مثل لالايیست در گوش خلايق، شيونم
عاقبت خود را ميان شهر آتش میزنم
ساده بودم، فکر میکردم حراست کردهام
با خطوطِ دفترم از مرزهای میهنم
باز در آئينه تصویرم کمی نا آشناست
از صدای خويش میپرسم که "اين آيا منم؟!"
از تبِ عشق است يا داغ برادر کاينچنين
مثلِ مرغی در تنور افتاده میسوزد تنم؟
ردّ پای بوسهی يار است يا خون رفيق
لکّهی سرخی که جا ماندهست بر پيراهنم
بار، سنگين است و من کم طاقت و دنيا حسود
خم شدن را عار میدانم، دعا کن بشکنم!
#محمدرضا_طاهری
@Graphic_post_Instaa🍂
عاقبت خود را ميان شهر آتش میزنم
ساده بودم، فکر میکردم حراست کردهام
با خطوطِ دفترم از مرزهای میهنم
باز در آئينه تصویرم کمی نا آشناست
از صدای خويش میپرسم که "اين آيا منم؟!"
از تبِ عشق است يا داغ برادر کاينچنين
مثلِ مرغی در تنور افتاده میسوزد تنم؟
ردّ پای بوسهی يار است يا خون رفيق
لکّهی سرخی که جا ماندهست بر پيراهنم
بار، سنگين است و من کم طاقت و دنيا حسود
خم شدن را عار میدانم، دعا کن بشکنم!
#محمدرضا_طاهری
@Graphic_post_Instaa🍂
عورتِ ظلم عیان است وُ شما کوردلان
روز وُ شب در پیِ پوشاندنِ مویید هنوز
خونِ ما بود که از خوردنِ آن مست شدید
زین سبب دشمنِ خونخوارِ سبویید هنوز
ما به دریا زدهایم از پیِ آن دُرّ وُ شما
پاچه بالا زده در بسترِ جویید هنوز..
#محمدرضا_طاهری
@Graphic_post_Instaa🌨️
روز وُ شب در پیِ پوشاندنِ مویید هنوز
خونِ ما بود که از خوردنِ آن مست شدید
زین سبب دشمنِ خونخوارِ سبویید هنوز
ما به دریا زدهایم از پیِ آن دُرّ وُ شما
پاچه بالا زده در بسترِ جویید هنوز..
#محمدرضا_طاهری
@Graphic_post_Instaa🌨️
دلِ شکستهام آخر شکافت دریا را
بدون آنکه بیابد عصای موسی را
من آن خلیل به آتش نشستهام که خدا
دریغ کرده از او رنگ و بوی گلها را
تبر به دوش به دنبال خویش میگردم
که بشکنم مگر این «لات» بیسروپا را
کنارِ کفر تو مؤمن شدم، نمیخواهم
صفای مسجد و آرامش کلیسا را
تو را به خاطر من یا مرا به خاطر تو ؟
خدا برای چه انداخت بر زمین ما را ؟
#محمدرضا_طاهری
@Graphic_post_Instaa🌨️
بدون آنکه بیابد عصای موسی را
من آن خلیل به آتش نشستهام که خدا
دریغ کرده از او رنگ و بوی گلها را
تبر به دوش به دنبال خویش میگردم
که بشکنم مگر این «لات» بیسروپا را
کنارِ کفر تو مؤمن شدم، نمیخواهم
صفای مسجد و آرامش کلیسا را
تو را به خاطر من یا مرا به خاطر تو ؟
خدا برای چه انداخت بر زمین ما را ؟
#محمدرضا_طاهری
@Graphic_post_Instaa🌨️
ترک کن سنت در باد سخن گفتن را
تازه کن شیوهی سردادن این شیون را
کلماتم همه در باد پراکنده شدند
بشنو تهماندهی آن بانگ طنینافکن را
دوستت دارم و این حس اهورایی من
میتواند به نماز آورد اهریمن را
از سلاطین وطنگستر سر خواهم بود
چین به چین فتح کند دستم اگر دامن را
قلب سرسخت تو در سینه نخواهد پایید
میتواند بدنت آب کند آهن را
عشق آمد که من امروز فراموش کنم
روزگاران به صدحادثه آبستن را
خوب در برق نگاه همگان دقّت کن
تاکه تشخیص دهی دوست من،دشمن را
#محمدرضا_طاهری
@Graphic_post_Instaa🌨️
تازه کن شیوهی سردادن این شیون را
کلماتم همه در باد پراکنده شدند
بشنو تهماندهی آن بانگ طنینافکن را
دوستت دارم و این حس اهورایی من
میتواند به نماز آورد اهریمن را
از سلاطین وطنگستر سر خواهم بود
چین به چین فتح کند دستم اگر دامن را
قلب سرسخت تو در سینه نخواهد پایید
میتواند بدنت آب کند آهن را
عشق آمد که من امروز فراموش کنم
روزگاران به صدحادثه آبستن را
خوب در برق نگاه همگان دقّت کن
تاکه تشخیص دهی دوست من،دشمن را
#محمدرضا_طاهری
@Graphic_post_Instaa🌨️
عورت ظلم ، عیان است و شما کوردلان
روز و شب در پی پوشاندن مویید هنوز!
#محمدرضا_طاهری
@Graphic_post_Instaa☀️
روز و شب در پی پوشاندن مویید هنوز!
#محمدرضا_طاهری
@Graphic_post_Instaa☀️
من از خود ، نیمهای را دیده بودم "عاقل"
اما تو
مرا با نیمهی دیوانهی من ،
آشنا کردی...
#محمدرضا_طاهری
@Graphic_post_Instaa☀️
اما تو
مرا با نیمهی دیوانهی من ،
آشنا کردی...
#محمدرضا_طاهری
@Graphic_post_Instaa☀️
روزی که دل بستم به خود گفتم:
با رنج دل کندن چه خواهی کرد؟
این زن دلش پابند ماندن نیست
بارفتن این زن چه خواهی کرد؟
او دیگر آن شیدای سابق نیست
آنگونه که می گفت عاشق نیست
تو فرض کن آمد در آغوشت،
با یک بغل آهن چه خواهی کرد؟
تسلیم شو ای جنگجوی پیر!
سهم تو پیروزی نخواهد بود
با این خشاب خالی و این زخم
در لشکر دشمن چه خواهی کرد؟
گیرم سلامی هم رسید از او
یا نامه ای هم آمد و خواندی
وقتی که یوسف بر نخواهد گشت
با بوی پیراهن چه خواهی کرد؟
گفتم: بیا آینده ی من باش
تنها دلیل خنده ی من باش
خندید و ساعت را نگاهی کرد
پرسید: بعد از من چه خواهی کرد؟
#محمدرضا_طاهری
@Graphic_post_Instaa🍂
با رنج دل کندن چه خواهی کرد؟
این زن دلش پابند ماندن نیست
بارفتن این زن چه خواهی کرد؟
او دیگر آن شیدای سابق نیست
آنگونه که می گفت عاشق نیست
تو فرض کن آمد در آغوشت،
با یک بغل آهن چه خواهی کرد؟
تسلیم شو ای جنگجوی پیر!
سهم تو پیروزی نخواهد بود
با این خشاب خالی و این زخم
در لشکر دشمن چه خواهی کرد؟
گیرم سلامی هم رسید از او
یا نامه ای هم آمد و خواندی
وقتی که یوسف بر نخواهد گشت
با بوی پیراهن چه خواهی کرد؟
گفتم: بیا آینده ی من باش
تنها دلیل خنده ی من باش
خندید و ساعت را نگاهی کرد
پرسید: بعد از من چه خواهی کرد؟
#محمدرضا_طاهری
@Graphic_post_Instaa🍂
نمی دانم خوشی هایم چرا اینقدر کوتاه است
چرا هرگاه می خندم ، دلم نا آگاه می گیرد؟
#محمدرضا_طاهری
و صبح بخیر..
@Graphic_post_Instaa🍃
چرا هرگاه می خندم ، دلم نا آگاه می گیرد؟
#محمدرضا_طاهری
و صبح بخیر..
@Graphic_post_Instaa🍃
پریشان میکنم عیش تو را ، من ساز ناکوکم
به شادیهای بعد از آن همه اندوه مشکوکم
به خرمشهرِ بعد از حملهی صدام میمانم
خرابم ، وحشت از هر خشتِ من پیداست ، متروکم
عبوسم ، چون دلم خالی شد از عشقی که شادی بود
مرا خندان نخواهی یافت هرگز ، پستهی پوکم
دهان بستم که از آهِ عظیمم در امان باشی
سرورت را به آتش میکشد یک ناله از سوکم
مرا بگذار و بگذر ، من مخالف می زنم ، آری!
به هم می ریزم آهنگ تو را ، من ساز ناکوکم...
#محمدرضا_طاهری
@Graphic_post_Instaa🍃
به شادیهای بعد از آن همه اندوه مشکوکم
به خرمشهرِ بعد از حملهی صدام میمانم
خرابم ، وحشت از هر خشتِ من پیداست ، متروکم
عبوسم ، چون دلم خالی شد از عشقی که شادی بود
مرا خندان نخواهی یافت هرگز ، پستهی پوکم
دهان بستم که از آهِ عظیمم در امان باشی
سرورت را به آتش میکشد یک ناله از سوکم
مرا بگذار و بگذر ، من مخالف می زنم ، آری!
به هم می ریزم آهنگ تو را ، من ساز ناکوکم...
#محمدرضا_طاهری
@Graphic_post_Instaa🍃
فرض کن آتش به فرمانِ پرِ پروانه باشد
پاسبانها مِیفروش و پادگان میخانه باشد
فرض کن از آهِ ما آتش به ریش ظالم افتد
عصر او پایان بگیرد، قصرِ او ویرانه باشد
روزگاری آرمانی را تصور کن که در آن
عهدها محکم بماند، قولها مردانه باشد
چشمهایت را ببند و تن به او بسپار، هر چند
آنکه میبوسد لبت را با غمت بیگانه باشد
شربتِ مسموم خوردن، بهتر از لب تشنه مردن
نوش جان کن گر چه شاید زهر در پیمانه باشد
سالها در گوش مردم قصهی موعود خواندند
من که باور کردم اما وای اگر افسانه باشد!
#محمدرضا_طاهری
@Graphic_post_Instaa🍃
پاسبانها مِیفروش و پادگان میخانه باشد
فرض کن از آهِ ما آتش به ریش ظالم افتد
عصر او پایان بگیرد، قصرِ او ویرانه باشد
روزگاری آرمانی را تصور کن که در آن
عهدها محکم بماند، قولها مردانه باشد
چشمهایت را ببند و تن به او بسپار، هر چند
آنکه میبوسد لبت را با غمت بیگانه باشد
شربتِ مسموم خوردن، بهتر از لب تشنه مردن
نوش جان کن گر چه شاید زهر در پیمانه باشد
سالها در گوش مردم قصهی موعود خواندند
من که باور کردم اما وای اگر افسانه باشد!
#محمدرضا_طاهری
@Graphic_post_Instaa🍃
شب به هم گفتیم : با هم تا ابد یاریم ما
صبح ، روشن شد که روی دوشِ هم باریم ما!
کم اگر بودیم ، کمتر بود بی شک رنجمان
از چه می بالی چنین بر خود که "بسیاریم ما"؟!
خواب بودیم آن زمان که جمعمان را آب برد
خواب میدیدیم برجائیم و بیداریم ما
کوهِ غیرت را نخواهی یافت اینجا بین ما
تلی از اجساد اگر خواهی بیا ، داریم ما!
شادی و آرامش و امنیت و لبخند را
از جهان عمریست با حسرت طلبکاریم ما
کعبه را گفتم : سیه پوشیدنت از بهر چیست؟
گفت : از جهل همین اُمّت عزاداریم ما...
#محمدرضا_طاهری
@Graphic_post_Instaa🍃
صبح ، روشن شد که روی دوشِ هم باریم ما!
کم اگر بودیم ، کمتر بود بی شک رنجمان
از چه می بالی چنین بر خود که "بسیاریم ما"؟!
خواب بودیم آن زمان که جمعمان را آب برد
خواب میدیدیم برجائیم و بیداریم ما
کوهِ غیرت را نخواهی یافت اینجا بین ما
تلی از اجساد اگر خواهی بیا ، داریم ما!
شادی و آرامش و امنیت و لبخند را
از جهان عمریست با حسرت طلبکاریم ما
کعبه را گفتم : سیه پوشیدنت از بهر چیست؟
گفت : از جهل همین اُمّت عزاداریم ما...
#محمدرضا_طاهری
@Graphic_post_Instaa🍃
بنده و چاکر و خوار و بله گوئید هنوز
لاجرم در نظرِ ظلم نِکوئید هنوز
باغِ اندیشه پر از سیب درشت است و شما
سخت دلبستهی آن بوته کدوئید هنوز
عورت ظلم عیان است و شما کوردلان
روز و شب در پی پوشاندن موئید هنوز!
با شما رخنهای از روز تولد باقی است
عمرتان طی شد و مشغول رفوئید هنوز!
ما به دریا زدهایم از پی آن دُرّ و شما
پاچه بالا زده در بستر جوئید هنوز
کارتان بی جدل و جنگ به سامان نرسد
دوست ، بگذاشته... دنبال عدوئید هنوز!...
#محمدرضا_طاهری
@Graphic_post_Instaa🍃
لاجرم در نظرِ ظلم نِکوئید هنوز
باغِ اندیشه پر از سیب درشت است و شما
سخت دلبستهی آن بوته کدوئید هنوز
عورت ظلم عیان است و شما کوردلان
روز و شب در پی پوشاندن موئید هنوز!
با شما رخنهای از روز تولد باقی است
عمرتان طی شد و مشغول رفوئید هنوز!
ما به دریا زدهایم از پی آن دُرّ و شما
پاچه بالا زده در بستر جوئید هنوز
کارتان بی جدل و جنگ به سامان نرسد
دوست ، بگذاشته... دنبال عدوئید هنوز!...
#محمدرضا_طاهری
@Graphic_post_Instaa🍃
پای در زنجیر و دست اندر گریبان تواَمان
دل پر از فریاد و لب خاموش و آتش بر زبان
چشم در چشمان خونآشامِ سیری ناپذیر
ایستاده در مسیر سیلهای بیامان
هرچه وحشتناک ، هر اندازه خونین ، هرچه سخت
مردمان را هیچ پشتی نیست غیر از مردمان..
#محمدرضا_طاهری
@Graphic_post_Instaa🍃
دل پر از فریاد و لب خاموش و آتش بر زبان
چشم در چشمان خونآشامِ سیری ناپذیر
ایستاده در مسیر سیلهای بیامان
هرچه وحشتناک ، هر اندازه خونین ، هرچه سخت
مردمان را هیچ پشتی نیست غیر از مردمان..
#محمدرضا_طاهری
@Graphic_post_Instaa🍃
خسته از خوشحالی بی وجه ِاین مفلوک ها
میگریزم در امان ِسایهها و سوک ها
گوشمان از هیچ پر شد بسکه با شیپور و طبل
نکتهی پرمغز گفتند از دهان ِپوکها!
بارها پشت ِتریبون ها و در تالارها
دیده ام دُرّ ِدری را زیر پای خوکها!
رخنهای در جامه افتاد و جهان تسخر زدند
بر نمیگردد وقار ِرفته با این کوک ها
هرچه در دنیاست مفت ِچنگ ِدنیادوستان
درس ها و بحث ها و باک ها و بوک ها
در لجن بالیده ایم و بیصدا خوابیده ایم
هیچ کس این سان ندیدم ، خوش به حال غوکها! ...
#محمدرضا_طاهری
@Graphic_post_Instaa🍃
میگریزم در امان ِسایهها و سوک ها
گوشمان از هیچ پر شد بسکه با شیپور و طبل
نکتهی پرمغز گفتند از دهان ِپوکها!
بارها پشت ِتریبون ها و در تالارها
دیده ام دُرّ ِدری را زیر پای خوکها!
رخنهای در جامه افتاد و جهان تسخر زدند
بر نمیگردد وقار ِرفته با این کوک ها
هرچه در دنیاست مفت ِچنگ ِدنیادوستان
درس ها و بحث ها و باک ها و بوک ها
در لجن بالیده ایم و بیصدا خوابیده ایم
هیچ کس این سان ندیدم ، خوش به حال غوکها! ...
#محمدرضا_طاهری
@Graphic_post_Instaa🍃