باران! باران! با تو قراری دارم
یک لحظه مبار، با تو کاری دارم
وانگاه چنان بار، کابم ببرد
من بر دلم از دوست، غباری دارم....
#حسین_منزوی
یک لحظه مبار، با تو کاری دارم
وانگاه چنان بار، کابم ببرد
من بر دلم از دوست، غباری دارم....
#حسین_منزوی
من راه تو را بسته
تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست
وقتی همه دیواریم
#حسین_منزوی
شاعر غزل سرای تاریخ معاصر
🍁🍂🍁
تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست
وقتی همه دیواریم
#حسین_منزوی
شاعر غزل سرای تاریخ معاصر
🍁🍂🍁
چه میشود که شبی
ای شکیبِ جادویی
عیـادتی هم از این جـانِ ناصبور کنی ...؟
نه از درنگ
زِ تثبیتِ شب هــراسانم
اگر در آمدنت بیش از این
قُصور کنی ...
#حسین_منزوی
💜💜💜
ای شکیبِ جادویی
عیـادتی هم از این جـانِ ناصبور کنی ...؟
نه از درنگ
زِ تثبیتِ شب هــراسانم
اگر در آمدنت بیش از این
قُصور کنی ...
#حسین_منزوی
💜💜💜
چه میشود که شبی
ای شکیبِ جادویی
عیـادتی هم از این جـانِ ناصبور کنی ...؟
نه از درنگ
زِ تثبیتِ شب هــراسانم
اگر در آمدنت بیش از این
قُصور کنی ...
#حسین_منزوی
💜💜💜
ای شکیبِ جادویی
عیـادتی هم از این جـانِ ناصبور کنی ...؟
نه از درنگ
زِ تثبیتِ شب هــراسانم
اگر در آمدنت بیش از این
قُصور کنی ...
#حسین_منزوی
💜💜💜
در انتظار تو تا كي سحر شماره كنم؟
ورق ورق شب تقويم كهنه پاره كنم؟
نشانه هاي تو بر چوب خط هفته زنم
كه جمعه بگذرد و شنبه را شماره كنم
شب و خيال و سراغ تو،باز مي آيم
كه بهت خانه ي در بسته را نظاره كنم
تو كي ز راه ميايي كه شهر شبزده را
به روشنايي چشمم چراغواره كنم؟
هزار بوسه ي از انتظار لك زده را
نثار آن لب خوشخند خوشقواره كنم
هنوز هم غزلم شوكراني است الا
كه از لب تو شكرخندي استعاره كنم
#حسین_منزوی
🌸🍃
در انتظار تو تا كي سحر شماره كنم؟
ورق ورق شب تقويم كهنه پاره كنم؟
نشانه هاي تو بر چوب خط هفته زنم
كه جمعه بگذرد و شنبه را شماره كنم
شب و خيال و سراغ تو،باز مي آيم
كه بهت خانه ي در بسته را نظاره كنم
تو كي ز راه ميايي كه شهر شبزده را
به روشنايي چشمم چراغواره كنم؟
هزار بوسه ي از انتظار لك زده را
نثار آن لب خوشخند خوشقواره كنم
هنوز هم غزلم شوكراني است الا
كه از لب تو شكرخندي استعاره كنم
#حسین_منزوی
🌸🍃
صد بوسهی نداده میانِ دهان توست
من تشنهکام و آبِ خنک در دکانِ توست
سر تا به پا "زنی" تو و زیباست این تضاد
زآن شرمِ دخترانه که در دیدگان توست
باغی تو با بنفشهی گیسو و سروِ قد
یاسَت تن است و گونه و گل ارغوان توست
خورشید رخ بپوشد و در ابر گم شود
از شرم آن سُهیل که در آسمانِ توست
با بوسهای در آتشِ خود سوختی مرا
انگار آفتاب درونِ دهان توست
اینسان که با هوای تو در خویش رفتهام
گویی بهار در نفس مهربان توست
انگار کن که با نفس من به سینهات
باد خزان وزیده به باغِ جوان توست
#حسین_منزوی
من تشنهکام و آبِ خنک در دکانِ توست
سر تا به پا "زنی" تو و زیباست این تضاد
زآن شرمِ دخترانه که در دیدگان توست
باغی تو با بنفشهی گیسو و سروِ قد
یاسَت تن است و گونه و گل ارغوان توست
خورشید رخ بپوشد و در ابر گم شود
از شرم آن سُهیل که در آسمانِ توست
با بوسهای در آتشِ خود سوختی مرا
انگار آفتاب درونِ دهان توست
اینسان که با هوای تو در خویش رفتهام
گویی بهار در نفس مهربان توست
انگار کن که با نفس من به سینهات
باد خزان وزیده به باغِ جوان توست
#حسین_منزوی
Forwarded from ربات حذف ✂️
گر چه با این شیوه جای آشتی نگذاشتی
دوستت دارم به صلح و قهر و جنگ و آشتی
فاصله از هر گره کوتاه خواهد شد اگر
قهر هم با تو خوشست اما برای آشتی
با که خواهی باز کرد این در که بر من بسته ای ؟
بر که خواهی بست دل را چون زمن برداشتی
تو همان بودی که می پنداشتم ِ می خواستم
گر چه شاید من نبودم آنکه می پنداشتی
آه می بخشی که چندی درگمانت داشتم
من نبودم آن که چشم دل به راهش داشتی
من بدم آری ولی تو خرمنت توفان مباد
کاشکی زان باد بد بینی که در خود کاشتی
گزیده ای از اشعار #حسین_منزوی
#نرگس_طاهری
دوستت دارم به صلح و قهر و جنگ و آشتی
فاصله از هر گره کوتاه خواهد شد اگر
قهر هم با تو خوشست اما برای آشتی
با که خواهی باز کرد این در که بر من بسته ای ؟
بر که خواهی بست دل را چون زمن برداشتی
تو همان بودی که می پنداشتم ِ می خواستم
گر چه شاید من نبودم آنکه می پنداشتی
آه می بخشی که چندی درگمانت داشتم
من نبودم آن که چشم دل به راهش داشتی
من بدم آری ولی تو خرمنت توفان مباد
کاشکی زان باد بد بینی که در خود کاشتی
گزیده ای از اشعار #حسین_منزوی
#نرگس_طاهری
خوشا شب و خیال ها و خواب های تو ، چه غم
که آتشی به خرمن شبم ، سپیده دم نزد
شبی گذشت با غم تو ، آن چنان شبی که کس
به جز غم تو خلوت من و تو را ، به هم نزد
خوشا طریق عاشقی ، خوشا و خوش تر آن که دل
به جز طریق عاشقی به هیچ سو ، قدم نزد
#حسین_منزوی
که آتشی به خرمن شبم ، سپیده دم نزد
شبی گذشت با غم تو ، آن چنان شبی که کس
به جز غم تو خلوت من و تو را ، به هم نزد
خوشا طریق عاشقی ، خوشا و خوش تر آن که دل
به جز طریق عاشقی به هیچ سو ، قدم نزد
#حسین_منزوی
به شب سلام که بی تو رفیق راه من است
سیاه چادرش امشب ،پناهگاه من است
به شب که آینه ی غربت مکدر من
به شب که نیمه ی تنهایی سیاه من است
#حسین_منزوی
🥀💔🥀
سیاه چادرش امشب ،پناهگاه من است
به شب که آینه ی غربت مکدر من
به شب که نیمه ی تنهایی سیاه من است
#حسین_منزوی
🥀💔🥀
Forwarded from محفل خوبان شعر↜❤
🔻اول مهرماه زادروز سلطان غزل «استاد حسین منزوی»🌹🌴
نام من عشق است آیــا میشناسیدم؟
زخمیام -زخمی سراپا- میشناسیدم؟
بـــا شما طیکـــــردهام راه درازی را
خسته هستم -خسته- آیا میشناسیدم؟
راه ششصدســالهای از دفتر "حــافظ "
تا غزلهای شما، ها! میشناسیدم؟
این زمانم گــــرچه ابر تیره پوشیدهاست
من همان خورشیدم اما، میشناسیدم
پای ره وارش شکسته سنگلاخ دهر
اینک این افتاده از پا، میشناسیدم
میشناسد چشمهایم چهرههاتان را
همچنانی که شماها میشناسیدم
اینچنین بیگــــانه از من رو مگردانید
در مبندیدم به حاشا!، میشناسیدم!
من همان دریایتان ای رهروان عشق
رودهای رو به دریـــا! میشنـاسیدم
اصل من بــــودم , بهــانه بود و فرعی بود
عشق"قیس"و حسن"لیلا" میشناسیدم؟
در کف "فرهـاد" تیشه من نهادم، من!
من بریدم "بیستون" را میشناسیدم
مسخ کرده چهرهام را گرچه این ایام
با همین دیدار حتی میشنـاسیدم
من همانم, آَشنــای سالهـای دور
رفتهام از یادتان!؟ یا میشناسیدم!؟
#حسین_منزوی
#محفل_خوبان_شعر↜♥️💜
نام من عشق است آیــا میشناسیدم؟
زخمیام -زخمی سراپا- میشناسیدم؟
بـــا شما طیکـــــردهام راه درازی را
خسته هستم -خسته- آیا میشناسیدم؟
راه ششصدســالهای از دفتر "حــافظ "
تا غزلهای شما، ها! میشناسیدم؟
این زمانم گــــرچه ابر تیره پوشیدهاست
من همان خورشیدم اما، میشناسیدم
پای ره وارش شکسته سنگلاخ دهر
اینک این افتاده از پا، میشناسیدم
میشناسد چشمهایم چهرههاتان را
همچنانی که شماها میشناسیدم
اینچنین بیگــــانه از من رو مگردانید
در مبندیدم به حاشا!، میشناسیدم!
من همان دریایتان ای رهروان عشق
رودهای رو به دریـــا! میشنـاسیدم
اصل من بــــودم , بهــانه بود و فرعی بود
عشق"قیس"و حسن"لیلا" میشناسیدم؟
در کف "فرهـاد" تیشه من نهادم، من!
من بریدم "بیستون" را میشناسیدم
مسخ کرده چهرهام را گرچه این ایام
با همین دیدار حتی میشنـاسیدم
من همانم, آَشنــای سالهـای دور
رفتهام از یادتان!؟ یا میشناسیدم!؟
#حسین_منزوی
#محفل_خوبان_شعر↜♥️💜
Forwarded from سیفی فروزنده دل
گاهی همین که دل به کسی بستهای، بس است
بغضت ترکترک شد و نشکستهای، بس است
گاهی فقط همین که به امّیدِ دیگری
از خود غریبهتر شدی و خستهای، بس است...
#حسین_منزوی
بغضت ترکترک شد و نشکستهای، بس است
گاهی فقط همین که به امّیدِ دیگری
از خود غریبهتر شدی و خستهای، بس است...
#حسین_منزوی
Forwarded from سیفی فروزنده دل
#حسین_منزوی
ای یاد دوردست که دل می بری هنوز
چون آتش نهفته به خاکستری هنوز
هر چند خط کشیده بر آیینه ات زمان
در چشمم از تمام خوبان، سری هنوز
سودای دلنشین نخستین و آخرین!
عمرم گذشت و توام در سری هنوز
ای چلچراغ کهنه که زآن سوی سال ها
از هر چراغ تازه، فروزان تری هنوز
بالین و بسترم، همه از گل بیاکنی
شب بر حریم خوابم اگر بگذری هنوز...
ای یاد دوردست که دل می بری هنوز
چون آتش نهفته به خاکستری هنوز
هر چند خط کشیده بر آیینه ات زمان
در چشمم از تمام خوبان، سری هنوز
سودای دلنشین نخستین و آخرین!
عمرم گذشت و توام در سری هنوز
ای چلچراغ کهنه که زآن سوی سال ها
از هر چراغ تازه، فروزان تری هنوز
بالین و بسترم، همه از گل بیاکنی
شب بر حریم خوابم اگر بگذری هنوز...
Forwarded from سیفی فروزنده دل
سنگی بزن به ظلمت، ای صبح روشن من!
ای رو به سوی خورشید، چشم تو روزن من
با من بمان که بی تو هستی به جز تهی نیست
ای با تـو ماندن من، توجیه بودن من
#حسین_منزوی
❤️
ای رو به سوی خورشید، چشم تو روزن من
با من بمان که بی تو هستی به جز تهی نیست
ای با تـو ماندن من، توجیه بودن من
#حسین_منزوی
❤️
Forwarded from سیفی فروزنده دل
سنگی بزن به ظلمت، ای صبح روشن من!
ای رو به سوی خورشید، چشم تو روزن من
با من بمان که بی تو هستی به جز تهی نیست
ای با تـو ماندن من، توجیه بودن من
#حسین_منزوی
❤️
ای رو به سوی خورشید، چشم تو روزن من
با من بمان که بی تو هستی به جز تهی نیست
ای با تـو ماندن من، توجیه بودن من
#حسین_منزوی
❤️
Forwarded from سیفی فروزنده دل
از زمزمه دلتنگیم از همهمه بیزاریم
نه طاقت ِ خاموشی نه تاب ِ سخن داریم
آوار ِ پریشانی ست؛ رو سوی چه بگریزیم؟
هنگامهی حیرانی ست. خود را به که بسپاریم؟
تشویش ِ هزار «آیا»، وسواس ِ هزار «امّا»
کوریم و نمی بینیم! ورنه همه بیماریم
دوران ِ شکوه ِ باغ از خاطرمان رفته است
امروز که صف در صف خشکیده و بی باریم
دردا که هدر دادیم آن ذات ِ گرامی را
تیغیم و نمی برّیم؛ ابریم و نمی باریم
ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید، گفتیم که بیداریم!
من راه ِ تو را بسته، تو راه ِ مرا بسته
امّید ِ رهایی نیست وقتی همه دیواریم
#حسین_منزوی
نه طاقت ِ خاموشی نه تاب ِ سخن داریم
آوار ِ پریشانی ست؛ رو سوی چه بگریزیم؟
هنگامهی حیرانی ست. خود را به که بسپاریم؟
تشویش ِ هزار «آیا»، وسواس ِ هزار «امّا»
کوریم و نمی بینیم! ورنه همه بیماریم
دوران ِ شکوه ِ باغ از خاطرمان رفته است
امروز که صف در صف خشکیده و بی باریم
دردا که هدر دادیم آن ذات ِ گرامی را
تیغیم و نمی برّیم؛ ابریم و نمی باریم
ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید، گفتیم که بیداریم!
من راه ِ تو را بسته، تو راه ِ مرا بسته
امّید ِ رهایی نیست وقتی همه دیواریم
#حسین_منزوی
Forwarded from سیفی فروزنده دل
تردید ندارم که شدی راحت جانم
تا چشم تو را دید دلم، رفته امانم
از وسوسهی گندم موهای بهشتیت
در شیب هبوطم به گمانم به گمانم
با جادوی عشق تو رسیدم به جوانی
انگار زلیخا شده محو جریانم
نو میشود از منحنی خندهی تو، ماه
یک بوسهی تو تازه کند روح و روانم
روحم به جلا امده از بوی تو ای گل
نطقم شده باز از تو و گل کرده بیانم
#حسین_منزوی
تا چشم تو را دید دلم، رفته امانم
از وسوسهی گندم موهای بهشتیت
در شیب هبوطم به گمانم به گمانم
با جادوی عشق تو رسیدم به جوانی
انگار زلیخا شده محو جریانم
نو میشود از منحنی خندهی تو، ماه
یک بوسهی تو تازه کند روح و روانم
روحم به جلا امده از بوی تو ای گل
نطقم شده باز از تو و گل کرده بیانم
#حسین_منزوی
Forwarded from SORAYA 💎
غروبتون پر فروغ
غروب را نتوان ، مرگ آفتاب انگاشت
که زندگیش فرو رفتن و سر زدن است
#حسین_منزوی
#نغزوناب3
غروب را نتوان ، مرگ آفتاب انگاشت
که زندگیش فرو رفتن و سر زدن است
#حسین_منزوی
#نغزوناب3
بی هیچ نام می آیی...
اما
تمام نام های جهان باتوست؛
وقت غروب
نامت،
دلتنگی ست....
#حسین_منزوی
https://t.me/joinchat/AAAAAEoNWKSw_ktOInZgkw
اما
تمام نام های جهان باتوست؛
وقت غروب
نامت،
دلتنگی ست....
#حسین_منزوی
https://t.me/joinchat/AAAAAEoNWKSw_ktOInZgkw
Telegram
گنجینه یگانه
https://t.me/joinchat/AAAAAEoNWKSw_ktOInZgkw
غرض نقشی است کزما بجامیماند
ارتباط با کانال
🌹@Gan_jine🌹
گنجــــــــــــــــــــینھ یگانھ
ارتباط بامدیر کانال
@yegane_soure
غرض نقشی است کزما بجامیماند
ارتباط با کانال
🌹@Gan_jine🌹
گنجــــــــــــــــــــینھ یگانھ
ارتباط بامدیر کانال
@yegane_soure