غزل صدر
734 subscribers
43 photos
2 videos
49 links
Download Telegram
Forwarded from Aasoo - آسو
کُردها 🔻

🗨 کامران متین:«وقوف به هویت جمعیِ متمایز و منسجم در میان روشنفکران و نخبگان کرد حداقل به قرن هفدهم برمی‌گردد. در منظومه‌ی «مم و زین»، شاهکار ادبی شاعر و اندیشمند کرد، احمد خانی، که در سال ۱۶۲۰ میلادی نوشته شده، خانی به صراحت از اینکه کردها برخلاف همسایگان فارس و ترکشان فاقد اتحاد و حکومت خودشان هستند شکوه می‌کند. خانی در شمال کردستان، جایی که اکنون در ترکیه قرار دارد، و در دوره‌ی افول دولت‌های کردی پس از جنگ چالدران زندگی می‌کرد. در حوزه‌ی «مطالعات کردی» از منظومه‌ی «مم و زین» اغلب به عنوان اولین سند تاریخی مکتوب ناسیونالیسم کردی یاد می‌شود.»

🗨 «بیکاری مردم و فساد در کردستان عراق مستقیماً متأثر از نفس الگوی فدرالیسم نیست بلکه متأثر از این است که چه نیروهای سیاسی‌ای در قدرت قرار دارند و خود این نیروها در متن کدام اقتصاد سیاسی منطقه‌ای و کشوری به سر می‌برند. در ضمن، تمامی مشکلاتی که شما به درستی درباره‌ی کردستان عراق برشمردید به درجات مشابه و حتی بیشتر در ایران هم وجود دارد اما آیا مثلاً نیروهای چپ‌گرای ایرانی از این وضعیت نیاز به الغای «دولت» ایران به مثابه‌ی یک شکل سیاسی را استنتاج می‌کنند؟ قطعاً نه بلکه بر تغییر ماهیت دولت و قدرت سیاسی حاکم بر دولت تأکید می‌کنند. همین منطق در مورد کردستان عراق در شکل فدرال فعلی یا مستقل احتمالی در آینده هم صادق است...در اینجا باید متذکر شوم که عبارت «کردها» به همان اندازه که روشنگر است ابهام‌آفرین نیز هست چون ما چیزی به نام کردها به عنوان یک جمعیت همگون به لحاظ گرایشات سیاسی و ایدئولوژی نداریم. مثل هر جامعه‌ی دیگری در کردستان هم جریانات سیاسی و ایدئولوژیک متفاوتی وجود دارند که منافع و تعلقات طبقاتی معینی را نمایندگی می‌کنند و پروژه‌های متفاوت و حتی متضادی را برای حل مسئله‌ی کرد و اداره‌ی جامعه ارائه می‌کنند.»

🗨 «تا آن‌جا که ساختار سیاسی یا دولت در ایران مبتنی بر یک زبان و فرهنگ خاص یعنی فارسی و تشیع باشد، چنین تعریفی از ملت ایران جایی برای من یا کردها و دیگر ملل ساکن ایران نخواهد داشت و این صرف‌نظر از انترناسیونالیست بودن من به عنوان یک چپ‌گراست. یعنی یک فرد کرد حتی اگر به شدت هم ضدناسیونالیست باشد، ‌تا جایی که به رابطه‌اش با یک دولت-ملت مبتنی بر هویت فارسی-شیعی بازمی‌گردد مادامی که داوطلبانه از هویت «کردی» خود در سطح‌ سیاسی اعلام برائت نکرده باشد، خود به خود و بنا به تعریف در حاشیه‌ی آن خواهد بود و تحت شرایطی در تقابل عملی با آن قرار خواهد گرفت. بنابراین، آنانی که نگران «تجزیه»ی واحدی سیاسی به نام ایران هستند باید مفهوم تک‌‌فرهنگی، تک ‌زبانی و تک‌مذهبی «ملت ایران» را نقد کرده و آن را در قالب هویتی متکثر بازتعریف کنند. یعنی ما به مفهومی کثرت‌گرا از ملت نیاز داریم؛ یعنی ملتی که نه بر اساس یک فرهنگ و زبان خاص بلکه بر اساس وجود عینی هویت‌های جمعی متکثر و برابر تبیین و تعریف شده است. اینجا من بر ایده‌ی «برابری» این هویت‌های جمعی – یا به طور مشخص‌تر ملل ساکن ایران - تاکید می‌کنم چون تکثر به تنهایی کافی نیست.»

@NashrAasoo 💬
هفته‌ی دیگر عروسی است. من هم شنیده‌ام که عروسی است. بهار به من خبر داده. زنگ زده و گفته عروسی دختر زهراست. خیلی سال پیش هم زنگ زده بود و گفته بود زهرا خلاص شده. زهرا خانه مردم را نظافت می‌کرد. در خانه‌ی خودش کتک می‌خورد. فردایش باز چادرش را می‌انداخت روی سرش و می‌رفت خانه مردم کار کند. بهار دست‌هایش را دیده بود که تکه تکه شده بودند. بند انگشت‌هایش را مواد شوینده شکافته بود. دختر زهرا آن وقت‌ها کوچک بود. یعنی مدرسه می‌رفت. بهار می‌گفت درسش خیلی خوب است. زهرا یک روز دید که نمی‌کشد. نمی‌کشد که برود خانه مردم کار کند و برگردد خانه و از دود تریاک خفه شود و کتک بخورد. به بدبختی جدا شد. ولی باز هم چاره‌ای جز کار کردن در خانه‌ی مردم نداشت.
بهار زنگ زد و گفت دختر زهرا حالا دانشگاه می‌رود . هفته‌ی دیگر هم عروسی‌اش است. بهار می‌گفت زهرا چیزی ندارد که جهیزیه دختر کند. خانواده‌ی پسر گفته‌اند ما جهیزیه نمی‌خواهیم. تک و تنها چنین دختری تربیت کرده‌ای. با خون دل. همه چیز را خودمان تهیه می‌کنیم.
بهار می‌گفت بیا کاری کنیم که دختر زهرا دست خالی نرود خانه‌اش. چند میلیون جمع کنیم دختر هم چیزی در دستش باشد وقتی پا به خانه اش می‌گذارد.
هفته دیگر عروسی دختر زهراست و ما داریم به شادی و خوشی برایش پول جمع می‌کنیم. اگر دوست داشتید در شاد کردن دل زهرا و دخترش سهم داشته باشید، هرچقدر از دستتان برمی‌آید کمک کنید.
ما به حساب مادر بهار واریز می‌کنیم. مادر بهار زهرا و زخم دست‌هایش را سال‌هاست که می‌شناسد.

۶۰۳۷۹۹۷۳۳۸۱۳۷۸۸۹
فاطمه زحمتکش رضایی
بانک ملی

@GhazallSadrr
هرکس که گذارش دوبار به اداره‌ی آموزش و پرورش افتاده باشد، از حذف تصویر دختران روی جلد کتاب ریاضی تعجب نخواهد کرد. می‌گویم دوبار؛ یک بار برای قدم گذاشتن به آن راهروهای هالوکاستی، بار دوم برای باور کردن حجم بدویت و بلاهتی که خواهد دید. کسی که پشت در اتاق رییس درجه n اداره آموزش و پرورش منتظر مانده باشد تا آقا از مراسم ناهار و نماز بازگردد و لخ لخ کنان با آن دمپایی چرک در حالی‌که نگاه به زن منتظر نمی‌کند، آروغ چلوکبابش را بزند و بعد بپرسد امرتان؟ از حذف دخترها تعجب نخواهد کرد.کسی که دو بار با کارمند گزینش از بد حادثه آن‌هم، هم‌صحبت شده باشد که نشسته پشت میز و می‌خواهد انتقام تمام عقده‌های فرویدی‌اش را از مراجعان بگیرد، از تصویر روی جلد بدون دخترها تعجب نخواهد کرد. کسی که سال‌های عمرش را در جمهوری اسلامی گذرانده باشد، دیگر از هیچ بلاهتی تعجب نخواهد کرد. جمهوری اسلامی یک مفهوم تاریخی‌ست؛ برای آیندگان، که هروقت با پدیده‌ی احمقانه‌ای در زندگی‌شان مواجه شدند و درد کشیدند، بدانند روزی در تاریخ زمین مفهومی به نام جمهوری اسلامی وجود داشته است، که جنایت و بلاهت را درهم‌آمیخته بود.




@GhazallSadrr
زنی را می‌شناسم در یکی از شهرهای کردستان، که نرسیده به چهل سالگی هر دو کلیه‌اش را از دست داده است. کارگرزاده است و از کودکی نارسایی کلیوی داشته اما به دلیل فقر، هرگز درمان نشده است. در حال حاضر طبق مدارک پزشکی که به دست ما رسیده است، همودیالیز می‌شود. شوهرش کارگر فصلی است و در نهایت استیصال مالی. این زن، نیشتمان، در حین همودیالیز در بیمارستان به کرونا هم مبتلا شده است. ما برای نجات جان نیشتمان باید پول خرید کلیه را که سیصد میلیون تومان اعلام شده، فراهم کنیم.
ما یعنی من، شما و هرکس دیگری که این درخواست را می‌خواند و وظیفه‌ی خود می‌داند در نجات جان یک زن بیمار و تهیدست سهیم باشد.

شماره کارت بانکی نیشتمان را می‌گذارم و نیز، شماره حساب پی‌پل برای دوستان همراه خارج از ایران

بانک ملی ایران
6037 9917 6562 4030
نیشتمان کریم‌نیا

پی‌پل
‏shine3315@yahoo.com

لطفن بازنشر کنید. زمان بسیار مهم است.



#GhazallSadrr
زمستان ۱۳۷۹. در اتوبوس مهرشهر-آزادی نشسته‌ام. دختر جوان دانشجویی‌ام که ساعت هشت صبح در دانشگاه هنر تهران کلاس دارد. اتوبوس را بوی تن مسافران، بوی بخار دهان کارگران فصلی، بوی پای سربازانی که پوتین از پا‌درآورده و خوابشان برده، برداشته‌ست. شیشه‌های اتوبوس یک‌سره بخار گرفته‌اند و شاگرد خردسال راننده گاهی با کف دستکش چرکش، بخار شیشه‌ را پاک می‌کند. راننده پک می‌زند به بهمنش و بلند می‌گوید عشک، آن‌طرف را بساب. من روی صندلی اول نشسته‌ام. انگار امن‌تر باشد. بخار اتوبوس می‌گیردم و خوابم می‌برد و با فشار دستی بر پهلویم می‌پرم از خواب. سرباز پشت سرم دستش را از درز صندلی آورده و دارد با فانتزی من خودارضایی می‌کند. ترسیده‌ام و ترسیده‌ام. بلند می‌شوم و فریاد می‌کشم: چه غلطی می‌کنی؟ با فریادم خواب‌زده‌ها از خواب می‌پرند. بوی گند اتوبوس دارد خفه‌ام می‌کند و پهلویم درد می‌کند. زنی گوشه‌ی خیس چادرش را باز گاز می‌گیرد و فریاد می‌کشد: بگیر بنشین سرجایت، خانوم خوشگله‌ی ننر. بقیه چیزی نمی‌گویند. سکوتشان اشکم را در‌می‌آورد. سرباز نگاهم می‌کند. زیرلب طوری که فقط من بشنوم، می‌گوید دختره‌ی فاحشه. می‌زنم پشت راننده. چقدر تنها و ترسیده‌ام. می‌گویم نگه دار. نگه دار . من پیاده می‌شوم. ساعت هفت‌ و نیم صبح، در اتوبان کرج-تهران، دختر جوان دانشجویی از اتوبوس خواب‌زدگان پیاده می‌شود. اشک می‌ریزد. خشم دارد. داد می‌کشد. او شهروند سرزمینی‌ست که درد ، اتحاد نمی‌آورد. درد همسایه درد من نیست و درد من درد او نیست. هرکس به تنهایی بار هولناک دردهایش را بر دوش می‌کشد. درد، مفهوم مجرد شخصی‌ای است چون صلیب. باید بر دوشش بکشی و تا انتهای جلجتا بروی. تصویر آن زن، او که فریاد می‌کشید بگیر بنشین، و در فاصله‌ی دندان‌هایش نفرتی عمیق از چیزی مبهم جاخوش کرده بود، تصویری تاریخی‌ست. همواره‌ست. همیشه‌ست. روحش در جان مردان عکس عباس عطار هم جاری‌ست: روح ستمگر نامهربان وحشی.



@GhazallSadrr
روز جهانی زن بود و اهمیت‌ش برای ما کمی بیش از ساکنان ممالک متوسع و متمدن. پوسترها و فیلم‌های جالبی هم تهیه شده و دست به دست می‌شود که خیلی زیباست. شخصن امیدوارم از فردا صبح فراموش نکنیم که

وقتی با مردی می‌رویم رستوران، وحی منزل نیست که او کل محتویات میز را بپردازد.
وقتی با مردی به میل خود می‌خوابیم، وحی منزل نیست که ما را «بگیرد».
وقتی او کار می‌کند و خرج می‌کند، معنایش این نیست که باید پول رنگ‌مویمان را هم از او بگیریم. ما باید کار کنیم و استقلال مالی داشته باشیم.
شستن و رفتن و رتق و فتق کارهای خانه و بچه فقط وظیفه‌ی ما نیست. همه با هم در خانه زندگی می‌کنند ضمن این که هر فرزند از تلفیق اسپرم و تخمک به‌وجود می‌آید پس وظایف هم در قبال کودک برابر باید باشد.
سه بار در روز غذا پختن کاری بی‌هوده است و سبب می‌شود زن همیشه بوی پیازداغ بدهد.
اتو کردن لباس مردان جزو وظایف قانونی زنان نیست.
زن‌ها مجبور نیستند همیشه‌ی خدا به دعوت مردان به رختخواب لبیک بگویند.
شستن توالت و حمام اشتباهی افتاده گردن زن‌ها.
در مهمانی در آشپزخانه به هم نچسبیم و پلو و قرمه سبزی نکشیم و شرشر عرق نریزیم. آن طرف‌تر در اتاق پذیرایی مردان به مباحث سیاسی سنگین درباره تغییر وضعیت جهان مشغولند.
بوسیدن هم جلوی کودکان خیلی هم کار قشنگی است و عشق را به بچه‌ها یاد می‌دهد.
در نهایت لعنت به این لباس‌های تورتوری که بعضی‌ها شب بر تن می‌کنند و به توصیه کانال خانم‌های قری، مقابل آقاشون عربی می‌رقصند.


@GhazallSadrr
Forwarded from Aasoo - آسو
«سکولاریسم اساساً نوعی ایدئولوژی نیست بلکه به این معناست که در جامعه‌ی بشری، امر قدسی در جایگاه خاص معنوی قرار می‌گیرد و بر نهادهای اجتماعی حکم نمی‌راند. بر این پایه، می‌توان معتقد به هر مذهبی بود اما نمی‌توان از اعتقاد خود نوعی الگوی فراگیر ساخت و آن را به دیگران تحمیل کرد.»

aasoo.org/fa/articles/3376
@NashrAasoo 🔻
Forwarded from Aasoo - آسو
اسلام‌گرایی، انقلاب ایران و فمینیسم اسلامی 🔻

🗨 شهلا شفیق:«اسلام از ابتدای ظهور در شبه‌جزیره‌ی عربستان در قرن هفتم، با سیاست گره خورده است. تحقیقات، از جمله پژوهش‌های ماکسیم رودنسون، نشان می‌دهد که برآمدن اسلام، روند فروپاشی نظام قبیله‌ای در آن شبه‌جزیره را به سرانجام رساند و امکان شکل‌گیری امپراتوری‌ای را فراهم کرد که توانست با امپراتوری‌های اطراف خود هماوردی کند. می‌دانیم که پیامبر اسلام به دنبال پیروزی، نظامی را پی‌ریزی کرد که در آن، تمام اعضای قبایل، متحد و همه به عنوان مسلمان، صاحب جایگاه می‌شدند. کسانی که پیش از آن قدرتی نداشتند، به عنوان سربازان اسلام و رؤسای قدرتمند قبایل، جایگاه رهبری یافتند. اما به گمان من، اسلام‌گرایی به معنای اسلام سیاسی دوران معاصر، پدیده‌ای جدید است که نمی‌توان آن را با دین اسلام یکی گرفت. روشن است که اسلام‌گرایی بر آموزه‌های اسلامی تکیه می‌کند اما آن‌چه پدید می‌آورد، گونه‌ای ایدئولوژی‌سازی مدرن از مذهب است. توجه به این موضوع اهمیت دارد زیرا یکسان گرفتن اسلام‌گرایی با مذهب اسلام، ما را دچار بدفهمی و اشتباه خواهد کرد.»

🗨«اسلام‌گرایی، مثل فاشیسم، پدیده‌ای مدرن است که علیه مدرنیت سیاسی (که حامل ارزش‌های دموکراتیک است) بر می‌خیزد. البته ما می‌توانیم در جهان باستان بر پدیده‌هایی انگشت بگذاریم و آنها را فاشیستی بنامیم. اما این یکسان‌انگاری درست نیست. فاشیسم پدیده‌ی نوینی است که در برخورد و تعارض با الگوی دموکراتیک به وجود آمده اما قادر است برای قدرت‌گیری، از الگوی دموکراتیک استفاده کند. برای مثال، هیتلر بر پایه‌ی انتخابات در آلمان به قدرت رسید اما با تمام نیرو برای شکستن سیستم دموکراتیک و جایگزینی یک سیستم توتالیتر تلاش کرد.»

🗨 «شریعتی در پردازش الگوی اسلام انقلابی و رهایی‌بخش، آموزه‌های شیعی را با دیدگاه‌های اگزیستانسیالیستی و مارکسیستی و بومی‌گرایانه (نظیر رویکرد فانون) در هم می‌آمیخت. خمینیسم اما با بهره‌گیری ماهرانه از آرمان‌شهر اسلام‌گرای برساخته‌ی شریعتی، با فرهنگ لغت خود، مفاهیم قرآنی نظیر امت و طاغوت و جهاد را برای ساخت و پرداخت زبان سیاسی ایدئولوژیک به کار گرفت. نیروهای سیاسی غیر اسلام‌گرا از چپ‌ها تا ملی‌گرایان از این زبان استقبال کردند. برای مثال، وقتی که خمینی از جنگ با طاغوت و شیطان بزرگ سخن می‌گفت، آن‌ها این مفاهیم را به مبارزه‌ی ضددیکتاتوری و ضدامپریالیستی تعبیر کردند و این‌ چنین هر یک از ظن خود یار خمینیست‌ها گشتند و شد آن‌چه شد.»

@NashrAasoo 💭
Forwarded from Aasoo - آسو
«تحقق دادخواهی محتاج پایداری تدارک و سازمان‌دهی و پشتیبانی است. مادران خاوران و خانواده‌های زندانیان و کشته‌شدگان در ایران بذر جلوگیری از فراموشی را با پایداری خود در دفاع از حق انسانی کشته‌شدگان و زندانیان کاشته‌اند.»

aasoo.org/fa/articles/3389
@NashrAasoo 🔻
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
این ویدیوی کوتاه را تقدیم ‌می‌کنم به تمام زنان معلم پس از انقلاب. آنان که اجبار و هراس را تا بن دندان تجربه کردند اما عاشق بچه‌ها ماندند.


@GhazallSadrr
Forwarded from Aasoo - آسو
ما و آن‌ها رمانی‌ست به انگلیسی، نوشته‌ی بهیه نخجوانی، که داستان خانواده‌ای‌ پراکنده در ایران و اروپا و آمریکا را روایت می‌کند، و آنچنان که اهل نظر می‌گویند، نمونه‌ی برجسته‌ای از «ادبیات آستانه» و نقل احوال دیاسپورای ایرانی‌ست. ماه پیش، جلسه‌ای برای کتابخوانی و گفتگو با بهیه نخجوانی درباره‌ی این داستان، در دانشگاه نورت‌وسترن در شیگاگو برگزار شد که گزارشی از آن را در ادامه می‌خوانید.

aasoo.org/fa/books/3426
@NashrAasoo 🔻
Forwarded from Aasoo - آسو
ما و آن‌ها، نمونه‌ای از «ادبیات آستانه» 🔻

✍️ امره ییلدیز:«بهیه نخجوانی نویسنده و پژوهشگر ادبیات اروپا و آمریکاست. در ایران به دنیا آمده، در اوگاندا بزرگ شده، و در انگلستان و آمریکا تحصیل کرده است. در کشورهای مختلف سکونت داشته، ادبیات و داستان‌نویسی تدریس کرده، و کتاب‌های متعددی، داستان و غیرداستان، نوشته است. از جمله رمان‌های او «زنی که زیاد می‌خوانْد»، «خورجین»، و «کاغذ» است. تازه‌ترین رمان او، ما و آن‌ها، روایت آشنایی‌ست درباره‌ی مردمانی که تلاش می‌کنند دور از وطن خود خانه‌ای بسازند، گاهی موفق می‌شوند، گاهی شکست می‌خورند، گاهی دوباره همه چیز را از نو می‌سازند، و در این تلاش برای بقا، مدام میان مفاهیمی مثل سرزمین مادری و غربت، موفقیت و شکست، لذت و رنج در رفت‌ و آمدند. ما و آن‌ها، داستان این آدم‌هاست، به علاوه این‌که داستان یک ماجرای درهم تنیده‌ی خانوادگی‌ست. داستان زن ایرانی سالمندی که بین خانه‌های دو دخترش، یکی در پاریس و دیگری در تهرانجلس، در رفت‌وآمد است. داستان رفتن از وطن و خانه، و پرسش‌هایی که پس از آن گریبان ما را می‌گیرد، این‌که ما کیستیم، که بوده‌ایم، چه شده‌ایم، که نبوده‌ایم، و که نخواهیم شد. ما و آن‌ها، نمایشگر نگاه و سرشت ایرانی و جهانی نخجوانی است. دست شما را می‌گیرد و به آستانه‌‌های بسیاری می‌برد، چون جنسیت، نسل و جغرافیا، طبقه و تاریخ، تغییر باور‌های سیاسی، و جابجایی مکان‌ها و فضا‌های زندگی. «ما و آن‌ها» به گفته‌ی فرزانه میلانی، پژوهشگر ادبیات، نمونه‌ی بارزی از ادبیات آستانه است.»

🗨 بهیه نخجوانی:«این «ما» کیست؟ و چگونه ممکن است «آن‌ها» بیگانه باشند، اگر انسان‌اند؟ این رمان با اینکه از هویت می‌گوید، هویت‌زدگی را برهم می‌زند. با برچسب‌های فرهنگی شوخی می‌کند، تا از آن‌ها فراتر رود. یکی از برچسب‌های تکراری درباره‌ی خلق و خوی ایرانیان این است که ما پر از تناقضیم، و ناسازگاری‌های بسیار در وجود ما خفته است. اما مگر این فقط ویژگی ایرانی‌ست؟ همه‌ی انسان‌ها پر از تناقض‌اند و ناسازگاری‌های بسیار در وجودشان خفته است. همه‌ی‌ انسان‌ها به امنیت و ثبات نیاز دارند، اما در عین حال دنبال آزادی می‌گردند. همگی ما کوچ‌نشین و در همان حال یکجانشینیم، و وطنی را دوست داریم و خود را به آن متعلق می‌دانیم. در عمق وجود هریک از ما آواره‌ای سرگردان است، که به دنبال وطنی ابدی می‌گردد. اما او بیگانه نیست، انسانیت ما است، و به همه‌ی ما تعلق دارد.»

🗨 «تقریباً هر آنچه ما درباره‌ی دیاسپورا یا ادبیات آستانه می‌گوییم، به سؤال هویت برمی‌گردد، و اینکه ما اهل کجائیم، چه فرهنگی داریم، و هویت ما چیست. ما در شرایط خطرناکی زندگی می‌کنیم. سیاست هویت‌سازی خیلی شدت گرفته شده و خطرناک شده است. چرا این هویت‌سازی این‌قدر خودش را جدی می‌گیرد؟ چرا کمی به خودش نمی‌خندد؟ به نظر می‌رسد خندیدن به آن، راهی باشد برای فرونشاندن این آتش هویت‌‌ستا‌ئی. طنزبازی با سیاست‌های هویتی می‌تواند جلوی افراط‌های خطرناکی را بگیرد که امروز باعث قطبی شدن در همه جای دنیاست. همه جا انگار هویت و قطبی فکر کردن بر فرهنگ و زندگی مردم مسلط شده و صلح و ثباتشان را به خطر می‌اندازد. سؤال من این است که چرا هویت این‌قدر مهم شده، و ما نمی‌توانیم به آن بخندیم.»

@NashrAasoo 💭
Forwarded from Aasoo - آسو
«ایران نیاز به نقد دارد همچنان که نیاز به آب و نان و هوا دارد. اگر میراث ملکم خان و آیت‌الله نائینی و بحث و گفت‌وگوهای مطرح شده در رساله‌های دوران مشروطه و پیش از آن به درستی از نظر تاریخ‌نگارانه بررسی می‌شد، ما در انقلاب ۵۷، سراسیمه به دنبال روحانیون برای به قدرت رساندن آن‌ها نمی‌افتادیم و اگر هم می‌افتادیم، می‌دانستیم با چه آتشی داریم بازی می‌کنیم و چشم‌بسته عمل نمی‌کردیم.»

aasoo.org/fa/articles/3430
@NashrAasoo 🔻
Forwarded from Aasoo - آسو
«به تاریخ ایران، بهمن‌ماه ۱۳۲۰ بود که فرماندار رشت نامه‌ای دریافت کرد. در نامه نوشته شده بود که ارتش لهستان از ایران گذر خواهد کرد. از چند ماه قبل از آن، ایران به اشغال نیروهای شوروی و بریتانیا در‌آمده بود و متفقین تصمیم گرفته بودند که گروهی از اسرای لهستانی در شوروی از راه ایران، عازم جبهه‌های جنگ شوند.»

aasoo.org/fa/articles/3418
@NashrAasoo 🔻
Forwarded from Aasoo - آسو
لهستانی‌هایی که به ایران آمدند 🔻

✍️ در ابتدای جنگ جهانی دوم، در پاییز سال ۱۹۳۹ که لهستان به اشغال آلمان نازی و شوروی درآمد، حدود ۱/۵ میلیون لهستانی خانه و زندگی خود را در چند روز از دست دادند و به مناطق مختلف شوروی، از جمله اردوگاه‌های سیبری و قزاقستان، تبعید شدند. هزاران نفر هم در راه از سرما و گرسنگی تلف شدند. در ابتدای جنگ، آلمان و شوروی با هم پیمان عدم تعارض بسته بودند که اشغال لهستان یکی از موارد توافق‌ بود. اما دو سال بعد که این پیمان نقض شد و آلمان علیه شوروی وارد جنگ شد، شوروی به متفقین پیوست و قرار شد که ارتشی از لهستانی‌های اسیر و تبعیدی تشکیل دهند که برای آزادی و استقلال لهستان بجنگند. شوروی در پی این توافق، اسیران لهستانی را آزاد کرد، که بیش از صدهزار نفر از آنان راهی ایران شدند. ایران در آن زمان به اشغال نیروهای شوروی و بریتانیا در‌آمده بود و پل تدارکاتی نیروهای متفقین برای تجهیز جبهه‌ی شوروی محسوب می‌شد.

✍️ به تاریخ ایران، بهمن‌ماه ۱۳۲۰ بود که فرماندار رشت نامه‌ای دریافت کرد. در نامه نوشته شده بود که ارتش لهستان از ایران گذر خواهد کرد. از چند ماه قبل از آن، ایران به اشغال نیروهای شوروی و بریتانیا در‌آمده بود و متفقین تصمیم گرفته بودند که گروهی از اسرای لهستانی در شوروی از راه ایران، عازم جبهه‌های جنگ شوند. ورود نظامی‌ها و زنان و کودکان آواره‌ی لهستانی به ایران شروع شد. گروه‌گروه از دو مسیر به ایران می‌رسیدند: اول از بندر کراسنودسک، با کشتی از راه دریای خزر به بندر پهلوی، و دوم از راه عشق‌آباد به مشهد. طی دو ماه حدود ۳۰ ‌هزار نظامی به همراه ۱۱ هزار زن و کودک با کشتی از بندر کراسنودسک به سمت بندر پهلوی حرکت کردند. لهستانی‌ها، آسیب‌دیده از کارِ مشقت‌بار در اردوگاه‌ها، مبتلا به انواع بیماری‌های ناشی از سوءتغذیه‌ی طولانی، خسته و ناامید به ایران می‌رسیدند. ایرانیان بندر پهلوی به استقبالشان می‌رفتند و برای آنان کلوچه و آب‌نبات می‌بردند. صلیب سرخ برای آنها در بندر پهلوی اردوگاهی برپا کرده بود که نخستین سکونت‌گاه تبعیدیان لهستان شد.

✍️ اقامت لهستانی‌ها در ایران که دیرتر پایید، بستر کار و آموزش آنها بیشتر فراهم‌ شد. کودکان در تهران و اصفهان در آموزشگاه‌هایی که با مشارکت وزارت فرهنگ و سفارت لهستان دایر شده بود، به آموختن قالی‌بافی و حکاکی مشغول شدند. در خاطرات هلن استلماخ آمده است: «من سال‌ها بعد فرشی را در سفارت لهستان مشاهده کردم که خیلی ظریف و زیبا بود و تصور کردم بافت کاشان است. اما معلوم شد که هنرجویان لهستانی در اصفهان در دوره‌ی اقامت خود و تحت نظر استادان اصفهان، آن فرش زیبا را بافته بودند. و البته ظروف مسی و نقره‌ایِ کاردستی اصفهان نیز از کارهای بچه‌های هنرجوی لهستانی هنوز موجود است.»

@NashrAasoo 💭