#محمدجواد_میری در هشتمین نشست گفتار عصر مطرح کرد:
⭕️ #بومی_سازی، #مردمی_سازی و #مدل_سازی؛ سه ضرورت پیشرفت فرهنگی در دهه پنجم انقلاب
در هشتمین نشست #گفتار_عصر که با حضور جمعی از فعالان فرهنگی و اجتماعی مشهد در حسینیه هنر و با موضوع «انقلاب اسلامی در آستانه #دهه_پنجم» برگزار شد، محمدجواد میری به واکاوای ضرورتهای پیشرفت فرهنگی در دهه پنجم انقلاب اسلامی پرداخته و گفت:
در هرم فعالیتهای فرهنگی انقلاب، ظرفیتهای فکری و مبانی ما قاعدهی هرم و عملیاتهای رو به جلو در میدان واقعیت، نوک هرم است که توسط راهبردهایی که در بخش میانی هرم است تعریف و هدایت میشوند. این راهبردها باید به تناسب ظرفیتهای زمان و توان ما در این شرایط انتخاب شود.
در خصوص شرایط زمانه، باید واقعیتهای این دهه را درک کنیم. یکی از این واقعیتها، بلوغ انقلاب اسلامی و تثبیت آن به مثابهی یک نظام حاکمیتی است؛ امری روشن که متاسفانه در عمل توسط خیلی از بچههای انقلابی به رسمیت شناخته نشده. باید بفهمیم کشور با همه امکاناتش در دست انقلاب است و نمیتوانیم توان و هدفگذاریمان را در حد یک اقلیت منتقد تعریف کنیم. دومین واقعیت، افزایش ظرفیتهای منطقهای انقلاب اسلامی و ارتقای توان جمهوری اسلامی برای اثرگذاری در معادلات بینالمللی است.
واقعیت سوم، تکثر اجتماعی و فرهنگی و دور شدن جامعه از کلیشهها و الگوهای واحد در گرایش هویتی و سبک زندگی است که هر چقدر زمان بگذرد، این تکثر بیشتر هم میشود. رویش نسل جدید انقلابی با همه نقاط قوت و ضعفش که در مجموع از نسل اول انقلاب قویتر ولی از نظر داشتن قلههای شاخص کمبنیهتر است، از واقعیتها و ظرفیتهای دیگر کشور در این مرحله است. و...
اما از منظر پیشرفت جبهه فرهنگی انقلاب در ۱۵ سال گذشته، میتوان چهار کلیدواژه مطرح شده در این دوره را بهعنوان شاخص در نظر گرفت: نگاه تاریخی، نگاه جهانی، نگاه جبههای و نگاه روزآمد و انتقادی. ضمن ارزیابی حرکت خود ذیل این چهار راهبرد، باید ببینیم اقتضای تکامل حرکت فرهنگی انقلاب در امتداد این چهار راهبرد چیست.
درک تاریخی، ما را به درک جغرافیایی میرساند. به هر میزانی که فعالیتهای فرهنگی، هویت تاریخی خود را بازیابی کنند، به فهم عمیقتری از ظرفیتهای هر حوزهی جغرافیای فرهنگی و مزیتهای محلی و جهانی هر یک از بومهای ایران اسلامی میرسیم. همچنین تقویت نگاه تاریخی اگر درست و هدفمند انجام گیرد، منتج به الگویابی و مدلسازی برای مسائل امروز است.
نگاه جبههای و جهانی نیز علاوه بر این که منطقاً ما را به تقسیم کار منطقهای و مبتنی بر مزیت بومی هر بخش از جبههی انقلاب میرساند، اساساً ناظر به این هدف بوده است که بتوانیم عملیاتهای گستردهی اجتماعی شکل دهیم. همچنین قرار بوده از تجارب جهانی همسو، به الگو و مدلی برای پیشبرد اهداف خود برسیم. البته دقت کنیم که در واقع، خیلی حرکتها که به نام فعالیت جبههای انجام شده ضدکارکرد بوده و در عوض گسترده کردن دامنهی مخاطب، فضایی برای گعدههای نخبگانی یا افزودن سازمانی بر سازمانهای قبلی ایجاد کرده است. کما این که برخی حرکتهای اجتماعی هم گرچه مخاطب عام را در نظر داشته، اما از موضع اقلیت بوده و نگرش حاکمیتی نداشته است.
در نگاه روزآمد و انتقادی نیز هدف ما تطبیق آرمانها بر مسائل روز بوده. بنابراین کسی که نگاه عمیقی به حل مسألهی روز داشته باشد، اگر بخواهد مصداقزده نباشد، ناگزیر به طراحی الگوهای کلان و ساختارسازی با استفاده از ظرفیتهای حاکمیتی رو میآورد.
بنابراین، بر اساس واقعیتها و ظرفیتهای این زمانه و در امتداد و تکامل چهار راهبرد مذکور، به سه راهبرد برای دههی آینده میرسیم: نگاه بومی، نگاه مردمی و نگاه ساختارساز. اکنون معضلاتی در کشور و نحوهی هدایت فرهنگی و اجتماعی آن داریم. مانند معضل پایتختزدگی و نوشتن نسخههای یکسان برای کل کشور، مخاطب دیدن مردم بهجای دادن نقش مولد و فعال به آنها، اقدامات مقطعی و مسکن بهجای راه حلهای ماندگار و عمومی، امدادرسانیهای اجتماعی که هم از نگاه ساختاری و هم از مدل مردمی فارغ است، انفعال جهانی و نداشتن نقشهای برای برقراری مفاهمه و ارتباط فرهنگی و اجتماعی با کشورهای منطقه و جهان....
این معضلات در عرصههای هنر، رسانه، خدمات اجتماعی، مدیریت فرهنگی، آموزش و پرورش و... با همین سه رویکرد پیشنهادی قابل حل است. بنابراین این سه نگاه نه بهعنوان جایگزین چهار راهبرد قبلی بلکه بهعنوان شاخص تعمیق و ارتقای آنها میتواند راهبردهای جدید ما را تبیین کند: #بومی_سازی، #مردمی_سازی و #مدل_سازی.
@goftare_asr
⭕️ #بومی_سازی، #مردمی_سازی و #مدل_سازی؛ سه ضرورت پیشرفت فرهنگی در دهه پنجم انقلاب
در هشتمین نشست #گفتار_عصر که با حضور جمعی از فعالان فرهنگی و اجتماعی مشهد در حسینیه هنر و با موضوع «انقلاب اسلامی در آستانه #دهه_پنجم» برگزار شد، محمدجواد میری به واکاوای ضرورتهای پیشرفت فرهنگی در دهه پنجم انقلاب اسلامی پرداخته و گفت:
در هرم فعالیتهای فرهنگی انقلاب، ظرفیتهای فکری و مبانی ما قاعدهی هرم و عملیاتهای رو به جلو در میدان واقعیت، نوک هرم است که توسط راهبردهایی که در بخش میانی هرم است تعریف و هدایت میشوند. این راهبردها باید به تناسب ظرفیتهای زمان و توان ما در این شرایط انتخاب شود.
در خصوص شرایط زمانه، باید واقعیتهای این دهه را درک کنیم. یکی از این واقعیتها، بلوغ انقلاب اسلامی و تثبیت آن به مثابهی یک نظام حاکمیتی است؛ امری روشن که متاسفانه در عمل توسط خیلی از بچههای انقلابی به رسمیت شناخته نشده. باید بفهمیم کشور با همه امکاناتش در دست انقلاب است و نمیتوانیم توان و هدفگذاریمان را در حد یک اقلیت منتقد تعریف کنیم. دومین واقعیت، افزایش ظرفیتهای منطقهای انقلاب اسلامی و ارتقای توان جمهوری اسلامی برای اثرگذاری در معادلات بینالمللی است.
واقعیت سوم، تکثر اجتماعی و فرهنگی و دور شدن جامعه از کلیشهها و الگوهای واحد در گرایش هویتی و سبک زندگی است که هر چقدر زمان بگذرد، این تکثر بیشتر هم میشود. رویش نسل جدید انقلابی با همه نقاط قوت و ضعفش که در مجموع از نسل اول انقلاب قویتر ولی از نظر داشتن قلههای شاخص کمبنیهتر است، از واقعیتها و ظرفیتهای دیگر کشور در این مرحله است. و...
اما از منظر پیشرفت جبهه فرهنگی انقلاب در ۱۵ سال گذشته، میتوان چهار کلیدواژه مطرح شده در این دوره را بهعنوان شاخص در نظر گرفت: نگاه تاریخی، نگاه جهانی، نگاه جبههای و نگاه روزآمد و انتقادی. ضمن ارزیابی حرکت خود ذیل این چهار راهبرد، باید ببینیم اقتضای تکامل حرکت فرهنگی انقلاب در امتداد این چهار راهبرد چیست.
درک تاریخی، ما را به درک جغرافیایی میرساند. به هر میزانی که فعالیتهای فرهنگی، هویت تاریخی خود را بازیابی کنند، به فهم عمیقتری از ظرفیتهای هر حوزهی جغرافیای فرهنگی و مزیتهای محلی و جهانی هر یک از بومهای ایران اسلامی میرسیم. همچنین تقویت نگاه تاریخی اگر درست و هدفمند انجام گیرد، منتج به الگویابی و مدلسازی برای مسائل امروز است.
نگاه جبههای و جهانی نیز علاوه بر این که منطقاً ما را به تقسیم کار منطقهای و مبتنی بر مزیت بومی هر بخش از جبههی انقلاب میرساند، اساساً ناظر به این هدف بوده است که بتوانیم عملیاتهای گستردهی اجتماعی شکل دهیم. همچنین قرار بوده از تجارب جهانی همسو، به الگو و مدلی برای پیشبرد اهداف خود برسیم. البته دقت کنیم که در واقع، خیلی حرکتها که به نام فعالیت جبههای انجام شده ضدکارکرد بوده و در عوض گسترده کردن دامنهی مخاطب، فضایی برای گعدههای نخبگانی یا افزودن سازمانی بر سازمانهای قبلی ایجاد کرده است. کما این که برخی حرکتهای اجتماعی هم گرچه مخاطب عام را در نظر داشته، اما از موضع اقلیت بوده و نگرش حاکمیتی نداشته است.
در نگاه روزآمد و انتقادی نیز هدف ما تطبیق آرمانها بر مسائل روز بوده. بنابراین کسی که نگاه عمیقی به حل مسألهی روز داشته باشد، اگر بخواهد مصداقزده نباشد، ناگزیر به طراحی الگوهای کلان و ساختارسازی با استفاده از ظرفیتهای حاکمیتی رو میآورد.
بنابراین، بر اساس واقعیتها و ظرفیتهای این زمانه و در امتداد و تکامل چهار راهبرد مذکور، به سه راهبرد برای دههی آینده میرسیم: نگاه بومی، نگاه مردمی و نگاه ساختارساز. اکنون معضلاتی در کشور و نحوهی هدایت فرهنگی و اجتماعی آن داریم. مانند معضل پایتختزدگی و نوشتن نسخههای یکسان برای کل کشور، مخاطب دیدن مردم بهجای دادن نقش مولد و فعال به آنها، اقدامات مقطعی و مسکن بهجای راه حلهای ماندگار و عمومی، امدادرسانیهای اجتماعی که هم از نگاه ساختاری و هم از مدل مردمی فارغ است، انفعال جهانی و نداشتن نقشهای برای برقراری مفاهمه و ارتباط فرهنگی و اجتماعی با کشورهای منطقه و جهان....
این معضلات در عرصههای هنر، رسانه، خدمات اجتماعی، مدیریت فرهنگی، آموزش و پرورش و... با همین سه رویکرد پیشنهادی قابل حل است. بنابراین این سه نگاه نه بهعنوان جایگزین چهار راهبرد قبلی بلکه بهعنوان شاخص تعمیق و ارتقای آنها میتواند راهبردهای جدید ما را تبیین کند: #بومی_سازی، #مردمی_سازی و #مدل_سازی.
@goftare_asr