🙏دعاهای مشکل گشا 🙏
91.1K subscribers
28.6K photos
3.11K videos
10 files
1.98K links
‍▒ ارائه روایات معتبر دینے به شیوه نوین
▓ اگر دعا معتقدانه و خالصانه خوانده نشود بے‌اثرست
▒ اعتقادے به دعانویسے و سرڪتاب نداریم
▓ ڪُپے بدون ذڪر منبع ضمان‌آور است
Download Telegram
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
عزرائیل چگونه #جان میگیرد؟

#فرار_از_مرگ

مردی وحشت زده سمت حضرت سلیمان(ع) رفت

🌹🍃حضرت‌ سليمان‌ ديد از شدّت‌ ترس‌ رويش‌ زرد و لبانش‌ كبود گشته‌، سؤال‌ كرد: ای‌ مرد مؤمن‌! چرا چنين‌ شدی؟ سبب‌ ترس‌ تو چيست؟ مرد گفت‌: عزرائيل‌ بر من‌ از روی‌ كينه‌ و غضب‌ نظری‌ كرده‌ و مرا چنانكه‌ می ‌بينی دچار دهشت‌ ساخته‌ است‌.

🍃🌷حضرت‌ سليمان‌ فرمود: حالا بگو حاجتت‌ چيست‌؟ عرض‌ كرد: يا نبیّ الله‌! باد در فرمان‌ شماست‌؛ به‌ او امر فرمائيد مرا از اينجا به‌ هندوستان‌ ببرد، شايد در آنجا از چنگ‌ عزرائيل‌ رهائی‌ يابم‌!

حضرت‌ سليمان‌ به‌ باد امر فرمود تا او را شتابان‌ بسمت‌ كشور هندوستان‌ ببرد.

🍃🌷روز ديگر كه‌ حضرت‌ سليمان‌ در مجلس‌ ملاقات‌ نشست‌ و عزرائيل‌ برای‌ ديدار آمده‌ بود گفت‌: ای عزرائيل‌ برای‌ چه‌ سببی‌ در بندۀ مؤمن‌ از روی كينه‌ و غضب‌ نظر كردی‌ تا آن‌ مرد مسكين‌، وحشت‌ زده‌ دست‌ از خانه‌ و لانۀ خود كشيده‌ و به‌ ديار غربت‌ فراری‌ شد؟

🌹🍃عزرائيل‌ عرض‌ كرد: من‌ از روی‌ غضب‌ به‌ او نگاه‌ نكردم‌؛ او چنين‌ گمان‌ بدی‌ دربارۀ من‌ برد. داستان‌ از اين‌ قرار است‌ كه‌ حضرت‌ ربّ ذوالجلال‌ به‌ من‌ امر فرمود تا در فلان‌ ساعت‌ جان‌ او را در هندوستان‌ قبض‌ كنم‌. قريب‌ به‌ آن‌ ساعت‌ او را اينجا يافتم‌، و در يك‌ دنيا از تعجّب‌ و شگفت‌ فرو رفتم‌ و حيران‌ و سرگردان‌ شدم‌؛ او از اين‌ حالت‌ حيرت‌ من‌ ترسيد و چنين‌ فهميد كه‌ من‌ بر او نظر سوئی‌ دارم‌ در حاليكه‌ چنين‌ نبود، اضطراب‌ از ناحيۀ خود من‌ بود. باری‌ با خود می ‌گفتم‌ اگر او صدپر داشته‌ باشد در اين‌ زمان‌ كوتاه‌ نمی ‌تواند به‌ هندوستان‌ برود، من‌ چگونه‌ اين‌ مأموريّت‌ خدا را انجام‌ دهم‌؟

🍃🌷ليكن‌ با خود گفتم‌ من‌ بسراغ‌ مأموريّت‌ خود می ‌روم‌، بر عهدۀ من‌ چيز دگری‌ نيست‌. به‌ امر حقّ به‌ هندوستان‌ رفتم‌ ناگهان‌ آن‌ مرد را در آنجا يافتم‌ و جانش‌ را قبض‌ كردم‌.

📚معاد شناسی، جلد اول، علامه طهرانی. .دفتر اوّل‌ «مثنوي‌» طبع‌ ميرخاني‌، ص‌ 26

🦋  ➢ @Ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
عزرائیل چگونه #جان میگیرد؟

#فرار_از_مرگ

مردی وحشت زده سمت حضرت سلیمان(ع) رفت

🌹🍃حضرت‌ سليمان‌ ديد از شدّت‌ ترس‌ رويش‌ زرد و لبانش‌ كبود گشته‌، سؤال‌ كرد: ای‌ مرد مؤمن‌! چرا چنين‌ شدی؟ سبب‌ ترس‌ تو چيست؟ مرد گفت‌: عزرائيل‌ بر من‌ از روی‌ كينه‌ و غضب‌ نظری‌ كرده‌ و مرا چنانكه‌ می ‌بينی دچار دهشت‌ ساخته‌ است‌.

🍃🌷حضرت‌ سليمان‌ فرمود: حالا بگو حاجتت‌ چيست‌؟ عرض‌ كرد: يا نبیّ الله‌! باد در فرمان‌ شماست‌؛ به‌ او امر فرمائيد مرا از اينجا به‌ هندوستان‌ ببرد، شايد در آنجا از چنگ‌ عزرائيل‌ رهائی‌ يابم‌!

حضرت‌ سليمان‌ به‌ باد امر فرمود تا او را شتابان‌ بسمت‌ كشور هندوستان‌ ببرد.

🍃🌷روز ديگر كه‌ حضرت‌ سليمان‌ در مجلس‌ ملاقات‌ نشست‌ و عزرائيل‌ برای‌ ديدار آمده‌ بود گفت‌: ای عزرائيل‌ برای‌ چه‌ سببی‌ در بندۀ مؤمن‌ از روی كينه‌ و غضب‌ نظر كردی‌ تا آن‌ مرد مسكين‌، وحشت‌ زده‌ دست‌ از خانه‌ و لانۀ خود كشيده‌ و به‌ ديار غربت‌ فراری‌ شد؟

🌹🍃عزرائيل‌ عرض‌ كرد: من‌ از روی‌ غضب‌ به‌ او نگاه‌ نكردم‌؛ او چنين‌ گمان‌ بدی‌ دربارۀ من‌ برد. داستان‌ از اين‌ قرار است‌ كه‌ حضرت‌ ربّ ذوالجلال‌ به‌ من‌ امر فرمود تا در فلان‌ ساعت‌ جان‌ او را در هندوستان‌ قبض‌ كنم‌. قريب‌ به‌ آن‌ ساعت‌ او را اينجا يافتم‌، و در يك‌ دنيا از تعجّب‌ و شگفت‌ فرو رفتم‌ و حيران‌ و سرگردان‌ شدم‌؛ او از اين‌ حالت‌ حيرت‌ من‌ ترسيد و چنين‌ فهميد كه‌ من‌ بر او نظر سوئی‌ دارم‌ در حاليكه‌ چنين‌ نبود، اضطراب‌ از ناحيۀ خود من‌ بود. باری‌ با خود می ‌گفتم‌ اگر او صدپر داشته‌ باشد در اين‌ زمان‌ كوتاه‌ نمی ‌تواند به‌ هندوستان‌ برود، من‌ چگونه‌ اين‌ مأموريّت‌ خدا را انجام‌ دهم‌؟

🍃🌷ليكن‌ با خود گفتم‌ من‌ بسراغ‌ مأموريّت‌ خود می ‌روم‌، بر عهدۀ من‌ چيز دگری‌ نيست‌. به‌ امر حقّ به‌ هندوستان‌ رفتم‌ ناگهان‌ آن‌ مرد را در آنجا يافتم‌ و جانش‌ را قبض‌ كردم‌.

📚معاد شناسی، جلد اول، علامه طهرانی. .دفتر اوّل‌ «مثنوي‌» طبع‌ ميرخاني‌، ص‌ 26

🦋  ➢ @Ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
عزرائیل چگونه #جان میگیرد؟

#فرار_از_مرگ

مردی وحشت زده سمت حضرت سلیمان(ع) رفت

🌹🍃حضرت‌ سليمان‌ ديد از شدّت‌ ترس‌ رويش‌ زرد و لبانش‌ كبود گشته‌، سؤال‌ كرد: ای‌ مرد مؤمن‌! چرا چنين‌ شدی؟ سبب‌ ترس‌ تو چيست؟ مرد گفت‌: عزرائيل‌ بر من‌ از روی‌ كينه‌ و غضب‌ نظری‌ كرده‌ و مرا چنانكه‌ می ‌بينی دچار دهشت‌ ساخته‌ است‌.

🍃🌷حضرت‌ سليمان‌ فرمود: حالا بگو حاجتت‌ چيست‌؟ عرض‌ كرد: يا نبیّ الله‌! باد در فرمان‌ شماست‌؛ به‌ او امر فرمائيد مرا از اينجا به‌ هندوستان‌ ببرد، شايد در آنجا از چنگ‌ عزرائيل‌ رهائی‌ يابم‌!

حضرت‌ سليمان‌ به‌ باد امر فرمود تا او را شتابان‌ بسمت‌ كشور هندوستان‌ ببرد.

🍃🌷روز ديگر كه‌ حضرت‌ سليمان‌ در مجلس‌ ملاقات‌ نشست‌ و عزرائيل‌ برای‌ ديدار آمده‌ بود گفت‌: ای عزرائيل‌ برای‌ چه‌ سببی‌ در بندۀ مؤمن‌ از روی كينه‌ و غضب‌ نظر كردی‌ تا آن‌ مرد مسكين‌، وحشت‌ زده‌ دست‌ از خانه‌ و لانۀ خود كشيده‌ و به‌ ديار غربت‌ فراری‌ شد؟

🌹🍃عزرائيل‌ عرض‌ كرد: من‌ از روی‌ غضب‌ به‌ او نگاه‌ نكردم‌؛ او چنين‌ گمان‌ بدی‌ دربارۀ من‌ برد. داستان‌ از اين‌ قرار است‌ كه‌ حضرت‌ ربّ ذوالجلال‌ به‌ من‌ امر فرمود تا در فلان‌ ساعت‌ جان‌ او را در هندوستان‌ قبض‌ كنم‌. قريب‌ به‌ آن‌ ساعت‌ او را اينجا يافتم‌، و در يك‌ دنيا از تعجّب‌ و شگفت‌ فرو رفتم‌ و حيران‌ و سرگردان‌ شدم‌؛ او از اين‌ حالت‌ حيرت‌ من‌ ترسيد و چنين‌ فهميد كه‌ من‌ بر او نظر سوئی‌ دارم‌ در حاليكه‌ چنين‌ نبود، اضطراب‌ از ناحيۀ خود من‌ بود. باری‌ با خود می ‌گفتم‌ اگر او صدپر داشته‌ باشد در اين‌ زمان‌ كوتاه‌ نمی ‌تواند به‌ هندوستان‌ برود، من‌ چگونه‌ اين‌ مأموريّت‌ خدا را انجام‌ دهم‌؟

🍃🌷ليكن‌ با خود گفتم‌ من‌ بسراغ‌ مأموريّت‌ خود می ‌روم‌، بر عهدۀ من‌ چيز دگری‌ نيست‌. به‌ امر حقّ به‌ هندوستان‌ رفتم‌ ناگهان‌ آن‌ مرد را در آنجا يافتم‌ و جانش‌ را قبض‌ كردم‌.

📚معاد شناسی، جلد اول، علامه طهرانی. .دفتر اوّل‌ «مثنوي‌» طبع‌ ميرخاني‌، ص‌ 26

🦋  ➢ @Ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
🙏دعاهای مشکل گشا 🙏
🔍 #آیه_گرافی 💠 هم نشینی آیات قرآن و تصاویر ‌➣ @ganje_arsh ❤️
💠 پسر و شلاق پدر!

🔸 می‌گویند پسری در خانه خیلی شلوغ‌کاری کرده بود
همه‌ی اوضاع را به هم ریخته بود

🔸 وقتی #پدر وارد شد، #مادر شکایت او را به پدرش کرد
پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت، شلاق را برداشت

🔸 پسر دید امروز اوضاع خیلی بی‌ریخت است، همه‌ی درها هم بسته است

🔸 وقتی پدر شلاق را بالا برد، پسر دید کجا #فرار کند؟ راه فراری ندارد!
خودش را به سینه‌ی پدر چسباند، شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد

🔸 شما هم هر وقت دیدید اوضاع بی‌ریخت است به سوی خدا فرار کنید

💠 ففِرُّوا إلی الله مِن الله

🔸 تعبیر فرار در اینجا تعبیر زیبا و لطیفی است

🔸 معمولا فرار در جایی گفته می شود که انسان از یک سو با موجود یا #حادثه وحشتناکی روبرو شده و از سوی دیگر پناهگاهی در نقطه ای سراغ دارد

🔸از این رو با سرعت تمام از محل حادثه دور می شود و به نقطه امن و امان پناه می آورد

🔸 من و شما باید از دست زیبایی های دروغین این دنیا فرار کنیم و به #توحید خالص که منطقه امن و امان واقعی است، روی آوریم

🔸 آیه از این رو خطاب می کند همه از عذاب خدا بگریزند و به سوی رحمت بروند. از گناهان فرار کنند و به #توبه و #استغفار متوسل شوند

🔸 از زشتی ها، بدی ها، بی ایمانی، تاریکی #جهل و #عذاب جاویدان بگریزند و خود را در آغوش #رحمت #حق و #سعادت جاویدان قرار دهید.

@ganje_arsh ❤️


🔴عزرائیل چگونه جان میگیرد؟

#فرار_از_مرگ

مردی وحشت زده سمت حضرت سلیمان(ع) رفت. حضرت‌ سليمان‌ ديد از شدّت‌ ترس‌ رويش‌ زرد و لبانش‌ كبود گشته‌، سؤال‌ كرد: ای‌ مرد مؤمن‌! چرا چنين‌ شدی؟ سبب‌ ترس‌ تو چيست؟ مرد گفت‌: عزرائيل‌ بر من‌ از روی‌ كينه‌ و غضب‌ نظری‌ كرده‌ و مرا چنانكه‌ می ‌بينی دچار دهشت‌ ساخته‌ است‌. حضرت‌ سليمان‌ فرمود: حالا بگو حاجتت‌ چيست‌؟ عرض‌ كرد: يا نبیّ الله‌! باد در فرمان‌ شماست‌؛ به‌ او امر فرمائيد مرا از اينجا به‌ هندوستان‌ ببرد، شايد در آنجا از چنگ‌ عزرائيل‌ رهائی‌ يابم‌!

حضرت‌ سليمان‌ به‌ باد امر فرمود تا او را شتابان‌ بسمت‌ كشور هندوستان‌ ببرد. روز ديگر كه‌ حضرت‌ سليمان‌ در مجلس‌ ملاقات‌ نشست‌ و عزرائيل‌ برای‌ ديدار آمده‌ بود گفت‌: ای عزرائيل‌ برای‌ چه‌ سببی‌ در بندۀ مؤمن‌ از روی كينه‌ و غضب‌ نظر كردی‌ تا آن‌ مرد مسكين‌، وحشت‌ زده‌ دست‌ از خانه‌ و لانۀ خود كشيده‌ و به‌ ديار غربت‌ فراری‌ شد؟

عزرائيل‌ عرض‌ كرد: من‌ از روی‌ غضب‌ به‌ او نگاه‌ نكردم‌؛ او چنين‌ گمان‌ بدی‌ دربارۀ من‌ برد. داستان‌ از اين‌ قرار است‌ كه‌ حضرت‌ ربّ ذوالجلال‌ به‌ من‌ امر فرمود تا در فلان‌ ساعت‌ جان‌ او را در هندوستان‌ قبض‌ كنم‌. قريب‌ به‌ آن‌ ساعت‌ او را اينجا يافتم‌، و در يك‌ دنيا از تعجّب‌ و شگفت‌ فرو رفتم‌ و حيران‌ و سرگردان‌ شدم‌؛ او از اين‌ حالت‌ حيرت‌ من‌ ترسيد و چنين‌ فهميد كه‌ من‌ بر او نظر سوئی‌ دارم‌ در حاليكه‌ چنين‌ نبود، اضطراب‌ از ناحيۀ خود من‌ بود. باری‌ با خود می ‌گفتم‌ اگر او صدپر داشته‌ باشد در اين‌ زمان‌ كوتاه‌ نمی ‌تواند به‌ هندوستان‌ برود، من‌ چگونه‌ اين‌ مأموريّت‌ خدا را انجام‌ دهم‌؟ ليكن‌ با خود گفتم‌ من‌ بسراغ‌ مأموريّت‌ خود می ‌روم‌، بر عهدۀ من‌ چيز دگری‌ نيست‌. به‌ امر حقّ به‌ هندوستان‌ رفتم‌ ناگهان‌ آن‌ مرد را در آنجا يافتم‌ و جانش‌ را قبض‌ كردم‌.

📚معاد شناسی، جلد اول، علامه طهرانی.
.دفتر اوّل‌ «مثنوي‌» طبع‌ ميرخاني‌، ص‌ 26


@Ganje_arsh


🔴عزرائیل چگونه جان میگیرد؟

#فرار_از_مرگ

مردی وحشت زده سمت حضرت سلیمان(ع) رفت. حضرت‌ سليمان‌ ديد از شدّت‌ ترس‌ رويش‌ زرد و لبانش‌ كبود گشته‌، سؤال‌ كرد: ای‌ مرد مؤمن‌! چرا چنين‌ شدی؟ سبب‌ ترس‌ تو چيست؟ مرد گفت‌: عزرائيل‌ بر من‌ از روی‌ كينه‌ و غضب‌ نظری‌ كرده‌ و مرا چنانكه‌ می ‌بينی دچار دهشت‌ ساخته‌ است‌. حضرت‌ سليمان‌ فرمود: حالا بگو حاجتت‌ چيست‌؟ عرض‌ كرد: يا نبیّ الله‌! باد در فرمان‌ شماست‌؛ به‌ او امر فرمائيد مرا از اينجا به‌ هندوستان‌ ببرد، شايد در آنجا از چنگ‌ عزرائيل‌ رهائی‌ يابم‌!

حضرت‌ سليمان‌ به‌ باد امر فرمود تا او را شتابان‌ بسمت‌ كشور هندوستان‌ ببرد. روز ديگر كه‌ حضرت‌ سليمان‌ در مجلس‌ ملاقات‌ نشست‌ و عزرائيل‌ برای‌ ديدار آمده‌ بود گفت‌: ای عزرائيل‌ برای‌ چه‌ سببی‌ در بندۀ مؤمن‌ از روی كينه‌ و غضب‌ نظر كردی‌ تا آن‌ مرد مسكين‌، وحشت‌ زده‌ دست‌ از خانه‌ و لانۀ خود كشيده‌ و به‌ ديار غربت‌ فراری‌ شد؟

عزرائيل‌ عرض‌ كرد: من‌ از روی‌ غضب‌ به‌ او نگاه‌ نكردم‌؛ او چنين‌ گمان‌ بدی‌ دربارۀ من‌ برد. داستان‌ از اين‌ قرار است‌ كه‌ حضرت‌ ربّ ذوالجلال‌ به‌ من‌ امر فرمود تا در فلان‌ ساعت‌ جان‌ او را در هندوستان‌ قبض‌ كنم‌. قريب‌ به‌ آن‌ ساعت‌ او را اينجا يافتم‌، و در يك‌ دنيا از تعجّب‌ و شگفت‌ فرو رفتم‌ و حيران‌ و سرگردان‌ شدم‌؛ او از اين‌ حالت‌ حيرت‌ من‌ ترسيد و چنين‌ فهميد كه‌ من‌ بر او نظر سوئی‌ دارم‌ در حاليكه‌ چنين‌ نبود، اضطراب‌ از ناحيۀ خود من‌ بود. باری‌ با خود می ‌گفتم‌ اگر او صدپر داشته‌ باشد در اين‌ زمان‌ كوتاه‌ نمی ‌تواند به‌ هندوستان‌ برود، من‌ چگونه‌ اين‌ مأموريّت‌ خدا را انجام‌ دهم‌؟ ليكن‌ با خود گفتم‌ من‌ بسراغ‌ مأموريّت‌ خود می ‌روم‌، بر عهدۀ من‌ چيز دگری‌ نيست‌. به‌ امر حقّ به‌ هندوستان‌ رفتم‌ ناگهان‌ آن‌ مرد را در آنجا يافتم‌ و جانش‌ را قبض‌ كردم‌.

📚معاد شناسی، جلد اول، علامه طهرانی.
.دفتر اوّل‌ «مثنوي‌» طبع‌ ميرخاني‌، ص‌ 26

@Ganje_arsh
💠 عبيد بن زراره مےگويد:
از امام صادق علیه السلام پرسيدم:

#گناهان_ڪبيره ڪدام اند؟

آن حضرت فرمودند:
⛔️گناهاטּ ڪبيره⛔️ در نوشتار علے بن ابی طالب علیه السلام #هفت_چيز است:

1⃣ #ڪفر به خداوند،
2⃣ #ڪشتن انسان،
3⃣ #عاق پدر و مادر شدن،
4⃣ #ربا گرفتن،
5⃣ خوردن #مال_يتيم به ناحق،
6⃣ #فرار از جهاد
7⃣ و #تعرب بعد از هجرت

🍃 عبيد مے گويد : از امام پرسيدم:

گناه يك درهم 💶 از مال يتيم خوردن، بزرگتر است يا ترڪ نماز؟

حضرت فرمودند: « #ترڪ_نماز »

🍃 عرض ڪردم: شما ترڪ نماز را از گناهان ڪبيره به حساب نياورديد!!!

👌🏻 حضرت فرمودند:
اولين گناه ڪبيره چه بود؟
عرض ڪردم : ڪفر به خداوند.
فرمودند:

⛔️⛔️ شڪے نيست ڪه #تارڪ_نماز_ڪافر_است. ⛔️⛔️


📘وسائل الشيعه، جلد۱۱، صفحه۲۵۴


🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃


🔴بهشت امن

گاهی به ما می‌گویند سرعت بگیرید یعنی خطر نیست ولی #کمال در پیش است؛ گاهی به ما می‌گویند سبقت بگیرید یعنی خطری در کار نیست ولی کمال در پیش است؛ گاهی به ما می‌گویند بدوید، فرار کنید! معلوم می‌شود خطری در کار است. این خودبینی، من خودم زحمت کشیدم، اوّل خدا دوم فلان شخص، اگر فلان شخص نبود مشکل من حلّ نمی‌ شد، فرمود از اینها فرار کنید؛ اگر فرار کردید #از_شرک_به_توحید فرار می کنید. این ﴿وَ ما یؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُون﴾، به این اکثری می‌ گوید از این شرک ضعیف فرار کنید و در همه موارد بگویید: «اللَّهُمَّ مَا بِنَا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْك‏». چون خدا خودش فرمود: ﴿ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّه﴾، لذا ما در قنوت و در تعقیبات می‌گوییم: «اللَّهُمَّ مَا بِنَا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْك‏»؛ دیگر نمی‌ گوییم ما خودمان زحمت کشیدیم، خب خیلی ‌ها زحمت کشیدند ولی به جایی نرسیدند!

پس اینکه می‌ گوییم: «اللَّهُمَّ مَا بِنَا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْك‏» این #فرار_از_غیر_خداست_به_خدا. پس بار معنوی ﴿فَفِرُّوا﴾ بهتر از بار علمی سرعت است، بار علمی سبقت است، چون آنجا اِعلام خطر نشده است؛ اما اینجا اعلام خطر شده که اگر مشکلی در این مبدأ داشته باشید، آن وقت ﴿وَ ما یؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُون﴾ دامنگیرتان می‌ شود، از این فرار کنید! وقتی از این فرار کردید، دیگر راحت هستید، به #وادی_توحید می ‌رسید، آنجا دیگر اَمن است.

📚 سوره مبارکه ذاریات جلسه 19

@Ganje_arsh ❤️