گاه فرست غلامعلی کشانی
آسپیلی کوئتا: «نظرسنجی از ۱۱۲۸ نفر در شهر تهران [با همکاری دفتر مطالعات اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران و دفتر طرحهای ملی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی] نشون داده: ۴۳ درصد موافق ممنوع شدن تهران برای افغانستانیها و ۴۱…
✳️ مایه ی خجلت و شرم. (فرسته ی بالا👆)
✅ گیریم حکومت امام زمان و گل و بلبل حاکم بشه تو این جا و «اینا» و «اونا» بروند.
اونوقت با این مردمی که داریم چه سرزمینی و چه جامعه ای را میخواهیم برای خودمان درست کنیم؟
لابد با نژادِ خالص ایرانی!
اونوقت نژاد خالصِ ایرانی کدومه؟ آیا کردها هم جزوشون هستند؟ ترکها چی؟ بلوچها هم ایرانیِ خالص اند؟ اهالیِ لارستان و اِوَز و ترکمن صحرا و کرمانجها و تربتجامیها (با اون ریشِ بنلادنی و قمیس شلوارشون) و عربها با (دشداشههاشون) و لرها و فارسها و ... آیا ایرانیهای عزیزِ خالصی اند؟
✅ آیا اون موقع می تونیم تضمین کنیم که دو باره "افغان"های تازه ای بین خودِ ایرانیانِ خالصمان کشف نکنیم و خواستار بیرون انداختن شان از شهر و روستا و محلهی خودمان نشویم؟
✅ برای دور شدن از بوی متعفنِ نژادپرستی و باستان پرستیِ موهومِ ساختهی بعضی مغزهای ضد علم بعضی اروپاییان کافی است نمونهی دی ان ایِ خودمون رو به سایتی در اینترنت بفرستیم تا برامون تعیین کنه که در این نژاد ایرانیِ خالص من و ما، چند درصد ترک، چند درصد مغول، چند درصد یونانی، چند درصد عرب، چند درصد تاتار، چند درصد آفریقایی، چند درصد اورال آلتاییک (نژاد زرد سیبری)، چند درصد مثلا آریاییِ موهوم و چند درصد ایرانیِ موهوم خالص وجود دارد. کافی است خرج پُست کردن یک قطره آب دهان خود را بپردازیم.
✅ راستاش را اگر بخواهید همهی این نژادهایی که اسمشان آمد، فرزندان آدمهایی اند که پسرعموی نوعی از میمونها بوده اند و در ۱.۲ میلیون سال تا ۴۹۰ هزار سال پیش در "اولورجِسایله" جنوب کشورِ آفریقایی کنیا زندگی کرده اند. این آدم ها با ورود به عربستان به آسیا و سیبری و آلاسکا و اروپا رسیده اند و این همه تنوع را آفریده اند.
یعنی ساکنان همین عربستانی که مسخرهاش میکنیم، جزو والدینِ ما ساکنین فعلی ایران و افغانستان و اروپا و آسیا بودهاند.
✅ بهتر است سر فرو افکنیم و شرم کنیم و درست تراز آن، از همهی زحمتی که زنان و مردان زحمتکشِ افغان در ساختن ایران امروزی کشیدهاند و در مقابلْ مزد ناچیز گرفتهاند از آنان سپاسگزار باشیم. زنان و مردانی که جانشینان پایتختهای فرهنگیِ ما مردم فارس زبان اند.
✅ گیریم حکومت امام زمان و گل و بلبل حاکم بشه تو این جا و «اینا» و «اونا» بروند.
اونوقت با این مردمی که داریم چه سرزمینی و چه جامعه ای را میخواهیم برای خودمان درست کنیم؟
لابد با نژادِ خالص ایرانی!
اونوقت نژاد خالصِ ایرانی کدومه؟ آیا کردها هم جزوشون هستند؟ ترکها چی؟ بلوچها هم ایرانیِ خالص اند؟ اهالیِ لارستان و اِوَز و ترکمن صحرا و کرمانجها و تربتجامیها (با اون ریشِ بنلادنی و قمیس شلوارشون) و عربها با (دشداشههاشون) و لرها و فارسها و ... آیا ایرانیهای عزیزِ خالصی اند؟
✅ آیا اون موقع می تونیم تضمین کنیم که دو باره "افغان"های تازه ای بین خودِ ایرانیانِ خالصمان کشف نکنیم و خواستار بیرون انداختن شان از شهر و روستا و محلهی خودمان نشویم؟
✅ برای دور شدن از بوی متعفنِ نژادپرستی و باستان پرستیِ موهومِ ساختهی بعضی مغزهای ضد علم بعضی اروپاییان کافی است نمونهی دی ان ایِ خودمون رو به سایتی در اینترنت بفرستیم تا برامون تعیین کنه که در این نژاد ایرانیِ خالص من و ما، چند درصد ترک، چند درصد مغول، چند درصد یونانی، چند درصد عرب، چند درصد تاتار، چند درصد آفریقایی، چند درصد اورال آلتاییک (نژاد زرد سیبری)، چند درصد مثلا آریاییِ موهوم و چند درصد ایرانیِ موهوم خالص وجود دارد. کافی است خرج پُست کردن یک قطره آب دهان خود را بپردازیم.
✅ راستاش را اگر بخواهید همهی این نژادهایی که اسمشان آمد، فرزندان آدمهایی اند که پسرعموی نوعی از میمونها بوده اند و در ۱.۲ میلیون سال تا ۴۹۰ هزار سال پیش در "اولورجِسایله" جنوب کشورِ آفریقایی کنیا زندگی کرده اند. این آدم ها با ورود به عربستان به آسیا و سیبری و آلاسکا و اروپا رسیده اند و این همه تنوع را آفریده اند.
یعنی ساکنان همین عربستانی که مسخرهاش میکنیم، جزو والدینِ ما ساکنین فعلی ایران و افغانستان و اروپا و آسیا بودهاند.
✅ بهتر است سر فرو افکنیم و شرم کنیم و درست تراز آن، از همهی زحمتی که زنان و مردان زحمتکشِ افغان در ساختن ایران امروزی کشیدهاند و در مقابلْ مزد ناچیز گرفتهاند از آنان سپاسگزار باشیم. زنان و مردانی که جانشینان پایتختهای فرهنگیِ ما مردم فارس زبان اند.
✳️ تاملات مارکوس اورلیوس (۶)
===============================
✅ کارهای موردِ علاقهات را انجام بده، و با این همه، منفعت عموم را از نظر دور مدار، تا آنجا که لازم است تفکر کن، ولی از خود تردید نشان مده، و نظرهای خود را به شیوهای متظاهرانه بهتر جلوه مده.
از پرگویی بپرهیز و از رئیسمآبی دوری کن. خدای درونت باید بر انسانی نیرومند، پخته، دولتمرد، رومی و فرمانروا حاکم باشد؛ انسانی مصمم و مقاوم، مانند سربازی که منتظر اشارهای است تا کارزارِ زندگی را ترک کند و خلاصی یابد؛ انسانی که اعتبارِ بیچون و چرایی دارد و محتاج تایید و تصدیقِ خود یا دیگران نیست. این است راز شادی و سرخوشی، راز اتکا به نفس و بینیازی از طلبِ آرامش از دیگران.
ما باید روی پای خود بایستیم، نه این که دیگران ما را سرِپا نگهدارند.
(تاملات، کتاب سوم، بند ۵، عرفان ثابتی، انتشارات ققنوس)
=================================
✅ پسنوشت گاه فرست:
سالها پیش فکر میکردم این یا آن کتابْ، این یا آن شخص، این یا آن گروهْ ترازوی ارزیابیِ کل کیهان، طبیعتِ زمین و نحوهی رفتارِ مردماناش است، مثل خیلی از خیلهای دیگر. کمکم که چشمها باز تر شد، کمی از این ادعا پایین آمدم و دیدم نگاههای متفاوتی هم وجود دارند که شایستهی تامل اند و من قرنها از آنها بیخبر بودهام و بیخبر خواهم ماند.
باز هم گذشت تا دو سه سال پیش. کسی بانیِ خیر شد و گفت "فلان کتاب را بگیر، اما آهستهآهسته اش بخوان. عجله نکن. روزی یک صفحه. این کتاب برای تمام کردن نیست، برای عمل کردن است، برای بارها مراجعه کردنِ هر روزه است."
باورم نمیشد. کتاب را گرفتم. همانطور که بایدْ خواندم. دیدم الحق که درست میگفته، این کتاب برای همهی طاقچهها و همهی جیبهاست، منتها امروز دیگر نمیگویم که حتما رازِ اسرارِ کیهان و طبیعت و انسان را بازگو میکند. فقط میگویم که با تو از اساسیترین دلایلِ بیخردی و کوتهبینی و بیرحمی و بیعدالتی، هم در سطح فردی و هم اجتماعی حرف میزند و تو را به جایی میرساند که زندگیِ سالم را حداقل بدانی که چیست و اگر هم خواستی آن را عملی کنی.
✅ تاملات مارکوس اورلیوس (۱۲۱-۱۸۰ میلادی)، که واگویههای یک امپراتور برای شخصِ خودش بوده و برای خواننده نوشته نشده، در طی سفر او از رومِ باستان برای دفع حملهای در آلمان نوشته شده و خوشبختانه تا امروز دست نخورده به دست ما رسیده. مثل کتابهای افلاطون و سایر فیلسوفانِ باستان. بنابراین بحثی برای ردّ انتساب به او مطرح نشده است. او یکی از چهار رواقیِ مشهور تاریخ فلسفهی عملی است که اتفاقا امپراتور هم بوده و صاحب مُکنت و ثروت، در کنار زنون، سنکا و البته اپیکتِتوسِ کارتُن خواب!
بگذریم ...،
بعد از این که کتاب را یک بار تمام کردم، این یادداشت را در اول کتاب نوشتم:
[کتابی برای تمام فصول،
در تعجبام که این همه حرافی در باره ی حَرفها، حُکمها، حِکمتها و عرفانهای مثلا بزرگِ (اما در بیشترِ مواقع کم مایه و کم عمق) انجام میگیرد، ولی کتابی این چنین ساده و فروتن و بیادعا، اما پُرمایه نادیده گرفته میشود، کتابی ساده، و مثلا باستانی، ولی "روزآمد"، و کاملا رو به هدف! ]
✅ از این کتاب حداقل سه ترجمه دیدهام.اولی در بالا، دومی ترجمهی نشر نی، یک ناشر معتبر دیگر است، سومی مربوط به بیش از ۱۰۰ سال پیش است از زنده یاد طالبوف: تفکرات مارکوس اورلیوس، انتشارات معتبرِ نگاه معاصر.
✳️ سیاست = آموزش
✳️ بیتفاوت نمانیم، به اشتراک بگذاریم!
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4589
===============================
✅ کارهای موردِ علاقهات را انجام بده، و با این همه، منفعت عموم را از نظر دور مدار، تا آنجا که لازم است تفکر کن، ولی از خود تردید نشان مده، و نظرهای خود را به شیوهای متظاهرانه بهتر جلوه مده.
از پرگویی بپرهیز و از رئیسمآبی دوری کن. خدای درونت باید بر انسانی نیرومند، پخته، دولتمرد، رومی و فرمانروا حاکم باشد؛ انسانی مصمم و مقاوم، مانند سربازی که منتظر اشارهای است تا کارزارِ زندگی را ترک کند و خلاصی یابد؛ انسانی که اعتبارِ بیچون و چرایی دارد و محتاج تایید و تصدیقِ خود یا دیگران نیست. این است راز شادی و سرخوشی، راز اتکا به نفس و بینیازی از طلبِ آرامش از دیگران.
ما باید روی پای خود بایستیم، نه این که دیگران ما را سرِپا نگهدارند.
(تاملات، کتاب سوم، بند ۵، عرفان ثابتی، انتشارات ققنوس)
=================================
✅ پسنوشت گاه فرست:
سالها پیش فکر میکردم این یا آن کتابْ، این یا آن شخص، این یا آن گروهْ ترازوی ارزیابیِ کل کیهان، طبیعتِ زمین و نحوهی رفتارِ مردماناش است، مثل خیلی از خیلهای دیگر. کمکم که چشمها باز تر شد، کمی از این ادعا پایین آمدم و دیدم نگاههای متفاوتی هم وجود دارند که شایستهی تامل اند و من قرنها از آنها بیخبر بودهام و بیخبر خواهم ماند.
باز هم گذشت تا دو سه سال پیش. کسی بانیِ خیر شد و گفت "فلان کتاب را بگیر، اما آهستهآهسته اش بخوان. عجله نکن. روزی یک صفحه. این کتاب برای تمام کردن نیست، برای عمل کردن است، برای بارها مراجعه کردنِ هر روزه است."
باورم نمیشد. کتاب را گرفتم. همانطور که بایدْ خواندم. دیدم الحق که درست میگفته، این کتاب برای همهی طاقچهها و همهی جیبهاست، منتها امروز دیگر نمیگویم که حتما رازِ اسرارِ کیهان و طبیعت و انسان را بازگو میکند. فقط میگویم که با تو از اساسیترین دلایلِ بیخردی و کوتهبینی و بیرحمی و بیعدالتی، هم در سطح فردی و هم اجتماعی حرف میزند و تو را به جایی میرساند که زندگیِ سالم را حداقل بدانی که چیست و اگر هم خواستی آن را عملی کنی.
✅ تاملات مارکوس اورلیوس (۱۲۱-۱۸۰ میلادی)، که واگویههای یک امپراتور برای شخصِ خودش بوده و برای خواننده نوشته نشده، در طی سفر او از رومِ باستان برای دفع حملهای در آلمان نوشته شده و خوشبختانه تا امروز دست نخورده به دست ما رسیده. مثل کتابهای افلاطون و سایر فیلسوفانِ باستان. بنابراین بحثی برای ردّ انتساب به او مطرح نشده است. او یکی از چهار رواقیِ مشهور تاریخ فلسفهی عملی است که اتفاقا امپراتور هم بوده و صاحب مُکنت و ثروت، در کنار زنون، سنکا و البته اپیکتِتوسِ کارتُن خواب!
بگذریم ...،
بعد از این که کتاب را یک بار تمام کردم، این یادداشت را در اول کتاب نوشتم:
[کتابی برای تمام فصول،
در تعجبام که این همه حرافی در باره ی حَرفها، حُکمها، حِکمتها و عرفانهای مثلا بزرگِ (اما در بیشترِ مواقع کم مایه و کم عمق) انجام میگیرد، ولی کتابی این چنین ساده و فروتن و بیادعا، اما پُرمایه نادیده گرفته میشود، کتابی ساده، و مثلا باستانی، ولی "روزآمد"، و کاملا رو به هدف! ]
✅ از این کتاب حداقل سه ترجمه دیدهام.اولی در بالا، دومی ترجمهی نشر نی، یک ناشر معتبر دیگر است، سومی مربوط به بیش از ۱۰۰ سال پیش است از زنده یاد طالبوف: تفکرات مارکوس اورلیوس، انتشارات معتبرِ نگاه معاصر.
✳️ سیاست = آموزش
✳️ بیتفاوت نمانیم، به اشتراک بگذاریم!
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4589
Telegram
گاه فرست غلامعلی کشانی
✳️ تاملات مارکوس اورلیوس (۶)
===============================
✅ کارهای موردِ علاقهات را انجام بده، و با این همه، منفعت عموم را از نظر دور مدار، تا آنجا که لازم است تفکر کن، ولی از خود تردید نشان مده، و نظرهای خود را به شیوهای متظاهرانه بهتر جلوه مده. …
===============================
✅ کارهای موردِ علاقهات را انجام بده، و با این همه، منفعت عموم را از نظر دور مدار، تا آنجا که لازم است تفکر کن، ولی از خود تردید نشان مده، و نظرهای خود را به شیوهای متظاهرانه بهتر جلوه مده. …
✳️ تاملات مارکوس اورلیوس (۶)
===============================
✅ کارهای موردِ علاقهات را انجام بده، و با این همه، منفعت عموم را از نظر دور مدار، تا آنجا که لازم است تفکر کن، ولی از خود تردید نشان مده، و نظرهای خود را به شیوهای متظاهرانه بهتر جلوه مده.
از پرگویی بپرهیز و از رئیسمآبی دوری کن. خدای درونت باید بر انسانی نیرومند، پخته، دولتمرد، رومی و فرمانروا حاکم باشد؛ انسانی مصمم و مقاوم، مانند سربازی که منتظر اشارهای است تا کارزارِ زندگی را ترک کند و خلاصی یابد؛
انسانی که اعتبارِ بیچون و چرایی دارد و محتاج تایید و تصدیقِ خود یا دیگران نیست. این است راز شادی و سرخوشی، راز اتکا به نفس و بینیازی از طلبِ آرامش از دیگران.
ما باید روی پای خود بایستیم، نه این که دیگران ما را سرِپا نگهدارند.
(تاملات، کتاب سوم، بند ۵، عرفان ثابتی، انتشارات ققنوس)
✳️ سیاست = آموزش
بیتفاوت نمانیم، به اشتراک بگذاریم!
✳️ ادامهی نوشته:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4588
===============================
✅ کارهای موردِ علاقهات را انجام بده، و با این همه، منفعت عموم را از نظر دور مدار، تا آنجا که لازم است تفکر کن، ولی از خود تردید نشان مده، و نظرهای خود را به شیوهای متظاهرانه بهتر جلوه مده.
از پرگویی بپرهیز و از رئیسمآبی دوری کن. خدای درونت باید بر انسانی نیرومند، پخته، دولتمرد، رومی و فرمانروا حاکم باشد؛ انسانی مصمم و مقاوم، مانند سربازی که منتظر اشارهای است تا کارزارِ زندگی را ترک کند و خلاصی یابد؛
انسانی که اعتبارِ بیچون و چرایی دارد و محتاج تایید و تصدیقِ خود یا دیگران نیست. این است راز شادی و سرخوشی، راز اتکا به نفس و بینیازی از طلبِ آرامش از دیگران.
ما باید روی پای خود بایستیم، نه این که دیگران ما را سرِپا نگهدارند.
(تاملات، کتاب سوم، بند ۵، عرفان ثابتی، انتشارات ققنوس)
✳️ سیاست = آموزش
بیتفاوت نمانیم، به اشتراک بگذاریم!
✳️ ادامهی نوشته:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4588
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✅ - "... نظرتون دربارهی روزی_حلال چیه؟"
+ "به نظر شما بیام اینجا بُرِس بزنم، این همه گرد و خاک بخورم، شب برم گوجه و نون بخورم، روزیِ حلاله؟
من ر... توو اون روزی حلال!
من ر ... توو اون روزی حلال!"
======================
✅ خدای مردمِ عادی چهشکلی است؟:
✅ "من پیامِ خدا را چه در برابر سگی که آن جا نشسته ام بگذارم و چه در برابر میلیون ها گرسنه ای که دیگر نوری در دیدگان شان باقی نمانده است و خدا برای شان فقط نانشان است."
"فقط با فراهم ساختن امکان کاری شایسته و محترم برای شان می توان پیام خدا را در برابرشان قرار داد."
"خیلی زیبا و خوب است که وقتی صبحانه ای مفصل خورده ایم و دورنمای ناهار بهتری را در برابرِ خود داریم بنشینیم و از خدا سخن بگوییم، اما چه گونه می توان با مردمی که در روز نمی توانند دو وعده غذا داشته باشند از خدا حرف زد؟ برای آن ها خدا فقط به صورت نان و پنیر جلوه می کند." (گاندی)
======================
✳️ کتابِ سارودایا (بهروزی برای همه) به قلم گاندی به همین "روزیِ حلال" پرداخته است.
✅ دانلود کتاب، آخرین ویراست:
https://bit.ly/2XZ8LOG
ویراست قبلی:
https://t.me/gahferestghkeshani/4309
+ "به نظر شما بیام اینجا بُرِس بزنم، این همه گرد و خاک بخورم، شب برم گوجه و نون بخورم، روزیِ حلاله؟
من ر... توو اون روزی حلال!
من ر ... توو اون روزی حلال!"
======================
✅ خدای مردمِ عادی چهشکلی است؟:
✅ "من پیامِ خدا را چه در برابر سگی که آن جا نشسته ام بگذارم و چه در برابر میلیون ها گرسنه ای که دیگر نوری در دیدگان شان باقی نمانده است و خدا برای شان فقط نانشان است."
"فقط با فراهم ساختن امکان کاری شایسته و محترم برای شان می توان پیام خدا را در برابرشان قرار داد."
"خیلی زیبا و خوب است که وقتی صبحانه ای مفصل خورده ایم و دورنمای ناهار بهتری را در برابرِ خود داریم بنشینیم و از خدا سخن بگوییم، اما چه گونه می توان با مردمی که در روز نمی توانند دو وعده غذا داشته باشند از خدا حرف زد؟ برای آن ها خدا فقط به صورت نان و پنیر جلوه می کند." (گاندی)
======================
✳️ کتابِ سارودایا (بهروزی برای همه) به قلم گاندی به همین "روزیِ حلال" پرداخته است.
✅ دانلود کتاب، آخرین ویراست:
https://bit.ly/2XZ8LOG
ویراست قبلی:
https://t.me/gahferestghkeshani/4309
Forwarded from 🎥پرفورمنس آرت "صفت"
ما و اجتماع ما؛ پرفورمنسِ سرکوب با نام" صفت " زنده روی صحنه رفت
🎥 متن گزارش و فیلم اجرا 👇👇👇
🎥 متن گزارش و فیلم اجرا 👇👇👇
Forwarded from بینام
ما و اجتماع ما؛ پرفورمنسِ سرکوب با نام" صفت " زنده روی صحنه رفت
پرفورمنس آرت صفت که در رابطه با عامل خشونت ، قربانی و دستگاه سرکوب پرداخت شده ۶ خرداد ۹۹ توسط دو هنرمند اردبیلی و در برابر هنردوستان این شهر به صورت زنده و در مدت زمان ۱۱دقیقه و ۳۰ ثانیه روی صحنه رفت.
در این نمایش انتقادی که در فضای بسته و محدود یک خانه طراحی و به اجرا درآمد محمد جولانی یکی از دو اجراگر این نمایش خود را در حضور و سیطره ساختاری مستبد ، مسلط و سیستماتیک قرار داده است.
سیستمی که با سازوکاری مدرن به زور و اجبار، خواهان ساخت تغییر و تقدیر جمعی مشخص بوده و درهای گفتگو ، مصاحبت ، منطق و استدلال را از ابتدا بسته و تمام آموزشهای جمعیاش نیز از تولد تا مرگ بر همین اساس تدوین گردیده است.
سیستمی که مجموعه اصول و قواعدش از طریق پرمایهکردن دستگاه سرکوب ، جامعه را به زندانی بزرگ تبدیل کرده است.
پرفورمنس صفت، رنج و زیست بشرِ معاصر در محیطی ناپایدار ، مضطرب و سهمناک را روایت و تصویری از نابرابری ، کژگونیهای ما و اجتماع ما میدهد.
دیگر نقش این اثر را نیز مصطفیپروین بازی و در کنار جولانی با طرح متفاوت مسئله تاکید به این داشتهاند که خشونت مازاد، تا حدی متأثر از همان ماهیت خشونت آمیز "-قانون" است.
«-قانون به معنای کلی و خشونت از جنبه ماهوی آن».
ِاجرای صفت همچنین تاکید به این دارد که اگر خشونت حاکم به صورت سیستماتیک بررسی و مورد پرداخت واقع قرار نشود، جز تکرار وقایع هولناک و موجهسازی آن با پوشش قانون، نتیجهی دیگری نخواهد داشت.
در این کار استفاده از عنصر بدن ، در یک گالری عمومی به نحوی آگاهانه به منزله یک رسانه عمل کرده و بیان میدارد که ضرورت رویارویی با قوانین علیه جامعه مدنی در مبارزه مدنی مستمر نهفته و اغلب مخاطره آمیز نیز می باشد.
جولانی در این پرفورمنس همچنین با اکتهای نمایشی ، هم در کسوت سوژه" عامل خشونت " و هم در جایگاه ابژه " قربانی " خواسته ضمن برقراری ارتباط از درد مشترک بین مخاطبان جهت دفاع از حقوق بشر آنها را به پرسشگری و پذیرش مسئولیت در قبال سعادت جمعی و ملی فراخواند.
🎥 👇👇👇
پرفورمنس آرت صفت که در رابطه با عامل خشونت ، قربانی و دستگاه سرکوب پرداخت شده ۶ خرداد ۹۹ توسط دو هنرمند اردبیلی و در برابر هنردوستان این شهر به صورت زنده و در مدت زمان ۱۱دقیقه و ۳۰ ثانیه روی صحنه رفت.
در این نمایش انتقادی که در فضای بسته و محدود یک خانه طراحی و به اجرا درآمد محمد جولانی یکی از دو اجراگر این نمایش خود را در حضور و سیطره ساختاری مستبد ، مسلط و سیستماتیک قرار داده است.
سیستمی که با سازوکاری مدرن به زور و اجبار، خواهان ساخت تغییر و تقدیر جمعی مشخص بوده و درهای گفتگو ، مصاحبت ، منطق و استدلال را از ابتدا بسته و تمام آموزشهای جمعیاش نیز از تولد تا مرگ بر همین اساس تدوین گردیده است.
سیستمی که مجموعه اصول و قواعدش از طریق پرمایهکردن دستگاه سرکوب ، جامعه را به زندانی بزرگ تبدیل کرده است.
پرفورمنس صفت، رنج و زیست بشرِ معاصر در محیطی ناپایدار ، مضطرب و سهمناک را روایت و تصویری از نابرابری ، کژگونیهای ما و اجتماع ما میدهد.
دیگر نقش این اثر را نیز مصطفیپروین بازی و در کنار جولانی با طرح متفاوت مسئله تاکید به این داشتهاند که خشونت مازاد، تا حدی متأثر از همان ماهیت خشونت آمیز "-قانون" است.
«-قانون به معنای کلی و خشونت از جنبه ماهوی آن».
ِاجرای صفت همچنین تاکید به این دارد که اگر خشونت حاکم به صورت سیستماتیک بررسی و مورد پرداخت واقع قرار نشود، جز تکرار وقایع هولناک و موجهسازی آن با پوشش قانون، نتیجهی دیگری نخواهد داشت.
در این کار استفاده از عنصر بدن ، در یک گالری عمومی به نحوی آگاهانه به منزله یک رسانه عمل کرده و بیان میدارد که ضرورت رویارویی با قوانین علیه جامعه مدنی در مبارزه مدنی مستمر نهفته و اغلب مخاطره آمیز نیز می باشد.
جولانی در این پرفورمنس همچنین با اکتهای نمایشی ، هم در کسوت سوژه" عامل خشونت " و هم در جایگاه ابژه " قربانی " خواسته ضمن برقراری ارتباط از درد مشترک بین مخاطبان جهت دفاع از حقوق بشر آنها را به پرسشگری و پذیرش مسئولیت در قبال سعادت جمعی و ملی فراخواند.
🎥 👇👇👇
مارک تواین و "بشر چیستِ؟" او
=================
مارک تواین به قصههایش مشهور است که پر از صحنههای طنزِ زندگی است و به حکایتها و نقلقولهای مسخرهکنندهی اشخاصِ شخیص.
اما او در "بشر چیست؟" در قامت یک فیلسوفِ عملیِ تمام عیار ظاهر میشود و چهرهی ما را از نگاه خود معرفی میکند. او این کتاب را انجیل خود میدانست، کتابی که نوشتناش هشت سال طول کشید و بینام منتشر شد.
او در این کتاب انسان را ماشینی میبیند که به شدت تحتِ تاثیر نهادهها و یادگرفتههای اولیهاش است، جبری که هیچ گریزی از آن ندارد.
بهتر است کتاب را هر طور شده تهیه کنیم و بخوانیم. کتابِ بهظاهر کوچکی است. اما هر بندش ما را به تامل فرو میبرد. تمام کتاب مکالمهای بسیار شیرین است بین یک جوان و یک پیرمرد.
"بشر چیست؟" مارک تواین، سعید بافندی، انتشارات جامی، ۰۲۱۶۶۴۰۰۲۲۳
و دانلودِ فایل از سایتهای طاقچه و سیبوک و کتابراه
=================
مارک تواین به قصههایش مشهور است که پر از صحنههای طنزِ زندگی است و به حکایتها و نقلقولهای مسخرهکنندهی اشخاصِ شخیص.
اما او در "بشر چیست؟" در قامت یک فیلسوفِ عملیِ تمام عیار ظاهر میشود و چهرهی ما را از نگاه خود معرفی میکند. او این کتاب را انجیل خود میدانست، کتابی که نوشتناش هشت سال طول کشید و بینام منتشر شد.
او در این کتاب انسان را ماشینی میبیند که به شدت تحتِ تاثیر نهادهها و یادگرفتههای اولیهاش است، جبری که هیچ گریزی از آن ندارد.
بهتر است کتاب را هر طور شده تهیه کنیم و بخوانیم. کتابِ بهظاهر کوچکی است. اما هر بندش ما را به تامل فرو میبرد. تمام کتاب مکالمهای بسیار شیرین است بین یک جوان و یک پیرمرد.
"بشر چیست؟" مارک تواین، سعید بافندی، انتشارات جامی، ۰۲۱۶۶۴۰۰۲۲۳
و دانلودِ فایل از سایتهای طاقچه و سیبوک و کتابراه
Forwarded from هزار خط ناتمام
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ذهنآگاهی چگونه ما را توانمند میسازد؟ - شارون سالزبرگ
#ذهنآگاهی، #افکار_منفی، #happify
▪️مترجم: حسین محمدیزاده
▫️لینک ویدئو با کیفیت بالا در آپارات
🍂
#ذهنآگاهی، #افکار_منفی، #happify
▪️مترجم: حسین محمدیزاده
▫️لینک ویدئو با کیفیت بالا در آپارات
🍂
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✳️ مواظب باشیم
- موقعِ دادِ سخن دادن،
- موقعِ رَجَز خوانی،
- موقع اظهارِ طلب،
- موقعِ مطالبهگری،
کفشمان پای دیگری را له نکند!
✳️ صحنهسازیِ بالا یکی از نمونههای خوبِ تلنگر به انسان است، انسانی که از همه طلبکار است، و در همانحال، به نزدیکترینهمسایهاش بدهکار. در این صحنه، کوتوله به چاقه میگوید:
ببین! نمیخواد دادِ سخن بدی، اول وظیفهات رو نسبت به من انجام بده، بعد دادِ سخن بده!
✳️ گاندی میگفت:
پیشنهاد میدهم پیش از منشورِ حقوقِ بشر، منشورِ وظایفِ بشر نوشته شود. وقتی وظایفمان را انجام بدهیم، خودبهخود حقوقمان هم روشن خواهد شد. هیچ حقی بدون انجام وظیفهای متناظر و پیشینی نباید متصور باشد. (نقل به مضمون)
✅ حالا بد نیست به خودمان نگاه کنیم، و ببینیم چه وظایفی را بدهکاریم، و به جایش طلبکاریم، از همهی بدهکارانِ واقعی یا خیالی.
- موقعِ دادِ سخن دادن،
- موقعِ رَجَز خوانی،
- موقع اظهارِ طلب،
- موقعِ مطالبهگری،
کفشمان پای دیگری را له نکند!
✳️ صحنهسازیِ بالا یکی از نمونههای خوبِ تلنگر به انسان است، انسانی که از همه طلبکار است، و در همانحال، به نزدیکترینهمسایهاش بدهکار. در این صحنه، کوتوله به چاقه میگوید:
ببین! نمیخواد دادِ سخن بدی، اول وظیفهات رو نسبت به من انجام بده، بعد دادِ سخن بده!
✳️ گاندی میگفت:
پیشنهاد میدهم پیش از منشورِ حقوقِ بشر، منشورِ وظایفِ بشر نوشته شود. وقتی وظایفمان را انجام بدهیم، خودبهخود حقوقمان هم روشن خواهد شد. هیچ حقی بدون انجام وظیفهای متناظر و پیشینی نباید متصور باشد. (نقل به مضمون)
✅ حالا بد نیست به خودمان نگاه کنیم، و ببینیم چه وظایفی را بدهکاریم، و به جایش طلبکاریم، از همهی بدهکارانِ واقعی یا خیالی.
Forwarded from محمدرضا جلائیپور🍀Jalaeipour
با داغ شدن موضوع تبعیض نژادی، میخواهم در مورد امیر حسین بنویسم. اینکه کی بود و چرا الان پیش ما نیست.
و اینکه ما هم در ایران تبعیض نژادی سیستماتیک داریم و وقتشه کلاهمان را بالاتر بگذاریم. همچنین در مورد فرهنگ افتضاح اهداء عضو و قانون مرگ خود خواسته حرف میزنم.
امیرحسین کودک ۶ ساله #افغان بود که بدلیل عدم پیوند به موقع قلب، کمتر از یک سال پیش در تهران فوت شد.
مشکل قلب امیر حسین تقریبا از ۱ سالگی مشخص شده بود و خانوادهش دنبال درمانش بودند. ۴ سال پیش بچههای جمعیت خانواده را شناسایی میکنند و پیگیر درمانش میشوند.
از همون ابتدا امیرحسین باید در لیست پیوند قلب قرارمیگرفت که نگرفت.
یک مانع بزرگ وجود داشت. تبعیض نژادی پنهانی که خودش را زیر نقاب قانون و دلایل مثلا منطقی پنهان کرده. قانون اجازه پیوند اعضاء به اتباع خارجی (به قول خودشان بیگانگان!) نمیدهد.
البته امکان انجام عمل پیوند در ایران برای اتباع وجود داره اونهم در صورتی که دهنده و گیرنده از یک کشور باشند و برای عضو دهنده هیچ داوطلب ایرانی نداشته باشه! فهمیدید چی شد؟
یعنی اگر یک قلب افغان بیاد برای پیوند، در لیست اگر هیچ گیرنده ایرانی نباشه که به لحاظ معیارهای پزشکی مثل گروه خون و اندازه قلب بهش بخوره اونوقت میرن سراغ افغانهای توی لیست. غیر از کلیه البته. چون خرید و فروشش آزاده خودشان میتوانند بروند عضو پیدا کنند.
طبق همین قانون هم امیرحسین باید در لیست پیوند اسمش ثبت میشد و چون از سن خیلی کم مشکلش تشخیص داده شده بود و شانس برای پیدا شدن عضو پیوندی داشت. چون به هر حال ما بیمار مرگ مغزی افغان زیاد داریم. ولی بیمارستان امام خمینی اسم امیرحسین را در لیست ثبت نکرد. چرا؟ باید از خودشان بپرسید.
و بدتر از اون با دادن اطلاعات اشتباه به بچههای جمعیت و خانواده، مانع پیگیری بچهها از ادامه روند درمان شدند. به دروغ گفتند اسمش در لیست هست و سه سال مادرش به بیمارستان مراجعه میکرد و بهش میگفتند برو، هروقت قلب پیدا شد بهت خبر میدهیم. اینطوری وقت ارزشمند امیرحسین تلف شد.
با پیگیریها ما بعدا معلوم شد هیچ لیستی درکار نبوده. حتی بیمارستان گروه خونی امیرحسین را هم ثبت نکرده بوده چه برسه به لیست پیوند. من هیچ دلیلی جز تبعیض نژادی نمیبینم. یعنی اون مسئول بیمارستان هیچ ارزشی برای یک #افغان قائل نبود.
به زعم خودشان چون عملا امکان پیدا شدن عضو وجود نداره پس زحمت ثبت اسم را هم به خودشان نمیدادند.
اعتمادیان و صادق نیت رؤسای وقت بیمارستان امام خمینی در اون زمان بودند.
آقایون اسمتان را یک گوشه برای خودم نوشتم و فراموشتان نمیکنم.
این قضیه پیوند برای اتباع یک استثناء هم داره. اینکه در شرایط بحرانی با دستور مستقیم وزیر پیوند میتونه انجام شه. این مصوبه را هم دکتر هاشمی وضع کرده بود. اونهم بخاطر اون دخترک افغان در شیراز که بخاطر عدم پیوند کبد جانش را از دست داد و زمان خودش خیلی رسانهای شد و آبروشان رفته بود.
ما هم روی این قضیه تمرکز کردیم و شروع کردیم به نامه نگاری با وزارتخونه و وزیر. خلاصه بعد از ۱ ماه با کلی داستان مثل گم شدن نامه در وزارت خونه و ملاقات حضوری با وزیر دستور پیوند را گرفتیم. ۲۷ اردیبهشت پارسال اسم امیرحسین به گفته خودشان با اولویت بالا در لیست ثبت شد.
موقع بستری امیرحسین برای آنژیوگرافی، بیمارستان رجایی ۲۰ میلیون درخواست کرد! هزینه عمل آنژیوگرافی در یک بیمارستان خصوصی بدون بیمه حدود ۵ میلیون بود. چرا گفتند ۲۰ میلیون؟ چون برای اتباع ضریب در نظر میگیرند. پول را جور کردیم و کار ادامه پیدا کرد.
روز آنژیو روز خیلی خوبی بود برامون. چون فهمیدیم هنوز فرصت کمی هست و مهمتر از آن امیر حسین ریهش سالمه و تنها با پیوند قلب میتونه زنده بمونه. دکترش همون وقت گفته بود تا شهریور وقت داره. ما هم امیدوار رفتیم پی جمع کردن پول.
ولی تا شهریور قلبی پیدا نشد. امیر حسین شرایطش روز به روز بدتر شد و در نهایت رفت زیر دستگاه و بعد ده روز، به قول خودش رفت تو ابرها خواب شد.
منبع:
https://b2n.ir/819212
@jalaeipour
و اینکه ما هم در ایران تبعیض نژادی سیستماتیک داریم و وقتشه کلاهمان را بالاتر بگذاریم. همچنین در مورد فرهنگ افتضاح اهداء عضو و قانون مرگ خود خواسته حرف میزنم.
امیرحسین کودک ۶ ساله #افغان بود که بدلیل عدم پیوند به موقع قلب، کمتر از یک سال پیش در تهران فوت شد.
مشکل قلب امیر حسین تقریبا از ۱ سالگی مشخص شده بود و خانوادهش دنبال درمانش بودند. ۴ سال پیش بچههای جمعیت خانواده را شناسایی میکنند و پیگیر درمانش میشوند.
از همون ابتدا امیرحسین باید در لیست پیوند قلب قرارمیگرفت که نگرفت.
یک مانع بزرگ وجود داشت. تبعیض نژادی پنهانی که خودش را زیر نقاب قانون و دلایل مثلا منطقی پنهان کرده. قانون اجازه پیوند اعضاء به اتباع خارجی (به قول خودشان بیگانگان!) نمیدهد.
البته امکان انجام عمل پیوند در ایران برای اتباع وجود داره اونهم در صورتی که دهنده و گیرنده از یک کشور باشند و برای عضو دهنده هیچ داوطلب ایرانی نداشته باشه! فهمیدید چی شد؟
یعنی اگر یک قلب افغان بیاد برای پیوند، در لیست اگر هیچ گیرنده ایرانی نباشه که به لحاظ معیارهای پزشکی مثل گروه خون و اندازه قلب بهش بخوره اونوقت میرن سراغ افغانهای توی لیست. غیر از کلیه البته. چون خرید و فروشش آزاده خودشان میتوانند بروند عضو پیدا کنند.
طبق همین قانون هم امیرحسین باید در لیست پیوند اسمش ثبت میشد و چون از سن خیلی کم مشکلش تشخیص داده شده بود و شانس برای پیدا شدن عضو پیوندی داشت. چون به هر حال ما بیمار مرگ مغزی افغان زیاد داریم. ولی بیمارستان امام خمینی اسم امیرحسین را در لیست ثبت نکرد. چرا؟ باید از خودشان بپرسید.
و بدتر از اون با دادن اطلاعات اشتباه به بچههای جمعیت و خانواده، مانع پیگیری بچهها از ادامه روند درمان شدند. به دروغ گفتند اسمش در لیست هست و سه سال مادرش به بیمارستان مراجعه میکرد و بهش میگفتند برو، هروقت قلب پیدا شد بهت خبر میدهیم. اینطوری وقت ارزشمند امیرحسین تلف شد.
با پیگیریها ما بعدا معلوم شد هیچ لیستی درکار نبوده. حتی بیمارستان گروه خونی امیرحسین را هم ثبت نکرده بوده چه برسه به لیست پیوند. من هیچ دلیلی جز تبعیض نژادی نمیبینم. یعنی اون مسئول بیمارستان هیچ ارزشی برای یک #افغان قائل نبود.
به زعم خودشان چون عملا امکان پیدا شدن عضو وجود نداره پس زحمت ثبت اسم را هم به خودشان نمیدادند.
اعتمادیان و صادق نیت رؤسای وقت بیمارستان امام خمینی در اون زمان بودند.
آقایون اسمتان را یک گوشه برای خودم نوشتم و فراموشتان نمیکنم.
این قضیه پیوند برای اتباع یک استثناء هم داره. اینکه در شرایط بحرانی با دستور مستقیم وزیر پیوند میتونه انجام شه. این مصوبه را هم دکتر هاشمی وضع کرده بود. اونهم بخاطر اون دخترک افغان در شیراز که بخاطر عدم پیوند کبد جانش را از دست داد و زمان خودش خیلی رسانهای شد و آبروشان رفته بود.
ما هم روی این قضیه تمرکز کردیم و شروع کردیم به نامه نگاری با وزارتخونه و وزیر. خلاصه بعد از ۱ ماه با کلی داستان مثل گم شدن نامه در وزارت خونه و ملاقات حضوری با وزیر دستور پیوند را گرفتیم. ۲۷ اردیبهشت پارسال اسم امیرحسین به گفته خودشان با اولویت بالا در لیست ثبت شد.
موقع بستری امیرحسین برای آنژیوگرافی، بیمارستان رجایی ۲۰ میلیون درخواست کرد! هزینه عمل آنژیوگرافی در یک بیمارستان خصوصی بدون بیمه حدود ۵ میلیون بود. چرا گفتند ۲۰ میلیون؟ چون برای اتباع ضریب در نظر میگیرند. پول را جور کردیم و کار ادامه پیدا کرد.
روز آنژیو روز خیلی خوبی بود برامون. چون فهمیدیم هنوز فرصت کمی هست و مهمتر از آن امیر حسین ریهش سالمه و تنها با پیوند قلب میتونه زنده بمونه. دکترش همون وقت گفته بود تا شهریور وقت داره. ما هم امیدوار رفتیم پی جمع کردن پول.
ولی تا شهریور قلبی پیدا نشد. امیر حسین شرایطش روز به روز بدتر شد و در نهایت رفت زیر دستگاه و بعد ده روز، به قول خودش رفت تو ابرها خواب شد.
منبع:
https://b2n.ir/819212
@jalaeipour
نابرابری و ریزهکاریهایش!👆
===================
همانطور که در این فرستههای زیر میبینیم، برابری جزئیاتی دارد که بهتر است ما هم در موقع رفتار با دیگران آن را در نظر بگیریم و موقع فکر کردن به برابریهای اجتماعی هم متوجه آنها باشیم.
اما با وجودِ اقداماتِ قانونی یا فردی برای تامینِ دو عاملِ برابری فرصت و ابزارِ مناسب، عامل دیگری قطعا میتواند نابرابری را در یک جامعهی کوچک یا بزرگ ادامهدار کند:
نهادینهگیِ نابرابری و تبعیض در خانواده و اجتماع و در نتیجه مقاومتِ کسانی که موثر در زندگی یک فرد اند در برابر قانون یا رسمِ ضد نابرابری میتواند همهی رشتهها را پنبه کند.
نمونهاش نابرابریِ احتمالی در بعضی خانوادههای ایرانی نسبت به دختران است: هنوز که هنوز است مادرِ خانواده ارجحیت را به پسر خانواده میدهد و حتی در موردِ سفره برای دختر خود کمتر میگذارد.
نمونهی جهانی:
در سال ۱۸۶۵ فرمان لغو بردگی را آبراهام لینکلن، رئیس جمهور آمریکا صادر کرد که در آن بردگان از همهی حقوق یک شهروند آمریکایی باید برخوردار میشدند. اما ۹۰سال بعد هم هنوز جامعهی آمریکا دو تکه بود. در سال ۱۹۵۵ بود که روزا پارک بانوی شجاعِ تاریخ از روی صندلی مخصوص سفیدپوستان در اتوبوس بلند نشد. او دستگیر و محکوم شد. جنبش مدنی برابری سیاهان اوج گرفت و باز هم قوانینِ دقیقتری تصویب شد برای رفع نابرابری نهادینه. و در عینِ حال آگاهی و شرمساری عمومی در جامعه منتشر شد و مقاومت را نسبت به قانون کمتر کرد.
اما این نابرابریِ نهادینه هنوز با درجهی کمتری وجود دارد. مطالعات جدی نشان میدهند که نژاد سیاه در آمریکا جمعاً از سفیدها عقبتر است، چرا که بعضی از آنانی که با حقوقِ مردم سر کار دارند ( یعنی کارمندان دولتی و خودِ مردمِ عادی) به سیاهپوستان که میرسند، چشمبسته برایشان "کم" میگذارند و کمفروشی میکنند و یا [فیسبیلالله] فشار بیشتری بر گلویشان میآورند.
به این میگوییم نهادینهگیِ سنتِ غلط و جرم و تبعیض در بعضی از مردم و ادارات.
[البته یادمان باشد که ما در ولایتِ گلوبلبلِ خودمان، با اشکال تبعیضِ نه تنها نهادینه بلکه علنی و اعلامشده جنسی، قومی، دینی، و نیز تبعیضِ آشکار به همنوعان افغان روبروییم .]
این مشکل، دقیقا مشکلی است فرهنگی و اخلاقی.
این جاست که متوجه میشویم پارلمانتاریسم و قانونهایش همه "کشک" اند. تا امروز ۱۵۵ سال از آزادی رسمی بردگان و ۶۵ سال از شجاعتِ روزا پارک و بزرگمرد تاریخِ آمریکا مارتین لوترکینگ میگذرد، اما هنوز تهماندههای نژادپرستی در این یا آن فردِ کوچک (کارمند یا عابرِ پیاده یا سیاستمدار مهم)، بیرحمانه حق سیاهان را تا جایی که میتواند از زیر قانون در برود، زیر پا له میکند.
اینجاست که میفهمیم نقش فرهنگ از قانونهای کاغذی مهم تر است. در همین ایران هم وضع همین طور است و همین طور هم خواهد ماند.
تقدم فرهنگ بر سیاست خود را در اینجا بهخوبی نشان میدهد.
اینجاست که میتوان این نتیجه گیریها را هم داشت (به نقل از: برگ سبز - امیر کرمانی):
"
1- اصلاحات ممکن است هزینهی بسیار زیادی داشته باشد و نیاز به زمان زیاد و تلاش فراوان برای محقق شدنش باشد.
2- بر خلاف قانون که میتوان یکشبه یا طی یک فرآیند چند ساله آن را عوض کرد، عوض شدن ذهنیت انسانها، نهادها و ایجاد اصلاحات اجتماعی واقعی ممکن است تا دههها پس از اصلاح قوانین اتفاق نیافتد.
3- اصلاحات فرآیندی است که هیچگاه متوقف نمیشود و در نهایت تنها قوانینی موثر واقع میشوند که بتوانند جایگاه
خودشان را در ذهنیت افراد آن جامعه پیدا بکنند و افراد آن جامعه به صورت فعالانه از آن ارزشها دفاع بکنند."
به این سه مورد اضافهمیکنم:
این که گفته میشود آموزش = سیاست، معنایش را در همین جا پیدا میکند. اگر میخواهی عمیقا در سیاست تغییری درازمدت ایجاد کنی، آموزش بده، و فرهنگِ عمومی را بالا ببر. دنبال کسب صندلیهای مسخرهی بیتاثیرِ مجلس و دولت نباش. صندلیهایی که فقط میتوانند مشتی کاغذ بیاثر تولید کنند که میتوانند زیر پای کارمند درجه یک تا درجه سه و مردم عادی له شوند. بهجای این کار، همین مردم را آموزش بده تا خودشان با اصرار رسمِ خوب تازه را عمل کنند و بعد با اصرار تبدیلاش کنند به قانون.
[توجه: منظور از اصلاحات، در این نقل قول، به هیچ وجه ربطی به مفاهیم اصلاحات و اصلاح طلبی (با هدف کسبِ قدرت در بالا) در ایران امروز ندارد. البته منظور از آن میتواند کار روزا پارک، مارتین لوترکینگ، مهاتما گاندی، واسلاو هاول یا موری بوکچین ... باشد.]
آموزش = سیاست
بیتفاوت نباشیم، به بحث بگذاریم.
لطفا فرستهها را در این آدرسها تامل کنید:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4602
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4603
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4604
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4605
===================
همانطور که در این فرستههای زیر میبینیم، برابری جزئیاتی دارد که بهتر است ما هم در موقع رفتار با دیگران آن را در نظر بگیریم و موقع فکر کردن به برابریهای اجتماعی هم متوجه آنها باشیم.
اما با وجودِ اقداماتِ قانونی یا فردی برای تامینِ دو عاملِ برابری فرصت و ابزارِ مناسب، عامل دیگری قطعا میتواند نابرابری را در یک جامعهی کوچک یا بزرگ ادامهدار کند:
نهادینهگیِ نابرابری و تبعیض در خانواده و اجتماع و در نتیجه مقاومتِ کسانی که موثر در زندگی یک فرد اند در برابر قانون یا رسمِ ضد نابرابری میتواند همهی رشتهها را پنبه کند.
نمونهاش نابرابریِ احتمالی در بعضی خانوادههای ایرانی نسبت به دختران است: هنوز که هنوز است مادرِ خانواده ارجحیت را به پسر خانواده میدهد و حتی در موردِ سفره برای دختر خود کمتر میگذارد.
نمونهی جهانی:
در سال ۱۸۶۵ فرمان لغو بردگی را آبراهام لینکلن، رئیس جمهور آمریکا صادر کرد که در آن بردگان از همهی حقوق یک شهروند آمریکایی باید برخوردار میشدند. اما ۹۰سال بعد هم هنوز جامعهی آمریکا دو تکه بود. در سال ۱۹۵۵ بود که روزا پارک بانوی شجاعِ تاریخ از روی صندلی مخصوص سفیدپوستان در اتوبوس بلند نشد. او دستگیر و محکوم شد. جنبش مدنی برابری سیاهان اوج گرفت و باز هم قوانینِ دقیقتری تصویب شد برای رفع نابرابری نهادینه. و در عینِ حال آگاهی و شرمساری عمومی در جامعه منتشر شد و مقاومت را نسبت به قانون کمتر کرد.
اما این نابرابریِ نهادینه هنوز با درجهی کمتری وجود دارد. مطالعات جدی نشان میدهند که نژاد سیاه در آمریکا جمعاً از سفیدها عقبتر است، چرا که بعضی از آنانی که با حقوقِ مردم سر کار دارند ( یعنی کارمندان دولتی و خودِ مردمِ عادی) به سیاهپوستان که میرسند، چشمبسته برایشان "کم" میگذارند و کمفروشی میکنند و یا [فیسبیلالله] فشار بیشتری بر گلویشان میآورند.
به این میگوییم نهادینهگیِ سنتِ غلط و جرم و تبعیض در بعضی از مردم و ادارات.
[البته یادمان باشد که ما در ولایتِ گلوبلبلِ خودمان، با اشکال تبعیضِ نه تنها نهادینه بلکه علنی و اعلامشده جنسی، قومی، دینی، و نیز تبعیضِ آشکار به همنوعان افغان روبروییم .]
این مشکل، دقیقا مشکلی است فرهنگی و اخلاقی.
این جاست که متوجه میشویم پارلمانتاریسم و قانونهایش همه "کشک" اند. تا امروز ۱۵۵ سال از آزادی رسمی بردگان و ۶۵ سال از شجاعتِ روزا پارک و بزرگمرد تاریخِ آمریکا مارتین لوترکینگ میگذرد، اما هنوز تهماندههای نژادپرستی در این یا آن فردِ کوچک (کارمند یا عابرِ پیاده یا سیاستمدار مهم)، بیرحمانه حق سیاهان را تا جایی که میتواند از زیر قانون در برود، زیر پا له میکند.
اینجاست که میفهمیم نقش فرهنگ از قانونهای کاغذی مهم تر است. در همین ایران هم وضع همین طور است و همین طور هم خواهد ماند.
تقدم فرهنگ بر سیاست خود را در اینجا بهخوبی نشان میدهد.
اینجاست که میتوان این نتیجه گیریها را هم داشت (به نقل از: برگ سبز - امیر کرمانی):
"
1- اصلاحات ممکن است هزینهی بسیار زیادی داشته باشد و نیاز به زمان زیاد و تلاش فراوان برای محقق شدنش باشد.
2- بر خلاف قانون که میتوان یکشبه یا طی یک فرآیند چند ساله آن را عوض کرد، عوض شدن ذهنیت انسانها، نهادها و ایجاد اصلاحات اجتماعی واقعی ممکن است تا دههها پس از اصلاح قوانین اتفاق نیافتد.
3- اصلاحات فرآیندی است که هیچگاه متوقف نمیشود و در نهایت تنها قوانینی موثر واقع میشوند که بتوانند جایگاه
خودشان را در ذهنیت افراد آن جامعه پیدا بکنند و افراد آن جامعه به صورت فعالانه از آن ارزشها دفاع بکنند."
به این سه مورد اضافهمیکنم:
این که گفته میشود آموزش = سیاست، معنایش را در همین جا پیدا میکند. اگر میخواهی عمیقا در سیاست تغییری درازمدت ایجاد کنی، آموزش بده، و فرهنگِ عمومی را بالا ببر. دنبال کسب صندلیهای مسخرهی بیتاثیرِ مجلس و دولت نباش. صندلیهایی که فقط میتوانند مشتی کاغذ بیاثر تولید کنند که میتوانند زیر پای کارمند درجه یک تا درجه سه و مردم عادی له شوند. بهجای این کار، همین مردم را آموزش بده تا خودشان با اصرار رسمِ خوب تازه را عمل کنند و بعد با اصرار تبدیلاش کنند به قانون.
[توجه: منظور از اصلاحات، در این نقل قول، به هیچ وجه ربطی به مفاهیم اصلاحات و اصلاح طلبی (با هدف کسبِ قدرت در بالا) در ایران امروز ندارد. البته منظور از آن میتواند کار روزا پارک، مارتین لوترکینگ، مهاتما گاندی، واسلاو هاول یا موری بوکچین ... باشد.]
آموزش = سیاست
بیتفاوت نباشیم، به بحث بگذاریم.
لطفا فرستهها را در این آدرسها تامل کنید:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4602
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4603
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4604
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4605
Telegram
گاه فرست غلامعلی کشانی
گاه فرست غلامعلی کشانی
نابرابری و ریزهکاریهایش!👆 =================== همانطور که در این فرستههای زیر میبینیم، برابری جزئیاتی دارد که بهتر است ما هم در موقع رفتار با دیگران آن را در نظر بگیریم و موقع فکر کردن به برابریهای اجتماعی هم متوجه آنها باشیم. اما با وجودِ اقداماتِ…
سلام جناب کشانی.
وقت به خیر
به نظر این تحلیل شما تحلیل درستی نیست. از این که قوانین عادلانه و نظام سیاسی عادلانه منجر به عدالت نشده، نتیجه گرفتین که «این مشکل، دقیقا مشکلی است فرهنگی و اخلاقی. این جاست که متوجه میشویم پارلمانتاریسم و قانونهایش همه "کشک" اند».
چرا این نتیجهگیری غلطه؟
1- اگر ساختار و قوانین عادلانهای در کار نبود نمیتونستید نتیجه بگیرید که این مشکل اخلاقیه و مربوط به تفکرات و احساسات و خواستههای افراده.
در نتیجه الان، راه حل این مشکل متفاوت میشه. راه حل مشکل قانونی، کار سیاسیه. اما راه حل مشکل اخلاقی، آموزش و گفتگو و کار فرهنگیه.
البته من و شما معتقدیم که سیاست و فرهنگ در هم تنیده هستند و آموزش مساوی سیاسته. ولی خب یه نکتهای هست. وقتی که سیستم حکومتی، از مردم جلوتره و قوانین حاصل همفکری نخبگان اجتماعه و در نتیجه مترقیتر از سطح تفکر عموم مردمه، در این حالت واجبه که با کار فرهنگی سطح تفکر مردم رو به سطح قوانین برسونیم تا مردم به خاطر مشکلات اخلاقی، قوانین رو زیر پا نگذارند. اما وقتی سطح تفکر مردم مترقیتر از قوانینه، دیگه «فقط» کار فرهنگی و آموزشی کافی نیست! اینجا باید کار سیاسی مستقیم «هم» کرد تا قوانین و ساختارهای منحط تغییر کنه. وگرنه وضعیتی مثل ایران پیش میاد. مردم ایران با وجود تمام مشکلات فرهنگی و اخلاقی و فکری که دارند، در مجموع صد قدم جلوتر از ساختار حاکم هستند.
در مورد همین قضیه تبعیض نژادی، کار فرهنگی همیشه لازم بوده و همیشه لازم هست. وقتی بردهداری رایج بود، مثلاً یک کتاب مثل کلبۀ عمو تام و... میتونه خیلی اثر بذاره بر تغییر اخلاقی مردم. اما تا وقتی فقط کار فرهنگی باشه مشکل حل نمیشه. از یک جایی به بعد لازم بود مبارزۀ جدی سیاسی هم انجام بشه برای حل این مشکل.
من به نظرم هم کسانی که ضرورت کار فرهنگی رو رد میکنن اشتباه میکنن، و هم کسانی که فکر میکنن فقط کار فرهنگی کافیه!
2- قوانین عادلانه، لازمه ولی کافی نیست. درسته که مشکل در آمریکا، اخلاقیه و درسته که قوانین آمریکا در مجموع حامی نژادپرستی نیست. اما نمیشه از این نتیجه گرفت که پس قوانین خوب، کشکه!
نخیر. قوانین خوب اولاً باعث میشه به صورت سیستماتیک به مردم ظلم نشه؛ در ثانی باعث میشه اگر کسی به خاطر نقص اخلاقی دست به جنایت زد و حق دیگران رو ضایع کرد، نتونه بیهزینه ازش در بره. قانون خوب باعث میشه خیلی از کسانی هم که نقص اخلاقی دارند به خاطر ترس از مجازات اون کار بد رو انجام ندن. فرق هست بین اراده و تفکر یک فرد با عمل یک فرد. خیلی وقتها افراد از نظر فکری مشکلی با یک کار ندارن، قصد و ارادۀ انجام اون کار رو هم دارن؛ اما در عمل اون کار براشون پرهزینه میشه و از انجامش منصرف میشن. نقش قوانین اینه که انجام این کارها رو در عمل پرهزینه کنه تا فرد حتی اگر اخلاقی هم نیست به خاطر سود و زیان خودش دست به اون کار نزنه. در همین قضیه قتل رومینا، مشکل کاملاً ساختاری بود و در درجۀ بعدی اخلاقی. میانگین رشد اخلاقی جامعه ما خیلی بالاتر از این حده که بخوان قتل ناموسی رو تأیید کنن! پس از نظر اخلاقی خیلی پیش اومدیم. اما مشکل از قوانینی بود که حامی قتل ناموسیه و پدر قاتل قبل از قتل، مشاوره حقوقی گرفته بود که نسبت به هزینۀ عملش مطمئن بشه. اگر قوانین کشور ما مشوق قتل ناموسی نبود؛ اون وقت چه بسا اون پدر علی رغم مشکل اخلاقیش، دیگه دست به اون جنایت نمیزد. اگر با وجود قوانینِ خوب، باز هم جنایتی رخ داد اون وقت میشه گفت مشکل فقط اخلاقیه.
هر کدوم از نظامهای هنجاری با وجود معایب و نواقصشون، در جای خودشون لازم هستند، گرچه کافی نیستند. بنابراین به صِرف کافی نبودن یک نظام هنجاری نمیشه کلاً زیرآب اون نظام هنجاری رو زد و بیخیالش شد.
3- فرق هست بین یه ستم سیستماتیک و ساختاری، با یه ظلم که در افراد و گروههایی رواج داره.
ساختار فاسد و ناعادلانه حتی آدمهای خوب و روشنبین رو هم وادار میکنه به این که تبدیل به ابزار ستم بشن. ساختار فاسد و ناعادلانه، اخلاقی زیستن رو برای افراد پرهزینه میکنه. ستم سیستماتیک معنیش اینه که با تصمیم و با فکر قبلی، برنامهریزی شده برای ظلم.
اما وقتی ساختار درست باشه، دیگه فقط اشخاص ظالم مقصر هستند، و این مشکل فقط با کار فرهنگی قابل حله.
4- بیایید مقدمات شما رو کنار هم بگذاریم و ببینیم منطقاً چه نتیجهای میشه ازش گرفت.
الف) قوانین در آمریکا نژادپرستانه نیست.
ب) اما تبعیض نژادی همچنان در جامعۀ آمریکا وجود داره.
در نتیجه (همون طور که شما هم به درستی نتیجه گرفتید):
پ) مشکل تبعیض نژادی در آمریکا [فقط] اخلاقی و فرهنگیه.
حالا از این استدلال باید در مورد سیستم پارلمانتاریستی آمریکا و قوانینش چه نتیجهای گرفت؟
وقت به خیر
به نظر این تحلیل شما تحلیل درستی نیست. از این که قوانین عادلانه و نظام سیاسی عادلانه منجر به عدالت نشده، نتیجه گرفتین که «این مشکل، دقیقا مشکلی است فرهنگی و اخلاقی. این جاست که متوجه میشویم پارلمانتاریسم و قانونهایش همه "کشک" اند».
چرا این نتیجهگیری غلطه؟
1- اگر ساختار و قوانین عادلانهای در کار نبود نمیتونستید نتیجه بگیرید که این مشکل اخلاقیه و مربوط به تفکرات و احساسات و خواستههای افراده.
در نتیجه الان، راه حل این مشکل متفاوت میشه. راه حل مشکل قانونی، کار سیاسیه. اما راه حل مشکل اخلاقی، آموزش و گفتگو و کار فرهنگیه.
البته من و شما معتقدیم که سیاست و فرهنگ در هم تنیده هستند و آموزش مساوی سیاسته. ولی خب یه نکتهای هست. وقتی که سیستم حکومتی، از مردم جلوتره و قوانین حاصل همفکری نخبگان اجتماعه و در نتیجه مترقیتر از سطح تفکر عموم مردمه، در این حالت واجبه که با کار فرهنگی سطح تفکر مردم رو به سطح قوانین برسونیم تا مردم به خاطر مشکلات اخلاقی، قوانین رو زیر پا نگذارند. اما وقتی سطح تفکر مردم مترقیتر از قوانینه، دیگه «فقط» کار فرهنگی و آموزشی کافی نیست! اینجا باید کار سیاسی مستقیم «هم» کرد تا قوانین و ساختارهای منحط تغییر کنه. وگرنه وضعیتی مثل ایران پیش میاد. مردم ایران با وجود تمام مشکلات فرهنگی و اخلاقی و فکری که دارند، در مجموع صد قدم جلوتر از ساختار حاکم هستند.
در مورد همین قضیه تبعیض نژادی، کار فرهنگی همیشه لازم بوده و همیشه لازم هست. وقتی بردهداری رایج بود، مثلاً یک کتاب مثل کلبۀ عمو تام و... میتونه خیلی اثر بذاره بر تغییر اخلاقی مردم. اما تا وقتی فقط کار فرهنگی باشه مشکل حل نمیشه. از یک جایی به بعد لازم بود مبارزۀ جدی سیاسی هم انجام بشه برای حل این مشکل.
من به نظرم هم کسانی که ضرورت کار فرهنگی رو رد میکنن اشتباه میکنن، و هم کسانی که فکر میکنن فقط کار فرهنگی کافیه!
2- قوانین عادلانه، لازمه ولی کافی نیست. درسته که مشکل در آمریکا، اخلاقیه و درسته که قوانین آمریکا در مجموع حامی نژادپرستی نیست. اما نمیشه از این نتیجه گرفت که پس قوانین خوب، کشکه!
نخیر. قوانین خوب اولاً باعث میشه به صورت سیستماتیک به مردم ظلم نشه؛ در ثانی باعث میشه اگر کسی به خاطر نقص اخلاقی دست به جنایت زد و حق دیگران رو ضایع کرد، نتونه بیهزینه ازش در بره. قانون خوب باعث میشه خیلی از کسانی هم که نقص اخلاقی دارند به خاطر ترس از مجازات اون کار بد رو انجام ندن. فرق هست بین اراده و تفکر یک فرد با عمل یک فرد. خیلی وقتها افراد از نظر فکری مشکلی با یک کار ندارن، قصد و ارادۀ انجام اون کار رو هم دارن؛ اما در عمل اون کار براشون پرهزینه میشه و از انجامش منصرف میشن. نقش قوانین اینه که انجام این کارها رو در عمل پرهزینه کنه تا فرد حتی اگر اخلاقی هم نیست به خاطر سود و زیان خودش دست به اون کار نزنه. در همین قضیه قتل رومینا، مشکل کاملاً ساختاری بود و در درجۀ بعدی اخلاقی. میانگین رشد اخلاقی جامعه ما خیلی بالاتر از این حده که بخوان قتل ناموسی رو تأیید کنن! پس از نظر اخلاقی خیلی پیش اومدیم. اما مشکل از قوانینی بود که حامی قتل ناموسیه و پدر قاتل قبل از قتل، مشاوره حقوقی گرفته بود که نسبت به هزینۀ عملش مطمئن بشه. اگر قوانین کشور ما مشوق قتل ناموسی نبود؛ اون وقت چه بسا اون پدر علی رغم مشکل اخلاقیش، دیگه دست به اون جنایت نمیزد. اگر با وجود قوانینِ خوب، باز هم جنایتی رخ داد اون وقت میشه گفت مشکل فقط اخلاقیه.
هر کدوم از نظامهای هنجاری با وجود معایب و نواقصشون، در جای خودشون لازم هستند، گرچه کافی نیستند. بنابراین به صِرف کافی نبودن یک نظام هنجاری نمیشه کلاً زیرآب اون نظام هنجاری رو زد و بیخیالش شد.
3- فرق هست بین یه ستم سیستماتیک و ساختاری، با یه ظلم که در افراد و گروههایی رواج داره.
ساختار فاسد و ناعادلانه حتی آدمهای خوب و روشنبین رو هم وادار میکنه به این که تبدیل به ابزار ستم بشن. ساختار فاسد و ناعادلانه، اخلاقی زیستن رو برای افراد پرهزینه میکنه. ستم سیستماتیک معنیش اینه که با تصمیم و با فکر قبلی، برنامهریزی شده برای ظلم.
اما وقتی ساختار درست باشه، دیگه فقط اشخاص ظالم مقصر هستند، و این مشکل فقط با کار فرهنگی قابل حله.
4- بیایید مقدمات شما رو کنار هم بگذاریم و ببینیم منطقاً چه نتیجهای میشه ازش گرفت.
الف) قوانین در آمریکا نژادپرستانه نیست.
ب) اما تبعیض نژادی همچنان در جامعۀ آمریکا وجود داره.
در نتیجه (همون طور که شما هم به درستی نتیجه گرفتید):
پ) مشکل تبعیض نژادی در آمریکا [فقط] اخلاقی و فرهنگیه.
حالا از این استدلال باید در مورد سیستم پارلمانتاریستی آمریکا و قوانینش چه نتیجهای گرفت؟
Forwarded from MEHDI
نتیجۀ منطقی به نظر من اینه که سیستم سیاسی و ساختار قوانین آمریکا مقصر نیست، و کار خودش رو به نحو احسن انجام داده. مشکل در آمریکا برمیگرده به جامعه مدنی و فعالان فرهنگی و ابعاد تاریخی و اجتماعی اون کشور.
نتیجۀ درست اینه که قوانین آمریکا خیلی خوبه و جلوی خیلی از تبعیضهای نژادی رو گرفته. نه این که بگیم کشکه! تعجب میکنم چطور به چنین نتیجهای رسیدین!
نتیجۀ درست اینه که قوانین آمریکا خیلی خوبه و جلوی خیلی از تبعیضهای نژادی رو گرفته. نه این که بگیم کشکه! تعجب میکنم چطور به چنین نتیجهای رسیدین!