💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
#حق_مادر
◇✍زڪریا، پسر ابراهیم، با آنڪه پدر و مادر و همه فامیلش نصرانی بودند، مسلمان شد و به مقررات اسلام گردن نهاد. او در موسم حج، در مدینه به حضور امام صادق (علیهالسلام) رسید و ماجراے اسلام آوردن خود را براے امام تعریف ڪرد. سپس جوان پرسید: پدر و مادر و فامیلم همه، نصرانی هستند، مادرم نابیناست و من با آنها هم غذا میشوم، تڪلیف من چیست؟ امام فرمود: آیا آنها گوشت خوڪ میخورند؟
زڪریا گفت: نه، یا بن رسولالله! دست به گوشت خوڪ نمیزنند.
◇✍امام فرمود: معاشرت تو با آنها مانعی ندارد.آنگاه حضرت فرمود: مراقب حال مادرت باش و تا زنده است به او نیڪی ڪن و وقتی مرد، جنازه او را به دیگرے وامگذار و خودت عهدهدار تجهیز جنازه او باش. در اینجا به ڪسی نگو با من ملاقات ڪردهاے، انشاءالله در منی همدیگر را خواهیم دید.
◇✍جوان در ایام منی امام را دید. ایام حج به آخر رسید و جوان به ڪوفه بازگشت. او به سفارش امام، به خدمت مادر پرداخت و لحظهاے از مهربانی و محبت ڪوتاهی نڪرد. وے با دست خود به مادرش غذا میداد. این تغییر روش، براے مادر، شگفتآور بود تا اینکه یک روز علت را از پسرش پرسید. گفت: مادر جان! مردے از فرزندان پیغمبر ما، به من اینطور دستور داد.
◇✍مادر گفت: پسرم، دین تو بسیار دین خوبی است، آن را به من معرفی کن. جوان شهادتین را به مادر آموخت و او مسلمان شد و آداب نماز را نیز فرا گرفت. مادر نماز صبح و عصر را به جا آورد و توفیق نماز مغرب و عشا را نیز پیدا کرد. در آخر شب، حال مادر تغییر ڪرد، و در بستر افتاد. او پسر را طلبید و گفت: یڪ بار دیگر آن چیزها را ڪه به من تعلیم دادے، تڪرار کن! پسر، بار دیگر شهادتین و سایر اصول اسلام را براے مادرش تڪرار کرد و مادر به همه آنها اقرار و به زبان جاری نمود و جان، به جان آفرین تسلیم کرد. پسر، صبح بر جنازه او نماز خواند و با دست خود او را به خاڪ سپرد.
📚 داستان راستان، ج 2، ص 9 - 234
#حکایت
🦋 ➢ @Ganje_aarsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
#حق_مادر
◇✍زڪریا، پسر ابراهیم، با آنڪه پدر و مادر و همه فامیلش نصرانی بودند، مسلمان شد و به مقررات اسلام گردن نهاد. او در موسم حج، در مدینه به حضور امام صادق (علیهالسلام) رسید و ماجراے اسلام آوردن خود را براے امام تعریف ڪرد. سپس جوان پرسید: پدر و مادر و فامیلم همه، نصرانی هستند، مادرم نابیناست و من با آنها هم غذا میشوم، تڪلیف من چیست؟ امام فرمود: آیا آنها گوشت خوڪ میخورند؟
زڪریا گفت: نه، یا بن رسولالله! دست به گوشت خوڪ نمیزنند.
◇✍امام فرمود: معاشرت تو با آنها مانعی ندارد.آنگاه حضرت فرمود: مراقب حال مادرت باش و تا زنده است به او نیڪی ڪن و وقتی مرد، جنازه او را به دیگرے وامگذار و خودت عهدهدار تجهیز جنازه او باش. در اینجا به ڪسی نگو با من ملاقات ڪردهاے، انشاءالله در منی همدیگر را خواهیم دید.
◇✍جوان در ایام منی امام را دید. ایام حج به آخر رسید و جوان به ڪوفه بازگشت. او به سفارش امام، به خدمت مادر پرداخت و لحظهاے از مهربانی و محبت ڪوتاهی نڪرد. وے با دست خود به مادرش غذا میداد. این تغییر روش، براے مادر، شگفتآور بود تا اینکه یک روز علت را از پسرش پرسید. گفت: مادر جان! مردے از فرزندان پیغمبر ما، به من اینطور دستور داد.
◇✍مادر گفت: پسرم، دین تو بسیار دین خوبی است، آن را به من معرفی کن. جوان شهادتین را به مادر آموخت و او مسلمان شد و آداب نماز را نیز فرا گرفت. مادر نماز صبح و عصر را به جا آورد و توفیق نماز مغرب و عشا را نیز پیدا کرد. در آخر شب، حال مادر تغییر ڪرد، و در بستر افتاد. او پسر را طلبید و گفت: یڪ بار دیگر آن چیزها را ڪه به من تعلیم دادے، تڪرار کن! پسر، بار دیگر شهادتین و سایر اصول اسلام را براے مادرش تڪرار کرد و مادر به همه آنها اقرار و به زبان جاری نمود و جان، به جان آفرین تسلیم کرد. پسر، صبح بر جنازه او نماز خواند و با دست خود او را به خاڪ سپرد.
📚 داستان راستان، ج 2، ص 9 - 234
#حکایت
🦋 ➢ @Ganje_aarsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
#حق_مادر
◇✍زڪریا، پسر ابراهیم، با آنڪه پدر و مادر و همه فامیلش نصرانی بودند، مسلمان شد و به مقررات اسلام گردن نهاد. او در موسم حج، در مدینه به حضور امام صادق (علیهالسلام) رسید و ماجراے اسلام آوردن خود را براے امام تعریف ڪرد. سپس جوان پرسید: پدر و مادر و فامیلم همه، نصرانی هستند، مادرم نابیناست و من با آنها هم غذا میشوم، تڪلیف من چیست؟ امام فرمود: آیا آنها گوشت خوڪ میخورند؟
زڪریا گفت: نه، یا بن رسولالله! دست به گوشت خوڪ نمیزنند.
◇✍امام فرمود: معاشرت تو با آنها مانعی ندارد.آنگاه حضرت فرمود: مراقب حال مادرت باش و تا زنده است به او نیڪی ڪن و وقتی مرد، جنازه او را به دیگرے وامگذار و خودت عهدهدار تجهیز جنازه او باش. در اینجا به ڪسی نگو با من ملاقات ڪردهاے، انشاءالله در منی همدیگر را خواهیم دید.
◇✍جوان در ایام منی امام را دید. ایام حج به آخر رسید و جوان به ڪوفه بازگشت. او به سفارش امام، به خدمت مادر پرداخت و لحظهاے از مهربانی و محبت ڪوتاهی نڪرد. وے با دست خود به مادرش غذا میداد. این تغییر روش، براے مادر، شگفتآور بود تا اینکه یک روز علت را از پسرش پرسید. گفت: مادر جان! مردے از فرزندان پیغمبر ما، به من اینطور دستور داد.
◇✍مادر گفت: پسرم، دین تو بسیار دین خوبی است، آن را به من معرفی کن. جوان شهادتین را به مادر آموخت و او مسلمان شد و آداب نماز را نیز فرا گرفت. مادر نماز صبح و عصر را به جا آورد و توفیق نماز مغرب و عشا را نیز پیدا کرد. در آخر شب، حال مادر تغییر ڪرد، و در بستر افتاد. او پسر را طلبید و گفت: یڪ بار دیگر آن چیزها را ڪه به من تعلیم دادے، تڪرار کن! پسر، بار دیگر شهادتین و سایر اصول اسلام را براے مادرش تڪرار کرد و مادر به همه آنها اقرار و به زبان جاری نمود و جان، به جان آفرین تسلیم کرد. پسر، صبح بر جنازه او نماز خواند و با دست خود او را به خاڪ سپرد.
📚 داستان راستان، ج 2، ص 9 - 234
#حکایت
🦋 ➢ @Ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
#حق_مادر
◇✍زڪریا، پسر ابراهیم، با آنڪه پدر و مادر و همه فامیلش نصرانی بودند، مسلمان شد و به مقررات اسلام گردن نهاد. او در موسم حج، در مدینه به حضور امام صادق (علیهالسلام) رسید و ماجراے اسلام آوردن خود را براے امام تعریف ڪرد. سپس جوان پرسید: پدر و مادر و فامیلم همه، نصرانی هستند، مادرم نابیناست و من با آنها هم غذا میشوم، تڪلیف من چیست؟ امام فرمود: آیا آنها گوشت خوڪ میخورند؟
زڪریا گفت: نه، یا بن رسولالله! دست به گوشت خوڪ نمیزنند.
◇✍امام فرمود: معاشرت تو با آنها مانعی ندارد.آنگاه حضرت فرمود: مراقب حال مادرت باش و تا زنده است به او نیڪی ڪن و وقتی مرد، جنازه او را به دیگرے وامگذار و خودت عهدهدار تجهیز جنازه او باش. در اینجا به ڪسی نگو با من ملاقات ڪردهاے، انشاءالله در منی همدیگر را خواهیم دید.
◇✍جوان در ایام منی امام را دید. ایام حج به آخر رسید و جوان به ڪوفه بازگشت. او به سفارش امام، به خدمت مادر پرداخت و لحظهاے از مهربانی و محبت ڪوتاهی نڪرد. وے با دست خود به مادرش غذا میداد. این تغییر روش، براے مادر، شگفتآور بود تا اینکه یک روز علت را از پسرش پرسید. گفت: مادر جان! مردے از فرزندان پیغمبر ما، به من اینطور دستور داد.
◇✍مادر گفت: پسرم، دین تو بسیار دین خوبی است، آن را به من معرفی کن. جوان شهادتین را به مادر آموخت و او مسلمان شد و آداب نماز را نیز فرا گرفت. مادر نماز صبح و عصر را به جا آورد و توفیق نماز مغرب و عشا را نیز پیدا کرد. در آخر شب، حال مادر تغییر ڪرد، و در بستر افتاد. او پسر را طلبید و گفت: یڪ بار دیگر آن چیزها را ڪه به من تعلیم دادے، تڪرار کن! پسر، بار دیگر شهادتین و سایر اصول اسلام را براے مادرش تڪرار کرد و مادر به همه آنها اقرار و به زبان جاری نمود و جان، به جان آفرین تسلیم کرد. پسر، صبح بر جنازه او نماز خواند و با دست خود او را به خاڪ سپرد.
📚 داستان راستان، ج 2، ص 9 - 234
#حکایت
🦋 ➢ @Ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
🙏دعاهای مشکل گشا 🙏
🔍 #آیه_گرافی 💠 هم نشینی آیات قرآن و تصاویر ➣ @ganje_arsh ❤️
💠#حق_پدر
🔸حق پدرت را باید بدانی که او بن تو است و تو شاخه ی او هستی و بدانی که اگر او نبود تو نبودی پس هر زمان در خود چیزی دیدی که خوشت آمد بدانکه از پدرت داری و خدا را سپاسگزار و به همان اندازه شکر کن،
💠#حق_مادر
🔸و اما حق مادرت این است که بدانی او تو را در درون خود برداشته که احدی، احدی را در آنجا راه ندهد، و از میوه ی دلش به تو خورانیده که احدی از آن به دیگری نخورانده و او است که تو را با گوشش و چشمش و دستش و پایش و مویش و سراپایش و همه ی اعضایش نگهداری کرده و به این فداکاری خرم و شاد و مواظب بوده و هر ناگواری و دردی را و گرانی و غمی را تحمل کرده تا دست قدرت او را از تو دفع نموده و تو را از او برآورده تو را به روی زمین آورده و باز هم خوش بوده است که تو سیر باشی و او گرسنه و تو جامه پوشی و او برهنه باشد، تو را سیراب کند و خود تشنه بماند و تو را در سایه بدارد و خود زیر آفتاب باشد و با سختی کشیدن، تو را به نعمت اندر سازد و با بی خوابی خود تو را به خواب کند، شکمش ظرف وجود تو بوده و دامنش آسایشگاه تو. جانش فدای تو و به خاطر و به حساب گرم و سرد روزگار را چشیده به این اندازه قدرش بدانی و این را نتوانی جز به یاری توفیق خدا.
📚بیانات امام سجاد علیه السلام/ تحف العقول صفحهی دویست و شصت و سه
➣ @ganje_arsh ❤️
🔸حق پدرت را باید بدانی که او بن تو است و تو شاخه ی او هستی و بدانی که اگر او نبود تو نبودی پس هر زمان در خود چیزی دیدی که خوشت آمد بدانکه از پدرت داری و خدا را سپاسگزار و به همان اندازه شکر کن،
💠#حق_مادر
🔸و اما حق مادرت این است که بدانی او تو را در درون خود برداشته که احدی، احدی را در آنجا راه ندهد، و از میوه ی دلش به تو خورانیده که احدی از آن به دیگری نخورانده و او است که تو را با گوشش و چشمش و دستش و پایش و مویش و سراپایش و همه ی اعضایش نگهداری کرده و به این فداکاری خرم و شاد و مواظب بوده و هر ناگواری و دردی را و گرانی و غمی را تحمل کرده تا دست قدرت او را از تو دفع نموده و تو را از او برآورده تو را به روی زمین آورده و باز هم خوش بوده است که تو سیر باشی و او گرسنه و تو جامه پوشی و او برهنه باشد، تو را سیراب کند و خود تشنه بماند و تو را در سایه بدارد و خود زیر آفتاب باشد و با سختی کشیدن، تو را به نعمت اندر سازد و با بی خوابی خود تو را به خواب کند، شکمش ظرف وجود تو بوده و دامنش آسایشگاه تو. جانش فدای تو و به خاطر و به حساب گرم و سرد روزگار را چشیده به این اندازه قدرش بدانی و این را نتوانی جز به یاری توفیق خدا.
📚بیانات امام سجاد علیه السلام/ تحف العقول صفحهی دویست و شصت و سه
➣ @ganje_arsh ❤️
🙏دعاهای مشکل گشا 🙏
🔍 #آیه_گرافی 💠 هم نشینی آیات قرآن و تصاویر ➣ @ganje_arsh ❤️
💠#حق_پدر
🔸حق پدرت را باید بدانی که او بن تو است و تو شاخه ی او هستی و بدانی که اگر او نبود تو نبودی پس هر زمان در خود چیزی دیدی که خوشت آمد بدانکه از پدرت داری و خدا را سپاسگزار و به همان اندازه شکر کن،
💠#حق_مادر
🔸و اما حق مادرت این است که بدانی او تو را در درون خود برداشته که احدی، احدی را در آنجا راه ندهد، و از میوه ی دلش به تو خورانیده که احدی از آن به دیگری نخورانده و او است که تو را با گوشش و چشمش و دستش و پایش و مویش و سراپایش و همه ی اعضایش نگهداری کرده و به این فداکاری خرم و شاد و مواظب بوده و هر ناگواری و دردی را و گرانی و غمی را تحمل کرده تا دست قدرت او را از تو دفع نموده و تو را از او برآورده تو را به روی زمین آورده و باز هم خوش بوده است که تو سیر باشی و او گرسنه و تو جامه پوشی و او برهنه باشد، تو را سیراب کند و خود تشنه بماند و تو را در سایه بدارد و خود زیر آفتاب باشد و با سختی کشیدن، تو را به نعمت اندر سازد و با بی خوابی خود تو را به خواب کند، شکمش ظرف وجود تو بوده و دامنش آسایشگاه تو. جانش فدای تو و به خاطر و به حساب گرم و سرد روزگار را چشیده به این اندازه قدرش بدانی و این را نتوانی جز به یاری توفیق خدا.
📚بیانات امام سجاد علیه السلام/ تحف العقول صفحهی دویست و شصت و سه
➣ @ganje_arsh ❤️
🔸حق پدرت را باید بدانی که او بن تو است و تو شاخه ی او هستی و بدانی که اگر او نبود تو نبودی پس هر زمان در خود چیزی دیدی که خوشت آمد بدانکه از پدرت داری و خدا را سپاسگزار و به همان اندازه شکر کن،
💠#حق_مادر
🔸و اما حق مادرت این است که بدانی او تو را در درون خود برداشته که احدی، احدی را در آنجا راه ندهد، و از میوه ی دلش به تو خورانیده که احدی از آن به دیگری نخورانده و او است که تو را با گوشش و چشمش و دستش و پایش و مویش و سراپایش و همه ی اعضایش نگهداری کرده و به این فداکاری خرم و شاد و مواظب بوده و هر ناگواری و دردی را و گرانی و غمی را تحمل کرده تا دست قدرت او را از تو دفع نموده و تو را از او برآورده تو را به روی زمین آورده و باز هم خوش بوده است که تو سیر باشی و او گرسنه و تو جامه پوشی و او برهنه باشد، تو را سیراب کند و خود تشنه بماند و تو را در سایه بدارد و خود زیر آفتاب باشد و با سختی کشیدن، تو را به نعمت اندر سازد و با بی خوابی خود تو را به خواب کند، شکمش ظرف وجود تو بوده و دامنش آسایشگاه تو. جانش فدای تو و به خاطر و به حساب گرم و سرد روزگار را چشیده به این اندازه قدرش بدانی و این را نتوانی جز به یاری توفیق خدا.
📚بیانات امام سجاد علیه السلام/ تحف العقول صفحهی دویست و شصت و سه
➣ @ganje_arsh ❤️