🚨نسخه جدید کتاب "آتش و خون" که جلدش بر اساس سریال "خاندان اژدها" هست به تازگی فروشش در آمریکا آغاز شده.🔥
💢همچنین جرج آر آر مارتین جلد دوم این کتاب رو هم تایید کرد.👌🐉
📌 #News / #FireAndBlood / #HotD
🆔️ @Game_Of_Thrones_IR || گات ایران
💢همچنین جرج آر آر مارتین جلد دوم این کتاب رو هم تایید کرد.👌🐉
📌 #News / #FireAndBlood / #HotD
🆔️ @Game_Of_Thrones_IR || گات ایران
📚کتاب "آتش و خون" اثر جرج آر آر مارتین که سریال "خاندان اژدها" بر اساس آن ساخته شده است، پس از پخش قسمت اول در فروشگاه آمازون به اتمام رسید.🐉🔥
📌 #News / #FireAndBlood
🆔️ @Game_Of_Thrones_IR || گات ایران
📌 #News / #FireAndBlood
🆔️ @Game_Of_Thrones_IR || گات ایران
🔰بیرون، طوفان خشم گرفته بود.
تندر بر فراز قلعه میغرید، رگباری کورکننده میبارید، و هر از چند گاه رعشه های عظیم سفید و آبی آذرخش دنیا را چون روز روشن میکرد. هوای بدی برای پرواز بود، حتی برای یک اژدها، و آراکس زمانی که پرنس ایموند سوار ویگار شد و به دنبال او به راه افتاد، به زحمت خود را در هوا نگه میداشت.
اگر هوا آرام بود، پرنس لوکریس میتوانست تعقیب کنندهایش را جا بگذارد، چرا که آراکس جوانتر و سریعتر بود... اما آن روز سیاه بود، و چنین شد که اژدهایان بر فراز خلیج کشتیشکن به هم رسیدند.
محافظان روی دیوار قلعه لهیب آتش را در دوردست دیدند، و غرشی را که صدای رعد را برید شنیدند. سپس دو جانور به هم قفل شدند. صاعقه اطرافشان میشکست. ویگار بازماندهی آبدیدهی یکصد جنگ، پنج برابر دشمنش بود. اگر هم آنجا جنگی رخ داد، نمیتوانست چندان طول کشیده باشد.
آراکس در هم شکسته، سقوط کرد، تا آبهای زیر تازیانهی طوفان خلیج او را ببلعند. سر و گردنش سه روز بعد زیر صخرههای پایین استورمز اند به ساحل نشست، تا ضیافتی برای خرچنگها و مرغان دریا برپا شود.
جسد پرنس لوکریس نیز به ساحل نشست...
📚 آتش و خون _ پسر در ازای پسر
📌 #Book / #FireAndBlood
🆔️ @Game_Of_Thrones_IR || گات ایران
تندر بر فراز قلعه میغرید، رگباری کورکننده میبارید، و هر از چند گاه رعشه های عظیم سفید و آبی آذرخش دنیا را چون روز روشن میکرد. هوای بدی برای پرواز بود، حتی برای یک اژدها، و آراکس زمانی که پرنس ایموند سوار ویگار شد و به دنبال او به راه افتاد، به زحمت خود را در هوا نگه میداشت.
اگر هوا آرام بود، پرنس لوکریس میتوانست تعقیب کنندهایش را جا بگذارد، چرا که آراکس جوانتر و سریعتر بود... اما آن روز سیاه بود، و چنین شد که اژدهایان بر فراز خلیج کشتیشکن به هم رسیدند.
محافظان روی دیوار قلعه لهیب آتش را در دوردست دیدند، و غرشی را که صدای رعد را برید شنیدند. سپس دو جانور به هم قفل شدند. صاعقه اطرافشان میشکست. ویگار بازماندهی آبدیدهی یکصد جنگ، پنج برابر دشمنش بود. اگر هم آنجا جنگی رخ داد، نمیتوانست چندان طول کشیده باشد.
آراکس در هم شکسته، سقوط کرد، تا آبهای زیر تازیانهی طوفان خلیج او را ببلعند. سر و گردنش سه روز بعد زیر صخرههای پایین استورمز اند به ساحل نشست، تا ضیافتی برای خرچنگها و مرغان دریا برپا شود.
جسد پرنس لوکریس نیز به ساحل نشست...
📚 آتش و خون _ پسر در ازای پسر
📌 #Book / #FireAndBlood
🆔️ @Game_Of_Thrones_IR || گات ایران
Telegram
attach 📎