فاطمیه‌ی حضرت ولی‌عصر صاحب‌الزمان عجّل‌الله‌تعالیٰ‌فرجه
11.6K subscribers
6.45K photos
763 videos
41 files
915 links
صفحه رسمی دفتر آیت الله العظمی وحیدخراسانی
عربي @Fatemyeh_ValiAsr_AR
English @Fatemyeh_ValiAsr_EN
️قم صفائیه کوی۲۳ +982537475

راهنما @Fatemyeh_ValiAsr_admin
ایتا Eitaa.com/Fatemyeh_ValiAsr
اینستاگرام Instagram.com/Fatemyeh_Valiasr_fa
WahidKhorasani.com
Download Telegram
فاطمیه‌ی حضرت ولی‌عصر صاحب‌الزمان عجّل‌الله‌تعالیٰ‌فرجه
♨️کلیپ| دو کلمه‌ی مرحوم کاشف الغطاء که تهران را منقلب کرد! 🎥 آیت الله العظمی وحیدخراسانی 📆 ۲/آذر/۱۳۹۰ ◻️ #کلام_فقیه #حکایت #روحانیت ☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
🔰 دو کلمه‌ی مرحوم کاشف الغطاء که تهران را منقلب کرد!

❇️ صاحب جواهر رحمة‌الله‌علیه، در جواهر، هر جا از کاشف الغطاء نام می‌برد، از او به « #الاستاد_الاکبر» تعبیر می‌کند!

🌀 آن وقت که مرحوم کاشف الغطاء رحمةالله‌علیه به تهران آمد، گفتند که مردم تهران خیلی از دین بیگانه شدند؛ اعلان کردند، مردم جمع شدند؛ شیخ منبر رفت؛ دو کلمه گفت؛...
حال ما هر چقدر می‌گوییم بی اثر است؛ به دو کلمه تهران را زیر و رو کرد؛ همه‌ی مردم را #منقلب کرد، این‌ها این جور بودند.

💡آن #تقوا و آن #علم، خواه ناخواه این اثر را دارد.

⚠️ مرحوم کاشف الغطاء مقدمه‌ای نگفت، فقط فرمود: «ایّها الناس! اینجور که من شهر تهران را می‌بینم، گویا فردای #قیامتی در پیش نیست».

♨️ ناگاه صدای ضجه‌ی مردم بلند شد؛ به یک کلمه، شهر را عوض کرد! نفس چنین نفسی بوده...

🎙 آیت الله العظمی وحید خراسانی
📆 ۲/آذر/۱۳۹۰
◻️ #کلام_فقیه #حکایت #روحانیت
☑️ T.me/Fatemyeh_ValiAsr
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM

⚠️مسئولیت همه این مردم با ماست!

🎥 آیت الله العظمی وحیدخراسانی
🔰 در بیان مقام مرحوم #علامه_حلی

📅 ۲۲/اردیبهشت/۱۳۹۵
◻️ #کلیپ #حکایت #روحانیت
☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
فاطمیه‌ی حضرت ولی‌عصر صاحب‌الزمان عجّل‌الله‌تعالیٰ‌فرجه
⚠️مسئولیت همه این مردم با ماست! 🎥 آیت الله العظمی وحیدخراسانی 🔰 در بیان مقام مرحوم #علامه_حلی 📅 ۲۲/اردیبهشت/۱۳۹۵ ◻️ #کلیپ #حکایت #روحانیت ☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
🔰بیان مقام مرحوم علامه حلی در کلام آیت الله العظمی وحیدخراسانی

⚠️مسئولیت همه این مردم با ماست! این‌ها ایتام #امام_زمان علیه‌السلام هستند. شما هم چکاره‌اید؟ این لباس، لباس سربازی اوست، لباس خدمتگذاری اوست. اگر از ما بپرسند که خودت را به او نسبت دادی، ملبس به #لباس_نوکری او شدی، اما نوکری نکردی، چه جواب بدهیم؟

💠 ما بی خبریم، چه کردند؟! چه بودند؟! حسن بن یوسف بن مطهر...
ابن حجر! آن هم ابن حجر عسقلانی، با آن نصبش، درباره علامه می‌گوید: کان آیة فی الذکاء، یکتب وهو راکب... - نه تنها در خانه می نوشت، #سواره هم می‌نوشت- یزاحم بعظمته الکواکب.

♨️ عمری کار کردیم اما به قدر #کفش علامه کاری نکردیم! آمد به مجلس خدابنده... هنر این است. واقعاً بهت انگیز است. آمد به مجلس خدابنده، کفش‌هایش را در آورد، زیر بغلش گرفت!

🔷 همه حیران. علمای چهار مذهب نشسته‌اند، همه می‌خندند که آبروی #تشیع رفت. در محفل سلطان! کفش زیر بغل !!!

🔶بعد پرسیدند: چرا کفشت را زیر بغلت آوردی؟ گفت: می‌ترسم! پرسیدند: از چه می‌ترسی؟ پرسید: اگر شما می‌خندید به من که کفش را برداشتم، از ترس دزدیدن حنفیه شافعیه حنبلیه مالکیه بود، چرا رؤسای چهار مذهب کفش #پیغمبر را دزدیدند؟

‼️ باز تعجب بیشتر شد. گفتند: این‌ها کجا #رسول_خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را درک کردند؟ بعد پرسید: اگر رسول را درک نکردند، چرا دین رسول را از این‌ها گرفتید؟

ذات نایافته از هستی بخش
کی تواند که شود هستی بخش

در همان مجلس چهار مذهب را به لنگ کفشش بیچاره کرد. این مرد علم و عمل. واقعاً بهت انگیز است. این توفیق چه می‌کند!

📚 ۵۰۰ کتاب از او به یادگار مانده است. این علمش. بعد عملش، تقوایش: لولا کتاب الألفین و زیارة قبر #الحسین لأهلکتنی الفتوی. احتیاطش در دین این است. اگر کتاب الفین در امامت نبود، اگر زیارت قبر #حسین نبود، فتاوا مرا هلاک می کرد! علامه این است، این علم و این تقوا. لاهلکتنی الفتاوی.

🔶 بعد رسید به این مقام: می رفت از حله به زیارت قبر #سیدالشهدا علیه‌السلام. یک وقت مشاهده کرد یک کسی #پیاده با او راه می‌رود. سؤالاتی می‌کند بهت انگیز، از فروع فقهیه، از طهارت تا دیات، از عقود تا ایقاعات، تا احکام تا عبادات. همه ابواب فقه پیش او حاضر است.

‼️ علامه مبهوت شد این کیست؟ از بهت تازیانه‌اش افتاد، بعد تازیانه را برداشت، داد به علامه، علامه وقتی این احاطه را دید، گفت: این مسئله را برای من حل کن: آیا در هم‌چون روزگاری، می‌شود کسی به خدمت #ولی_عصر، صاحب دهر و زمان برسد؟

🌥 گفت: چطور نمی‌شود و حال آن که تازیانه به دست علامه می‌دهد! این جور بودند، این جور شدند.

💢ما چه کردیم؟ در یک مجلس فقهای چهار مذهب را بیچاره کرد. سلطان دستور داد از خطبه ها سب #امیرالمومنین علیه‌السلام را برداشتند، مذهب #شیعه را در ایران رسمی کرد.

🔺 این #عمل، این #علم. آیا ما جز #قصور، جز #تقصیر هیچ داریم؟ مگر خدا لطفی کند، بر ما ببخشد...

🎙 آیت الله العظمی وحیدخراسانی
📅 ۲۲/اردیبهشت/۱۳۹۵
◻️ #حکایت #کلام_فقیه #روحانیت
☑️ T.me/Fatemyeh_ValiAsr
🔒 #امام_صادق علیه‌السلام فرمودند: مردی از بنی اسرائیل سه سال پیوسته دعا می‌کرد تا خداوند به او پسری عنایت کند ولی دعایش مستجاب نمی‌شد.

⁉️ روزی عرض کرد: خدایا! من از تو دورم که سخنم را نمی‌شنوی یا نزدیکی ولی جوابم را نمی‌دهی؟!

🗣 در خواب به او گفتند: سه سال است خدا را با زبانی که به #فحش و #ناسزا آلوده است می خوانی!

💖 اگر می‌خواهی دعایت #مستجاب شود، فحش و ناسزا را رها کن، از خدا #بترس، قلبت را از #آلودگی پاک کن و #نیت خود را نیکو گردان.

👶 حضرت صادق علیه‌السلام فرمود: او به دستورات #عمل کرد، آن‌گاه خداوند دعای او را #اجابت کرد و پسری به او داد.

📚 کافی، ج۲، ص۳۲۵.
◻️ #روایت #اخلاق #حکایت
☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
💠 ضربه‌ای در صفین

محدّث مجلسی قضیۀ عجیبی نقل می‌کند که در آن حکایت، امام زمان علیه‌السلام کلمه‌ای فرموده‌اند که در آن کلمه یک دنیا معرفت است.

️️مرحوم مجلسی نقل می‌کند از کتاب «السّلطان»؛ در آن کتاب این قضیه را می‌گوید که محی الدّین اربلی گفت: کسی وارد شد در محضر پدرم، عمامه از سرش افتاد، جای ضربه‌ای در سرش دیدیم.

🗡 گفتم: این چیست؟ گفت: این ضربتِ روز #صفین است.

️گفتیم واقعه‌ی صفین کجا و تو کجا؟!

🔴 گفت داستان من این است: من با کسی به راه مصر می‌رفتم، در راه بین من و او صحبت از جنگ صفین شد؛ او گفت: اگر من آن روز بودم شمشیرم را از خون #علی علیه‌السلام و اصحابش سیراب می‌کردم.
من هم به او گفتم: اگر من بودم شمشیرم را از خون معاویه و اصحابش سیراب می‌کردم.

📛 بین ما معرکۀ عظیمه‌ای در گرفت؛ یک وقت احساس کردم که افتاده‌ام و یک کسی با سر نیزه به من می‌زند.

❇️ چشمم را باز کردم دیدم کسی بر بالین من ایستاده است؛ اول دستش را بر فرقم کشید، تا دستش را کشید جراحت سرم بهبود یافت.

️بعد فرمود: کمی اینجا صبر کن! کمی درنگ کردم؛ برگشت سر بریده‌ای جلوی من انداخت و فرمود: این هم سر دشمن تو.

🔰 «نَصَرْتَنَا فَنَصَرْنَاكَ وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ نَصَرَه»؛ تو ما را یاری کردی، هر آینه مؤکّداً ما هم تو را یاری کردیم.

️پرسيدم شما كيستيد؟

🔆 فرمود: من #صاحب_الامر هستم؛ سپس فرمود: پس از این هر كس پرسيد اين زخم چه بوده بگو: ضربتى است كه در صفين برداشته‌‏ام.

🎙 بیانات آیت الله العظمی وحیدخراسانی
📆 ۲۱/اسفند/۱۳۶۸
◻️ #کلام_فقیه #امام_زمان #حکایت
☑️ @Fatemyeh_ValiAsr

🍪 آمد بگذرد، دید یک غلام سیاهی یک گرده‌ی نان دارد، یک سگی هم مقابلش؛
یک لقمه از این نان را خودش می‌خورد و یک لقمه را به سگ می‌دهد.

️حضرت ایستاد تا گرده‌ی نان تمام شد، غلام را خواست؛ فرمود: این رفتاری که کردی که یک لقمه خودت خوردی و یک لقمه به این سگ دادی، این رفتار از کجا بود؟ چجور بین خودت و این سگ این گرده‌ی نان را قسمت کردی؟

🔰 گفت: یابن رسول الله! وقتی نگاه به چشمانش می‌کردم، حیا مرا گرفت؛ شرم کردم از این حیوان که نگاهش به این گرده‌ی نان دوخته بود و من خودم بخورم و او را نادیده بگیرم؛ لذا باعث شد یک لقمه خودم بخورم یک لقمه به این سگ بدهم.

️حضرت پرسید: تو که هستی؟
گفت: من غلامی هستم.

️پرسید: غلام چه کسی هستی؟
گفت: غلام ابان بن عثمان.

👤 فرمود: تو را به خدا قسم می‌دهم از همین‌جا نرو تا من برگردم؛ غلام نشست،
حضرت رفت و بعد از اندکی برگشت.

🌴 فرمود: من تو را از مولایت خریدم، در راه خدا آزادت کردم، این باغ را هم از مولایت خریدم به تو بخشیدم.

️حالا کرَم را ببین، عنایت را ببین، از همه کار دست می‌کشد تا برود مولای این غلام را پیدا کند، غلام را بخرد، آزاد کند، آن باغ و مزرعه را هم بخرد، همان‌جا به این غلام ببخشد!

️اگر کسی برای چنین کسی قدمی بردارد، با او چه معامله‌ای خواهد کرد؟

️ما نمی‌دانیم خدمت به #امام_مجتبی علیه‌السلام چقدر عظمت دارد!

🏆 کسانی که توفیق #خدمت به حضرت مجتبی علیه‌السلام را پیدا کردند، باید قدر این #نعمت را بدانند؛ اجر و مزد قابل تصور نیست.

🎙 آیت الله العظمی وحید خراسانی
📆 ۲۶/ شهريور/ ۱۳۸۷
◻️ #کلام_فقیه #حکایت #امام_حسن
☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
👇تصویرمناسب‌استوری

کلید #وجود و #عدم، در دست علی بن محمد علیهماالسلام است.
👈🏻 این است و أمره إلیکم : «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»

◻️ #کلام_فقیه #حکایت #امام_هادی
☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
🎩 قطب الدین راوندی نقل می‌کند: متوکّل از هندوستان یک شعبده‌باز را احضار کرد، چون هند مرکز علوم غریبه بود.

⁉️ چه خبر است که متوکل با آن قدرت، با آن ثروت، اینجور بیچاره می‌شود که مهمترین فنّان علوم غریبه را به سامره می‌آورد؟!

👤 گفت: من از تو یک مطلب می‌خواهم و آن این است که #علی_بن_محمد (علیهماالسلام) را پیش مردم خجل کنی.

🍽 این فحل هندی گفت: مجلسی بیارا، سفره‌ای بینداز، بر سر آن سفره گرده‌های نان بگذار، او را هم بیاور، مرا پهلوی او بنشان.

👥 تمام زُعمای قوم، رجال حکومت عباسی، همه هستند (خاقان، علما، وزرا)؛ مجلس آراسته شد، سفره انداخت، امام را کنار شعبده‌باز نشاند.

🍪 هنگام غذا شد؛ حضرت دست دراز کرد به گرده‌ی نان، نان پرید، به گرده‌ی نان دوم دست دراز کرد، نان پرید، به گرده‌ی نان سوم دست دراز کرد، نان پرید.

◻️ همه‌ی حاضرین به خنده افتادند که این جور امام دهم منفعل شد؛ در این هنگام امام صبر کرد او تمام هنر را نشان بدهد.

🦁 متوکّل تکیه داده بود به متکایی که بر آن تکیه‌گاه، یک نقش شیر بود؛ #حضرت_هادی علیه‌السلام دست گذاشت روی همان نقش، یک کلمه گفت: خُذهُ، بگیر او را؛ یک مرتبه شیر پرید، مجلسی نماند، شعبده‌باز را بلعید، شیر آمد مقابل حضرت زانو زد، امام دهم اشاره کرد، برگشت به متکأ!

🐍 کاری کرد که موسی بن عمران علیه‌السلام نکرد؛ موسی عصا را انداخت، سِحر سحره را بلعید؛‌ اما عصا جسم بود، حجم داشت، ابعاد ثلاثه داشت.

❇️ قدرت الهی را که نشان داد؟ موسی و عیسی و همه باید تماشا کنند.

‼️ نقش و رنگ و... آن هم نقش پرده؛ اشاره‌ای کرد، بدن را خورد، بعد هم برگشت به همانجا، باز شد نقش؛ یعنی چه؟ یعنی کلید #وجود و #عدم، در دست علی بن محمد علیهماالسلام است.

👈🏻 این است و أمره إلیکم : «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»

🎙 برگرفته از بیانات حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی
📆 ۲۳/ ارديبهشت/ ۱۳۹۲
◻️ #حکایت #امام_هادی
☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
👇تصویرمناسب‌استوری
✍🏻 علامه مجلسی، آن فحل الفحول، این قضیه را از بعضی از بزرگان نقل می‌کند، می‌گوید: ما مجاور مشهد #امام_هشتم بودیم؛ روز #عاشورا عدّه‌ای از ما جمع شدند؛ یک نفر شروع به مقتل خواندن نمود.این روایت را در آن مقتل خواند که اگر چشمی بر #سیدالشهدا علیه‌السلام به قدر بال مگسی تر بشود، تمام گناهانش #آمرزیده می‌شود؛ «وَ لَوْ كَانَتْ‏ مِثْلَ‏ زَبَدِ الْبَحْر.»...

🎙 آیت الله العظمی وحید خراسانی
◼️ #کلام_فقیه #اربعین #حکایت
☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
⛔️ منکر فضیلت اشک، محروم از حوض کوثر

✍🏻 علامه مجلسی، آن فحل الفحول، این قضیه را از بعضی از بزرگان نقل می‌کند، می‌گوید: ما مجاور مشهد #امام_هشتم بودیم؛ روز #عاشورا عدّه‌ای از ما جمع شدند؛ یک نفر شروع به مقتل خواندن نمود. -خوب گوش دهید؛ این لاطائلات را از میان عوامّ بردارید.- این روایت را در آن مقتل خواند که اگر چشمی بر #سیدالشهدا علیه‌السلام به قدر بال مگسی تر بشود، تمام گناهانش #آمرزیده می‌شود؛ «وَ لَوْ كَانَتْ‏ مِثْلَ‏ زَبَدِ الْبَحْر.¹»

یکی از حضّار که جاهل بود و ادعای علم می‌کرد -و نمونه‌اش امروز بسیار است-، این حدیث را انکار کرد و گفت: این روایت با عقل جمع نمی‌شود. اهل مجلس که از علما بودند، با او مذاکره کردند؛ قانع نشد و جلسه‌ی روضه به هم خورد.

🌫 همان منکر، شب خواب دید که محشر بپا و غوغایی است؛ عطش عطشاً شدیداً؛ در نهایت عطش گرفتار شد؛ چشمش به حوضی افتاد که نه اولش پیداست و نه آخرش؛ متوجه شد که این حوض، حوض کوثر است؛ از عطش به حوض پناه برد.

⚫️ دید سه نفر ایستاده‌اند، هر سه سیاه‌پوش؛ دو تا مرد، یک زن. پرسید: اینها کیانند؟ به او گفتند: آن یکی #پیغمبر_خاتم صلی‌الله‌علیه‌وآله است، آن سیاه‌پوش دوم #امیرالمؤمنین علیه‌السلام است، آن زن سیاه‌پوش #فاطمه‌ی_زهرا سلام‌الله‌علیها است.

🏴 پرسید: چرا اینها سیاه‌پوشند؟
گفتند: مگر خبر نداری که #عزادار_حسین علیه‌السلام هستند.

💦 آمد خودش را برساند؛ از بی بی دو عالم درخواست کرد که یک جرعه از این آب به من بده. #حضرت_زهرا سلام‌الله‌علیها به او نگاهی کرد، فرمود: تو همان هستی که منکر اجر گریه‌کنندگان بر مصیبت مُهجه‌ی قلب من هستی؟

🙏🏻 علامه مجلسی فرمود: این مرد از خواب سراسیمه بیدار شد؛ دوان دوان آمد؛ آن جمع را پیدا کرد؛ گفت: #استغفار کنید، خدا مرا بیامرزد.²

📌 ۱. محاسن، ج۱، ص۶۳؛ كامل الزيارات، ص۲۰۷.
۲. بحار الأنوار، ج۴۴، ص۲۹۳؛ عوالم امام حسين علیه‌السلام، ص۵۳۵.
🎙 آیت الله العظمی وحید خراسانی
📆 ۱۷/ آبان/۱۳۹۱
◼️ #کلام_فقیه #اربعین #حکایت
☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
📜 حکایت یوحنّای طبیب

👨‍⚕ در زمان خلفای عباسی علم طب ایران ترجمه شد و اطبّاء عالی مقامی پیدا شدند که غالب این ها هم نصرانی بودند؛ یکی از اینان یوحنّای نصرانی است.

⁉️ از موسی بن عبد العزیز ‌پرسید: این قبری که نزدیک قصر ابن هُبَيْرَه است و مردم به زیارتش می‌روند، قبر کیست؟

❇️ موسی بن عبد العزیز گفت: این قبر پسر دختر پیغمبر اسلام است.

⁉️ بعد موسی بن عبد العزیز می‌گوید: از او پرسیدم: تحقیق تو از این قبر برای چیست؟

🌃 گفت: من یک جریانی دارم و آن این
است که شبی شاپور، غلام هارون، سراسیمه درِ خانه‌ی من آمد و گفت: خلیفه تو را می‌طلبد؛ باید به بالین موسی بن عیسی هاشمی برویم. (موسی بن عیسی هاشمی از اکابر بنی‌العبّاس و مردی بسیار متشخّص بوده و از زمان منصور دوانقی مورد احترام تمام خلفای بنی عبّاس قرار داشت.)

🔴 وقتی وارد شدم، نگاه کردم دیدم عقلش زایل شده است و یک طشتی، پر از خون پیش روی اوست.
گفتم: خون‌ها چیست؟
گفتند: یک ساعت قبل اینجا صحیح و سالم نشسته بود؛ ناگهان بی‌معطّلی فریاد زد: «النَّار، النَّار، الطَّسْت، الطَّسْت»؛ آتش گرفتم، آتش گرفتم، طشت بیاورید، طشت بیاورید و قِی کرد و الآن وضع او این‌جور است.

🤔 یوحنّای نصرانی یک نگاهی کرد و دید علم طب در مقابل این حادثه عاجز است و نمی‌تواند نظر بدهد؛ درخواست نمود تا قضیّه را برایش بگویند تا روی این قضیّه فکر کند.

📿 آنان گفتند: مجلسی بود که بزرگان در این مجلس حاضر بوده‌اند؛ یکی از اینها گفت: من دردی داشتم که تمام اطبّا از علاج دردم عاجز شدند؛ یکی به من گفت: اگر علاج این درد بی‌درمان را می‌خواهی، علاج این درد #تربت قبر #حسین_بن_علی علیهماالسلام است؛ من آن تربت را خوردم و آن درد رفت.

🔥 موسی بن عیسی گفت: آن تربت را داری؟ گفت: بله دارم. گفت: برو زود آن تربت را بیاور؛ آن تربت را آورد و این خاک را به موسی بن عیسی هاشمی داد؛ او خاک را برداشت و اهانتی به این خاک کرد؛ تا اهانت به این خاک کرد، فریاد زد: سوختم، سوختم؛ طشت خواست، کار به اینجا کشید.

گفتم: حال که مطلب این است، علم طب اینجا ناتوان است؛ این درد پیش کسی درمان ندارد...

📚 برگرفته از کتاب مصباح الهدی، ج۲، آیت الله العظمی وحید خراسانی
◻️ #کلام_فقیه #حکایت
☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
💠 قضیّه‌ی «شب عیسی» در رشت

🌲این قضیه در رشت معروف است؛ ما از نجف آمده بودیم، سنّ ما هم کم بود؛ با مرحوم آقای شیخ نصراللّٰه خلخالی به رشت رفتیم؛ بالاخره ما را در رشت نگاه داشتند.‌

💡ماه رمضان در مسجد کاسه فروشان صحبت می‌کردیم؛ آن وقت من حالی داشتم؛ اهل رشت گفتند که مسیحی‌های اینجا کار می‌کنند؛ ما هم شروع کردیم به ردّ مسیحی ها.

🌙 شب سیزدهم ماه رمضان، همه‌ی مهمّین مسیحیان رشت آمدند، ولی آنها را در مسجد راه ندادند؛ لذا بیرون ماندند.

🔰 ما آن شب راجع به #حضرت_عیسی علیه‌السلام صحبت کردیم؛ مطالبی گفتیم و از ایشان خواستیم اینها را جواب بدهید؛ مسیحی‌ها هم بودند؛ آن پیرمردهای رشت که الآن زنده هستند، خبر دارند.

🔊 بعد این قضیّه صدا کرد و معروف شد به عنوان «شب عیسی»؛ به آنها گفتم این مطالب را شما گزارش بدهید؛ اگر دستگاه پاپ جواب داد، ما روی همین منبر اعلام می‌کنیم.

🗓 از آن تاریخ تا حال جواب نیامده است؛ آنها مطالب ما را فرستادند؛ ما ول‌کن نبودیم؛ مسئله بازیچه نیست. خلاصه، بعد هرچه دنبال کردیم، خبری نشد و ثابت شد که همه مانده‌اند.

🔆 قدرت این مذهب اینجور است؛ منتها ما قدرت این دین را نمی‌دانیم. عظمت این مذهب در حدّی است که قابل بیان نیست.

🎙حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی
📆 ۵/ دی/ ۱۳۸۷
◻️ #کلام_فقیه #حکایت
☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
💖 خوشا به حال آنها که مورد عنایت #امام_زمان واقع شدند.

🤝 نعلبندی در اصفهان زندگی می‌‌کرد. بیست و پنج مرتبه در آن زمان رفت به #کربلا؛ سفر بیست و پنجم در راه با شخصی از یزد رفیق راه شد.

🤒 رفیق بین راه مریض شد؛ نعلبند متحیر ماند چه کند؟! بگذارمش؟ چگونه جواب #سیدالشهدا را بدهم؟
ببرمش؟ چگونه با این حال برسانمش.

🕌 وصیت کرد مرکب من و همه‌ی اموالی که با من است مال تو، جنازه‌ی مرا به کربلا برسان.

مرد یزدی جان داد، نعلبند او را به مرکب بست، افتاد بر زمین، دوباره به مرکب بست، افتاد به زمین، مرتبه سوم افتاد به زمین، اشک جاری شد. رو به قبر سید الشهدا کرد، گفت: با زائرت چه کنم؟ اگر جنازه را بگذارم جواب تو را چه بدهم؟ اگر بخواهم بیاورم قدرت ندارم.

👈 در این گیر و دار یک مرتبه دید چهار نفر پیدا شدند سواره؛ یکی از اینها از مرکب پیاده شد، نیزه را به گودال خشک زد، یک مرتبه آب زلال جوشید، خود اینها جنازه‌ی این یزدی را غسل دادند، کفن کردند، بعد بزرگ آن چهار نفر، جلو ایستاد، بر جنازه نماز خواند، بعد هم که نماز تمام شد، رو کرد به این نعلبند فرمود: جنازه را ببر، در وادی ایمن کربلا دفن کن.

‼️ جنازه را اینبار بست، تا چشم باز کرد، دید رسیده به کربلا، بعد از بیست روز قافله رسید. بعد این قضیه را برای مردم نقل کرد؛ مردم به او خرده گرفتند که این حر‌ف‌ها را چرا می‌‌زنی؟ لب فرو بست.

🌃 شبی با اهل و عیالش در خانه نشسته بود، صدای در بلند شد؛ آمد در را باز کرد، دید مردی ایستاده، گفت: ولی عصر #صاحب_الزمان تو را می‌خواهد.

❇️ همراه او رفت؛ دید قبله‌ی عالم امکان در عرشه منبری است، جمعی که پای منبر نشستند قابل احصاء نیست. صدا زد از بالای منبر: جعفر، بیا! وقتی رفت، فرمود: چرا لب بستی؟ به مردم بگو و منتشر کن تا بدانند به زائر قبر جدّمان، #حسین_بن_علی علیهماالسلام، چه نظری داریم.

🎙 بیانات حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی
📆 شعبان ۱۴۳۷ قمری
◻️ #کلام_فقیه #‌امام_زمان #حکایت
☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
🧕📖 ابو بصیر در کوفه بود، آنجا به زنی قرآن یاد می‌داد، با آن زن مزاح کرد.

🧳 روزگاری گذشت، بار سفر بست، به مدینه آمد.

⁉️ تا وارد شد، چشم #امام_صادق که به او افتاد، فرمود: در آن خانه، در کوفه، به آن زن چه گفتی؟
ابو بصیر گفت: از خجالت صورتم را پوشاندم.

⚫️ آن کسی که در مدینه است، در خلوت کوفه، بین او و آن زن یک مزاح می‌گذرد، از نظر او پنهان نیست؛ چنین کسی در #بقیع خوابیده؛ #هشتم_شوال می‌آید، کنار آن قبر زائری نیست.

🎙 برگرفته از بیانات آیت الله العظمی وحید خراسانی
◼️ #کلام_فقیه #تخریب_بقیع #حکایت
☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بیان آیت الله العظمی وحیدخراسانی در عظمت مقام حضرت امام صادق علیه السلام

🔆 خوشا به حال آن کسانی که او را شناختند و دست از دامنش برنداشتند!


🎙 آیت الله العظمی وحید خراسانی
📆 ۱/ مرداد/ ۱۳۹۳
◼️ #کلام_فقیه #حکایت #امام_صادق
☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
🥀 #امام_جواد علیه‌السلام نقل می‌کنند: زمانی که مأمون #علی_بن_موسی_الرضا علیهماالسلام را ولیعهد خود قرار داد، خشکسالی مردم را فراگرفت. اطرافیان مأمون و مخالفین حضرتش این بلا را از اثر این ولیعهدی و از نحسی وجود امام رضا علیه‌السلام دانستند و پیش مأمون به شکایت آمدند.

🌧 مأمون از #امام_رضا علیه‌السلام خواست از خدا بخواهد تا باران نازل شود.

❇️ روز جمعه بود؛ امام فرمود: تا دوشنبه مردم روزه بگیرند، روز دوشنبه به نماز باران می رویم؛ #رسول_خدا و #امیرالمومنین شب گذشته به دیدنم آمدند و فرمودند: «دوشنبه به صحرا برو و طلب باران کن؛ خدا به برکت وجود تو سیرابشان می‌نماید و به وسیله‌ی این اتفاق، مقام و منزلت تو را نزد خودش به همه‌ی مردم ثابت خواهد نمود.»

🌵 روز دوشنبه، خلایق در صحرا انتظارش را می‌کشیدند.

🤲🏻 از منبر بالا رفت و بعد از حمد وثنای الهی فرمود: «اَللّهُمَّ یا رَبِّ اَنْتَ عَظَّمْتَ حَقَّنا اَهْلَ الْبَیْت»؛ خداوندا‌ ای پروردگار من! تو حق ما اهل بیت را بزرگ داشتی،
«فَتَوَسَّلُوا بِنا کَما اَمَرْتَ»؛ لذا (مردم) به ما متوسل شدند، همان‌گونه که تو امر فرمودی،
«وَاَمَّلُوا فَضْلَکَ وَرَحْمَتَکَ وَ تَوَقَّعُوا اِحْسانَکَ وَنِعْمَتَکَ»؛ و به فضل و رحمتت امید بستند و احسان و نعمتت را انتظار کشیدند،
«فَاسْقِهِمْ سَقْیا نافِعا عامّا غَیْرَ رائِثٍ وَلا ضائِرٍ»؛ پس آنان را سیراب گردان، سیراب کردنی سودمند و فراگیر و بدون درنگ و تأخیر و بی ضرر،
«وَلْیَکُنْ اِبْتِداءُ مَطَرِهِمْ بَعْدَ انْصِرافِهِمْ مِنْ مَشْهَدِهِمْ هذا اِلی مَنازِلِهِمْ وَمَقارِّهِمْ»؛ (و از تو می‌خواهم که) شروع بارش بارانشان پس از برگشتن آنان از این مکان تجمعشان به خانه‌ها و اقامتگاه‌هایشان باشد.

ابرها به هم آمدند و رعد و برق آوردند و آنقدر باریدند که رودها و حوض‌ها و گودال‌ها و صحراهاى آنها پر از آب شد...

🗣 و مردم یکصدا فریاد می‌زدند: «هَنِيئاً لِوَلَدِ رَسُولِ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله كَرَامَاتُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.»

◻️ #حکایت #امام_رضا
☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
💞 محمد بن وليد کرمانی می‌گويد: در مدینه به محضر #امام_جواد علیه‌السلام رسیدم؛ هنگام وداع به حضرت عرض کردم: اگر زن و فرزندانم در مکه نبودند، هرگز دوست نداشتم آستان شما را ترک کنم.

💰 امام جواد علیه‌السلام اشاره فرمودند پولی را که آورده بودم، بردارم.
عرض کردم: اجازه بدهيد باشد.

❇️ امام با لبخندی شيرين فرمودند: بردار، به آن احتياج پيدا مي‏کنی!

💸 وقتی به مکه بازگشتم، ديدم که بخش بزرگی از دارايی‌‏ام از بين رفته است و به آن پول محتاج شده‏‌ام.


📚 بحارالانوار، ج۵۰، ص۸۷، حدیث۳.
◼️ #حکایت #امام_جواد علیه‌السلام
☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
💠 «ردّوا إليه‏ روحه‏، فإنّ محمّد بن عليّ قد سألناه‏.»

👤 اهل شام بود و زیاد به محضر #امام_باقر صلوات‌الله‌علیه شرفیاب می‌شد.

🖤 روزی در محفل حضرتش گفت: سوگند به خدا حضور من در خدمت شما به جهت محبّت به شما نیست، در روى زمين كسى را بيش از شما خانواده دشمن نمی‌دارم‏، بلکه فقط به خاطر #فصاحت و #دانش شماست که در این محفل حاضر می‌شوم!

🔆 امام علیه السلام تبسمی نمود و چیزی نفرمود.

🤒 چند روزی گذشت و خبری از جوان نشد؛ حضرت جویای حال آن جوان شد؛ شخصی گفت: او بیمار است.

در این حین شخصی وارد شد و گفت: ای فرزند رسول خدا! جوان شامی که در مجلس شما حاضر می‌شد از دنیا رفت؛ او وصیّت کرده که شما بر جنازه‌ی او نماز بخوانید.

❇️ امام باقر علیه‌السلام فرمود: وقتی او را غسل دادید، بگذارید روی سریر باشد و کفن نکنید تا من بیایم.

📿 آنگاه حضرتش برخاست و وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و دعا نمود، سپس سر به سجده گذاشته و سجده را طول داد، بعد برخاست و ردای #رسول_خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را بر تن کرد و نعلین بر پا نمود و به سوی او رفت.

👈🏻 وارد خانه شد، آنگاه وارد اتاقی شد که او را غسل می‌دادند، او را غسل داده روی سریر گذاشته بودند؛ حضرت با نامش او را صدا زد و فرمود: ای فلانی!

✋🏽 ناگاه آن جوان پاسخ داده و لبّیک گفت و سر بلند کرد و نشست؛ حضرت شربت سویقی خواست، به او خورانید.

⁉️ آنگاه پرسید: چه شده به تو؟

🎶 گفت: قبض روح شدم؛ وقتی روح از بدنم خارج شد صدای دلنشینی را شنیدم که تا بحال نیکوتر از آن نشنیده‌ام که گفتند: «ردّوا إلیه روحه، فإنّ محمّد بن علیّ قد سألناه»؛ روح او را باز گردانید، زیرا #محمد_بن_علی او را از ما خواسته است.


📚 اقتباس از کتاب الثاقب فی المناقب، ص۳۶۹، ح۲.
◼️ #حکایت #امام_باقر علیه‌السلام
☑️ @Fatemyeh_ValiAsr