🙏دعاهای مشکل گشا 🙏
90.7K subscribers
28.7K photos
3.11K videos
10 files
1.98K links
‍▒ ارائه روایات معتبر دینے به شیوه نوین
▓ اگر دعا معتقدانه و خالصانه خوانده نشود بے‌اثرست
▒ اعتقادے به دعانویسے و سرڪتاب نداریم
▓ ڪُپے بدون ذڪر منبع ضمان‌آور است
Download Telegram
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋

💠 #یڪ_داستان_یڪ_پند

‼️ مرد فن‌دزدی بود ڪه بعد از خاڪ ڪردن جنازه‌ها شب‌ها سراغ آن‌ها می‌رفت و ڪفن آن‌ها می‌دزدید.

💠 روزی تاجری این ڪفن دزد را صدا ڪرد و گفت: از تو خواهشی دارم این ڪفن ارزشمند را به تو می‌دهم و تو قول بده ڪفن مرا بعد از مرگم ندزدی. ڪفن‌دزد پذیرفت.

💠 تاجر از دنیا رفت و ڪفن‌دزد وسوسه شد شبانه ڪفن او را بدزدد. وقتی دزدید و خواست جنازه را بی‌ڪفن خاڪ ڪند گفت: مرا ببخش تو این همه دزدی ڪردی از مردم سیر نشدی، من چگونه با یڪ ڪفن ڪه به من دادی سیر شوم و از دزدی دست بردارم. مرا ببخش ڪه زیر پیمانم با تو زدم. تو از من پیمانی گرفتی ڪه تا زنده بودی به آن عمل نمی‌ڪردی (حریص دنیا بودی).


🦋  ➢ @Ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋

🌙 #یڪ_داستان_یڪ_پند

💢 فردی در ڪنار ڪعبه گریه می‌ڪرد. نبی مڪرم اسلام (ص) علت را پرسیدند.

🍃🌸گفت: من انسان خسیسی هستم و وقتی فقیری از من چیزی طلب می‌ڪند، گویی درونم را آتش می‌زند.

🌹 حضرت فرمودند: دور شو از من ڪه آتش تو مرا هم می‌سوزاند.

⭕️قسم به خدای ڪعبه ڪه مرا به راه راست هدایت فرموده، اگر ڪنار ڪعبه هزار رڪعت نماز بخوانی و در سجده آن‌قدر گریه ڪنی ڪه از اشڪِ چشم‌هایت نهرها جاری شود و از آبِ آن نهرها، درختان سبز شود (تمام اعمال تو محو شده) پس از مرگ مستقیم وارد جهنم خواهی شد.

✔️ علاوه بر تاڪید مڪرر و صریح حضرت حق در سوره انسان و الیل به امر نجات بخشی انسان در انفاق خالصانه به خاطر حضرت حق، به فقرا ، این روایت از ڪتاب معراج السعاده مرحوم نراقی (ڪه مورد تایید و تاڪید به مطالعه این ڪتاب از سوی آیت الله بهجت شده است .) نقل گریده است. همه می دانیم بدون نماز و روزه مسلمان نیستیم .چون پیروان بقیه ادیان هم همین ڪارهای نیڪ را انجام می دهند. حال سوال اینجاست: آیا با نماز و روزه خالی و بدون انفاق می توانیم طمع بهشت خدا را داشته باشیم؟!!! چه خوب است از خود حساب بڪشیم قبل از آن ڪه در محضر خدا حسابرسی شویم و به خود دروغ نگوییم.


🦋  ➢ @Ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
#یڪ_داستان_یڪ_پند

🔷🔹 یڪی از عرفا و اولیا الله نقل می ڪرد، روزی در فرودگاه تبریز از هواپیما پیاده شدم و خواستم تاڪسی ڪرایه ڪنم به منزل برساندم. تاڪسی ها مدل بالا بودند و خودروی پیڪانی آن دور پارڪ ڪرده بود ڪه ڪسی سوار نمی شد. او را دربست ڪرایه ڪردم و به او گفتم: اگر مسافر هم سوار ڪنی ایرادی ندارد. راننده خوشحال شد به چند نفر در مسیر ڪه بودند، چراغی زد و توقف ڪوتاهی ڪرد ولی هم مسیر ما نبودند. ڪسی سوار نشد و بالاخره مرا تنهایی به منزل رساند.

شب در عالم رویا در باغ زیبای بزرگی خودم را دیدم، بسیار خوشحال شدم، پرسیدم ، این باغ برای کیست؟ گفتند: تو. پرسیدم چرا؟ گفت امروز ڪار خیری ڪردی. گفتم،ولی ڪسی سوار نشد و راننده مرا فقط برد و از من ڪرایه گرفت. گفتند: در لحظه ای ڪه راننده در مقابل مسافری می ایستاد تو بیشتر از راننده مشتاق بودی آن مسافر سوار شود وراننده ڪرایه ای بگیرد و وقتی مسافری سوار نمی شد، تو بیشتر از او متاسف می شدی. و این باغ برای نیت خیری بود ڪه در قلبت داشتی، هرچند نمیتوانستی نیت خیر خود را به نتیجه برسانی .

🔷🔹إِن يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا اگر خداوند در قلب های شما (ڪافی است) خیری ببیند، به شما خیر عنایت می ڪند.(انفال70)

🦋  ➢ @Ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋

🌷 #یڪ_داستان_یڪ_پند

❄️در ســــــال قــــــحطی، در مســــــجدی
واعظی روی منبر بود و می‌گفت: کسی که بخواهد صدقه بدهد هفتاد شیطان به دستش می‌چسبند و نمی‌گذارند، صدقه بدهد.

🌸مؤمنــــــــی پای منبـــر این ســـــــخنان
را شنید با تعجّب‌ به رفقایش گفت: صدقه دادن که این چیزها را ندارد، اینک من مقداری گندم در خانه دارم، می‌روم و برای فقرا به مسجد خواهم آورد و از جایش حرکت کرد.

❄️وقتــــــــــــی که به خــانه رسیـــــــــــد
و زنش از قصدش آگاه شد. شروع به سرزنش او کرد که در این سالِ قحطی، رعایتِ زن و فرزند و خودت را نمی‌کنی؟ شاید قحطی طولانی شد، آن وقت ما از گرسنگی بمیریم و…

🌸خلاصه به قــدری او را وســــــوسه کرد
که آن مرد مؤمن دست خالی به مسجد نزد رفقا برگشت. از او پرسیدند چه شد؟ هفتاد شیطانی که به دستت چسبیدند، را دیدی؟ پاسخ داد: من شیطان‌ها را ندیدم لکن مــادر شیطان را دیدم که نگذاشت.

❄️در روایتـی از حضرت علــے(علیه‌السلام)
آمده است زمان انفاق هفتاد هزار شیطان انسان را وسوسه و التماس می‌کنند که چیزی نبخشد.
انسان می‌خواهد در برابر شیاطین مقاومت کند
اما شیطان به زبان زن یا رفیق و… مصلحت‌ بینـی می‌کند و نمی‌گـذارد.


🦋  ➢ @Ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋

💠 #یڪ_داستان_یڪ_پند

‼️ مرد فن‌دزدی بود ڪه بعد از خاڪ ڪردن جنازه‌ها شب‌ها سراغ آن‌ها می‌رفت و ڪفن آن‌ها می‌دزدید.

💠 روزی تاجری این ڪفن دزد را صدا ڪرد و گفت: از تو خواهشی دارم این ڪفن ارزشمند را به تو می‌دهم و تو قول بده ڪفن مرا بعد از مرگم ندزدی. ڪفن‌دزد پذیرفت.

💠 تاجر از دنیا رفت و ڪفن‌دزد وسوسه شد شبانه ڪفن او را بدزدد. وقتی دزدید و خواست جنازه را بی‌ڪفن خاڪ ڪند گفت: مرا ببخش تو این همه دزدی ڪردی از مردم سیر نشدی، من چگونه با یڪ ڪفن ڪه به من دادی سیر شوم و از دزدی دست بردارم. مرا ببخش ڪه زیر پیمانم با تو زدم. تو از من پیمانی گرفتی ڪه تا زنده بودی به آن عمل نمی‌ڪردی (حریص دنیا بودی).


🦋  ➢ @Ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
#یڪ_داستان_یڪ_پند

💖🍃 پـــدر ابوســـعید ابوالخیــــرعـطار ثـروتـمندی بود. خانه‌ای داشت ڪه در تمام دیوارهای آن، اسم سلطان محمود را نوشته بود.

💖🍃 ســــــــــــــــلطان مـحمــــــــــــــود
بـه خــــانه او رفـت و آمد داشت. ابوسعید در نوجوانی به پدر گفت: برای من اتاقی درست ڪن می‌خواهم در آن زندگی ڪنم. پدرش ساخت. ابوسعید در تمام دیوارهای آن ڪلمه الله را نوشت. پدرش گفت: پسرم چرا الله نوشتی اگر سلطان محمود خانه من بیاید ترسم بر من خشم گیرد.

💖🍃ابـوسعیــــــــــد گفــت: پـــــــــــــدر
هـر ڪـس اسـم سلطان خویش بنویسد من هم اسم سلطان خویش نوشتم. اگر سلطان من (الله) مرا دوست داشته باشد، سلطان تو را توان خشم گرفتن بر من نیست

💖🍃و اگـــــر ســــلطان مـــــن تـــــــو را
دوست نداشته باشد سلطان تو را قدرت نگه داشتن از خشم سلطان من نیست. پدر را این حرف فرزند شگفت آمد و راه خود عوض ڪرد و شاگرد پسر در راه معرفت شد.


🦋  ➢ @Ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
#یڪ_داستان_یڪ_پند

💜 گویند:
🌸 ملا مهرعلی خویی، روزی در ڪوچه دید
💜دو ڪودڪ بر سر یڪ گردو با هم دعوا می‌ڪنند.

🌸به خاطر یڪ گردو یڪی زد چشم دیگری
💜 را با چوب ڪور کرد.
🌸یڪی را درد چشم گرفت و دیگری را
💜 ترس چشم درآوردن، گردو را روی
🌸 زمین رها ڪردند و از محل دور شدند.

💜ملا رفت گردو را برداشت و شڪست و دید،
🌸گردو از مغز تهی است. گریه ڪرد.
💜 پرسیدند تو چرا گریه میڪنی؟
🌸گفت: از نادانی و حس ڪودڪانه،
💜 سر گردویی دعوا می‌ڪردند ڪه
🌸 پوچ بود و مغزی هم نداشت.

💜دنیا نیز چنین است،
🌸مانند گردویی است بدون مغز!
💜 که بر سر آن می‌جنگیم و وقتی خسته شدیم
🌸و آسیب به خود رساندیم و یا پیر شدیم،
💜چنین رها ڪرده و برای همیشه می‌رویم.



@Ganje_arsh ❤️
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋


💠 #یڪ_داستان_یڪ_پند

💢دوستی نقل می ڪرد، یڪی از دوستان مدتی سردرد عجیبے گرفت . مشڪوڪ به بیماری خطرناڪ مغزی بود. دڪتر به او آزمایشات از مغز نوشت.

💢بعد از تحمل استرس طولانے برای اخذ نتیجه آزمایشات و صرف هزینه زیاد، روزی ڪه برای دریافت پاسخ آزمایش با من و یڪی دیگر از دوستان بیمارستان رفتیم، چشمانش و قلبش می لرزید. متصدی آزمایشگاه با اصرار زیاد ما گفت : شڪر خدا چیزی نیست.

💢از خوشحالے از جا پرید انگار تازه متولد شد. متصدی آزمایشگاه به من کاغذ سفیدی داد و گفت: این هم نتیجه آزمایش تو ، چیزی نیست شڪر خدا سالم هستے.

💢در علت این ڪار او عاجز ماندم، متصدی ڪه مرد عارفے بود گفت: دوستت بعد از تحمل استرس و هزینه مبلغ زیاد، الان ڪه فهمید سالم است، دیدی چه اندازه خوشحال شد و اصلا ناراحت نشد هزینه ڪرده بود.

💢پس من و تو ڪه سالم هستیم اگر واقعا خدا را شاڪر باشیم ، باید الان دست در جیب برده حداقل یڪ صدم هزینه ای ڪه دوستمان ڪرد تا فهمید سالم است،صدقه ای به شڪرانه این نعمت الهے بدهیم ڪه بدون صرف استرس و پول، فهمیدیم مغزمان سالم است و بیماری نداریم ...

💢الشَّيْطانُ يَعِدُڪُمُ الْفَقْرَ (268 بقره)
شیطان با وعده و ترساندن شما از فقر ( مانع انفاق و بخشش شما و دیدن نعمت های الهے می شود)


🦋  ➢ @Ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋

💠 #یڪ_داستان_یڪ_پند

✍🏻گل زنبقی با گل آفتابگردانے در مزرعہ ای ڪنار هم روییدند. گل آفتابگردان سریع رشد مے ڪرد ولے زنبق بسیار آرام.

زنبق از آفتابگردان پرسید، ما هر دو از یڪ خاڪ آب و غذا مے خوریم، چرا تو ،این همہ خوب و سریع رشد مے ڪنے و بہ سمت آفتاب ڪمال قد مے ڪشے ولی من، از این رشد بی بهره ام؟
گل آفتابگردان گفت: چون ڪہ من روزها هر لحظہ به دنبال خورشید می گردم و جز خورشید، عشق دیگری ندارم.

شب ها هم ڪہ خورشید نیست و ستاره در آسمان جای خورشید می آید، من سر خود را پایین می اندازم ، تا چشمم بہ چشمڪ زدن ستاره نیفتد و بہ خورشید مهربانم خیانت ڪنم. من شرم دارم چشم در چشم خورشیدی ڪنم ڪہ شب در نبود او به ستاره ضعیفے نگاه ڪرده و دل سپرده بودم.

دل بہ یڪ عشق بسپار تا او تو را بہ سمت خود بڪشد و تو را در ڪمالات شبیہ خود ڪند، چناچہ مے بینے، آفتاب شڪل مرا شبیہ خودش ساختہ و سمت خودش بہ سرعت بالا می برد.


🦋  ➢ @Ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋

#یڪ_داستان_یڪ_پند

🌷لقمان بر سر راهی ایستاده بود، رهگذری پرسید: «فلان قصبه از اینجا می‌رود؟»
لقمان گفت: «آری.»
عابر پرسید: «چه اندازه راه است؟»
لقمان گفت: «تا ظهر می‌رسی.»
🌷عابر سوال کرد: «من شنیدم به ڪسی ڪه قبل از من این سوال را از تو کرد گفتی که تا غروب می‌رسی! بالاخره ڪدام حرف تو را باور ڪنم؟!» لقمان گفت: «من راه رفتن شما را می‌بینم و زمان را می‌گویم.»
⚠️هر ڪس را با متر خودش باید متر ڪرد.


🌷شخصی واردِ شهر غریبی شد، از ڪسی پرسید: «مردم این شهر چطور هستند؟ آیا خوب هستند؟» سوال ڪرد: «آیا شما انسان خوبی هستید؟» گفت: «بلی من انسان خونسردی هستم.» گفت: «مردم این شهر هم خونسرد هستند.»
🌷دیگری از راه رسید، گفت: «مردم این شهر چطور هستند؟» گفت: «تو خود چطوری؟» گفت: «من اعصاب درستی ندارم.» گفت: «مردم این شهر هم اعصاب درستی ندارند.»
⚠️پس خود هرگونه باشیم مردم شهر هم همان‌گونه با ما خواهند بود.

🦋@ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
#یڪ_داستان_یڪ_پند


پـیرمـردۍ با پـسر و عـروس و نوه اش زندگے میڪرد...
او دستانـش می لرزید و چـشمانش خـوب نمیدید و به سختے می توانست راه برود. هنگام خوردن شام غذایش را روی میز ریخت و لیوانی را بر زمین انداخت و شڪست...
پـسر و عـروس از این ڪثیف ڪاری پیرمرد ناراحت شدند: باید درباره پدربزرگ ڪاری بڪنیم وگرنه تمام خانه را به هم می ریزد...

💔آنها یڪ میز ڪوچڪ در گوشه اطاق قرار دادند و پدربزرگ مجبور شد به تنهایۍ آنـجا غذا بخورد. بعد از این ڪه یڪ بـشقاب از دست پدربزرگ افتاد و شڪست دیگر مجبور بود غذایش را در ڪاسه چوبی بخورد، هروقت هم خـانواده او را سرزنش میڪردند پدر بزرگ فقط اشڪ میریخت و هیچ نمیگفت...
💢یڪ روز عصر قبل از شـام پدر متوجه پسر چهار ساله خود شد ڪه داشت با چند تڪه چوب بازی میڪرد. پدر روبه او ڪرد و گفت: پسرم دارے چی درست میڪنی؟ پـسر با شیرین زبانی گفت: دارم برای تو و مامان ڪاسه های چوبی درست میڪنم ڪه وقتی پیر شدید در آنها غذا بخورید!

•••یادمان بماند ڪه:
"زمین گرد است..."•••



🦋 ‌➣ @ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋

🌷 #یڪ_داستان_یڪ_پند

❄️در ســــــال قــــــحطی، در مســــــجدی
واعظی روی منبر بود و می‌گفت: کسی که بخواهد صدقه بدهد هفتاد شیطان به دستش می‌چسبند و نمی‌گذارند، صدقه بدهد.

🌸مؤمنــــــــی پای منبـــر این ســـــــخنان
را شنید با تعجّب‌ به رفقایش گفت: صدقه دادن که این چیزها را ندارد، اینک من مقداری گندم در خانه دارم، می‌روم و برای فقرا به مسجد خواهم آورد و از جایش حرکت کرد.

❄️وقتــــــــــــی که به خــانه رسیـــــــــــد
و زنش از قصدش آگاه شد. شروع به سرزنش او کرد که در این سالِ قحطی، رعایتِ زن و فرزند و خودت را نمی‌کنی؟ شاید قحطی طولانی شد، آن وقت ما از گرسنگی بمیریم و…

🌸خلاصه به قــدری او را وســــــوسه کرد
که آن مرد مؤمن دست خالی به مسجد نزد رفقا برگشت. از او پرسیدند چه شد؟ هفتاد شیطانی که به دستت چسبیدند، را دیدی؟ پاسخ داد: من شیطان‌ها را ندیدم لکن مــادر شیطان را دیدم که نگذاشت.

❄️در روایتـی از حضرت علــے(علیه‌السلام)
آمده است زمان انفاق هفتاد هزار شیطان انسان را وسوسه و التماس می‌کنند که چیزی نبخشد.
انسان می‌خواهد در برابر شیاطین مقاومت کند
اما شیطان به زبان زن یا رفیق و… مصلحت‌ بینـی می‌کند و نمی‌گـذارد.


🦋  ➢ @Ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
#یڪ_داستان_یڪ_پند

✍🏻 یڪی از عرفا و اولیا الله نقل می ڪرد، روزی در فرودگاه تبریز از هواپیما پیاده شدم و خواستم تاڪسی ڪرایه ڪنم به منزل برساندم. تاڪسی ها مدل بالا بودند و خودروی پیڪانی آن دور پارڪ ڪرده بود ڪه ڪسی سوار نمی شد. او را دربست ڪرایه ڪردم و به او گفتم: اگر مسافر هم سوار ڪنی ایرادی ندارد. راننده خوشحال شد به چند نفر در مسیر ڪه بودند، چراغی زد و توقف ڪوتاهی ڪرد ولی هم مسیر ما نبودند. ڪسی سوار نشد و بالاخره مرا تنهایی به منزل رساند.

شب در عالم رویا در باغ زیبای بزرگی خودم را دیدم، بسیار خوشحال شدم، پرسیدم ، این باغ برای کیست؟ گفتند: تو. پرسیدم چرا؟ گفت امروز ڪار خیری ڪردی. گفتم،ولی ڪسی سوار نشد و راننده مرا فقط برد و از من ڪرایه گرفت. گفتند: در لحظه ای ڪه راننده در مقابل مسافری می ایستاد تو بیشتر از راننده مشتاق بودی آن مسافر سوار شود وراننده ڪرایه ای بگیرد و وقتی مسافری سوار نمی شد، تو بیشتر از او متاسف می شدی. و این باغ برای نیت خیری بود ڪه در قلبت داشتی، هرچند نمیتوانستی نیت خیر خود را به نتیجه برسانی .

✔️إِن يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا اگر خداوند در قلب های شما (ڪافی است) خیری ببیند، به شما خیر عنایت می ڪند.(انفال70)

🦋  ➢ @Ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋

🌙 #یڪ_داستان_یڪ_پند

💢 فردی در ڪنار ڪعبه گریه می‌ڪرد. نبی مڪرم اسلام (ص) علت را پرسیدند.

🍃🌸گفت: من انسان خسیسی هستم و وقتی فقیری از من چیزی طلب می‌ڪند، گویی درونم را آتش می‌زند.

🌹 حضرت فرمودند: دور شو از من ڪه آتش تو مرا هم می‌سوزاند.

⭕️قسم به خدای ڪعبه ڪه مرا به راه راست هدایت فرموده، اگر ڪنار ڪعبه هزار رڪعت نماز بخوانی و در سجده آن‌قدر گریه ڪنی ڪه از اشڪِ چشم‌هایت نهرها جاری شود و از آبِ آن نهرها، درختان سبز شود (تمام اعمال تو محو شده) پس از مرگ مستقیم وارد جهنم خواهی شد.

✔️ علاوه بر تاڪید مڪرر و صریح حضرت حق در سوره انسان و الیل به امر نجات بخشی انسان در انفاق خالصانه به خاطر حضرت حق، به فقرا ، این روایت از ڪتاب معراج السعاده مرحوم نراقی (ڪه مورد تایید و تاڪید به مطالعه این ڪتاب از سوی آیت الله بهجت شده است .) نقل گریده است. همه می دانیم بدون نماز و روزه مسلمان نیستیم .چون پیروان بقیه ادیان هم همین ڪارهای نیڪ را انجام می دهند. حال سوال اینجاست: آیا با نماز و روزه خالی و بدون انفاق می توانیم طمع بهشت خدا را داشته باشیم؟!!! چه خوب است از خود حساب بڪشیم قبل از آن ڪه در محضر خدا حسابرسی شویم و به خود دروغ نگوییم.


🦋  ➢ @Ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
#یڪ_داستان_یڪ_پند


پـیرمـردۍ با پـسر و عـروس و نوه اش زندگے میڪرد...
او دستانـش می لرزید و چـشمانش خـوب نمیدید و به سختے می توانست راه برود. هنگام خوردن شام غذایش را روی میز ریخت و لیوانی را بر زمین انداخت و شڪست...
پـسر و عـروس از این ڪثیف ڪاری پیرمرد ناراحت شدند: باید درباره پدربزرگ ڪاری بڪنیم وگرنه تمام خانه را به هم می ریزد...

💔آنها یڪ میز ڪوچڪ در گوشه اطاق قرار دادند و پدربزرگ مجبور شد به تنهایۍ آنـجا غذا بخورد. بعد از این ڪه یڪ بـشقاب از دست پدربزرگ افتاد و شڪست دیگر مجبور بود غذایش را در ڪاسه چوبی بخورد، هروقت هم خـانواده او را سرزنش میڪردند پدر بزرگ فقط اشڪ میریخت و هیچ نمیگفت...
💢یڪ روز عصر قبل از شـام پدر متوجه پسر چهار ساله خود شد ڪه داشت با چند تڪه چوب بازی میڪرد. پدر روبه او ڪرد و گفت: پسرم دارے چی درست میڪنی؟ پـسر با شیرین زبانی گفت: دارم برای تو و مامان ڪاسه های چوبی درست میڪنم ڪه وقتی پیر شدید در آنها غذا بخورید!

•••یادمان بماند ڪه:
"زمین گرد است..."•••


🦋 ‌➣ @ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋