موسسه کودک و طبیعت قاصدک
591 subscribers
641 photos
105 videos
18 files
53 links
Download Telegram
مختصری از #مدرسه_طبیعت بدانیم:
🌈🌱🌺🌳🐌🕊👦🏻👧🏻🐇🐣🌸☘️🌈

در #مدارس_طبیعت، اصولا آموزش مستقیمی وجود ندارد. کودکان بیشتر به شغل اصلی شان که #بازی کردن است می پردازند و با فعالیت های خودانگیخته و در تعامل و مشارکت با یکدیگر، با طبیعت، با حیوانات و با استفاده از خاک و سنگ و چوب و درخت و آب و گِل و همچنین با وسایل و کتاب و ابزارهای معمولی که در این مدارس موجود است، به کشف دنیای محیطی خود و دنیای خویشتن و دنیای سایر همسالان خویش در #بستر_طبیعت می پردازند و در این گذار، روح و جسم و‌ جان و روان و فکرشان پرورش می یابد و بالنده می شوند.
@GhasedakNatureSchool
در این مدارس تسهیل‌گرانی آموزش دیده و کارآزموده (که قبلا دوره های خاص را زیر نظر استاد #عبدالحسین_وهاب_زاده و تیم تسهیل‌گری #مدرسه_طبیعت_کاوی_کنج گذرانده اند) حضور دارند که در #مدرسه_طبیعت بی سخن و هدایتی، مراقب حفظ سلامت بچه ها هستند و مواظب هستند که خطری جدی برای هیچ یک پیش نیاید.
در واقع تسهیل‌گران مراقب هستند که کودکان آسیب جدی به خود نزنند و نه اینکه بچه ها اصلا آسیب نبینند. (چرا که این موضوع هم بخشی از تجربه زیسته ما در همان دوران کودکی باید باشد.)
تسهیل‌گران مراقب هستند که کودکان آسیب جدی به دوستان خود نزنند و نه اینکه آسیب نزنند.
مراقب هستند که کودکان آسیب جدی به طبیعت نزنند و باز نه اینکه اصلا آسیب نزنند...

اگر کودکان درخواست کردند، تسهیل‌گران هم‌بازی آنها خواهند شد. این هم‌بازی بودن، قطعا به گونه ای است که فرمان‌داری بازی از دست کودکان خارج نشود و تسهیل‌گر تنها یکی از اعضاء تیم بازی خواهد بود؛ و یا با درخواست کودکان برای کمک در فعالیتی، صرفا مشارکت جزئی در آن کار انجام می دهد و کودکان آزادانه و سرخوشانه به تجربه و آفرینش و بازی و خلاقیت در طبیعتِ این مدارس می پردازند.

در #مدرسه_طبيعت پیوسته تلاش می شود بستری غنی و متنوع و پویا برای بازی های رها و فعالیت هایی که بچه ها بدان ها علاقمند هستند فراهم شود تا کودکان به صورت بی واسطه، #تجربه_لمس_طبیعت از جمله #لمس_حیوانات را داشته باشند؛ هرچند که کودکان با خلاقیت های خود در بستر طبیعت به کشف و شهودهای مختلف و هیجان انگیزِ مخصوص خود می پردازند.
@GhasedakNatureSchool

سن حضور #کودکان در #مدارس_طبیعت از ۳ سال تا ۱۲ سال است.

ضمنا این تجربه سالهاست که در کشورهای پیشرفته جهان از جمله فنلاند، ژاپن، آلمان، استرالیا، هلند، فرانسه و بسیاری دیگر از این دست کشورها به صورت کاملا علمی و مطالعه شده و آزموده شده با عنوان Nature School یا Forest School انجام گرفته است و کماکان هم ادامه دارد و توسعه می یابد.
در ایران زمین نیز در طی چند سال اخیر به همت و تلاش بی شائبه دکتر #وهاب_زاده این موضوع ایده پردازی و بومی سازی شده و با حمایت های بی دریغ و مهربانانه فرهیختگانی چون مهندس #محمد_درویش و سایر همراهان، سزاوارانه و بدون هیچ حمایت دولتی پردازش و توسعه یافته است و هم‌اکنون حدود ۷۰ #مدرسه_طبیعت در سراسر ایران داریم؛ که امید است تعداد این مدارس با آگاهی رسانی های اجتماعی و آشنایی خانواده ها با موهبت های مسلم این مدارس برای کودکان‌شان، هر دم فزون تر شوند و به همت خوبانی نیک اندیش، با تاسیس تعداد بیشتری از این مدارس که دارای کیفیت مطلوب و فضای مناسب باشند، فرزندان بیشتری از سرزمین‌مان را در جای جای میهن‌مان به صورت تمام وقت پوشش دهند.

به امید آن روز...

آموخته های مهدی سلطان زاده تسهیل‌گرِ #مدرسه_طبيعت
#مدرسه_طبیعت_قاصدک

@GhasedakNatureSchool
Forwarded from نوج🌱
روزی که سپهری شاعر شد!

پرده‌ی اول
چند کودک در محوطه‌ی مدرسه طبیعت، گوشه‌ای نشسته و مشغول بازی‌اند. یکی از آنها در حالی که سرش را به آسمان گرفته، ناگهان فریاد می‌زند: «بچه‌ها! اون کبوتر رو نگاه کنین...» بچه‌ها امتداد انگشت اشاره‌اش را پی می‌گیرند و یک کبوتر سفید را در آسمان می‌بینند. اما چرا اینگونه پرواز می‌کند؟! کبوتر تلوتلوخوران در حالیکه سرعتش را کم و کمتر می‌کند، جلوی چشمان متعجب بچه‌ها، کمی آن‌طرف‌تر به زمین می‌افتد.
بچه‌ها همگی از جا برمی خیزند و به سمت کبوتر می دوند.
«خاله! این کبوتر ماست یا از بیرون اومده؟». «ای وای، چرا از گلوش داره خون میاد؟». «عه! چرا داره تکون تکون می‌خوره؟». «خاله! میتونم بهش دست بزنم؟». «چرا دیگه تکون نمی‌خوره؟ مرد؟». «شاید خوابید»...

پرده دوم
رؤیا - دختربچه‌‌ی پنج‌ساله‌ی مدرسه طبیعت-، بچه خرگوشی که دیروز به مدرسه طبیعت آوردند را در دستش گرفته است و از تسهیلگر می‌پرسد:
- خاله! اینو کی آورده مدرسه
- یه خانمی آورده
- چرا؟
- خانمه گفت توی خونه که بود حالش بد بود. آوردتش اینجا که حالش خوب بشه.
- اسمش چیه؟
- نمی‌دونم
- بیا اسمشو بذاریم پیکو
- اسم قشنگیه. باید بخیه‌ی پاشو باز کنیم.
- باشه پس من نگهش می‌دارم تو بازش کن.
کودک همانطور که با یک دست خرگوش را گرفته است، با دست دیگرش، پای زخمی خرگوش را گرفته و به سمت تسهیلگر دراز می‌کند و به تسهیلگر می‌گوید: «حالا ببُر». تسهیلگر با قیچی مشغول بریدن نخ‌های بخیه می‌شود.
- خاله، درد نداره؟
- می‌خوای آخرین گره رو تو باز کنی؟
آخرین گرهِ بخیه را کودک باز می‌کند و خرگوش را درون جعبه‌اش می‌گذارند و مقداری هویچ و سیب برایش می‌گذارند.

پرده سوم
رؤیا از یکی از تسهیلگران مدرسه سراغ پیکو (خرگوش) را می‌گیرد. تسهیلگر به او اطلاع می‌دهد دیروز - روزی که رؤیا به مدرسه نیامده بود-، پیکو مرد و بچه‌ها او را دفن کردند. رؤیا محل دفن پیکو را می‌پرسد و تسهیلگر او را به محل دفن پیکو می برد.
کودک از تسهیلگر می‌خواهد خاک را کنار بزنند تا او خرگوش را ببیند.تسهیلگر بیلچه آورده و با هم مشغول کنار زدن خاک می‌شوند.
"خاله، به نظرت الان دیگه پاش خوب شده؟"
خاک کنار می‌رود و بدن خرگوش که هنوز تازه بود، آشکار می‌شود.با نوک بیلچه چند بار خرگوش را پشت و رو می‌کند و به تسهیلگر می‌گوید:
- حالا بریم اون کبوتر رو هم ببینیم؟
- کدوم کبوتر؟
- همونی که تیر خورده بود و افتاده بود توی محوطه.

پرده چهارم
کودک و تسهیلگر، دوتایی، با بیلچه مشغول کندن زمین می‌شوند. قسمتی از بدن کبوتر که حالا بعد از حدود یک ماه در اثر انقباض، کوچکتر شده بود، آشکار می شود.
- خاله، این بچه شه؟
- مگه بچه‌ش رو هم دفن کرده بودید؟
- نه ولی شاید بچه به دنیا آورده باشه.
تمام خاک که کنار می‌رود، کل بدن کبوتر معلوم می‌شود. «خاله، گردنش شکسته؛ نگاه کن.»
هردو سرشان را به کبوتر نزدیک می کنند و می‌بینند حفره‌ای در گلوگاه او ایجاد شده و مقداری گندم که از قبل در گلویش مانده بود، از آن بیرون زده است؛ گندم‌هایی که جوانه زده‌اند. جوانه‌های سبز کم‌رنگ.

پی‌نوشت۱:
شما هم مثل من فکر می‌کنید #سهراب_سپهری شاعر،در کودکی به مدرسه طبیعت رفته بود که بعدها سرود: «...مرگ پایان کبوتر نیست»؟

پی‌نوشت٢:
در خبرها خواندم،وزیر محترم آموزش و پرورش اخیرا از جامعه معلمین عزیز کشور خواسته است با الهام از مدرسه طبیعت،کودکان را با فرهنگ ایرانی-اسلامی آشنا کنند.خبر مسرت بخشی است.جناب وزیر، معلمین گرامی، والدین ارجمند، #تجربه‌_زندگی با تمام ابعاد واقعی‌اش نیاز حیاتی امروز کودکان ماست.زندگی واقعی را نمی توان در شهر و در کلاسهای سیمانی برای کودکان بسترسازی کرد.زندگی واقعی در طبیعت جریان دارد؛جایی که کودک می تواند مفهوم مرگ و زندگی،زوال و رویش و شکوه آفرینش را با تمام وجودش تجربه کند. این نیاز حیاتی،امروز پشت دیوارها و در اثر رفتارهای محدود‌کننده‌ی ما بزرگسالان سرکوب می‌شود.پیامدهای این محرومیت بزرگ، اظهر‌من‌الشمس، در نتایج مطالعات روان‌شناختی و جامعه‌شناختی هویداست؛فقط ما خودمان را به خواب زده‌ایم و تجربه‌ی تبلت و رباتیک و یک خروار کلاس‌های رنگارنگ را جایگزین "تجربه تمام‌عیار زندگی" کرده‌ایم. این کجا و آن کجا! هیچ هم از خود نمی‌پرسیم هدف خداوند از آفرینش کودک ما آیا این بوده که او به کلاس سخنوری و رباتیک برود یا اینکه «زندگی کند»؟اگر پاسخ دومی است،پس توجیه این محرومیت بزرگ چیست؟

پی نوشت٣:
عیار و اصالت تجربیات کودکان مان را بسنجیم.تجربه‌ی آزادانه و بازی‌محورِ طبیعت،کودک را با زندگی روبرو و او را مجهز و مسلط به راه و رسم آن کرده و سرشار از شور و اشتیاق زندگی می‌کند. او را توانمند می‌کند،نه یک نابغه‌ی فلج! فلج بودن که فقط به معنی نداشتن دست و پا نیست.اینکه داشته باشی ولی به کارت نیاید،این خودش شکل دیگری از فلج بودن است.

عارف آهنگر

#مدرسه_طبیعت
#مدرسه_طبیعت_نوج
- خاله چون این خرگوشه رو دوست داشتم، براش آش سبزی پختم 🍵🐰

#تجربه_طبیعت
#کودک_و_طبیعت

@GhasedakNatureSchool