Gondolin.ir | ارباب حلقهها
#تور و #اولمو برگرفته از کتاب سقوط گوندولین @Gondolin_ir
توفانی شد و غربِ دور به سویش تاختن گرفت. توفان بزرگ بود و نه هولناک بل #اولمو پیش میآمد و چه شکوهمند مینمود. از آب و از میان غرشش؛ بزرگوار برخاست و اما پسر #هور، زانو شکست. با #تور گفت: «برخیز! از خشم من مهراس، پلیدی عظیمی بر دره #سیریون پیش میخزد، تو بدان گونه آراستهای تا قاصد من باشی، در سایه من به سوی وادی نهان گام بردار، فروغی از تو پدید میآید و تاریکی را میشکافد»
باید که #گوندولین را میجست. قلمرو پنهان شاه برین #نولدور، #تورگون، آن فرزانه را. اولموی والـا، ردایی به تور داد تا سایهاش باشد هنگام مواجهه با دشمن.
@Gondolin_ir
باید که #گوندولین را میجست. قلمرو پنهان شاه برین #نولدور، #تورگون، آن فرزانه را. اولموی والـا، ردایی به تور داد تا سایهاش باشد هنگام مواجهه با دشمن.
@Gondolin_ir
#اولمو، خداوندگار آبهای #آردا.
اولمو خداوند آب هاست. او تنهاست. هیچگاه زمانی دراز یک جا درنگ نمیکند، هرگاه اراده کند در تمامی آبهای ژرف گرد زمین یا زیرزمین جابهجا میشود.
پس از #مانوه تواناترین #والار اوست، و پیش از پدید آمدن #والینور در دوستی با او صمیمیترین بود؛ اما ازآنپس به ندرت در انجمن والار شرکت میجست، مگر آنکه امری بس مهم درمیان میبود، زیرا اولمو پروای همهٔ آردا را داشت، و او را نیازی به جای آسودن نیست. افزون بر این، اولمو گام نهادن بر روی زمین را دوست نمیدارد، و به ندرت به رسم همتایانش خود را به کالبدی میآراید.
هرگاه فرزندان #ارو چشم شان بر او میافتاد، دلهاشان از وحشتی عظیم مالامال میگشت؛ چرا که برآمدن شاه دریا دهشتناک بود، همچون موجی اوج گیرنده که به ساحل میتازد، کلاهخودی تیره و کف نشان بر سر و زرهی پرتلألؤ به رنگ سیم با ته رنگی از سایههای سبز بر تن. نوای شیپورهای مانوه بلند است، اما آوای اولمو ژرف است، همچون ژرفای اقیانوس که تنها خود او دیدهاست.
با این حال اولمو، هم الفها و هم آدمیان را دوست میدارد، و هیچ گاه آنان را به حال خویش رها نکرده، حتی آنگاه که والار بر ایشان خشم گرفتهاند. گاه و بی گاه نادیده به کرانههای سرزمین میانه میآید، یا از شاخابههای دریا در میان خشکی میگذرد، و آنجا از کرناهای بزرگش، اولوموری که سالمار مایا برای او از صدفهای سفید ساختهاست، آهنگی برمی آورد؛ و آنکه این آهنگ میشنود از آن پس همیشه این نفیر را به گوش جان مینیوشد، و عشق به دریا هیچ گاه رهایش نمیسازد.
اولمو بیشتر با ساکنان سرزمین میانه به آوایی سخن میگوید که فقط به سان آهنگ آب شنیده میشود. چرا که تمامی دریاها، دریاچهها، رودها، آبگیرها، چشمهها در فرمان اوست؛ از این روی الفها میگویند روح اولمو در رگهای جهان جاری است. بدین گونه خبرها به اولمو میرسد، حتی در ژرفناها، خبر جمله نیازها و رنجهای آردا، که اگر جز این بود از مانوه پنهان میماند.
در ژرفناها به آهنگی عظیم و هولناک میاندیشد؛ و طنین آن آهنگ، اندوهگین و شاد در سرتاسر رگهای جهان در جریان است؛ زیرا اگرچه برآمدن چشمه در برابر آفتاب شادی بخش است، سر منشأ آن از چاههای اندوه ناپیمودهای است که در بنیاد زمین واقع است. #تلهری بسی چیزها از اولمو آموختند، و به همین دلیل آهنگ شان اندوه و سرور را یک جا در خود داشت.
#سالمار با او به آردا آمد، و نیز #اوسه و #اوئینن، که به آنان حکمرانی بر موجها و جنبشهای دریاهای درونی را بخشید، و علاوه بر اینان بسیاری مینویان دیگر.
به قدرت اولمو بود که حتی در تاریکی ملکور زندگی هنوز در بسیاری رگههای پنهان جریان داشت، و زمین نمرد؛ و برای جمله کسانی که در آن تاریکی ره گم کرده یا دور از روشنایی والار سرگردان بودند، اولمو گوشی شنوا داشت؛ و او هیچگاه سرزمین میانه را فراموش نکردهاست، و از آن هنگام هر آنچه از ویرانی و دگرگونی رخ دادهاست، از اندیشه اش دست باز نداشته، و تا به فرجام روزگاران، باز نخواهد داشت.
اولمو در حق الفها و آدمیان نیکیهای بسیار کردهاست، او بود که جزیره بالار را برای بردن الفها به والینور به ساحل سرزمین میانه آورد، او بود که آدمیان را در بدو ورود یاری میداد، او بود که فکر ساختن #نارگوتروند و #گوندولین را در ذهن #فینرود و #تورگون، در هنگام خواب، گذاشت، او بود که #تور پسر #هور را برای آگاه ساختن تورگون فرستاد ، او بود که #الوینگ را از آب های سیریون نجات داد، او بود که در حلقه داوری از #ائارندیل در مقابل خشم #ماندوس دفاع کرد و هزاران کار دیگر که شمارش آن خارج از توان است.
منبع: دانشنامه والیمار
@Gondolin_ir
اولمو خداوند آب هاست. او تنهاست. هیچگاه زمانی دراز یک جا درنگ نمیکند، هرگاه اراده کند در تمامی آبهای ژرف گرد زمین یا زیرزمین جابهجا میشود.
پس از #مانوه تواناترین #والار اوست، و پیش از پدید آمدن #والینور در دوستی با او صمیمیترین بود؛ اما ازآنپس به ندرت در انجمن والار شرکت میجست، مگر آنکه امری بس مهم درمیان میبود، زیرا اولمو پروای همهٔ آردا را داشت، و او را نیازی به جای آسودن نیست. افزون بر این، اولمو گام نهادن بر روی زمین را دوست نمیدارد، و به ندرت به رسم همتایانش خود را به کالبدی میآراید.
هرگاه فرزندان #ارو چشم شان بر او میافتاد، دلهاشان از وحشتی عظیم مالامال میگشت؛ چرا که برآمدن شاه دریا دهشتناک بود، همچون موجی اوج گیرنده که به ساحل میتازد، کلاهخودی تیره و کف نشان بر سر و زرهی پرتلألؤ به رنگ سیم با ته رنگی از سایههای سبز بر تن. نوای شیپورهای مانوه بلند است، اما آوای اولمو ژرف است، همچون ژرفای اقیانوس که تنها خود او دیدهاست.
با این حال اولمو، هم الفها و هم آدمیان را دوست میدارد، و هیچ گاه آنان را به حال خویش رها نکرده، حتی آنگاه که والار بر ایشان خشم گرفتهاند. گاه و بی گاه نادیده به کرانههای سرزمین میانه میآید، یا از شاخابههای دریا در میان خشکی میگذرد، و آنجا از کرناهای بزرگش، اولوموری که سالمار مایا برای او از صدفهای سفید ساختهاست، آهنگی برمی آورد؛ و آنکه این آهنگ میشنود از آن پس همیشه این نفیر را به گوش جان مینیوشد، و عشق به دریا هیچ گاه رهایش نمیسازد.
اولمو بیشتر با ساکنان سرزمین میانه به آوایی سخن میگوید که فقط به سان آهنگ آب شنیده میشود. چرا که تمامی دریاها، دریاچهها، رودها، آبگیرها، چشمهها در فرمان اوست؛ از این روی الفها میگویند روح اولمو در رگهای جهان جاری است. بدین گونه خبرها به اولمو میرسد، حتی در ژرفناها، خبر جمله نیازها و رنجهای آردا، که اگر جز این بود از مانوه پنهان میماند.
در ژرفناها به آهنگی عظیم و هولناک میاندیشد؛ و طنین آن آهنگ، اندوهگین و شاد در سرتاسر رگهای جهان در جریان است؛ زیرا اگرچه برآمدن چشمه در برابر آفتاب شادی بخش است، سر منشأ آن از چاههای اندوه ناپیمودهای است که در بنیاد زمین واقع است. #تلهری بسی چیزها از اولمو آموختند، و به همین دلیل آهنگ شان اندوه و سرور را یک جا در خود داشت.
#سالمار با او به آردا آمد، و نیز #اوسه و #اوئینن، که به آنان حکمرانی بر موجها و جنبشهای دریاهای درونی را بخشید، و علاوه بر اینان بسیاری مینویان دیگر.
به قدرت اولمو بود که حتی در تاریکی ملکور زندگی هنوز در بسیاری رگههای پنهان جریان داشت، و زمین نمرد؛ و برای جمله کسانی که در آن تاریکی ره گم کرده یا دور از روشنایی والار سرگردان بودند، اولمو گوشی شنوا داشت؛ و او هیچگاه سرزمین میانه را فراموش نکردهاست، و از آن هنگام هر آنچه از ویرانی و دگرگونی رخ دادهاست، از اندیشه اش دست باز نداشته، و تا به فرجام روزگاران، باز نخواهد داشت.
اولمو در حق الفها و آدمیان نیکیهای بسیار کردهاست، او بود که جزیره بالار را برای بردن الفها به والینور به ساحل سرزمین میانه آورد، او بود که آدمیان را در بدو ورود یاری میداد، او بود که فکر ساختن #نارگوتروند و #گوندولین را در ذهن #فینرود و #تورگون، در هنگام خواب، گذاشت، او بود که #تور پسر #هور را برای آگاه ساختن تورگون فرستاد ، او بود که #الوینگ را از آب های سیریون نجات داد، او بود که در حلقه داوری از #ائارندیل در مقابل خشم #ماندوس دفاع کرد و هزاران کار دیگر که شمارش آن خارج از توان است.
منبع: دانشنامه والیمار
@Gondolin_ir
Telegram
attach 📎
ورود #هور و #هورین توسط عقابها به شهر پنهان #گوندولین. آن دو مدتی را در شهر ماندند و سپس نزد #تورگون سوگند یاد کردند که راز ورود به شهر را افشا نکنند و سرانجام به دور-لومین بازگشتند.
@Gondolin_ir
@Gondolin_ir
آنک #تور احساس کرد که پاهایش سوی کرانهی دریا کشیده میشود و از پلههای درازآهنگ سوی کرانهای فراخگشاده و گستردهدامن در کنارهی شمالی دماغهی تاراس فرود آمد؛ و همچنانکه فراپیش میرفت، خورشید را دید که در تودهابری تیره و سترگ فرو میرفت که از لبهی دریای رو به سیاهی فراز میآمد؛ و هوا رو به سردی نهاد و از برای طوفانی آیان، هیاهو و جوش و خروشی به راه بود. و تور بر کرانه باز ایستاد و خورشید به کردار آتشی دودانگیز در فراپشتِ تهدیدِ سپهر بود؛ و در نظرش چنین نمود که خیزابهای سترگ از دورجای بلند شد و سوی خشکی درغلتید، لیک شگفتی او را سر جایش نگه داشت و او بیحرکت بر جای خویش فرو ماند. و خیزابه سوی او آمد و بر آن مهای از سایه نهفته بود. آنگاه نابیوسان همچنانکه فراپیش میآمد، حلقه شد و شکست و به شکل دستانِ کفآلود و درازدامانی به پیش هجوم آورد؛ لیک جایی که خیزابه در آن شکسته بود، هیبتی پویا، سیهفام در برابر طوفانِ خیزان، با قامت و اورندی بزرگ ایستاده بود.
آنگاه تور به پاسداشت و ارجگذاری سر فرو نهاد، چه در نظرش پادشاهی نیرومند را به چشم میدید. دیهیمی بلند همچون سیم بر سر نهاده بود که از آن گیسوان بلندش چون کفی که در گرگومیش سوسو میزنند، فرو ریخته بودند؛ و همچنان که شنل خاکستریفامی را به پس در میافکند که به کردار مهای بر گردش آویخته بود، هان! او نیمتنه رخشانی بر تن داشت، تنگ و چسبان همچون فلس یک ماهی بزرگ، و جامهای به رنگ سبز تیره که وقتی خرامان سوی خشکی پیش میآمد، با آتش دریایی برق میزد و سوسو داشت. بدین سان آن ژرفنانشین که #نولدور وی را #اولمو، خداوندگار آبها مینامند، خویشتن را بر تور پورِ #هور از خاندان #هادور در فرودِ #وینیامار نمایاند.
#متن_کتاب #سقوط_گوندولین
ترجمهی امین قربانی 🔥🌟💥
👈 دانلود ترجمهی کتاب سقوط گوندولین 👉
👈👈 درگاه مالی حمایت از مترجم 👉👉
💥استاد گرانقدر، «رضا علیزاده» نیز اخیراً ترجمهی ایشان را تأیید و تحسین کردند.💥
Channel:
✨ @Gondolin_ir ✨
Website:
✨ www.Gondolin.ir ✨
Group:
✨Gondolin Comments ✨
آنگاه تور به پاسداشت و ارجگذاری سر فرو نهاد، چه در نظرش پادشاهی نیرومند را به چشم میدید. دیهیمی بلند همچون سیم بر سر نهاده بود که از آن گیسوان بلندش چون کفی که در گرگومیش سوسو میزنند، فرو ریخته بودند؛ و همچنان که شنل خاکستریفامی را به پس در میافکند که به کردار مهای بر گردش آویخته بود، هان! او نیمتنه رخشانی بر تن داشت، تنگ و چسبان همچون فلس یک ماهی بزرگ، و جامهای به رنگ سبز تیره که وقتی خرامان سوی خشکی پیش میآمد، با آتش دریایی برق میزد و سوسو داشت. بدین سان آن ژرفنانشین که #نولدور وی را #اولمو، خداوندگار آبها مینامند، خویشتن را بر تور پورِ #هور از خاندان #هادور در فرودِ #وینیامار نمایاند.
#متن_کتاب #سقوط_گوندولین
ترجمهی امین قربانی 🔥🌟💥
👈 دانلود ترجمهی کتاب سقوط گوندولین 👉
👈👈 درگاه مالی حمایت از مترجم 👉👉
💥استاد گرانقدر، «رضا علیزاده» نیز اخیراً ترجمهی ایشان را تأیید و تحسین کردند.💥
Channel:
✨ @Gondolin_ir ✨
Website:
✨ www.Gondolin.ir ✨
Group:
✨Gondolin Comments ✨
Telegram
attach 📎