🙏دعاهای مشکل گشا 🙏
93.3K subscribers
28.6K photos
3.08K videos
10 files
1.98K links
‍▒ ارائه روایات معتبر دینے به شیوه نوین
▓ اگر دعا معتقدانه و خالصانه خوانده نشود بے‌اثرست
▒ اعتقادے به دعانویسے و سرڪتاب نداریم
▓ ڪُپے بدون ذڪر منبع ضمان‌آور است
Download Telegram
🔅 #پندانه

چه بسیار بلاهایی که خدا از ما دور می‌کند

🔹روزگاری در مرغزاری گنجشکی بر شاخه یک درخت لانه‌ای داشت و زندگی می‌کرد.

🔸گنجشک هر روز با خدا رازونیاز و درددل می‌کرد و فرشتگان هم به این رازونیاز هرروزه خو گرفته بودند.

🔹تا اینکه بعد از مدت زمانی، طوفانی رخ داد و بعد از آن، روزها گذشت و گنجشک با خدا هيچ نگفت!

🔸فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان اين‌گونه می‌گفت:
می‌آيد، من تنها گوشی هستم كه غصه‌هايش را می‌شنود و يگانه‌قلبی‌ام كه دردهايش را در خود نگه می‌دارد.

🔹و سرانجام گنجشک روی شاخه‌ای از درخت دنيا نشست. فرشتگان چشم به لب‌هايش دوختند.

🔸گنجشک هيچ نگفت و خدا لب به سخن گشود:
با من بگو از آنچه سنگينی سينه توست.

🔹گنجشک گفت:
لانه كوچكی داشتم. آرامگاه خستگی‌هايم بود و سرپناه بی‌كسی‌ام. تو همان را هم از من گرفتی. اين طوفان بی‌موقع چه بود؟ چه می‌خواستی از لانه محقرم؟ كجای دنيا را گرفته بود؟

🔸و سنگينی بغضی راه بر كلامش بست. سكوتی در عرش طنين‌انداز شد. فرشتگان همه سربه‌زير انداختند.

🔹خدا گفت:
ماری در راه لانه‌ات بود. خواب بودی. باد را گفتم تا لانه‌ات را واژگون كند. آن‌گاه تو از كمين مار پر گشودی.

🔸گنجشک خيره در خدايی خدا مانده بود.

🔹خدا ادامه داد:
و چه بسيار بلاها كه به‌واسطه محبتم از تو دور كردم و تو ندانسته به دشمنی‌ام برخاستی.

🔸اشک در ديدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چيزی در درونش فروريخت و های‌های گريه‌هايش ملكوت خدا را پر كرد.

↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄

@Ganje_arsh
🔅 #پندانه

قرآن قوی‌ترین بمب اتمی دنیا برای کشتن نفس

🔹روزی معلم قرآن در کلاس گفت:
قرآن بالاترین و قوی‌ترین بمب اتم دنیاست.

🔸باورش برای ما سخت بود. چگونه یک کتاب کاغذی که قابل سوختن است چنین قدرتی می‌تواند داشته باشد؟

🔹معلم گفت:
همه سلاح‌های دنیا حتی بمب اتم نهایت قدرتش برای کشتن انسان است. یا خود او را می‌کُشد یا سرزمین و محل زندگی او را ویران می‌کند تا خود او را بکشد.

🔸در حالی که قبل از جنگ‌ها اگر هوای نفس انسان‌ها کشته شود و آدمی بداند که برای ویران‌کردن و کشتن و گرسنگی‌دادن و شکنجه کسی به دنیا نیامده است، هیچ سلاح اتمی ساخته نمی‌شد و هیچ بمب و اسلحه‌ای را بشر تاکنون اختراع نکرده بود.

🔹اگر دنیا با قرآن آشنا می‌شد و عمل می‌کرد، انسان‌ها هوای نفس خود را می‌کشتند پس هیچ نیازی به ساخت سلاح‌های کشتار جمعی نداشتند. 

🔸در نتیجه قرآن قوی‌ترین بمب اتمی دنیاست و به‌ندرت کسی می‌تواند با تقوا آن را در کارگاه قلب خود غنی‌سازی کند. بمبی که قدرت تخریب دنیا که هیچ بلکه تمام کائنات را دارد و همه در روز قیامت قدرت حساب و کتاب و کُشندگی و نابودی آن را خواهیم دید.

↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄

@Ganje_arsh
🔅#پندانه

به چه می‌نازیم؟

🔹وقتی می‌میریم، ما را به اسم صدا نمی‌کنند و درباره ما می‌گویند:
جسد کجاست؟

🔸بعد از غسل‌دادن می‌گویند:
جنازه کجاست؟

🔹و بعد از خاکسپاری می‌گویند:
قبر میت کجاست؟

🔸همه لقب‌ها و پست‌هایی که در دنیا داشتیم، بعد از مرگ فراموش می‌شود؛ مدیر، مهندس، مسئول، دکتر، بازرس و...

🔹پس به چه می‌نازیم؟ فروتن و متواضع باشیم، نه مغرور و متكبر.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄

@Ganje_arsh
🔅#پندانه

اگر می‌خواهی فرزند خوبی داشته باشی اول روی خودت کار کن

🔹دو برادر بودند که یکی پیشه رفتگری گرفت و دیگری دیوان‌سالار شد.

🔸برادر دیوان‌سالار همیشه مراقب فرزندان بود که گمراه نشوند و رفتگر نه بلد بود و نه از خستگی فرصت داشت وقتی صرف فرزندان خود کند.

🔹فرزندان دیوان‌سالار از اشرار شدند و فرزندان رفتگر از ابرار.

🔸دیوان‌سالار روی به برادر رفتگر خود کرد و گفت:
در عجبم از تو که هیچ مراقبتی از فرزندان خویش نکردی و من بسیار کردم، ولی فرزندان تو آن شدند که من بر فرزندان خود از تربیتشان اراده کرده بودم.

🔹برادر رفتگر گفت:
تو در زندگی، اعمال خود رها کرده بودی و ترسی از خدا نداشتی و مراقب اعمال فرزندان بودی که خطا نکنند.

🔸ولی من اعمال فرزندان خود رها کرده بودم و مراقب اعمال خود بودم که خطا و معصیت خدا نکنم.

💢 برای تربیت فرزند باید خود را نخست تربیت کرد.


↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄

@Ganje_arsh
🔅 #پندانه

انسان واقعی

🔹اگر از دیگران هیچ توقع و انتظاری نداری، روی پای خودت می‌ایستی و خودت حال خودت را خوب می‌کنی؛

🔸اگر همان‌طور که خودت دوست داری زندگی می‌کنی و به حرف‌های دیگران اهمیت نمی‌دهی؛

🔹اگر کتاب می‌خوانی، ورزش می‌کنی، خودت را دوست داری و به ظاهر و سلامتی‌ات اهمیت می‌دهی؛

🔸اگر کینه‌ای نیستی، در مقابل دیگران مهربان و بخشنده‌ای و در حد توانت به بقیه کمک می‌کنی؛

🔹اگر رفتار، حرف‌ها و سبک زندگی‌ات به کسی آسیب نمی‌زند؛

🔸اگر برای همه‌ انسان‌ها فارغ‌ از قومیت و ملیت و دین و مذهب احترام و ارزش قائلی؛

🔹 اگر دائم پشت‌سر بقیه حرف نمی‌زنی و اطرافیانت را تحقیر و مسخره نمی‌کنی؛

🔸اگر طرفدار جنگ و خونریزی در هیچ‌جای دنیا نیستی؛

🔹و اگر برای همه‌ موجودات این دنیا اعم از انسان‌ها، حیوان‌ها، درخت‌ها و... احترام و ارزش قائلی؛

💢 تو یک انسان به‌معنی واقعی هستی. آدم‌هایی مثل تو باعث می‌شوند این دنیا قشنگ‌تر و سالم‌تر شود.

↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄

@Ganje_arsh
🔅#پندانه

پرنده‌‌های زندگی‌ات را آزاد کن! ‌‌‌‌‌‌‌

🔹پسربچه‌ای پرنده زيبايی داشت و به آن پر‌نده بسيار دلبسته بود.

🔸حتی شب‌ها هنگام خواب، قفس آن پرنده را كنار رختخوابش می‌گذاشت و می‌خوابید.

🔹اطرافيانش كه از اين همه عشق و وابستگی او به پرنده باخبر شدند، از پسرک حسابی كار می‌كشیدند.

🔸هر وقت پسرک از كار خسته می‌شد و نمی‌خواست كاری را انجام دهد، او را تهديد می‌کردند كه الان پرنده‌اش را از قفس آزاد خواهند كرد.

🔹پسرک با التماس می‌گفت:
نه، كاری به پرنده‌ام نداشته باشيد، هر كاری گفتيد انجام می‌دهم.

🔸تا اينکه یک روز صبح برادرش او را صدا زد كه برود از چشمه آب بياورد و او با سختی و كسالت گفت:
خسته‌ام و خوابم مياد.

🔹برادرش گفت:
الان پرنده‌ات را از قفس رها می‌کنم.

🔸پسرک آرام و محكم گفت:
خودم ديشب آزادش كردم رفت. حالا برو بذار راحت بخوابم، كه با آزادی او خودم هم آزاد شدم.

💢 اين حكايت همه ماست. تنها فرق ما، در نوع پرنده‌ای است كه به آن دلبسته‌ایم.

🔺پرنده بسياری پولشان، بعضی قدرتشان، برخی موقعيتشان، پاره‌ای زيبایی و جمالشان، عده‌ای مدرک و عنوان آكادمیک و... است.

🔺شيطان و نفس، هركسی را به چيزی وابسته‌ کرده‌اند و ترس از رهاشدن از آن، سبب شده تا ديگران و گاهی نفس خودمان از ما بيگاری كشيده و ما را رها نكنند.
‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄

@Ganje_arsh
🔅#پندانه

برای هر اتفاقی خودت را آماده کن

🔹مزرعه‌داری بود که زمین‌های زراعی بزرگی داشت و به‌تنهایی نمی‌توانست کارهای مزرعه را انجام دهد.

🔸تصمیم گرفت برای استخدام یک دستیار اعلامیه‌ای بدهد. چون محل مزرعه در منطقه‌ای بود که طوفان‌های زیادی در سال باعث خرابی مزارع و انبارها می‌شد افراد زیادی مایل به کار در آنجا نبودند.

🔹سرانجام روزی یک مرد میانسال لاغر نزد مزرعه‌دار آمد.

🔸مزرعه‌دار از او پرسید:
آیا تاکنون دستیار یک مزرعه‌دار بوده‌ای؟

🔹مرد جواب داد:
من می‌توانم موقع وزیدن باد بخوابم.

🔸به‌رغم پاسخ عجیب مرد، چون مزرعه‌دار به یک دستیار احتیاج داشت او را استخدام کرد.

🔹مرد به‌خوبی در مزرعه کار می‌کرد و از صبح تا غروب تمام کارهای مزرعه را انجام می‌داد و مزرعه‌دار از او راضی بود.

🔸سرانجام یک شب طوفان شروع شد و صدای آن از دور به گوش می‌رسید.

🔹مزرعه‌دار از خواب پرید و فریاد کشید:
طوفان در راه است.

🔸فورا به سراغ کارگرش رفت و او را بیدار کرد و گفت:
بلند شو، طوفان می‌آید، باید محصولات و وسایلمان را خوب ببندیم و مهار کنیم تا باد آن‌ها را با خود نبرد.

🔹مرد همان‌طوری که در خواب بود، گفت:
نه ارباب، من که به شما گفته بودم وقتی باد می‌وزد، من می‌خوابم.

🔸مزرعه‌دار از این پاسخ عصبانی شد و تصمیم گرفت فردا او را اخراج کند.


🔹سپس با عجله بیرون رفت تا خودش کارها را انجام دهد. اما با کمال تعجب دید که تمامی محصولات با تور و گونی پوشیده شده است. گاوها در اصطبل و مرغ‌ها در مرغ‌دانی هستند. پشت همه درها محکم شده است و وسایل کشاورزی در جای مطمئن و دور از گزند طوفان هستند.

🔸مزرعه‌دار متوجه شد که دستیارش فکر همه چیز را کرده و همه موارد ایمنی را در نظر داشته، بنابراین حق داشته که موقع طوفان در آرامش باشد.

💢 وقتی انسان آمادگی لازم را داشته باشد تا با مشکلات مواجه شود از چیزی ترس نخواهد داشت.

↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄

@Ganje_arsh
🔅#پندانه

خودت باش

🔹داشتم به میهمانم می‌گفتم اگر راحت‌تر است رویه نایلونی روی مبل‌های سفید را بردارم؛ البته اراده کرده بودم قبل از رسیدنشان بردارم.

🔸او تعارف کرد و گفت:
راحت است.

🔹من اما گرمم شد و برداشتم. بعد یک دفعه حس کردم چقدر راحت‌تر است!

🔸سه سالی می‌شد آن‌ها را خریدم اما هیچ لک و ضربه‌ای تاکنون بر آن‌ها نیفتاده. اگرچه بیشتر اوقات به‌دلیل ماندن همین روپوش نایلونی بر رویشان از لذت راحتی‌شان محروم مانده‌ام.

🔹بعد یاد همه روکش‌های زندگی خودم و اطرافیانم افتادم؛ روکش روی موبایل‌ها، شیشه‌ها، صندلی‌های ماشین، کنترل‌های تلویزیون، لباس‌های کمد و...

🔸همه این روکش‌ها دال بر دو نکته است؛ یا بر نالایقی خود باور داریم، یا اینکه قرار است چنین چیزهای بی‌ارزشی را به ارث بگذاریم.

🔹در روابطمان نیز هر روز انواع روکش‌ها را بر رفتارمان می‌گذاریم؛ روکش می‌گذاریم تا فلانی نفهمد عصبانی هستیم، تا فلانی نفهمد چقدر خوشحالیم، تا فلانی نفهمد چقدر شکست خورده‌ایم.

🔸نقاب‌ها و روکش‌ها را استفاده می‌کنیم برای اینکه اعتقاد داریم این‌گونه شخصیت اجتماعی ما برای یک روز مبادا بهتر است.

🔺کدام روز مبادا؟! زندگی همین امروز است



↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄

@Ganje_arsh
🔅#پندانه

قدر عافیت را بدان

🔹یکی از بازرگانان بغداد با غلام خود در کشتی نشسته و به عزم بصره در حرکت بودند.

🔸در همان کشتی دانایی نیز بود.

🔹غلام از تلاطم دریا وحشت داشت و مدام گریه‌وزاری می‌کرد.

🔸مسافران از گریه‌وزاری آن غلام به ستوه آمدند و از آن میان دانا از صاحب غلام خواست تا اجازه دهد به طریقی آن غلام را ساکت کند.

🔹بازرگان اجازه داد. دانا فوری امر نمود تا غلام را به دریا انداختند و چون نزدیک به هلاکت رسید او را بیرون آوردند.

🔸غلام بعد از آن در گوشه‌ای از کشتی ساکت و آرام نشست.

🔹اهل کشتی از دانا سوال کردند:
در این عمل چه حکمت بود که غلام ساکت و آرام شد؟

🔸دانا گفت:
این غلام قدر عافیت این کشتی را نمی‌دانست و چون به دریا افتاد فهمید که کـشتی جای امن و آرامی است.

💢 قدر عافیت را کسی می‌داند که به مصیبتی گرفتار آید.

↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄

@Ganje_arsh
🔅 #پندانه

خدا می‌بیند

🔹روزی به حکیمی گفتند:
کتابی در زمینه اخلاق معرفی کنید.

🔸فرمود:
لازم نیست یک کتاب باشد، یک جمله کافی‌ست که بدانی:

🔺«خدا می‌بیند.»

↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄

@Ganje_arsh