گنجینه یگانه
225 subscribers
32.4K photos
9.45K videos
433 files
2.8K links
https://t.me/joinchat/AAAAAEoNWKSw_ktOInZgkw
غرض نقشی است کزما بجامیماند
ارتباط با کانال
🌹@Gan_jine🌹
گنجــــــــــــــــــــینھ یگانھ

ارتباط بامدیر کانال
@yegane_soure
Download Telegram
Forwarded from سیفی فروزنده دل
امروز با #حافظ

يک دو جامم دي سحرگه اتفاق افتاده بود
و از لب ساقي شرابم در مذاق افتاده بود
از سر مستي دگر با شاهد عهد شباب
رجعتي مي خواستم ليکن طلاق افتاده بود
در مقامات طريقت هر کجا کرديم سير
عافيت را با نظربازي فراق افتاده بود
ساقيا جام دمادم ده که در سير طريق
هر که عاشق وش نيامد در نفاق افتاده بود
اي معبر مژده اي فرما که دوشم آفتاب
در شکرخواب صبوحي هم وثاق افتاده بود
نقش مي بستم که گيرم گوشه اي زان چشم مست
طاقت و صبر از خم ابروش طاق افتاده بود
گر نکردي نصرت دين شاه يحيي از کرم
کار ملک و دين ز نظم و اتساق افتاده بود
حافظ آن ساعت که اين نظم پريشان مي نوشت
طاير فکرش به دام اشتياق افتاده بود
Forwarded from سیفی فروزنده دل
امروز با #حافظ

زان مي عشق کز او پخته شود هر خامي
گر چه ماه رمضان است بياور جامي
روزها رفت که دست من مسکين نگرفت
زلف شمشادقدي ساعد سيم اندامي
روزه هر چند که مهمان عزيز است اي دل
صحبتش موهبتي دان و شدن انعامي
مرغ زيرک به در خانقه اکنون نپرد
که نهاده ست به هر مجلس وعظي دامي
گله از زاهد بدخو نکنم رسم اين است
که چو صبحي بدمد در پي اش افتد شامي
يار من چون بخرامد به تماشاي چمن
برسانش ز من اي پيک صبا پيغامي
آن حريفي که شب و روز مي صاف کشد
بود آيا که کند ياد ز دردآشامي
حافظا گر ندهد داد دلت آصف عهد
کام دشوار به دست آوري از خودکامي
Forwarded from سیفی فروزنده دل
امروز با #حافظ

خوش است خلوت اگر يار يار من باشد
نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد
من آن نگين سليمان به هيچ نستانم
که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد
روا مدار خدايا که در حريم وصال
رقيب محرم و حرمان نصيب من باشد
هماي گو مفکن سايه شرف هرگز
در آن ديار که طوطي کم از زغن باشد
بيان شوق چه حاجت که سوز آتش دل
توان شناخت ز سوزي که در سخن باشد
هواي کوي تو از سر نمي رود آري
غريب را دل سرگشته با وطن باشد
به سان سوسن اگر ده زبان شود حافظ
چو غنچه پيش تواش مهر بر دهن باشد
Forwarded from سیفی فروزنده دل
امروز با #حافظ

روز هجران و شب فرقت يار آخر شد
زدم اين فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آن همه ناز و تنعم که خزان مي فرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
شکر ايزد که به اقبال کله گوشه گل
نخوت باد دي و شوکت خار آخر شد
صبح اميد که بد معتکف پرده غيب
گو برون آي که کار شب تار آخر شد
آن پريشاني شب هاي دراز و غم دل
همه در سايه گيسوي نگار آخر شد
باورم نيست ز بدعهدي ايام هنوز
قصه غصه که در دولت يار آخر شد
ساقيا لطف نمودي قدحت پرمي باد
که به تدبير تو تشويش خمار آخر شد
در شمار ار چه نياورد کسي حافظ را
شکر کان محنت بي حد و شمار آخر شد
Forwarded from سیفی فروزنده دل
امروز با #حافظ

به تيغم گر کشد دستش نگيرم
وگر تيرم زند منت پذيرم
کمان ابرويت را گو بزن تير
که پيش دست و بازويت بميرم
غم گيتي گر از پايم درآرد
بجز ساغر که باشد دستگيرم
برآي اي آفتاب صبح اميد
که در دست شب هجران اسيرم
به فريادم رس اي پير خرابات
به يک جرعه جوانم کن که پيرم
به گيسوي تو خوردم دوش سوگند
که من از پاي تو سر بر نگيرم
بسوز اين خرقه تقوا تو حافظ
که گر آتش شوم در وي نگيرم
Forwarded from سیفی فروزنده دل
امروز با #حافظ

گر من از سرزنش مدعيان انديشم
شيوه مستي و رندي نرود از پيشم
زهد رندان نوآموخته راهي بدهيست
من که بدنام جهانم چه صلاح انديشم
شاه شوريده سران خوان من بي سامان را
زان که در کم خردي از همه عالم بيشم
بر جبين نقش کن از خون دل من خالي
تا بدانند که قربان تو کافرکيشم
اعتقادي بنما و بگذر بهر خدا
تا در اين خرقه نداني که چه نادرويشم
شعر خونبار من اي باد بدان يار رسان
که ز مژگان سيه بر رگ جان زد نيشم
من اگر باده خورم ور نه چه کارم با کس
حافظ راز خود و عارف وقت خويشم
Forwarded from سیفی فروزنده دل
امروز با #حافظ

ديده دريا کنم و صبر به صحرا فکنم
و اندر اين کار دل خويش به دريا فکنم
از دل تنگ گنهکار برآرم آهي
کآتش اندر گنه آدم و حوا فکنم
مايه خوشدلي آن جاست که دلدار آن جاست
مي کنم جهد که خود را مگر آن جا فکنم
بگشا بند قبا اي مه خورشيدکلاه
تا چو زلفت سر سودازده در پا فکنم
خورده ام تير فلک باده بده تا سرمست
عقده دربند کمر ترکش جوزا فکنم
جرعه جام بر اين تخت روان افشانم
غلغل چنگ در اين گنبد مينا فکنم
حافظا تکيه بر ايام چو سهو است و خطا
من چرا عشرت امروز به فردا فکنم
Forwarded from سیفی فروزنده دل
امروز با #حافظ

زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست
راه هزار چاره گر از چار سو ببست
تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافه‌ای و در آرزو ببست
شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو
ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست
ساقی به چند رنگ می اندر پیاله ریخت
این نقش‌ها نگر که چه خوش در کدو ببست
یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نعره‌های قلقلش اندر گلو ببست
مطرب چه پرده ساخت که در پرده سماع
بر اهل وجد و حال در های و هو ببست
حافظ هر آن که عشق نورزید و وصل خواست
احرام طوف کعبه دل بی وضو ببست
Forwarded from سیفی فروزنده دل
امروز با #حافظ

دو يار زيرک و از باده کهن دومني
فراغتي و کتابي و گوشه چمني
من اين مقام به دنيا و آخرت ندهم
اگر چه در پي ام افتند هر دم انجمني
هر آن که کنج قناعت به گنج دنيا داد
فروخت يوسف مصري به کمترين ثمني
بيا که رونق اين کارخانه کم نشود
به زهد همچو تويي يا به فسق همچو مني
ز تندباد حوادث نمي توان ديدن
در اين چمن که گلي بوده است يا سمني
ببين در آينه جام نقش بندي غيب
که کس به ياد ندارد چنين عجب زمني
از اين سموم که بر طرف بوستان بگذشت
عجب که بوي گلي هست و رنگ نسترني
به صبر کوش تو اي دل که حق رها نکند
چنين عزيز نگيني به دست اهرمني
مزاج دهر تبه شد در اين بلا حافظ
کجاست فکر حکيمي و راي برهمني
Forwarded from سیفی فروزنده دل
امروز با #حافظ

عمريست تا به راه غمت رو نهاده ايم
روي و رياي خلق به يک سو نهاده ايم
طاق و رواق مدرسه و قال و قيل علم
در راه جام و ساقي مه رو نهاده ايم
هم جان بدان دو نرگس جادو سپرده ايم
هم دل بدان دو سنبل هندو نهاده ايم
عمري گذشت تا به اميد اشارتي
چشمي بدان دو گوشه ابرو نهاده ايم
ما ملک عافيت نه به لشکر گرفته ايم
ما تخت سلطنت نه به بازو نهاده ايم
تا سحر چشم يار چه بازي کند که باز
بنياد بر کرشمه جادو نهاده ايم
بي زلف سرکشش سر سودايي از ملال
همچون بنفشه بر سر زانو نهاده ايم
در گوشه اميد چو نظارگان ماه
چشم طلب بر آن خم ابرو نهاده ايم
گفتي که حافظا دل سرگشته ات کجاست
در حلقه هاي آن خم گيسو نهاده ايم
Forwarded from سیفی فروزنده دل
امروز با #حافظ

نقد صوفي نه همه صافي بي غش باشد
اي بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
صوفي ما که ز ورد سحري مست شدي
شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد
خوش بود گر محک تجربه آيد به ميان
تا سيه روي شود هر که در او غش باشد
خط ساقي گر از اين گونه زند نقش بر آب
اي بسا رخ که به خونابه منقش باشد
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقي شيوه رندان بلاکش باشد
غم دنيي دني چند خوري باده بخور
حيف باشد دل دانا که مشوش باشد
دلق و سجاده حافظ ببرد باده فروش
گر شرابش ز کف ساقي مه وش باشد
Forwarded from سیفی فروزنده دل
امروز با #حافظ

از ديده خون دل همه بر روي ما رود
بر روي ما ز ديده چه گويم چه ها رود
ما در درون سينه هوايي نهفته ايم
بر باد اگر رود دل ما زان هوا رود
خورشيد خاوري کند از رشک جامه چاک
گر ماه مهرپرور من در قبا رود
بر خاک راه يار نهاديم روي خويش
بر روي ما رواست اگر آشنا رود
سيل است آب ديده و هر کس که بگذرد
گر خود دلش ز سنگ بود هم ز جا رود
ما را به آب ديده شب و روز ماجراست
زان رهگذر که بر سر کويش چرا رود
حافظ به کوي ميکده دايم به صدق دل
چون صوفيان صومعه دار از صفا رود
Forwarded from سیفی فروزنده دل
امروز با #حافظ

رفتم به باغ صبحدمي تا چنم گلي
آمد به گوش ناگهم آواز بلبلي
مسکين چو من به عشق گلي گشته مبتلا
و اندر چمن فکنده ز فرياد غلغلي
مي گشتم اندر آن چمن و باغ دم به دم
مي کردم اندر آن گل و بلبل تاملي
گل يار حسن گشته و بلبل قرين عشق
آن را تفضلي نه و اين را تبدلي
چون کرد در دلم اثر آواز عندليب
گشتم چنان که هيچ نماندم تحملي
بس گل شکفته مي شود اين باغ را ولي
کس بي بلاي خار نچيده ست از او گلي
حافظ مدار اميد فرج از مدار چرخ
دارد هزار عيب و ندارد تفضلي
Forwarded from سیفی فروزنده دل
امروز با #حافظ

ما بي غمان مست دل از دست داده ايم
همراز عشق و همنفس جام باده ايم
بر ما بسي کمان ملامت کشيده اند
تا کار خود ز ابروي جانان گشاده ايم
اي گل تو دوش داغ صبوحي کشيده اي
ما آن شقايقيم که با داغ زاده ايم
پير مغان ز توبه ما گر ملول شد
گو باده صاف کن که به عذر ايستاده ايم
کار از تو مي رود مددي اي دليل راه
کانصاف مي دهيم و ز راه اوفتاده ايم
چون لاله مي مبين و قدح در ميان کار
اين داغ بين که بر دل خونين نهاده ايم
گفتي که حافظ اين همه رنگ و خيال چيست
نقش غلط مبين که همان لوح ساده ايم
Forwarded from سیفی فروزنده دل
امروز با #حافظ

اگر رفيق شفيقي درست پيمان باش
حريف خانه و گرمابه و گلستان باش
شکنج زلف پريشان به دست باد مده
مگو که خاطر عشاق گو پريشان باش
گرت هواست که با خضر همنشين باشي
نهان ز چشم سکندر چو آب حيوان باش
زبور عشق نوازي نه کار هر مرغيست
بيا و نوگل اين بلبل غزل خوان باش
طريق خدمت و آيين بندگي کردن
خداي را که رها کن به ما و سلطان باش
دگر به صيد حرم تيغ برمکش زنهار
و از آن که با دل ما کرده اي پشيمان باش
تو شمع انجمني يک زبان و يک دل شو
خيال و کوشش پروانه بين و خندان باش
کمال دلبري و حسن در نظربازيست
به شيوه نظر از نادران دوران باش
خموش حافظ و از جور يار ناله مکن
تو را که گفت که در روي خوب حيران باش
Forwarded from سیفی فروزنده دل
امروز با #حافظ

مير من خوش مي روي کاندر سر و پا ميرمت
خوش خرامان شو که پيش قد رعنا ميرمت
گفته بودي کي بميري پيش من تعجيل چيست
خوش تقاضا مي کني پيش تقاضا ميرمت
عاشق و مخمور و مهجورم بت ساقي کجاست
گو که بخرامد که پيش سروبالا ميرمت
آن که عمري شد که تا بيمارم از سوداي او
گو نگاهي کن که پيش چشم شهلا ميرمت
گفته لعل لبم هم درد بخشد هم دوا
گاه پيش درد و گه پيش مداوا ميرمت
خوش خرامان مي روي چشم بد از روي تو دور
دارم اندر سر خيال آن که در پا ميرمت
گر چه جاي حافظ اندر خلوت وصل تو نيست
اي همه جاي تو خوش پيش همه جا ميرمت
Forwarded from سیفی فروزنده دل
امروز با #حافظ

زهي خجسته زماني که يار بازآيد
به کام غمزدگان غمگسار بازآيد
به پيش خيل خيالش کشيدم ابلق چشم
بدان اميد که آن شهسوار بازآيد
اگر نه در خم چوگان او رود سر من
ز سر نگويم و سر خود چه کار بازآيد
مقيم بر سر راهش نشسته ام چون گرد
بدان هوس که بدين رهگذار بازآيد
دلي که با سر زلفين او قراري داد
گمان مبر که بدان دل قرار بازآيد
چه جورها که کشيدند بلبلان از دي
به بوي آن که دگر نوبهار بازآيد
ز نقش بند قضا هست اميد آن حافظ
که همچو سرو به دستم نگار بازآيد
Forwarded from سیفی فروزنده دل
امروز با #حافظ

ديگر ز شاخ سرو سهي بلبل صبور
گلبانگ زد که چشم بد از روي گل به دور
اي گلبشکر آن که تويي پادشاه حسن
با بلبلان بي دل شيدا مکن غرور
از دست غيبت تو شکايت نمي کنم
تا نيست غيبتي نبود لذت حضور
گر ديگران به عيش و طرب خرمند و شاد
ما را غم نگار بود مايه سرور
زاهد اگر به حور و قصور است اميدوار
ما را شرابخانه قصور است و يار حور
مي خور به بانگ چنگ و مخور غصه ور کسي
گويد تو را که باده مخور گو هوالغفور
حافظ شکايت از غم هجران چه مي کني
در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍃🌸ای صبا گـر بگـذری

🍃🌸بـر کوی مهرافشانِ دوست

🍃🌸یـار مـا را گو سـلامی

🍃🌸دل همیشه یـادِ اوست

       
#حافظ

🍃🌸سلام صبحتون شـاد یاران با وفا





@funnypink
Forwarded from SORAYA 💎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام صبحتان بخیر
از دست رفته بود وجود ضعــیف من
صبحم به بوی وصل تو جان بازداد باد

حافظ نهاد نیک تو کـــامت بــرآورد
جان‌ها فدای مردم نیکـــونهاد باد

#حافظ
#نغزوناب3
@NAQZNAB3