Forwarded from سیفی فروزنده دل
کوهها در فاصله سردند
دست، در کوچه و بستر
حضور مانوس دست تو را میجوید
و به راه اندیشیدن
یاس را، رج میزند
بی نجوای انگشتانت
فقط…
و جهان از هر سلامی خالی است...
#احمد_شاملو
دست، در کوچه و بستر
حضور مانوس دست تو را میجوید
و به راه اندیشیدن
یاس را، رج میزند
بی نجوای انگشتانت
فقط…
و جهان از هر سلامی خالی است...
#احمد_شاملو
Forwarded from سیفی فروزنده دل
هرگز از مرگ نهراسیدهام
اگرچه دستانش از ابتذال شكنندهتر بود
هراس من باری
همه از مردن در سرزمینی است
كه مزد گوركن از آزادی آدمی افزون باشد
جستن،
يافتن،
و به اختيار برگزيدن
و از خويشتنِ خويش بازويی پیافكندن
اگر مرگ را از اينهمه ارزشی بيشتر باشد
حاشا،
حاشا،
كه هرگز از مرگ هراسيده باشم
#احمد_شاملو
اگرچه دستانش از ابتذال شكنندهتر بود
هراس من باری
همه از مردن در سرزمینی است
كه مزد گوركن از آزادی آدمی افزون باشد
جستن،
يافتن،
و به اختيار برگزيدن
و از خويشتنِ خويش بازويی پیافكندن
اگر مرگ را از اينهمه ارزشی بيشتر باشد
حاشا،
حاشا،
كه هرگز از مرگ هراسيده باشم
#احمد_شاملو
Forwarded from سیفی فروزنده دل
برایِ شما که عشقِ تان زندگی ست
شما که عشقِ تان زندگی ست
شما که خشمِ تان مرگ است!
شما که تابانده اید در یأسِ آسمان ها
امیدِ ستاره گان را
شما که به وجود آورده اید سالیان را
قرون را
و تاریخِ بزرگِ آینده را با امید
در بطنِ کوچکِ خود پرورده اید
و شما که پرورده اید فتح را
در زهدانِ شکست،
شما که برقِ ستاره یِ عشق اید
در ظلمتِ بی حرارتِ قلب ها
شما که سوزانده اید جرقه یِ بوسه را
بر خاکسترِ تشنه یِ لب ها...!
#احمد_شاملو
"هشتم مارس روز جهانی زن مبارک "🌹
به امید روزی که فارغ از هرگونه جنسیت، نژاد و ملیّت، به یک دیگر به چشمِ انسان بنگریم، چرا که زن و مرد هردو انسانند و وجه تمایُزِشان چیزی نیست جز، نوعِ نگاهِ شان به انسانیت."
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
شما که عشقِ تان زندگی ست
شما که خشمِ تان مرگ است!
شما که تابانده اید در یأسِ آسمان ها
امیدِ ستاره گان را
شما که به وجود آورده اید سالیان را
قرون را
و تاریخِ بزرگِ آینده را با امید
در بطنِ کوچکِ خود پرورده اید
و شما که پرورده اید فتح را
در زهدانِ شکست،
شما که برقِ ستاره یِ عشق اید
در ظلمتِ بی حرارتِ قلب ها
شما که سوزانده اید جرقه یِ بوسه را
بر خاکسترِ تشنه یِ لب ها...!
#احمد_شاملو
"هشتم مارس روز جهانی زن مبارک "🌹
به امید روزی که فارغ از هرگونه جنسیت، نژاد و ملیّت، به یک دیگر به چشمِ انسان بنگریم، چرا که زن و مرد هردو انسانند و وجه تمایُزِشان چیزی نیست جز، نوعِ نگاهِ شان به انسانیت."
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from سیفی فروزنده دل
قاضیِ تقدیر
با من ستمی کرده است.
به داوری
میانِ ما را که خواهد گرفت؟
من همهی خدایان را لعنت کردهام
همچنان که مرا خدایان.
و در زندانی که از آن امیدِ گریز نیست
بداندیشانه بیگناه بودهام!
#احمد_شاملو
با من ستمی کرده است.
به داوری
میانِ ما را که خواهد گرفت؟
من همهی خدایان را لعنت کردهام
همچنان که مرا خدایان.
و در زندانی که از آن امیدِ گریز نیست
بداندیشانه بیگناه بودهام!
#احمد_شاملو
انشایم که تمام شد معلم با خط کش چوبی اش زد پشت دستم و گفت :
جمله هایت زیباست.
گفتم اجازه آقا پس چرا میزنید؟
پوزخند تلخی زد و گفت:
میزنم تا همیشه یادت بماند خوب نوشتن و زیبا فکر کردن در ایندنیا تاوان دارد....
#احمد_شاملو
جمله هایت زیباست.
گفتم اجازه آقا پس چرا میزنید؟
پوزخند تلخی زد و گفت:
میزنم تا همیشه یادت بماند خوب نوشتن و زیبا فکر کردن در ایندنیا تاوان دارد....
#احمد_شاملو
Forwarded from سیفی فروزنده دل
ای معشوقی که سرشار از زنانگی هستی
و به جنسیت خود غَرّه ای!
به خاطر ِ عشقت
ای صبور! ای پرستار! ای مومن!
پیروزی تو میوه ی حقیقت توست
رگبارها و برف را
توفان و آفتاب ِ آتش بیز را
به تحمل و صبر
شکستی
باش تا میوه ی غرورت برسد
ای زنی که صبحانه ی خورشید
در پیراهن توست،
پیروزی عشق، نصیب تو باد...
#احمد_شاملو
و به جنسیت خود غَرّه ای!
به خاطر ِ عشقت
ای صبور! ای پرستار! ای مومن!
پیروزی تو میوه ی حقیقت توست
رگبارها و برف را
توفان و آفتاب ِ آتش بیز را
به تحمل و صبر
شکستی
باش تا میوه ی غرورت برسد
ای زنی که صبحانه ی خورشید
در پیراهن توست،
پیروزی عشق، نصیب تو باد...
#احمد_شاملو
Forwarded from سیفی فروزنده دل
.
شهرِ من رقصِ کوچههایش را بازمییابد.
هیچ کجا، هیچ زمان؛
فریادِ زندگی بیجواب نمانده است!
به صداهای دور گوش میدهم، از دور به صدای من گوش میدهند!
من زندهام
فریادِ من بیجواب نیست ؛
قلبِ خوبِ تو جوابِ فریادِ من است...
#احمد_شاملو
شهرِ من رقصِ کوچههایش را بازمییابد.
هیچ کجا، هیچ زمان؛
فریادِ زندگی بیجواب نمانده است!
به صداهای دور گوش میدهم، از دور به صدای من گوش میدهند!
من زندهام
فریادِ من بیجواب نیست ؛
قلبِ خوبِ تو جوابِ فریادِ من است...
#احمد_شاملو
Forwarded from سیفی فروزنده دل
مرا عظیمتر از این
آرزویی نمانده است
که به جُستجوی فریادی گمشده
برخیزم
با یاریِ فانوسی خُرد
یا بییاریِ آن،
در هر جای این زمین
یا هر کجای این آسمان
فریادی که نیمشبی
از سرِ ندانم چه نیازِ ناشناخته
از جانِ من برآمد
و به آسمانِ ناپیدا گریخت
ای تمامیِ دروازههای جهان!
مرا به بازیافتنِ فریادِ
گمشدهی خویش مددی کنید!
#احمد_شاملو
آرزویی نمانده است
که به جُستجوی فریادی گمشده
برخیزم
با یاریِ فانوسی خُرد
یا بییاریِ آن،
در هر جای این زمین
یا هر کجای این آسمان
فریادی که نیمشبی
از سرِ ندانم چه نیازِ ناشناخته
از جانِ من برآمد
و به آسمانِ ناپیدا گریخت
ای تمامیِ دروازههای جهان!
مرا به بازیافتنِ فریادِ
گمشدهی خویش مددی کنید!
#احمد_شاملو
Forwarded from سیفی فروزنده دل
برفِ نو، برفِ نو، سلام، سلام!
بنشین، خوش نشستهای بر بام.
پاکی آوردی ــ ای امیدِ سپید! ــ
همه آلودگیست این ایام.
راهِ شومیست میزند مطرب
تلخواریست میچکد در جام
اشکواریست میکُشد لبخند
ننگواریست میتراشد نام
شنبه چون جمعه، پار چون پیرار،
نقشِ همرنگ میزند رسام.
مرغِ شادی به دامگاه آمد
به زمانی که برگسیخته دام!
ره به هموارْجای دشت افتاد
ای دریغا که بر نیاید گام!
تشنه آنجا به خاکِ مرگ نشست
کآتش از آب میکند پیغام!
کامِ ما حاصلِ آن زمان آمد
که طمع بر گرفتهایم از کام…
خامسوزیم، الغرض، بدرود!
تو فرود آی، برفِ تازه، سلام!
#احمد_شاملو
بنشین، خوش نشستهای بر بام.
پاکی آوردی ــ ای امیدِ سپید! ــ
همه آلودگیست این ایام.
راهِ شومیست میزند مطرب
تلخواریست میچکد در جام
اشکواریست میکُشد لبخند
ننگواریست میتراشد نام
شنبه چون جمعه، پار چون پیرار،
نقشِ همرنگ میزند رسام.
مرغِ شادی به دامگاه آمد
به زمانی که برگسیخته دام!
ره به هموارْجای دشت افتاد
ای دریغا که بر نیاید گام!
تشنه آنجا به خاکِ مرگ نشست
کآتش از آب میکند پیغام!
کامِ ما حاصلِ آن زمان آمد
که طمع بر گرفتهایم از کام…
خامسوزیم، الغرض، بدرود!
تو فرود آی، برفِ تازه، سلام!
#احمد_شاملو
Forwarded from خادم
۲۱ آذر زادروز #احمد_شاملو
( زاده ۲۱ آذر ۱۳۰۴ تهران – درگذشته ۲ امرداد ۱۳۷۹ تهران) شاعر، نویسنده و مترجم
او متخلص به "الف. بامداد" یا الف. صبح. شاعر، نویسنده، روزنامهنگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگنویس و از دبیران کانون نویسندگان ایران پیش و پس از انقلاب بود.
او تحصیلات کلاسیک نامرتبی داشت؛ زیرا پدرش افسر ارتش بود و پیوسته از این شهر به آن شهر اعزام میشد و از همین روی، خانوادهاش هرگز نتوانستند برای مدتی طولانی جایی ماندگار شوند. زندانی شدنش در سال ۱۳۲۲ بهسبب فعالیتهای سیاسی، پایانِ همان تحصیلات نامرتب را رقم زد. شهرت اصلی وی بهخاطر نوآوری در شعر معاصر فارسی و سرودن گونهای شعر است که با نام شعر سپید یا شعر شاملویی شناخته میشود و هماکنون یکی از مهمترین قالبهای شعری مورد استفاده ایران بهشمار میرود و تقلیدی است از شعر سپید فرانسوی یا شعر منثور. او که هر شاعر آرمانگرا را در نهایت امر یک آنارشیست تام و تمام میانگاشت، در سال ۱۳۲۵ با نیمایوشیج ملاقات کرد و تحت تأثیر او بهشعر نیمایی روی آورد؛ اما نخستین بار در شعر «تا شکوفه سرخ یک پیراهن» که درسال ۱۳۲۹ با نام «شعر سفید غفران» منتشر شد، وزن را رها کرد و بهصورت پیشرو سبک نویی را در شعر معاصر فارسی شکل داد. وی علاوه بر شعر، فعالیتهای مطبوعاتی، پژوهشی و ترجمههایی شناختهشده دارد. مجموعه کتاب کوچه او بزرگترین اثر پژوهشی در باب فرهنگ عامه مردم ایران است.
آثار او به زبانهای: سوئدی، انگلیسی، ژاپنی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، روسی، ارمنی، هلندی، رومانیایی، فنلاندی، کردی و ترکی ترجمه شده است. وی از سال ۱۳۳۱ بهمدت دوسال، مشاور فرهنگی سفارت مجارستان بود.
«نخستین شب شعر بزرگ ایران» در سال ۱۳۴۷ از سوی وابسته فرهنگی سفارت آلمان در تهران برای او ترتیب داده شد.
احمد شاملو پس از تحمل سالها رنج و بیماری، در ۷۵ سالگی درگذشت و در امامزاده طاهر کرج بهخاک سپرده شد.
عشق، آزادی و انسانگرایی، از ویژگیهای آشکار سرودههای شاملو هستند.
سنگ مزار شاملو را چندین بار افراد ناشناسی شکستهاند.
( زاده ۲۱ آذر ۱۳۰۴ تهران – درگذشته ۲ امرداد ۱۳۷۹ تهران) شاعر، نویسنده و مترجم
او متخلص به "الف. بامداد" یا الف. صبح. شاعر، نویسنده، روزنامهنگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگنویس و از دبیران کانون نویسندگان ایران پیش و پس از انقلاب بود.
او تحصیلات کلاسیک نامرتبی داشت؛ زیرا پدرش افسر ارتش بود و پیوسته از این شهر به آن شهر اعزام میشد و از همین روی، خانوادهاش هرگز نتوانستند برای مدتی طولانی جایی ماندگار شوند. زندانی شدنش در سال ۱۳۲۲ بهسبب فعالیتهای سیاسی، پایانِ همان تحصیلات نامرتب را رقم زد. شهرت اصلی وی بهخاطر نوآوری در شعر معاصر فارسی و سرودن گونهای شعر است که با نام شعر سپید یا شعر شاملویی شناخته میشود و هماکنون یکی از مهمترین قالبهای شعری مورد استفاده ایران بهشمار میرود و تقلیدی است از شعر سپید فرانسوی یا شعر منثور. او که هر شاعر آرمانگرا را در نهایت امر یک آنارشیست تام و تمام میانگاشت، در سال ۱۳۲۵ با نیمایوشیج ملاقات کرد و تحت تأثیر او بهشعر نیمایی روی آورد؛ اما نخستین بار در شعر «تا شکوفه سرخ یک پیراهن» که درسال ۱۳۲۹ با نام «شعر سفید غفران» منتشر شد، وزن را رها کرد و بهصورت پیشرو سبک نویی را در شعر معاصر فارسی شکل داد. وی علاوه بر شعر، فعالیتهای مطبوعاتی، پژوهشی و ترجمههایی شناختهشده دارد. مجموعه کتاب کوچه او بزرگترین اثر پژوهشی در باب فرهنگ عامه مردم ایران است.
آثار او به زبانهای: سوئدی، انگلیسی، ژاپنی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، روسی، ارمنی، هلندی، رومانیایی، فنلاندی، کردی و ترکی ترجمه شده است. وی از سال ۱۳۳۱ بهمدت دوسال، مشاور فرهنگی سفارت مجارستان بود.
«نخستین شب شعر بزرگ ایران» در سال ۱۳۴۷ از سوی وابسته فرهنگی سفارت آلمان در تهران برای او ترتیب داده شد.
احمد شاملو پس از تحمل سالها رنج و بیماری، در ۷۵ سالگی درگذشت و در امامزاده طاهر کرج بهخاک سپرده شد.
عشق، آزادی و انسانگرایی، از ویژگیهای آشکار سرودههای شاملو هستند.
سنگ مزار شاملو را چندین بار افراد ناشناسی شکستهاند.
Forwarded from سیفی فروزنده دل
تو آنسان بهارانه
از راه میرسی که راه ها
میشتابند
و از قدومت
گل میطلبند...
بر فراز درخت پر رازی
که تو خود هستی،
عشق از بالها آشیانها به پا میکند...
تو تمامی چشمانداز هستی...
استخر آرام خورشید
و آبی آسمان
در چشمان یگانه توست...
#احمد_شاملو
از راه میرسی که راه ها
میشتابند
و از قدومت
گل میطلبند...
بر فراز درخت پر رازی
که تو خود هستی،
عشق از بالها آشیانها به پا میکند...
تو تمامی چشمانداز هستی...
استخر آرام خورشید
و آبی آسمان
در چشمان یگانه توست...
#احمد_شاملو
Forwarded from سیفی فروزنده دل
یه شب مهتاب، ماه میآد تو خواب
منو میبره، کوچه به کوچه
باغ انگوری، باغ آلوچه
دره به دره، صحرا به صحرا
اونجا که شبا، پشت بیشهها
یه پری میآد، ترسون و لرزون
پاشو میذاره، تو آب چشمه
شونه میکنه، موی پریشون...
یه شب مهتاب، ماه میآد تو خواب
منو میبره، تهِ اون درّه
اونجا که شبا، یکّه و تنها
تکدرخت بید، شاد و پرامید
میکنه به ناز، دستشو دراز
که یه ستاره، بچکه مثِ یه چیکهبارون
به جای میوهش، سر یه شاخهش، بشه آویزون...
یه شب مهتاب، ماه میآد تو خواب
منو میبره، از توی زندون
مثل شبپره، با خودش بیرون،
میبره اونجا، که شب سیا
تا دم سحر، شهیدای شهر
با فانوس خون، جار میکشن
تو خیابونا، سر میدونا:
عمو یادگار! مرد کینهدار!
مستی یا هشیار؟ خوابی یا بیدار؟
مستیم و هشیار، شهیدای شهر!
خوابیم و بیدار، شهیدای شهر!
آخرش یه شب ماه میآد بیرون،
از سر اون کوه، بالای دره
روی این میدون، رد میشه خندون
یه شب ماه میآد ...
#احمد_شاملو
منو میبره، کوچه به کوچه
باغ انگوری، باغ آلوچه
دره به دره، صحرا به صحرا
اونجا که شبا، پشت بیشهها
یه پری میآد، ترسون و لرزون
پاشو میذاره، تو آب چشمه
شونه میکنه، موی پریشون...
یه شب مهتاب، ماه میآد تو خواب
منو میبره، تهِ اون درّه
اونجا که شبا، یکّه و تنها
تکدرخت بید، شاد و پرامید
میکنه به ناز، دستشو دراز
که یه ستاره، بچکه مثِ یه چیکهبارون
به جای میوهش، سر یه شاخهش، بشه آویزون...
یه شب مهتاب، ماه میآد تو خواب
منو میبره، از توی زندون
مثل شبپره، با خودش بیرون،
میبره اونجا، که شب سیا
تا دم سحر، شهیدای شهر
با فانوس خون، جار میکشن
تو خیابونا، سر میدونا:
عمو یادگار! مرد کینهدار!
مستی یا هشیار؟ خوابی یا بیدار؟
مستیم و هشیار، شهیدای شهر!
خوابیم و بیدار، شهیدای شهر!
آخرش یه شب ماه میآد بیرون،
از سر اون کوه، بالای دره
روی این میدون، رد میشه خندون
یه شب ماه میآد ...
#احمد_شاملو
Forwarded from سیفی فروزنده دل
بر شانهیِ من کبوتریست
که از دهانِ تو آب میخورد
بر شانهیِ من کبوتریست
که گلوی مرا تازه میکند.
بر شانهیِ من
کبوتریست باوقار و خوب
که با من از روشنی سخن میگوید
و از انسان ــ که ربالنوعِ همه خداهاست.
من با انسان
در ابدیتی پُرستاره گام میزنم..
#احمد_شاملو
#هوای_تازه
که از دهانِ تو آب میخورد
بر شانهیِ من کبوتریست
که گلوی مرا تازه میکند.
بر شانهیِ من
کبوتریست باوقار و خوب
که با من از روشنی سخن میگوید
و از انسان ــ که ربالنوعِ همه خداهاست.
من با انسان
در ابدیتی پُرستاره گام میزنم..
#احمد_شاملو
#هوای_تازه
Forwarded from سیفی فروزنده دل
دستانِ بستهام آزاد نبود تا هر چشمانداز را
به جان دربرکشم
هر نغمه و هر چشمه و هر پرنده
هر بَدرِ کامل و هر پَگاهِ دیگر
هر قلّه و هر درخت و هر انسانِ دیگر را.
رخصتِ زیستن را دستبسته دهانبسته گذشتم دست و دهان بسته
گذشتیم
و منظرِ جهان را
تنها
از رخنهی تنگچشمی حصارِ شرارت دیدیم و
اکنون
آنک دَرِ کوتاهِ بیکوبه در برابر و
آنک اشارتِ دربانِ منتظر!
#احمد_شاملو
دستانِ بستهام آزاد نبود تا هر چشمانداز را
به جان دربرکشم
هر نغمه و هر چشمه و هر پرنده
هر بَدرِ کامل و هر پَگاهِ دیگر
هر قلّه و هر درخت و هر انسانِ دیگر را.
رخصتِ زیستن را دستبسته دهانبسته گذشتم دست و دهان بسته
گذشتیم
و منظرِ جهان را
تنها
از رخنهی تنگچشمی حصارِ شرارت دیدیم و
اکنون
آنک دَرِ کوتاهِ بیکوبه در برابر و
آنک اشارتِ دربانِ منتظر!
#احمد_شاملو
Forwarded from سیفی فروزنده دل
کرکس گفت: سیاره یِ من
سیاره یِ بی همتایی که در آن
مرگ
مائده می آفریند...!
کوسه گفت: زمین
سفره یِ برکت خیزِ اقیانوس ها...!
انسان سخنی نگفت
تنها او بود که جامه به تن داشت
و آستین اش از اشک تَر بود!
#احمد_شاملو
سیاره یِ بی همتایی که در آن
مرگ
مائده می آفریند...!
کوسه گفت: زمین
سفره یِ برکت خیزِ اقیانوس ها...!
انسان سخنی نگفت
تنها او بود که جامه به تن داشت
و آستین اش از اشک تَر بود!
#احمد_شاملو
Forwarded from سیفی فروزنده دل
من خویشاوند نزدیک هر انسانی هستم که خنجری در آستین پنهان نمی کند،
نه ابرو به هم می کشد،
نه لبخندش ترفند تجاوز به حق و نان و سایبان دیگران است!
نه ایرانی را به تبار انیرانی ترجیح می دهم، نه انیرانی را به ایرانی
من یک لر بلوچ کرد فارسم ، یک فارسی زبان ترک، یک افریقایی اروپایی استرالیایی امریکایی آسیای ام،
یک سیاهپوست زرد پوست سرخ پوست سفیدم که نه تنها با خودم و دیگران کمترین مشکلی ندارم،
بلکه بدون حضور دیگران وحشت تنهایی و مرگ را زیر پوستم احساس می کنم
《 من انسانی هستم در جمع انسان های دیگر بر سیاره ی مقدس زمین، که بدون دیگران معنایی ندارم 》
✍ #احمد_شاملو
نه ابرو به هم می کشد،
نه لبخندش ترفند تجاوز به حق و نان و سایبان دیگران است!
نه ایرانی را به تبار انیرانی ترجیح می دهم، نه انیرانی را به ایرانی
من یک لر بلوچ کرد فارسم ، یک فارسی زبان ترک، یک افریقایی اروپایی استرالیایی امریکایی آسیای ام،
یک سیاهپوست زرد پوست سرخ پوست سفیدم که نه تنها با خودم و دیگران کمترین مشکلی ندارم،
بلکه بدون حضور دیگران وحشت تنهایی و مرگ را زیر پوستم احساس می کنم
《 من انسانی هستم در جمع انسان های دیگر بر سیاره ی مقدس زمین، که بدون دیگران معنایی ندارم 》
✍ #احمد_شاملو
Forwarded from مجله ادبی اورنگ🎼☕️📚
نازلی!
بهارخنده زد و ارغوان شکفت
در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر
دست از گمان بدار!
با مرگ نحس پنجه میفکن!
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار...
#احمد_شاملو
بهارخنده زد و ارغوان شکفت
در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر
دست از گمان بدار!
با مرگ نحس پنجه میفکن!
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار...
#احمد_شاملو
Forwarded from سیفی فروزنده دل
باری من با دهانِ حیرت گفتم:
ای یاوه یاوه ، یاوه، خلایق!
مستید و منگ؟
یا به تظاهرتزویر میکنید؟
از شب هنوز مانده دو دانگی.
ور تائبید و پاک و مسلمان
نماز را از چاوشان نیامده بانگی!
هر گاوگَندچاله دهانی
آتشفشانِ روشنِ خشمی شد:
این گول بین که روشنیِ آفتاب را
از ما دلیل میطلبد...
#احمد_شاملو
ای یاوه یاوه ، یاوه، خلایق!
مستید و منگ؟
یا به تظاهرتزویر میکنید؟
از شب هنوز مانده دو دانگی.
ور تائبید و پاک و مسلمان
نماز را از چاوشان نیامده بانگی!
هر گاوگَندچاله دهانی
آتشفشانِ روشنِ خشمی شد:
این گول بین که روشنیِ آفتاب را
از ما دلیل میطلبد...
#احمد_شاملو
Forwarded from سیفی فروزنده دل
شهر ِ من رقص ِ کوچههاياش را بازمييابد.
هيچکجا هيچ زمان فرياد ِزندگی بيجواب نمانده است.
به صداهاي ِ دور گوش ميدهم
از دور به صداي ِ من گوش ميدهند
من زندهام
فرياد ِ من بيجواب نيست، قلب ِ خوب ِ تو جواب ِ فرياد ِ من است.
#احمد_شاملو
هيچکجا هيچ زمان فرياد ِزندگی بيجواب نمانده است.
به صداهاي ِ دور گوش ميدهم
از دور به صداي ِ من گوش ميدهند
من زندهام
فرياد ِ من بيجواب نيست، قلب ِ خوب ِ تو جواب ِ فرياد ِ من است.
#احمد_شاملو
Forwarded from اتچ بات
🌷
دوم امرداد سالروز درگذشت #احمد_شاملو
✍.احمد شاملو (۲۱ آذر ۱۳۰۴–۲ مرداد ۱۳۷۹) متخلص به الف. بامداد و الف. صبح، شاعر، فیلمساز، روزنامهنگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگنویس و از دبیران کانون نویسندگان ایران بود. شاملو تحصیلات مدرسهای نامرتبی داشت؛ زیرا پدرش افسر ارتش بود و پیوسته از شهری به شهری گسیل میشد، و از همین روی خانوادهاش هرگز نتوانست مدتی طولانی جایی ماندگار شوند. زندانی شدنش در سال ۱۳۲۲ بهسبب فعالیتهای سیاسی پایانِ همان تحصیلات نامرتب بود.
شهرت اصلی شاملو بهخاطر نوآوری در شعر معاصر فارسی و سرودن گونهای شعر است که با نام شعر سپید یا شعر شاملویی که هماکنون یکی از مهمترین قالبهای شعری مورد استفادهٔ ایران بهشمار میرود و تقلیدی است از شعر سپید فرانسوی یا شعر منثور شناخته میشود. شاملو که هر شاعر آرمانگرا را در نهایت امر یک آنارشیست تام و تمام میانگاشت، در سال ۱۳۲۵ با نیما یوشیج ملاقات کرد و تحت تأثیر او به شعر نیمایی روی آورد؛ اما نخستین بار در شعر «تا شکوفهٔ سرخ یک پیراهن» که در سال ۱۳۲۹ با نام «شعر سفید غفران» منتشر شد وزن را رها کرد و به صورت پیشرو سبک نویی را در شعر معاصر فارسی شکل داد.
✍احمد شاملو پس از یک دورهٔ طولانی بیماری، در تاریخ ۲ مرداد ۱۳۷۹ درگذشت و پیکرش در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شدهاست.
(باختصار برگرفته ازویکی پدیا.)
امروز باشاملو
اشک رازی است
لبخند رازی ست
عشق رازی ست
اشک ِ آن شب لبخند ِ عشقم بود
. قصه نيستم که بگوئي
نغمه نيستم که بخواني
صدا نيستم که بشنوي
يا چيزي چنان که ببيني
يا چيزي چنان که بداني…
من درد ِ مشترکام
مرا فرياد کن.
درخت با جنگل سخن ميگويد
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن ميگويم
نامات را به من بگو
دستات را به من بده
حرفات را به من بگو
قلبات را به من بده
من ريشههاي ِ تو را دريافتهام
با لبانات براي ِ همه لبها سخن گفتهام
و دستهايات با دستان ِ من آشناست.
در خلوت ِ روشن با تو گريستهام
براي ِ خاطر ِ زندهگان،
و در گورستان ِ تاريک با تو خواندهام
زيباترين ِ سرودها را
زيرا که مردهگان ِ اين سال
عاشقترين ِ زندهگان بودهاند.
دستات را به من بده
دستهاي ِ تو با من آشناست
اي ديريافته با تو سخن ميگويم
بهسان ِ ابر که با توفان
بهسان ِ علف که با صحرا
بهسان ِ باران که با دريا
بهسان ِ پرنده که با بهار
بهسان ِ درخت که با جنگل سخن ميگويد
زيرا که من
ريشههاي ِ تو را دريافتهام
زيرا که صداي ِ من
با صداي ِ تو آشناست.
#نغزوناب3
@NAQZNAB3
دوم امرداد سالروز درگذشت #احمد_شاملو
✍.احمد شاملو (۲۱ آذر ۱۳۰۴–۲ مرداد ۱۳۷۹) متخلص به الف. بامداد و الف. صبح، شاعر، فیلمساز، روزنامهنگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگنویس و از دبیران کانون نویسندگان ایران بود. شاملو تحصیلات مدرسهای نامرتبی داشت؛ زیرا پدرش افسر ارتش بود و پیوسته از شهری به شهری گسیل میشد، و از همین روی خانوادهاش هرگز نتوانست مدتی طولانی جایی ماندگار شوند. زندانی شدنش در سال ۱۳۲۲ بهسبب فعالیتهای سیاسی پایانِ همان تحصیلات نامرتب بود.
شهرت اصلی شاملو بهخاطر نوآوری در شعر معاصر فارسی و سرودن گونهای شعر است که با نام شعر سپید یا شعر شاملویی که هماکنون یکی از مهمترین قالبهای شعری مورد استفادهٔ ایران بهشمار میرود و تقلیدی است از شعر سپید فرانسوی یا شعر منثور شناخته میشود. شاملو که هر شاعر آرمانگرا را در نهایت امر یک آنارشیست تام و تمام میانگاشت، در سال ۱۳۲۵ با نیما یوشیج ملاقات کرد و تحت تأثیر او به شعر نیمایی روی آورد؛ اما نخستین بار در شعر «تا شکوفهٔ سرخ یک پیراهن» که در سال ۱۳۲۹ با نام «شعر سفید غفران» منتشر شد وزن را رها کرد و به صورت پیشرو سبک نویی را در شعر معاصر فارسی شکل داد.
✍احمد شاملو پس از یک دورهٔ طولانی بیماری، در تاریخ ۲ مرداد ۱۳۷۹ درگذشت و پیکرش در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شدهاست.
(باختصار برگرفته ازویکی پدیا.)
امروز باشاملو
اشک رازی است
لبخند رازی ست
عشق رازی ست
اشک ِ آن شب لبخند ِ عشقم بود
. قصه نيستم که بگوئي
نغمه نيستم که بخواني
صدا نيستم که بشنوي
يا چيزي چنان که ببيني
يا چيزي چنان که بداني…
من درد ِ مشترکام
مرا فرياد کن.
درخت با جنگل سخن ميگويد
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن ميگويم
نامات را به من بگو
دستات را به من بده
حرفات را به من بگو
قلبات را به من بده
من ريشههاي ِ تو را دريافتهام
با لبانات براي ِ همه لبها سخن گفتهام
و دستهايات با دستان ِ من آشناست.
در خلوت ِ روشن با تو گريستهام
براي ِ خاطر ِ زندهگان،
و در گورستان ِ تاريک با تو خواندهام
زيباترين ِ سرودها را
زيرا که مردهگان ِ اين سال
عاشقترين ِ زندهگان بودهاند.
دستات را به من بده
دستهاي ِ تو با من آشناست
اي ديريافته با تو سخن ميگويم
بهسان ِ ابر که با توفان
بهسان ِ علف که با صحرا
بهسان ِ باران که با دريا
بهسان ِ پرنده که با بهار
بهسان ِ درخت که با جنگل سخن ميگويد
زيرا که من
ريشههاي ِ تو را دريافتهام
زيرا که صداي ِ من
با صداي ِ تو آشناست.
#نغزوناب3
@NAQZNAB3
Telegram
attach 📎