Forwarded from کوتاه نگاریهای نیما حق پور
در آستانه ده سالگی فعالیتهایم در فضای مجازی؛ پیرامون فهم قرآن و جهان بینی توحیدی و فلسفه سیاسی و قانون اساسی پیشنهادی، ماههاست که در این فکر بودم که از فعالیت در این پارادایم به جهت عدم استقبال کافی از سوی مخاطبانم کناره گیری نمایم، اما حال به این جمع بندی رسیدم که دهه دوم را با مرور آنچه گذشت و تعمیق بیشتر و تبلیغ رساتر آنها آغاز نمایم، باشد که اینبار اثربخش باشد. (نیما حق پور - ۲۸ تیر ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
nima.haghpoor@gmail.com
جناب حقپور تلاشهای شما شبیه اینه که یکی بیاید در عصر نو و جهان امروز تمام کوشش و وقت خودش را صرف این کنه که ثابت کنه زمین ثابت و مسطح است و خورشید و تمام ستارگان و کل آسمان دور زمین می چرخد یعنی هیأت بطلمیوسی و بعد هم اسلامی و قرآنی!!! امروز با تحقیقات علمی و تاریخی بسیار منطقی تر و پیشرفته تر از تلاشهای شما از جمله با پژوهش گسترده و علمی دانشمندان و خط شناسان و تاریخدانان روی قرآن صنعا و متن خود قرآن امروز حتی توسط پژوهشگران عرب به وضوح وحی نبودن قرآن و تعلق داشتن آن به اندیشه ها و ارزشهای زمان و مکان خودش به همان اندازه کشف جاذبه زمین و گردش آن و کشفیات علمی و پزشکی دیگر اثبات شده است. علت عدم استقبال از تلاشهای شما در این عصر ارتباطات و انترنت که تمام آگاهیها و نتایج پژوهشهای دیگران در سراسر جهان به سرعت در دسترس قرار می گیرند همین است. به نظرم خودتان را بیشتر از این خسته نکنید و اوقات گرانبهایتان را هدر ندهید.
Forwarded from کوتاه نگاریهای نیما حق پور
هیاهوی بی مجازات!
دیروز با اینکه این روزها بیشتر درگیر مسائل روزمره زندگی هستم و بسیار کمتر درباره مفاهیم آیات قرآن می اندیشم، یکی از چالشهای قصص انبیاء برایم مکشوف شد. قبلا درباره داستان یوسف و زن عزیز مصر در نوشتار شماره ۵۳۸ با عنوان "یوسف و هیاهوی زنان" توضیح داده بودم که مفهوم "کید"، هیاهوست و نه صرفا فریب و نیرنگ و امثال این واژگان، و البته "هیاهو" می تواند متضمن فریب و نیرنگ هم باشد.
اما چالش بنده در این داستان این بوده که چرا عزیز مصر که گواهی به خطاکاری آن زن را پذیرفت برخوردی با وی نکرد؟! در پاسخ به این چالش، بدون عزم و کوششی برای تفکر به ذهنم رسید که داستان این گونه بوده است:
وقتی یوسفِ در حال فرار و آن زن در آستانه در با عزیز مصر مواجه می شوند و آن زن چنان سخن می گوید که یوسف سوء نیت و رفتار داشته است، عزیز مصر گمان می برد که آن زن برایش سوء تفاهم ایجاد شده که یوسف به او نظر سوء داشته و به همین جهت داد و بیداد کرده و یوسف از این هیاهوی او اقدام به فرار و ترک محل کرده که آن زن پیراهن او را از پشت گرفته و پیراهن پاره شده است. استنباط عزیز مصر از واقعه این بوده که نه یوسف قصد سوئی داشته و نه آن زن، و فقط آن زن در اثر سوء تفاهم به هیاهو و بزرگنمایی پرداخته است و به همین جهت برخوردی با آن زن نمی کند و فقط وی را خطاکار در تشخیص مصداق پندار و کردار یوسف نسبت به خودش در می یابد و نه اینکه او واقعا قصد داشته بوده باشد با یوسف درآمیزد.
البته یک حالت دیگر هم محتمل است و آن اینکه عزیز مصر این اتهام قصد سوء به یوسف از جانب آن زن را از سر خودنمایی و هیاهوی آن زن در می یابد که می خواسته خودی نشان بدهد و جلب توجه کند.
در هر دوی این حالتها بار معنایی "هیاهو" برای واژه "کید" بجاست و با داستان خوانایی دارد و چالش عدم برخورد عزیز مصر نسبت به خطاکاری آن زن را از میان می برد. (نیما حق پور - ۱۶ مرداد ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
دیروز با اینکه این روزها بیشتر درگیر مسائل روزمره زندگی هستم و بسیار کمتر درباره مفاهیم آیات قرآن می اندیشم، یکی از چالشهای قصص انبیاء برایم مکشوف شد. قبلا درباره داستان یوسف و زن عزیز مصر در نوشتار شماره ۵۳۸ با عنوان "یوسف و هیاهوی زنان" توضیح داده بودم که مفهوم "کید"، هیاهوست و نه صرفا فریب و نیرنگ و امثال این واژگان، و البته "هیاهو" می تواند متضمن فریب و نیرنگ هم باشد.
اما چالش بنده در این داستان این بوده که چرا عزیز مصر که گواهی به خطاکاری آن زن را پذیرفت برخوردی با وی نکرد؟! در پاسخ به این چالش، بدون عزم و کوششی برای تفکر به ذهنم رسید که داستان این گونه بوده است:
وقتی یوسفِ در حال فرار و آن زن در آستانه در با عزیز مصر مواجه می شوند و آن زن چنان سخن می گوید که یوسف سوء نیت و رفتار داشته است، عزیز مصر گمان می برد که آن زن برایش سوء تفاهم ایجاد شده که یوسف به او نظر سوء داشته و به همین جهت داد و بیداد کرده و یوسف از این هیاهوی او اقدام به فرار و ترک محل کرده که آن زن پیراهن او را از پشت گرفته و پیراهن پاره شده است. استنباط عزیز مصر از واقعه این بوده که نه یوسف قصد سوئی داشته و نه آن زن، و فقط آن زن در اثر سوء تفاهم به هیاهو و بزرگنمایی پرداخته است و به همین جهت برخوردی با آن زن نمی کند و فقط وی را خطاکار در تشخیص مصداق پندار و کردار یوسف نسبت به خودش در می یابد و نه اینکه او واقعا قصد داشته بوده باشد با یوسف درآمیزد.
البته یک حالت دیگر هم محتمل است و آن اینکه عزیز مصر این اتهام قصد سوء به یوسف از جانب آن زن را از سر خودنمایی و هیاهوی آن زن در می یابد که می خواسته خودی نشان بدهد و جلب توجه کند.
در هر دوی این حالتها بار معنایی "هیاهو" برای واژه "کید" بجاست و با داستان خوانایی دارد و چالش عدم برخورد عزیز مصر نسبت به خطاکاری آن زن را از میان می برد. (نیما حق پور - ۱۶ مرداد ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
Forwarded from کوتاه نگاریهای نیما حق پور
گرگ؛ نشان سلامت یوسف!
چرا یوسف و برادرش نزد یعقوب دوست داشتنیتر بودند؟ از داستان سوره یوسف مشخص است که یوسف از دیگر برادران ناتنی خود کوچکتر است و باز مشخص است که از برادر تنی خود بزرگتر است و برادرش آنقدر خردسال است که دیگر برادران، او را با خود به گردش نمیبرند. وقتی که هم یوسف و هم برادرش نزد یعقوب دوست داشتنیتر بودند پس دلیل آن منحصر در ویژگیهای خود یوسف نبوده است چرا که برادر خردسالش هم دوست داشتنیتر بوده است و این به جهت خردسالی او نبوده است وگرنه به او حسادت نمیکردند پس از دلایل دوست داشتنیتر بودن این دو برادر تنی، میتواند ویژگیهای مادرشان بوده باشد که از وی به آن دو فرزند هم ویژگیهایی به وراثت رسیده باشد یا به جهت فرهیختگی و تربیت؛ او فرزندانی نیکوتر پروریده باشد.
باید توجه کرد که از شروط لازم احراز پیامبری؛ ویژگیهای وراثتی و تکاملی است به نحوی که از کودکی، خدای تعالی میتواند شخصی را از گزینههای بالقوه پیامبری تلقی نماید چرا که او ویژگیهای لازم وراثتی و تکاملی را دارد و نمونه بارز چنین گزینه بالقوهای یوسف است که بواسطه آن رویای کودکی و سجده بقیه بر او، به ادامه راه تعالی تشویق میشود. این ویژگیهای وراثتی و تکاملی البته منحصر در تأثیر پدر و مادر کودک نیست بلکه به اجداد آنها نسل و اندر نسل و سایر تأثیرات محیطی هم وابسته است. بدین صورت شخصی که واجد ویژگیهای وراثتی و تکاملی کافی باشد گزینه بالقوهای میشود برای پیامبری و از این پس نوبت ارادهورزیهای خود وی و نیاز محیطی برای بعث پیامبری جدید میشود.
با این توضیحات؛ یعقوب هم به جهت ویژگیهای مادر یوسف و برادرش و هم به جهت رویای یوسف و هم سایر ویژگیهایی که در کودکی او و برادرش میدیده او و برادرش را گزینههای بالقوهای برای تعالی بیشتر میدیده است و از این جهت ایشان را بیشتر دوست داشته است.
اما در این میان برادران یوسف از سر نادانی و خامی گمان میکردند که اگر یوسف را حذف کنند یعقوب به سوی ایشان متمایل میشود از همین روی به یعقوب پیشنهاد میدهند که یوسف را با خود به گردش برند. یعقوب با توجه به شناختی که از روحیه فرزندانش داشته به ایشان میگوید که میترسد او را گرگ بخورد و این ترس از گرگ را مبنای تشخیص عملکرد ایشان قرار میدهد چرا که یا گرگی در آن منطقه نبوده یا احتمال چنین واقعهای بسیار کم بوده است. برادران یوسف فریب این گفتار پدر را میخورند و دلیل فقدان یوسف را خوردن گرگ عنوان میکنند و بدین ترتیب یعقوب هم از این قرینه و هم از دریافت حالات روانی آنها و پیشینههای رفتاریشان میفهمد که آنها یوسف را جایی رها کردهاند تا نتواند به خانه بازگردد و به طور منطقی او را جایی رها نکردهاند که بومیان منطقه او را بیایند و محتملاً او را در مسیر کاروانها رها کردهاند چرا که آنها کمکی به یافتن محل سکونت یوسف نمیتوانستند انجام دهند. یعقوب فرزندان خود را خوب میشناخته و میدانسته که همگی آنها امکان اجماع بر کشتن یوسف را نداشتهاند و حتماً او را جایی رها کردهاند که مرگ برایش محتمل نباشد. و البته در این میان محتملاً نوعی از تاییدات الهی هم شامل حالش شده که این اتفاق برای یوسف بهتر از زندگی مخاطره آمیز در کنار برادرانش است و به همین جهت برخورد چندانی با فرزندانش نمیکند و یوسف را به خدای تعالی وا مینهد که نگهدارش باشد و از همین روی تا کهنسالی هم همچنان امید به خبری از حیات یوسف دارد و البته تحمل چنین فراقها و فقدانهایی در دنیای قدیم قابل تحملتر و پذیرفتنیتر بوده است. (نیما حق پور ـ ۲۷ مرداد ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
چرا یوسف و برادرش نزد یعقوب دوست داشتنیتر بودند؟ از داستان سوره یوسف مشخص است که یوسف از دیگر برادران ناتنی خود کوچکتر است و باز مشخص است که از برادر تنی خود بزرگتر است و برادرش آنقدر خردسال است که دیگر برادران، او را با خود به گردش نمیبرند. وقتی که هم یوسف و هم برادرش نزد یعقوب دوست داشتنیتر بودند پس دلیل آن منحصر در ویژگیهای خود یوسف نبوده است چرا که برادر خردسالش هم دوست داشتنیتر بوده است و این به جهت خردسالی او نبوده است وگرنه به او حسادت نمیکردند پس از دلایل دوست داشتنیتر بودن این دو برادر تنی، میتواند ویژگیهای مادرشان بوده باشد که از وی به آن دو فرزند هم ویژگیهایی به وراثت رسیده باشد یا به جهت فرهیختگی و تربیت؛ او فرزندانی نیکوتر پروریده باشد.
باید توجه کرد که از شروط لازم احراز پیامبری؛ ویژگیهای وراثتی و تکاملی است به نحوی که از کودکی، خدای تعالی میتواند شخصی را از گزینههای بالقوه پیامبری تلقی نماید چرا که او ویژگیهای لازم وراثتی و تکاملی را دارد و نمونه بارز چنین گزینه بالقوهای یوسف است که بواسطه آن رویای کودکی و سجده بقیه بر او، به ادامه راه تعالی تشویق میشود. این ویژگیهای وراثتی و تکاملی البته منحصر در تأثیر پدر و مادر کودک نیست بلکه به اجداد آنها نسل و اندر نسل و سایر تأثیرات محیطی هم وابسته است. بدین صورت شخصی که واجد ویژگیهای وراثتی و تکاملی کافی باشد گزینه بالقوهای میشود برای پیامبری و از این پس نوبت ارادهورزیهای خود وی و نیاز محیطی برای بعث پیامبری جدید میشود.
با این توضیحات؛ یعقوب هم به جهت ویژگیهای مادر یوسف و برادرش و هم به جهت رویای یوسف و هم سایر ویژگیهایی که در کودکی او و برادرش میدیده او و برادرش را گزینههای بالقوهای برای تعالی بیشتر میدیده است و از این جهت ایشان را بیشتر دوست داشته است.
اما در این میان برادران یوسف از سر نادانی و خامی گمان میکردند که اگر یوسف را حذف کنند یعقوب به سوی ایشان متمایل میشود از همین روی به یعقوب پیشنهاد میدهند که یوسف را با خود به گردش برند. یعقوب با توجه به شناختی که از روحیه فرزندانش داشته به ایشان میگوید که میترسد او را گرگ بخورد و این ترس از گرگ را مبنای تشخیص عملکرد ایشان قرار میدهد چرا که یا گرگی در آن منطقه نبوده یا احتمال چنین واقعهای بسیار کم بوده است. برادران یوسف فریب این گفتار پدر را میخورند و دلیل فقدان یوسف را خوردن گرگ عنوان میکنند و بدین ترتیب یعقوب هم از این قرینه و هم از دریافت حالات روانی آنها و پیشینههای رفتاریشان میفهمد که آنها یوسف را جایی رها کردهاند تا نتواند به خانه بازگردد و به طور منطقی او را جایی رها نکردهاند که بومیان منطقه او را بیایند و محتملاً او را در مسیر کاروانها رها کردهاند چرا که آنها کمکی به یافتن محل سکونت یوسف نمیتوانستند انجام دهند. یعقوب فرزندان خود را خوب میشناخته و میدانسته که همگی آنها امکان اجماع بر کشتن یوسف را نداشتهاند و حتماً او را جایی رها کردهاند که مرگ برایش محتمل نباشد. و البته در این میان محتملاً نوعی از تاییدات الهی هم شامل حالش شده که این اتفاق برای یوسف بهتر از زندگی مخاطره آمیز در کنار برادرانش است و به همین جهت برخورد چندانی با فرزندانش نمیکند و یوسف را به خدای تعالی وا مینهد که نگهدارش باشد و از همین روی تا کهنسالی هم همچنان امید به خبری از حیات یوسف دارد و البته تحمل چنین فراقها و فقدانهایی در دنیای قدیم قابل تحملتر و پذیرفتنیتر بوده است. (نیما حق پور ـ ۲۷ مرداد ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
Forwarded from کوتاه نگاریهای نیما حق پور
یوسف؛ اسماعیل دوم!
یکی از نکات داستان یعقوب و یوسف این است که برادران یوسف اختلاف سنی چندانی نداشتند به نحوی که همگی هم بازی هم بودند و این نشانگر این است که یعقوب چند همسر به طور همزمان داشته است و خواست او این بوده که خانواده نسبتا بزرگی بسازد و به همین جهت هم در ماجرای یوسف و برادرانش علاوه بر دلایل دیگر چندان پیگیری و برخورد نمی کند تا مبادا خانواده متکثرش از هم نپاشد. به نظر می رسد ریشه این رویکرد در مهاجرت ابراهیم و خانواده اش باشد در مکانی خالی از جمعیت یا کم جمعیت. ابراهیم دو فرزند داشت؛ اسماعیل و اسحاق. اسماعیل را که در یک وادی غیر ذی زرع ساکن نمود تا قواعد بیت را پایه بگذارند و البته اسماعیل از حسادت همسر اول ابراهیم مصون بماند. در این میان اسحاق و فرزند او یعقوب در همان مکانی که ابراهیم سکنی گزیده بود اقدام به گسترش خاندان ابراهیم نمودند و برنامه آنها تشکیل خاندانی بود که بتوانند یکتاپرستی را در آن رواج دهند و این هدف مهم و اساسی ایشان بود. اما خواست الهی بر گونه ای دیگر بود و آن اینکه یوسف دور از آنها در میان غریبه ها یک جامعه موحد را پایه گذاری نهد، همان کاری که ابراهیم از طریق اسماعیل دنبال کرد. از اسماعیل هرچند نسلهایی وجود نداشتند که ادامه دهنده ملت ابراهیم بشوند اما بنای خانه خدا در یک وادی غیر ذی زرع کار خود را در تاریخ بشریت کرد. یوسف در واقع اسماعیل دوم بود که دور از خانواده و پدرش رسالت الهی را بر دوش گرفت و به پیش برد. شاید یعقوب نیز بنا به تجربه ابراهیم و اسماعیل پیجوی یوسف نشد و او را به خدای تعالی سپرد. و البته این پرسش مقدر است که چرا نه اسحاق و نه یعقوب و نه دیگران به میراث اسماعیل تمسک نجستند؟! (نیما حق پور - ۱ شهریور ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
یکی از نکات داستان یعقوب و یوسف این است که برادران یوسف اختلاف سنی چندانی نداشتند به نحوی که همگی هم بازی هم بودند و این نشانگر این است که یعقوب چند همسر به طور همزمان داشته است و خواست او این بوده که خانواده نسبتا بزرگی بسازد و به همین جهت هم در ماجرای یوسف و برادرانش علاوه بر دلایل دیگر چندان پیگیری و برخورد نمی کند تا مبادا خانواده متکثرش از هم نپاشد. به نظر می رسد ریشه این رویکرد در مهاجرت ابراهیم و خانواده اش باشد در مکانی خالی از جمعیت یا کم جمعیت. ابراهیم دو فرزند داشت؛ اسماعیل و اسحاق. اسماعیل را که در یک وادی غیر ذی زرع ساکن نمود تا قواعد بیت را پایه بگذارند و البته اسماعیل از حسادت همسر اول ابراهیم مصون بماند. در این میان اسحاق و فرزند او یعقوب در همان مکانی که ابراهیم سکنی گزیده بود اقدام به گسترش خاندان ابراهیم نمودند و برنامه آنها تشکیل خاندانی بود که بتوانند یکتاپرستی را در آن رواج دهند و این هدف مهم و اساسی ایشان بود. اما خواست الهی بر گونه ای دیگر بود و آن اینکه یوسف دور از آنها در میان غریبه ها یک جامعه موحد را پایه گذاری نهد، همان کاری که ابراهیم از طریق اسماعیل دنبال کرد. از اسماعیل هرچند نسلهایی وجود نداشتند که ادامه دهنده ملت ابراهیم بشوند اما بنای خانه خدا در یک وادی غیر ذی زرع کار خود را در تاریخ بشریت کرد. یوسف در واقع اسماعیل دوم بود که دور از خانواده و پدرش رسالت الهی را بر دوش گرفت و به پیش برد. شاید یعقوب نیز بنا به تجربه ابراهیم و اسماعیل پیجوی یوسف نشد و او را به خدای تعالی سپرد. و البته این پرسش مقدر است که چرا نه اسحاق و نه یعقوب و نه دیگران به میراث اسماعیل تمسک نجستند؟! (نیما حق پور - ۱ شهریور ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
Forwarded from کوتاه نگاریهای نیما حق پور
قرآن؛ نشانگر ملکوت آسمانها و زمین
دوستی معطوف به آیات ۷۴ تا ۷۹ سوره انعام پرسید "آیا طی تجربه افولها و نهایتاً انتخاب رویکرد توحیدی، ملکوت آسمانها و زمین به ابراهیم نمایانده شد؟" از این رو بنده در آیات مذکور مداقه کردم و اولین نکته این بود که می فرماید "وّكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ" که فعل "نُرِي" مضارع است و منطقاً درست نیست که بگوید "و اینچنین نشان می دهیم به ابراهیم ملکوت آسمانها و زمین را" چرا که ابراهیم نسبت به مخاطبان قرآن در گذشته بوده است و باید برای آن فعل ماضی بکار می رفته است، بنابراین باید در پی معنای دیگری برای آیه بود تا با زمان فعل سازگار باشد. چون فعل مضارع است پس می توان فعل را به نوعی مرتبط با پیامبر اسلام و پیروان او دانست بدین ترتیب که "و اینچنین نشان می دهیم (به تو ای پیامبر و پیروانت سرگذشت) ابراهیم را، اگر این طور باشد فعل به قرینه لفظی برای "مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ" حذف شده است و معنا بدین ترتیب است: (و اینچنین نشان می دهیم به تو ای پیامبر و پیروانت بواسطه نزول آیات قرآن) ملکوت آسمانها و زمین را، و این معنا با ارکان و الفاظ آیه سازگار و منطبق است.
اما با این معنا پرسش مذکور در ابتدای این نوشتار بلامحل می شود چون که این آیه نمی گوید ملکوت آسمانها و زمین به ابراهیم نشان داده شده است بلکه مراد این است که بواسطه این قرآن می توان ملکوت آسمانها و زمین را مشاهده کرد.
با این معنا ارتباط آیات ۷۴ و ۷۵ نیز برقرار است در صورتی که در معنای رایج میان آیات ۷۴ و ۷۵ ارتباط منطقی وجود ندارد:
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ
و گاهی (می) گفت ابراهیم برای پدرش آزر
أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً
که آیا بر می گیری بتانی را معبودانی
إِنِّي أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ
همانا من می بینم تو و قومت را در گمراهی قابل تبیین
وّكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ
و اینچنین (بواسطه نزول آیات قرآن) نشان می دهیم (به تو و پیروانت سرگذشت) ابراهیم را (و اینچنین بواسطه نزول آیات قرآن نشان می دهیم به تو و پیروانت) چگونگی آسمانها و زمین را
وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ
و تا اینکه باش(ن)د (مخاطبان مومن به قرآن) از یقین آورندگان
دلیل دیگر بر صحت این معنا باز هم زمان فعل "يَكُونَ" است که مضارع است و باز نمی تواند به ابراهیم راجع باشد بلکه در وحله اول به پیامبر راجع است و چون فعل مفرد در ابتدای عبارت آمده می تواند دلالت بر جمع و پیروان پیامبر هم داشته باشد.
فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي
فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ
فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي
فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ
إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا
وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ
اما نکته دیگر در این آیات سیر ابراهیم از بت پرستی به یکتاپرستی است؛ ابراهیم اول از بت پرستی پرهیز می کند و در مقابل آزر می ایستد و بعد به طبیعت پرستی روی می آورد و وقتی که افول ستاره و ماه و امثالهم را می بیند و در افول آنها مداقه می کند به خالق پرستی روی می آورد و یکتاپرست می شود چرا که آیه ۷۶ تا ۷۹ ادامه روایت آیه ۷۴ می باشد و آیه ۷۵ در این میان رمزگونه نهاده شده تا پیامبر و پیروان فهیمش را به رویت ملکوت آسمانها و زمین از طریق قرآن رهنمون سازد چرا که مفاهیم متعالی را نمی توان در معرض فهم همگان بی طی مراتب نهاد. (نیما حق پور - ۱۸ شهریور ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
دوستی معطوف به آیات ۷۴ تا ۷۹ سوره انعام پرسید "آیا طی تجربه افولها و نهایتاً انتخاب رویکرد توحیدی، ملکوت آسمانها و زمین به ابراهیم نمایانده شد؟" از این رو بنده در آیات مذکور مداقه کردم و اولین نکته این بود که می فرماید "وّكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ" که فعل "نُرِي" مضارع است و منطقاً درست نیست که بگوید "و اینچنین نشان می دهیم به ابراهیم ملکوت آسمانها و زمین را" چرا که ابراهیم نسبت به مخاطبان قرآن در گذشته بوده است و باید برای آن فعل ماضی بکار می رفته است، بنابراین باید در پی معنای دیگری برای آیه بود تا با زمان فعل سازگار باشد. چون فعل مضارع است پس می توان فعل را به نوعی مرتبط با پیامبر اسلام و پیروان او دانست بدین ترتیب که "و اینچنین نشان می دهیم (به تو ای پیامبر و پیروانت سرگذشت) ابراهیم را، اگر این طور باشد فعل به قرینه لفظی برای "مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ" حذف شده است و معنا بدین ترتیب است: (و اینچنین نشان می دهیم به تو ای پیامبر و پیروانت بواسطه نزول آیات قرآن) ملکوت آسمانها و زمین را، و این معنا با ارکان و الفاظ آیه سازگار و منطبق است.
اما با این معنا پرسش مذکور در ابتدای این نوشتار بلامحل می شود چون که این آیه نمی گوید ملکوت آسمانها و زمین به ابراهیم نشان داده شده است بلکه مراد این است که بواسطه این قرآن می توان ملکوت آسمانها و زمین را مشاهده کرد.
با این معنا ارتباط آیات ۷۴ و ۷۵ نیز برقرار است در صورتی که در معنای رایج میان آیات ۷۴ و ۷۵ ارتباط منطقی وجود ندارد:
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ
و گاهی (می) گفت ابراهیم برای پدرش آزر
أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً
که آیا بر می گیری بتانی را معبودانی
إِنِّي أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ
همانا من می بینم تو و قومت را در گمراهی قابل تبیین
وّكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ
و اینچنین (بواسطه نزول آیات قرآن) نشان می دهیم (به تو و پیروانت سرگذشت) ابراهیم را (و اینچنین بواسطه نزول آیات قرآن نشان می دهیم به تو و پیروانت) چگونگی آسمانها و زمین را
وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ
و تا اینکه باش(ن)د (مخاطبان مومن به قرآن) از یقین آورندگان
دلیل دیگر بر صحت این معنا باز هم زمان فعل "يَكُونَ" است که مضارع است و باز نمی تواند به ابراهیم راجع باشد بلکه در وحله اول به پیامبر راجع است و چون فعل مفرد در ابتدای عبارت آمده می تواند دلالت بر جمع و پیروان پیامبر هم داشته باشد.
فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي
فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ
فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي
فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ
إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا
وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ
اما نکته دیگر در این آیات سیر ابراهیم از بت پرستی به یکتاپرستی است؛ ابراهیم اول از بت پرستی پرهیز می کند و در مقابل آزر می ایستد و بعد به طبیعت پرستی روی می آورد و وقتی که افول ستاره و ماه و امثالهم را می بیند و در افول آنها مداقه می کند به خالق پرستی روی می آورد و یکتاپرست می شود چرا که آیه ۷۶ تا ۷۹ ادامه روایت آیه ۷۴ می باشد و آیه ۷۵ در این میان رمزگونه نهاده شده تا پیامبر و پیروان فهیمش را به رویت ملکوت آسمانها و زمین از طریق قرآن رهنمون سازد چرا که مفاهیم متعالی را نمی توان در معرض فهم همگان بی طی مراتب نهاد. (نیما حق پور - ۱۸ شهریور ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
haghpoor - yusof va roya
<unknown>
یوسف و تاویل رویاهای رسیدنی
نه خواب دیدنی!
نیما حق پور - ۶ مهر ۱۴۰۳
nima.haghpoor@gmail.com
@Haghpoor_Goftar
نه خواب دیدنی!
نیما حق پور - ۶ مهر ۱۴۰۳
nima.haghpoor@gmail.com
@Haghpoor_Goftar
haghpoor - isa
<unknown>
مروری بر داستان عیسی در قرآن
توضیح نظریه فرزندخواندگی عیسی
نیما حق پور - ۱۶ مهر ۱۴۰۳
nima.haghpoor@gmail.com
@Haghpoor_Goftar
توضیح نظریه فرزندخواندگی عیسی
نیما حق پور - ۱۶ مهر ۱۴۰۳
nima.haghpoor@gmail.com
@Haghpoor_Goftar
haghpoor - naghde din ensaniyat
<unknown>
نقد دین انسانیت
و یادی از استاد بنی صدر
نیما حق پور - ۱۷ مهر ۱۴۰۳
nima.haghpoor@gmail.com
@Haghpoor_Goftar
و یادی از استاد بنی صدر
نیما حق پور - ۱۷ مهر ۱۴۰۳
nima.haghpoor@gmail.com
@Haghpoor_Goftar
haghpoor - zakaria va yahya 1
<unknown>
داستان زکریا و یحیی - بخش اول
پیوسته با بخش دوم بشنوید
نیما حق پور - ۱۹ مهر ۱۴۰۳
nima.haghpoor@gmail.com
@Haghpoor_Goftar
پیوسته با بخش دوم بشنوید
نیما حق پور - ۱۹ مهر ۱۴۰۳
nima.haghpoor@gmail.com
@Haghpoor_Goftar
haghpoor - zakaria va yahya 2
<unknown>
داستان زکریا و یحیی - بخش دوم
پیوسته با بخش اول بشنوید
نیما حق پور - ۱۹ مهر ۱۴۰۳
nima.haghpoor@gmail.com
@Haghpoor_Goftar
پیوسته با بخش اول بشنوید
نیما حق پور - ۱۹ مهر ۱۴۰۳
nima.haghpoor@gmail.com
@Haghpoor_Goftar