🙏دعاهای مشکل گشا 🙏
103K subscribers
28.4K photos
2.92K videos
10 files
1.98K links
‍▒ ارائه روایات معتبر دینے به شیوه نوین
▓ اگر دعا معتقدانه و خالصانه خوانده نشود بے‌اثرست
▒ اعتقادے به دعانویسے و سرڪتاب نداریم
▓ ڪُپے بدون ذڪر منبع ضمان‌آور است


برای انتقادات و پیشنهادات به آیدی زیر مراجعه فرمائین




@Maryam_f_b
Download Telegram
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋

#حق_مادر

زڪریا، پسر ابراهیم، با آنڪه پدر و مادر و همه فامیلش نصرانی بودند، مسلمان شد و به مقررات اسلام گردن نهاد. او در موسم حج، در مدینه به حضور امام صادق (علیه‌السلام) رسید و ماجراے اسلام آوردن خود را براے امام تعریف ڪرد. سپس جوان پرسید: پدر و مادر و فامیلم همه، نصرانی هستند، مادرم نابیناست و من با آن‌ها هم غذا می‌شوم، تڪلیف من چیست؟ امام فرمود: آیا آن‌ها گوشت خوڪ می‌خورند؟
زڪریا گفت: نه، یا بن رسول‌الله! دست به گوشت خوڪ نمی‌زنند.

امام فرمود: معاشرت تو با آن‌ها مانعی ندارد.آنگاه حضرت فرمود: مراقب حال مادرت باش و تا زنده است به او نیڪی ڪن و وقتی مرد، جنازه او را به دیگرے وامگذار و خودت عهده‌دار تجهیز جنازه او باش. در اینجا به ڪسی نگو با من ملاقات ڪرده‌اے، ان‌شاءالله در منی همدیگر را خواهیم دید.

جوان در ایام منی امام را دید. ایام حج به آخر رسید و جوان به ڪوفه بازگشت. او به سفارش امام، به خدمت مادر پرداخت و لحظه‌اے از مهربانی و محبت ڪوتاهی نڪرد. وے با دست خود به مادرش غذا می‌داد. این تغییر روش، براے مادر، شگفت‌آور بود تا اینکه یک روز علت را از پسرش پرسید. گفت: مادر جان! مردے از فرزندان پیغمبر ما، به من این‌طور دستور داد.

مادر گفت: پسرم، دین تو بسیار دین خوبی است، آن را به من معرفی کن. جوان شهادتین را به مادر آموخت و او مسلمان شد و آداب نماز را نیز فرا گرفت. مادر نماز صبح و عصر را به جا آورد و توفیق نماز مغرب و عشا را نیز پیدا کرد. در آخر شب، حال مادر تغییر ڪرد، و در بستر افتاد. او پسر را طلبید و گفت: یڪ بار دیگر آن چیزها را ڪه به من تعلیم دادے، تڪرار کن! پسر، بار دیگر شهادتین و سایر اصول اسلام را براے مادرش تڪرار کرد و مادر به همه آن‌ها اقرار و به زبان جاری نمود و جان، به جان آفرین تسلیم کرد. پسر، صبح بر جنازه او نماز خواند و با دست خود او را به خاڪ سپرد.

📚 داستان راستان، ج 2، ص 9 - 234

#حکایت

🦋  ➢ @Ganje_aarsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋

#حق_مادر

زڪریا، پسر ابراهیم، با آنڪه پدر و مادر و همه فامیلش نصرانی بودند، مسلمان شد و به مقررات اسلام گردن نهاد. او در موسم حج، در مدینه به حضور امام صادق (علیه‌السلام) رسید و ماجراے اسلام آوردن خود را براے امام تعریف ڪرد. سپس جوان پرسید: پدر و مادر و فامیلم همه، نصرانی هستند، مادرم نابیناست و من با آن‌ها هم غذا می‌شوم، تڪلیف من چیست؟ امام فرمود: آیا آن‌ها گوشت خوڪ می‌خورند؟
زڪریا گفت: نه، یا بن رسول‌الله! دست به گوشت خوڪ نمی‌زنند.

امام فرمود: معاشرت تو با آن‌ها مانعی ندارد.آنگاه حضرت فرمود: مراقب حال مادرت باش و تا زنده است به او نیڪی ڪن و وقتی مرد، جنازه او را به دیگرے وامگذار و خودت عهده‌دار تجهیز جنازه او باش. در اینجا به ڪسی نگو با من ملاقات ڪرده‌اے، ان‌شاءالله در منی همدیگر را خواهیم دید.

جوان در ایام منی امام را دید. ایام حج به آخر رسید و جوان به ڪوفه بازگشت. او به سفارش امام، به خدمت مادر پرداخت و لحظه‌اے از مهربانی و محبت ڪوتاهی نڪرد. وے با دست خود به مادرش غذا می‌داد. این تغییر روش، براے مادر، شگفت‌آور بود تا اینکه یک روز علت را از پسرش پرسید. گفت: مادر جان! مردے از فرزندان پیغمبر ما، به من این‌طور دستور داد.

مادر گفت: پسرم، دین تو بسیار دین خوبی است، آن را به من معرفی کن. جوان شهادتین را به مادر آموخت و او مسلمان شد و آداب نماز را نیز فرا گرفت. مادر نماز صبح و عصر را به جا آورد و توفیق نماز مغرب و عشا را نیز پیدا کرد. در آخر شب، حال مادر تغییر ڪرد، و در بستر افتاد. او پسر را طلبید و گفت: یڪ بار دیگر آن چیزها را ڪه به من تعلیم دادے، تڪرار کن! پسر، بار دیگر شهادتین و سایر اصول اسلام را براے مادرش تڪرار کرد و مادر به همه آن‌ها اقرار و به زبان جاری نمود و جان، به جان آفرین تسلیم کرد. پسر، صبح بر جنازه او نماز خواند و با دست خود او را به خاڪ سپرد.

📚 داستان راستان، ج 2، ص 9 - 234

#حکایت

🦋  ➢ @Ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
🙏دعاهای مشکل گشا 🙏
🔍 #آیه_گرافی 💠 هم نشینی آیات قرآن و تصاویر ‌➣ @ganje_arsh ❤️
💠#حق_پدر
🔸حق پدرت را باید بدانی که او بن تو است و تو شاخه ی او هستی و بدانی که اگر او نبود تو نبودی پس هر زمان در خود چیزی دیدی که خوشت آمد بدانکه از پدرت داری و خدا را سپاسگزار و به همان اندازه شکر کن،



💠#حق_مادر
🔸و اما حق مادرت این است که بدانی او تو را در درون خود برداشته که احدی، احدی را در آنجا راه ندهد، و از میوه ی دلش به تو خورانیده که احدی از آن به دیگری نخورانده و او است که تو را با گوشش و چشمش و دستش و پایش و مویش و سراپایش و همه ی اعضایش نگهداری کرده و به این فداکاری خرم و شاد و مواظب بوده و هر ناگواری و دردی را و گرانی و غمی را تحمل کرده تا دست قدرت او را از تو دفع نموده و تو را از او برآورده تو را به روی زمین آورده و باز هم خوش بوده است که تو سیر باشی و او گرسنه و تو جامه پوشی و او برهنه باشد، تو را سیراب کند و خود تشنه بماند و تو را در سایه بدارد و خود زیر آفتاب باشد و با سختی کشیدن، تو را به نعمت اندر سازد و با بی خوابی خود تو را به خواب کند، شکمش ظرف وجود تو بوده و دامنش آسایشگاه تو. جانش فدای تو و به خاطر و به حساب گرم و سرد روزگار را چشیده به این اندازه قدرش بدانی و این را نتوانی جز به یاری توفیق خدا.

📚بیانات امام سجاد علیه السلام/ تحف العقول صفحه‌ی دویست و شصت و سه

@ganje_arsh ❤️
🙏دعاهای مشکل گشا 🙏
🔍 #آیه_گرافی 💠 هم نشینی آیات قرآن و تصاویر ‌➣ @ganje_arsh ❤️
💠#حق_پدر
🔸حق پدرت را باید بدانی که او بن تو است و تو شاخه ی او هستی و بدانی که اگر او نبود تو نبودی پس هر زمان در خود چیزی دیدی که خوشت آمد بدانکه از پدرت داری و خدا را سپاسگزار و به همان اندازه شکر کن،



💠#حق_مادر
🔸و اما حق مادرت این است که بدانی او تو را در درون خود برداشته که احدی، احدی را در آنجا راه ندهد، و از میوه ی دلش به تو خورانیده که احدی از آن به دیگری نخورانده و او است که تو را با گوشش و چشمش و دستش و پایش و مویش و سراپایش و همه ی اعضایش نگهداری کرده و به این فداکاری خرم و شاد و مواظب بوده و هر ناگواری و دردی را و گرانی و غمی را تحمل کرده تا دست قدرت او را از تو دفع نموده و تو را از او برآورده تو را به روی زمین آورده و باز هم خوش بوده است که تو سیر باشی و او گرسنه و تو جامه پوشی و او برهنه باشد، تو را سیراب کند و خود تشنه بماند و تو را در سایه بدارد و خود زیر آفتاب باشد و با سختی کشیدن، تو را به نعمت اندر سازد و با بی خوابی خود تو را به خواب کند، شکمش ظرف وجود تو بوده و دامنش آسایشگاه تو. جانش فدای تو و به خاطر و به حساب گرم و سرد روزگار را چشیده به این اندازه قدرش بدانی و این را نتوانی جز به یاری توفیق خدا.

📚بیانات امام سجاد علیه السلام/ تحف العقول صفحه‌ی دویست و شصت و سه

@ganje_arsh ❤️