به اعتراض گشود. مشکل امثال من با این ترند که رحمان حسین زاده به آن دل بسته است، تعلق اش به همان ناسیونالیست چپ است. چپی که ملی و خلقی و ناسیونالیستی است. اعتراضش به مذهب و جریانات مذهبی است و در مقابل ناسیونالیسم حتی از نوع قومی و باند سیاهی مانند مهتدی زبان بسته است. اگر نزد رفقای دیروز ما از جمله خود رحمان حسین زاده روزی به ابراهیم علیزاده و روزی به این ترند در حزب کمونیست ایران دل میبندند، بیشتر از هر چیزی سردرگمی و سیاست دنباله روانه خود این رفقا را بیان میکند.
بهر صورت رحمان حسین زاده باید بداند که مردم شعور دارند و نمیتوان ادعاهای خود ساخته را به نام فاکت از نوشته کسی دیگر به خورد شنودنگان خود داد، بدون اینکه چهار کلمه از خود نوشته را آورد و ادعای خود را اثبات کرد.
در ادامه در همین نوشته در مورد جنگ نیابتی عربستان و پیوستن حزب دمکرات کردستان ایران به این پروژه گفته ام ما به احزاب سیاسی نامه نوشته و مخاطرات سیاست حزب دمکرات را از جمله برای حزب کمونیست و سازمان کردستانش(کومه له) گوشزد کرده ایم و خوهان مقابله با آن شده ایم و گفته و تاکید کرده ایم که برای کومه له بودن با احزاب ناسیونالیست کرد جایگاه بزرگتر و اساسی تری دارد:
"اما ظاهرا ذوق و شوق در راس "کلوپ احزاب کردی" قرار گرفتن مهمتر از اینها است. حتی به بهای ارتقا باندهایی مانند خبات و زحمتکشان به جرگه احزاب سیاسی."
"یکی از شروط اولیه رشد کمونیسم در کردستان، تلاش برای تکاندن ذهنیت ناسیونالیستی در طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه و تلاش برای جدایی آنها از افق ناسیونالیستی و سیاستهای احزاب ناسیونالیست کرد در مقیاس اجتماعی است، چیزی که متاسفانه کومه له با آن خداحافظی کرده است. تضعیف احزاب ناسیونالیستی، نقد همه جانبه آنها و تلاش برای منزوی کردن آنها به نفع جنبش سوسیالیستی یک پای اصلی و اصول بنیادی کار ما است؛ چیزی که متاسفانه سال های سال است از کومه له در دوره جدیدش رخت بر بسته است."( تاکیدها از اصل نوشته نیست و من اینجا تاکید گذاشته ام)
همچنانکه مشاهده کردیم در این نوشته گفته ام به نفس رابطه احزاب سیاسی (فکر نکنم حسین زاده تفاوت باندهای قومی و مذهبی و احزاب سیاسی را نداند) ما نقدی نداریم، بستگی به این دارد این رابطه مضمونا چیست و برای چه امری است. به تلاش کومه له برای قانع کردن دیگران و تحریم انتخابات جمهوری اسلامی نقدی نداریم و گفته ایم نقد ما به کومه له نه ارتباط با احزاب سیاسی در کردستان بلکه نقد ما به دفاع کومه له از ناسیونالیسم است. و در این نوشته با توجه به فضایی در میان چپ که به پیوستن خبات به عنوان یک گروه مذهبی سنی حساسیت داشتند اما به باندهای قومی امثال زحمتکشان نداشته اند، گفته ایم علاوه بر خبات امثال سازمان زحمتکشان مهتدی حزب سیاسی نیستند و یک باند قومی است و به عدم حساسیت چپ علیه باندهای قومی انتقاد داشته ایم. در این نوشته از اینکه باندهای قومی و مذهبی از جمله سازمان زحمتکشان عبدالله مهتدی، سازمان اسلامی خبات و امثال پژاک را به سطح احزاب سیاسی ارتقا خواهند داد، نقد داشته ایم. اینها را به عنوان احزاب سیاسی برسمیت نشناخته ایم چه برسد به نشست و برخواست و همکاری با آنها. حال باید آقای حسین زاده توضیح بدهند نقد او به چیست و کجا خالد حاج محمدی نه تنها نقد نداشته است که آن را نشانه درایت سیاسی دانسته است؟ ما از همکاری های موردی میان احزاب سیاسی، از جمله همکاری اطلاعاتی علیه توطئه های جمهوری اسلامی، علیه جنگ نیابتی، علیه سناریوی سیاه و... صحبت کرده ایم. اینها راست روی است؟ بعلاوه ما گفتیم به رابطه داشتن احزاب سیاسی در اپوزیسیون و همکاری های معین (که چندین مورد مثال آورده ایم) ایرادی نداریم، نگفتیم کولی دادن به احزاب ناسیونالیست کرد یعنی همکاری و رابطه.
در مورد این ادعا که ترندی در کومه له و حزب کمونیست علیه این همکاری بود، اینهم زیاد واقعی نیست. این ترند در تمام حیات کومه له و همکاری آن با انواع ارتجاع ناسیونالیستی نقدی نداشته است و جاپایی از مقابله آنها مشاهد نمیشود. این ترند با پیوستن خبات به عنوان یک جریان مذهبی از نوع سنی و در دل شروع جنگ نیابتی حزب دمکرات، زبان به اعتراض گشود. مشکل امثال من با این ترند که رحمان حسین زاده به آن دل بسته است، تعلق اش به همان ناسیونالیست چپ است. چپی که ملی و خلقی و ناسیونالیستی است. اعتراضش به مذهب و جریانات مذهبی است و در مقابل ناسیونالیسم حتی از نوع قومی و باند سیاهی مانند مهتدی زبان بسته است. اگر نزد رفقای دیروز ما از جمله خود رحمان حسین زاده روزی به ابراهیم علیزاده و روزی به این ترند در حزب کمونیست ایران دل میبندند، بیشتر از هر چیزی سردرگمی و سیاست دنباله روانه خود این رفقا را بیان میکند.
بهر صورت رحمان حسین زاده باید بداند که مردم شعور دارند و نمیتوان ادعاهای خود ساخته را به نام فاکت از نوشته کسی دیگر به خورد شنودنگان خود داد، بدون اینکه چهار کلمه از خود نوشته را آورد و ادعای خود را اثبات کرد.
بعلاوه اگر نفس نشستن با احزاب ناسیونالیستی سیاستی راست است، پس نشستن خود حسین زاده با نمایندگان هر دو حزب دمکرات با حضور نماینده کومه له و حزب کمونیست کارگری بعد از اعتصاب را چکار خواهید کرد؟ نشستی که حسین زاده در آن نه تنها یک کلمه در مقابل همان مرکز کذایی احزاب ناسیونالیست کرد به زبان نیاورد، بعلاوه یک کلمه در مورد اینکه ایشان و رفقایش از هماهنگی و توافق کومه له و این احزاب "بی اطلاعند" نگفت. شما که بعد از اعتصاب با نمایندگان همان "مرکز همکاری" کذایی در مورد دستاوردهای اعتصاب عمومی جمع شده اید و یک ساعت در مورد نتایج و ارزش آن صحبت کرده اید. بالاخره مردم قسم حضرت عباس را باور کنند یا دم خروس؟ در ثانی رحمان حسین زاده و رفقایش در رهبری حزبشان از همان فردای جدایی از ما تا کنون چندین "هیئت بلند پایه" خود را روانه کردستان عراق کرده اند و با هر پاسبان دم در احزاب طالبانی و بارزانی نشست داشته اند. اگر نفس رابطه و نشست سیاستی راست روانه است، بفرمائید پس اینها را چکار خواهید کرد؟ کسی که نصف اعضا رهبریش در مرگ طالبانی غش کرد و فاتح شیخ، دبیر کنونی کمیته مرکزی اش، عکس یادگاری خود و طالبانی را به سینه میزد و در غم از دست دادن جلال طالبانی عزا گرفت، در ستایش شیرکو بیکس، شاعر ناسیونالیست کرد و وزیر فرهنگ دولت اقلیم کردستان، کلی ستایشنامه بیان کرد و برای تشیع جنازه اش راهی کردستان عراق شد، در موقعیتی هست برگردد و "راست روی" ما را آنهم در کوتاه آمدن در مقابل ناسیونالیست کرد یادآوری کند؟
رضا مقدم از نژاد شناسی تا پرونده سازی
رضا مقدم نیز به روال همیشگی به بهانه بررسی اعتصاب عمومی کردستان، ضمن "تحقیق و تفحص" در ریشه یابی نژادی آدمها به این نتیجه رسیده اند که حکمتیستها جزو نژاد "کرد" اند و لذا مهر قومی بر پیشانی ما زده است. آقای مقدم در عین حال به نام بررسی اعتصاب عمومی کردستان فرصت را غنیمت شمرده و پرونده ای خود ساخته را علیه ما در دوره دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب "رو کرده" تا در این کارزار به شنوندگان خود بفروشند. اینجا و علیرغم اینکه هر دو شاهکار ایشان به خود اعتصاب عمومی نامربوطند و اما چون در دل بررسی های ایشان از اعتصاب عمومی آمده است به آنها خواهم پرداخت. در این بحث قصد وارد شدن به مباحثات مقدم در ارزیابی از اعتصاب عمومی را ندارم و همزمان در میان مشتی ادعای پوچ و بی پایه تنها به دو مورد که ذکر شد اشاره خواهم کرد.
ابتدا به نقش زبان مادری در هویت سیاسی و ایدئولوژیک ما از زبان رضا مقدم بپردازیم. ایشان در مصاحبه ای با تلویزیون "به پیش" تحت عنوان "اعتصاب عمومی کردستان، آلترناتیو حزبی یا جنبشی" بخش دوم به تاریخ ٩ اکتبر ٢٠١٨ در جواب سوال مصاحبه کننده در مورد ارزیابی از نقش نیروهای چپ در این حرکت میگوید:
"حکمتیستها را نام بردید که به عنوان چپ سراسری که تازه شاخه کردستان آن در این اعتصاب نقش داشته و شاخه سراسری آن آمده از این اعتصاب حمایت کرده. حزب حکمتیست اوت ٢٠٠٤ درست شده از انشعاب از حزب کمونیست کارگری. بنا به تعریف سوسیالیسم بیان کننده منافع طبقه کارگر است، جهانشمول است و علت اینکه آن انشعاب شده، مسائلی که چه سیاست، چه تحلیلی و تئوری و چه منفعت طبقاتی بوده که در آن انشعاب اساسا کسانی که زبان مادریشان کردی است جدا شدند،....... و اساسا اینها هستند که جدا میشوند. (تاکیدها از من است)
مقدم در ادامه میگوید:
"... علاوه بر آن چرا حالا در حزب کمونیست کارگری عراق هم همین ماجرا به مزاج سیاسی بخش کردستانش سازگار است و آنها جدا میشوند و رابطه شان را با اینها ادامه میدهند و نه با حزب کمونیست کارگری."
رضا مقدم به سبک و روش ناسیونالیستها و نژاد پرستان از نوع شرقی و عقب مانده آن، از روی زبان مادری، لهجه و محل تولد آدمها به این نتیجه رسیده اند که اکثریت کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری همراه با طیف وسیعی از اعضا و کادرهای آن حزب که بعد از اتفاقات آن دوره از حزب کمونیست کارگری جدا شدند و حزب حکمتیست را تاسیس کردند، کرد زبانند و به این اعتبار نتیجه میگیرد که ناسیونالیست کرد هستند. ایشان از این تفحص و تز پایه ای خود نتیجه میگیرد که دلیل اینکه رفقای قدیم ما که اکنون به اسم حزب حکمتیست فعالیت دارند و با کومه له نزدیک شده اند و همکاری دارند، محل تولد و زبان شان و نتیجتا تعلق شان به خانواده ناسیونالیست کرد است.
رضا مقدم از نژاد شناسی تا پرونده سازی
رضا مقدم نیز به روال همیشگی به بهانه بررسی اعتصاب عمومی کردستان، ضمن "تحقیق و تفحص" در ریشه یابی نژادی آدمها به این نتیجه رسیده اند که حکمتیستها جزو نژاد "کرد" اند و لذا مهر قومی بر پیشانی ما زده است. آقای مقدم در عین حال به نام بررسی اعتصاب عمومی کردستان فرصت را غنیمت شمرده و پرونده ای خود ساخته را علیه ما در دوره دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب "رو کرده" تا در این کارزار به شنوندگان خود بفروشند. اینجا و علیرغم اینکه هر دو شاهکار ایشان به خود اعتصاب عمومی نامربوطند و اما چون در دل بررسی های ایشان از اعتصاب عمومی آمده است به آنها خواهم پرداخت. در این بحث قصد وارد شدن به مباحثات مقدم در ارزیابی از اعتصاب عمومی را ندارم و همزمان در میان مشتی ادعای پوچ و بی پایه تنها به دو مورد که ذکر شد اشاره خواهم کرد.
ابتدا به نقش زبان مادری در هویت سیاسی و ایدئولوژیک ما از زبان رضا مقدم بپردازیم. ایشان در مصاحبه ای با تلویزیون "به پیش" تحت عنوان "اعتصاب عمومی کردستان، آلترناتیو حزبی یا جنبشی" بخش دوم به تاریخ ٩ اکتبر ٢٠١٨ در جواب سوال مصاحبه کننده در مورد ارزیابی از نقش نیروهای چپ در این حرکت میگوید:
"حکمتیستها را نام بردید که به عنوان چپ سراسری که تازه شاخه کردستان آن در این اعتصاب نقش داشته و شاخه سراسری آن آمده از این اعتصاب حمایت کرده. حزب حکمتیست اوت ٢٠٠٤ درست شده از انشعاب از حزب کمونیست کارگری. بنا به تعریف سوسیالیسم بیان کننده منافع طبقه کارگر است، جهانشمول است و علت اینکه آن انشعاب شده، مسائلی که چه سیاست، چه تحلیلی و تئوری و چه منفعت طبقاتی بوده که در آن انشعاب اساسا کسانی که زبان مادریشان کردی است جدا شدند،....... و اساسا اینها هستند که جدا میشوند. (تاکیدها از من است)
مقدم در ادامه میگوید:
"... علاوه بر آن چرا حالا در حزب کمونیست کارگری عراق هم همین ماجرا به مزاج سیاسی بخش کردستانش سازگار است و آنها جدا میشوند و رابطه شان را با اینها ادامه میدهند و نه با حزب کمونیست کارگری."
رضا مقدم به سبک و روش ناسیونالیستها و نژاد پرستان از نوع شرقی و عقب مانده آن، از روی زبان مادری، لهجه و محل تولد آدمها به این نتیجه رسیده اند که اکثریت کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری همراه با طیف وسیعی از اعضا و کادرهای آن حزب که بعد از اتفاقات آن دوره از حزب کمونیست کارگری جدا شدند و حزب حکمتیست را تاسیس کردند، کرد زبانند و به این اعتبار نتیجه میگیرد که ناسیونالیست کرد هستند. ایشان از این تفحص و تز پایه ای خود نتیجه میگیرد که دلیل اینکه رفقای قدیم ما که اکنون به اسم حزب حکمتیست فعالیت دارند و با کومه له نزدیک شده اند و همکاری دارند، محل تولد و زبان شان و نتیجتا تعلق شان به خانواده ناسیونالیست کرد است.
اینجا وارد کل مباحثات در مورد اعتصاب عمومی نخواهم شد. در مورد این مسئله رفقای دیگر همه جانبه پرداخته اند و لذا وارد همه بحثهای رحمان حسین زاده و دفاعیات هر روزه او از اتحاد نیروهای موسوم به چپ و نقش بارز آنها در اعتصاب عمومی و بالیدن بر "زکاوت سیاسی و تشخیص درست و تیزبینی" قطب سوسیالیستی و "چپ رادیکال" در اعتصاب عمومی کردستان نخواهم شد.
اجازه بدهید ابتدا به ادعاهای رحمان حسین زاده بپردازیم. ایشان در جواب سوال گوینده تلویزیونشان که میپرسد، "بعضی میگویند چون در این اعتصاب احزاب ناسیونالیست کرد شرکت داشته اند پس به نوعی اگر احزاب چپ شرکت کنند دنباله روی از احزاب و نیروهای ناسیونالیست کرد است، نظر شما چه است؟"میگوید:
"عده ای نیست یک جمع محدودی است که قبلا از حزب حکمتیست جدا شده اند و سایتی که به آنها سمپاتی دارد. شما نگاه کن از این اعتصاب عمومی کردستان کل چپ ایران و آن چپی که ما به آن میگوییم چپ رادیکال حمایت کردند...."
".... ناسیونالیستها مجبور میشوند فراخوان خود را کنسل کنند و با یک تاخیر ١٠ تا ١٢ ساعته تازه از روز ٢١ شهریور حمایت کنند. جلوشان را بگیریم؟"
"متاسفانه یک جمع محدودی هستند که با این پروپاگاند و با این تبلیغات موقعیت پاسیو و غیر دخالتگر و بی ربط خودشان را به این ماجرا توجیه میکنند..."
او در ادامه بحث خود باز اشاره دارد که:
".. این دوستان سابق ما در این حرکت پاسیو بودند، نقش نداشتند، حتی ارزیابیشان این بود که بهر حال نمیگیرد، میخواستند بعدا طلبکار برگردند، دیدند یک حرکت بزرگ اتفاق افتاده الان دارند این موقعیت ایزوله و منزوی شده خودشان را با حمله به ما نیروهای چپ و کمونیسم میخواهند جبران بکنند. روش ناپسندی است." (همه تاکیدها از من است)
اینجا در جواب ادبیات نازل حسین زاده در مورد حزب ما، از جواب به طعنه و کنایه های سبکی که در این مصاحبه به مظفر محمدی میگوید و حتی از بردن اسم او خودداری میکند، میگذرم. اینها سبکتر از آنند که احتیاج به جواب داشته باشند. این ادبیات نیروها و افرادی است که از نقد سیاسی، بحث مارکسیستی، جدال سیاسی روشن و شفاف عاجزند و ناچارند با ادبیاتی غیر سیاسی، کینه توزانه و غیرمتمدنانه عقب مانده ترین افراد در صفوف خود را راضی و شارژ کنند. اینها ابزار توجیه تغییر ریل و عضویت در کلوپ "چپ رادیکال" است. حسین زاده اولین مسافر این قطار نیست. کم نیستند کسانی که به جای نقد سیاسی سرراست گذشته خود و حزب و خطی که با آن بوده اند، سعی کرده اند با ادبیات نازل و با فراموشی حتی نوشته و گفته های سالیان قبل خود، برای کسب صندلی در کلوبی که به آن شیفت کرده اند، در مدح یاران جدید و علیه رفقای قبلی خود و خط و سیاست گذشته خود، با مشتهای گره کرده به میدان رفته اند. شخصا برای این سرنوشت غمگین متاسفم، میتوانست اینجور تراژدی نباشد، میتوانست سرراست و سیاسی تر و با پرنسیب تر باشد، اما این دیگر انتخاب خود این رفقا است و کاری از ما ساخته نیست. این همان پروسه ای است که شاخه های مختلف کومه له که هرکدام با سواستفاده از اعتبار تاریخ کمونیستی کومه که و حزب کمونیست ایران، در کنار احزاب راست و ناسیونالیستی لم داده اند، (البته دو جریان از آنها یعنی کومه له و روند سوسیالیستی کومه له، تا حد "کمونیسم رادیکال"از جانب حسین زاده ارتقا یافته اند) طی کرده اند. به ایشان توصیه میکنم نوشته های خود در نقد کومه له را در زمانی که این طرف آب بود، بخواند و جواب امروز خود در مدح یاران جدید و علیه ما را بیابد. ابراهیم علیزاده قبلا همین مسیر را رفت و فکر نمیکنم کسانی که فرمان حزب خود را به او سپرده اند و اندر فواید "کمونیسم رادیکال" از این نوع میگوید، راه دورتری بروند. معلوم نیست از سال ١٩٩١ تا کنون این همه جریان ما و شخص منصور حکمت که رفقای ما به شیوه ای بسیار مذهبی گونه به او مراجعه میکنند، در مورد گرایشات حزب کمونیست ایران، در مورد شیفت کومه له به ناسیونالیسیم کرد، در مورد تاریخ نگاری جعلی و تاریخ سازی شکست خوردگان ایک تاریخ، در مورد ارزیابی از کومه له، در مورد بازگشت به عقب کومه له علیزاده و... نوشته و گفته ایم، چگونه یک شب با تر دستی آنها همراه با طیفی از گروههای حاشیه ای و بازمانده از فدائی به مرکز عالم مارکسیسم و کمونیسم و شپ رادیکال تبدیل شدند. مسئله روشن است رفقای ما به این سمت شیفت کرده اند. به همین دلیل است وقتی که گوینده تلویزیون در مورد پیشروی اتحاد چپ در کردستان از حسین زاده میپرسد، در مدح نزدیکی خودشان و کومه له سنگ تمام میگذارد و میگوید " ما به هم خیلی نزدیک شده ایم و از جمله مبارزه قاطع جریانش و کومه له علیه جمهوری اسلامی" را به عنوان دیلی این نزدیکی می آورد. اگر تمام ماجر ایان است، خوب این همه تلاش د دو نیم دهه لازم نبود. این همه بحث و جدل در کل این تاریخ لازم نبود.
اجازه بدهید ابتدا به ادعاهای رحمان حسین زاده بپردازیم. ایشان در جواب سوال گوینده تلویزیونشان که میپرسد، "بعضی میگویند چون در این اعتصاب احزاب ناسیونالیست کرد شرکت داشته اند پس به نوعی اگر احزاب چپ شرکت کنند دنباله روی از احزاب و نیروهای ناسیونالیست کرد است، نظر شما چه است؟"میگوید:
"عده ای نیست یک جمع محدودی است که قبلا از حزب حکمتیست جدا شده اند و سایتی که به آنها سمپاتی دارد. شما نگاه کن از این اعتصاب عمومی کردستان کل چپ ایران و آن چپی که ما به آن میگوییم چپ رادیکال حمایت کردند...."
".... ناسیونالیستها مجبور میشوند فراخوان خود را کنسل کنند و با یک تاخیر ١٠ تا ١٢ ساعته تازه از روز ٢١ شهریور حمایت کنند. جلوشان را بگیریم؟"
"متاسفانه یک جمع محدودی هستند که با این پروپاگاند و با این تبلیغات موقعیت پاسیو و غیر دخالتگر و بی ربط خودشان را به این ماجرا توجیه میکنند..."
او در ادامه بحث خود باز اشاره دارد که:
".. این دوستان سابق ما در این حرکت پاسیو بودند، نقش نداشتند، حتی ارزیابیشان این بود که بهر حال نمیگیرد، میخواستند بعدا طلبکار برگردند، دیدند یک حرکت بزرگ اتفاق افتاده الان دارند این موقعیت ایزوله و منزوی شده خودشان را با حمله به ما نیروهای چپ و کمونیسم میخواهند جبران بکنند. روش ناپسندی است." (همه تاکیدها از من است)
اینجا در جواب ادبیات نازل حسین زاده در مورد حزب ما، از جواب به طعنه و کنایه های سبکی که در این مصاحبه به مظفر محمدی میگوید و حتی از بردن اسم او خودداری میکند، میگذرم. اینها سبکتر از آنند که احتیاج به جواب داشته باشند. این ادبیات نیروها و افرادی است که از نقد سیاسی، بحث مارکسیستی، جدال سیاسی روشن و شفاف عاجزند و ناچارند با ادبیاتی غیر سیاسی، کینه توزانه و غیرمتمدنانه عقب مانده ترین افراد در صفوف خود را راضی و شارژ کنند. اینها ابزار توجیه تغییر ریل و عضویت در کلوپ "چپ رادیکال" است. حسین زاده اولین مسافر این قطار نیست. کم نیستند کسانی که به جای نقد سیاسی سرراست گذشته خود و حزب و خطی که با آن بوده اند، سعی کرده اند با ادبیات نازل و با فراموشی حتی نوشته و گفته های سالیان قبل خود، برای کسب صندلی در کلوبی که به آن شیفت کرده اند، در مدح یاران جدید و علیه رفقای قبلی خود و خط و سیاست گذشته خود، با مشتهای گره کرده به میدان رفته اند. شخصا برای این سرنوشت غمگین متاسفم، میتوانست اینجور تراژدی نباشد، میتوانست سرراست و سیاسی تر و با پرنسیب تر باشد، اما این دیگر انتخاب خود این رفقا است و کاری از ما ساخته نیست. این همان پروسه ای است که شاخه های مختلف کومه له که هرکدام با سواستفاده از اعتبار تاریخ کمونیستی کومه که و حزب کمونیست ایران، در کنار احزاب راست و ناسیونالیستی لم داده اند، (البته دو جریان از آنها یعنی کومه له و روند سوسیالیستی کومه له، تا حد "کمونیسم رادیکال"از جانب حسین زاده ارتقا یافته اند) طی کرده اند. به ایشان توصیه میکنم نوشته های خود در نقد کومه له را در زمانی که این طرف آب بود، بخواند و جواب امروز خود در مدح یاران جدید و علیه ما را بیابد. ابراهیم علیزاده قبلا همین مسیر را رفت و فکر نمیکنم کسانی که فرمان حزب خود را به او سپرده اند و اندر فواید "کمونیسم رادیکال" از این نوع میگوید، راه دورتری بروند. معلوم نیست از سال ١٩٩١ تا کنون این همه جریان ما و شخص منصور حکمت که رفقای ما به شیوه ای بسیار مذهبی گونه به او مراجعه میکنند، در مورد گرایشات حزب کمونیست ایران، در مورد شیفت کومه له به ناسیونالیسیم کرد، در مورد تاریخ نگاری جعلی و تاریخ سازی شکست خوردگان ایک تاریخ، در مورد ارزیابی از کومه له، در مورد بازگشت به عقب کومه له علیزاده و... نوشته و گفته ایم، چگونه یک شب با تر دستی آنها همراه با طیفی از گروههای حاشیه ای و بازمانده از فدائی به مرکز عالم مارکسیسم و کمونیسم و شپ رادیکال تبدیل شدند. مسئله روشن است رفقای ما به این سمت شیفت کرده اند. به همین دلیل است وقتی که گوینده تلویزیون در مورد پیشروی اتحاد چپ در کردستان از حسین زاده میپرسد، در مدح نزدیکی خودشان و کومه له سنگ تمام میگذارد و میگوید " ما به هم خیلی نزدیک شده ایم و از جمله مبارزه قاطع جریانش و کومه له علیه جمهوری اسلامی" را به عنوان دیلی این نزدیکی می آورد. اگر تمام ماجر ایان است، خوب این همه تلاش د دو نیم دهه لازم نبود. این همه بحث و جدل در کل این تاریخ لازم نبود.
ادعاهای رضا مقدم در مورد سوسیالیسم و منافع طبقه کارگر و جهانشمول بودن آن در شرایطی که دیگران را از روی زبان مادری تقسیم بندی قومی میکند، پشیزی ارزش ندارد. تنها کسی میتواند از روی شناسنامه، محل تولد و زبان آدمها آنها را در دسته بندی های قومی و ملی بچیند، که ابتدا خود را نیز بر همین اساس جزو یکی از اقوام به حساب آورده باشد. کسی که دیگران را به جرم زبان و محل تولد آنها ناسیونالیست کرد میداند، ابتدا خود آگاهانه پذیرفته است که ناسیونالیست فارس است. استدلال رضا مقدم نه تنها صد و هشتاد درجه علیه کمونیسم و ابتدایی ترین اصول مارکسیستی در مورد جامعه طبقاتی و تقسیم بندی آن است، بعلاوه علیه هر نوع تمدن بشری است. ادعهای رضا مقدم را امروز حتی زبان شناسان شرق زده و نژاد پرستان و احزاب ناسیونالیستی دنیا هم به این اندازه زمخت و زننده بیان نمیکنند. اگر نژادپرستان امروزی این درافشانی رضا مقدم را بشنوند از او بخاطر این احیا عهد عتیق ترین و گندیده ترین و عوامانه ترین نوع نژادپرستی شکایت خواهند کرد.
در حقیقت این ادعا چیزی در مورد حزب حکمتیست بیان نمیکند و بیش از هر چیز بیان موقعیت خود رضا مقدم و همه کسانی است که امروز با این غلظت ناسیونالیستی هنوز دنبال او هستند.
باید به این درجه از "دانش مارکسیستی" و البته بلاهت آقای مقدم مدال طلا داد! معنی واقعی طبقات و هویت طبقاتی و هویت ملی و انترناسیونالیسم و سوسیالیسم مورد نظر آقای مقدم را در همین چند جمله میتوان دید. آقای مقدم با این تز خود گوی سبقت را از ناسیونالیستها- فاشیستهای هیتلری ربوده!
در مورد بخش دوم ادعای رضا مقدم و اینکه در حزب کمونیست کارگری عراق هم گویا "کرد زبانها" از آن حزب جدا شدند و به حکمتیستها نزدیک شدند ، این هم سراپا جعل است. فکر نکنم رضا مقدم از روی بی اطلاعی چنین احکام بی اساس و پایه ای را به عنوان مدرک برای "ناسیونالیست" نامیدن ما و حزب کمونیست کارگری عراق بیان کرده باشد. در حزب کمونیست کارگری عراق نه انشعابی اتفاق افتاد و نه تقسیم بندی "کردها"! و "عربها"! در آن حزب اتفاق افتاد. این تقسیم بندی هم از جعلیات نوع راسیستی جناب مقدم و گروهش است. علاوه بر کودکانه بودن این ادعاها، زمختی اینها بحدی است که آدم تعجب میکند که واقعا جریان آقای مقدم گروه سیاسی است یا مرکز دروغ پراکنی علیه کمونیستها!!! در جریان جدایی ما از حزب کمونیست کارگری، حزب کمونیست کارگری عراق سر جای خود ماند. کل آن حزب منهای چند نفر با رهبری و صفوف کادری در کل عراق سر جای خود ماند و در میدان سیاست حزب خواهر ما در عراق بوده و است. چند نفر از آن حزب جدا شدند که اسمی دیگر روی خود گذاشتند که مورد بحث این نوشته نیست و آنها هم عرب زبانها نبودند. اقای مقدم اگاهانه دست به یک جعلیات زده است و انگار دنیا در گوش گاو خوابیده است و هر پرونده ای جعلی و ضد کمونیستی را از جانب ایشان باور میکنند.
ایشان در بخش دیگری از سخنان خود درادامه و بر سر دلیل نزدیکی رفقای قبلی ما به کومه له و اینکه این پروسه چگونه غیر شفاف و بدون نقد گذشته خود و سیاستهای حزب حکمتیست انجام شده است و... ، تلاش میکند پرونده های جعلی و دروغهای قبلی جریان خود را به شکل بسیار شنیعتری علیه ما بیان کند. او میگوید:
"حکمتیستها در دوره ای که بحث دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب بود، دفتر سیاسی شان اطلاعیه دادند و یک اقدامات جنایتکارانه را نسبت دادند به کومه له و به کومه له گفتند همکار وزارت اطلاعات است."( تاکیدها از من است)
نزدیکی رفقای قبلی ما به کومه له و دلایل آن اینجا مورد بحث من نیست. اما در مورد ادعاهای این آدم، انسان در تعجب میماند که جریان رضا مقدم واقعا گروه سیاسی است یا جمع شایعه پراکنی. به راستی باید به این مرکزی که در تمام تاریخ فعالیت مستقل شان، بخش جدی از کارشان جعل و پرونده سازی و دروغ پراکنی علیه مخالفین و منتقدین شان است، چگونه و با چه زبانی جواب داد. انسان در تعجب میماند که با این درجه از بی پرنسیبی و این درجه از بی وجدانی سیاسی چه باید کرد. آیا واقعا هیچ آدم سلیم و شرافتمندی میتواند مستقل از هر اختلافی با ما، با این جریان حتی برای دو روز هم شده فعالیت مشترک داشته باشد؟
در حقیقت این ادعا چیزی در مورد حزب حکمتیست بیان نمیکند و بیش از هر چیز بیان موقعیت خود رضا مقدم و همه کسانی است که امروز با این غلظت ناسیونالیستی هنوز دنبال او هستند.
باید به این درجه از "دانش مارکسیستی" و البته بلاهت آقای مقدم مدال طلا داد! معنی واقعی طبقات و هویت طبقاتی و هویت ملی و انترناسیونالیسم و سوسیالیسم مورد نظر آقای مقدم را در همین چند جمله میتوان دید. آقای مقدم با این تز خود گوی سبقت را از ناسیونالیستها- فاشیستهای هیتلری ربوده!
در مورد بخش دوم ادعای رضا مقدم و اینکه در حزب کمونیست کارگری عراق هم گویا "کرد زبانها" از آن حزب جدا شدند و به حکمتیستها نزدیک شدند ، این هم سراپا جعل است. فکر نکنم رضا مقدم از روی بی اطلاعی چنین احکام بی اساس و پایه ای را به عنوان مدرک برای "ناسیونالیست" نامیدن ما و حزب کمونیست کارگری عراق بیان کرده باشد. در حزب کمونیست کارگری عراق نه انشعابی اتفاق افتاد و نه تقسیم بندی "کردها"! و "عربها"! در آن حزب اتفاق افتاد. این تقسیم بندی هم از جعلیات نوع راسیستی جناب مقدم و گروهش است. علاوه بر کودکانه بودن این ادعاها، زمختی اینها بحدی است که آدم تعجب میکند که واقعا جریان آقای مقدم گروه سیاسی است یا مرکز دروغ پراکنی علیه کمونیستها!!! در جریان جدایی ما از حزب کمونیست کارگری، حزب کمونیست کارگری عراق سر جای خود ماند. کل آن حزب منهای چند نفر با رهبری و صفوف کادری در کل عراق سر جای خود ماند و در میدان سیاست حزب خواهر ما در عراق بوده و است. چند نفر از آن حزب جدا شدند که اسمی دیگر روی خود گذاشتند که مورد بحث این نوشته نیست و آنها هم عرب زبانها نبودند. اقای مقدم اگاهانه دست به یک جعلیات زده است و انگار دنیا در گوش گاو خوابیده است و هر پرونده ای جعلی و ضد کمونیستی را از جانب ایشان باور میکنند.
ایشان در بخش دیگری از سخنان خود درادامه و بر سر دلیل نزدیکی رفقای قبلی ما به کومه له و اینکه این پروسه چگونه غیر شفاف و بدون نقد گذشته خود و سیاستهای حزب حکمتیست انجام شده است و... ، تلاش میکند پرونده های جعلی و دروغهای قبلی جریان خود را به شکل بسیار شنیعتری علیه ما بیان کند. او میگوید:
"حکمتیستها در دوره ای که بحث دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب بود، دفتر سیاسی شان اطلاعیه دادند و یک اقدامات جنایتکارانه را نسبت دادند به کومه له و به کومه له گفتند همکار وزارت اطلاعات است."( تاکیدها از من است)
نزدیکی رفقای قبلی ما به کومه له و دلایل آن اینجا مورد بحث من نیست. اما در مورد ادعاهای این آدم، انسان در تعجب میماند که جریان رضا مقدم واقعا گروه سیاسی است یا جمع شایعه پراکنی. به راستی باید به این مرکزی که در تمام تاریخ فعالیت مستقل شان، بخش جدی از کارشان جعل و پرونده سازی و دروغ پراکنی علیه مخالفین و منتقدین شان است، چگونه و با چه زبانی جواب داد. انسان در تعجب میماند که با این درجه از بی پرنسیبی و این درجه از بی وجدانی سیاسی چه باید کرد. آیا واقعا هیچ آدم سلیم و شرافتمندی میتواند مستقل از هر اختلافی با ما، با این جریان حتی برای دو روز هم شده فعالیت مشترک داشته باشد؟
انصافا کومه له هیچ وقت و تا امروز ناقاطع علیه جمهوری اسلامی نبوده است. طرف تصمیم گرفته است به کومه له نزدیک شود و به جای بیان روشن همین واقعیت به توجیهات کودکانه مبارزه قاطع کومه له علیه جمهوری اسلامی آویزان میشود.
در مورد سیاست "فعال" آنها و مشی "پاسیو" ما هم فکر نکنم احتیاج به توضیح بیشتر باشد. لازم است نمونه های "دخالت فعال" در سیاست را از طرف کلوپی که رحمان حسن زاده از عضویت در آن در پوست خود نمیگنجند را یادآوری کنیم. حمیات فعال از دو خرداد و خاتمی، بلند کردن پرچم "خارجی" سیزی ناسیونالیسم ایرانی علیه کارگران "افغانستانی"، حمایت فعال از تحرک نیروهای فاشیست و ارتجاعی قومی، ترک، الاهواز، هخا، حمایت فعال از جنبش سبز و موسوی و کروبی، تحت عنوان ضدیت با جمهوری اسلامی و ولایت فقیه، حضور در پروژه های ناسیونالیسم کرد در منطقه مانند کنگره ملی کرد، اتحاد احزاب کردستانی، دخالت فعال در حمایت از سوریه ای کردن ایران، دخالت فعال و دفاع از قتل عام مردم در موصل تحت عنوان مبارزه با داعش، (البته در این مورد رحمان حسین زاده مدافع سرسخت "سیاست دخالتگرانه: مردم را بمباران کنید" بود) فقط نمونه هایی از فعال بودن این کلوپ است. ما همیشه در دفاع از صف مستقل طبقه کارگر علیه هر نوع ارتجاعی در مقابل چنین "فعال" بودن و "سیاست فعال و دخالتگری" ایستادیم و همیشه از جانب این کلوپ مهر "پاسیو" خورده ایم. ما به اینگونه "فعال" بودن احتیاجی نداریم. ما برای نشان دادن وجود و تحرک خود به هیچ جنبش ارتجاعی باج نخواهیم داد و با هر بادی نخواهیم چرخید. اگر همراه نشدن با ناسیونالیستهای کرد و کولی ندادن به جنبش آنها، انهم در دوره تاریخی معینی که "مرکز همکاری" کذایی ناسیونالیستها در تلاش است به هسته اولیه ارتش آزاد سوریه در تحولات ایران تبدیل شود، پاسیو بودن است، ما لقای فعال بودن نوع آنها را به بقایش می بخشیم.
در مورد این ادعای رحمان حسین زاده که گویا ناسیونالیستها مجبور شده اند، فراخوان خود را کنسل کنند و از فراخوان روز ٢١ شهریور "حمایت" کنند هم ابراهیم علیزاده و فرهاد شعبانی به روشنی گفته اند که ماجرا چنین نیست و کل ماجرا از اول تا آخر با توافق مشترک کومه له و مرکز همکاری انجام گرفته است. در نتیجه کسی که با تاخیری طولانی، از همکاری کومه له و "مرکز همکاری" اعلام "بی اطلاعی" و برات کرده است و خودش کلاه سرش رفته، نمیتواند برگردد و با چنین ادعایی پوچ و زمختی اعلام کند که ناسیونالیستها آمده اند و از اعتصاب عمومی اعلام شده "نیروهای چپ" حمایت کردند.
اما و مستقل از اینها من از رحمان حسین زاده و همه رفقای عزیزی که در آن حزب و به نام حزب حکمتیست فعالیت دارند میپرسم این چپ کمونیست و رادیکالی که بعد از این همه سال پیدایشان کرده اید و قطب سوسیالیستی را با آنها شکل داده اید، کدامها هستند؟ میتوانید لیست نیروهای نوظهور چپ رادیکال و کمونیست مورد اشاره رحمان حسین زاده را که در این اعتصاب هم از شما حمایت کردند را اطلاع دهید؟ آیا اینها تازه تولد یافته اند و ما در این همه سال از آنها بی خبر بوده ایم؟ راه کارگر!!!، روند سوسیالیستی کومه له!!!، کومه له، اقلیت و هسته اقلیت!!!، اتحاد فدائیان!!! حزب کمونیست کارگری!!! اینها جریانات کمونیستی هستند؟ اینها چپ رادیکال اند و قرار است پرچم سوسیالیستی طبقه کارگر ایران با اینها به مقصد برسد؟ کل سنت سیاسی چپ پرو روس ایران و شاخه های مختلف آن از فدایی تا راه کارگر، در تاریخ جدال کمونیسم و ناسیونالیسم در کردستان ایران و حتی زمانی که حزب دمکرات به نیروهای ما شبیخون زد و جنگی سراسری و چند ساله را به ما تحمیل کرد، در کنار حزب دمکرات و ناسیونالیسم کرد ایستادند. اینها را به نام کمونیسم رادیکال تحویل مردم دادن بیان پیوستن شما است به آنها نه برعکس. این درجه از خود فریبی، این درجه از سقوط سیاسی و این درجه چرخیدن به راست، برای چیست؟ پس تاریخ چهار دهه نقد جریان ما از کل این چپ و تاریخ جدال و نقد ما از این چپ از روز تشکیل حزب حکمتیست تا وداع شما از حزب، چه شد؟ پس جدال سیاسی، تئوریک و پراتیک کمونیستی حکمت و خود حزب حکمتیست در این دوره که علیه آنها و به عنوان چپ بورژوایی، چپ خلقی و ناسیونالیسم پرو روس و فرزندان جبه ملی ایران و چپ مدافع مصدق و شرقی و عقب مانده و اسلامی و چپ ملی کردستان مورد نقد قرار گرفته اند، کجا خواهد رفت؟
در مورد سیاست "فعال" آنها و مشی "پاسیو" ما هم فکر نکنم احتیاج به توضیح بیشتر باشد. لازم است نمونه های "دخالت فعال" در سیاست را از طرف کلوپی که رحمان حسن زاده از عضویت در آن در پوست خود نمیگنجند را یادآوری کنیم. حمیات فعال از دو خرداد و خاتمی، بلند کردن پرچم "خارجی" سیزی ناسیونالیسم ایرانی علیه کارگران "افغانستانی"، حمایت فعال از تحرک نیروهای فاشیست و ارتجاعی قومی، ترک، الاهواز، هخا، حمایت فعال از جنبش سبز و موسوی و کروبی، تحت عنوان ضدیت با جمهوری اسلامی و ولایت فقیه، حضور در پروژه های ناسیونالیسم کرد در منطقه مانند کنگره ملی کرد، اتحاد احزاب کردستانی، دخالت فعال در حمایت از سوریه ای کردن ایران، دخالت فعال و دفاع از قتل عام مردم در موصل تحت عنوان مبارزه با داعش، (البته در این مورد رحمان حسین زاده مدافع سرسخت "سیاست دخالتگرانه: مردم را بمباران کنید" بود) فقط نمونه هایی از فعال بودن این کلوپ است. ما همیشه در دفاع از صف مستقل طبقه کارگر علیه هر نوع ارتجاعی در مقابل چنین "فعال" بودن و "سیاست فعال و دخالتگری" ایستادیم و همیشه از جانب این کلوپ مهر "پاسیو" خورده ایم. ما به اینگونه "فعال" بودن احتیاجی نداریم. ما برای نشان دادن وجود و تحرک خود به هیچ جنبش ارتجاعی باج نخواهیم داد و با هر بادی نخواهیم چرخید. اگر همراه نشدن با ناسیونالیستهای کرد و کولی ندادن به جنبش آنها، انهم در دوره تاریخی معینی که "مرکز همکاری" کذایی ناسیونالیستها در تلاش است به هسته اولیه ارتش آزاد سوریه در تحولات ایران تبدیل شود، پاسیو بودن است، ما لقای فعال بودن نوع آنها را به بقایش می بخشیم.
در مورد این ادعای رحمان حسین زاده که گویا ناسیونالیستها مجبور شده اند، فراخوان خود را کنسل کنند و از فراخوان روز ٢١ شهریور "حمایت" کنند هم ابراهیم علیزاده و فرهاد شعبانی به روشنی گفته اند که ماجرا چنین نیست و کل ماجرا از اول تا آخر با توافق مشترک کومه له و مرکز همکاری انجام گرفته است. در نتیجه کسی که با تاخیری طولانی، از همکاری کومه له و "مرکز همکاری" اعلام "بی اطلاعی" و برات کرده است و خودش کلاه سرش رفته، نمیتواند برگردد و با چنین ادعایی پوچ و زمختی اعلام کند که ناسیونالیستها آمده اند و از اعتصاب عمومی اعلام شده "نیروهای چپ" حمایت کردند.
اما و مستقل از اینها من از رحمان حسین زاده و همه رفقای عزیزی که در آن حزب و به نام حزب حکمتیست فعالیت دارند میپرسم این چپ کمونیست و رادیکالی که بعد از این همه سال پیدایشان کرده اید و قطب سوسیالیستی را با آنها شکل داده اید، کدامها هستند؟ میتوانید لیست نیروهای نوظهور چپ رادیکال و کمونیست مورد اشاره رحمان حسین زاده را که در این اعتصاب هم از شما حمایت کردند را اطلاع دهید؟ آیا اینها تازه تولد یافته اند و ما در این همه سال از آنها بی خبر بوده ایم؟ راه کارگر!!!، روند سوسیالیستی کومه له!!!، کومه له، اقلیت و هسته اقلیت!!!، اتحاد فدائیان!!! حزب کمونیست کارگری!!! اینها جریانات کمونیستی هستند؟ اینها چپ رادیکال اند و قرار است پرچم سوسیالیستی طبقه کارگر ایران با اینها به مقصد برسد؟ کل سنت سیاسی چپ پرو روس ایران و شاخه های مختلف آن از فدایی تا راه کارگر، در تاریخ جدال کمونیسم و ناسیونالیسم در کردستان ایران و حتی زمانی که حزب دمکرات به نیروهای ما شبیخون زد و جنگی سراسری و چند ساله را به ما تحمیل کرد، در کنار حزب دمکرات و ناسیونالیسم کرد ایستادند. اینها را به نام کمونیسم رادیکال تحویل مردم دادن بیان پیوستن شما است به آنها نه برعکس. این درجه از خود فریبی، این درجه از سقوط سیاسی و این درجه چرخیدن به راست، برای چیست؟ پس تاریخ چهار دهه نقد جریان ما از کل این چپ و تاریخ جدال و نقد ما از این چپ از روز تشکیل حزب حکمتیست تا وداع شما از حزب، چه شد؟ پس جدال سیاسی، تئوریک و پراتیک کمونیستی حکمت و خود حزب حکمتیست در این دوره که علیه آنها و به عنوان چپ بورژوایی، چپ خلقی و ناسیونالیسم پرو روس و فرزندان جبه ملی ایران و چپ مدافع مصدق و شرقی و عقب مانده و اسلامی و چپ ملی کردستان مورد نقد قرار گرفته اند، کجا خواهد رفت؟
در این دوره و در شرایطی که دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب و خصوصا فعالین و سخنگویان آنها در زندان و زیر شکنجه بودند، جریان ایرج آذرین و رضا مقدم علیه آنها، افتضاحات بزرگی به خرج دادند که اشاره شد. این بار و در ادامه، دفاع از این افتضاحات و ادامه آن علیه دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب توسط و به نام "دانشجویان سوسیالیست" ادامه یافت. باید یادوآری کنم که به محض اینکه جریانات محترم چپ فهمیدند که حزب ما در میان نسل جوان کمونیست نفوذی دارد و جمهوری اسلامی و مراکز پلیسی آنها تلاش میکرد برای قطور کردن پرونده آنها، به حزب ما و حتی به مبارزه مسلحانه منتسب شان کند، فوری بخش بزرگی از این چپ و از جمله کومه له همه اخبار و اطلاعیه و عکسهای گذشته از تحرکات چپ و دانشجویان آزادیخواه را از سایتهای خود پاک کردند و این بار "دانشجویان سوسیالیست" را جایگزین کردند. اساس نقد و اعتراض ما به کومه له و حزب کمونیست ایران در این دوره و در این زمینه، نزدیکی و همراهی کردن کومه له و سکوت و مماشات آن با جریان نئو توده ای آذرین-مقدم بود که در ٨ جولای ٢٠٠٨ در اعلامیه ای از جانب کمیته رهبری حزب زیر عنوان "نئو توده ای ها در آخر راه حزب توده" به آن اشاره شده است و مخاطرات همکاری کومه له با این جریان را گوشزد کرده ایم. اینجا من دو نقل قول از این اعلامیه را جهت اطلاع خوانندگان می آورم و اما توصیه میکنم با کلیک بر تیتر سه اعلامیه فوق در همین نوشته کل آنها را مطالعه کنید. در این اعلامیه آمده است:
"آنچه در این میان نگران کننده است همسویی وهمراهی رهبری کومه له و یا بخشی از رهبری و صفوف این سازمان با این گروه منحط و از جمله همسویی با اقدام زشت سیاسی وپلیسی اخیر آنها علیه دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب است. در ماجرای اخیرعلیه دانشجویان، جریانات و شخصیتها و سایتهای مسئول اقدام پلیسی سیاسی آنها را محکوم کردند. اما کومه له نه تنها سکوت کرد، بلکه متاسفانه در میان جریانات سیاسی تنها سایتهای مختلف مربوط به کومه له نوشته پلیسی، سیاسی مشهور را لانسه کردند. با وجود هشدارهای زیاد چه از درون کومه له و چه از جانب ما و درخواست فاصله گرفتن کومه له از این انحطاط سیاسی تا این لحظه هم با گذاشتن دفاعیه های به اصطلاح "دانشجویان سوسیالیست" از این افتضاح پلیسی سیاسی در سایتها و میدیای خود عملا همسویی خود را ادامه میدهند. این اقدام آنها و به موازات آن حذف هر اثر و نشانه ای از دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب و "ممنوع شدن" این اسم از سایتها و میدیای کومه له در یک ماهه اخیر علائم یک انتخاب سیاسی نگران کننده توسط کومه له است."
"رهبری کومه له بنا به هر مصلحتی، از جمله از سر بی تحرکی و پاسیفیسم خود و برای توجیه آن، و یا به امید جذب "قلمزن تئوریک - سیاسی" برای پدیده فرمال "حزب کمونیست ایران" همسویی با آذرین، مقدم را انتخاب کرده باشد، باید بداند که عاقبت بسیار خطرناکی را برای آینده سیاسی سازمان خود تدارک می بیند."
در ادامه اعلامیه کمیته رهبری آمده است:
"صف آزادیخواهی و برابری طلبی و جریانات کمونیست و چپ و انقلابی لازم است با هوشیاری مانع پخش شدن ویروس نئوتوده ایسم کنونی در فضای سیاسی باشند. افشای این جریان و شناساندن آن ضامن قرنطینه کردن این اپیدمی است. در این میان جریانات چپ و آزادیخواه و متعهد و مسئول باید از کومه له بخواهند که از این جریان ناسالم سیاسی فاصله بگیرد . این بعد مهم و اساسی ایزوله کردن نئوتوده ایسم کنونی در فضای سیاست ایران است."
همچنانکه ملاحظه کردیم ادعاهای آقای مقدم سراپا جعل است و بحث بر سر افتضاح سیاسی و گرای امنیتی و پاپوش دوزی جریان مقدم-آذرین است نه کومه له. در مورد خود کومه له اعلامیه های مورد اشاره به روشنی بیان کرده اند و این اعتراض و انتقاد ما بر کومه له در آن دوره حساس کماکان روی دوش این جریان باقی است. و البته کومه له تحت فشار از بیرون و از درون خود بر سر همکاری با جریان ایرج آذرین-رضا مقدم و اختلافاتی که بر سر ادامه همکاری و یا عدم آن در صفوفش ایجاد شد، نهایتا رابطه و نزدیکی قبلی عملا پایان یافت.
"آنچه در این میان نگران کننده است همسویی وهمراهی رهبری کومه له و یا بخشی از رهبری و صفوف این سازمان با این گروه منحط و از جمله همسویی با اقدام زشت سیاسی وپلیسی اخیر آنها علیه دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب است. در ماجرای اخیرعلیه دانشجویان، جریانات و شخصیتها و سایتهای مسئول اقدام پلیسی سیاسی آنها را محکوم کردند. اما کومه له نه تنها سکوت کرد، بلکه متاسفانه در میان جریانات سیاسی تنها سایتهای مختلف مربوط به کومه له نوشته پلیسی، سیاسی مشهور را لانسه کردند. با وجود هشدارهای زیاد چه از درون کومه له و چه از جانب ما و درخواست فاصله گرفتن کومه له از این انحطاط سیاسی تا این لحظه هم با گذاشتن دفاعیه های به اصطلاح "دانشجویان سوسیالیست" از این افتضاح پلیسی سیاسی در سایتها و میدیای خود عملا همسویی خود را ادامه میدهند. این اقدام آنها و به موازات آن حذف هر اثر و نشانه ای از دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب و "ممنوع شدن" این اسم از سایتها و میدیای کومه له در یک ماهه اخیر علائم یک انتخاب سیاسی نگران کننده توسط کومه له است."
"رهبری کومه له بنا به هر مصلحتی، از جمله از سر بی تحرکی و پاسیفیسم خود و برای توجیه آن، و یا به امید جذب "قلمزن تئوریک - سیاسی" برای پدیده فرمال "حزب کمونیست ایران" همسویی با آذرین، مقدم را انتخاب کرده باشد، باید بداند که عاقبت بسیار خطرناکی را برای آینده سیاسی سازمان خود تدارک می بیند."
در ادامه اعلامیه کمیته رهبری آمده است:
"صف آزادیخواهی و برابری طلبی و جریانات کمونیست و چپ و انقلابی لازم است با هوشیاری مانع پخش شدن ویروس نئوتوده ایسم کنونی در فضای سیاسی باشند. افشای این جریان و شناساندن آن ضامن قرنطینه کردن این اپیدمی است. در این میان جریانات چپ و آزادیخواه و متعهد و مسئول باید از کومه له بخواهند که از این جریان ناسالم سیاسی فاصله بگیرد . این بعد مهم و اساسی ایزوله کردن نئوتوده ایسم کنونی در فضای سیاست ایران است."
همچنانکه ملاحظه کردیم ادعاهای آقای مقدم سراپا جعل است و بحث بر سر افتضاح سیاسی و گرای امنیتی و پاپوش دوزی جریان مقدم-آذرین است نه کومه له. در مورد خود کومه له اعلامیه های مورد اشاره به روشنی بیان کرده اند و این اعتراض و انتقاد ما بر کومه له در آن دوره حساس کماکان روی دوش این جریان باقی است. و البته کومه له تحت فشار از بیرون و از درون خود بر سر همکاری با جریان ایرج آذرین-رضا مقدم و اختلافاتی که بر سر ادامه همکاری و یا عدم آن در صفوفش ایجاد شد، نهایتا رابطه و نزدیکی قبلی عملا پایان یافت.
در جواب آقای مقدم باید بگویم این ادعا هم به اندازه بقیه ادعا های ایشان دروغ و جعل است. حزب حکمتیست در دوره داب و در هیچ دوره ای چنین اتهاماتی را به کومه له نزده است و اینها سراپا جعلیات خود ساخته آگاهانه رضا مقدم است. اگر آقای مقدم راست میگوید و اگر احترامی برای خود و جریانش قائل است لطفا آن اطلاعیه مورد ادعایش که گویا دفتر سیاسی وقت حزب حکمتیست علیه کومه له منتشر کرده است و گفته است "کومه له همکار اطلاعات است" را برای اثبات حقانیت جریانش منتشر کند و بگوید کجا به کومه له چنین گفته ایم !!! حزب حکمتسیت به کنار بالاخره این جریان برای خود احترامی قائل است؟ این همه دروغ و پروپاگاند را حتی بی بی سی هم (علیرغم اینکه کارش دروغ پراکنی است و بابت آن پول میگیرد) نمیتواند تحویل جامعه دهد.
سه اعلامیه ای که در این زمینه منتشر شده اند به ترتیب عبارتند از:"پرووکاتور ها را باید ایزوله کرد"، "دریغ از یک جو شرف!" و "نئو توده ای ها در آخر راه حزب توده". خواننده میتواند همینجا و باکلیک بر تیتر این اعلامیه ها آنها را که در سایت حزب ما موجودند مطالعه کند. اولین اعلامیه ما تحت نعنوان "پرووکاتور ها را باید ایزوله کرد"، به تاریخ ٢١ ژوئن ٢٠٠٧ منتشر شده است. در این اطلاعیه در مورد منتسب کردن فعالین کمونیست در ایران به احزاب کمونیست و سرنگونی طلب و مخاطرات آن، به همه احزاب سیاسی هشدار داده ایم و نهایتا گفتیم:
"هیچ انسانی که یک نخود عقل و احساس مسئولیت دارد برای مبارزه "فکری" با چپ به فضای پلیسی جمهوری اسلامی پشت نمیدهد. تنها حکمی که میشود داد این است که این شگرد آگاهانه بکار گرفته میشود و تحریک پلیس علیه فعالین کمونیست و یا مجبور کردن آنها به سکوت و پس کشیدن از صحنه مبارزه علنی است."
در ادامه همین اعلامیه گفته ایم که:
"ما از همه سازمان ها وجریانات سیاسی و از همه سایت ها و نشریات میخواهیم که اجازه چنین پرووکاسیون هائی را ندهند. اجازه ندهند که از امکانات آنان برای نا امن کردن انسانیت در ایران استفاده شود. پرووکاتور و پرووکاسیون باید منزوی و طرد شوند."
تقریبا یک سال بعد از این ماجرا باز و در دل ادامه برخورد امنیتی و تلاش برای منتسب کردن دانشجویان زندانی به حزب ما و به گارد آزادی و تلاش برای علنی کردن هویت حزبی آنها، اعلامیه ای دیگر زیر عنوان "دریغ از یک جو شرف!" به تاریخ ٢٤ مه ٢٠٠٨از جانب حزب ما منتشر شد. در این اعلامیه آمده است:
"اخیرا وبلاگی به نام "تریبون مارکسیسم" اقدام به یک پاپوش دوزی و توطئه چینی رسمی پلیسی علیه دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب زندانی و در آستانه محاکمه کرده است. این وبلاگ در نوشتهی بدون امضائی تحت عنوان "وضعیت فعلی و گام های ضروری(نکاتی در مورد جنبش دانشجویی و چپ)، دانشجویان دستگیر شده را اعضای حزب حکمتیست و گارد آزادی معرفی کرده است و از آن بدتر اسلحه و اقدام مسلحانه را هم روی پرونده آنها گذاشته است. انتشار چنین هجویات و مزخرفاتی از جانب دستگاه های اطلاعاتی رژیم، دست راستی های متشکل در دانشجویان لیبرال و دفتر تحکیم وحدت نه اولین بار است و نه آخرین بار خواهد بود. آنچه دراین میان تاسف آور است این است که این وبلاگ خود را به افراد و خط مشخصی در اپوزیسیون (ایرج آذرین و رضا مقدم) منتسب میکند."
در ادامه همین اطلاعیه آمده است:
"ما یک هفته منتظر ماندیم تا ایرج آذرین و رضا مقدم خود را از این افتضاح کنار بکشند. آنچه تکان دهنده است این است که این کار انجام نشد، .... اما صبر کردیم و واقعا اشتیاق داشتیم که این دو، خود را از این اتهام بتکانند. علی رغم اینکه به آنها تذکر هم داده شد، این کار را نکردند! در یک جمعبندی اولیه از ۱۳ آذر گفتیم که یکی از درسهای این حرکت این بود که بار دیگر نشان داد که چقدر وجدان و شرافت، طبقاتی است. اما ابعاد این بی وجدانی برای ما هم تازه بود."
همچنانکه که مشاهده شد اعلامیه اول ما نسبت به کسانی که به نام مبارزه نظری فعالین کمونیست در ایران را به احزاب کمونیست و سرنگونی طلب منتسب میکنند، هشدار داده ایم و از همه احزاب سیاسی، سایت و نشریات خواسته ایم که امکانات خود را در اختیار چنین افراد و جریاناتی قرار ندهند. اما و علیرغم هشدار ما سایت منتسب به جریان رضا مقدم و ایراج آذرین افتضاحی به بار آورد که در اعلامیه بعدی "دریغ از یک جو شرف!" به آن پرداخته شده است. لذا تا اینجا بحث نه بر سر کومه له بلکه بر سر شیرینکاری های جریان رضا مقدم و ایرج آذرین است. لازم به ذکر است که در این دوره رابطه کومه له با جریان آذرین- مقدم بسیار حسنه بود. دوستی و نشت و برخواست و اجلاس مشترک و همکاری تا حد احتمالات اتحاد آنها در آینده در جریان بود. امکانات نسبتا زیادی از جانب کومه له در اختیار جریان رضا مقدم و ایرج آزرین قرار میگرفت. علاوه بر تلویزیون حتی وبلاگ "تریبون مارکسیم" آقایان روی سرور کومه له بود.
سه اعلامیه ای که در این زمینه منتشر شده اند به ترتیب عبارتند از:"پرووکاتور ها را باید ایزوله کرد"، "دریغ از یک جو شرف!" و "نئو توده ای ها در آخر راه حزب توده". خواننده میتواند همینجا و باکلیک بر تیتر این اعلامیه ها آنها را که در سایت حزب ما موجودند مطالعه کند. اولین اعلامیه ما تحت نعنوان "پرووکاتور ها را باید ایزوله کرد"، به تاریخ ٢١ ژوئن ٢٠٠٧ منتشر شده است. در این اطلاعیه در مورد منتسب کردن فعالین کمونیست در ایران به احزاب کمونیست و سرنگونی طلب و مخاطرات آن، به همه احزاب سیاسی هشدار داده ایم و نهایتا گفتیم:
"هیچ انسانی که یک نخود عقل و احساس مسئولیت دارد برای مبارزه "فکری" با چپ به فضای پلیسی جمهوری اسلامی پشت نمیدهد. تنها حکمی که میشود داد این است که این شگرد آگاهانه بکار گرفته میشود و تحریک پلیس علیه فعالین کمونیست و یا مجبور کردن آنها به سکوت و پس کشیدن از صحنه مبارزه علنی است."
در ادامه همین اعلامیه گفته ایم که:
"ما از همه سازمان ها وجریانات سیاسی و از همه سایت ها و نشریات میخواهیم که اجازه چنین پرووکاسیون هائی را ندهند. اجازه ندهند که از امکانات آنان برای نا امن کردن انسانیت در ایران استفاده شود. پرووکاتور و پرووکاسیون باید منزوی و طرد شوند."
تقریبا یک سال بعد از این ماجرا باز و در دل ادامه برخورد امنیتی و تلاش برای منتسب کردن دانشجویان زندانی به حزب ما و به گارد آزادی و تلاش برای علنی کردن هویت حزبی آنها، اعلامیه ای دیگر زیر عنوان "دریغ از یک جو شرف!" به تاریخ ٢٤ مه ٢٠٠٨از جانب حزب ما منتشر شد. در این اعلامیه آمده است:
"اخیرا وبلاگی به نام "تریبون مارکسیسم" اقدام به یک پاپوش دوزی و توطئه چینی رسمی پلیسی علیه دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب زندانی و در آستانه محاکمه کرده است. این وبلاگ در نوشتهی بدون امضائی تحت عنوان "وضعیت فعلی و گام های ضروری(نکاتی در مورد جنبش دانشجویی و چپ)، دانشجویان دستگیر شده را اعضای حزب حکمتیست و گارد آزادی معرفی کرده است و از آن بدتر اسلحه و اقدام مسلحانه را هم روی پرونده آنها گذاشته است. انتشار چنین هجویات و مزخرفاتی از جانب دستگاه های اطلاعاتی رژیم، دست راستی های متشکل در دانشجویان لیبرال و دفتر تحکیم وحدت نه اولین بار است و نه آخرین بار خواهد بود. آنچه دراین میان تاسف آور است این است که این وبلاگ خود را به افراد و خط مشخصی در اپوزیسیون (ایرج آذرین و رضا مقدم) منتسب میکند."
در ادامه همین اطلاعیه آمده است:
"ما یک هفته منتظر ماندیم تا ایرج آذرین و رضا مقدم خود را از این افتضاح کنار بکشند. آنچه تکان دهنده است این است که این کار انجام نشد، .... اما صبر کردیم و واقعا اشتیاق داشتیم که این دو، خود را از این اتهام بتکانند. علی رغم اینکه به آنها تذکر هم داده شد، این کار را نکردند! در یک جمعبندی اولیه از ۱۳ آذر گفتیم که یکی از درسهای این حرکت این بود که بار دیگر نشان داد که چقدر وجدان و شرافت، طبقاتی است. اما ابعاد این بی وجدانی برای ما هم تازه بود."
همچنانکه که مشاهده شد اعلامیه اول ما نسبت به کسانی که به نام مبارزه نظری فعالین کمونیست در ایران را به احزاب کمونیست و سرنگونی طلب منتسب میکنند، هشدار داده ایم و از همه احزاب سیاسی، سایت و نشریات خواسته ایم که امکانات خود را در اختیار چنین افراد و جریاناتی قرار ندهند. اما و علیرغم هشدار ما سایت منتسب به جریان رضا مقدم و ایراج آذرین افتضاحی به بار آورد که در اعلامیه بعدی "دریغ از یک جو شرف!" به آن پرداخته شده است. لذا تا اینجا بحث نه بر سر کومه له بلکه بر سر شیرینکاری های جریان رضا مقدم و ایرج آذرین است. لازم به ذکر است که در این دوره رابطه کومه له با جریان آذرین- مقدم بسیار حسنه بود. دوستی و نشت و برخواست و اجلاس مشترک و همکاری تا حد احتمالات اتحاد آنها در آینده در جریان بود. امکانات نسبتا زیادی از جانب کومه له در اختیار جریان رضا مقدم و ایرج آزرین قرار میگرفت. علاوه بر تلویزیون حتی وبلاگ "تریبون مارکسیم" آقایان روی سرور کومه له بود.
واقعیت این است که کومه له به شکل دادن به قطبی در جنبش ناسیونالیست کرد احتیاج دارد تا در مقابل جناح راست این جنبش متشکل در "مرکز همکاری"، وزنه ای باشد و به عنوان جناح چپ همان جنبش، قدرت و توان خود را به رخ بقیه بکشد. این هدف قرار است به کمک نیروهای متحد او به نام اتحاد چپ در کردستان تامین شود. نیروهای موسوم به چپ در کردستان که اکثرشان در این اعتصاب عمومی حضور به هم رساندند، برای کومه له وسیله و ابزار تامین این هدف است. اما اگر عده ای واقعا متوجه این ماجرا نیستند، دلیل ندیدن این واقعیات از طرف آنها نیست. واقعیت این است این عده و از جمله و از همه برجسته تر رفقای قدیم ما در حزب "حکمتیست" به این سمت شیفت کرده اند و اسم آنرا هم گذاشته اند "اجتماعی" شدن و "غیر سکتی" عمل کردن!! این دوستان هم تاریخ گذشته کمونیستی و تفاوت فاحش ما و جناح چپ ناسیونالیست کرد را به قیمت به حساب آوردن و سری داشتن در میان این کلوب بخشیده اند. این یک انتخاب سیاسی است.
اهداف جمهوری از حمله
تا جایی که به اهداف جمهوری اسلامی از حمله به احزاب دمکرات و اعدام سه زندانی برگردد، بر خلاف ادعای کومه له و ناسیونالیستهای کرد و فراخوان دهندگان "چپ" ، هدف مطلقا کردستانی نبود. اکنون مدت مدیدی است که حزب دمکرات و باند زحمتکشان آقای مهتدی درب هر دولت مرتجعی را زده اند و آمادگی خود را برای خدمت در چهارچوب سیاستهای آنها به نام مبارزه با جمهوری اسلامی اعلام کرده اند. مدت مدیدی است که این جریانات جنگ نیابتی را در خدمت عربستان و با سفارش آنها پیش میبرند و چندین واحد از نیروهای خود را در این راه فدا کرده اند. با این وصف تا کنون جمهوری اسلامی احتیاجی ندیده است که از موشک دور برد برای مقابله با آنها استفاده کند. این دوره جمهوری اسلامی احتیاج داشت که اولا برای مرعوب کردن مردم ایران که از دیماه علیه آن در ابعاد وسیع به میدان آمدند و تا هم اکنون هم خطر سرنگونی را بالای سرش نگهداشته اند، و دوما برای نشان دادن قدرت خود به دولتهای متخاصم خود در منطقه، دندان نشان دهد. حمله به این احزاب فرصتی بود که از کانال آن، قدرت و توان نظامی خود را به گوش دیگران برساند. کما اینکه بدنبال این ماجرا بعد از چندین سال جنگ در سوریه و حضور و شراکت جمهوری اسلامی در این جنگ و در دفاع از دولت سوریه، اخیرا و بعد از حمله به دو حزب دمکرات، از همین موشکها در سوریه و منطقه تحت کنترول اپوزیسیون بشار اسد استفاه کرد و مدعی شد داعش را هدف گرفته است و از کرمانشاه علیه آنها موشک روانه کرده است.
بعد از حمله به احزاب دمکرات نیز فرماندهان و روسای جمهوری اسلامی، یکی پس از دیگری ظاهر شدند و از توان و قدرت نظامی خود گفتند و تلاش کردند جامعه را مرعوب کنند.
اینکه بخش عمده این چپ و خود کومه له همراه با ناسیونالیستهای کرد تلاش کردند هدف جمهوری اسلامی را حمله به مردم کردستان و حمله به "کرد" نام بگذارند و بقیه فاکتورها در اطلاعیه و بیانیه های آنها از قلم افتاد، دقیقا از همان اهداف محلی گری و ناسیونالیستی خود این جریانات ناشی میشود. به همین دلیل است که تفاوت جدی ای میان اعلامیه و فراخوان "مرکز همکاری" با "فراخوان مشترک نیروهای چپ" و بسیاری از نیروهای چپ و خود کومه له را مشاهده نمیکنید. اکثرا به صورتی حمله به "خلق کرد" را برجسته کردند و این آن نقطه اشتراک کل این جبهه بود. به این صورت اکثر جریانات موسوم به چپ نیز همراه کومه له به جای تقویت همسرنوشتی کارگر و زحمتکش کرد زبان با بقیه کارگران و مردم محروم در ایران، عملا بر احساسات ناسیونالیستی مردم کردستان انگشت گذاشتند.
در حمله جمهوری اسلامی و اهدافی که داشت، حزب دمکرات و مبارزه مسلحانه آنها بهانه بود. بهانه ای که به جمهوری اسلامی امکان داد اهداف بزرگتر خود را زیر نام مقابله با "تروریسم" پیش ببرد و قلدری و قدرت نظامی خود را برای مرعوب کردن مردم آزادیخواه در ایران و همزمان علیه دول متخاصم خود در منطقه نشان دهد.
سیاست "فعال" و "کشف" یک سند
در میان جریانات و کسانی که در مورد اعتصاب عمومی کردستان اظهار نظر کرده اند، (برای دفاع از سیاست اپورتونیستی خود، البته بعد از اینکه گند همکاری شان با "مرکز همکاری احزاب کرد" در آمد) و به بهانه آن ادعاهای بی پایه و سرهم بندی شده به نام فاکت و سند علیه ما صادر کرده اند، یکی از آنها رفقایی هستند که زمانی نه چندان دور خود در حزب حکمتیست بودند. اینجا و در این بخش اساسا به ادعای رحمان حسین زاده در این زمینه میپردازم.
اهداف جمهوری از حمله
تا جایی که به اهداف جمهوری اسلامی از حمله به احزاب دمکرات و اعدام سه زندانی برگردد، بر خلاف ادعای کومه له و ناسیونالیستهای کرد و فراخوان دهندگان "چپ" ، هدف مطلقا کردستانی نبود. اکنون مدت مدیدی است که حزب دمکرات و باند زحمتکشان آقای مهتدی درب هر دولت مرتجعی را زده اند و آمادگی خود را برای خدمت در چهارچوب سیاستهای آنها به نام مبارزه با جمهوری اسلامی اعلام کرده اند. مدت مدیدی است که این جریانات جنگ نیابتی را در خدمت عربستان و با سفارش آنها پیش میبرند و چندین واحد از نیروهای خود را در این راه فدا کرده اند. با این وصف تا کنون جمهوری اسلامی احتیاجی ندیده است که از موشک دور برد برای مقابله با آنها استفاده کند. این دوره جمهوری اسلامی احتیاج داشت که اولا برای مرعوب کردن مردم ایران که از دیماه علیه آن در ابعاد وسیع به میدان آمدند و تا هم اکنون هم خطر سرنگونی را بالای سرش نگهداشته اند، و دوما برای نشان دادن قدرت خود به دولتهای متخاصم خود در منطقه، دندان نشان دهد. حمله به این احزاب فرصتی بود که از کانال آن، قدرت و توان نظامی خود را به گوش دیگران برساند. کما اینکه بدنبال این ماجرا بعد از چندین سال جنگ در سوریه و حضور و شراکت جمهوری اسلامی در این جنگ و در دفاع از دولت سوریه، اخیرا و بعد از حمله به دو حزب دمکرات، از همین موشکها در سوریه و منطقه تحت کنترول اپوزیسیون بشار اسد استفاه کرد و مدعی شد داعش را هدف گرفته است و از کرمانشاه علیه آنها موشک روانه کرده است.
بعد از حمله به احزاب دمکرات نیز فرماندهان و روسای جمهوری اسلامی، یکی پس از دیگری ظاهر شدند و از توان و قدرت نظامی خود گفتند و تلاش کردند جامعه را مرعوب کنند.
اینکه بخش عمده این چپ و خود کومه له همراه با ناسیونالیستهای کرد تلاش کردند هدف جمهوری اسلامی را حمله به مردم کردستان و حمله به "کرد" نام بگذارند و بقیه فاکتورها در اطلاعیه و بیانیه های آنها از قلم افتاد، دقیقا از همان اهداف محلی گری و ناسیونالیستی خود این جریانات ناشی میشود. به همین دلیل است که تفاوت جدی ای میان اعلامیه و فراخوان "مرکز همکاری" با "فراخوان مشترک نیروهای چپ" و بسیاری از نیروهای چپ و خود کومه له را مشاهده نمیکنید. اکثرا به صورتی حمله به "خلق کرد" را برجسته کردند و این آن نقطه اشتراک کل این جبهه بود. به این صورت اکثر جریانات موسوم به چپ نیز همراه کومه له به جای تقویت همسرنوشتی کارگر و زحمتکش کرد زبان با بقیه کارگران و مردم محروم در ایران، عملا بر احساسات ناسیونالیستی مردم کردستان انگشت گذاشتند.
در حمله جمهوری اسلامی و اهدافی که داشت، حزب دمکرات و مبارزه مسلحانه آنها بهانه بود. بهانه ای که به جمهوری اسلامی امکان داد اهداف بزرگتر خود را زیر نام مقابله با "تروریسم" پیش ببرد و قلدری و قدرت نظامی خود را برای مرعوب کردن مردم آزادیخواه در ایران و همزمان علیه دول متخاصم خود در منطقه نشان دهد.
سیاست "فعال" و "کشف" یک سند
در میان جریانات و کسانی که در مورد اعتصاب عمومی کردستان اظهار نظر کرده اند، (برای دفاع از سیاست اپورتونیستی خود، البته بعد از اینکه گند همکاری شان با "مرکز همکاری احزاب کرد" در آمد) و به بهانه آن ادعاهای بی پایه و سرهم بندی شده به نام فاکت و سند علیه ما صادر کرده اند، یکی از آنها رفقایی هستند که زمانی نه چندان دور خود در حزب حکمتیست بودند. اینجا و در این بخش اساسا به ادعای رحمان حسین زاده در این زمینه میپردازم.
از این دوستان سوال خواهم کرد که ارزیابی از روند سوسیالیستی کومه له که از جانب حزب حکمتیست (وقتی که خودتان هنوز در آن حضور داشتید)، به عنوان جناح راست کومه له ای که خود به عنوان جناح چپ جنبش ناسیونالیستی کرد، مورد نقد و معرفی میشد را کجا دفن خواهید کرد؟ این بود بازگشت به حکمت که ادعایش را میکردید؟ شما با هر اختلاف و اعتراض و ادعایی که علیه ما دارید، با تاریخ کمونیسم کارگری و کوهی ادبیات مارکسیستی از اتحاد مبارزان تا سالهای اخیر و حداقل تا مقطع حضورتان در حزب حکمتیست، چکار میکنید؟ عبدالله مهتدی همراه با "کمونیستها رادیکال" امروز شما در قطب سوسیالیستی و مشخصا هم کومه له و همه شاخه های دیگر از جمله روت سوسیالیستی، دوره بعد از جدایی ما از آن جریان، کتاب سوزان راه انداختند تا این تاریخ را پاک کنند. مشاهده خواهید کرد که موفق نشدند. تلاش کردن تاریخ جعلی بسازند و ابراهیم علیزاده در این زمینه استاد بود، باز موفق نشده اند. سوال این است که شما با این تاریخ و جدال سیاسی و با زنجیر سنگین و دست و پا گیر کمونیسم کارگری، حکمت و حزب حکمتیست بر گردن خود در دل این چپ چه خواهید کرد؟
از رحمان حسین زاده میپرسم نیروهای "آلترناتیو سوسیالیستی" از نوع کمونیسم روسی، کمونیسم ملی که از نزدیکی با آنها به خود میبالید، یا شعبه ایرانی پ ک ک (پژاک) که حتی یک کلمه در نقد آنها نمیگویید، جریانات بزرگی هستند؟
"کشف و رو شدن" یک سند
رحمان حسین زاده در بخشی دیگر از سخنان خود باز اشاره دارد که:
"...الان یک سال و نیم است دوباره رضا دانش یک سندی را رو کرده است، یک سال و نیم قبلش همین احزاب ارتجاعی ناسیونالیسم کرد جمع شده بودند در پروژه انتخابات روحانی با هم همکاری کنند، همین کومه له امروز رفته بود به سخنگوشان تبدیل شده .. .ما به عنوان چپ و کمونیست آن وقت کومه له را نقد کردیم سر این راست روی، سر آن اقدامات، درون خود کومه له و حزب کمونیست عاقبت نیرو و ترند و جهتی بود که با این سیاست همکاری، با همکاری کومه له با این احزاب ناسیونالیست مخالفت میکرد ، اینها عضو رهبریشان اعلامیه داده و نوشته داده ،مصاحبه کرده او گفته هیچ ایرادی در این کار نمیبیند و گویا کومه له درایت سیاسی هم بخرج داده و نیروهای ناسیونالیست را جمع کرده که در انتخابات جمهوری اسلامی شرکت نکنند که بعدا هم کردند .. " (تاکیدها از من است)
سند مورد اشاره رحمان حسین زاده که دوستش رضا دانش گویا دوباره برایش پیدا کرده و اکنون "رو کرده است" و "مدرک راست روی" ما شده است، مصاحبه نشریه حکمتیست با من است تحت عنوان "همکاری ٦ جریان "کردستانی" در انتخابات" . این مطلب در سایت حزب و سایتهای دیگر از آزادی بیان تا پیشوند و سایت ایران تریبون و مدیای اجتماعی موجود است. اما معلوم نیست و رحمان حسین زداه حتی زحمت اینرا به خود نمیدهد که به احترام خود و شنوندگانش و برای قانع کردن آنها و درستی ادعای خود از این "سند کشف شده " و "مدرکی" که در اختیار حسین زداه قرار گرفته، چهار کلمه نقل قول روشن بیاورد و بگوید به کجای آن نقد دارد. اجازه بدهید به خود این نوشته مراجعه کنیم:
"ما نه در گذشته و نه اکنون مشکلی با رابطه احزاب سیاسی و همکاری های معین آنها با هم نداشته و نداریم. ما نه فقط برقراری رابطه با احزاب و سازمانهای مختلف را قابل انتقاد نمیدانیم، بلکه در مقاطعی چه در کومه له و حزب کمونیست ایران در دوره پیش از جدایی ما، چه در دوران بعد از جدایی از این حزب، ما تلاش کرده ایم در مقاطعی مانند دوره خطر حمله امریکا به ایران، خطر سناریوی سیاه و در دفاع از مدنیت و زندگی مردم در مقابل تعرض هر دولت و نیروی ارتجاعی با سازمانهای مختلف اپوزیسیون رابطه بگیریم و نیروهای اپوزیسیون را به پایبندی به تعهداتی بکشانیم و در این رابطه با آنها همکاری هایی داشته باشیم."
"....در اینکه "خبات" یک باند مذهبی مسلح و تا مغز استخوان ارتجاعی است تردیدی نیست؛ در اینکه رابطه با این باند و همکاری با آن، این باند مرتجع را در اذهان مردم به سطح یک جریان سیاسی ارتقا میدهد شکی نیست. اما "خبات" ورژن مذهبی باند زحمتکشان به رهبری مهتدی است. باند قومی که سالها است در جمع احزاب کردستان به نام کومه له حضور دارند و نه فقط از طرف کومه له بلکه و بعلاوه از طرف بخشی از نیروها و احزاب سیاسی چپ بعنوان یک سازمان سیاسی به رسمیت شناخته شده است."
"متاسفانه همکاری امروز کومه له با "خبات" میتواند برگ عضویت این جریان ارتجاعی به کلوپ "احزاب کردستان" باشد و باید علیه آن ایستاد و از این زاویه اعتراض بسیاری از فعالین چپ و آزادیخواه قابل فهم است."
از رحمان حسین زاده میپرسم نیروهای "آلترناتیو سوسیالیستی" از نوع کمونیسم روسی، کمونیسم ملی که از نزدیکی با آنها به خود میبالید، یا شعبه ایرانی پ ک ک (پژاک) که حتی یک کلمه در نقد آنها نمیگویید، جریانات بزرگی هستند؟
"کشف و رو شدن" یک سند
رحمان حسین زاده در بخشی دیگر از سخنان خود باز اشاره دارد که:
"...الان یک سال و نیم است دوباره رضا دانش یک سندی را رو کرده است، یک سال و نیم قبلش همین احزاب ارتجاعی ناسیونالیسم کرد جمع شده بودند در پروژه انتخابات روحانی با هم همکاری کنند، همین کومه له امروز رفته بود به سخنگوشان تبدیل شده .. .ما به عنوان چپ و کمونیست آن وقت کومه له را نقد کردیم سر این راست روی، سر آن اقدامات، درون خود کومه له و حزب کمونیست عاقبت نیرو و ترند و جهتی بود که با این سیاست همکاری، با همکاری کومه له با این احزاب ناسیونالیست مخالفت میکرد ، اینها عضو رهبریشان اعلامیه داده و نوشته داده ،مصاحبه کرده او گفته هیچ ایرادی در این کار نمیبیند و گویا کومه له درایت سیاسی هم بخرج داده و نیروهای ناسیونالیست را جمع کرده که در انتخابات جمهوری اسلامی شرکت نکنند که بعدا هم کردند .. " (تاکیدها از من است)
سند مورد اشاره رحمان حسین زاده که دوستش رضا دانش گویا دوباره برایش پیدا کرده و اکنون "رو کرده است" و "مدرک راست روی" ما شده است، مصاحبه نشریه حکمتیست با من است تحت عنوان "همکاری ٦ جریان "کردستانی" در انتخابات" . این مطلب در سایت حزب و سایتهای دیگر از آزادی بیان تا پیشوند و سایت ایران تریبون و مدیای اجتماعی موجود است. اما معلوم نیست و رحمان حسین زداه حتی زحمت اینرا به خود نمیدهد که به احترام خود و شنوندگانش و برای قانع کردن آنها و درستی ادعای خود از این "سند کشف شده " و "مدرکی" که در اختیار حسین زداه قرار گرفته، چهار کلمه نقل قول روشن بیاورد و بگوید به کجای آن نقد دارد. اجازه بدهید به خود این نوشته مراجعه کنیم:
"ما نه در گذشته و نه اکنون مشکلی با رابطه احزاب سیاسی و همکاری های معین آنها با هم نداشته و نداریم. ما نه فقط برقراری رابطه با احزاب و سازمانهای مختلف را قابل انتقاد نمیدانیم، بلکه در مقاطعی چه در کومه له و حزب کمونیست ایران در دوره پیش از جدایی ما، چه در دوران بعد از جدایی از این حزب، ما تلاش کرده ایم در مقاطعی مانند دوره خطر حمله امریکا به ایران، خطر سناریوی سیاه و در دفاع از مدنیت و زندگی مردم در مقابل تعرض هر دولت و نیروی ارتجاعی با سازمانهای مختلف اپوزیسیون رابطه بگیریم و نیروهای اپوزیسیون را به پایبندی به تعهداتی بکشانیم و در این رابطه با آنها همکاری هایی داشته باشیم."
"....در اینکه "خبات" یک باند مذهبی مسلح و تا مغز استخوان ارتجاعی است تردیدی نیست؛ در اینکه رابطه با این باند و همکاری با آن، این باند مرتجع را در اذهان مردم به سطح یک جریان سیاسی ارتقا میدهد شکی نیست. اما "خبات" ورژن مذهبی باند زحمتکشان به رهبری مهتدی است. باند قومی که سالها است در جمع احزاب کردستان به نام کومه له حضور دارند و نه فقط از طرف کومه له بلکه و بعلاوه از طرف بخشی از نیروها و احزاب سیاسی چپ بعنوان یک سازمان سیاسی به رسمیت شناخته شده است."
"متاسفانه همکاری امروز کومه له با "خبات" میتواند برگ عضویت این جریان ارتجاعی به کلوپ "احزاب کردستان" باشد و باید علیه آن ایستاد و از این زاویه اعتراض بسیاری از فعالین چپ و آزادیخواه قابل فهم است."
در مورد رضا مقدم متاسفانه تلاش برای مسموم کردن فضای سیاسی، دروغ و جعل علیه حزب ما، علیه فعالین کارگری و تلاش برای نفاق و دشمنی در میان آنها، گرای پلیسی و امنیتی دادن، تلاش برای هراساندن فعالین کمونیست از ارتباط و فعالیت با ما، کاری که وزارت اطلاعات وسیعا تا امروز هم دنبال کرده است، تا امروز هم ادامه داشته است. اینجا جای پرداختن به موارد دیگر از اینگنه فعالیت آقای مقدم نیست و اما این جانفشانی علیه ما و پرودنده سازی و شایعه پراکنی ادامه دارد. همینجا اشاره کنم مسئول این جانفشانی های ناشایست امروز و بعد از کناره گیری ایراج آذرین از این جریان، دیگر مستقیم بر دوش رضا مقدم و همراهنشان است. اینجا و در خاتمه یکبار دیگر تاکید میکنم که افشا و ایزوله کردن این جریان نئوتوده ای و دورغ پراکن و تلاش برای سالم نگاه داشتن فضای سیاسی در اپوزیسیون وظیفه هر جریان و گروه و انسان جدی سیاسی است.
بعنوان خاتمه
همچنانکه اشاره کردیم مستقل از صحت و سقم ادعای بعضی از جریانات چپ در اعتصاب عمومی کردستان و عدم تمایل آنها در همکاری با ناسیونالیستها، مستقل از درجه درستی و نادرستی ادعای آنها مبنی بر اینکه از هماهنگی کومه له با احزاب نایسونالیست کرد متمرکز در "مرکز همکاری" بی اطلاع بوده اند و کومه له سر آنها کلاه گذاشته یا نگذاشته است، میدانی که این چپ برای بازی خود تعیین کرد در اساس بردی برای او نمیتوانست بهمراه داشته باشد. چپی که خواهان همکاری و هماهنگی با ناسیونالیستها نبوده باشد، قاعدتا نمیتوانست و نمیبایست روز عزای آنها را برای ابراز وجود خود انتخاب کند.
بعلاوه کل شواهد و از جمله سخنرانی و مصاحبه های مسئولین کومه له، وقایع بعد از اعتصاب و مصاحبه مشترک بخشی از این چپ (حزب کمونیست کارگری، حزب "حکتیست" و کومه له) با ناسیونالیستها بر سر دستاوردهای اعتصاب و همکاری آنها، به هر آدم منصفی میگوید این چپ و حداقل این جریانات از این هماهنگی و همکاری با فرض بی اطلاعی از قبلی هم ناراضی نبوده اند.
بعلاوه درک این چپ از فعال بودن، رفتار این چپ با قربانیان یک جنبش ناسیونالیستی و تقدیس آنها و ارتقا تا حد آزایخواه و برابری طلب و...، مستقل از معامله گری و ریاکاری آنها، بیان سیاست سازش و کوتاه آمدن در مقابل ناسیونالیسم کرد است.
کمونیستها در کردستان بدون نقد همه جانبه این نوع از "کمونیسم و انقلابیگیری" و بدون نشان دادن تمایز کمونیسم کارگری و دخالتگر، از این نوع از چپ و فعال بودن و انقلابیگیری آنها، نمیتواند طبقه کارگر و صف انقلابیون راستین این طبقه را از آفات ملی گرایی در امان نگهدارند.
٢٠ اکتبر ٢٠١٨
بعنوان خاتمه
همچنانکه اشاره کردیم مستقل از صحت و سقم ادعای بعضی از جریانات چپ در اعتصاب عمومی کردستان و عدم تمایل آنها در همکاری با ناسیونالیستها، مستقل از درجه درستی و نادرستی ادعای آنها مبنی بر اینکه از هماهنگی کومه له با احزاب نایسونالیست کرد متمرکز در "مرکز همکاری" بی اطلاع بوده اند و کومه له سر آنها کلاه گذاشته یا نگذاشته است، میدانی که این چپ برای بازی خود تعیین کرد در اساس بردی برای او نمیتوانست بهمراه داشته باشد. چپی که خواهان همکاری و هماهنگی با ناسیونالیستها نبوده باشد، قاعدتا نمیتوانست و نمیبایست روز عزای آنها را برای ابراز وجود خود انتخاب کند.
بعلاوه کل شواهد و از جمله سخنرانی و مصاحبه های مسئولین کومه له، وقایع بعد از اعتصاب و مصاحبه مشترک بخشی از این چپ (حزب کمونیست کارگری، حزب "حکتیست" و کومه له) با ناسیونالیستها بر سر دستاوردهای اعتصاب و همکاری آنها، به هر آدم منصفی میگوید این چپ و حداقل این جریانات از این هماهنگی و همکاری با فرض بی اطلاعی از قبلی هم ناراضی نبوده اند.
بعلاوه درک این چپ از فعال بودن، رفتار این چپ با قربانیان یک جنبش ناسیونالیستی و تقدیس آنها و ارتقا تا حد آزایخواه و برابری طلب و...، مستقل از معامله گری و ریاکاری آنها، بیان سیاست سازش و کوتاه آمدن در مقابل ناسیونالیسم کرد است.
کمونیستها در کردستان بدون نقد همه جانبه این نوع از "کمونیسم و انقلابیگیری" و بدون نشان دادن تمایز کمونیسم کارگری و دخالتگر، از این نوع از چپ و فعال بودن و انقلابیگیری آنها، نمیتواند طبقه کارگر و صف انقلابیون راستین این طبقه را از آفات ملی گرایی در امان نگهدارند.
٢٠ اکتبر ٢٠١٨
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در مورد تحریمهای جدید آمریکا و تاثیر آن بر زندگی مردم در ایران.
گفتگو شاهد علوی از صدای امریکا با آذر مدرسی و ناهید بهمنی(زبان کردی)
گفتگو شاهد علوی از صدای امریکا با آذر مدرسی و ناهید بهمنی(زبان کردی)
The account of the user that created this channel has been inactive for the last 5 months. If the account of the creator remains inactive in the next 17 days, it will self-destruct and the channel will lose its creator.
جهت اطلاع
با توجه به مشکل فنی، کانال تلگرام فعلی حزب حکمتیست(خط رسمی) قابل دسترس نخواهد بود.
برای تعقیب مطالب و مباحثات حزب از طریق تلگرام به آدرس جدید حزب بپیوندید
@HekmatistKhateRasmi
با توجه به مشکل فنی، کانال تلگرام فعلی حزب حکمتیست(خط رسمی) قابل دسترس نخواهد بود.
برای تعقیب مطالب و مباحثات حزب از طریق تلگرام به آدرس جدید حزب بپیوندید
@HekmatistKhateRasmi
The account of the user that created this channel has been inactive for the last 5 months. If the account of the creator remains inactive in the next 9 days, it will self-destruct and the channel will lose its creator.